‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
عَن اَبی جَعفَرٍ محمّدِ بنِ علیٍّ الباقرِ علیه السلام قَال: "سُئلَ رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله عَن خَیارِ العباد." کسی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سؤال کرد: بهترین بندگان کیاناند؟ فرمود: "الّذینَ اذا أَحسَنُوا استَبشَروا". «استبشار» یعنی خرسند شدن، یا آثار خرسندی در چهره پدیدار شدن، "بَشرَةٌ فی وجهٍ و حَرَنَةٌ فی قَلبٍ" بشرهٌ فی وجهٍ لا حَزنَهٌ فی قلبٍ. یعنی وقتی کار نیک میکنند، خوشحالاند که کار را خوب کردهاند. این خوشحالی غیر از غرور و عُجب به کار خیر است. از هم تفکیک کنید. یکوقت انسان دو رکعت نماز که میخواند، خیال میکند در یک مرتبهای است؛ عُجب یعنی خودشیفتگی و خودشیفتگی به انسان دست میدهد. این مضمون «استبشار»، خودشیفتگی و خودفریفتگی نیست. کار خوبی کردی، خوشحالی که خداوند توفیق داد این کار خوب را انجام دادی. این خوب است.
دو: "وَ اذا عَصَوا استَغفَروا." در مورد اسائه (کار بد انجام دادن)، به این اکتفا نشده که ناراحت باشد؛ ناراحتی کافی نیست. عملی هم دنبالش لازم است و آن عمل عبارت است از استغفار. از خدای متعال عذرخواهی؛ استغفار یعنی از خدا عذرخواهی کردن.
سه: "وَ اذا أُعطُوا شَکَرُوا." وقتی خدای متعال به او چیزی میدهد، سپاسگزار باشد. البته ظاهرش اعم از عطای الهی و عطای بشری است. مردم هم اگر محبتی کردند، چیزی دادند، انسان باید از آنها سپاسگزار باشد. این معلوم است. لکن ظاهراً اینجا مراد عطای الهی است. یعنی وقتی نعمتهای الهی را متذکر میشود یا نعمت جدیدی به او داده میشود، شکرگزار باشد. غافل نباشد از اینکه خدای متعال این نعمت را به او داده. غفلت از نعمت درد بزرگی است. انسان را به لئامت و ناسپاسی میکشاند.
چهار: "وَ اذا ابتُلوا صَبَرُوا." وقتی هم که یک ابتلایی در زندگی اینها پیش آمد، مشکلی پیش آمد، صبر کنند. این صبر و شکر با همدیگر ارتباط نزدیکی دارند. یکی از آثار شکر این است که انسان صبر میکند. یعنی وقتی توجه داشتید که خدای متعال چقدر نعمت به شما داده، حالا اگر یک ابلتایی هم به شما داد، بیماری و گرفتاری پیدا کردی، صبر میکنیم. باید بگوییم این ابتلا در مقابل آن همه لطف الهی چیزی نیست. لذا در دعای روزهای رجب میخوانیم: «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ صَبْرَ الشّاکِرینَ.»
پنجمین هم: "وَ اذا غَضِبُوا غَفَرُوا." وقتی از کسی خشمگین شدند، ازش بگذرند. البته این "غضبلله" نیست. این "غضب شخصی" است، و الّا "غضبلله" را، خشم در برابر دشمنان دین را، باید حفظ کنیم. در مورد غضبهای شخصی است؛ مثل اینکه یک کاری و رفتاری که ناخوشایند ماست از کسی پیش میآید، عصبانی میشویم. این غضبی که در مسائل شخصی عارض انسان میشود، وقتی این پیدا شد، "غَفَروا"، ببخشند و بگذرند. «امالی، صفحه ...»
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
ادامهی درس: یک روایت که ظاهراً در این روایات، طایفه ثالثه، روایت آخر آخر، این هم را بخوانیم. البته ممکن است روایت دیگری هم باشد. اما آنی که از لحاظ متن و سند بشود بهش اعتماد کرد که درش هر دو علامت برای قصر ذکر شده، به نظرم این روایت آخر است: روایت نهم از باب دوم، جلد ۸، صفحه ۴۵.
عَن محمّد بن مسلمٍ عَن اَبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ: «سَألتهُ اَن التَقَصّیر، قالَ فی بَریدٍ.» قالَ: «قُلت بَریدَینِ؟» قالَ: «انّهُ اذا ذَهَبَ بَریدَینِ و رَجَعَ بَریدَینِ، فَقَد شَغَلَ یَومَهُ.»
شیخ حر میفرمایند که: «فِی هذا عَینٌ دَلالَتٌ عَلَی اَنَّ المُسافَةَ هُنا مَجموعُ الذَّهابِ وَ الاِیابِ فَقط عَشیَرَةٌ فی هذا الی الجَمعِ بَینَ اَحادیثِ الاَربَعَة فَراسِخَ، مَسیرَتُ یَومٍ، وَ لَیسَ فیهِ دَلالَتٌ عَلَی اشتِراکِ الرَجعِ اِلی الیَومِ یَومَینِ وَ لَیسَ فیهِ دَلالَتٌ عَلَی اشتِرَاکِ الرَجعِ اِلی یَومٍ وَ دَلَالَتُهُ بَل بُلُوغُ مِنها فَاَسمائِهِ ثَمانِیَتَهُ فَرَاسِخَ کَما مَرَّ. وَ لا یَشتَرطُ حَتمًا فی یَومٍ واحِدٍ اِتّفاقاً.» متن عربی نیاز به اعرابگذاری و اصلاحات بیشتری دارد.
ایشان میفرمایند که سند این هم مثل سند روایتی است که دیروز خواندیم. البته آن در باب اول بود؛ قسمت اول سند عیناً مثل همان. همه آن حرفهایی را که آنجا زدیم، اینجا میآید. چون ما طریق شیخ را به علی بن حسن بن فضال با آن تفاصیلی که ذکر شد، معتبر میدانیم. با تفاصیل همان احضار اجله و اینها بود که چون آن دو نفری که واسطه بودند تا علی بن حسن بن فضال، خود شیخ طوسی از اینها خیلی نقل کرده بود. باز او نفر اول و نفر دوم خیلی نقل کردند. آن اولیه دومی ۴۰۰ تا نقل کرده بود. خود شیخ طوسی بیش از هزار روایت از او نفر اول نقل کرده، تو مجموعه اسانید. با آن توضیحاتی که داده شد. بنابراین این روایت هم از این جهت معتبر است به اسنادی. یعنی اسناد شیخ عن علی بن الحسن بن فضال عن احمد بن الحسن. البته احمد بن الحسن که برادر علی بن حسن بن فضال است، ایشان هم ثقه خوب پسرند. پس داداشش هم ثقه شد. عن ابی پدرش که حسن بن فضال باشد، که پدر این دو برادر. حالا تو پاورقی دارد که: «او کانَ ابو محمّدٍ مِن اَصحابِ الرِضا علیهِ السلام و کانَ خَصیصاً بِهِ.» خصیص امام رضا بوده. «جَلیلَ القَدرِ، عَظیمَ المنزِلةِ، زاهِداً وَ وَرِعَاً، ثِقةً فی رِوایاتهِ.» نجاشی گفت؛ یعنی تو جامعه روایات، شیخ هم تو فهرست. پس این جناب حسن بن فضال شد پدر اینها. دو تا داداشها نقل کردند. البته اینها به فتحیگری متهماند. حالا آقا نسبت به این وسایل هم چیزهای فوقالعادهای دارد. اگرچه نرم شده که در اواخر عمر رجوع کردند و از فتحیگری دست برداشتند، لکن باور نمیکنم که این شخصیتهای بزرگوار، کسی مثل حسن بن فضال با آن عظمت و مقامی که طبق آنچه فضل بن شاذان درباره او نقل میکند، که در رجال کشی از شخصیتهای برجستهای بودند، هم خود او، هم علی بن حسن، هم احمد بن حسن، هم محمد بن حسن، خاندان فضال انصافاً مردمان بزرگی. آدم باور نمیکند که اینها بعد گذشت سالها از ماجرای عبدالله ابن جعفر ملقب به «افطح»، هنوز فتحی مونده؟ به هر حال! ثقهاند بلاشک.
عن علی بن الحسن بن الرباد، که ایشان هم توصیف شده. عن علی بن رزین، شاگرد معروف محمد بن مسلم و ثقة است. عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر. بنابراین روایت موثق است. موثقش هم به خاطر همین اتهام فتحیگری این آقایان بود که شد.
عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: «سَألته اَن التَقَصّیر، قالَ فی بَریدٍ.» فرمود در یک برید. برید یعنی چهار فرسخ. محمد بن مسلم فقیه تعجب کرد. «قُلت بَریدَینِ؟» گفتم: دو برید؟ «قالَ: انّه اذا ذَهَبَ بَریدَینِ و رَجَعَ بَریدَینِ، فَقَد شَغَلَ یَومَهُ.» حضرت استدلال کرد؛ فرمودند وقتی چهار فرسخ رفت، چهار فرسخ برگشت، روز او مشغول خواهد شد. «شَغَلَ یَومَه.» لحن و لسان این روایت ظهور دارد در اینکه ملاک اصلی عبارت از "شغل یوم" است؛ چون حضرت استدلال میفرماید برای کفایت "بریدان ذاهباً و بریدان جائیاً" به اینکه یک روز را فرا میگیرد. انصافاً این لسان، لسان تعلیل است؛ بیش از بیان حکمت است. نمیشود گفت حکمت قصر در ۸ فرسخ این است که چون یک روز را فرا میگیرد. به عنوان حکمت ذکر شده، نه اینکه علت باشد. نمیشود. ظهور کلام ظهور تعلیل این است که میفرماید: «انّه اذا ذَهَبَ بَریدَینِ و رَجَعَ بَریدَینِ فَقَد شَغَلَ یَومَهُ.» این یعنی پس "مسیرت الیوم او یومین" این همان مشغول شده، یعنی یک روز درگیر است. نه اینکه یک روز میرود مثلاً یک روز تو یک روز کامل تو مسافرت است، نه! یک روز درگیر است، یک روز مشغول است. این هم نکته.
این بیان ظهور در تعلیل دارد. پس پیداست که آن چه مناط قصر است، عبارت از "شغل یوم". به خاطر این است که نماز شکسته شده؛ چون آن روز را مشغول است. بنابراین این روایت نشان میدهد که ملاک برای تقصیر عبارت از "شغل یوم" است. روایت قبلی که دیروز خواندیم، میگفت ملاک عبارت از امثال فرسخ میزان فرسخ است. ظهور در آن داشت. این روایت ظهور در این معنا دارد.
لکن یک روایت دیگری تو همین ابواب صلوة مسافر است با همین لسان درباره هشت فرسخ. همچنان که در این روایت تعلیل شده است تقصیر به "شغل الیوم"، در آن روایت تعلیل شده به هشت فرسخ. پس اینجا میگوید چرا شکسته میشود؟ به خاطر اینکه روزش مشغول است. آنجا میگوید چرا شکسته میشود؟ میگوید چون هشت فرسخ رفته. آن روایت را بخوانیم ببینیم جمع این دو روایت چیست.
آن روایت، حدیث پانزدهم باب دوم؛ روایت دنباله روایت چهاردهم در وسایل. پس اول قسمت چهاردهم را بخوانیم: عَن زُرارةَ بنِ اَعیَن عَن اَبی عَبدِاللهِ اَن التَقَصّیرَ فَقال بَریدَینِ ذاهِباً وَ بَریدَینِ جائِعاً. روایت بعدی: "کانَ رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله قَصَّرَ وَ ذَهَبَ علی بَریدٍ و اِنّما فَعَلَ ذلِکَ لِاَنَّهُ اذا رَجَعَ کانَ سَفَرُهُ بَریدَینِ سَمانِیةَ فَراسِخَ." لکن در "من لا یحضره الفقیه" تفکیک نشده. پس تو وسایل ۱۴ و ۱۵ شده دو روایت. تو «من لا یحضره الفقیه» یکی یک روایت. مرحوم صاحب وسایل دو روایتش کرده. محمد بن علی بن الحسین بهاسنادی ان جمیل بن دراج؛ طریق صدوق به جمیل بن دراج، طریقه صحیح خود جمیل بن دراج هم جزو ثقات عالیمقام اصحاب است. عَن زُرارةَ بنِ اَعیَن، پس روایت صحیح است. قال: «سَألتهُ اَبا عَبداللهِ علیه السلام اَن التَقَصّیرَ، فَقالَ بَریدَینِ ذاهِباً وَ بَریدَینِ جائِعاً.» این روایت چهاردهم در وسایل.
روایت پانزدهم این است: قال: این "قاله" در نقل صدوق نیست؛ هر دو روایت یک روایت است ولی ایشان این را جدا کرده. و قال الصادق علیه السلام: "کانَ رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وَ ذَهَبَ" اضافات دارد، آنجا تو اعراب "ضبَاب" ذُبَاب، «ذباب» یک محلی نزدیک مدینه بوده. «اذا عَطَا ذُبَابٍ قَصَّرَ وَ ذُبَابٍ علی بَریدٍ.» این فاصلهاش هم یک برید بوده. «ذُباب» تا مدینه. حضرت در دنباله فرمایششان به زراره میفرمایند: وقتی پیغمبر به «ذباب» میآمدند، نماز را قصر میخواندند و بعد فرمودند: «وَ رِبَاوَن عَلی بَریدٍ.» چهار فرسخ تا مدینه فاصله. بعد استدلال میکنند که چرا حضرت قصر میخواندند: «وَ اِنّما فَعَلَ ذلِکَ لِاَنَّهُ اذا رَجَعَ کانَ سَفَرُهُ بَریدَینِ، سَمانِیةَ فَراسِخَ.» عین همان لسانی که در آنجا بود که چون «یَبایَ یَومٍ» قصر واجب است. البته آنجا «شغلُ یومٍ» را فرموده، اینجا میفرمایند چون «بریدَینِ» است، قصر.
پس این دو روایت از این جهت ظاهرشان متعارض است. ظاهر آن روایت قبلی که روایت محمد بن مسلم بود، این است که علت قصر و ملاک اصلی قصر منحصراً عبارت از «بیاء یومٍ» شغل یومٍ و «مضی یومٍ» طی یک روز است. ظاهر این روایت این است که ملاک عبارت است از گذراندن ۸ فرسخ. علت منحصر این است. پس با هم تعارض دارند. آن میگوید علت منحصر عبارت از «شغل یومٍ» فقط «شغل یومٍ». این میفرماید علت قصر عبارت از هشت فرسخ است. هر دو ظهور دارد در اینکه مراد از علت، علت منحصر است. پس با هم معارضاند.
اینجا باید یکی از این دو کار را بکنیم؛ یا باید بگوییم این روایت چون از لحاظ سند هیچ مناقشه و خدشهای ندارد، روایت صحیح است؛ آن یکی موثقه است؛ صحیحه را مقدم میکنیم بر موثقه. یا بگوییم آن روایت هم به هر حال روایت معتبری بود. این هم روایت معتبری است. این دو تا روایت همدیگر را تقیید میکنند. یعنی هر کدام از این دو روایت قرینه میشود بر اینکه آن علتی که برای قصر در آن روایت دیگر ذکر شده، علت منحصر نیست. یعنی انحصار آن یکی را بشکوند. هر کدامش؛ چون انحصار آن علت را ما از اطلاق میفهمیدیم. اطلاق هر کدام از این دو روایت نشان میدهد که تنها علت قصر عبارت از همین چیزی است که تو این روایت ذکر شده. این را از اطلاق مقامی میفهمیدیم. اما روایت دیگری که در مقابلش قرار دارد، در واقع آن علت دیگر را تصریح میکند. پس آن اطلاق را تایید میکند.
پس معنای روایت محمد بن مسلم این است که «شغل یومٍ» علت است. غیر از این هم علت دیگری نیست جز «مسیر بریدین». روایت زراره دلالت میکند بر اینکه «بریدین» علت منحصر است و علت دیگری جز آن وجود ندارد برای تقصیر، مگر «شغل یوم». بنابراین جمع دلالی این دو روایت این میشود که هم «شغل یومٍ»، هم گذراندن مسافت «بریدین». هر کدام از اینها موجب قصر است. یعنی چه یک روزت درگیر باشد، چه دو برید بری؛ در صورت تو هر به واسطه هر کدامش نمازت شکسته. پس مضمون این دو روایت بعد از جمع میشود مضمون روایات طایفه ثالثه. در طایفه ثالثه هر دو ملاک را ذکر کرده بود. این دو روایت اگر با همدیگر جمع کردیم، مجموعاً میشود مثل یکی از آن روایات طایفه ثالثه.
«اللهم الا أن یقال.» یک مطلب در اینجا ممکن است گفته شود و آن این است که روایت پانزدهم که روایت زراره است، علت قصر در حرکت به «ذُباب» را بیان میکند. چرا حضرت وقتی به «ذُباب» میرفتند، نمازشان را قصر میخواندند؟ علت این است که «بریدین» بود مسافت دو برید بود. پس، ذکر علت در روایت زراره برای این است که وجه تقصیر پیغمبر را در سفر به «ذُباب» روشن بکند. در روایت نهم که روایت محمد بن مسلم بود، در آنجا علت تقصیر در «بریدین» را بیان میکند. چرا در «بریدین» قصر است؟ به خاطر اینکه «شغل یومٍ» تمام روز را مشغول میکند. بنابراین، اگر ما این دو روایت را پهلوی هم بگذاریم، نتیجه این طور میشود: پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی به «ذُباب» رفتند، نمازشان را قصر کردند چون «بریدین» بود مسافت دو برید بود. چرا در «بریدین» نماز قصر است؟ چون «شغل یومٍ» تمام روز را مشغول میکند.
نتیجه این است که «شغل یومٍ» ملاک اصلی است. پس این دو روایت با همدیگر هیچ معارضهای ندارند. مکمل همدیگرند. در واقع یکی از این دو روایت که همان روایت نهمیه است، در این روایت محمد بن مسلم، بیان برای روایت دوم است، با همین تقریری که عرض کردم. یعنی تو روایت زراره، امام (علیه السلام) میفرماید: علت اینکه حضرت در «ذُباب» تقصیر میکردند، این بود که «بریدین» بود. در روایت محمد بن مسلم، علت تقصیر در «بریدین» را «شغل یومٍ» تمام روز را مشغول کردن قرار داده. این «بریدین» در آن قضیه «ذُباب» هم وجود داشت. بنابراین روایت محمد بن مسلم در واقع علت اصلی را بیان میکند. پس پیداست در سفر پیغمبر اکرم به «ذُباب» هم علت قصر عبارت بود از «شغل یومٍ»، نه گذراندن ۸ فرسخ. یک جا گفت آقا چرا شکسته میکند؟ ۸ فرسخ میرفتند. چرا ۸ فرسخ شکسته میشود؟ فرمود چون کل روزش مشغول میشود. پس ما این دو تا را کنار هم بگذاریم، معلوم میشود که آن علت اصلی میشود «شغل یومٍ». ۸ فرسخ هم میشود علامت آن «شغل یومٍ». پس پیداست در سفر پیغمبر اکرم به «ذُباب» هم علت قصر عبارت بود از «شغل یومٍ»، نه گذراندن ۸ فرسخ. این روایت «فَقَد شَغَلَ یَومَهُ» در واقع همه روایاتی را که اسم «بریدین» در آنجا بود، تفسیر این روایت کأنه بیان میکند. علت اینکه ما گفتیم در «بریدین»، نماز قصر است، این است که «شغل یومٍ» تمام روز را مشغول میکند. بنابراین ملاک اصلی «شغل یومٍ» شد. پس تا اینجا نتیجه این دو روایت این شد که فقط این غلبه میکند از لحاظ مضمون و مراد بر آن روایاتی که در آنها «بریدین» و امثال آن بود، با همین بیانی که عرض کردیم. پس ملاک اصلی همان «شغل یومٍ» میشود.
لکن یک روایت دیگر وجود دارد که تو آن روایت مسئله «شغل یومٍ» به یک نحوی منتفی شده است. آن قضیه کنک؛ قضیه کنکله آن روایت ابی ولاد است در باب پنجم ابواب صلوة مسافر. تا انشاءالله بحث...
در حال بارگذاری نظرات...