
جلسه سه : بررسی انواع دلالت: وضعی، طبیعی و عقلی
این مجموعه جلسات، دورهای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیتالله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائهدهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثالهای عینی، نمودارهای تختهای، و پیوستهای فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روانشناسی توضیح میدهد. این مجموعه مقدمهای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.
برخی نکات مطرح شده در این جلسه
مثالهای ملموس برای درک تفاوت علم ضروری و نظری
وقتی فکر حرکت از مبادی به مراد میشود
حجت؛ ابزار غلبه بر خصم در مناظره
چرا بدون دلالت نه معرف داریم نه حجت؟
کشف سه نوع دلالت: وضعی، طبیعی و عقلی
دلالت وضعی؛ اصل ماجرای فهم زبانها
سهگانه جذاب مطابقه، تضمن و التزام در منطق
برهان لمی و انی؛ دو مسیر متفاوت کشف حقیقت
متن جلسه
‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم به تفاوت علم ضروری و نظری رسید که گفتیم اونی که مایع تفاوت این دو تاست چیه فکر ضروری ما از فکر بینیازیم در نظری محتاج به فکری خود فکر چیه برای فکر تعریفات مختلف ذکر کردن بهترین و کاملترین تعریفی که گفتن تعریف مرحوم حاجی سبزواری سر کتاب شریف منظومه مرحوم حاجی سبزوار میفرماید والفکر حرکت من مبادی ومن مبادی علل مرادی والفکر حرکت من مبادی و من مبادی الی مراد ما یه مبادی داریم یه مراد داریم الان من به شما میگم که ۲۴ ساعت چند ثانیه است ۲۴ ساعت چند ثانیه ۲۴ تا ۶۰ دقیقه میشه چقدر ۲۴ ضربدر ۶۰ ۲۴ تا دو ۶ تا ۱۲ تا ۱۴۴۰ ۱۴۴۰ حالا ضربدر ۶۰ میکنیم دوباره میشه چی دوتا صفر اینور ۶۴ تا ۲۴ تا شیشه عطا ۲۴ تا ۲۶ ۸۶ ۴۰۰ الان اینی که هر ساعت ۸۶۴۰۰ ثانیه است این برای شما جز ضروریات بود یا نظریات نظری بود دیگه بدیهی نبود بله بله بله خب پس حالا که نظری بود نیاز به چی داشت فکر حاج آقا فرمود وقتی فکر کردیم چیکار کردیم والفکرو حرکت من مبادی رفتیم سراغ مبادیمون موادیمون اینا بودستیم یه ۲۴ ساعت داریم یه ۶۰ ثانیه داریم یه ۶۰ دقیقه داریم هر ساعت ۶۰ دقیقه است هر دقیقه ۶۰ ثانیه است یه ۲۴ ضربدر ۶۰ داشتیم نتیجه رو دوباره ضربدر ۶۰ کردیم رفتیم سراغ مبادیم از مبادی چیه کشیدیم بیرون مراد اونی که دنبالش بودیم اراده شده بود اونی که میخواستیم کشفش بکنیم از چی کشف کردیم از مبادیم از همونی که میدونستیم ۲۴ ساعتو میدونستیم ۶۰ دقیقه رو میدونستیم ۶۰ ثانیه رم میدونستیم اینا مبادی ما بود رفتیم سراغ اینا یه عملیاتی روش انجام دادیم رو همون اطلاعاتی که داشتیم خیلی مثال مثال خوبیهها یه اطلاعاتی داشتیم رفتیم با مجهول که مواجه شدیم رفتیم سراغ اطلاعات قبلیمون رفتیم سراغ مبادی از مبادی چیو کشیدیم بیرون مراد رو والفکر حرکت من مبادی و من مبادی الی مرادی رفتیم سراغ مبادی از مبادی رفتیم به مراد رسیدیم اینو بهش میگن فکر کل این عملیاتی که ما انجام دادیم برای اینکه کشف بکنیم این شد فکر اینایی که حساب کردیم اینا همه فکر بود حالا یه مثال ریاضی بود مثال دیگهای هم داره در مورد جغرافیایی من به شما میگم مثلاً خلیج عدن کجاست تو فکر میکنید یه خلیج داشتیم اینور مثلاً فلان بود یه خلیج داشتیم اونور فلان بود یه خرید فلان بود این بعد احتمالاً مثلاً سمت مثلاً آفریقا و اون طرف مثلاً سمت یمن و آفریقا و این طرف آسیای غربی انتهای آسیای غربی اون طرف باید باشه مثلاً شما این عملیاتی که انجام دادید شد بهش میگن فکر در مورد جغرافی فکر داریم برای سردرد چی خوبه ایشون چون اطلاعات طبی شون خوبه سریع فکر میکنم میگم خب مثلاًقدوس خوب بود مثلاً فلان چیز خوب بود بعد با هم تو ذهنشون ترکیب میکنن یا مثلاً دنبال اطلاعات سابق میرن از فلان استاد چی شنیدند این میشه فکر حرکت میکنن میرن سراغ مبادیشون از مبادی میان به مراد میرسند جواب ما فکر حرکت ذهن از مطلوب به مبادیس و باز از مبادی به سوی مطلوب که در اینجا منظور از مبادی معلومات مثال مثلاً برای حل مسئله حسابی اولاً ملتفت میشه که علوم فیزیک شیمی هیئت منطق و غیره برای حل اون به کار نمیاد من از شما یه سوال میپرسم که یه ربطی به ریاضی داره شما دیگه ذهنتون نمیره دنبال اطلاعاتی که در شیمی دارید اطلاعاتی که در جغرافی دارید اطلاعاتی که در تاریخ دارید من از شما میپرسم آقا یک ساعت چند دقیقه است اطلاعاتی که در تاریخ داشتم ببینم محمد خان مغول محمد چنگیز مغول محمد خان قاجار اینا مثلاً از تو اونا چیزی در میاد نخیر شما اول میفهمی که از چه از چه سنخی حالا اون پنج مرحلهای که در مناطق مظفر و اینها گفته میشه اینجا دیگه به اون نحو نگفتن سادهتر گفتن چون صاف میره سراغ مبادی و معلوماتی که از کدوم سنخ از کدوم جنسه خب میدونی مثلاً این سوال در مورد ریاضی بعد میفهمی که از قواعد حساب جبر و هندسه یا جمع و تفریق برای حل مسئله به کار میره یا نه از کدوم یک از قواعد بود ممنونم که از اون قواعدی که تو ریاضی البته خیلی سریع صورت میگیرهها انقدر سریع این صورت میگیره دیگه آدم متوجه نمیشه مراحلو طی کرده اول پس شما از من پرسید آقا ۲۴ ساعت چند ثانیه است ۲۴ ساعت چند ثانیه است رو خلاصه اول تو ذهنم اومد که این مسئله مال ریاضیات بعد سریع فهمیدم که این از کدوم سنخ از مباحث ریاضیه از مباحث ضرب نه تفریقه نه تقسیم نه هیچ درست چون موادی را یافتیم اون مبادی را به ترتیب خاصی قرار میدیم تا جواب مسئله به دست بیار بنابراین از طرف مطلوب به مقدمات و مبادی میریم از اونجا دوباره به طرف مطلوب میایم تا جواب مسئله به دست بیاد این این حرکتو که ذهن انجام میده بهش میگن فکر رفتیم به مبادی و از مبادی اومدیم به مراد همه این عملیات بهش میگن حرکت ذهن موقع سوال سوال که مواجه میشه با مجهول که مواجه میشه حرکت میکنه میره به مبادی که همون اطلاعات خودشه از اونجا برمیگرده به سمت مراد که همین بود که میخواست ببینه چیه مثالی کم که زدیم بحث ریاضی این از این بحث بریم سراغ بحث بعدی ما سه تا واژه اینجا داریم که در منطق خیلی با این سه تا واژه کار داریم معرف حجت دلالت معرف حجت دلا معرف چیه تصورات معرف از سنخ تصورات برعکس حجت که از سنخ تصدیقات این پس تصورات حج تصدیقات کدام دلالتم که عرض کنم اگه ما یه سری تصورات معلومی داشته باشیم که اینا ما رو به تصور مجهولی میرسونه همین عملیات فکری که داشتیم برای اینکه تصور مجهولی را معلوم کنیم چیکار میکردیم میومدیم از تصور مجهول حرکت میکردیم به یه تصور معلومی از اون تصور معلوم میومدیم این مجهول رو حل میکردیم این در تصورات بود این تصور معلوم که تصور مجهول رو برامون حل معرف مثلاً من به شما میگم که پری دریایی چیه پری دریایی بر فرض پری دریایی وقتی من به شما میگم شما الان این از سنخ تصورات یا تصدیقاته تصوره دیگه توش حکمی که نیستش یادتونه که دیروز بحث کردیم که اصلاً تصدیق خود حکم حکم جزئی از تصدیقه بس که دیروز داشتیم بحث مهمی یعنی حکم بالاخره باید علی ایحال باشه که ما بتونیم تصدیق داشته باشیم الان پری دریایی حکم نداره پس میشه تصور شما می به اطلاعاتت مراجعه میکنی میگی که خب ما از انسان و جن و ملائکه که چیزی خارج نداریم موجودات عالم یا حیوانند یا انسانند یا جن یا ملائکه از این چهار تا خارج نداریم ملائکه که عقل محضن حیوانات که شهوت محزن انسان و جنم که ترکیب عقل و شه درست پری دریایی پس یکی از این چهار تا باید باشه جز ملائکه که نیست انسانم که نیست اگه شما میگین ما باهاش حرف زدیم یه کسی بوده پری دریایی دیده باهاش حرف زده پس حیوانم نیست لابد چیه جن درست شد الان ما رفتیم برای تصور سراغ تصورات معلوم تصورات شیمی انسان جن اینا همه تصور بود دیگه اون تصورات معلوم که این تصور مجهول را برای ما حل کرد بهش میگن معرف روشن مغز مثالها مثالهای خوبیه بحث بحث خوبیستا قدر این بحث و دونسته بشه پس تصورات معلومی که ما را به تصور مجهولی هدایت میکنه بهش میگن معرف در لغت میگه آقا مثلاً میخوام ازدواج کنیم ایشون معرفن معرف تو لغت که میگیم یعنی چی معرفی میکنه شناساننده است ولی تو منطق عبارت از اموری که به طور سنایی فراهم اومده باشه بدین گونه که عام مقدم باشه و شناسایی اونها وسیله شناختن چیز دیگه بشه مثلاً حیوان و ناطق رو که تصور کنیم و از تصور حیوان ناطق تصور امر دیگر که انسان باشد بنماییم حیوان ناطق را معرف انسان میگن شما برای انسان انسان براتون مجهوله مثلاً نمیدونیم انسان چیه ولی حیوان و ناطق رو میدونیم چی من میارم حیوان دوتا مفهوم دوتا تصور کنار هم میزنم میگم میدونی انسان چیه همون حیوان هست تو ذهنته و ناطق هست تو ذهنته همون حیوان ناطقه همون حیوان لوکوموتیو چیه برای بچههامون خیلی از این کارا میکنیم دیگه مثلاً تازگی من بچههام ازم چه سوالی کردند از قاعده استفاده کرده باشم آره یه کتابی ما تازگی گرفتیم همه جور حشرات عرض کنم که درخت و حیوون و همه رقم توش داره عکس یه کتاب ۶۷۰ صفحهای تمام رنگی بعد دیگه جلو بچهها و دیگه لذت میبردن همینجور نگاه میکردن بعد سوال میکردن مثلاً این چیه بعضی مثلاً بعضی گیاهها بعضی حیوونا این اصلا قابل توضیح دادن نبود مثلاً یه مدل گوسفند خاصی بود مثلاً ترکیب گوسفند و بز قوچ بابا این چیه گفتم بابا گوسفندو میشناسی مثلا گفتم بزم میدونی شاخ داره گفتم این همون گوسفند مثلاً بر فرض خلاصه شما از دو تا تصوری که او تو ذهنش هست ترکیب میکنی یه تصور مجهول رو براش معلوم میکنی این دو تا تصور یا چند تا تصوری که شما کنار هم میاری اینو بهش میگن معرف شما تعریف می کنی این میشه معرف منطق روشن شد تصور معلومی که میاد مجهولی رو تصور مجهولی رو برای ما معلوم میکنه خوب حجت حجت دیگه تصورات نیست تصدیقات این واژهها واژههای کلیدی استا این واژه حجت واژه که تا ته ته درس خارج انشالله اگه بنا باشه به رفتنشو انشالله به درسش و اینها تا اون ته تمو با این کار داری با همین تازگی انسان پارسال بود به تو بحث خارج اصول تازگی هم بود باهاش مواجه شدیم تو همون اصول بود به نظرم بله اصول هم تازگی مواجه شدیم اینجا حجت حجت به معنای اصولی است یا حجت به معنای منطقی است یا حجت به معنای لغوی است بحث کاملا با ثمره و مهم حجت در منطقه معنا داره در علم اصول یه معنا داره در لغت یه معنا داره حالا حجت در منطق چیه این از اون بحثهایی که تا ته درس خارج با این واژه کار داریم حجت در منطق حجت در منطق یه سری تصدیقات که یه تصدیق مجهول رو برای ما بله آها که تصدیقی که تصدیق معلوم تصدیق مجهول رو اونجا توی معرف تصور بود تصور معلوم میومد تصور مجهول رو معلوم میکرد ولی توی حجت تصدیقات معلوم میاد تصدیق مجهول رو مثلاً ما دو تا قضیه رو قبول داریم یکی العالم متغیر عالم متغیره دیگه دائماً در تغییر و هر چیزی هم که تغییر بکنه حادثه قدیم و حادث قدیم ازلی از اول بوده حادث یعنی حادث شده خوب اگه چیزی تغییر کرد معلومه که از اولم نبوده وقتی چیزی نمیمونه معلوم میشه که از اولم نبود تغییر داره دیگه هر چیزی که تغییر داشته باشه چیه حادثه خوب شما قبول دارید که العالم و متغیر قبول عالم متغیره شما قبول دارید که هر چیزی که تغییر پیدا میکنه حادثه پس باید قبول بکنیم که عالم حادثه ما دو تا قضیه رو کنار هم گذاشتیم دو تا تصدیق رو کنار هم گذاشتیم یه تصدیق مجهول رو عالم حادثه میگم کی گفته العالمو متغیر میگیم بله قبول داری که کل متغیر حادث میگم بله از اطلاعات خودت از تصدیقاتی که خودت داشتی استفاده کرد برای اینکه تصدیق مجهول را برای شما معلوم کرد روشنه من نمیخوام خیلی تو این بحث لفت بدما بستگی داره که هر چقدر روشن باشه ما زودتر رد میشیم چون بنامون بر این نیست که این دوباره همه رو بخوایم مفصل بگیم اینم باید دونست که تصورات و تصدیقات معلوم وقتی ما رو به تصور و تصدیق مجهولی میرسونند که دلالت بر مدلول داشته باشند اینجا بحث دلالت مطرح میشه کی از تصور معلوم به تصور مجهول میرسیم در معرف کی از تصدیق معلوم به تصدیق مجهول میرسیم در حجت وقتی که دلالت باشه یه ربطی باید باشه دلالت اگه نباشه نه معرف ما رو میرسونه نه حجت ما رو میرسونه پس این دوتا به دلالت کن حالا دلالتم توضیح میدم مقصود از منطق معرف و حجت اصلا علم منطق یعنی چی یعنی معرف حجت چه جوری از تصورات معلوم به تصور مجهول برسیم و تصور مجهول را معلوم کنیم چه جور از تصدیقات معلوم بیایم تصدیق مجهول رو معلوم کنیم این کاریه که منطق میکنه این علم منط خود کلمه حجت به معنای غلبه است چون مقدمات سبب غلبه بر خصم میشه واسه همین بهش میگن حج پس حجت در لغت به معنای غلبه است حجت در لغت حجت در منطق واسه همینه در لغت به معنای غلب است یا احتجاج میگه حجت حجت خدا بر ما حجت خدا بر ما یعنی چی یعنی خدا به او احتجاج میکنه با او غلبه میکنه با او دهن ما رو میبنده درست شد تو منطق هم حجت که میگن به خاطر اینه که شما با حجت دهن مخالفت رو میبندی تو مناظره خلاصه حجت میاری و عکس خانم طرف خلاصه دست میگیری و یه عکس یه خانم خلاصه مدرکشو اینجوری گرفته و هیچی دیگه طرف به تته پته میفته حجت بله ولی بالاخره این حجت اینکه شما باهاش دهن مخالف رو میبندی سندی رو میکنید خلاصه و دهنش بسته میشه یه استدلالی میاری یه مقدمهای میاری دهنش بسته میشه حجت خب حالا دلالت چیه گفتیم معرف حج بدون دلالت معنا نداره دلالت اینه که یه چیزی به حیثیتی باشه که لازم بیاد از علم به دو علم به شیء دیگر مثلاً از دیدن دود پی میبریم که آتش موجوده دود رو میگن دال آتش رو میگن مدلول شما از یه چیزی پی به یه چیز دیگه میبری بین دو تا چیز ربط از یکی به شما شما به دیگری منتقل میشی اینجا مثلاً اگر الان صدای زنگ تلفن بیاد من منتقل میشم به اینکه در این منطقه در این منزل تلفن تلفن ثابت موجود صدای زنگ تلفن دال است بر بودن تلفن در اینجا مگه میشه مدلول اینی که مثلاً شما تو یه ساختمون میبینی صدای این چیز میاد تانکر آب هست که توش پمپ پمپ کار میکنه صدای پمپ داره میاد این دال بر اینکه تو این خونه کسی داره آب مصرف میکنه اگه آب مصرف نکنی که صدای پمپ در نمیاد این صدای پمپ دال بر اینکه نه دیگه تو این بحثهای کارآگاهی و کارگاه گجت و خانم مارپلو تو این چیزا خیلی بود دیگه یه تار مو نمیدونم کجاک افتادهای معلوم میشه که از اینجا کیک با فلان مو رد شده الان این تبلیغاشم میسازن دیگه مسخره شوره ریخته اینجا از تو عکسش بفهمیم که این مدل موش فلان فلان شامپو رو باید بزنه تا حالش خوب بشه خلاصه این چرت و پر نمیشه دال و مدلول بین دو تا چیز تلازمه بین اینکه سر ایشون شوره زده با اینکه از فلان شامپو استفاده نمیکنه این دوتا بینش رابطه است تلازمه اگه از فلان شامپو استفاده بکنه سر شوره نمیزنه پس اینه که شوره زده دال بر اینه که از اون شامپو استفاده نمیکنه میشه دال مدلول ما تو معرف حجت همه کارمون روی دلا اگه دال و ملو نداشته باشیم ربطی بین اینا نباشه دیگه نه معرف داریم نه حجت روشنه به عبارت دیگه اگه تصوری کردیم برای ما تصور چیز دیگه حاصل با تصور چیزی با تصور صدای زنگ تلفن تصور بودن تلفن در اینجا برای ما حاصل میشه علت و معلول دیگه قدرت که در دلالت ما دو تا چیز داریم به نحوی که یه تلازمی بین اینهاست و یکیش بودن یکی مار به بودن دیگری میرسونه مثل صدای زنگ تلفن خود تلفن علت و معلول تا تلفنی نباشه میگه آقا سریع زنگ تلفن میاد میگه جدی نگیر تلفن بله ماجرای اجاره ملا نصرالدین گفتش که طرف اومد گفت ملا خرتو به ما قرض میدی گفتش که من خر ندارم گفت نه دیگه فروختمش تو همین گیر و دار صدای اره خره بلند بعد اون طرف گفت که بابا این که صدای خرت داره میاد گفت تو حرف منو قبول نداری حرف خرو قبول میکنی من دارم بهت میگم خر ندارم قبول نمیکنی صدا خرابه خب این دال و ملدوله دیگه نمیتونه قبول این علت و معلوله صدای خر که میاد معلول برای اینکه خود خره هست حالا شما هرچی استدلال بیار برای ما تلازمینه دانلود مدلوله خلاصه دال و ملول که باشه حجت حاصل میشه بله بحث حجتم همینه الان اینجا حجت خود این صدای خر که میاد حجت بر اینکه خر دلالت و دلالتشم در تصدیقات درست شد دلالت در تصور اون میشه معرف دلالت در تصورات در تصدیقات حجت حالا خود دلالت چند مدله اینم از بحثهای خوب خدا رحمت کنه مرحوم فاضل تونی خداوکیلی کتابشون کتاب قشنگی کتابی که به دل میشینه بله فارسیشون نوشته کتاب خوبی است کتاب خوبی اگه بتونیم کپی بگیریم کسی از دوستان زحمتشو بکشه من کتابو بهشون بدم این انتشارات آیت اشراق در پاساژ قدسم هست پلاک ۸۶ طرف رفت همین تیکه رو میتونیم کپی بگیریم مشکل نداره خیلی خوبه آره اون مباحث دیگه ایشونم به درد میخورهها این کتاب بحثهای فلسفه و الهیات هم داره بعداً دوستان وارد بحثهای فلسفی شدن این بحث به دردشون میخو دلالت دلالت سه مدله وضعی و طبیعی و عقلی در دلالت وضعی اینکه دال و مدلول وجود داره به خاطر وضع به خاطر مثلاً ما میایم با شما وضع میکنیم میگیم که هر وقت یه همچین تابلویی دیدید این تابلو یعنی چی ورود ممنوع به محض اینکه اینو دیدید این دالاس برای ممنوع بودن ورود در این خیابان درسته این دلالت از کجا در اومد از وضع ما خودمون وزن کردیم اینجوری نبود که عقلی باشه هر کسی در هر جای عالم به هر نحوی که باشه با هر ذهنی با هر سوادی با هر فکری نخیر ممکنه خیلی بچه نگاه میکنه انسان نمیفهمه اونی که عالم به وضعه میفهمه میدونه که اینو برای این وضع کردن یا مثلاً تابلو میبینید که این شکلی این تابلو یعنی چی یک طرف درست این دلالتی که داره رو چه حسابیه دلالت وضعی تابع وضع مثل دلالت الفاظ در هر زبانی بر معانی آن الفاظ پس ولایت وضعی مثل دلالت الفاظ مثل دلالت لفظ آب بر اون جسم سیال مخصوص خب ما آب میشنویم بامزه به شما بگم من با یه عراقی یه وقت صحبت میکردم بهش گفتم که خیلی سال پیش وقتی که عراق توی جامعه ملتهای آسیا قهرمان شده بود و اینها دوتا ملتی هستیم که خیلی به همدیگه نزدیکیم و فلان بعد داشتم توضیح میدم که مثلاً من خودم چقدر خوشحال شدم رفتم تیم شما قهرمان شد کشور خودمون قهرمان شده بعد گفتم که کس فوتبال گفت فوتبال فوتبال فوتبال فوتبال چرا هی آقا اینور اونور دست و پا زد القدم فوتبالی که ما انقدر برامون جزو واضحات فوتبال خب فوتبال دیگه همه دنیا میگن فوتبال ولی عراقی فوتبال یعنی چی القدم کوره قدم پا فوتبال فوتبال بال توپ اون میگه کره القدم برای ما که فارسی هستیم جفت واژهها یکسانه چه بگم فوتبال چه بگم بلکه فوتبال برام نزدیکتره بهتر میدونیم فوتبال یعنی چی چون علم وزن نداره علت وضعیه دلالت وضعیه باید من بدونم برای چی وضع شده این واژه برای چی وصل شده اگه من بدونم برای چی وصل شده بشنوم تصورشم در ذهنم این بحث تصور و تصدیق خیلی بحث مهمیه مرحوم شهید صدر در کتاب شریف حلقات غوغا کرده با این انشالله خدا توفیق بده عمری بده برسیم بحث ادبیات و اینا که تموم بشه انشالله حلقات رو شروع خواهیم کرد اگه عمری باشه اونجا میبینید که چه کرده مرحوم شهید ص فوق العاده است مباحث به شدت هم کاربردی به شدت کاربردی شبهات روز مسائل روز مسائل جدی روز ما با همین بحث تصوری تصدیقی حل میکنیم خیلی بحث بحث به درد بخوری مایش الان ها اینجا باید خوب فهمیده بشه بعداً دیگه تو اصول مرحوم شهید صدر حلقات ما وقت نداریم دوباره برگردیم همه رو توضیح بدیم این بحث دلالت وضعیون از مباحث بسیار مهم همون اول حلقات در مورد اینکه وضع در مورد الفاظ دلالتش دلالت وضعی است یا دلالت ذاتی است بحث مهمیست اونجا که اثبات میکنند دلالت وضعی است چرا چون اگه دللتش ذاتی بود بعد دلالت عقلی میبود دلالت عقلی هر کسی در هر جای عالم که باهاش مو مواجه بشه میفهم هر کسی در هر جای عالم مواجه بشه با آتش میدونی کی میسوزونه کرد باشه لر باشه ایرانی باشه افغانی باشه عرب باشه عجم باشه انگلیسی باشه علتش عقلیست درست شد محمود شهید صدر اونجا میفهمند که دلالت الفاظ دلالت وضعی است نه ذاتی اگه ذاتی بود شما لفظ آب و هرجای عالم که میگفتی باید همه میفهمیدن آب در حالی که بعضی جاها میفهمه بعضی جاها نمیفهمم پس این معلوم میشه که علتش روشن بحث دلالت وضعی رو گفتیم دلالت طبیعی این به حسب طبیعته طبع یه کسی خجالت میکشه طبعاً سرخ میشه سرخ شدن طبعا دال بر خجالت این دلالته ربط این دوتا ربط تبعیض طبع به این سمت پس دلالت طبعی مثل سرخ شدن و خجالت رنگ پریدگی و ترس زردی رخ و بیماری مثلاً علتش تبعیض و سومین دلالت عقلیست عرض کردیم مثل پی بردن از معلول به علت صدای تلفن به بودن تلفن به اینکه اینجا سیم کشی تلفن شده است مخابرات خطوط واگذار کرده است مثلاً هر کدوم از این سه تا هم باز دو قسمت یا لفظیه یا غیر لفظی این سه تا هر کدوم دو قسمت لفظی و غیر لفظی اینو دیگه من جای دیگه ندیدم این دسته فنی رو فقط اینجا دیدم تو این منطقه ایشون تعبیر جالبی هم هست مثلاً ما دلالت وضعی لفظی داریم دلالت وضعی غیر لفظی داریم همین تابلویی که من کشیدم ورود ممنوع یک طرفه اینا غیر لفظی واژه آب که مینویسم شما آب تو ذهنتون میاد این دلالت وضعی لفظی است حالا تک تکشو توضیح بدیم دلالت وضعی لفظی ابوالفضل چند تا شد کلاً ۶ تا اولی وضعی لفظی دومی وضعی غیر لفظی سومی طبیعی لفظی چهارمی تبعی غیر لفظ پنجمین عقلی لفظی ششمین عقلی غیر لفظی تک تک مثال بزن اولی بفرمایین دلالت وضعی لفظ مثل الفاظ به حسب لغات مختلف هر زبان میز صندلی خانه کتاب و غیره تو فارسی یه سری واژهها داریم تو عربی یه سری واژهها داریم تو انگلیسی سری واژه دومی بفرمایید دلالت وضعی غیر لفظی مس علائم و اشارات مثل پرچمها که هرکوم دلالت بر یک کشور داره میشه دلالت لفظی وضعی غیر لفظی میان وزن میکنن میگن آقا این پرچم رو ما وصل کردیم الله رو میذاریم وسط این سه رنگ میشه پرچم جمهوری اسلامی وصل سومین دلالت طبعی لفظی مثل کسی که یعنی شما لفظ میشنوی یا اه اه یا به به اینا لفظ طبیعی طبعاً کسی مثلاً به به میگه از چیزی خوشش اومده اه اه میگه اسیدی بدش اومده اوه اوه میگه داره سینهاش مثلاً خس خس داره سرما خورده مثلاً فیش فیش فین داره فیش فیش داره ما میگیم این واژه این صدای فیش میاد بینیشو داره میگیره مثلاً این میشه چی دلالت طبعی لفظی البته حالا لفظ باشه اون صدای بینی نه اه میگه یه واژهای داره از چهارمین دلالت اسمی که بر اون بحث اسم صوتی که توی ادبیات داریم نه ها واژه هست ولی واژه معنا نداره آفرین در واقع اینجا تبیین نیست صدای پای اونه دیگه بله طبی باید رو حساب طبیعت طبیعت پایه اسب این مدلیه طبیعتاً خوبه طبیعت عقلی بیشتر باید تو همون ساز و کار عقلی خودش باشه تو عقلی برو برگرد نداره تو طبعی برو برگرد داره تو طبعی غالباً اینجوره تب به این نحوه ولی میتونه صدای چیز دیگه باشه ولی تو عقلی نه تو عقلی معلول که هست مال این علته علت که هست طبیعی ممکنه صورت شما سرخه طبعا سرخی صورت مال خجالت عرق ریختن مال گرماس زمستون یکی داره عرق میریزه مثل سرما دیگه طبیعی نیست دیگه طبعاً باید علت بر گرما بکنه ولی الان تو سرمای منفی ۱۲ درجه مرض داره یه مشکلی داره درست شد این دیگه طبیعی نیست طبعاً به این نحوه رایجش اینه ولی حالا تو طبیعیه لفظی هم همینجوره که طبعاً این لفظ ضلالت بر و تبعیه چهارمیش تبعی غیر لفظی مثال بفرمایید همین سرخ شدن صورت و اینها که مثال زدیم برافروخته شدن چشم در حالت غذا پنجمی عقلی لفظی مثال دود از پشت دیوار صدا میشنویم از این پی میبریم به بودن کسی لفظی که دلالت عقلی ازش برداشت میکنید به بودن کسی این یک و شیشمی عقلی غیر لفظی مثالی هم که زدید دود آتش خیلی سبزه بر آب اینجا ما دو مدل اینو توی پاورقی نکته خیلی مهم هرچی که داریم میگیم خیلی مهمه دو مدل ما از علت در رابطه علت و معلول دو مدل دو مدل پی بردن داریم یکی از معلول به علت پی ببریم یکی از علت به معلول که بهش میگن برهان لمی و برهان انی در برهان لمی از علت به معلول پی میبریم از علت به معلول پی میبر در برهان لمی از علت به معلول من دیدم شما عرق کرده بودید اومدی روبرو کولر نشست با خودم گفتم الان چی شده شما سرما خورد هنوز سرما میخورید دیگه عرق کرده بودید ولی روبرو کولر نشست الان سرما میخورید سرما که خوردید علت بود حالا معلول چیه دیگه باید منتظر چی باشم آب اومدن از بینی سرفه کردن عطسه کردن از علت پی به معلول میبرم من گفتم آقا این آقا دیگه سرما خورد گفتم سرما خورد دیگه منتظر چیام الان آب اومدن از بینی عطسه و چی و چی این میشه پی بردن از علت به معلول برهان لمی چه جوره برعکس از عطسه و آب اومدن از بینی شما من پی به چی میبرم به سرماخوردگی اونجا از سرما پس سرما میخوره دیگه سرما که بخوری اونا میاد میشه برهان لمی ولی اینجا میگم این آقا داره اینجور سرفه میکنه و عطسه میکنه سرما خورده از معلول پی علت میشه برهان انی پس درلمی از علت به معلول در انی بفرمایید معلول به علت فرق میکنه برای من اگه این اتفاق بیفته برای شما که نه یه جمله مرحوم فاضل تونی اینجا تو پاورقی مینویس این جمله قیمتی اینو داشته باشید ایشون میفرمایند که اما برهان انی خود بر دو نوع است پایتخته حیفم میاد برهان لمی برهان انی در برهان لمی از بفرمایین علت به معلول در برهان انی از معلول به علت برهان انی خودش دو مدله یکی از معلول پی برد به علت کی گفتیم یکی از یک ملازم از یک ملازم پی بردن به ملازم دیگر کسی میتونه مثال بزنه برای این حالت مثالی که شما زدید ببینید مثلاً ایستادن قلب یک انسان دلالت بر چی مرگ یا بفرمایید مرگ معلول مثلاً از کار افتادن قلب کسیست درسته کسی قلبش از کار افتاد این علت مرگ معل حالا دو تا ملازم داره این مرگ یکی اینکه ارث از این بابا به اون یکی میرسه دوتا ملازم برای مرگ بفرمایید قرضشو باید بدی حالا مثال بهتر بزنیم مثلاً با مرگ یک نفر همسر او الان بچه کوچیکش یتیم دو تا ملازم من از یتیم شدن بچه فلانی پی میبرم به اینکه ارثی از او به دیگری داره میرسه درست شد دو تا ملازم مردن دو تا چیز باشه یکی ارث اوست که منتقل میشه یکی یتیم شدن بچه کوچیکشه من از یتیم شدن این بچه پی به یه ملازم دیگه از معلول به علت نرفتما از معلول یک علت رفتم به یه ملازم دیگش اگه از محلول برم به علت که خب ساده است میفهمم که پس این باباش مرده یتیمه جوکهای پنپک میپرسن خیلی وقتا همین مدلیه دیگه مثلاً این یت یعنی بابات مرده میگه نپر مثلاً فلان شده طرف نشسته سر قبر داشت با نوک دست میزد به این قبر گفت داری فاتحه میخونی گفت پن نه کلید نیاوردم بچه یتیمه باباش رفته فلان جا فلان کار بکنه علم مثلاً حالا اینجا از این معلول به علت که آدم پی میبره این میشه چی برهان انی یه وقت این شکلیه یه وقت شما از ملازم به یه ملازم دیگه پی میبری من به جای اینکه از یتیم بودن این بابا به یتیم بودن این بچه به مرگ باباش پی ببرم از یتیم بودن این بچه به اینکه مادرشم شوهر نداره پی میبرم بله رفیقم گفتش که در مسجده کوفه اومدیم بیرون و دیدیم یه خانمی جوان با یه بچه کوچیک ایستادو ببین دوست ما هی میگفت که حمزه یتیم پسر بچهاش باهاش بگو حمزه یتیم گفت ما فکر میکردیم که مثلاً یعنی میگه مشکلی پولی چیزی حمزه یتیم حمزه یتیم یعنی مادر حمزهام شوهر نداره یعنی دنبال کسی میگرده بله این دوزاریش از یه ملازم پی به ملازم دیگه در برهان انی نمیبرد قرآن انی رو خوب کار نکرده بود خلاصه مادر حمزهام خلاصه شوهر نداره دنبال شوهر میگرده از یه ملازم پی به یه ملازم دیگه اینی که یتیمی یعنی باباش مرده لازم یه لازمه خوردن بابای این اینه که این بچه یتیم بشه یه لازم دیگش اینه که زن این بابا حالا یه نکته این یادگاری تو ذهنتون باشه تا اینجاشو داشته باشین یه اختلافی نمیخوام الان جای اختلافات مطرح بکنم ولی یه بحثی که خیلی ثمره مرحوم فاضل تونی میفرماید که این پی بردن از معلول به علت محاله ما برهان را به شدت استفاده میکنیم همه جا از این به بعدم استفاده خواهیم کرد ولی ایشون میگه که این معلول به علت محاله حالا برای چی اینا این باشه انشالله تو بحثهای فلسفیش مطرح میشه فقط خواستیم تو ذهنتون یه همچین حرفی باش قاطی نکنیم دیگه پس چشممون استفاده میکنیم یه قولی هست کینه قول فلسفی عرفانی هم هست یه مشرب فلسفی عرفانی است اینا میگن ما هیچ وقت از معلول به علت پی نمیبریم از علت به معلول پی می این بحثش باشه برای سر جای خودش بحثمون رو تمام کنیم ببینید شما برای حالا توی اصول و فلسفه و اینا که به شدت کارایی داره یکی از خواص چیه در مورد بحث معرفت بگم اینو قاطی بشه بحث عرفا میگن که ما در مورد خدای متعال هیچ وقت از معلول به علت پی نمیبریم برهانهایی که برای اثبات خدا میاریم هیچ کدوم برهان انی نیست برهان چیه لمی ما از علت به معلول پی میبریم تو دعای عرفه امام حسین چه میفرمایند الغیرک من الظور ما لیس لک خدایا مگه چیزی از تو روشنتر هست که اون بخواد معرف تو باشه بخواد واسطه باشه که تورو واسه من تعریف بکنه درست از تو روشنتر چیزی نیست یعنی در واقع من از معلول به علت پی نمیب معلول به علت پی برم یعنی معلول باید روشنتر از علت باشه معلول این خلقت علت خدای متعال من از خلقت به خدای متعال پی نمیبرم عرفا اینجورن میگن ما از خدا پی به خلقت میبریم چون خدا خودش روشنتر از خلقتشه که حالا تو تفسیر نورم امروز اشاره داریم الله نور السماوات و الارض اون خودش نورسماوات والارض او از همه عالم روشنتره همه عالم به نور او روشنه اعرف معارف خدای متع مرح سیب ویزارد میگن که خواب ایشونو دیدن شیعه بود دیگه جوان شیعه که ۲۷ سالگی اینام ظاهرا از دنیا رفت اینجوری یادمه حالا بعد گفتن که از اونور چه خبر گفتش که ما یه قولی داشتیم تو دنیا که بودیم این خیلی ور به دردمون خورد ما میگفتیم که آقا الله جزو معارفه و اعرف معارفم هست تو بحث نحوی معارف نحوی گفتیم الله معرفت عرف معارف از همه معارفم معرفت مطابق با حق بود خیلی حرف درستیه خدای متعال خودش از همه اینها روشنتر ثمرش پس اینجا بود که شما فرمودین ثمرش چیه عرفا میگن ما از معلول به علت پی نمیبریم از سبزی به دریا پی نمیبریم از اینکه اینجا الان تو این ساحل درخت روییده اینی که الان اینجا درخته پی نمیبریم که آبی بوده از آب پی میبریم که پس باید درختی داشته باشه چون آب هست باید درخت داشته باشه از اون سختترهها برای ذهنهای بسیط امثال من از معلول به علت پی میبریم ولی اون ذهنهای قوی اونایی که تو فضای عرفان و کشف و شهود و اینها میگن پی بردن از معلول به علت محاله اصلاً نمیشه از معلول به علت پی برد دلیلش چی تو فلسفه مطرح فقط این قول شاید مصلحت نبود الان من اینجا مطرح بکنم ولی از این جهت که حالا ذهنتون باز بشه نسبت به مبحث پس ما برهان داشتیم یه برهان انی داشتیم در لمی از علت به معلول از در انی از معلول به علت یا از یک ملازم پی به یک ملازم از این ۶ تا دلالتی که گفتیم یکیش مهم و معتبره اونم دلالت وضعیه اینی که ما تو منطق و فلان و اینها باهاش کار داریم این اولیه وضعی لفظی خوب بازی لفظ اون چیه فهم معنا از لفظ هنگام اطلاقش به نسبت کسی که عالم به وضع است وقتی که شما لفظ رو اطلاق کردی استفاده کردی من از این لفظ به معنایش پی میبرم به شرطی که من چی باشم عالم به وزن باشد بدونم که وزن کردم الان بله تازگی اخبار دیدم که گفتن که برای به واژه جدید فرهنگسرای ادب وصل کرده واژه خود عکس شنیدید یا نه خود عکس خب الان شما خود عکس میشنوی ذهنتون به چیزی منتقل میشه نخیر چرا چون عالم به وضع نیست ولی معلم به وصل شدیم که اخبارو دیدیم عکس سلفی که مود شده سلفی واژه انگلیسی از خودشون عکس میگیرند تو حرم وایسا از خودشون دارن عکس میگیرن سلفی بین جوونا و اینا خیلی یور سلف شخصیت خودت خودت در هرجا دیدین از این چوبا دستشونه و خلاصه دیگه دوربینم اون بالا داره عکس میندازه ما اولین بار تو پیادهروی خلاصه اینجا اومدن وصل کردن اسمشو چی خود عکس شما الان دیگه از این به بعد واژه خود عکس بشنوین ذهنتون منتقل میشه به همین به همین کاری که این داره یعنی الان تو خیابون عکس میکنه تا الان آگاه به وضع نبودید الان که آگاه به وزن شدید هر وقت این لفظو بیار شما ذهنتون منتقل میشه به بفرمایید معنا به معنا از لفظ به معنا اینو میگن دلالت بفرمایید دلالت وضعیه لفظیه که تو همه این ۶ تا دلالت از همه مهمتر اصل ماجرا اینه تو علم اصول ما با این کار داریم تو فقه با این کار داریم توی منطق با این کار داریم تو ادبیات با این کار داریم تو لغت با این کار داریم همه مباحث علمی رو همین دلا وضعیه لفظی جذابتره بله دلالت وضعیه لفظی خودش سه قسمه چقدر قشنگه من از این کتاب لذت میبرما نمیدونم شما لذت میبری یا نه ما کم پیش میاد از یه کتابی لذت ببریم بالاخره آدم وقتی آدم وقتی انقلت زیاد داره تو مباحث خلاصه هر کتابی که وا میکنی یه گیری میده آدم لذت میبره دیگه خیلی انصافاً زحمت کشیده مولف کتاب خوب پس دلالت وضعیه لفظیه خودش سه قسمت دلالت وضعیتیه لفظیه نوع اول مطابقه یا مطابقه دلالت مطابقی بهش میگن نوع دوم دلالت تضمنی نوع سوم دلالت التزامی دلالت مطابقی شما لفظ لفظی که میاد اون معنایی که داره همه اون معنا رو در بر بگیره من میگم لفظ کتاب لفظ کتاب همه کتاب را از این جلدش از این کاغذ توش از این آرمی که خورده از این برچسبی که خورده بر فرض همه اینا رو در بر بگیره دلالت مطابقی لفظ تمام معنایی که داره رو برسونه ولی یه وقت هست لفظو میگم تمام معنا رو نمیرسونه بخشی از معنا رو میرسونه شما این کتاب منو میگیر یه صفحشو جر میدید یه سفر پاره میکنه من به شما میگم چی کتابمو پاره کردی کتابم پاره کردین دلالتش چیه مسابقه یعنی هر آنچه که بهش کتاب گفته میشد پاره شد نخیر دلالتش تضمنیه بخشی از آنچه که بهش کتاب گفته میشد پاره شد شما داری لفظ رو میگی ورزش بخشی از معنا را اراده میکنی میشه دلالت تضمنی خدا رحمت کنه طلبه داشتیم دو هفته سر کلاس منطق ما بود بعد ما میگفتیم برید مثال از قرآن پیدا کنید بله مقصد نگاه کن به الاغ کل رو بر جز احسنت این همه سال باریکلا خب اینم دلالت التزامی که اصلاً لفظو میگیم و چیز دیگری رو داریم و اراده میکنه خب مطابق دلالت لفظ بر تمام معنای موضوع له مثل اینکه اینکه بگیم بیت یا اتاق منظور مجموع اون چیزی که بیتو تشکیل داده مثل سقف و چهار دیوار و کف اتاق میگیم اتاق همه اینا رو در بر بگیر ولی مثلاً من به شما میگم که آقا شما اتاق منو اومدی ناقص کردی اومدم من یه میخ زدم تو اتاق شما بعد میخ و کندم یه تیکه از دیوار شما دیوار اتاق شما کنده شد این دلالتش که میگم اتاق منو ناقص کردی علت مطابقیست یعنی کل این دیوار کل هر آنچه که بهش اتاق گفته میشد ناقص شد تضمنی تضمن دلالت لفظ بر جز معنای موضوع مثل اینکه از لفظ بیت فقط مقصود دیوارهای اون یا سقف اون باشه مثل اینکه میگن آب خونه رو خراب کرد در حالی که فقط سقفو خراب کرده فقط یه تیکه از دیوار خراب کرده التزامی دلالت لفظ بر خارج ما وضع له اصلا این لفظی که من میگم در موضوع لحن نیست استعمال برای موضوع له نشده مثل چی مثل همین لفظ ابی که تو قرآن مثالهای قرآنی زدید مثال مطابقیش که تو قرآن فراوان داریم خیلی استقبال شده بعد مثال تضمنی هم که فرمودید مثل ماجرای حمار و مثال التزامیش هم مثل اب برای حضرت پدر برای عموی حضرت ابراهیم ابر گفته میشه ابر وصل شده برای کی پدر به دلالت التزامی کس دیگهای هم اگه کار پدر را انجام بده بهش گفته میشه پدر واژه پدر گفته میشه و مقصود علت مطابقی که نیست دلالت تضمنی هم که نیست نه کل پدر نه بخشی از پدر یه کس دیگری که اصلاً پدر نیست ولی التزام داره با مقام پدری که انسان رشد داده تربیت کرده زیر پروبال گرفته لذا به او ابر میگن اینجا عبد دلا التزامی دخول حکمی پیدا استفاده از این قاعده منطقی بهتر باشه بگیم این داخل بد پدرها شده به خاطر شباهت وظایفی که به گردن مجازً او را پدر میشه خوبه بله آذر که عموی حضرت ابراهیم بود قرآن به او میگه پدر اذ قال ابراهیم لعبی در سوره مبارکه مریم داره در سوره مبارکه انبیا داره و جاهای دیگری از قرآن هم هست اذ قال ابراهیم در شماره توبه داره اذ قال ابراهیم لعبی مثلاً منظور از لفظ سقف دیوار در حالی که میدونیم سقف دیوار حالا از اینا توی ادبیات خودمونم زیاد پیش میادا مثلاً حالا الان مثال بخوام بزنم بله قند و حالا اینکه ما یه لفظی بگیم و اصلاً یه واژه گفته بشه و اصلا منظور خود این واژه نباشه واژه دیگری باشه که التزام با او داره مثلاً میگم که من الان تو راهم من دارم میام شما به من زنگ میزنید میگه آقا کجایی میگم من دارم میام دارم میام من دارم میام یا ماشینم داره میاد من پشت فرمونم نشستم کی داره میره چی داره میره ماشین داره میره من که نمیام ماشینم داره میاد من میگم دلالت التزامیه دارم دارم میام خودم نمیام ماشینم داره میاد از این مثالا زیاد داریما توی فارسی ماشین من دارم میارم بله حالا مثال بهترش حالا اینه که از سفینه متحرک مثالهای عربی این شکلی میزنند یا مثلاً شما میگی که یادمه که از آیت الله جوادی وقتی مثال فرمودند که مثلاً شما میگی که من ۵۰ سالهام شما که ۵۰ سالت نیستش که ۵۰ بار زمین دور شما چرخیده تو ۵۰ بار زمین شما در زمینی بود که ۵۰ بار شما شاهد بودی که این دور خورشید چرخیده سال دور خودشه یا دور خورشیده دور خورشید میشه سال دور خودش میشه شبانه روز خوب ۵۰ بار خورشید زمین دور خورشید چرخیده شما ۵۰ سالت نیست زمین ۵۰ سالشه زمین ۵۰ سال چرخیده این دلالت التزامی اینی که میگیم در واقع این نیست چیز دیگریست حالا مثال تو ذهن زود نمیادا مث حالا مثالهای فلسفی در صورت این دلالت التزام حالا خود مثالی که شما فرمودین قند و چ در بیرون ما هر وقت میبینیم با هم میبینیم قند بده چایی بده یعنی قند بده بله حالا از این مثالها زیاد ولی میدونیم که سقف بی دیوار نیست و دیوار لازمه سخته یا بگیم مثلث مقصود ذوالزوایا باشه که لازم مثلثه خود مثلث نیست اونی که زوایا داره خود مثلث نه اونی که زوایا داره خب اگه در دولت التزام لزوم شرط نباشه لازم میاد که از گفتن لفظی معانی بینهایت در ذهن خطور کنه پس میگیم دلالت التزامی بر اون امر خارجی در صورتی که اون امر خارجی لازم له بشه باید لازمه بینشون باشه بله ممکنه من الان یه لفظی بگم شما هزار تا چیز تو ذهنت بیاد از این کلمات زیاده دیگه مثلاً فلان جوک و فلان فیلم و فلان سریال مثلاً من میگم که آقا اینجا اینجا رو از من میشنوید یاد اینجا واس ماست میافتی میخندی همین که اینجا شنیدی میخندی میگم آقا چرا میخندی گفتی فلان جمله کی شما میتونی خر منو بگیری وقتی که از این حرفی که زدم با اونی که تو ذهن شما اومد یه بین این لفظ با اون معنا لازمه هم باشه مثلاً من میگم که آقا من فلان ساعت با چاقو تو این بحثهای دادگاه و اینا خیلی پیش میاد دیگه این از بحث غذا و شهادت و بینه و قصاص و حدود ابواب این بحثها رو ما زیاد داریم مثلاً میان بررسی میکنن میگن آقا فلان کس کشته شده ساعت ۱۰ شب با چاقو هم کشته شده شماره یه جایی میگیرن و شما میگی که من ساعت ۱۰ شب تو منزل فلانی بودم چاقو هم دستم بود یه نفرم تو اون ساعت بیشتر اونجا نبوده با ایشونم با چاقو کشته شد الان با این حرف این آقا رو اعدام میکنن یا نمیکنن خودش میگه آقا من ساعت ۱۰ شب اونجا بودم اقرار میکنه ساعت ۱۰ شب اونجا بودم چاقو هم دستم نمیگه من کشتمشا این چاقو ساعت ۱۰ شب دست من بوده اعدامه چرا مگه به علت التزامی نمی به علت التزامی داره میگه من کشتم درسته خوب داره جا میفته مثال به دلالت مطابقی داره میگه من کشتم نخ به دلالت تضمنی داره میگه من کشتم چاقو رو فرو کردم کشتم من کشتم واژه مطاب چاقو فرو کردم بخشی از فرو کردن چاقو التزامی حالا در صورت من چاقوز دستم بوده این ساعت تو خونشم بودم علت مسابقه تضمنی التزام التزامی شما از اینی که این میگه تو ذهنت چی میاد که این بابا این آقا رو کشته اینیم که تو ذهنت میاد محصول چیه محصول چیه محصول ملازمه بین این دو تاست وقتی ملازم باشد اینجا شما یاد فلان حرف فلان سریال ملازمه بین این دوتا نیست چون خودت یه تدایی برات میکنه یه خاطرهای داری فلان رستوران رد بشی اینجا ما مثلاً همسر سابقتون هر سری که گرسنه میشدید و میخواستین یه خاطره خوشی جلو اینجا رد میشه خاطره تلخی تو ذه این واسه اینه که اینجا خودش یه منطقه تلخیست به دلالت مطابقی به دلالت تضمنی به علت التزامی نخش شما یه خاطرهای دارید خیلی نکته مهمی بعداً تو حلقات میبینیم شهید صدر با اینا چیکار میکنه با این عبارات اینایی که میگم همش مهمه تک تک اینا که ما تو این بحث منطق میگیم کلمه به کلمهاش مهمه باید دوباره سه باره دوستان اینا رو مباحثه بکنن گوش بدن جزوه برداری بکنن فیش بنویسن اینا خیلی مهمه من حتی ببخشید این بحث منطق از اون یکی بحث منطق مهمتر میدونم یعنی این بحث منطق به سرانجام برس ولی اصلش اینه اینو باید جدی گرفت بله زمین نحسی عدد ۱۳ طلایی نه به دلالت مطابق لحظه نه به علت تضمنی نحسه نه به علت التزام خودش تداعی داره ۱۳ فروردین که مثلاً فلان اتفاق افتاده فلان تعداد ایرانی رو کشتن اون باعث شده که از عدد ۱۳ خاطره تلخی تو ذهن ایرانیا مونده دلم برای بله ۱۳ رجبم اون طرف است به این معنا که هر وقت معنای موضوع تو ذهن حاصل بشه اون امر خارجی هم در ذهن حاصل میشه چنانکه اگر مثلثو تو ذهن بیاریم زوایا هم در نظر خواهد آمد و لزوم ممکنه به حسب ذهن باشه مثل ز اربعه یا به حسب عرف خود لزوم دو مدل یه وقت ذهنیست یه وقت عرفی اینی که یه چیزی با یه چیز دیگه ملازمه داره یه وقت ذهن نیست اصلاً تو بیرون هیچ منظومهای ما نداریم تو ذهن ملازمان است مثل چهار و زوجیت ما بیرون ۴ داریم بیرون زوجیت داریم الان من ۴ تا ماژیک دستم میگیرم الان چهار تا ماژیک دستم گرفتم یه چیزی به اسم ۴ الان داریم اینجا شما چیزی به اینا اضافه شد به اسم ۴ ۴ که نداریم که معدود ۴ داریم عدد ۴ نداریم چهار تا چیز داریم معدود داریم عدد ۴ که نداریم عدد ۴ کجاست عدد ۴ به من نشون بده شما نام ۴ تا محدوده عدد که نیست که خود عدد پس چیه ذهن زوج بودن این عددم چیه خودش که ذهن نیست اون زوجیت و فردیتی هم که ذهن نیست نماده یه علامته برای تداییه یه شکل این دلالت وضعی غیر لفظی است این ۴ نیست این یه نماده یه شکل مثل پرچم مثل علائم راهنمایی رانندگی که اون عدد ۴ تو ذهن شما یعنی معدود ۴ با عدد ۴ تو ذهن شما میاد اینا خیلی بحثهای مهمیهها الان دانشگاهها درگیر اینان ما اینا رو میریم گاهی تو دانشگاهها با همین حرفاش ش همین چیزهای ساده و ابتدایی شما چیزی به اسم ۴ تو بیرون نداری چیزی هم به اسم زوجیت نداری تلازم این دوتا چیه ذهنی و التزامی التزامی ذهنی یه وقتی هم التزامیه ارفیس شما حاتم که میشنوی یاد چی میافتی سخاوت حسین رضازاده چی میگفتی سنگین وزن و وزنه سنگین جهان پهلوان تختی که میفتی مردانگی مروت مثلاً پوریای ولی امیرالمومنین میشنوی یادش میافتی یاد چی نمی امیرالمومن از افتخارات شیعه همین بس که یه امامی داره که شمشیرزنهای عالم سر سلسله خودشونو میرسونن به او چه میدونم جنگاوران عالم او را مقتدا میدون فیلسوف عالم فلاسفه عالم خودشونو میرسونن به اون عرفای عالم خودشونو میرسونن به اون سیاسیون عالم خودشونو میرسونن به اون اونایی که اهل بخشندگی و سخاوت و اینا خودشون میرسونن به اون دیگه از این شخصیت کاملتر گیر میاد به قول مرحوم آیتالله کوهستانی خدای علی داشت اونم امام الحمدالله خدا یه علی داشت اونم داد امام خلاصه شما امیرالمومنین میشنوی یاد همه اینا میافتی این به خاطر چیه تلازم عرفی یا مثلاً یاد مظلومیت میافتیم یاد چی میافتیم اینا میشه تلازم عرفی در عرف اینا با همدیگه ملازمه داره درست شد خب مثلاً عمر و عاص میشم یاد چی میافتی یاد مکر و حیله روباه میشنوی یاد چی مثلاً میخوایم به انگلیس بگیم مکاره میگیم روباه شما روباه که میشنوی این تلازمو با چی داره با مکرو حیله این دلالت التزامی است دیگه من نمیگم مکار میگم روباه روباه پیر این علتش چیه روباه پیر الان اینجا به دلالت مطابقت علت بر چی داره روباه یه حیوان به دلالت تضمنی مثلاً دلالت بر چی داره برام دمش روباه دلت تضم به دلالت التزامی بر چی دلالت داره به انگلیس الذی سمیه فی السماء به ابلیس و فی الارض به انگلیس بر تو آسم خدا نابودش کنه روباه این واژه روباه دلالت التزامی چه نوع التزامی التزام ذهنی یا عرفی بحثهای مهمی الحمدلله رب
جلسات مرتبط

جلسه یک : چرا منطق را آلت قانونی مینامند؟
منطق فاضل تونی

جلسه دو : سه شاخه مهم علم حضوری در فلسفه و عرفان
منطق فاضل تونی

جلسه چهار : انواع مرکب: تام و ناقص، خبری و انشایی
منطق فاضل تونی

جلسه پنج : نسبتهای چهارگانه میان دو کلی (نسب اربعه)
منطق فاضل تونی

جلسه شش : تفاوتهای اساسی مفهوم، ماهیت، حقیقت و ذات
منطق فاضل تونی

جلسه هفت : سلسله اجناس و انواع؛ از صعود تا نزول
منطق فاضل تونی

جلسه هشت : تقسیمبندی کامل عرضیات در منطق
منطق فاضل تونی
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

جلسه یک : چرا منطق را آلت قانونی مینامند؟
منطق فاضل تونی