منطق فاضل تونی

جلسه دوازده : تقسیم‌بندی انواع قضیه از منظر موضوع

00:39:13
171

این مجموعه جلسات، دوره‌ای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیت‌الله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائه‌دهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثال‌های عینی، نمودارهای تخته‌ای، و پیوست‌های فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روان‌شناسی توضیح می‌دهد. این مجموعه مقدمه‌ای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

اجزای قضیه چهار مورد است: موضوع، محمول، نسبت حکمیه، حکم

نسبت حکمیه در لفظ ذکر می‌شود ولی حکم در معنای قضیه نهفته است

تفاوت قضایای شخصیه، طبیعی، مهمله و محصوره در نوع پرداخت به موضوع است

قضیه محصوره با سورهایی مانند «کل» یا «بعض» کمیت افراد را مشخص می‌کند

حکم وقتی تحقق می‌یابد که احتمال وقوع از لاوقوع بیشتر شود

حکم می‌تواند مراتب داشته باشد: ظن ضعیف، قوی، شدید، یقین

در قضیه مهمله کمیت افراد موضوع مشخص نیست

در قضیه محصوره، کمیت افراد مشخص و محدود شده است

محمولات علوم از عرضیات محسوب می‌شوند نه از ذاتیات

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم قضیه که توضیحش در جلسه قبل داده شد چهار تا جز داره هر قضیه‌ای از چهار جز تشکیل میشه موضوع محمول نسبت حکمیه و حکم موضوع اونیه که محمول رو بهش نسبت میدن تعریفش مشکلات تعریفی که قبلا گفته بودیم تعریف اخفاس اما اگه کسی محموله بدونه چیه که دیگه موضوع رو می‌دونه چیه شما میگی موضوع همونی که محموله بهش نسبت میدن در واقع تعریف نیست دیگه شرح الاسمه موضوع اونی که محموله بهش نسبت میدن محمول اونه که به موضوع نسبت داده میشه کسی موضوع و محمول موضوعی که محمول رو بهش نسبت میدن و محمول اونی که به موضوع نسبت داده میشه هر دوتا رو اینجور برمی‌گرد موضوع مثل حسن محمول مثل کاتب حسن کاتب است حسن کاتب نیست حالا این از تو نیست این حکممونه حسن کاتب از این حکم یه چیزی هم می‌گیریم به اسم نسبت حکمیه مصدرشه در واقع استن مثلاً ک** عربی مثلاً کان زیدون فلان مثلاً کان علیون قائماً این کان هم حکم ماست هم نسبت حکمیه رو ازش می‌گیریم علی که میشه موضوع قائمم میشه محمود نسبت حکم پس ربط محمول به موضوع زبان فارسی میگیم است حکمم که ادراک وقوع یا لاوقوع نسبته این نسبت رو این استن رو این است و ادراک بکنیم که وقوع داره یا وقوع نداره حالا این یه عبارتی داره من می‌خونم بعد توضیح یه خورده فنی بله حالا دوستان شاید در جریان باشند نباشند که ما منطق را کتاب منطق ممنوعه فاضل تونی رو گفتیم یه دور سریع بخونیم خلاصه و جمع و جور و پر مغزم هست بعد حالا اگه لازم بود کنارش یه سری مباحث منطقی رو بعد اینکه تموم شد از مرحوم مظفر مثل بحث صنعت خمس و اینها رو و لفظ دال بر همان دال بر نسبت حکمی است پس اجزای قضیه چهار چیز و دال برای سه چیزه اجزای قضیه چهارتاست دال سه تاس به عبارت دیگه قضیه از حیث معنوی چهار جزء از حیث اجزای سه جز از حیث لفظی سه جزئه از حیث معنوی چهار جزء و چهار جز هیس لفظی سه جز همون حکم در واقع نسبت حکمیه رو داریم توی این تو لفظ ما الان بله اینجا در واقع حالا باید بگیم که اون از تو نیست و ایشون نسبت حکمیه گرفته مشهور به اینه که حکم همین از تو نیسته یعنی الان ما تو لفظ موضوع محمول حکم داریم ما الان تو لفظ موضوع محمول نسبت حکمیه داریم حکم چیزی که الان اینجا نیست از همونی که نسبت حکمیه دلالت بهشت داره ما حکم از همون میفهمیم یه خورده ایشون متفاوت نظریه متفاوت زیاد داره دیگه حالا ما خیلی هم نمی‌خوایم بحث تخصصیش بکنیم که ببینیم کجاها چیا فرق داره حالا توضیحشو ببینیم وقتی شخصی ادرار کنه که آیا این نسبت واقع هست یا نیست اینو میگن شک الان این حکم رو می‌خوایم توضیح بدیم الان شما علی حسن کاتب است در اجزای لفظی سه تا داشت رو حساب ایشون دیگه حالا ما از حرف خودمون عدول می‌کنیم حرف ایشون پس به جای حکم باید بنویسیم نسبت حکمی از تو نیست حکم نیست نسبت حکم چیه حکم اینه که الان تو لفظ نیست حسن کاتب است موضوع محمول نسبت حکمی خوب شما الان اینجا چند تا حالت داری یه وقت شک داری یعنی وقوع لاوقوع این نسبت حکمه برای شما چند درصد ۵۰ در ۵۰ درصد احتمال وقوعش رو میدی ۵۰ درصد احتمال لاوقوع رو میدی درست مثلاً شما شک می‌کنی حسن از سفر اومده یا نیومده اینجا اومدن و نیومدن مساویه اگه شخصی بگه حسن اومد اینجا آمدن بر نیامدن می‌چربه و نسبت از شک خارج میشه وقتی یه طرف حکم چربید همون حکمه الان حسن کاتب است اصل نسبت حکمیت اینی که بودن اصلاً است بر نبودن غلبه کرد این غلبه بودن بر که تو لفظم ما دیگه نداریم جز معنوی ماست منطقه مظفر اینا نداشتیم درسته باشه پس شما میگی مثلاً حالا این اصل و استن مسئله فارسیشه همون بودن خودمون بگیم همون کند بگیریم بهتره علی قائم است اینجا شما این نسبت حکمیت برای ۵۰۵۰ است اونی که اینو از حالت شک در میاره همون میشه حکم اگه شما جازم شدی به اینکه این قضیه درسته لازم شده به اینکه این نسبت حکمیه واقعه این میشه حکم حکم می‌کنی به اینکه بله همینطوره درست شد جا افتاد یا نه توضیح باید بدم بازم اگه لازمه دوباره توضیح بدم این عبارت ایشونو پس شک نسبت چیزی به چیزی است با تردید و حکم اینه که یه طرف نسبت یه طرف نسبت رژ‌هام پیدا کنه این رژهان رو زن میگیم حالا اگه آقا یه طرف ۷۰ درصدی به طرف ۳۰ درصد حسن کاتب است ۷۰ درصد احتمال وقوعش رو میدم ۳۰ درصد احتمال لاوقو میدم اینجا چی میشه اینجا زن حالا اینجا باز حکم داریم یا نداریم اینجا حکم داریم ولی حکم اون مراتب داره مثلاً زن ضعیف داریم زن قوی داریم زن شدید داریم تا اینکه حالا به اینجا برسه که انسان دیگه یقین کامل پیدا پس ما همین قدر که از شک خارج بشه دیگه حکم داریم از شک دیگه خارج بشی یعنی وقوع برامون مساوی نباشه یه طرف که بچربه دیگه ما حکم داریم حالا این حکم مراتب داره یه وقت حکممون حکم ظن ضعیفه ۵۵ درصد احتمال میدم ۴۵ درصد احتمال خلافش رو میدم ولی شده ۵۵ دیگه وقوع مساوی نیست وق می‌چربه همین که وقوع می‌چربه یعنی چی داریم ما اینجا حکم حکم حالا این زنمون چه زنیه زن ضعیفه حالا شد ۶۵ درصد زن متوسط شد ۷۵ درصد زن قوی شد ۸۵ درصد زن شدید دیگه تا ۹۵ درصد به قول مرحوم شهید می‌فهمند که ۹۵ ۹۵ درصد ملحق به یقین دونست دیگه اونو پیشونی تعبیری تو حلقات که ما یقین صد درصدی به ندرت داریم نسبت به چیزی یقین ۱۰۰ درصدی معمولاً شما پدر و مادرتون هرکس دیگه پدر مادرشو یقین داره که پدر و مادرشن ولی خداوکیلی ماها ۱۰۰% یقین داریم که پدر مادرمون همینان هرکسی ۵ درصدی بالاخره یه احتمالاتی میده ۶۰ سال دیگه معلوم شد که سر راهی بودیم درست یقین زندگی می‌کنیم نه الان من یه ۵ درصدی احتمال دیگه‌ای میدم من فعلاً ابراز محبت نمی‌کنم تو اون ۵% هم حل بشه بعد دیگه انشالله فعلاً باید بذاریم خونه سالمندان تا اون ۵% معلوم بشه ۵ درصد شک دارم که ایشون مادرن هر کسی بالاخره یه ۵ درصدی همیشه احتمالی توی یقینیات این شکلی پس دیگه اونا دیگه ملحق به یقین حکم همینه حکم همین که از بین این دو تا نسبت مساوی در بیاد دیگه ما ما حکم داریم پس نسبت حکم در لفظ هست حکم در لفظ نیست جز اجزای لفظی نیست جز اجزای معنوی رابط در زبان فارسی لفظ است یا کسره آخر محموله کسره آخر محمول تو فارسی مثلاً می‌گیم که نجار یا زید نجار است کسری آخر محم نجاره نجاره این همون نسبت حکمی است برای رابطه حسن نویسنده یا حسن عالمه تو زبان یونانی رابط لفظ استین بوده وقتی منطق از زبان یونانی به عربی نقل شد چون رابطه در زبان عربی نبود لفظ هو را رابط قرار زیدون هو کات این رابط برای رابط غیر زمانی است اما برای رابطه زمانی کان و یوجدو استعمال کردند کان زیدون کان قائما زیدون یوجد قائما روشنه دیگه توضیح که نمی‌خواد پستوی غیر زمانی اینا رابطشون تو زبان عربی هوئه الشاهده هو الحاکم در نهج البلاغه امیرالمومنین دارد شاهد همون حاکمه موضوع محمول رابط تاکیده ولی خب حالا و در رابط زمانی هم کان و یوجدو داریم زیدون کان قائما زیدون یوجد قائما اینا میشه رابطه زمانی ما بعضی هم گفتن رابط بین موضوع و محمول همون اعرابه پس چند تا قلچ اولاً که در زبان فارسی ما همین اصل رو داریم در زبان یونانی استین بوده وقتی که فلسفه را از یون آوردن منطقه از یونان آوردن در زبان عربی حالا اونی که مخالف فلسفه و عرفان باشه میگه خودتون اقرار نمی‌کنید که این مال اسلام نیست اینا از مفصلی هم هست که منطق همش از یونانه مبتکر منطق ارسطو نیست اینا همش اختلافی عرض کنم که حالا فرض بر این می‌گیم که این از زبان یونانی اومد و در زبان عربی ما رابط نداشتیم یه رابط غیر زمانی گذاشتیم یه رابطه زمانی رابطه غیر زمانی چیه بفرمایید هوه رابطه زمانیمون چیه یوجدو یه عده هم گفتن نخیر ما یه رابطه ثابت همیشه داریم زمانی و غیر زمانی اونم چیه اعرابه زیدون قائمون همون تنوینش اون قضیه که رابط درش ذکر بشه قضیه ثلاسیس وگرنه سوناییس اگر رابط تو کلام بیاد زیدون هو قائم این میشه قضیه ثلاث زیدون قائم میشه قضیه سونایی رو حساب این اجزا که ما گفتیم اجزای قضیه چیا بود موضوع نسبت حکمیه حکم از جهت هر جزئی از این اجزای چهارگانه قضیه رو میشه تقسیماتی کرد یه بار از جهت موضوع می‌خوایم تقسیم بکنیم یه بار از جهت محمول می‌خوایم تقسیم بکنیم یه بار از جهت نسبت می‌خوایم تقسیم بکنیم الان ما اینجا ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ تقریبا ۹ صفحه می‌خوایم در مورد همین فهرستی که عرض می‌کنیم صحبت بکنیم یه دو جلسه‌ای تقریباً میشه پس فهرستو داشته باشیم اجزای قضیه رو بفرمایید نسبت حکم این سه تا لفظی بود دیگه بله این حکمم که گفتیم این معنوی الان با این ما کاری نداریم با این سه تا کارت حالا قضیه رو یه وقت میایم وضعیت موضوع به موضوعش که نگاه می‌کنیم چند نوع قضیه داریم به محمول که نگاه می‌کنیم چند نوع قضیه داریم به نسبت که نگاه می‌کنیم چند قضیه داریم به موضوع وقتی نگاه کنیم ما چهار نوع قضیه داریم از جهت موضوع از لحاظ موضوع یه وقت قضیه شخصیت یه وقت طبیعی است یه وقت محصور است یه وقت مهملس این از لحاظ چیه موضوع تیکه تیکه داریم نگاه می‌کنیم یه قضیه شما به موضوعش که نگاه می‌کنی حالا باز مثلاً به محمول که نگاه می‌کنیم این دوتاست لوله و محصله می‌خوای اینم بنویسیم بد نیست معدوله و محصله به نسبتم که نگاه می‌کنیم این هم دوتاست موجهه و مطلقه تا اینجا که روشنه خب الان یه قضیه برای بنده بفرمایید علیان عادلون الان اینجا موضوع ما چیه محمول چیه نسبت حکمیه چیه اینجا چی بگیریم اعراب درست و حکم چیه اینجا الان برای ما حکمش حکم برا ما یقینی برای خوارج وهمه اصلاً بلکه پایین‌تر از وهمه حالا می‌رسیم توی نسبت حکمی و اینها اونجاها این بحث‌ها رو می‌کنیم الان ما به موضوع که نگاه می‌کنیم این الان یکی از این چهار تا حالت ماست یا شخصیت یا طبیعی یا محصور است یا مهمل است اعتبار این چارتا چیه شخصیه چیه شخصیه وقتی که این موضوعه این موضوع این شخص معین یا جزئی حقیقی همونه دیگه شخص معین معرفت شخص معین یا جزئی حقیقی باشه این میشه قضیه چی شخصیه اسمش روشه دیگه الان علی عادل چه قضیه‌ایه شخصی یه وقت قضیه ما طبیعته طبیعیه یعنی موضوع دیگه شخص نیست موضوع ما طبیعته یه طبیعت رو داری مد نظر قرار میدیم مثلا طبیعت انسان رو داریم طبیعت انسان رو طبیعت طلا رو می‌گیم آقا از ذهب خیر من الفضه درست الذهب خیر من الفض مثالی که معروف بود از اول طلبگی زیاد می‌زدن طلا بهتر از نقره است خوب اینجا شما با چی کار داری با طبیعت وگرنه ما یه سری نقره‌ها داریم که این از طلا بالاتره شما نقره‌ای که از دست امیرالمومنین بگیری بالاتر از طلاییه که از دست معاویه بگیری غیر از اینه صد در صد پس ما با شخصش کار نداریم بابا مصادیقشو کار نداریم بابا طبیعتش کار داریم طبیعت طلا بهتر از طبیعت نقره است ولو ما یه سری نقره‌هایی داریم که از یه سری طلاها بهتره نقره‌ای که از دست علی بگیریم بهتر از طلاییه که از معاویه بگیریم بابا اون افرادش کار نداریم ما به طبیعتش کار داریم طبیعت طلا الان اینجا موضوع ما چیه ذهب ذهب به چیش لحاظ شده از چه جهت طبیعتش قضیه طبیعی خود موز را انتخاب کنم بله دیگه هر قضیه‌ای که انسان نگاه می‌کنه سریع موضوع نگاه می‌کنه و نگاه نگاه می‌کنه که به این موضوع به چه نحو پرداخته شده یعنی به عنوان یه شخص حقیقی پرداخته شده یه شخص معین یا به عنوان یه طبیعت الان اینجا مشخصه دیگه ما با طبیعتش با افرادش اصلاً کاری اصلاً حرفی از افرادش نیست هوا سرد است طبیعت هوا یا افراد هوا الان یه فردی از هوا ما کار داریم طبیعت هوا همیشه سرد نیست یه وقتی خوب الجباره در اینجا قضیه چیه قضیه شخصیت شما با یه جزئی حقیقی کار داریم هوایی که الان دست ماست همین هوایی که توش هستیم مهم بودم گیاه گیاه سبز است گیاه به ماه و گیاه سبز است این ذهب به ما هو ذهب بهتر از فض است این میشه قضیه طبیعی گیاه سبز است حالا اون باید برسیم یا قضیه مهمل است یا قضیه محصور است حالا عرض می‌کنیم طلای طلای سفیدم خوب فرق نمی‌کنه طلا بهتر از نقره است طلای سفیدم بهتر از نقره دخالت به بحث ما نداره طبیعت انسان بهتر از بهیم است خب مسلماً یه سری انسان‌ها از بهیمه بدترند شکی نیست ولی انسان به ما هو انسان بهتر از بهیم است به افرادش که نگاه می‌کنیم ببینیم رو کره زمین کلاً معمولاً ۸۰ ۹۰ درصد بدتر از حیواناتن هرجا که نگاه می‌کنی درندن داره می‌درد ولی طبیعت رو که نمی‌کنیم نه طبیعت انسان بهتر از طبیعت حیوانه درست شد پس میشه قضیه طبیعی انسان نوع است حیوان جنس است حیوان جنس است الان این قضیه چه قضیه‌ایه قضیه طبیعی طبیعت حیوان جنس است طبیعت انسان نو است خب اینم از قضیه سوم قضیه محصور حالا ما برعکس نوشتیم مهملات و محصوره رو یه جابجایی بکنیم دوتا رو جاشو با هم عوض کن ۴ این ۳ غذای مهمل ایشون سوم گفت بر طبیعت به لحاظ افراد بدون بیان کمیت و مقدار افراد اصلا ما دیگه هیچ نگاهی به افراد نداریم مثلا میگیم ان الانسان لفی خسر حالا اینجا شما معلوم نمی‌کنی که این انسانی که داری میگی منظورت همه افرادشه یا بعضی از افرادشه ما با طبیعتش کار نداریما نمیگیم طبیعت یعنی انسان به ما هو انسان در خسارته نخیر به افراد کار داریم محدوده افراد مشخص نکردیم الان اینجا شما قرینه میاری میگه از الف لامش و فلان و اینها قرینه نداریم یعنی ما الان لفظیه که ما میگیم اون خود اینی که تخصیص نخورده قرینه میشه برای اینکه همه افراد مد نظر می‌فرمایید اون یه بحث لفظی است الان بحث منطقی یعنی یه لحظه ما یه وقتی موضوع قضیه‌مون افرادش برامون مشخص نیست چه مقدار چقدر کمیت معلوم نیست پس در مهمل ما کمیت برامون مجهوله چقدر چند تا کیا ان الانسان لفی خسر چند تا انسان همشون بعضیاشون نصفشون یکیشون پس اینجا میشه قضیه مهمله اگه افراد معلوم باشه میشه قضیه محصور جان اون که بله دیگه ادامه آیه مشخص احل الله البیع و حرم الربا تمام بیها حلال نیست تمام ربا‌ها هم حرام نیست احل الله البیع و حرم به حرم الربا ما ربای حلال داریم یا نداریم روای بین پدر و پسر درست خب اینجا پس طبیعتشو نمیگه طبیعت ربا حرام است افرادشو داره میگه درسته ببینید یه وقت افراد نظر به افراد داریم و این فرد کاملا الان جلو دست و کاملاً مشخصه این میشه قضیه شخصی یه وقت مشخص نیست دایره‌اش میشه مهمله یه وقت دایره‌اش گسترده است را مشخصه محصوره روشن شد در قضیه طبیعیم که اصلاً با افراد پس تو این سه تا با افراد کار داریم توی شخصی که یه فرد مشخصه توی اون دوتا افراد تو یکیش افراد مجهوله کمیتش یکی افراد معلومه روشن شد اینا همه به اعتبار موضوعه دیگه به موضوع کار اونی که داره حکم برش اونی که داره حمل می‌شود برش خوب الحل الله البی و حرم الربا اینجا با افراد کار داریم طبیعت اصلاً منظور نیست طبیعت بی رو خدا حلال نکرده افراد بی رو خدا حلال کرده خب همه افرادش رو ما یقین داریم یه سری بی‌ها هست که خدا اینو حلال نکرده همش یا بعض غذای مهمل است یه سری افراد درست شد چهارمین قضیه محصوره عرض شد که کمیت دیگه درش معلومه می‌فرماید کل نفس ذائقه الموت اینجا دیگه ما کل داریم همه می‌میر هر نفسی مرگ را خواهد چشید این قضیه محصول است چون همه داره علیها فان هرکی که بر زمینه فانیه هرکی روی زمینه فانی نمیشه قضیه با طبیعت که کار نداره کل من علیها الان اینجا قضیه چه نوع قضیه‌ایه چرا اصلا ما اینجا موضوع محمولمون چیه آها کل من علی الارض در واقع بگیریم فان کل من علی الارض میشه موضوع فانن فانی بوده هلال غازن رو صورت گرفته میشه محمولش و اینجا قضیه موضوعش ناظر به طبیعت یا ناظر به افراد اف افرادش برامون مجهول کمیتش یا معلومه مجهوله کل من علیها محدودش چقدره اینا نکته یعنی ما لزومی نداره برای یه قضیه‌ای که محصور است بدونیم الان در بیرون چند تا داریم نه آفرین میگیم افراد یعنی این افراد همشون بعضیاشون بالاخره هر چند تا هستن همشون همه سادات شما احترام بزار این الان قضیه محصور است یا مهمل است محصول هرچی سیده یعنی اینجوری نیست که یه نفر باشه که سید باشه و دایره این و در مدار این حکم نباشه این محمول برش بار نباشه درست شد این پس میشه قضیه محصور میگیم هر متغیری حادثه بعضی از آدمیان کاتبند قضیه چیه دایره‌اش مشخصه نه کمیت برام معلومه ببینید رو یه نفر که نیست بعضی آدم یه نفره محصوره است بله بعضی آدمیان کاتبند بعض الانسان فاسق این محصور چرا چون کمیت افراد برای ما معلومه اولاً که ناظر به طبیعت نیست ناظر به افراده بعدشم نسبت به یک فرد نیست که الا بلا فقط روی یه فرده الان این قضیه یه فرده نخیر رو افرادی افراد دایره‌شون برامون معلومه بله معلومه یعنی شما الان گیری که این داره انسانو که میگه چند همشو داره میگه یا بعضیاشو نه معلومه دیگه بعضیشو داره میگه اگه ما ندونیم همش یا بعضی میشه غذای مهمله ولی وقتی می‌دونیم همش یا بعضی این میشه قضیه محصور پس اگه در قضیه محصول حکم بر تمام افراد شده باشه مثل هر انسانی فانیست اونو محصوره کلیه میگن اگه بر بعضی افراد حکم شده باشه میگن محصوله جزئیه پس محصول دو مدله یا کلیه است یا جزئی باز اینا یا موجب است یا صالبه یه وقت حکم براش بار شده یه وقت حکم براش سلب شده بعضی انسان‌ها فاسق نیستند این الان قضیه محصوره جزئیه همه انسان‌ها گرگ نیستند قضیه محصوره کلیه سالبه همه انسان‌ها ناطق هستند قضیه محصوره کلیه موجبه بعضی انسان‌ها عالم هستند قضیه محصوره خیلی خوب پس شد موجبه کلیه موجبه جزئی سالمه کلیه سالمه جزئیه در محصول ما این چهار قسم داشتیم خیلی اینا کاربردیه مخصوصاً در منطق در بحث مفاهیم در بحث اطلاق در بحث عام عام و خاص تو مباحث الفاظ اصول این بحث‌ها به شدت کاربرد داره تو زندگیمونم به دردمون میخوره تو فلسفه با اینا کار داریم تو حقوق با اینا کار داریم یعنی طرف وقتی وصیت کرده قضیه‌ای که نوشته این پول من مثلاً برسه به فلانی این منظورش مثلا برسه به سادات این منظورش قضیه شخصیه جزئیه بوده سادات منظورش سادات خونش بوده ساختمانی که هستند ساداتی که هستند میشه قضیه شخصی قضیه مهمله بوده نمی‌دونی همه سادات بعضی سادات قضیه محصوره است همه سادات حقوق اینا کاربرد داره من تو که ابزار ابزار که خودش رو خودش کاربرد نداره ابزار باید جای دیگه پیاده کرد کارای برای اینکه تو هر زبانی اینکه می‌خوایم بفهمیم قضیه کلیه یا جزئیه یه سری ادات داره که حالا اونو به عربی میگن صور صور قضیه در قضیه محصوره ما صور لازم داریم صور در لغت به معنای حصاری که در اطراف شهری کشیده میشه به هرچه در آن شهر هست احاطه داره جهت اینکه این اعداد هم سور میگن اینه که به افراد موضوع احاطه داره پس این سور تو کدوم یک از این چهار تا قضیه میاد غذای محصوله ما چهار نوع صور داریم کلیه جزئیه صالبه کلیه یه وقت می‌کنه سالبه جزئیه خب موجب کلی شکل و صورت قضیه تعداد افراد رو مشخص می‌کنه بله دیگه تعداد دقیق مشخص بشه محدودش مشخص میشه به فرض الان شکلشو بهش نه نه این نیست ببینید الان شما میگی لفظ شیرینی من شک می‌کنم منظور شما همه افراد شیرینیه یا بعضی افراد اینجا الان شما یه سوری میاری برای من اون افراد رو محدودشو معین می‌کنی اگه بگی بعضی شیرینی‌ها اگه اینو بگین میشه چی میشه موجبه حکمتون دیگه صور نسبت به تعداد افراد صور با سینا با صاد نیستا بله حدشو مشخص میکنه معلوم میشه ۲۰ تا کتاب این عدد ۲۰ سوره نه نه اگه منظورتون از این ۲۰ اینه که ۲۰ از ۲۰ این میشه صور اگه منظورتون اینه که ۲۰ از ۴۰ میشه صور ۲۰ از چند این میشه مهم به این معنا الان کتاب نسبت به این یه واژه‌ای است که نسبت به افراد چی داره شایع شیوع در تمام افرادش داره هر آنچه در کره زمین در عالم بلکه در عوالم بالا بهش کتاب گفته میشه این لفظ کتابی که شما گفتی به همه اینا اطلاق میشه حالا من شک می‌کنم منظور شما همه اینهاست که براش اطلاق میشه یا بعضیشه حالا گفتیم ۲۰ تا کتاب شک من برطرف شد که همشه یا بعض به یه معنا برطرف شد من فهمیدم که همش نیست منظور شما بعضشه اگه ۲۰ از ۲۰ باشه مثلاً ۲۰ از بی‌نهایت بله بیسته کتاب قرآن خوب کتاب مثلاً کتابی که دست منه از این کتاب الان موجودی کتاب منطق آقای فاضل تونی کلا ۱۰۰ تا داریم شما میگی ۱۰۰ تا کتاب فاضل منطقه فاضل تونی من می‌مونم که این الان منظور شما اینه که یعنی ۱۰۰ از ۱۰۰ یا صد از هزار مهمل می‌شه همین لفظ کل بعض این دوتا این دوتا میشه صور قضیه‌ای که این دوتا رو داریم چه غذایی محصوره بعضی از کتاب‌ها آبی هستند غذای محصور است ۲۰ تا کتاب آبی غذای مهمل است البته به یه معنا غذای شخصیه میشه افرادش مشخصه افراد جزئیست کلیه جز مربوط به سوره دیگه بله صالبه و موجب مربوط به نسبت حکمی است سوریا کله یا بعضه دیگه بله حالا کل تو عربی بهش میگن گل تو فارسی میگن هر همه هرچه تمام هر آنچه آقا این بحثا خیلی مهمه اگه کسی می‌خواد تو اصول با دقت وارد بشه اینا رو باید همین الان رو هوا بقاپه‌ها هرچی که بشه جای کل نشون یا جای بعض نشون اگه همین ۲۰ عدد رو بشه تو فارسی جای بز نشون چون ۲۰ تا کتاب میگه یعنی بعضی کتاب بعض الکتب درست شد پس حالا تو موجب جزئیه بعض میام تو فارسی برخی لختی فوجی پاره‌ای اینا همه میشه جزئی حالا اگه اینو سلب کردین اگه ایجاد کردین چی میشه موجب اگه میشه سالم لا واحده تو انگلیسی میگن انی بله انی برادر هیچ برادر انی هیچ البته بستگی به قضیه داره ‏i am not مثلاً یا im don't ‏im don't انی براز من هیچ برادری ندارم بستگی به قضیه‌اش هم داره مثلاً انی براوری اصلا معنا نداره من همه برادرا رو دارم ترجمه نمیشه انی بستگی قضیه این جمله انگلیسی که گفتیم الان میشه یه قضیه سالبه کلیه من هیچ برادری ندارم بله i don't h انی برادر واحده جزئیشم برخی نیست لیث بعضن لیس کلن بعضا لیسه اینا همه میشه صالبه جزئیه احل الله غذای مهملس مهمله افرادش برام معلوم نیست که کلش یا بعض البته حالا بعداً توی منطقه توی اصول می‌رسیم که اصولیون قواعدی دارند برای اطلاق گیری و عموم مثلاً میگن این الف لام و جنس دلا بر عموم داره خیلی قیمتیه فتاوایی از توی همین حرفایی که گفتیم در میاد اختلاف فتاوایی یکی الان این قضیه را محصوره می‌دونه یکی این قضیه رو مهمله می‌دونه اونی که محصوره می‌دونه از کجا محصوره می‌دونه میگه الف لام الف لام جنسه الف لام جنس شیوع داره الف لام جنس توی ادبیات می‌گفتن به ما چی می‌گفتن این الف لام میتونی برداری جاش چی بذاری کل بذاری الان کل انسان این احل الله البی یعنی در واقع چی احل الله کل بیع سوره موجبه کلیه است کلیه بی‌ها مورد امضای خدای متعاله هیچی دیگه یعنی یه قضیه محصوره با موجبه کلیه کجا با یه قضیه مهمله کجا اختلاف فتوا رو مفصل روش بحث دانلود روباه گاهی الف لام حالا باز اطلاقش یه بحث عمومش یه بحث دیگه است معدوله و محصله رو هم که دیگه نمی‌رسیم بگیم انشالله جلسه بعد خواهیم گفت الحمدلله رب العالمین

محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00