منطق فاضل تونی

جلسه پنج : نسبت‌های چهارگانه میان دو کلی (نسب اربعه)

00:44:59
161

این مجموعه جلسات، دوره‌ای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیت‌الله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائه‌دهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثال‌های عینی، نمودارهای تخته‌ای، و پیوست‌های فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روان‌شناسی توضیح می‌دهد. این مجموعه مقدمه‌ای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

مترادف و متباین؛ بررسی تفاوت‌های اساسی الفاظ

مشترک لفظی یا معنوی؟ تفاوت و کاربردها

کلی و جزئی؛ مفاهیمی که درک آن‌ها کلید منطق است

متواطی و مشکک؛ از انسان تا نور و سفیدی

نسب اربعه؛ چهار نسبت مهم میان دو کلی

عموم و خصوص مطلق؛ مثال‌هایی دقیق از انسان و حیوان

عموم و خصوص من وجه؛ اشتراک نسبی مفاهیم

تباین؛ وقتی دو کلی کاملاً بی‌ارتباط‌اند

جایگاه مفاهیم کلی در ذهن و نبود آن‌ها در خارج

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم درباره لفظ جلسه قبل بحث کردیم و حالا به لفظ مفرد و اقسام لفظ مفرد می‌رسیم که خب این در ادبیات هم قبلا مطرح شده اینجا وضعیت منطقی می‌خوایم بحث بکنیم لفظ مفرد سه قسمه بفرمایید فعل اسم چی بود در ادبیات معنا منهای زمان معنا به علاوه زمان نه معنا نه زمان اسم کلمه‌ای است که بر معنای مستقل دلالت میکنه به یکی از زمان مقرون نباشه مثل مرد حسن کتاب و غیره فعل کلمه‌ای که بر معنای مستقل دلالت می‌کنه به یکی از سه زمان هم مقرون باشه کتب کلمه‌ای که بر معنای غیر مستقل دلالت می‌کنه ایشون خیلی قشنگ جا زیرکانه اشاره کردن نه اینکه بر معنای دلالت نمی‌کنه بر معنای غیر مستقل دلالت می‌کند پس معنا داره معناش مستقل نیست نکته ایستا اینا تو اصول کارایی داره در معنای غیر مستقل دلالت می‌کند بله هم تو اصول کارایی داره هم تو فلسفه مثل من الا بله آلیس کتاب پرمغز خیلی جمع و جور و کتاب خیلی خوبی است خدا رحمت کنه فاضل تونیر خوب فعل رو در فن منطق کلمه و حرف را ادات میگن پس ما تو منطق میگیم کلمه منظورمون چیه میگیم ادات منظورمون چیه حرف تفاوت چند در لفظ نه در معنا در معنا هیچ فرقی لفظاً یه چیزی داریم اضافه می‌کنیم یعنی اینجا با ادبیات صرف و نحو و فلانش تفاوتی نداره از جهت یه لفظی اصطلاحی که توی علم منطق داریم اینجا به فعل میگیم کلمه به حرف میگیم ادات حالا خود الفاظ رو که شما با هم مقایسه می‌کنید الفاظ را که با هم مقایسه می‌کنید این‌ها دو تا حالت بیشتر ندارد یا مترادفاً یا متباین پس نسبت خود الفاظ با همدیگه الفاظ با یکدیگر یا مترادفند یا بفرمایید متباین یا دقیقاً یکی‌اند یا غیر مترادف میشه وقتی که یکی باشد متباین میشه وقتی که غیر هم در متباین الفاظ و معانی مختلف متباین الفاظ و معانی مختلف است مثل انسان و سنگ انسان و سنگ نه لفظاً با هم یکی‌اند نه معن هیچ تناسبی با همدیگه ندارد یه وقت هستش که لفظ فرق می‌کنه ولی معنا یکیه یه وقت از لفظ فرق میکنه معنای اینو میگن مترادف لفظ متفاوت معنا یکی مثل چی انسان و بشر مثل ملک و فرشته یکی عربی یکی فارسی مثلاً لفظها متفاوت ولی معنای جفتش یکی این میشه متر لانه و آشیانه یه وقت هستش که لفظهای کیه معنا متفاوته مثل شیر اینو میگن مشترک مشترک لفظ پس در مشترک ما لفظمان یکیست معنا متفاوت مثل شیر مثل عین اینو هم به چشم میگن هم به چشمه میگن هم به ذات میگن هم به غربال میگن هم به جاسوس میگن هم به شاهین میگن هم به ترازو میگن هم به طلا میگن هم به نقره میگن به همینا میگن چی عین لفظ همش یکی به معنای طلا و عین معنای نقره جفتی لختشون یکی علی معنا متفاوت پس چی شد یه وقت هستش که لفظ و معنا هیچ تناسبی با هم نداره این میشه یه وقت هستش که الفاظ فرق می‌کنه معنای کیه میشه ترادف یه وقت هستش که الفاظ یکیه معانی فرق می‌کنه میشه اشتراک خیلی خوب مشترک لفظی چون همه معانی در یک لفظ مشترکه اما مشترک گاهی مشترک معنوی مشترک معنوی مثل کلی همین کلی که قبلا گفته شد حیوان شما به اسب هم میگید حیوان به شترم میگید حیوان به انسانم میگید حیوان به طوطی هم میگین حیوان خب این حیوان چیه لفظاً یکیه ولی معن متفاوت حیوانی که در اسبه حیوانیت اسب غیر از حیوانیت در انسان غیر از حیوانیت در شتر درست شد پس لفظاً یکیه معن متفاوت اینو میگن مشترک معنوی برنامه فرق می‌کنه پس مشترک معنوی همون چیه کلیه منطقی منظور از مشترک معنوی همون کلیه منطقه‌ای هر کلی که ما داریم در منطق این چیه مشترک معنوی یه نکته‌ای اینجا عرض بکنم نکته خوبی است خیلی باید دقت بفرماییدا خیلی دقت می‌خواد یه وقت از عرض بنده سوء برداشت نشه کلی مربوط به عالم ذهنه ما در عالم خارج هیچ چیز کلی نداریم شما الان انسان تصور بفرمایید انسان مفهوم کلیه یا جزئی چرا چون قابل صدق بر کثیری درسته این جلسه قبل حالا الان در بیرون من یک انسان دارم این کلیه یا جزئیه ما تو بیرون هیچ چیز کلی نداریم چون کلیه انتزاعی در ذهن من در ذهن دارم برداشت می‌کنم در عالم خارج همه چیز جزئی است الان شما عزیزان هر کدوم مصداق انسانید انسان کلیه ولی شما جزئی هستید حاج آقا جزئیات جزئی همه جزئی‌اند اون مفهوم انسانی که میگیم در بیرون که ما چیزی به اسم انسان نداریم انسان کلی همه چی انسان جزئی است فرد فرد یه نفر یه نفره خوب پس کلی مربوط به عالم ذهنه این نکته خیلی مهم و کلی وقتی مربوط به عالم ذهنه هر کلی میشه مشترک معنوی معنوی مشترک معنوی میشه این از نکات اگر نوشتید بریم سراغ بحث بعدی حالا خود مشترک معنوی چقدر مرتب و منظم همه رو پشت سر هم گفتن آدم لذت می‌بره از خوندنش انگار داره فیلم سینمایی نگاه می‌کنه کتاب حلقات مرحوم شهید صدر همین شکلیه کتابایی که من خودم واقعاً لذت می‌برم وقتی که بحثش رو می‌کنیم شسته و رفته و منظم از اول تا آخر مباحث به هم مرتبط مربوط هیچ جا خسته نمی‌شود تباین یا ترادف یا اشتراک اشتراک چند تا داشتیم لفظی و معنوی مشترک معنوی همون چی بود کلی بود حالا مشترک معنوی خودش دو نو مشترک معنوی یا متواطیست آها موشک کیک متوازی وشکک مشکک ولی ظاهرا مشکک بهتره خب متواتی وشکک متوازی صدقش بر افراد به سویت و اختلافی در بین نیست همون قدر که این مفهوم بر یک نفر بار میشه برای فرد دیگه هم همونقدر باز می‌شه مثلاً انسان همونقدر که شما انسانید دیگری هم انسانه مفهوم انسان شدت و ضعف نداره ولی نور نور شدت و ضع داره اینجوری نیست که همین قدر که این لامپ نور داره خورشیدم همینقدر نور داشته باشه درسته پس اینی که زوم مراتبه اختلاف درجات داره تو یکی شدیدتره تو یکی ضعیف‌تر تو یکی بیشتره تو یکی کمتر حالا مرحوم حاجی که در منظومه تو یکی قدیمی‌تره تو یکی جدیدتر یکی ۳۰ سال پدره یکی دو سال پدره این پدر با اون پدر فرق حالا اینا بحث‌های خوبیه در منظومه مطرح شده اگه میشد منظومه می‌خوندیم که خیلی خوب بود حالا ببینیم به سرانجامی برسون یه بحث منظومه هم یه وقتی حالا جدایی از این بحثا داشته باشیم با دوستان خیلی خوبه کتاب خیلی با ارزش چیست هم منطقه هم فلسفه است جفت خود ایشون شعر رو گفته خودشونم شرح کرده شعر خودش رو شهر کرد بعد بعضی جاها میگه که خب در اینکه تو این بیت مثلاً این کلمه اومده چند احتمال است دیگه می‌خواد نشون بده که من چقدر خلاصه متبحر در این فنم که یک کلمه گفتم چند وجه اراده کردم اگه اونجور باشه این معنا میشه اگه اینجوری باشه این معنا میشه خب عرض کنم که پس متواتی چی شد بهسوییت نسبت به افراد یکسانه انسان همین قدر که زید انسانه امر هم انسان شدت و ضعف در انسانیت که نداریم البته اینا بحث‌هایی داره‌ها در حکمت متعالیه در فلسفه یه خورده پنبه اینا زده میشه میگه که نخیر درجات انسانیت متفاوت بستگی به این داره که چقدر انسان از درجات حیوانیت رها شده باشه و به درجه ملکیت فرشته بودن فرشته خویی سیر کرده باشه انسان‌ها درجه بند بعضی انسان‌ها قریب به حیوانیت نزدیک به حیوانیت حالا با آشفته نکنین فعلاً اینی که اینجاست مفهوم انسان از مفاهیم متواتیس ولی مثلاً مفهوم سفیدی از مفاهیم چیه موشک یه چیز سفیدتره برف یخچال سفید ولی سفیدی بعضیاش با بعضی اصلاً قابل مقایسه نیست انسانیت علی از احمد بیشتر یا کمترین متوافی یعنی متوافق یعنی همه یکسانه این میشه مفهوم متوازی کلی که پس اولاً که مفهوم مشترک معنوی است بعد کلی باشه کلی که نسبت به افرادش تو همه یکسانه این میشه متوازی کلی که نسبت به افرادش درجات داره اختلاف داره میشه موشک اینا رو دیگه الان دیگه کامل تو ذهن بمونه ها یه مباحثم بعدش بشه و جزوه نویسی و اینها خلاصه نویسی بشه دیگه تمامه این دیگه تا آخر باید تو ذهن اینایی که داریم میگیم لب منطقه زوائد نداره تا آخر به دردمون می‌خوره مثلاً مفهوم یقین نباتی یا موشکک چرا علم متواضع یا مشکه حیات متواطع یا مشکک حیات نباتی با حیات حیوانی موشکی چرا نمی‌تونیم بگیم علم یکی از دیگری بیشتره میشه بگیم علم یکی از یکی بیشتره ولی اون بحث مصادیق ذات علم یعنی شما داناییتون نسبت به یک چیز مطلقه شدت و ضعف ببینید الان شما نور که میگید در همه ثابته شدت و ضعفش به چیه مقدارش به حجم حاجی در منظومه مطرح می‌کنند که اینا ملاک اینه که خلاصه تفاضلی باشه و روی این حساب جدا میشه علم حالا الان من اون شیشه‌ای که اونجا مطرح شده بود همش یادم نیست افضلیت بود و اقدمیت بود و منظومه باشه بین ساعت انشالله نگاه می‌کنم بعد عرض کنم که مفهوم علم مفهوم به این معنا مفهوم شکی که پیشگیری هم توش نیست درسته که برای همه وقتی ما اسنادش میدیم ثابته ولی خود این علم کاملا میگیم این آقا اعلمه ببین هر چیزی که بشه اسم تفضیل ازش آورد این میشه مفهوم مش ک معیار خیلی خوب شما قشنگ اسم و تفصیل میاری میگه اعلمه واژه اعلا از واژه‌های قرآنی است دیگه اینم پس یه معیار خوب خیلی خوبه این گفتگوها که میشه سری نکات حل میشه ها خیلی خوب ما استقبال می‌کنیم از این بحث پس موشکیک صدق کلی بر افراد برابر نیست مثل شیرینی سفیدی سیاهی خوب شیرینی قند یه شیرینی شیرینی عسل یه شیرینیه شیرینی انگور یه شیرینی خوب ما میگیم شیرین‌تره یا تعبیر عربیش چیه احلا کیف الموت عندک یا بنی عبارت کی به کی بود حضرت سیدالشهدا علیه السلام به حضرت قاسم علیه السلام ایشون چی فرمود اهلا من العسل از عسل برا من شیرین‌تره خب شیرین‌تره از عسل شیرین‌تره اول اینکه مرگ برای او حلاوت داره از این شیرینی شیرین‌تره از عسل شیرین‌تره شیرین از عسلم شیرین‌تر دیگه از عسل شیرین‌تر تو این مادیات چیزی ندارین خوب پس خود شیرینی میشه مفهوم زمراتب میشه موشک کک سفیدی کاغذ و گچ و نقره با هم تفاوت داره در شدت و ضعف موشک یعنی شک اندازند است به شک میندازه شما رو موشک میندازه دیگه یعنی شما شک می‌کنی نکنه اونم همینه نکنه این سفیدیش که سفیدی گچه نکنه این قنده مثلاً بر فرز به شک میندازه چون از همه دارن این رو انسان به شک میفته کلیه موشک کیک در عرضیات پیدا میشه موشک پس در عرضیات در ذاتی نیست آها علم از ذاتیات بود یا عرضیات ارسد برای خدا ذاتیست کلیه موشک یک در عرضیات در ذاتیات لذت می‌برین از مباحث یا نه ما که لذت شما لذت مثل سیاهی سفیدی تلخی شیرینی ترشی که اینا درجاتش مختلف و همشم عرض خب یه نکته مترادف در صورتی است که مفهوم یکی باشه مفهوم یکی بشه مفهومم توضیح همه این واژه‌ها رو ما قبلاً گفتیم مفهوم چی بود به اعتبار آن چیزی که فهمیده میشه خوب الان شما وقتی چند تا لفظ داریم مفهومن اینا یکین به این میگیم چی مترادف مثل انسان و ولی متساوی اونی که در مفهوم یکی نباشه ولی در مصداق یکی باشه مفهوم یکی نیستند شما از انسان چی میفهمید از ناطق چی میفهمی مفهومی که از انسان می‌فهمید با مفهومی که از ناطق می‌فهمید یکیست نخیر ولی در مصداق داریم انسانی که ناطق نباشد و ناطقی که انسان نباشد نخیر مفهوم متفاوته ولی مصداقاً بفرمایید یه کیست این پس چی میشه مترادف نیست متساوی متساوی در مفهوم یکی نباشد در احسنتم مترادف مفهوم یکی متساوی مفهوماً مختلف مصداقاً احسنتم حالا غریبه به اون پس اینجا مثل حیوان و انسان ناطق این‌ها مفهوماً متفاوتن ولی در مصداق یکی میشه متساوی خب اینم نکته خوب بعدی حالا بین دو تا کلی پس معلومه دیگه بحثمون از کجا به کجا داریم میریم تو کلیات رفتیم گفتیم که این کلی همون چیه بفرمایید یه واژه دیگه به جاش بردیم مشترک معنوی احسنت حالا این کلی چهار تا نسبت با همدیگه دارند کلیا دو تا کلی رو وقتی با هم قیاس می‌کنیم از چهار تا حالت خارج احسنتم نسب اربعین پس نسبت دو کلی به هم که میشه نسب اربعه بیا این دوتا با همدیگه مساوی یا بینشون عموم و خصوص مطلق یا بینشون عموم و خصوص من وجه یا بینشون تباین مال دو تا کلیه‌ها اون قبلی که گفتیم مال دوتا لفظ بود گفتیم یا مترادفاً یا دیگه کاری نداشتیم که این دوتا لفظ جزئین یا کلی دوتا لفظ اینجا نه میگیم دوتا کلی اصلا دوتا جزئی رو نمی‌تونی شما بگم آقا دوتا خصوص من وجه با هم دارن ظرافت‌های کاره گاهی بعضی از این سوتی‌ها رو آدم می‌شنوه حسن و زید اینا خصوصی منورج هستن ربطی نداره که حسن و زید دو تا جزئیه مشهد و قم خصوص من وجه هر دو در حرم مشترک‌اند آقا قم جزئیه مشهد جزئیه دو تا جزئی ندارن شما داری میگی عموم و خصوص منبج یعنی باید کلی باشه ایمان دوتا کلیس نکات دقیق اینها بعد تو اصول تو فلسفه اینا همه کارایی داره خب مساوی وقتی که هر آنچه که این هست اون هم هست هر دو متساوی‌ند آفرین واژه متساوی به چه درد ما خورد خداوکیلی اینا تو بحث‌های منطقی داشتیم یا نداشتیم بسته قبلی منطقه اینجوری گفته بودن خیلی قشنگ گفته خدا رحمتشون کنه متساوی انقدر شما توی یه خط این همه مطلب برسونی خیلی هنره خداییش متساوی یعنی مصداقاً ترادف و اینا کاری نداریم برای مساوی بودن دو تا لفظ کافیه که چی باشم متساوی باشد مترادف بودنشون خیلی اینجا دیگه واسم مهم وقتی متساوی باشند مترادف هم به یک معنا هستند به یک معنا مفهوم یکی نیستند یکی نیستن خب ممکنه بهش نگیم متراد ولی به معنای اینکه با هم یکسانند هر آنچه که اینه اونم هست در بیرون این یک دونه از اون بیشتر کمتر نداره تصادف مصداقی با همدیگه دارند یعنی ما هیچ اینجوری نیست که مثلاً ۱۰۱ انسان داشته باشیم ۱۰۰ تا ناطق هیچ پس متساوی هرچی بر هرچه که این کلی صدق بکنه اون کلیه دیگرم انسان و ناطق متساوین آفرین آفرین خیلی خوب دیگه شما شرایطو برامون فراهم کردین از کرامات شماست همین الان می‌خواستم بگم یه مثال دیگه بفرمایید دیگه خودتون پیش قدم شدین خودتون باید جواب بدین الان یه متساوی مثال بزنیم مساوی یعنی غیر از انسان و ناطق در تمام کتاب مثال اگه قرآنی و اینها باشه که خب خیلی بهتره الله نور السماوات والارض مصداقاً یکی باشه خب اینجا یه بحثی که داریم اینه که مفهوم نور مفهومشکک بعد یه خورده اینجا بله الله متواتی است و جزئی هم هست احسن این یه مسئله است ما دوتا کلی رو باید با هم قیاس الله با نورالسماوات والارض مساوی باشند نور مفهوم کلی است وشکک الله مفهوم جزئی تو تمرین آقا همه چی تو تمرینه همه چی تو تمرین اشکال نداره اگر موشک کک هست البته خب موشکی که گیری داریم که معمولاً وقتی موشک کیک میشه دیگه در افرادش خود دایره‌اش توسعه پیدا می‌کنه ولی اگرم می‌خواد موشک ک باشه باید هر آنچه که این مصداق داره اونم همینقدر مصداق داشته مثل همین که گفتم ۱۰۱ نمیشه که یکی سر یکی باشه یکی ۱۰۰ تا موشک که همچین گیر این شکلی داریم دیگه مثلاً شما برای سفید یه خورده همچین دست و بالت دیگه خیلی بازه می‌بینی که یه واژه دیگه رو میخوای کنارش بیاری خیلی بم نمی‌چسبه سفیدی دایره‌اش داره مایعات و اونهایی که نه جامدن نه گازن مفهوم فرق می‌کند مایعات میشن دیگه یعنی وقتی ما میگیم تصاویر باید یه حالت در مصداق که یکی‌اند همین قدر که در مصداق یکی باشند کفایت می‌کنه دیگه در مصادیق قاعد در مصادیق دیگه بله مفرد جمعش دیگه از اون دقت‌های طلبگی بود دیگه عرض کنم که مثال خوبی بود مایعات کلیه‌ها کلیه جزئیه خواص مایعات اجسامیم که نه مایع نه گازن نه جام اینها هم کلیه مسئولیت مثال شیمیایی و فیزیکی مثال خوبی بود حالا مثال فقهی یا مثلاً قرآنی و این‌ها می‌تونیم بیارید مثال خوبی بودا اینو از دست نره حیف بود نجاسات و غیر مطهرات تو فضای ازداد نقیض و اینها غیر مطهرات غیر مطهرات مساوی با نجاسات نیست غیر مطهرات آره حالا مطهرات پاک نباشه دیگه هر چیزی که پاک نباشه نجسه از نظر فقهی بله حالا ما نمی‌تونیم اینجا بگیم که تمیز و کثیف اینجا معنا نمیده مطهرات نجسه منظوره نه خوبه خیلی جزئی با دقت‌های خیلی خاص فقهی که نگاه بشه یه انقلت‌هایی توش وارد میشه ولی خوبه غیر مطهرات با نجاسات اینم خوبه حالا یه خورده از فضای ازدادش در بیاریم دوتا واژه بگیم واقعاً دوتا واژه‌ای که مفهوم کلی باشند و در مصداق هم دقیقاً یکسان باشد حالا در ترادف یا تصاویر ناری داریم که تو جهنم نیست مثلاً غضب و سخت مثال خوبیست غذا و سخت حالا البته ممکنه که از نگاه دقیق لغوی بگن بین این دوتا تفاوت ولی فعلاً رو حساب همین ظاهر و این‌ها دوتاش یکسانه غضب و سخت در مصادیقها مفهوم خیلی خوبی هم هست چون مفهوما فرق می‌کنه با هم غضب و سخت مفهوم مصداقاً یکیست سخت سخط الهی غضب و سخت الهی غضب مفهوم کلی مفهوم متفاوت مصداقاً یکی انسان و حیوان ناطق انسان و انسان و ناطق حیوان ناطق یه چیز دیگه هم که الان تو ذهنم اومد اینم خوبه مسکین و فقیر اینم یه عده گفتن که متساوی از بحث‌های خیلی خوب فقهی هم هست آها ترادف نیست ولی تساوی هست بله مگه میشه مگه داریم بله داریم الان انسان و ناطق ترادفه مگه ولی تصاویز آنچه که از انسان شما می‌فهمی دقیقاً همون چیزی که از ناطق می‌فهمید بحث اینجاست که ما انسان‌هایی هم داریم که ناطق نیستند یه مقداری همچین درک انسانی نداره ببین ناطقی که ما توی منطق و اینها میگیم با اونی که شما فرق اینجا در یکی از اقسام مغالطات رخ میده که اونم بحث مشترک لفظیس این ناطق با اون ناطق مشترک لفظی است این ناطق به معنای اینه که قوه دراکه ناط انسانی به معنای یعنی انسانی که انسان بودنش وابسته به اینه به این قوت اصلا نباشه به هیچ عنوان انسان حمل نمیشه یه موجودی داریم دست یه دسته و یه پا مغز و اینام هیچی نداره بهش میگن انسان هیچی هم نمی‌فهمه ناطق بله به اینا میگیم ناطق اون قوه در را کی نفس بشری نفس در او هست بزار همین آدم خواب می‌بینه تو خوابم با کسی حرف میزنه وقتی که بمیره حرف میزنه روز قیامتم حرف میزنه چرا دیگه اون قوه نه نه قوه ناطقه نفس بشری بحث حرف زدن به معنای طوطی هم حرف میزنه خب ببینید قوه در نفس باشه جنون مربوط به بدنه در بدن یه نقصی هست که این طرف این قوه رو در ابراز نداره ولی آدم خواب می‌بینه خودش لا این حرف نمیتونه بزنه ولی این خواب نمیبینه تو خواب با کسی حرف نمی‌زنه نمیشه که آخه درک از حرف زدن حرف زدن در مادیات نداره ممکنه که تو خواب حرفی که حالا اینا بحث‌های دقیقی ها خیلی با جزئیات کار بشه من می‌خوام واردش بشم خیلی سر و تهش دیگه جمع کردنش سخت میشه خلاصه این قوه نباید بریم تو بحث معرفت نفس ببینیم بوعلی چی گفته بود دیگران چی گفتن تا حل بشه که این مفهوم نطق به چه معناست به هر صورت الان مسکین و فقیر مفهوما متفاوتن ولی مصداقاً یکی برخی اینجور گفتم برخی فقها دوتا مفهوم کلی هم هستند میشه متسا میگیم کل انسان ناطق کل ناطق انسان تصاویر را به دو تا موجبه کلیه برمی‌گردون دومیش چی بود اون خصوص مطل یه وقت دو تا کلی رابطه خصوصی مطلقه یکی کاملاً ذیل دیگریست ولی دیگری ذیل این یکی نیست یکی اعم دیگری اخصه مطلقا یعنی هر آنچه که داره ذیل دیگری تعریف میشه مثل حیوان و انسان هر آنچه که انسان است حیوان هم هست ولی لزوماً هر آنچه که حیوانه انسان نیست حیوانو میگن اعم مطلق انسان رو میگن اخص مطلق این عبارت را هم داشته باشیدا این بحث‌هایی که فلان اعم و مطلقا من فلان در لمه از این عبارت ما زیاد داریم محمود شهید ثانی می‌فرماید فلان و فلان فلان اعم و مطلقا میگه اعم و مطلقا اعم مطل عموم مطلق در صورتی که به هرچه که این کلی صدق می‌کنه اون کلیه دیگر هم صدق کنه ولی به هرچی که اون کلی صدق کنه این کلیه دیگه ساده نباشه هرچی که انسانه حیوانه ولی اینجوری نیست که هر حیوانی انسان باشه و برگشتش به یه موجبه کلیه یه موجبه جزئی است در متساوی دو تا موجبه کلیه داشتیم دوتا موجبه کلیه اولیش چی بود کل انسان ناطق کل ناطق انسان در اون خصوص مطلق یه موجبه کلیه داریم یه موجبه جزئیه کل انسان حیوان بعض و حیوانن انسان درست شد سومین علوم خصوص من و دو تا کلین هر کدوم از جهتی عامه و از جهتی خاص اینجا دو کلی بر همدیگه صدق می‌کنند به نحو جزئی نه به نحو کلی هر کدوم به نحو جزئی بر دیگری صادق مثلاً سفیدی و عرض کنم خدمت شما که حیوان هر کدوم به نحو جزئی صادقه بعض و حیوانن ابیس بعض و ابیز حیوان جفتش به نحو جزئیه صادق بازگشت شنبه موجبه جزئیه و دو سالبه جزئی است برمیگرده به یه موجبه جزئی و دو صالبه جزئی سومی پس یه موجبه جزئی دو سالبه جزئیه موجب جزئیات بفرمایید بعض و حیوان ابیز بعز حیوان لیس به ابیض بعض و ابیز لیس به حیوان دوتا سالبه و چهارمیش تباین بین دو کلی تباین در هر صورت در صورتی که بر هرچه این کلی صدق می‌کنه اون کلیه دیگه صدق نکنه کاملا این میگه آقا من هرچی که تو اسم روش بشه من باهاش نیستم اون یکی میگه چشم تو باشه من باهاش نیستم ایران آمریکا خلاصه ایران البته ولایت فقیه‌ها ولایت فقیه و آمریکا اینا کلاً در تواینند با همدیگه مثل شجر و حجر کل شجره لیس به حجر کل حجر لیث به شجر هیچ شجری حجر نیست هیچ حجری شجر نیست اینجا برگشت به چی کرد دو تا سالبه کلیه دیگه ننویسم دیگه این آخری رو دو تا سوال کلیه و معلوم عرض کردیم یه نکته بین دو کلی یکی از نصاب اربعه موجوده در علی ایحال ما نداریم دو تا کلی رو نمیشه تصور کرد و بینش هیچ کدوم از این چهار تا حالتی که گفتیم نباشه چند تا مثال سریع بزنم بریم جلو من چند تا دو تا مفهوم کلی میگم شما بفرمایید که اینا نسبت‌هاش با همدیگه کتاب و شیرین شیرینی تبایونه چرا دوتا سالم کلیه در میان کتاب شیرین اینجا شیرین مگه مفهوم موشکک نبود پس میشه پس میشد بر کتاب و اینام حمل بشه دیگه موشک کیک بهش میگن به خاطر اینکه رنگ و بوی مشترک لفظی داره یه نکته رنگ و بوی مشترک لفظی یعنی ممکنه طرف بگه آقا این که موشک لفظی یعنی انقدر نزدیک موشک لفظیه دیگه اصلاً انگار موشک معنوی نیست مشترک لفظی خوب دقت فرمودین چی عرض کردم نکته مهمی عرض کردم موشک کیک انقدر نزدیک به مشترک لفظی است که اصلاً ممکنه شما بگی آن که مشترک معنوی نیست این مشترک لفظ شما شیرینی که میگین دیگه شیرینی که اون دیگه شیرینی با شهرک لفظی خب همینه اصلاً مفهوم موشکی که همین پس کتاب و شیرینی میشه رابطه‌اش عموم خصوص من کتاب و شیرینی بعض و کتاب منور و بعض حلو درست بازم مثال بزنم مثال‌ها خوبه دیگه قشنگ مسئله حل میشه یا خسته شدید شلوار و پارچه من وجه چرا بعض شلوار پارچتون و بعض و پارچتن شلوار کتاب کتاب و جواهرات این میشه چی من وجه چرا از طرفی من دیدم کتابایی که مثلاً رونمایی کرده بود آقای جنتی قرآن بود ولی از طلا بود و از این قبیل زیاد دیدیم برای اینکه قدیمی‌ها کتاب‌هایی جلد چرمی و جواهرات تزیین روش یه نکته‌ای الان اینجا اتفاق افتاد ببین چقدر این منطق به الان شما حملتون به نحو دلالت مطابقی نبود به نحو دلالت تضمنی بود شما کتاب گفتی ولی منظورت کتاب نبود منظور جلد کتاب درسته کتاب چرمی و این‌ها کتاب‌های قدیم تمام ورق‌ها و جلدش مطلب شما خیلی خوب بود وقتی تطبیقی میشه چقدر نکته میاد اینی که شما فرمودین درسته ولی ما یه نکته‌ای گفتیم گفتیم تو منطق و اونی که دو تا قول بود اونی که اصله و لب کارو باهاش کار داریم چیه دلالت مطابقیست اصل با دلالت مطابقیست دلالت تضمنی و التزامی قرینه می‌خواد دلیل می‌خواد اگه دلیل نبود قرینه نبود ما باید اسب بگیریم دلالت مطابق ما کتابی که به دلالت مطابقی طلا باشه نداریم کتابی که به دلالت تضمنی طلا بشه داریم یا کتابی که به علت التزامی طلا باشه کتابیه که قیمتی زیر خاکیه چقدر مباحث خوبه چقدر الان نکته بود برای خود من الان آموزنده بود این مثال مثال خوبی پس هرچند آخر به نتیجه توافق نرسیدیم ولی نظریه خوب نظریه‌ای نیست که حتماً درست باشه اون نظریه نظریه خوبیه که راه رو برای پژوهش‌های بعدی خیلی پس ما الان کتاب و جواهرات رابطه‌اش میشه چی دلالت به معنای دلالت مطابقی کتاب و در نظر گرفت و جواهراتم دولت مطابقش البته اینم که میگیم موشک کیک تو همون علت مطابقیستا در همون مطابقی تشکیک داره چی شد خیلی اینا دقیق ببینید بحثی که اینا تو منطق چند جلسه‌ای به شما گفتن گفته ایراد بگیرما به خود بحث می‌خوام بگم که یعنی انقدر این‌ها رو سطحی و ساده نگاه می‌کنیم فلسفه همش همیناست اصول همش همیناس سروکله هم زدن سر همین مفاهیمه خوب باید اینا حل بشه اگه کسی هم نخواست فلسفه بخونه منطقش باید خوب توش منطق یاد بگیره با این جزئیات پس دو تا کلی ما همیشه تو حساب اربعه مطرحه برامون تو این دو تا کلی دلالت مطابقی برامون مطرحه درست شد یه مثال دیگه هم بزنیم نه هرچی شلوار پارچه‌ای است شلوار لی شلوار جین شلوار است پارچه نیست می‌تونه پلاستیکی چرم باشه عسل بین دو جزئی همیشه اینم نکته آخر بین دو جزئی نسبتشون چیه همیشه از این حساب اربعه اولاً که ما گفتیم حساب اربعه که نداره همیشه همیشه دوتا جز این رابطه خیلی خوب خیلی قیمتیه‌ها تو فلسفه آدم چقدر قیم خدا رحمت کنه واقعاً زحمت کشید ایشون کتاب شسته و رفت و جمع و جور این باید تدریس بشه تو حوزه‌ها بفرما پس امر و زید عمر زید نیست زید امن نیست اما بین کلی و جزئی اگه کلی غیر از کلیه جزئی باشه تباینه بین کلی و جزئی حالا آقا من یه کلی داریم یه جزئی دو تا کلی که نسبتش میشه چی نسبت به اربعه دو تا جزء نسبتش میشد تباین حالا یه کلی داریم یه جزئی فرس می‌تونه توایان باشه کلی هست ولی شامل این شامل اون نمیشه و یه مطلق داریم دیگه عمق خصوص مطلق مثلاً فرس کلیه جزئی اسب کلی آفرین زید جزئی و کلیه حالا رابطه این دوتا چیه اگه کلیه و جزئی کلی غیر از کلیه همین جزئی باشه کلیه این جزئیه نیست کلی این جزئیه چیه یه کلی زیده کلیش چیه انسانه پس اون کلیه فرض غیر از کلیه این جزئی است درسته اینجا رابطه‌اش میشه چی توایون پس بین زید و فرس رابطه چیه ولی اگه کلیه کلیه همین جزئی باشه میشه اون خصوص مطلق پلی که ما داریم براش کلی باید باشه که در واقع جنسی باشه که نزدیک باشه به این جنسا غریب باز در واقع همون جوهر و فلان موجودات بگیریم جوامع رو بگیریم کلاغ جنس بعید باشه جنس غریب باشه خب در هر صورت اگه کلیه کلیه همین جزئی باشه میشه اون خصوص مطلق کلی این جزئی نباشه میشه پس توی کلیه و جزئی دو تا حالت بیشتر نداره یا توایینه یا خصوص مطل مطلق الحمدلله رب العالمین

محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00