‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
خب، درباره آداب معاشرت و آداب مهمانی چند جلسهای خدمت خواهران محترم بودیم و نکاتی بیشتر عرض شد که مرتبط با خواهران باشد، هرچند که این مباحثی که مطرح است، به درد آقایان هم طبیعتاً میخورد؛ دیگر معارف اهل بیت و روایات. خب، درباره مهمانی یکی از نکات مهم این است که موضوع مهمانی چیست؟ انسان مهمانی میخواهد بدهد برای چه؟ قرار است یک جمعی دور هم جمع شوند که چه بشود؟ چه اتفاقی بیفتد؟
خب، میدانید ما برای هر کاری میتوانیم قصد قربت بکنیم، نیت بکنیم برای خدای متعال. برای بهترین کارهای عالم آدم میتواند نیت خراب داشته باشد و آن کار را خراب بکند؛ مثل حج و نماز و روزه و… برای سادهترین و معمولیترین کارهای دنیا هم میشود انسان قصد خوب داشته باشد و نهایت سودش را ببرد. مهمانی دور هم جمع شدن اگر به خاطر خدا باشد، اگر به خاطر علاقههای الهی باشد، بیشترین سود را برای آدم دارد.
خدای متعال به حضرت موسی فرمود که: «موسی! برای من چهکار کردی؟» گفت: «خدایا، من نماز خواندم، روزه گرفتم، عبادت به جا آوردم.» فرمود: «اینها که به خودت برمیگردد. برای من چهکار کردی؟» گفت: «باید چهکار کنم؟» ندا آمد که: «به خاطر من کسی را دوست داری و به خاطر من از کسی بیزاری؟» حب فیالله و بغض فیالله خاطر خدا دوست داشتن و به خاطر خدا بیزار بودن، این را داری یا نداری؟
خب، ما گاهی بررسی میکنیم ببینیم در تمام عمرمان شاید یک بار نبوده که واقعاً به خاطر خدا و به خاطر علاقهای که به خدا داریم، سفره انداخته باشیم، مهمانی گرفته باشیم، کسی را دعوت کرده باشیم. کسی را دعوت میکنیم که خوشمان بیاید. بعداً هم مشکلی پیدا میشود، کدورت پیدا میشود، دیگر بدمان میآید، دیگر دعوتش نمیکنیم. ولو خودمان، بین خودمان و بین خدا، برایمان روشن باشد که این آدم آدم بدی نیست. این آدم اهل معصیت نیست. خدا از این آدم بیزار نیست. آدم مؤمنی است، نمازخوان است، محجبه است، اهل خدا و پیغمبر است، عمل میکند به رساله. ولی خب حالا از من خوشش نمیآید، سلیقههایمان به هم نمیخورد، طرز زندگیمان به هم نمیخورد، طرز فکرمان به هم نمیخورد. خب نخورد! مگر انسان باید حتماً هر کسی که میخواهد باهاش رفت و آمد بکند کسانی باشند که دقیقاً مطابق با او هستند؟
امیرالمؤمنین فرمودند: «اگر یک همچین آدمی، یعنی کسی دنبال یک همچین کسی بگردد که همهجوره با او جور باشد، این همیشه بدون رفیق میماند.» یکی میخواهد باشد که خلاصه، وقتی ما دور هم هستیم، دیگر همهجوره با هم جور باشیم. هیچ اختلافی، هیچ فاصلهای اصلاً نیست. محال است. بعضیها توی ازدواج دنبال یک همچین آدمهایی میگردند. بعضی خانمها مخصوصاً خواستگاران یکییکی رد میکنند تا یکی را پیدا کنند که صددرصد بهشان بخورد. بعد دیگر از یک سنّی به بعد دیگر به بیست درصد هم راضیاند که بهشان بخورد، بلکه به ده درصد هم راضیاند. بعد دیگر اصلاً به صفر درصد هم راضیاند، فقط یکی باشد! اینها را آدم میبیند توی مشاورهها. بعضی وقتها توقع صددرصدی نباید داشت.
اصلی که مهم است اعتقاد به خدا، اعتقاد به پیغمبر و در حدّ خودش عمل بکند به احکام، در حدّ خودش. و اگر زمینه برای رشد هم داشته باشد. بعضیها عمل که انجام نمیدهند هیچ، زمینه برای رشد هم ندارند، یعنی اصلاً راه بسته است. حرف نمیشود باهاش زد، استدلال هم نمیشود باهاش کرد. حجاب ندارند. حرفی هم اصلاً باهاشان نمیشود زد. اصلا راه بسته است. خب، اینها را خدای متعال دستور داده که با اینها همنشینی نکن: «بَعْدَ الذِّكْرَىٰ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ». اگر دیدی دور هم که مینشینند آیات الهی را مسخره میکنند، علما را مسخره میکنند، دین را مسخره میکنند، احکام را مسخره میکنند، بزرگان را مسخره میکنند، ارزشهای الهی را مسخره میکنند، دامنِ عذاب اینها تو را هم میگیرد. از مجلس برو بیرون. آیه قرآن است: «اگر توی مجلسی نشستی، آیات الهی مسخره میشد، ننشین با اینها. مجلس را ترک کن تا هر وقت مطمئن شدی اینها بحث را عوض کردند و یک حرفهای دیگر دارند میزنند. آن وقت بیا.»
یک وقت موضوع یک مهمانی تمسخر است. دور هم جمع شدن آدمهایی که تا دور هم جمع میشوند، مسائل روز سیاسی را مطرح میکنند، بعد شروع میکنند بزرگان و علما و شخصیتهای محبوب نزد خدا را به خاطر مسائل سیاسی توهین کردن، مسخره کردن. آدم توی این جلسه نباید برود، نباید بنشیند. اگر یقین داری همچین مسائلی پیش میآید، نباید برود. اگر یقین ندارد، نشست. وقتی دیدی همچین مسائلی پیش آمد، باید موضوع را عوض کند. اگر نتوانست، باید پاشود برود. دستور خدا است. آنی که محوریت دارد در مهمانی، در دور هم بودن، خدای متعال است. این خیلی مهم است.
یکی از قشنگترین موضوعاتی که میشود برایش دور هم جمع شد، محبت اهل بیت است؛ مجلسی که به یاد اهل بیت باشیم. البته من این را قبلاً هم عرض کردم، دوباره هم عرض میکنم: اشتباه نکنیم. روضه واقعاً فضیلت دارد، واقعاً خوب است، واقعاً توفیق است. واقعاً توفیق است. بنده خودم در وصیتنامه نوشتم این را. وصیتنامه شانزده سالگی نوشتیم. بعد دیدیم کهنه شده. دوباره پارسال وصیتنامه را تجدید کردیم، دست یکی از دوستانِ ما است. توی وصیتنامه من نوشتم که: «هر کی آمد کنار قبر ما، به هر نحوی که توانست، یک روضهای بخواند؛ خلاصه هر جور شد.» بس که روضه ارزش دارد و فضیلت دارد و خلاصه به درد آدم میخورد.
ولی عرض میکنم برای این موضوع: ولی لزومی ندارد همیشه دور هم بودنهای خانمهای مذهبی به مناسبت روضه باشد. این نکته خیلی مهم است که بچه میگوید: «من هر وقتی که مادرم چادر سرم کرده، دارم میروم بیرون، مامان دارد میرود گریه کنه برگردد.» مگر شما فرمودید این نکته مهمی است. نکته تربیتی ما. لذا توی این چند جلسه عرض کردیم ما روضه نمیخواهیم بخوانیم، با اینکه افتخار ما روضه است، افتخار ما توی این عالم این است که روضهخوانی کنیم. ولی این جلسه را فقط میخواهیم روایت بخوانیم. جلسه روایتخوانی داریم به جای جلسه روضهخوانی. این باید باب شود.
الان بعضی جلسات از ختم قرآن است. خیلی خوب است، مخصوصاً اگر آن جنبه شاد بودن و دور هم بودن و بگو بخندش هم تقویت شود. قدیم سفره حضرت ابوالفضل بود. بچهتر که بودیم یادمان است. ما را میبردند توی مجالس، یک نقلی میدادند، شیرینیای میدادند. اصلاً یک خاطره خوشی از این مجالس به ذهن ما میماند. ختم انعام بود. یک سفره خوبی به پا میشد و آشی میدادند، سوپی میدادند. بعد بچهها توی حیاط بازی میکردند، توی کوچه بازی میکردند.
حالا بعضیها حرم میروند، بچه را به زور بغل خودشان مینشانند که: «این باید حتماً زیارت جامعه کبیرهاش اینجا الان تا ته خوانده بشود. هی بچه میگوید: «کی تمام میشود؟» «بیست صفحه مانده مادر جان، بنشین صدایت هم در نیار.» زیارت جامعه کبیره میگوید: «الهی بسوزد آن زیارت جامعه کبیره!» بچه این است دیگر، توی دلش این است. اسم زیارت جامعه کبیره را که میشنود، میگوید: «اوه اوه! همون که نیمساعت میخواندند!» اینها مهم است. روش تربیتی مهم است. آدم چهجوری برخورد بکند، بچه زده نشود، خانواده زده نشوند، خسته نشوند.
پس، مهمانی دور هم بودن، یکی از بهانههایش، که از بهترین بهانههاست، محبت اهل بیت است. ولی با حساب و کتاب، با قواعد، با برنامه، با اعتدال. هر روز هر روز روضه… بعضیها توی ماه رمضان روزی چهار وعده، چهار جلسه میروند. هر چهار تایشان هم روضه است. بعد دیگر این مادر میآید خانه، مغزش دارد سوت میکشد. بعد دیگر سر بچه تخلیه میکند، سر بابای بچه تخلیه میکند. «روضه بوده! این خانم را باید همه بفهمند! او روضه بوده، اعصاب ندارد الان. روضه بوده، حوصله هیچکس را ندارد. در را تقّی میبندد و غذا هم که دیگر حوصله ندارد درست بکند.» همه باید بفهمند که جلسه قرآن بوده، روضه بوده، مراسم بوده. این توی فرهنگ اهل بیت این چیزها نیست.
دور هم بودن مجلس ختم صلوات، ختم صلوات، حدیث کسا. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت رضواناللهعلیه فرموده بودند: «من در روی کره زمین مجلسی با فضیلتتر از مجلس ختم صلوات سراغ ندارم.» که چند نفر دور هم جمع شوند برای اینکه صلوات بفرستند. چقدر قشنگ است! چقدر قشنگ است. حالا مثلاً یک پذیراییای، حالا چه اشکالی دارد یک نفر منزلش را دارد در اختیار میگذارد، پذیرایی را هم بقیه به عهده بگیرند، تقسیم بکنند. بعضیها هستند توان ندارند منزلشان جلسه برگزار بشود. این را دیگر رک و روراست میخواهم عرض بکنم خدمتتان. خب، بعضیها هستند شرایطشان توی خانه فراهمتر است، همسرشان آمادگی بیشتری دارد، خانهشان مساعدتر است. همیشه جلسات خانه اینها باشد. اشکالی ندارد. ولی چه مانعی است که حالا بقیه پول جمع بکنند و بخواهند مثلاً پذیرایی این جلسه را به عهده بگیرند؟ جایی که از کسی هست، بقیه میتوانند کمکش بکنند توی پذیرایی کردن، توی خرج این پذیراییها را دادن. خیلی هم قشنگ است. آدم سهیم میشود، شریک میشود.
«امروز مثلاً چایی با من.» بر فرض حالا چایی که خیلی مؤونهای نمیبرد، هزینهای ندارد. «من بستنی میخرم امروز میدهم. من شلهزرد درست میکنم امروز میآورم میدهم. من حلوا درست میکنم، میآورم میدهم. من کوکو درست میکنم، میدهم. من آش درست میکنم، میدهم. یک بسته آجیل مثلاً درست میکنم، به هر کسی میآیم تقسیم میکنم توی آن جلسه.» نحوه پذیرایی حالا خیلی اندک هم که باشد، این نکته خیلی مهمی است.
جلسهای که برای اهل بیت برگزار میشود، خیلی نباید با مهمانیهایی که تا الان عرض کردیم، یکی باشد، یک جور که خب من مثلاً اگر از مهمان کار نمیکشم، حالا توی مجلس روضهایم که خانهام گرفتهام، هیچکس نباید کار کند. فقط من باید کار کنم. آدم میتواند کار بکشد. اینجا الان مهمانی دیگر واسه اهل بیت است. حسابش فرق کرد. خانه مال ما است این زمین، ولی مجلس مال اهل بیت است. البته بالاخره اینها تا یک حدی مهمان هم محسوب میشوند. تا جایی که میشود انسان باید مدارا بکند، آن اخلاقی که رفتاری که باید با مهمان داشته باشد. ولی نباید یک جوری فشار بیاید به آن کسی که میزبان است که او هم خسته میشود، بندهخدا. این را من گاهی میبینم توی بعضی مجالس، توی قم میبینم، جاهای دیگر میبینم. کی کسی میخواهد جلسهای بگیرد؟ تک و تنها. بعضی اساتید ما بودند، بندگان خدا، مجلسی داشتند، ختم صلواتی داشتند، سر همین مسائل تعطیل شد. این استاد ما میفرمود: «بابا، من روزی چند تا درس بگویم؟ ظرفها را بشویم؟ درسهایم برسم که مطالعه کنم؟ که به زندگیم برسم؟» بعد مثلاً جلسه روضه که بود، اینها خب استاد ما را دوست داشتند. مثلاً هفت شب شروع میشود، از پنج بعد از ظهر میآمدند مینشستند که بیشتر ببینند. بعضیهایشان شب میماندند تا فردا صبح. اینها را باید یک نفری تذکری بدهد، برخوردی بکند، جمع بکند.
این هم یک موضوع دیگر برای مهمانی. محبت اهل بیت. مجلس ختم صلوات، زیارت عاشورا، دعای کمیل، دعای ندبه. به تناوب، بدون اینکه خسته شوند، بدون اینکه اذیت شوند. عرض کنم خدمت شما که مجلس ذکر فضایل اهل بیت. این هم توی روایات ما خیلی سفارش شده است. توی روایت دارد: «خدا فرشتههایی دارد توی آسمان در حال گردشاند. این فرشتهها کارشان این است، فقط نگاهشان به این است که روی زمین کجا دو نفر کنار هم جمع شوند و ذکر فضایل اهل بیت بکنند که این فرشتهها بیایند بنشینند کنار اینها.»
مجلسی که برپا بشود برای ذکر فضایل اهل بیت الی ما شاء الله. خدا برکت بدهد. اینقدر هم در فضایل اهل بیت ما مطلب داریم و حرف داریم، تمامبشو نیست. سالیان سال اگر جلسه گرفته بشود، کسی بیاید صحبت بکند، تمام نمیشود. از فضایل امیرالمؤمنین، فضایل اهل بیت، فضایل امام رضا علیه السلام. خلاصه این هم یکی دیگر از موضوعات خوب است برای دور هم بودن.
بار فکری تقویت بکنیم. این نکته خوبی است، مهم است. گاهی دور هم بودن و روضه است. خوب است. بار عاطفی را داریم تقویت میکنیم، ولی بار فکری هم تقویت بشود. یک خانمی بیاید ولو شده ما پول جمع بکنیم به او بدهیم، هزینه رفت و آمد او را بدهیم که او بیاید احکام زنان را یاد بدهد. احکام حتی مسائل خانهداری، مسائل شوهرداری. این مسائلی که نیاز داریم بهش. آدم برای این چیزها هم خرج بکند، جای دوری نمیرود.
پول گرفتن نیستم، خیالتان راحت باشد این را بگویم. اگر هم بدهند حاج خانمها هم لطف میکنند، گاهی من رد میکنم، قبول نمیکنم. یک وقت این حرفهای ما سوء تفاهم نشود که یعنی الان من دارم میگویم یک چیزی را و فلان... اینکه میگویم یک پولی خرج بشود برای غیر بنده. یک پولی خرج بشود. آدم این همه ما شاء الله خرج به قول ما میگوییم اتینا؛ خرجهای ریز و درشتی که اصلاً توی زندگی به حساب نمیآید، به درد نمیخورد خیلیهایش. آدم با رغبت میدهد، میگوید بالاخره خرج است دیگر باید خرچ کرد. بعد به این چیزها که میرسیم، آن به خاطر خدا بیاید، آن به خاطر فلان... این که فلانی است. این که پولکی نباید باشند. نخیر، اینها هم پولکی باشند، چه اشکالی دارد؟ ما پول بدهیم به اینها چه اشکال دارد؟ کسی میخواهد بیاید به ما احکام یاد بدهد، روایت یاد بدهد. خرج بکنیم برایش، تا حدی که میتوانیم. البته او هم باید ساده بگیرد، اذیت نکند مردم را. او هم وظیفهاش است.
تأکید میکنم من اهل این کارها نیستم، خیالتان راحت باشد. ولی حالا اگر کسی آمد... خیلی وقتها یک جلسه میبینی سخنران ندارد، کسی نیست بیاید به خاطر اینکه هزینه نمیشود برایش. اینجا خود این هزینهکردن برای این جلسه خدا میداند چقدر ارزش دارد. من قبلاً روایتش را خواندهام: «یک درهم خرج کردن برای یک مهمان معادل با صد هزار درهم است.» و «یک نفر را آدم توی خانهاش پذیرایی بکند، انگار هفتاد تا پیغمبر را توی خانه پذیرایی کرده است.» این روایت: «یک نفر را توی خانه پذیرایی بکند، انگار هفتاد تا پیغمبر.» شما فرض کنید حضرت نوح و ابراهیم و موسی و خضر و عیسی و یحیی و الیاس و زکریا، همه اینها منزل شما مهمان بودند.
یک نفر آمد خانه شما! حالا آن مهمانی برای اهل بیت باشد، برای مجلس روضه باشد، آن دیگر چقدر است؟ خدا میداند. هیچکس واقعاً نمیداند اثر یک همچین مجلسی چیست. خدا میداند. شریک بشویم توی این مجلس، به من برسد، چه اشکالی دارد؟ پس این هم یکی دیگر از موضوعاتی که برایش خوب است مهمانی داده بشود.
یکی دیگر از موضوعات مهمانی که این هم خوب است بهش توجه بشود، مهمانی برای این است که یک گره از کسی باز شود، مشکلی از کسی برطرف شود. دور هم بودن برای این است. گاهی بعضی وقتها مهمانیهای ما خودش یک مشکل است برای ما، خودش یک درد است، یک دردسر. یعنی ماتم میگیرد طرف. مهمانی دارد، ماتم گرفته. شب که مهمانها آمدند، خستگی عالم به تنش است، پیر شده. یک مهمانی دارد دیگر شکست خورده. نباید اینجوری باشد. توی مهمانی باید همه بشاش باشند، شاداب باشند، با نشاط باشند. احساس سبکی بکنند، احساس بکنند که یک باری از دوششان برداشته شده.
لذا یکی از کارهای قشنگی که میشود توی مهمانی انجام داد، ایجاد صندوق است. حالا من همینجا پیشنهادش را میدهم. همین امروز اگر توانستند خواهران، توی همین جلسه خودمان بعد از اینکه ما رفتیم، خلاصه بتوانند این را تأسیس بکنند. یا امروز حالا یا یک وقت دیگری. این برنامه را داشته باشند: یک صندوق دورهای داشته باشند. بعد هر کسی حالا دیگر متناسب با آن وضعیت اگر میتوانند همه یکسان پول بدهند؛ ماهی بیست هزار تومان، سی هزار تومان. اگر نه، هر کی در توانش هر چقدر هست.
بعد، بعداً این را به صورت وام بدهند. پولی که جمع شد، دو ماه، سه ماه، چهار ماه، یک پول خوبی جمع شد. بعد خب، وقتی جمع جمع خودی هم باشد، تا جایی که میشود جمع خودی باشد که آدم مشکلات را در جمع خودی بهتر میفهمد. دیگر آن الان برای دخترش خواستگار آمده و عقد کردهاند، جهیزیه میخواهد تهیه بکند. آن یکی شوهرش مثلاً مریضیای برایش درست شده، توی بیمارستان پول لازم دارد. آن یکی بچهاش خدایی نکرده تصادف کرده، به این پول نیاز دارد. آن یکی منزلش یک خرابی دارد، میخواهد درستش بکند، به این پول احتیاج دارد. دیگر بالاخره شناسایی میکنند دیگر. خود افراد جمع میدانند که الان نیاز دارد. بنا به اولویت و با رضایت همه. آدم وام را این ماه میدهد به این شخص. بعد خورد خورد هر چقدر در توانش بود با نظارت. یک جور نشود که پولها. یک خانمی میخواهد که اگر برای جلسه خانمهاست، یک خانمی میخواهد که پیگیر کار باشد. خلاصه بعدش هزینه حالا یک چیزی بگیرند که پول برگردد. البته خب جمع خودی لزومی ندارد که آدم گرویی بگیرد از کسی. ولی حالا یک کاغذی، امضایی، چیزی که ما این پول را به این بندهخدا دادیم، ایشان طلبکار ما است، ازش طلبکاریم، بدهکار است.
این چیزها خیلی برکت دارد. این قرض حسنه. حالا به عبارت فارسی که ما غلط میگوییم، میگوییم قرضالحسنه. تعبیر درستش قرض حسناست. روایت قرآن میفرماید: «کی اینو خدا میفرماید کسی به کسی قرض حسن میدهد، به من قرض حسن داده است.» به خدا هفتصد برابر برمیگرداند. هفتصد برابر! هر هزار تومانی که آدم قرض میدهد، هفتصد هزار تومان برمیگردد. این فقط مال دنیایش است. آخرتش چیست؟ خدا میداند! بلکه از آیه قرآن فهمیده میشود که هزار و چهارصد برابر! دو تا هفتصد تا! یعنی هزار تومان که آدم میدهد، یک میلیون و چهارصد تومان برمیگردد. حالا این کجا برمیگردد؟ «آقا، ما خیلی دادیم. هزار تومان از این هزار تومان زیاد داریم، برنگشته.» چرا برگشته! آن عملهای جراحی که باید انجام میدادید و انجام ندادید، آن همینها بوده! همین یک میلیون و چهارصد تومانیهایی بوده که خدا از گردن آدم برداشته.
مریضیها، دفع بلاها، خانه روی سر آدم خراب شدن. دیدی توی همین سیل اخیر آب آمد، خانه را برد. خانه چهار طبقه! چقدر این سیل اخیر خانهها را فقط برد. قبض نیکو دادن، قرض حسن دادن به همدیگر، این بلاها را دور میکند. پس یکی از موضوعات، صندوق راهانداختن به مناسبتهای مختلف. هدیهای ازش تهیه بشود وامی به کسی داده بشود.
یک موضوع دیگر: گردش. من این را هم به خانمها مخصوصاً خانمهای مؤمن و جلسهای خودمان پیشنهاد میکنم حتماً اهلش باشند. گهگاهی همین خانمهای جلسهای جمع بشوند، یک محلی بروند برای تفریح و نشاط. ولو امامزاده! «امامزاده محروق نیشابور برگردند.» مثلاً جناب فضل بن شاذان را در نیشابور زیارت کنند، برگردند. بروند بر فرض امامزاده یاسر و ناصر برگردند. حالا نه امامزاده. بروند شاندیز و طرقبهای برگردند. بروند این روستاهای اطراف مشهد، جاهای خنک، با صفا. بچههایشان را هم ببرند. حالا نه پسر و دختر ببریم آنجا با هم قاطی. هر کسی خلاصه یک مورد مناسبی پیدا کند و برگردند. دخترهای جوان را ببرند.
یک نوبت دیگر مثلاً آقایان را این خانمها هماهنگ کنند، شوهرانشان مثلاً بروند با پسرانشان. چه اشکالی دارد؟ تفریح و نشاط مال ما است. ما احتیاج داریم. این مناطق ماها باید برویم بگیریم دستمان. هی خودرو کنار کشیدن و توی خانهها سر کردن، این یک وقتهایی واقعاً ضرر میزند. یک جمع وسیع خانمهای محجبه، خانمهای مؤمن، خانمهای جلسهای، اینها رفتند یک منطقهای برای نشاط، برای تفریح. حالا اگر مثلاً شما ساکن تهران بودید، من سفارش میکردم جاده چالوس بروید بر فرض، فرحزاد بروید مثلاً. الان سفارش حقیر به این است که مثلاً همین شاندیز و طرقبه و جاهایی که خلاصه میشود رفت و از قبل هم هماهنگ بشود. جاهایی هم هست مخصوص خانمهای مؤمن. یعنی بسیج جایی دارد، سپاه جایی دارد. خلاصه اینها را باهاش هماهنگ کردن و جا گرفتن و اینها خیلی خوب است.
یک وقتهایی این جلسات آنجاها تشکیل بشود. اهل رفت و آمدهای این شکلی باشند. به شدت ما نیاز داریم به این. مخصوصاً ما برای بچههایمان، دخترهای جوانمان، نوههایمان. اینها را ببریم با خودمان توی این فضاها بیایند. اینها را هم ببینند. روضهها و گریههای ما را دیدند. اینهایش هم ببینند. ببینند که ما این جور جاها و این برنامهها، اینها را هم داریم. این خیلی خوب است. این هم از یک بحث دیگر.
یک موضوع دیگر که توی مهمانیها خوب است، یک نفری مثلاً از سفری برگشته است. تجربهای دارد، ازش استفاده بشود توی مهمانی. بعضی خانمها ماشاءالله به قول ما میگوییم عاقل زنند. اصلاً اینقدر با تجربه، اینقدر پخته. توی مهمانی، به شرط اینکه اذیت نشود و دیگر طرف را خسته نکنیم و اینها، توی مهمانی از این آدم استفاده بشود، حرف بزند. حالا به نحو سخنرانی میخواهد باشد، به نحو غیر سخنرانی میخواهد باشد. سوال بکنند، جواب بگیرند. خیلی مسائلی که آدم نیاز دارد در زندگیاش، توی همین گفتگوها حل میشود، یاد میگیرد. کسی مسافرتی بوده، کربلایی بوده، مکهای بوده، این برگشته. توی این مهمانی خلاصه آدم خاطرهاش را از او بخواهد.
خود اینها اصلاً مغز آدم را باز میکند. آدم را پخته میکند. خیلی اثر دارد. آدم تجربهاش میرود بالا. گفتگوها اینها باشد، به جای خیلی گفتگوهای بیخودِ از سریالها گفتن و انواع و اقسام غذاها گفتن و «کدام آرایشگر کارش بهتر است؟» و «کجا لباسش ارزانتر و جنسش بهتر است؟» و «از کدام بازارچه خریدی؟» و... خیلی وقتها چیزهای ضروری زندگی به نکات ریزی توی آشپزی. بعضیها بلدند: «چهکار کنیم مثلاً چه میدانم قیمهمان تلخ نشود؟» بر فرض. این خانم باتجربه است، آشپزیاش خوب است. آدم یاد بگیرد. آدم تکبرش را بگذارد کنار، از این خر شیطان بیاید پایین. ما بین ما رایج است دیگر. زیاد است: «من بیایم از این سوال کنم چهکار کنم فلان چیز خوشمزه بشود؟» نخیر. چه اشکالی دارد آدم سوال بکند، یاد بگیرد. خب این هم یک نکته دیگر.
و خود بحث قرآن و حلقههای مطالعاتی. ما این را چند سال پیش هم توی همین منطقه سفارش کردیم. تا حدی هم راهافتاد همان موقع، حالا بعدش یک خورده کمرنگ شد. یکی از برنامههای خوبی که میتواند باشد حالا برای مخصوصاً خانمهای جوانتر، آنهایی که حالا اول ازدواجشان است، بچهدار هنوز نشدند یا هنوز متأهل نشدند، اینها حلقههای مطالعاتی داشته باشند. دور هم یک کتابی، یک کسی که واردتر و پختهتر است معرفی بکند. هر کدام این کتاب را مطالعه بکنند. یک بخشیش را یا کل کتاب را. بیایند دور هم بنشینند. کتاب را تعریف بکنند. سرش با هم حرف بزنند، فکر بکنند. این میشود موضوع مهمانی. چقدر هم عالی! خیلی عالی! یعنی شما یک همچین جلسهای را اگر داشته باشی، هر جلسه آدم احساس میکند که چند سال بزرگ شده. اینقدر که چیز یاد میگیرد، اینقدر که گرههای ذهنیش باز میشود. خیلی مفید است این جور جلسات.
چند نفر دور هم یک سخنرانی گوش بدهند، بیایند تعریف بکنند برای همدیگر. جلسهای که میروند، یک جلسهای میرود، یک درسی میرود. بیایند توی جلسه، توی مهمانی برای همدیگر تعریف بکنند: «امروز آن خانم چی گفت؟ دیشب آن آقای سخنران چی گفت؟ توی حرم فلان سخنرانی که بودیم، فلان کلاس که بودیم چی گفته؟» هر کس آن مقداری که یاد گرفته را بگوید. اینقدر برکت دارد. این میشود مجلس علم که ملائکه بالهایشان را باز میکنند زیر پای این افراد. مجلس مهمانی را میشود کرد مجلس علم. بدون افراط و تفریط هم. بدون اینکه مثلاً جلسه مهمانی فضای خشکی پیدا کند و افراد خسته بشوند و نخیر! خیلی با نشاط، با طراوت. دور هم میگویند، میخندند. چیزی یاد میگیرند، نشاط پیدا میکنند. خب این هم نکته خیلی خوب. حالا اگر موضوع قرآن هم باشد که چه بهتر. مباحثی که مطرح میشود درباره قرآن باشد. حرفها، حرفهای پیرامون قرآن باشد. این هم باز خیلی بهتر.
اگر مجلسی، مجلس گناه باشد، شراب توی مجلس هست، قمار توی آن مجلس هست، این مجلس حضور توی این مجلس اجازه ندارد. اگر سر سفره شراب کسی میخورد، ما حق نداریم سر آن سفره بنشینیم. حرام است سر آن سفره نشستن. حالا یکی آن ور سفره است دیگر دارد میخورد، به ما هم کاری ندارد. توی عروسی، حالا یکی آن ور دارد شرابخوری میکند. پناه بر خدا! این انسان باید نهی از منکر کند. اگر میبیند اثر ندارد، بعد از آن مجلس بیاید بیرون. قمار دارند میکنند. مهمانیها باب است دیگر. الان متأسفانه متأسفانه بچه کوچک چند شب پیش آمده از من، بچه دوازده سیزده ساله. من اینقدر خوشم آمد از این بچه! دم در حرم جلوی ما را گرفته. میگوید: «حاج آقا، از فلان شهر آمدیم. ما آمدیم اینجا توی زائرسرا و اینها. پدرم و عمویم ورق بازی میکردند. بعد شرطبندی هم بوده. عموی ما باخته، قرار بوده فلان چیز را بخرد. من میتوانم بخورم؟» بچه کوچک گفتم: «بابا، باریکالله! من سرش را گرفتم بوسیدم. گفتم دم تو گرم! تو اینقدر بچه باشعوری هستی.» حواسشان باشد. خود نفس بازی کردنش حرام است، حتی اگر شرطبندی نداشته باشد. تختهنرد و پاسور و اینها، حالا یک شطرنج باشد با شرط، فتوای امام و رهبری. خود شطرنج اشکال ندارد، ولی با شرط: «هر کی باخت، باید بستنی بدهد، پیتزا بدهد.» مهمانی! یعنی طرف باخته توی ورق بازی، شرطش این بوده که هفته بعد کباب مهمان «محمد» مهمان کرده! این دیگر چه مهمانی بشود، خدا میداند! مهمانی قمار باخته، مهمانی داده! اینها مشکل دارد. این جور مجالس اگر قمار میشود، اگر همچین برنامههایی هست، خلاصه انسان نباید توی جلسه حضور داشته باشد.
در مورد بحث محرم و نامحرم هم که قبلاً مفصل صحبت شد. تا حدودی تقریباً که بالاخره مهمانی هم. بله، بله. حالا من یک پنج دقیقه دیگر صحبت بکنم، بعد انشاءالله در خدمتم برای سوالها.
برای بحث محرم و نامحرم عرض شد: مهمانی برای جلسهای که مختلط است. زن و مرد دور هم بخندند و با اسم کوچک همدیگر را صدا کنند و اینها. چیزهایی است که روایت قرآن فرمود: «با همسر پیغمبر اگر کار دارید، از پشت پرده.» آن هم «وَ لَاتَسْأَلُوا سَابِقَ هُمْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ». بدون اینکه انس بگیرید. وایستاده مثلاً میخواهد بگوید که «یک دانه بشقاب به ما بدهید.» وایستاده خب دیگر چطوری؟ «احوال شما؟» مرد، برادر شوهر دارد با عروس دل میدهند قلوه میگیرند! «چه خبر؟» «یک بشقاب هم لطف کن به ما بده.» همان اینجا دستت میرسد کجا؟ از پشت پرده، با آداب. بدون اسم. حتی همسر میخواهد همسرش را جلو نامحرم صدا بکند با فامیل، با القاب. اینها آداب اسلامی این است. همسر را جلوی جمع با اسم کوچک صدا کردن. حالا بعضیها همسر یکی دیگر را با اسم کوچک صدا میکنند. اسم کوچک هم باشد یک وقتهایی غنیمت است! اسم مخفف. «فاطی، اون فلان چیزو بده.» «زری، اون یکی را چهکار کن؟» اسمهایی که مثلاً منصوره را میگویند سولی، چه میدانم اسمهای این شکلی با اسم مخفف. یکی آن هم خانم نامحرم غریبه. این دیگر خیلی نوبر است واقعاً! یک چیزهای دیگر نوبر است. زنداداشش را دارد صدا میکند با اسم کوچک و پسوند «جون». نمیفهمی یعنی چی؟!
حساب و کتاب دارد. فرمود: «پنج کلمه بیشتر اگر بشود حرف زدن با نامحرم.» یا اصلاً جای دیگر دارد که: «به تعداد کلماتی که انسان با نامحرم بدون ضرورت صحبت میکند، به هر کلمهای هزار سال توی عالم برزخ و قیامت نگهش میدارند.» به هر کلمهای هزار سال! من روایتش را دیدم خودم. هزار سال به هر کلمه توی عالم قیامت نگه میدارند انسان را. وقتی ضرورت نیست، وقتی لازم نیست آدم حرفی را با نامحرم بزند. یک وقت ضرورت کاری است، واقعاً یک مسئله، مشکلی. آنجا هم بدون فضای عاطفی ایجاد کردن: «شما مثل پسر ما میمانی، خدا میداند من چقدر دوست دارم.» نامحرم: «من از بچگی به شما خاله میگفتم.» نمیدانم چی چی. فضای عاطفی نباید بین نامحرم باشد. اگر هم کاری برنامه در حد نیاز و ضرورت، بدون فضای عاطفی. بدون فضای عاطفی، بدون دل و قلوه گرفتن. آن نکته هم خیلی نکته مهمی است.
حالا در مورد سفره باز میخواستم نکاتی عرض بکنم، حالا فرصتش نشد. فقط این را عرض بکنم بعد دیگر در خدمت سوالات خواهرانمان باشیم. یکی از مهمانیهایی که گرفته میشود، مجلس جشن عزا است. مهمانیها و جلساتی که گرفته میشود، مخصوصاً جلسات عزا یک آدابی دارد. آدابش هم زیاد است. حالا الان فرصت نیست من بخواهم همهاش را عرض بکنم.
اگر آدم گروهی دارد مجلس عزایی میرود، همه با هم وارد بشوند. همه با هم بلند بشوند. بعد توی مجلس عزا با هم نگویند و بخندند! آدم دردش میآید. طرف صاحبخانه، صاحب عزا است. آمدند بغل همدیگر را توی عزا میبینند دیگر. سال به سال توی عزا، دو سال همدیگر را ندیدند. نشستند زیر زیرکی این بغل میگویند و میخندند. آن بدبخت صاحبخانه عزادار است، دلش شکسته، این خانواده ماتمزده. چه تسلیت دادنی؟ آدم جون ندهد بهتر است که نیشش تا بناگوش باز است. لباس آن چنانی هم تنش هنگام مجلس پلوخوری داریم! اصلاً لباس فیگوری پوشیده، آمده توی خط آرایش غلیظ با یک لباس آن چنانی که یک خودی نشان بدهد توی مجلس ختم.
حالا صاحب عزا دم در باشد. تا جایی که میشود صاحب عزا بنشیند. یعنی بقیه باید کارهای صاحب عزا را دست بگیرند. صاحب عزا حتی خود منزل صاحب عزا رفتن تا سه روز مکروه است. آدم خانه کسی که ماتمزده تا سه روز آنجا غذا بخورد! مکروه است. تا سه روز باید آدم غذا ببرد. یعنی این بندهخدا الان فلان عزیزش را از دست داده. این دیگر نباید به فکر ناهار و شام و دخل و خرج این چیزها باشد. غذا ببرند. تا خبر مرگ فلان عزیز را به آدم میدهند، میگوید: «وای وای! الان توی این بیپولی من خرج ناهار فردا را از کجا بیاورم؟» «بابا رو ولش کن، ناهاره رو چهکار کنم؟» این ور آن ور زنگ میزند برای اینکه ناهار فردا بعد از دفن، موقع دفن حواسش به این باشد: «بابا این یک بابایی بود و مرد و عملی لازم دارد!» اصلاً به فکر اینها نیست. «کبابی هماهنگ شده؟» «آنجا غذا کم نیاید؟» «مهمانها همه رسیده باشند؟» «جمعیت زیادتر نیامده باشد؟» «دیر نشود؟» «نَبَندند.» این گیر و بیرهای الکی برای خودش آدم درست بکند. مجلس عزا باید صاحبخانه را تسلیت داد. تسلیت دادن یعنی که تو یک باری از روی دوشش برداریم، از روی دلش برداریم.
و مجلس عروسی با این تفاوت است. مجلس عروسی اگر از آدم از دور تبریک بگوید، کفایت میکند. از دور پیام بفرستد، نامه بفرستد. ولی در مجلس عزا حتماً باید بیاید و فرد صاحب عزا او را ببیند. آدابش این است. در عزا صاحب عزا باید ببیند انسان را. از دور پیام دادن و اساماس دادن و واتساپ انسان توی مجلس شرکت میکند بدون اینکه اذیت و هزینهای هم برای طرف داشته باشد. سلام علیکی میکند، تسلیت میگویم. قبلاً عرض کردیم چه نحوی تسلیت بدهد. «خدا صبرتان بدهد. خدا انشاءالله نسل ایشان را نسل خوبی قرار بدهد. با پیغمبر محشور بشوند. با اهل بیت محشور بشوند.» از این جور دعاها. «غم آخرتان باشد.» این که گفتیم «غم آخرتان باشد.» نفرین است. «انشاءالله دفعه بعدی خودتان بمیرید.» دیگر هیچ غمی. من بچه بودم یکی از عزیزان از دست داده بودیم. «اونو که داری میگی، خیلی چیز بدیه و نفر بعدی خودم باشم که بمیرم. غم آخرت باشه. غم آخرت باشه.» و از این جور حرفهای بیخود چرت و پرت که اصلاً نه مستجاب میشود و نه به دردی میخورد، اینها نباشد. دعای درست حسابی به درد بخور قرآنی برای میت بخوانند.
حالا نشستند فقط گریه میکنند. آلبوم عکس طرف را نگاه میکند. «مجلس ختم» وقت این شکلی است. آمدند توی خانه و عکسها را نگاه میکنند: «آخ آخ آخ چقدر خوشگل! خدا بیامرزد، چقدر این اواخر خوشتیپ شده بود!» این را میبینم، میشنوم. یک فاتحه، یک قرآنی، یک زیارت عاشورا، یک چیزی. میتِ بدبخت که رفته. بابا! خب این هم درباره این مجالس. حالا باز هم نکته است. انشاءالله جلسات بعد عرض خواهم کرد.
در خدمتم برای سوالات. تلویزیون جای خودش. ما احتیاج داریم که با چند نفر رفت و آمد داشته باشیم. انسان به قول فلاسفه میگویند: مدنیالطبع است. انسان طبعاً این جور آفریده شده که نیاز دارد به دیگران انس بگیرد. اصلاً میگویند: انسان از انس است. با یک تعدادی انس بگیرد، گفتگو بکند، همدیگر را ببینند، رفت و آمد بکنند. خانه آدم بیایند، خانه آدم خانه دیگران برود. آدم اینها را نیاز دارد. اینها جزو فرهنگ اسلامی است. اکتفا کردن به تلویزیون و «یک گروه توی واتساپ تشکیل بدهیم، مطلب به همدیگر عوض کنیم» اینها درست نمیکند کار را. توی این شبکههای مجازی آدم حرف گیرش میآید. مطلب یاد میگیرد اینها با یکی رو در رو، از نزدیک او را ببیند، انسان انس بگیرد. این مهم است.
خب حالا گاهی همسر آدم اجازه نمیدهد. تا جایی که میشود آدم با استدلال و حساب شده همسرش را قانع بکند: «هفتهای یک بار است، آن هم فلان ساعت. سعی میکنم ساعتی باشد که به کار شما لطمه نزند. ساعتی باشد که شما توی خانه نباشی. جایش معین است، خانه کی است؟» هر هفته خانه یک کی است. چرخشی است، میچرخد. آدم با استدلال برای همسرش جا بیندازد و این آدم را به کار میگیرد برای مطالعه، برای فکر کردن. یک چیزی هست که آدم دور هم باشند با دیگران. یک نشاطی اصلاً آدم میآید برایش. اگر کسی اهل این جور جلسات باشد، چند دور که این جلسه را داشته باشند، احساس یک سبکی و نشاط خاصی میکند. این را تجربه بکنید. خیلی جذاب است این جور جلسات. جلساتی که محورش گفتگوهای علمی است. آدم هم چیزی دارد یاد میگیرد، هم رفقایش را میبیند، هم دور همند. خانهاش کسی میآید. اصلاً خود این باعث میشود آدم خانه را مرتب میکند. چقدر اثر دارد! یک انگیزهای دارد برای مرتب بودن، برای تمیز بودن، برای یک کاری انجام دادن. اینها خیلی خوب است. این اثرش با آن تلویزیون و اینها متفاوت است.
بله، خیلی خوب است. «خدا صبرتان بدهد.» از دعاهای خیلی خوب است. دعایی برای دیگران. دعایی که دو برابرش برای خود آدم مستجاب میشود. دعای خوب. چه دعایی خوب، چه دعای بد. آدم برای دیگران دعای بد هم که بکند، دو برابر نصیب خودش میشود. حرف اینکه مثلاً بگویند که «خدا بد ندهد» و اینها. اینها نه. «خدا بد ندهد»، «بلا به دور». ولی حالا برای مریض این را هم در روایات داریم که به مریض چی بگویید؟ حالا الان عباراتش توی ذهنم نیست. ولی مثلاً به این نحو که «خدا اجر شما را زیاد بکند!» یا مثلاً «خدا شما را پاک کرد در این مریضی.» این جور عبارات هم آرامش میدهد به مریض، هم یادش میاندازد که این چقدر اثر دارد، چقدر اجر دارد. انسان در مورد آن مرحوم آیتالله سیبویه میفرمودند: «من یک روز مریض شدم. بعد یک روز آمدم توی بازار یک کاسب ما را دید و صدا زد گفت: "میرزا احمد! میدانستی الان گناهانت شد مثل روز اول!"» اثر گذاشت. با نشاط شدم. همین یک جمله. «خدا اجر شما را مضاعف بکند! خدا شما را پاک کرد. غرق در گناه بودی، الان خدا پاکت کرده.» جونم! نه دیگر، حالا آدم خودش بداند که به چه نحوی باید به مخاطبش حرف را بزند.
حرفهای این شکلی که بار فکری و معنوی دارد و خلاصه یک نشاطی توی طرف ایجاد میشود. ولی حرفهای خنثی بیخاصیت. «بلا به دور» خوب است باز هم. ولی «خدا بد ندهد!» «خدا مگر بد میدهد؟» «خدا بهت رحم کرد سه هفته عیادت!» «خدا خیلی بهت رحم کردهها!» اما اصلاً طرف الان کینهای از خدا در دلش ایجاد میشود که خب این یک تیکهاش را چرا رحم نکرد؟ بریده میشود. «خدا بهت رحم کرد.» یعنی شکسته انگار طرف از خدا تشکر نمیکند. حرفها اثر دارد. بار روانی دارد. «خدا به رحم کرد» و اینها خلاصه یک وقتهایی خوب است.
ولی بله، اگر مجلس برای صرف روضه است، یعنی فقط برای اینکه روضه اینجا خوانده بشود. یک وقت روضهای است که ختم مهمانی میشود. واسه بعضی خانمها مثلاً سفره حضرت ابوالفضل میگیرند و بعدش هم شام و آقایان میآیند مثلاً. یا همان را دور همند. فقط روضه است. یک ساعتی را گذاشتند. این یک ساعت یا دو ساعت برای روضه است. اینجا به یک نحوی میشود به مهمان فهماند که الان دیگر ساعت تمام شده. مثلاً صاحبخانه ساعت که تمام شد برود توی آشپزخانه یا چراغها را مثلاً اگر چراغ را خاموش کرده برای روضه، یک چراغ را روشن کند. وقتی همه روشن کرد، همه را روشن نکند. یکی را روشن کند. بر علامت اینکه یعنی الان حالت آمادهباش است دیگر باید کم کم تشریف ببرید. این را هم روشن کردم که خواستید بروید خلاصه زمین نخورید. یک جوری آدم با احترام بفهماند و دست بقیه هم بیاید که این فقط همین «دو...»
آن بزرگ میفرمود که: «خانمها خوب گیرشان میآید توی این مجالس روضه چون خوب گریه میکنند، ولی این کیسه ثوابشان سوراخ است. بعدش مینشینند و دور هم به غیبت و تمسخر و چی و چی. هر چی هم جمع، فقط به دوششان تمام میشود.» بله، عرض کنم که اینجا حالا بشود به یک نحوی یک برنامهای ریخته بشود برای بعد جلسه. آدم تلویزیونی روشن بکند، جایی را بگیرد که حالا حرف درست حسابی داشته باشد. سخنرانی بگذارند. کسی مجلس را دست بگیرد صحبت بکند. اینجا میشود به یک نحوی خلاصه حالا تذکر داد یا مثلاً وقتی آدم دارد دعوت میکند از اینها، مثلاً بگوید که: «از ساعت فلان تا فلان به صرف روضه» مثلاً. یا مثلاً نگویند اینها را اگر ناراحت نمیشوند. ولی خب یک وقتهایی بودن اینها توی این مجالس هم خوب است. حالا همین سال به سال یک آخوندی هم ببینند و یک مجلس روضهای هم ببینند. بعضی وقتها واقعاً غنیمت است. ولی اگر آدم میبیند که مفسدش بیشتر از مصلحتش است، خود مجلس هم اینها اثر مثبت که برایش ندارند، اثر منفی دارند. اینجا به یک نحوی آدم تذکر میدهد یا اصلاً دعوتشان نمیکند. روز را عوض میکند. بدون اینکه اینها بفهمند. جا را عوض میکند بدون اینکه اینها بفهمند. یک همچین کارهایی بالاخره میشود کرد دیگر که از این مفسده خلاصه نجات پیدا کنند.
نه حالا اگر یک حرف لغو بیخاصیت که آدم احساس میکند که این سیره پیغمبر اکرم به این نحو بود که وقتی کنار پیغمبر مینشستند. حرفهای معمولی که میزدند. سواد چندانی نداشتند نه معنویت چندانی داشتند. پیغمبر با اینها همراهی میکردند و از لابلای حرفهای اینها یک چیزی به اینها یاد میدادند. از غذا گفتن، از خوراکیها گفتن. پیغمبر این لابلای حرفها گفتند: «بادمجون اصفهان، بادمجون فلان خاصیت رو داره. اینم اینجوری میشه درستش کرد. اونجوری اگه درست بشه، فلان چیز میشه. برای مثلاً زن فلان. این جورش خوبه. اگه کسی مثلاً کمخونی داره، مثلاً اینش خوب نیست.» از یک جایی یک دفعه یک گریزی میزنند و مطلب دست میگیرند. اینجا حالا آدم به یک نحوی خودش را یک خورده با فاصله کنار بکشد. مثلاً ما یادمان است. گاهی مجالس این جوری که میشد، برخی اساتید این کار جمله مثل درس بود برای ما. به اسم اینکه ما بریم یک وضو دیگر بگیریم، میرفتند. یک ساعت بعد میآمدند. بعد دیگر اینقدر طول میکشید برگشتن اینها. خود مهمانها خسته میشدند. دیگر آماده رفتن میشدند. استاد که میآمد دیگر میگفتند: به اسم اینکه یک تجدید وضویی بکنم. بروم یک آبی بیاورم، یک میوهای بیاورم و اینها. میرفت. یک ساعت بعد اینها دیگر قشنگ حرفها را میزدند، سیراب میشدند، خسته میشدند. آماده رفتن که میشدند دم در وامیایستاد علی بسمالله! اینها ظرافت است دیگر.
حالا آدم میشود بنشیند و هی چرتش بزند و بعد بیدار بشود و میگوید: «بله، ما هم نشد ظهر بخوابیم. نمیدانم چرا الان این جوری شدم!» «هی داری راحت باش بخواب شما خجالت نکش.» رفتیم. اینها دیگر ظرافت میخواهد. آدم به یک نحوی که هم دل طرف نشکند، هم بفهماند که خلاصه جلسه تمام شده، باید بروید. ادب بشود دیگر. وقتی مجلسی تمام شد، تا آن محدودهای که بعدش معمولاً طبیعتاً مینشینند. اگر یک مجلس روضهای برای نشستن یک چایی خوردن و یک پنج دقیقه، ده دقیقه حرف زدن معمولش است، بعد دیگر باید اگر مجلس فامیلی است باز مثلاً تایمش بیشتر نیم ساعت مثلاً چهل دقیقه فامیلها همدیگر را دیدند بعد چند وقت دیگر. متناسب با همان عرفش کلاس درس. هر روز! این دیگر لزومی ندارد بعدش ده دقیقه، یک ربع همه بنشینند. درس تمام شد دیگر. جلسه تمام. درس تمام. درسی که هر روزه است. دیگر متناسب با خودش خلاصه باید برنامهریزی بشود برایش.
خدا انشاءالله توفیق عمل به وظایف، شناخت وظایف، عمل مخلصانه به وظایف را به ما عنایت بفرماید.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه بیست و دوم
میهمانی
جلسه بیست و سوم
میهمانی
جلسه بیست و چهارم
میهمانی
جلسه بیست و پنجم
میهمانی
جلسه بیست و ششم
میهمانی
جلسه بیست و هشتم
میهمانی
جلسه بیست و نهم
میهمانی
جلسه سی ام
میهمانی
در حال بارگذاری نظرات...