دو جنبه بارز ویژگیهای افراد
ملاک تشخیص حزن الهی!
ذکرهایی که ما رو به جهنم نزدیک میکند
دنیا در این ۶ مورد خلاصه میشود
حسادت، از علامتهای افسردگی
چرا در جمعهای دوستان و اقوام از افسردگیها صحبت میکنیم!
چرا غصهی دنیا را میخوریم؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی قاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. الهی آمین.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی.
تمام ویژگیهایی که انسان میتواند از آنها بهرهای داشته باشد، دو جنبه و دو زاویه دارد؛ هم جنبه الهی، هم جنبه شیطانی. امید، ترس، آرزو، شادی، غم، شجاعت، سخاوت؛ همه اینها میتواند هم جنبه الهی داشته باشد، هم جنبه شیطانی.
بعضی وقتها آدم امیدوار است ولی امیدش الهی نیست، امید شیطانی است. گاهی میترسد، ترسش شیطانی است. گاهی هم نه؛ گاهی آرزوهای بلند دارد ولی آرزوهایش شیطانی است. شیطان میآید این وسط دخالت میکند در این ویژگیهای ما که نگذارد روی خدا پیدا بکند و الهی شود. وسط قاطی میکند، کمی آن وسط زهرماری میریزد، کمی آن وسط آلوده میکند رنگ و بوی خدا را. [اعدام]
بعضی وقتها آدم شجاعت دارد ولی شجاعتش الهی نیست، خاصیتی در آن نیست؛ شجاعت بیخاصیت، بلکه همهاش ضرر است. طنابی را پیدا کرده در ارتفاع مثلاً ۲۰۰۰ متری. دیدهاید دیگر، از این سر قله کوه زدند به آن سر قله کوه، شروع میکند از این سر طناب راه میافتد، با یک چوب هم دستش، میرود آن سر. خب حالا آخرش که چی؟ میخواهد بگوید من خیلی شجاعم؟ خوبی؛ شجاعت چه خاصیتی دارد؟ چه اثری دارد؟ ما اینگونه شجاعتها را رد کردیم. خاصیتی در آن نیست. اینها شجاعت الهی نیست.
غم و حزن و اینها هم اینگونه است. بعضی وقتها غم و حزن آدم الهی است، بعضی وقتها غم و حزن آدم شیطانی است. از کجا بفهمیم که این غم و حزن الهی است یا شیطانی است؟ اگر غم و حزنی باشد که آدم را رشد میدهد، راه میاندازد، به کار میاندازد [پس الهی است]. اما اگر غم و حزنی باشد که آدم را نگه میدارد، آدم را بیحال میکند، انرژی آدم را میگیرد، توان آدم را میگیرد، استعداد آدم را تلف میکند، آدم را ناامید میکند، آدم را بیخاصیت میکند؛ اینها شیطانی میشود.
[اگر] ناراحت است از یک وضعی ولی تلاش میکند برای اینکه درستش بکند، این ناراحتی خیلی ناراحتی خوبی است. همیشه اینگونه ناراحت باشد، خوب است. آدم همیشه از خودش ناراحت باشد، همیشه احساس کنم من آن آدمی که باید باشم نیستم، من آنجایی که باید بروم نرفتم، برسم نرسیدم. تقصیر خودم هم میدانم، باید تلاشم را هم بیشتر کنم.
[اما بعضی میگویند:] «نه، ما از این زندگی چیزی گیرمان نیامد، خیلی هم زور زدیم، هیچی نشد.» خب، تقصیر کیست؟ رویش نمیشود بگوید تقصیر خداست. منظورش این است که تقصیر خداست. «من همه کارهایم را کردم، نشد! ای خدا!» یک لحنی هم یک «ای خدایی» میگوید که از هزار تا بد و بیراه هم بدتر است. به قول مازندرانیها: «ای خدا مازندرانی»؛ خدا را خدا میگوید! این «ای خدایی» که میگوید، از صد تا بد و بیراه بدتر است. ناامیدی و تیرگی و تاریکی میبارد. همین اسم خدا را که میآورد، میرود جهنم. بعضیها با اسم خدا میروند جهنم!
به یک بزرگی گفته بودند - یک بزرگی گفته بود: «من یک ذکری گفتم، یک بار ۳۰ سال است دارم بابتش استغفار میکنم.» گفته بودند: «چیست؟» گفت که: «من یک وقتی آمدم بازار، دیدم که بازار کلاً آتش گرفته تا سر حجره ما.» [در حالی که] مغازههای بغلیمان [هم سوخته بود، گفتم:] «الحمدلله!» ۳۰ سال است از این «الحمدلله» دارم استغفار میکنم. بعضی وقتها ذکرها این شکلی است.
[وقتی کسی] غیبت میکند، این هم دارد گوش میدهد، میگوید: «سبحان الله! لا اله الا الله! لا اله الا الله!» [این] بعدی «لا اله الا الله» برای غیبت است! هر ذکری که خوب نیست، هر ذکری که آدم را بهشتی نمیکند، [او را به] قعر جهنم [میبرد]. بعضی وقتها [آدم] «ای خدا!» میگوید، یک آهی میکشد. این اصلاً از تویش، ناله تیره و تاری میبارد.
امیرالمؤمنین نشسته بودند. جابر بن عبدالله کنار امیرالمؤمنین آمد. جابر بن عبدالله آدم مهمی، آدم معتبری است. او اولین زائر امام حسین بود؛ جابر بن عبدالله انصاری که روز اربعین لباس احرام تنش کرد - با معرفت بوده - حوله احرام پوشید. از آب فرات اول غسل کرد، حوله احرام تنش کرد، آمد کنار قبر اباعبدالله روز اربعین. اربعین اول امام حسین، اولین زائر امام حسین. او خیلی آدم مهم و معتبری بود. ایشان میگوید: «من نشسته بودم کنار امیرالمؤمنین. ببینید این چه دینی است؟ این چه [اهل بیتی] است؟ به چه چیزهایی ما کار دارند و چقدر خوب است که به این چیزها کار دارند!»
[جابر میگوید:] «نشستم بغل امیرالمؤمنین. همین که نشسته بودم، یک آهی کشیدم، یک نفس عمیقی کشیدم.» خب، نفس عمیق بکشد دیگر، قاعدتاً به او کاری ندارند. در اتوبوس یک نفری نفس عمیق بکشد، توی اسنپ نفس عمیق بکشد، در کلاس نفس عمیق بکشد، کاریش ندارند. حالا او یک آهی کشید. میگوید: «نفس عمیقی کشیدم.» امیرالمؤمنین [پرسیدند، و جابر پاسخ داد:] «من متن آقا! نفس عمیقم [را هم] دیگر سؤال میکنید شما؟» [یعنی] عمیق هم حساب دارد! تازه اینجا امیرالمؤمنین سؤالش را کرد، [اما در] قیامت بابتش حساب [هست].
[امیرالمؤمنین فرمودند:] «منظورت چه بود؟ غصه داشتی؟» خیلی آه الهی داریم، آه شیطانی داریم. یک آهی آدم میکشد، نورانی میشود. یک آهی آدم میکشد، ظلمانی میشود، میشود یک جهنم! آه داریم تا آه. اصلاً بعضیها به خاطر یک آه میروند بهشت. شما الان روضه امام حسین را گوش میدهید. «نَفَسُ المَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ.» آه در مجلس امام حسین بکشی، برایت عبادت مینویسند، تسبیح مینویسند، بهشت واجب میشود؛ مظلومیت اهل بیت.
[یک] آه بابت اینکه «کاش من بودم کمکتان میکردم.» [این را] نامهای [که] آقا به شیعیان ما [فرستاد] بگو. حالا چون این [در میان] عالم مطرح میشود، اینها را نقل [میکنم]. مخصوصاً [کلام] پدر برادر امام رضا علیه السلام: «به خاطر دنیا گریه نکن، به خاطر دنیایی گریه نکنید.» برادر من، گریه میکند. خب، میخواهید مطرح کنید، گریت دیگر چیست؟ [اگر] برای دنیا گریه کنید، نمازتان باطل میشود. [اما اگر] رفیقش بیفتد [و نماز قطع نشود]، نماز قطعاً قبول است. آخرت [که] نبود [بلکه] گرانیها [و] مشکلات از آن موقع بوده، همیشه بوده. فرق میکند اطلاعات و [شرایط] متفاوت. دنیا و گرانیها و اینجور مسائل بوده دیگر. من آه کشیدم. این روایت را برای دوستان طلبه خواندم.
یکی از دوستان طلبه ما که آنجا به وجد آمد، بعد چند وقت برگشت گفت: «من رفته بودم پاکستان تبلیغ. در یک همایش خیلی بزرگ این روایت را خواندم. همه پا شدند، کف زدند.» حالا حدیث، حدیث تلخیها [است]، ولی اثرش یک اثر عالی [است]. روایت بینظیر: «یا خوردنی، یا نوشیدنی، یا پوشیدنی، یا بوکردنی است، یا سوار شدنی است، یا لذت جنسی، [یا] شنیدنی.»
بهترین خوردنی دنیا چیست؟ [میگویند:] «هیچ خاصیتی ندارد، هیچ ضرری ندارد.» خاصیت ترکیبیاش همینگونه است که هر چه به آن اضافه شود، یک خاصیت درمانی جدید پیدا میکند. سیاهدانه به آن [اضافه کنید]، درمان همه بیماریهای عالم است، به شرط اینکه یک مکملی داشته [باشد]. بهترین غذا این است دیگر؛ ضرر ندارد. پیتزا هم خوشمزه است، با خربزه [البته نه]. دیگر آنجا، انشاءالله، بهترین خوردنی عالم عسل است. عسل چیست؟ مدفوع حشره است، مدفوع زنبور عسل. [پس اگر] نرسیدن به هر غذایی آدم را ناراحت میکند، با خودش بگوید: «ببین، بهترین غذای دنیا عسل است؛ عسل مدفوع حشرات [است].» با اشتیاق بیشتری گوش بدهید!
جابر بن عبدالله میگوید: «از اینکه این شش تا [نکته] را به من گفت، تا آخر عمرم «لَمْ یَخْطُرْ بِبَالِی»، به ذهنم نیامد بابت دنیا غصه بخورم. اصلاً کلاً درمان شدم.» ۶ کلمه گفت: «میخوری؟ نان بخور. [آب] بکشی از اینور، بخوابی آب بکشی از آنور، بدبختی که اصلاً به آن ربطی ندارد.»
[به کسی] فحش بدهی! شهدای طلبه نجیب بیچاره با سه تا بچه ۲۸ ساله. گرفتند، چاقو را فرو کرده دم قلبش. امروز خبر رحلت این طلبه منتشر [شد]. تهران [واقعاً] کمرش میشکند! بعد میآید تصویر توکل. دعا همیشه هست دیگر. آدم هیچ کاری نمیتواند بکند. هی در خانه نشستهای. دو دقیقه میروی دیدنش. [یک] فرهنگی بین ما جا افتاده، راه افتاده. در تاکسی مینشینی. خیلی بد است، خیلی زشت است بین ما منکر باشد.
نهی از منکر فقط این نیست که موی بیرون آمده را تذکر بدهیم، کسی با سگ آمده بیرون بهش تذکر بدهیم. اینها هم نهی از منکر است. یکی در مهمانی آمد نشست، شروع کرد منفی دادن: «آقا بس است دیگر! چه خبر است؟» یعنی چی این حرفها؟ فضای جامعه افسردگی [میگیرد]. میرود در پیج اینستاگرام، این بازیگر ناله میکند، آن خواننده ناله میکند. غم [به چه] اتفاقی میافتد؟ [امید را کم] میکند، او هم انرژیش تمام میشود، مینشیند سرش. [مگر] انگیزه و انرژی [ندارد]؟
بهترین غذای عالم عسل است، همین است. بهترین پوشیدنی عالم چیست؟ به ماها نمیرسد، [حتی به] از ما بهتران. خیلی از ما بهتران هم شاید گیرشان نیاید. [شاید به] خیلی خیلی از ما بهتر [باشند که] گیرشان بیاید. لباس درست است. حریر بهترین لباس دنیاست. حریر چیست؟ ترشح دهان کرم ابریشم. روم نشد به دنیا فکر کنم بعد از این [روایت].
قمشهای، همین [کسی] که مفاتیح [الجنان] که ما اکثراً داریم، ترجمه ایشان است. [تصور کن] زیرزمین خانهتان دزد زده! از عالم وجود (عالم وجود که نمیتواند [دزدی کند!]) چه آدمهایی پیدا میشوند [که] دزدیدن [ماشین لندکروز]. [شما که] ماشین لندکروز که نداشتهای. زیرزمین که [چیزی ندارند] بیایند ببرند که گزارش به پلیس هم که نمیخواهیم بدهیم. حالا من بیایم بنشینم یک هفته است این شبها نصف شب چه چیزهایی [به سرم میآید]. این عمرش را دارد میدهد، ذهنش، فکرش، درگیری فضای خانه. مینشیند شروع میکند غر زدن. چهار نفر میآیند ببینندش. یک مهمانی دورهمی، مسابقه است هر که بیشتر غر بزند، برنده است. دیدهاید؟ [در جمع] فامیل این شکلی است. هر که قشنگتر، تمیزتر، شستهرفتهتر، جمعوجورتر غر بزند. هر که بدبختتر است، بهتر! خیلی معمولی تریلی بود، ۱۸ تومان بار داشت. رقابت سر این است که کی بدبختتر است! فضای جامعه ما این است دیگر. قبول نداری؟ همهاش ناله و گله و شکایت.
بهترین پوشیدنیهای عالم [همینهاست که گفته شد]. بهترین نوشیدنی عالم چیست؟ سالم، بیضرر، بیخطر. آدم وقتی تشنه است، هیچ [چیزی مثل] آب [نیست]. فقط آب! بهترین نوشیدنی عالم.
خوردنی و پوشیدنی، [و] نوشیدنی. فرمودند که برای آب همینقدر بهت بگویم که: «[آب] یادآوری نعمت [است].» ببین، یادآوری نعمت اگر بخواهد بکند، چون دیگر صحبت میکند، از خاصیت [آن] ندارد. اصلاً انگار هیچ [چیز مهمی نیست]؛ در حالی که بزرگترین نعمات الهی است. حضرت میخواهند حال این [انسان] را درست کنند، مداوا کنند از بیخاصیتی و الکی بودن [دنیا]. آب همینقدر بس که در همه چاههای مستراح پیدا میشود. این هم از آب! یعنی بهترین نوشیدنی عالم را آدم داشته باشد، آب است؛ یا آب خنک مثلاً گوارا. در چاله و چاه پیدا میشود.
بعد فرمود: «بهترین مرکب عالم چیست؟» حالا مرکب آن روز، شاید [با] مرکب الان فرق میکند، چون الان هم از همه ماشینها گرانتر است. فرمود: «بهترین مرکب عالم اسب است.» بازیگران و فوتبالیستها و اینها افتادهاند در خط اسب خریدن. [حتی] هیکل گران است. اسب اصیل عربی. بنده سوار شدم خوزستان، اسب اصیل عربی. اولاً یک اسب مغرور است، نمیگذارد کسی سوارش شود، تند و تیز. من آنقدری که روی اسب شهادتین گفتم، در هواپیما نگفتم. یعنی [اگر] سوار این اسب اصیل عربی بشوید، البته میدانم خیلی ترسناک است. راه افتادن [با آن]، تمام [است]؛ یعنی قشنگ همه اجداد آدم میآیند جلو چشم آدم [و] آماده [مرگ] میشود. بهترین مرکب عالم اسب.
برایت بگویم که چقدر به کشتن یک [مورچه] رحم بکند؟ [این جمله در متن اصلی ناگهانی و نامربوط به نظر میرسد و به دلیل حفظ معنی و عدم حذف، در همین مکان نگهداری میشود.]
حالا ماشین الان، اگر ازت میخواستند بگویند ملتی که پرایدش ۴۰ و خردهای میلیون است. عزرائیل یک چند وقت است ناراحت است، میگوید: «کار من کساد شده. پراید گران شده دیگر. چرا وقتی ما از کار افتادیم جمع میشود؟ هیچچیزی از آن نمیماند، [جز] اثر [که] میشود راننده پراید.» ماشینهای مدل بالایش چطور؟ آن هم یک سرعت [خاصی دارد].
منبر گفت: یک بخش دیگر از لذت جنسی. امیرالمؤمنین فرمودند. امیرالمؤمنین به من فرمود: «من دیگر هیچوقت به ذهنم [نیامد].»
یکی از علامتهای افسردگی در حسودیهاست. یک آماری را منتشر کردند. جوانان عزیزمان هم زیاد اینهایی که در اینستاگرام هستند. گفتم: «۸۰ درصد کسانی که در اینستاگراماند، افسردهاند.» افسردگی مرض شایع برای کاربران اینستاگرام است.
[وقتی] نگاه میکنم. کلاس درسش را داشتیم و آماده شده، دارد کتاب میشود، چاپ میشود. «اینستاگرام ۲۰۰ صفحه است.» بحث مفصلی در مورد اینکه اصلاً اینستاگرام چیست، اینهایی که در آن هستند چه اتفاقی برایشان میافتد. در اینستاگرام هر کسی میآید قشنگترین حالتش، آن شیرینترین حالتش، لذیذترین حالت زندگیاش را میآید منتشر میکند. صبح پا شده مثلاً نان بربری سوخته از توی فریزر درآورده یا مثلاً [منتظر مانده] گاز داغ شود بعد این سوخته. از این عکس نمیگیری [که] بگذاری در اینستاگرام. شما هیچ عکس در اینستاگرام نمیبینی که کسی از بربری سوخته صبحش عکس گرفته باشد.
صبحانه خوبی است اگر مثلاً رفته کلاردشت، کله محلی گیرش آمده. خب، یک نان محلی هم گرفته، روی منظره نشسته، آن را عکس میگیرد [و در] اینستاگرام [میگذارد]. ویژه [ها] را عکس میگیرند، میگذارند. بعد همه میآیند از زندگی همدیگر فقط یک سری چیزهای ویژه میبینند. دعوا زیاد میشود، اعصابخوردی زیاد میشود. این شبکههای اجتماعی - اول گفتم بدون اینکه من نه مخالفم نه ناآشناام با اینها - در مورد این تدریس داریم، در مورد این شبکههای اجتماعی یک چیز عجیب و غریب [هست]. ولی خب آثار مخربش هم واقعاً یکی دو تا نیست. یکیش همین است. این اعصابخوردیش واقعاً خیلی زیاد است.
[آدم] عقده کمبود دارد. ببین، رفته روی برج رستوران گردونه برج فلانجا دارد شام میخورد. [و دیگری میگوید:] «من تا حالا نرفتهام!» [و باز میگوید:] «ببینید! همه رفتهاند فلان کشور.» ببین، همه الان در این ایام، ایام نوروز، همه رفتهاند اروپا! امیرالمؤمنین فرمود: «غصه چه چیزی را داری میخوری؟» الان مثلاً غصه داری میخوری [که] اینها رفتهاند دارند بهترین غذا را میخورند. عسل هم لذیذ و هم مفید است، ته غذاها عسل است. یعنی نشستهای غصه میخوری چرا [من] غذا نمیخورم؟ همان دیگر. همان که گفتم: لباسها را ببین. چرا چرا ترشح یک حشره گیرم نیامد؟ [اینها] ارزش غصه خوردن [ندارد].
امام حسین میآید در مجلس عاشورا، محرم، از این افسردگی در میآورد. [بهت] غصه بدهم، غصه بخوری نورانی بشوی، غصه بخوری بالا بروی، غصه بخوری رشد [کنی]. برای [رشد] درست و حسابی، مثل اینکه من و شما بنشینیم غصه بخوریم چرا من پروفسور حسابی نیستم؟ خب این خیلی خوب است. حالا [کتاب] عالِم را بخوانیم، حالا [کتاب] عارف را بخوانیم، آدم غصهدار میشود.
من خداوکیلی حالت این شهدا را که میخوانم، چه شهدای جنگ، چه شهدای دفاع، [چه] مدافع حرم، واقعاً [میبینم] وجود من چقدر عقبم. حالم خوب است از این غصه. چه غصه حال خوبکنی است! خیلیها خواندهاند دیگر از این کتاب یا فیلمش را دیدهاند. آدم احساس میکند من از این [شهدا] عقبم. این حس ناراحتی آدم را راه میاندازد.
زیارت میرفته یکی از این کاسبهای بازار رضا که ما گاهی خدمتش میرسیدیم، سید جواد عطری. ایشان از دنیا رفت. یکی گفت: «آقا! ایشان ۵۰ سال نماز در حرمش ترک نشد.» من واقعاً غصه خوردم و در یک مدتی اثر داشت. حالا بعد یادم [آمد که] تذکر بدهیم دیگر. به خدا تذکر خوب است، آدم را راه میاندازد. دانشمند [چقدر] مطالعه میکرده. آدم غصه میخورد چرا اینقدر مطالعه نمیکند؟ راه میافتد، کار میکند.
حالا ببین فلانی چه ماشینی خریده. [میگوید:] «چیکار میکنم؟ نمیتوانم بخرم. از کجا میآورند اینها؟ نمیشود خرید.» خودت کار کن. مجلس امام حسین، مجلس افسردگی نیست، شادی است، جای نشاط است. تخلیه میشویم، غم و غصههایمان را میگذاریم. غم، ذکر و ورد همه عزاداران باید چی باشد؟ قدیم رایجتر بود، الان کمتر شده بینمان. در زیارت عاشورا خواندن باید این را بگوییم. در مجلس روضه وارد میشویم باید بگوییم. روضه خواندن: «یا لیتنا کنتُ» یا «یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیماً.»
ذکر [خوب] بدی باش! ای کاش من بودم. تربیت میکند، آدم حسابی درست میکند. یکی از علما، من امام خمینی را در حجره دیده بودم. دیده بودم سحر نماز شب امام بلند شد برای عبادت. رفت سجده. حالا از دهان ایشان [نقل] شده [است که] این ذکر و این دعا خیلی عجیب است. سجده زار میزد، ناله میزد، میگفت: «خدایا! من میخواهم انتقام خون جدم را بگیرم.» غصه دارد بابت اینکه چرا من کربلا نبودم. ای بدِ غصهها! خوب است، کار راه بیندازد.
الان این دو نکته آخر. تمام. الان روی کره زمین کی بیشتر از همه برای اباعبدالله گریه میکند؟ بفرما: امام زمان. در زیارت ناحیه فرمودند که: «من صبح گریه میکنم و شب گریه [میکنم].» با نشاطتر و سرحالتر و امیدوارتر است. سرحالتر از امام زمان! ۱۲ قرن، فداشان بشوم، دارند زندگی میکنند، صحیح و سالم. ۱۲ قرن زندگیاش خیلی روبهراه است که سرحال است. دارد زندگی میکند، غصه میخورد ولی افسرده نیست. آخرش هم که ظهور میکند، دنیا را آباد میکند. با همین غصه آباد میکند. شعارش چیست؟ «یا لثارات الحسین!» بیاییم انتقام بگیریم. میآیند انتقام بگیرند، دنیا آباد میشود. همه اوضاع خوب میشود، همه حال خوب میشود.
گریه برای امام حسین حال خوبکن است. اگر گریه برای امام حسین، گریه درست و حسابی باشد، یکی از خاصیتهایش این است که آدم این را مییابد، این محبت و این پیوند به امام حسین را مییابد. بعد کم کم مییابد که امام حسین [او را] آمد [به خوابش] میبیند، میفهمد. یک گریهکن در اباعبدالله در کربلا، [حتی] دختر [کوچکی] گریه کند.
حضرت ابراهیم علیه السلام از دنیا میرفت. خدا دو تا بچه به او داده بود در پیری: اسماعیل و اسحاق. خدا - روایت این است - ابراهیم داشت از دنیا میرفت، اواخر عمر [گفت]: «خدایا! من دارم از دنیا میروم. من دختر ندارم برای بعد از خودم. دختر ندارم. گریهکن ندارم. گریهکن نداشته باشم، کسی نیست بعد از من اسمم را زنده نگه دارم.» سالهای آخر [آرزو کرد] ای کاش دختر سه چهار ساله باشد [که] یتیم، مصیبتدیده، غمدیده [باشد].
اباعبدالله سلام الله علیها. سوریه [را] میبینید؛ این جمعیتی که سالیان سال اطراف این حرمها، این حرمها را نگه داشتند، محافظت کردند. اینها علوی مسلکاند. علوی مسلک یعنی چی؟ شیعه یا سنی؟ میگوید: «نمیدانم شیعه چیست، سنی چیست. من محب اهل بیتم.» محبت اهل بیت را از کجا آوردهای؟ از این حرم. این دختر سه ساله. مزار دختر سه ساله در سوریه، علوی تربیت کرد.
شما الان از کاخ یزید ببین. یک کاخ بوده کنارش، خرابه بوده. کاخ کجاست؟ میگویند از کاخ چیزی نمانده. آن خرابه شد بارگاه رقیه. آن کاخ نابود شد. خرابه آنقدر گریه کرد، آنقدر گریه کرد، خود حسین آمد گرفت بردش. خود حسین میشود یک سال محرم آنقدر گریه کنیم [که] ابی عبدالله به بغلمان کند، [و به ما] آرامش [دهد]. خودش بگوید: «میدانم من فقط درمان درد درست [دارم].»
از آن نالههای دورانی توقع گذاشتم یک نگاهی که با عمه: «اِنی لَا اُرِیدُ الطَّعَامَ اِنَّمَا اُرِیدُ اَبی.» من پس بزند، تصور بکند بچه کوچکی که با یک عروسکی دارد حرف میزند، یک عروسکی را دارد نوازش میکند، یک عروسکی را دارد نوازش میکند، محبت میکند. حرف یک اتاقی دارد حرم رقیه سلام الله علیها، اتاق اسباببازی. مردم حاجت میخواهند بگیرند، نذر میکنند اگر حاجتشان [برآورده شد] به حرم رقیه [کمک کنند]. این پیام دارد. پیام رقیه است برای تاریخ، برای بشریت.
منظورش این است: آیا آدمها بدانید بچه کوچک اگر بهانه گرفت، اگر گریه کرد، [فقط] با بابا [آرام میشود]؟
سلام علیک یا اباعبدالله؛ علی الا ب فنا علیکم. من سلام ما بقی و بقیت و النهار، و لا جعل الله آخر عهد منی لزیارت.