منطق فاضل تونی

جلسه شش : تفاوت‌های اساسی مفهوم، ماهیت، حقیقت و ذات

00:35:03
154

این مجموعه جلسات، دوره‌ای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیت‌الله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائه‌دهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثال‌های عینی، نمودارهای تخته‌ای، و پیوست‌های فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روان‌شناسی توضیح می‌دهد. این مجموعه مقدمه‌ای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

سه فرق کلیدی ذاتی و عرضی که باید بدانید

بین‌الثبوت چیست و چرا ذاتی نیازی به برهان ندارد؟

معرفی کلیات خمس؛ پنج مفهوم بنیادی منطق

حقیقت؛ وقتی ماهیت در خارج تحقق می‌یابد

ذات چیست و چه زمانی یک مفهوم جزئی می‌شود؟

از مفهوم تا ذات؛ سیر چهار مرحله‌ای در منطق و فلسفه

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم تا اینجا درباره کلیات بحث کردیم و نسبت بین دو تا کلی و مباحث این چنینی رو مطرح کرد بحث بعدی که واردش میشیم اینه که کلی در قیاس با افرادش چه حکمی پیدا می‌کنه پس کلی از جهت نسبت با افراد بحث قبلی بود که کلی در قیاس با یک کلی دیگه الان می‌خوایم بگیم کلی در قیاس با افرادش این ذاتیس یا عرضی ذاتی وقتی که کلی داخل در حقیقت افرادش باشه این کلی در حقیقت افرادش هست مثل ناطق ناطق که میگیم ناطق رو با افرادش که شما قیاس می‌کنید جز در داخل حقیقت یا بیرون حقیقت یعنی می‌شود افراد ناطق را فرض کرد بدون ناطق ولی مثلاً زاهک رو میشه افراد زاهک رو فرض کرد بدون ذکر بحث عرضی و ذاتی دیگه اگر در جزو حقیقتشون باشه میشه ذاتیشون اگه بیرون حقیقتشون باشه میشه این کلی اگه داخل در حقیقت افراد باشه یعنی کلی الان شما یه کلی که مطرح می‌کنید افرادش رو که بررسی می‌کنید بعد میگی خب من می‌تونم حالا از این افراد اون کلیه رو بگیرم میگه نخیر کلی اگه بخوای بگیری افراد از بین میرن ولی یه وقت از کلیه شما در نظر می‌گیری این کلی در یه افرادی هست مثلاً دونده برای کلیه ببر شما دونده رو فرض می‌فرمایید درست خود دونده چیه کلی نسبت به ببر و اینا کار نداریم این کلیه افرادی داره دونده افرادی داره شما افراد دونده رو فرض بفرمایید زیادن دیگه از ببر و پلنگ و اینها گرفته تا انسان و چی و اینها درسته همه رو میگیم دونده حالا از این افرادش ما می‌تونیم عنوان دوندگی رو بگیریم و در عین حال وجود داشته باشند بله چون از ببر دوندگی رو بگیریم بازم ببر هست یا نیست از این عنوان کلی که از افرادشم اگه سلب بشه باز اون افراد حقیقتشون ثابته این عنوان کلی بهش میگن ارضی اما اگه شما سلب کردی دیگه حقیقتشون از بین رفت میشه ذاتی این دوندگی ذاتی نیست بله اگه کلی داخل در حقیقت افرادش باشه اونو ذاتی میگن مثلاً حیوان ذاتی انسانه شما از انسان حیوان بودنو بگیرید یه انسانی داریم ولی حیوان نیست نخیر نمیشه این ز آتیشه چون در حقیقت افرادش داخل اگه کلی خارج از حقیقت افرادش باشه اینو میگن عربی مثل کاتب ابیز بنابراین محمولاتی که داخل در موضوع هستند ذاتیات و محمولات خارج از موضوع عرضیات این جمله جمله قیمتی یه موضوع داریم یه محمول موضوع محمول اگه این محمول داخل در موضوع باشه میشه بفرمایید ذاتی اگه خارج باشه میشه ارضی این موضوع محمول شما بفرمایید من بنویسم بعد ببینیم که ذاتیه اراضی زیدون قائم اینجا محمول داخل در ذات زیده درگ قیام را از زید برداریم میگه زیدی نیست پس میشه از خارج از آت مثال دیگه بفرمایید الانسان موجود درسته من الان وجود را از انسان اگه بگیرم انسانی داریم نخیر پس میشه داخل درواز محمول داخل در موزوس انسان فکر جان فکر متفکر الانسان متفکر الانسان شما تفکر اگر از انسان بگیرید به یک معنا ذاتی است بله انسان بدون تفکر نمی‌شه فرض کرد به همون معنایی که واسه بحث داشتیم در مورد ناطق بودن خب حالا فرق بین ذاتی و عرضی چیه سه تا فرق بین ذاتی و عرضی داریم اینا خیلی بحث‌های خوبیه فرق اول بین ذاتی و عرضی بله سه تا فرق بین ذاتی عرضی اولیش ذاتی بین الثبوته بین الثبوط ذاتی بین الثبوط شما برای اینکه یه ذاتی رو به یه چیزی بخوایم نسبت بدیم دیگه احتیاج به دلیل و برهان و اینا نداریم انسان موجود است شما برای اینکه وجود را برای انسان بخواین حمل بکنید آها دلیل می‌خواد شما استدلال انسان موجود است استدلال نداره بدیهیه بین الثب الانسان زاهک انسان می‌خندد این عرضی است احتیاج به دلیل داره بیان الث اگه داخل در ذاتش باشه بین الثبوته ولی وقتی خارج در ذاتشه باید شما دلیل بیاری مثال‌های فقهی خوبی هم میشه براش پیدا کرد پس ذاتی بین الثبوته برهان و دلیل نمی‌خواهد انسان حیوان است شما برای اینکه حیوان بودن را به انسان نسبت بدی احتیاج به دلیل دارید شما دلیل بیار که انسان حیوان است تصور کنی حیوانم تصور کنی جفتشو درست تصور کنی میفهمی یعنی چی دلیل تصور نکردی خیلی وقتا مسائل این شکلیه‌ها در مورد خدای متعال هیچ جای قرآن دلیل نیاورده خدا جز بدیهیاته خدا در نگاه قرآن جز بدیهیات آقا پس چرا این همه مردم انکارش می‌کنن من که تصورش نمی‌کنه اگه خوب تصور بکنند تصورش مساوی با تصدیق اونایی هم که خدا را انکار می‌کنند خدایی را انکار می‌کنند که خدا نیست واقعاً تصورا غلط بله او انکار می‌کنه خدای ظالم رو خدایی که می‌خواد ظلم بکنه مثلاً قبولش ندارم اصلاً نیست بله خدایی که ظلم می‌کنه اصلاً نیست درسته خدایی که هست ظلم نمی‌کنه بله از نظر او اصلاً تصوراً یه خدا نیست تصوراً غلطه نکته مهمیستا بدیهیاته خدا تصور بکنه تصدیقش اینجا تصور مفهومی تصور ذاتی نه ذاتشو که نمیشه مفهوماً با یه همچین شاخصه‌هایی تعریفی یه همچین تعریفی بله تو تعریفش توی حالا خدا که جنس و فصل هم به این معنا نداره حالا در حد شرح الاسم یا در حد عرض کنم که نشانه‌ها آثار همین قدر که تصور بشه تصورش مساوی با تصدیق ولی میگیم انسان کاتب است این احتیاج به دلیل داره یا نداره آها پس میشه عرضی یا مثلاً میگیم سه زاویه مثلث مساوی دو سه زاویه قائم است این دلیل می‌خواد یا نمی‌خواد پس میشه ارضی فرق دوم فرق دوم اینکه ذاتی معلل نیست دو تا زاویه مساوی زاویه دیگر در اصل در یک محدوده مثلث بله محاسبه داره بدیهی یک بچه ۵ ساله نمی‌تونه بفهمه تو مقدماتشو یاد نگیره منظور نیست که توی ذاتش باشه منظور اینه که شما پی بردن به این قضیه احتیاج به تعلیم و برهان و استدلال و این‌ها داره بله احسنتم ولی توی بحث‌های ذاتی این دیگه دلیل و برهان نمی‌خواد فقط تصور باید بشه شما اگه انسانو تصور کنی حیوانم تصور کنید درست میفهمید که انسان انسان حیوان است و این دیگه دلیلم نمی‌خواد که چرا انسان حیوان است چرا محمول رو شما بر محمود داخل در موضوعست محمول که حیوانات داخل در موضوعی که انسانه این دیگه اینی که محمول داخل در موضوع این دیگه احتیاج به دلیل نداره فقط تصور باید بشه ولی اونی که شما موضوع محمول میارید سه تا زاویه مثلث موضوع دو تا زاویه قائمه محمول اینی که دو تا زاویه قائمه داخل در سه تا زاویه مثلث داخل در ذات داخل در ذاتش که نیست دیگه خارج از در ذاتشه اینو شما می‌خواین نسبت بدی دلیل می‌خواد برهان می‌خواد تصور فقط صرف کفایت نمی‌کنه محاسبه باید صورت بگیره دلیل باید بیاد خب فرق دوم اینه که ذاتی معلل نیست یعنی ذا علتی نمی‌خواد وقتی چیزی ذاتیه علت بردار نیست مثلاً میگیم آقا روغن کربن روغن و چربی خب روغن چرب است روغن چرب است چرب بودن ذاتیه برای روغن یا عرضی شه داخل در ذاتشه یا بیرون چربی را از روغن گرفتیم بازم روغنه نخیر پس میشه ذات علت بیارید را دلیل بیار چرا روغن چربی علت ذاتی علت بردار نیست عرضیه که علت برداره روشن شد نه فرق دوم فرق سوم ذاتی در تعقل و تصور بر ذاتی مقدمه یه ذاتی داریم یه زو ذاتی انسان تصور برزوزاتی مقدم است شما برای تصور انسان اول باید حیوان را تصور حیوان چیه ذاتی است انسان چیه زو ذاتی موضوع محمولی که می‌گفتیم محمول اینجا ذاتیه موضوع زو ذاتی انسان حیوان است شما ذاتی رو اول باید تصور کنید که حیوانه همون محموله است بد انسان رو این شکلی چربو اول باید تصور کنید بعد روغنو درسته تو هر سه تاش بحث روغن چرب استدلال بردار نیست علت بردار نیست و اولم باید محمول که همون ذاتیست تصور بشه تا بشه ذاتی رو تصور کرد اول چربو باید تصور کرد بعد روغن وقتی میگیم انقدر نزدیک به همه که اصلاً انگار فاصله بینش نیستا ما میگیم روغن چرب است واقعا نمیدونی من اول روغن تصور کردم یا چرب ولی دقیق که بررسی اول چرب رو تصور کردی بعد روغن اول ذاتی رو تصور می‌کنید بعد زوزاتی را احساس پنجگانه ما نزدیکتر چرب بودند علت بله به ما نزدیک‌تره این واسطه میشه برای اینکه نسبت به اون مفهوم بخواهیم دسترسی پیدا تو این سه تا فرقی که گفتیم یه بار سه تا فرقو بگیم فرق اول مبین الصبوط دومی علت برداری سومی مقدم توی دوتای اول گاهی در عرضیاتم هست ولی سومی الا و لابد در ذاتیاته نکته مهم مرحوم حاجی سبزواری اینا رو توی دو بیت از منظومه فرمودند من دو بیتشو فقط می‌خونم براتون ذاتی شیء لم یکن معللا و کان ما یسبقه تعقلا و کان ایضاً بین الثبوط له و ارضیه عرفا مقابله و عرضیه عرف مقاب و عربیه عرفا مقابله ذاتی شی من ترجمه می‌کنم ذاتی شی معلل نیست این فرق چندم بود دوم و آنچه که به او و کان ما یسبقه تعقلاً ذاتی سبقت میگیره از او میشه فرق سوم و همچنین بین الثبوط برایش هست میشه فرق اول و عرضیه من مقابلش را می‌شناسم مقابل چیشو می‌شناسم مقابل این ذاتی من این ویژگی‌ها رو برای عرضی می‌شناسم روشن بیت مرحوم حاجی خیلی ذهنتونو فسفر نسوزونین براش همین قدر که دیدیم خب کلیه ذاتی و کلیه عرضی هر کدام اقسامی دارند کلیه ذاتی و کلیه عرضی اینا اقسام ذات یا سه دسته است عرضیات دو دسته مجموعا میشه چند تا به این پنج تا میگیم چی احسنتم کلیات خمس حالا ما می‌خوایم بریم تو بحث کلیات خمس اسم دیگه کلیات خمس چی بود عیسی اوجی اصلا هم ژاپنی نیست اسمش اسم یونانیه عیسی قوجی قبل از اینکه بریم تو بحث کلیات خمس یه مقدمه می‌خوایم بگیم مقدمام چیه می‌خوام چهار تا واژه رو اول تعریف بکنیم از بحث‌هایی که بسیار ضروریه و کمتر در منطق بهش اشاره میشه صحبت کنیم کلیات کلیات ختم چیا بود ست ذاتی دو تا عرضی معلوم بود فرقشم که سه تا بود معلوم بود همشم که روشن خب ذاتی مفهوم کلی بود یا جزئی چرا کلیس دلیل بیارید جایزه دارید ذاتی و عر کلیه یا جزئی نگاه کردی اراضی جزئیات می‌تونه یه چیزی اول بحثش گفتم گفتم کلی رو در مقایسه با افرادش کلی در مقایسه با کلی چی میشد نسب اربعه کلی در مقایسه با افرادش یا ذاتی است یا عرضی این کلیه کلیه یا تو ذاتی یا در افرادش اگه شما برداری افرادش از بین میره روشن شد قشنگ مباحث تو ذهن بمونا قلاب بشه پس چی شد ذاتی و عرضی مفاهیم کلی پس این کلیات خ کلیات خمس میشه درست شد چرا کلیات خمس بهش میگیم به خاطر اینکه در مورد ذاتی و عرضی داریم بحث می‌کنیم هر دوتا کلی بود چه نوع کلی کلیه در مقایسه با پس لازم بود که برگردیم منطقه رو یه بار دیگه بخونیم بله الحمدالله هر درسی باید مرور بشه بله حالا مباحثه هم اگه بشه که خب خیلی بهتر تمرین اگه حل بشه که خیلی قبل از کلیات خمس ۴ تا واژه رو ما می‌خوایم توضیح مفهوم ماهیت حقیقت ذات مفهوم ماهیت حقیقت ذات این چهار تا واژه در واقع واژه‌های فلسفیس من خیلی کثیرالاستعمال در فلسفه کارت اینا که بدونیم تو بحث کلیات خمس و اینها خیلی راحت‌تر پیش اولیش چی بود این چهار تا مفهوم مفهوم چیه اونی که از لفظ تو ذهن میاد چه جزئی باشه چه کلی پس یادداشت بفرمایید آنچه که از لفظ در ذهن حاصل میشه خواه جزئی و خواه کلی مفهوم چه جزئی باشه چه کلی چه ذاتی باشه چه عرضی حالا ماهیتو میگم بعد تفاوت مفهوم و ماهیت بعدش یادم بندازین اشاره ماهیت چیه ماهیت در جواب ماهو گفته میشه ماه ماهو یعنی چی به عربی چیست ماهیت همون چیستیس ماهوه ماه ماه هویت بوده شده ماهیت وابش افتاده ماه هویت اصلاً هویت که میگن هویتش چیه شخصیتش اون چیستیش ماهیت شده یه عده هم گفتن نه ماهیت ماهیت بوده ماهیت نه ما مصدر جعلی ماء نیست مصدر جعلی مای ما مای استفهام چیستی پس ماهیت اینه که در جواب ماهو گفته میشه هر وقت شما از حقیقت شی سوال می‌کنی من به شما میگم آقا ماهو این چیه شما میگی ماژیک ماهیت چی داره ماژیکی میگم ماهو کتاب ماهیت چی داره کتابی ماهیتش کتاب بودنه ماهیت اونیه که در جواب ماهو میگی می‌گیم این چیه اونی که در جواب میگی میشه این چیه الان انسان مثلاً پس این میشه ماهیتش انسان نسبت بین ماهیت و مفهوم چه نوع نسبتیه از کدوم نسبت‌ها آها چرا میگم نسبت اربعه چون دو تا مفهوم کلی است مفهوم مفهوم خودش کلیست ماهیتاً کلیس این دوتا کلی رو که با هم قیاس می‌کنیم نسبتش کدوم یکی بر بست تساویست در مصداق هرچی که ماهیته مفهوم یا عموم و خصوصی مطلق تساوی تصاویر برای چند تا قضیه میشد دوتا موجب کلیه یعنی می‌گفتیم هر هر مفهومی ماهیت است هر ماهیتی مفهوم است در حالی که حقیقتاً اینجور نیست چرا چون مفهوم میتونه ذاتی باشه می‌تونه ارضی ولی ماهیت فقط ذاتی است این نباید از دست بره بنویسید مفهوم هم می‌تونه ذاتی باشه هم ار ولی ماهیت فقط ذاتی است آفرین احسنتو پس مفهوم مفهوم چی میشد هم ذاتی هم عربی ماهیت فقط ذاتی کدومه مفهوم چه نوع اعم بودنی اعم مطلق از چی از ماهیت ماهیت میشه اخص مطلق درست شد خوبه دیگه مفهوم شد اعم مطلق رابطه این دوتا ام خصوص مطلق به همه مطلق چند تا قضیه میشد دو تا قضیه کل و ماهیتن مفهوم مفهوم جزئیش موجب جزئیه بعز و مفهوم ماهیتم این این میشه منطق آقا یعنی منطقه که خوندیم دیگه حفظیم انشالله پی برده میشه چرا ما برگشتیم از اول جادش برگردیم از اول دوباره بخونیم یا نه خداوکیلی یعنی حیف بود دیگه اینا رو اگه بررسی نمی‌کردیم می‌رفتیم جلو بعد دوباره بعد یکی دو سال بعد دوستان میومدن و خلاصه زنگ می‌زنن آقا میشه یه دور دیگه ما منطق بگی از این چیزایی که واسه ما زیاد پیش میاد رفته طرف درس خارج میشه یه دور ادبیات به ما بگی امتحان شفاهی داریم فراوان دیگه جاهای مختلف درس‌های مختلف تازه یادشون میفته بعد چندین سال که برگردن از اول بخون داشتن یکی این دایره‌اش دایره مفهوم یه دایره تو یه دایره دیگه البته اینجا یه پاورقی داریم خود مرحوم فاضل تونی بالا تو متن می‌فرمایند که رابطه مطلقه بعد پاورقی میزنه در گوشی میگه که حالا در گوشت میگم اینا اون خصوص من وجه حالا شما در گوشیشو نشنیده بگیرید فقط خواستم بگم یه در گوشی داره شما هم فعلاً پوست مطلق بعداً انشالله در فلسفه می‌بینیم که خصوص منوش میشه دلایلشو اونجا می‌رسیم آها اونجا دیگه یه خورده تفاوت داشتیم در گوشی به غیر از ذاتی در مورد ماهیت بخوام بگم دیگه ممکنه بحث یه خورده میره تو فلس پله چون که تو اون غصه من وحش گفتیم یه موجبه جزئی است دوتا سالبه جزیه ایشون میگه که اینجام همین شکلی فقط در گوشی رو خواستم بدون اینکه در گوشی‌های یه وقتایی داره در گوشی حالا فقط همین قدر که من اصلاً ذهنتون نمی‌خوام آشفته بکنم الان از شما بپرسن که آقا رابطه مفهوم و ماهیت چه نوع رابطه‌ای باید بفرمایید اون خصوص مطلق فعلاً اینه سال‌های بعد انشالله در گوشی‌ها می‌رسیم توی ادبیات همین شکلی بود دیگه اول یه چیزی یه چیز دیگه است ماجرا این از این سومیش چیه حقیقت حقیقت چیه نگاه کنید مثلاً در مورد انق عنقا شنیدید اسمشو الان بله حافظ میگه که انقا شکار کس نشود دام بازگیر یا برو این دام بر مرغ دگر نه که انقا را بلند است آشیانه یه پرنده‌ایست خلاصه در قله قاف و هیشکی هم تا حالا ندیدتشو دست هیچکی هم بهش نمی‌رسه آها احسنت یه ماجرایی خودش کنایه از اینه که یه چیزیه که دست هیچ سیمر یه جورایی مثلاً سیمرغ تفاوت داره سیمرغ ۳۰ تا مرغ بودن که رفتن بالا فهمیدن خودشون دنبال سیمرغ می‌گشتم نه خودشون این انقا اصلاً در دسترس کسی نیست حسن سیمرغ اینام نیست اصلاً یه چیزی که هیچکس نمی‌دونه چی هست کجا هست حالا بحث عرفانی هم کردیم دیگه در کنار منطق فلسفه که گفتیم عرفانم که گفتیم و حالا در مورد انواع شما میتونید بپرسید که ماهیتش چیه ولی نمی‌تونی بگی حقیقتش چیه چون در خارج موجود چون در خارج موجود نیست نمی‌تونید بگید حقیقتش چیه ولی می‌تونیم بگیم ماهیتش چیه پس حقیقت ناظر به چیزی که در خارج موجوده حقیقت ماهیت اعم از اینکه در خارج موجود باشه یا نباشه اینجوری بگیم بهتره یه خورده آشفته شد اونی که من قبلش عرض کردم پس ماهیت اعم از اینه که در خارج موجود باشه یا نباشه ولی برای حقیقت حتما باید در خارج موجود باشه در مورد یه چیزی که در خارج موجود نیست ما می‌پرس جواب ندادم منی که گفتم چی بود ماهیتش بود ولی حقیقتم داره بفرمایید انقا حقیقت داره نخیر چرا چون در خارج وجود ولی ماهیت داشت شما پرسیدی در مورد مصداق یه تفاوتی دارند با هم یعنی میگه فرض کن مثلاً هر مفهومی مصداق داره هر ماهیتی مثل یه همچین چیزیه هر ماهی مصداق نداره این تو مصداق اینا با هم اختلاف دارن که ایشون گفته حالا منطقه مرحوم مظفر کتابی که از این کتاب جزئی تره دیگه بعد از این کتاب باید گفته بشه که حالا اونجا میشه وارد شد و وارد بحث شد که خلاصه پس چی شد مای مفهوم داریم یه ماهیت داریم یه حقیقت مفهوم نسبت به ذاتی و عرضی هر دوتا گفته میشه ماهیت فقط نسبت به ذاتی گفته میشه بعد ماهیت نسبت به ذاتیه چیزی گفته میشه که ممکنه در بیرون وجود داشته به وجود نداشته باشد اگه در بیرون وجود داشته باشد میشه حقیقت دیگه حالا توی فلسفه ماهیت جنس و فصل تقریباً بله نزدیک به هم برای جنس و فصل لزومی نداره حتماً مخارج موجود باشه شما یه مفهوم انتزاعی تو ذهنتون دارید ماهیت نه ماهیت شیئی که در خارج وجود دارد یا ندارد اون شیئی که شما در ماهیتشو می‌گید این در خارج وجود یا نیست نه درسته جنس و فصل چی اگه این کلیه در خارج موجود باشه میگن ماهیت اگه موجود باشه میگن حقیقت ولی یه وقت است که ممکنه موجود باشه و ممکنه موجود درصد ماهیت گفته میشه هر چیزی دیگه این هر چیزی چه روش وجود داشته باشه یا نداشته باشه ماهیت حالا اگه یه چیزی باشه که موجود وجود خارجی هم داشته باشه شما میگی حقیقتش چیست حقیقت بعد همون ماهیتی که وجود خارجی هم داره پس حقیقت همان ماهیت است که در خارج موجوده و کلیست مفهوم چی شد یه دور از اینا بیایم پایین مرحله به مرحله ببینیم که آخر ذاتم به چی میرسه مفهوم ذاتی و عرضی یه محله اومدیم پایین برش خورد ذاتیشو زدیم اومد پایین چی موند فقط ذاتی ذاتی که موند شد ماهیت درسته ذاتی در بیرون وجود خارجی دارد یا ندارد هر دوتا تو ماهیت باز این یه مرحله برش دادیم گفتیم فقط اگه در بیرون وجود خارجی داشته باشد میشه حقیقت یه برش دیگه بدیم ذات در بیاد تا اینجاش روشنه سخت که نبود مفهوم ذاتی و عرضی بود برش دادیم عرضی رو آوردیم پایین شد ماهیت ماهیت ماهیت وجود خارجی داره یا نداره باز دوباره برش میدیم اگه وجود خارجی داشت میشه حقیقت حقیقت حالا حقیقت کولیس در خارج موجوده ولی کولیس در خارج موجود ولی کلی حالا اگه متشخص و معین شد اون مفهوم یه مرحله اومد دقیق‌تر شد شد ماهیت یه مرحله دقیق‌تر شد شد حقیقت حالا دیگه در بیرون متعین شد این دیگه ذات درست شد دیگه در واقع ذات چیه جزئی و کلیه جزئیه درست شد وقتی که شی حقیقتش موجود و متشخص و معین شد مشخص و معین این چیز میشه جزئی میشه نه دیگه زاد جزئیه چون ذات دیگه ناظر و این فردی که الان در بیرون و مشخص و معینه ذات شما ذات بنده ذات خدا درست شد این دیگه همش بله بله اون یه بحث ذاتی بود اون یه چیز دیگه است این ذات یه چیز دیگه است حله آقا وقتمونم که گذشته فقط همین ببینیم که تثبیت شد پس چی شد یه دور با هم بیایم پایین من الان یه چیزی رو تصور کردم خوب می‌خوام کار بکنیم با همدیگه بنده الان کتابی را تصور کردم اینی که تصور کردم بهش میگن مفهوم حالا کتاب کلیه دیگه درسته ممکنه ذاتی باشه ممکنه فرض بفرمایید من یه چیزی تصور کردم که این ذاتی بود این میشه چی میترسم یه خورده سنگین بشه بحث فلسفی بشه خود ماجرا حلش بکنیم من یه چیزی رو تصور کردم ممکنه ذاتی باشه ممکنه عرضی این میشه مفهوم حالا اینی که تصور کردم در جواب اینی که می‌پرسن آقا فلان چیز چیست میاد در جواب ماهو میاد و ذاتی هم هست این میشه ماهیت حالا این ماهیت رو من تصور کردم در بیرون هم ممکنه مصداق و وجود خارجی داشته باشه ممکنه نداشته باشه حالا من یه ماهیتی رو تصور کردم که در بیرون وجود خارجی داره تصور کردم چیه حقیقت حالا این حقیقتی که من تصور کردم روی زا روی یه چیزی الان مشخص و معین هم شد این میشه مراحلو دیدید میاد پایین همینجور دقیق‌تر میشه مفهوم ماهیت حقیقت ذا میگی مفهومش چیست ماهیتش چیست حقیقتش چیست ذاتش چیست روشن شد این مفهومش است این ماهیتش است این حقیقتش است این ذاتش است اینا واژه‌های فلسفی انشالله که مباحث حل شده باشه الحمدلله رب العالمین

محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00