‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آل حکایبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی یوم الدین. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری ولل عقدة من لسانی یفقهو قولی.
خب، در جلسات گذشته توفیقی داشتیم خدمت شما بحثی درباره آداب معاشرت و آداب میهمانی عرض میکردیم و بیشتر ناظر به مسائل جزئی و نکات باریک و دقیق بود. معمولاً در مهمانیها و در زندگیها هست و شاید خیلی وقتها به آن توجه نشود. به آداب سفره رسیده بودیم و نکاتی را درباره نحوه پذیرایی از مهمان و نحوه سفرهداری و پهن کردن سفره و آداب سر سفره نشستن و اینها را خدمتتان عرض میکردیم.
نکاتی عرض شد درباره سفره: یکی دیگر از نکات این است که وقتی غذا یک غذای مشترک است به نحوی که یک دیس یک ظرفه، به نحوی که باید دستبهدست شود و بچرخد، اینجاها هرچند که آدم خیلی هم دوست دارد این غذا را، خیلی خوشش میآید یا حتی صاحبخانه هم دوست دارد که ما زیاد برداریم. خب، مثلاً بنده پدر یک خانوادهام، مهمانی گرفتهایم مثلاً دارند تهدیگ - به قول مشهدیها - دور میدهند، دارند میچرخانند. بعد من تهدیگ زیاد دوست دارم و خلاصه صاحب این خانهام که بچه من است، خیلی دوست دارد که من بیشتر بردارم، ولی خب، محدود است و یک تعدادی دارد. به هر کسی یک دانه است؛ اگر یکی بیشتر از یک دانه بردارد، ممکن است به دیگران نرسد. خوب، اینجا ادب حکم میکند که انسان به همان یک دانهاش قانع باشد؛ به همان اندازهای که هر کسی حق دارد و سهمش به همه میرسد و اینها، به همان اندازه، بلکه به اندازه نیاز و مصرفش. حالا خب، برای همه نفر، یک دانه؟ بچه دو سالهای هم اینجا نشسته. آن هم یک دانه تهدیگ بزرگ برایش برداریم؟!
بعض از این زرنگیها را میکنند دیگر. به اسم بچه برمیدارد که میداند بچه نمیخورد، بعداً خودش برمیدارد میخورد. اینها دیگر خلاصهی چیزهای خلاف عرف و خلاف ادب است. در میهمانی خلاصه، آدم آنقدری بکشد، آنقدری غذا بردارد که تهش چیزی نماند. اگر میبیند که این غذا الان برایش زیاد است، نگوید میخورم، حالا تهش هر چقدر ماند میدهم به بقیه. نخیر! از همان اول غذا را کم بکند. اگر نهایتاً باز احساس کرد که کمش است و یک خورده دیگر نیاز دارد، دوباره بکشد. این بهتر از این است که غذا از همان اول زیاد باشد و تهش بماند، چون این اسراف میشود.
و یک جوری هم بالاخره باشد که فرهنگ باشد. تو مهمانیها غذا دو دور چرخانده شود یا حالا بعضی جاها رسم "سرریز" میگویند. "سرریز" بیاورند بچرخانند که مهمان رویش شود اول کم بردارد، باز اگر لازم شد بیشتر بردارد. از همان اول پر نکند ظرف را، بعداً تویش بماند.
برای بچهها جداگانه؛ ظرفهای جداگانه، غذای بچگانه. آن را بعد غذای بچهها... غذای بچهها را زودتر به بچهها بدهند. بچهها را معطل نکنند تا سفره بزرگترها پهن شود. بچه دیگر تا وقتی که زیر ۶ سال باشد، این باید غذایش را زودتر بخورد. باید یک سفره جداگانه برای بچهها اول پهن کرد، غذای بچهها را داد. حتی اگر غذا آماده شده، حتی اگر غذا برای همه آماده است، اول غذای بچهها را بدهند. پدر و مادرِ این بچهها درگیر این بچهها هستند. وقتی سر سفره بیایند، نه پدر و مادر چیزی میفهمند، نه بچهها از این غذا چیزی میفهمند. اعصابخوردی پیش میآید ولی وقتی غذای بچهها را اول دادند.... خب، این از آداب اسلامیه غذا دادن اول به بچه. بعضی سفرهها اول غذا را به بزرگترها میدهد. این درست نیست، مگر اینکه پیرمردی، پیرزنی است، خب آدم دیگر وقتی پیر میشود خودش هم مثل بچه میشود دیگر؛ پیرمرد و پیرزن حوصلهشان کمتر است، گرسنگی بیشتر بهشان فشار میآورد و ادب هم حکم میکند که خب، به اینها اول آدم غذا بدهد. ولی اگر نه، یک بزرگتری است که بالاخره ۴۰، ۵۰ ساله است و میتواند تحمل بکند، آنجا ادب به این نیست که اول به او آدم غذا بدهد، بعد آخر به این بچههای کوچک. نخیر! اول آدم باید غذای بچه کوچک را بدهد.
این پدر و مادرهایی هم که درگیر غذای اینها هستند یک سفره جداگانه با دستمال جداگانه، با خلاصه وسایل جداگانه برای اینها داشته باشند. با خیال راحت اینها این بچهها را سیر کنند. این بچهها بروند دنبال بازی، بعد حالا سفره بزرگترها پهن شود، سر سفره بنشینند و با خیال راحت بفهمند چی میخورند. تا جایی هم که میشود سر سفره مشغولیتهای دیگری درست نشود.
از آداب سفره این است که با ذکر خدا باشد و با توجه. کسی هم به کار کسی کار نداشته باشد. سر سفره با همدیگر حرف نزنند، تلویزیون نگاه نکنند، سریال نگاه نکنند. هر کس سرش به غذای خودش باشد. با طمأنینه، با آرامش. سر سفره هر چقدر طول بکشد جز عمر محسوب نمیشود، در روایات ماست. اشکالی ندارد سر سفره بودن طول بکشد، به شرط اینکه نه با گفتگو و حرف و فلان و اینها طول بکشد. بگوید: کامیون غذا شروع کرد! آنقدر حرف میزند هم غذا از دهن افتاد، هم یک ساعت طول کشید. بنده خدا هی منتظر است که اینها زودتر غذایشان را تمام کنند، جمع کند، ببیند چقدرش اضافه آمده، تو یخچال بگذارد. همینجور نشسته. مهمانها اهل مراعات نیستند، نشستهاند به حرف زدن. یک لقمه میخورند، دو ساعت حرف میزنند. این گوشیاش را درمیآورد به آن یکی یک چیزی نشان میدهد. آن چه میدانم، فلان خاطرات را دارد تعریف میکند.
این از آداب نیست. سر سفره خیلی جمعوجور، شستهرفته؛ هر کسی غذای خودش را نگاه کند و به نحوی هم سفره چیده شود که آن وسایلی که در سفره است، در دسترس همه باشد. کسی لازم نداشته باشد بگوید: سفره فلان چیز را به ما بده. اصحاب پیغمبر اکرم به این نحو تربیت شده بودند. پیغمبر اینجوری تربیتشان کرده بودند: سر سفره که مینشستند، کسی از کسی چیزی نمیخواست. روایت دارد انقدر پیغمبر در مورد درخواست نکردن از دیگران سفارش کرده بودند، کسی اگر سوار اسبش بود، چوبدستیاش از دستش میافتاد، یک نفر بغلش ایستاده بود مثلاً میتوانست دولا بشود این چوبدستی را بدهد، انقدر پیغمبر روی اینها کار کرده بودند، تربیت کرده بودند، این آدمی که روی اسب بود نمیخواست از او که لطف کند، بگوید این را به من بده. خودش از اسب پیاده میشد، برمیداشت، میرفت روی اسب مینشست. اینجور پیغمبر اکرم تربیت کرده. حالا ماها خودمان گاهی بچههایمان را پرتوقع و بی ادب و آدمهای – دور از جان – مفتخور بار میآوریم. اینها ناشی از تربیتهای بدمان است. حالا اگر یک وقتی زنده باشیم یک سفری، یک دورهای حالا باز مشهد باشیم و خدمت شما سر مباحث تربیتی در مورد تربیت بچه، نکات بیشتری انشاءالله عرض خواهیم کرد. واقعاً خیلیها را من الان میبینم. یکی از مشکلات حاد خانوادهها این است که بچهها را مفتخور و تنبل و پرتوقع و زورگو بار میآورند. این خیلی بد است. بچه عادت کرده از اول همه چیز برایش فراهم باشد، بیاورند، ببرند، بشورند، بسابند. مادر التماس میکند: «تو را قرآن بیا غذایت را بخور!» بعد بچه... مادر میگوید: «ناز میکند.» بعد مادر بیاید ناز بکشد. بچه ناز میکند، مادر بیاید ناز بکشد؟ البته نمیگویم حالا از همین الان همه رفتند تو خانه، خلاصه سیستمها را عوض بکنند. اگر کسی اهل شما که اهل برنامهها نیستید که بچه اینجور باشد، ولی اگر کسی اهلش است، میگوید: «برگرد و خلاصه پرت میکنم تو کوچه دیگر! حالا از الان سیستم عوض میشود.» نه! بعد آرام آرام عوض شود، ولی خلاصه نباید بچه را انقدر پررو و پرتوقع بار آورد.
در هر صورت، سر سفره آدم از کسی چیزی نخواهد. نمکی، آبی. خودش اگر میتواند جابجا شود، تکان میخورد، بلند شود، بردارد، بیاورد. اگر احساس میکنی که بلند شدنش سفره را به هم میریزد، خاطر صاحبخانه را ناخوش میکند، صاحبخانه ناراحت میشود، میگوید: «آخ آخ، ببخشید یادم رفت، شرمنده شما پا شدید.» نه! اینجا خب آدم نمیخورد. حالا البته یک وقتی برای یاد دادن یک چیزهایی و آموزش خوب است. نقل شده که آن دو مرجع تقلید رفته بودند مهمانی. حالا از اینجور ماجراها زیاد نقل شده. بعد یکی از مراجع غذا را شروع نکردند. هرچه گفتند: «حاج آقا بفرمایید، بفرمایید.» ایشان گفتند: «نخیر، نمک نیامده سر سفره.» بعد صاحبخانه رفت و نمک آورد و اینها. ایشان نمکی که نصب کرد تو جیبش، بسته نمک را درآورد. گفت: «من خودم نمک تو جیبم داشتم، ولی میخواستم سنت رسولالله از سفرهها پاک نشود.» یادتان نرود که سفره بینمک خلاصه پهن نکنیم جلو کسی. نمک اول از همه باید سر سفره بیاید. اولین چیزی هم که باید خورده شود در کل سفره و غذا و اینها نمک. آخر از همه هم نمک. درست و حسابی. اینها که ما میخوریم بیشتر سرطانزاست. نمک درست و حسابی که بالاخره برای تیروئید و چه و چه و چه، خلاصه ضرر نداشته باشد و از این نمکهای یددار و فلان و اینها. سر سفره خلاصه، یک وقتی برای یاد دادن خوب است، ولی آدم از صاحبخانه چیزی نخواهد. نگوید: «لطف کن یک دانه نان هم بیاور.» «لطف کنید یک ظرف دیگر بدهید.» البته خوب است صاحبخانه خودش به فکر همه اینها باشد. ظرف یک چند تا اضافهتر سر سفره داشته باشد. کسی خواست سالادی بکشد، ماستی توی ظرف جداگانه بکشد. از غذایش یک مقدار بردارد اولش یا زوائد غذایش را بریزد تویش. یک ظرف اضافهتر، یک ظرفی مخصوص این زوائد باشد. اصلاً دست به دور بچرخانند، یک ظرفیه. هر کسی آن زوائد غذایش را میخواهد بریزد، این تو میریزد. مثل الان سفرههای یکبارمصرف است که خب، توی سفره میشود گذاشت که آخر از همه سفره یکباره جمع میشود و میرود توی سطل زباله میاندازند. دیگر زحمت برای صاحبخانه درست نشود که بعداً بخواهد سفره را بشوید، تمیز بکند. خلاصه، تمیز کردن شانیههای دستمال مرطوبی بیاورد و چه بکند.
بحثهای ریزهای است که دقت میطلبد دیگر. بعضیها اهل اینجور دقتها هستند. میگویند: خوش به حال کسی که سر سفره غذا کشیدن را بلد است. به طرف خود دولا میشود، دیس را میکشد اینور میگذارد جلویش. حالا بعضیها نمیکنند. از همان جلوی دیس هم بکشند. از آن ته شروع میکند کفگیر را میزند، برمیدارد میریزد از تهِ دیس یا مثلاً زعفرانهایش نقطه ضعف است. وسطِ وسط شروع میکند. اینها خلاف ادب است. بیفرهنگی است. از یک سر دیس آدم شروع میکند. خیلی مرتب از همان بخشی که جلویش است. حالا از آن زعفران و اینها میخواهد بریزد. خیلی درست و حسابی و مرتب همه زعفران روی آن برنج را برداشت، یکباره ریخت روی غذای خودش.
از طرف دیگران، از جلوی دیگران اگر آدم میخواهد چیزی را بردارد، اجازه بگیرد. این خورش جلوی آن طرف است. این مرغ جلو آن طرف است. حالا من میخواهم بکشم سمت خودم یا میخواهم بردارم، اول از او اجازه میگیرم. خلاصه اینها را یادم باشد. از غذای خودش اگر میخواهد در ظرف یک شخص دیگری بریزد. نکته مهمی ها! مثلاً طرف میگوید: «آن دیس برنج را لطف میکنی؟» یکی دیگر میگوید: «بیا، بیا! این برنج من دستنخورده است، بیا من برایت بریزم.» بنده خدا تو رودربایستی گیر میکند. میخواهم بگویم: دیگر برندار از آن طرف سفره. شاید دلش نخواست، شاید خوشش نیاید، شاید بهداشتی نباشد. البته پسمانده غذای مؤمن شفاست. ما باید وسواس نداشته باشیم نسبت به این موضوع. یک غذایی از مهمان ما اگر مانده است، از بچه مهمان مانده، اضافه غذای این را دور نریزیم. به هیچ وجه دور نریزیم. حتی اگر دستخورده. یعنی اگر اضافه غذایی دستنخورده است که اصلاً حق نداریم بریزیم دور. غذای تمیز به چه درد اسراف؟! اگر دستخورده است، یک مقدار خورشت و اینها تویش قاطی است. باز هم سفارش دین به ما این است که شما همین غذا را هم بخورید. شفاست و دوای درد مریض، مریضیهای آدم تو این است.
بله! یک وقتی آدم میتواند، آن طرف غیر بهداشتی است، واقعاً یک مریضی دارد، مراعات نمیکند، آلوده است، دستی نمیشوید، چه میدانم مثلاً اهل دود و دم است، این دهانش بالاخره آلودگیهایی دارد. آن ترشح دهان او بخواهد تو این غذا بیاید و اینها. خب، آنجا بله دیگر، حالا یک فکر دیگر آدم میکند. باز هم تا وقتی که جا دارد آدم دور نباید بریزد. اسراف، امیرالمؤمنین رد شدند از یک منزلی، دیدند که طرف زبالهها را گذاشته دم در. خیلی روایت عجیبی است در نهجالبلاغه است. حضرت فرمودند: «هذا ما بخل به الباخلون.» این حاصل بخل آدمهای بخیل است. تو خانهای زباله اضافه؟ بله! یک وقت پوست ظرفی، این چیزی که اصلاً قابلیت مصرف ندارد. تازه همان را هم باز میشود به یک نحوی کاریش کرد. یک ظرف ماست است. خب، که آن را هم میشود آدم یک استفاده ازش بکند. ظرف نوشابه را آدم میتواند استفاده بکند. حالا اینها را آدم به عنوان زباله میاندازد دور، اشکال ندارد، ولی میوه، از نان، برنج، گوشت. امیرالمؤمنین فرمودند: این حاصل بخل آدمهای بخیل است. یک عده آدم خسیس حاضر نبودند این را بدهند دیگران بخورند، ریختند تو خیابان. چقدر بد است! اصلاً تولید زباله توی خانه، این چیز بدی است. چرا یک خانه باید زبالهاش زیاد باشد؟ چرا دور ریزش باید زیاد باشد؟ حالا تو مهمانی، یک مهمانی تمام میشود، میبینی اوه اوه! بعضی خانهها را میروید بعد از مهمانی جلوی در خانه میبینید کل کوچه را فقط زباله گذاشته. چه خبر بوده؟ ۵ نفر مهمان داشتند. از سر تا ته کوچه زباله است. چیکار کردند مگر؟ چه مهمانی بوده؟ شیرینی اضافه...
میروند گوجه میخواهد بخرد. طرف به جای نیم کیلو، ۳ کیلو میخرد، چون دیده ارزان است. بعداً حالا خوردند، خوردند، نخوردند هم میریزیم دور. دو کیلواش را میریزیم دور، خراب شد دیگر. عوضش ارزان بود. زیاد خریدیم. خانم دباغ نقل میکنند. ایشون خادم حضرت امام - رضوان الله علیه - بودن توی فرانسه. خیلی داستان عجیبی است. میگویند که من یک روزی میآمدم. امام بیماری داشتند و اینها. دیدم پرتقال توی کوچه میفروشند. نصف قیمت. رفتم به جای یک کیلو، دو کیلو خریدم. گفتم ارزانتر است، ۲ کیلو بخرم. آوردم و امام دیدند و گفتند که این چیست؟ گفتم: «آقا، پرتقال خریدم برای شما.» گفتند: «چرا این همه زیاد خریدی؟» گفتم: «آقا دیدم ارزان است، گفتم بیشتر بخرم.» ایشون فرمودند: «شما الان دو تا گناه کردی؛ یکی اینکه اسراف کردی، بیشتر از حد نیاز خریدی. یکی دیگر اینکه شاید یک نفری نمیتوانست کجا؟ نوفللوشاتو. افراد مسیحی کافر. شاید یک نفری نمیتوانست پرتقال بخرد. چشمش به این بود که این پرتقال بشود نصف قیمت، بیاید بخرد. شما رفتی دو برابر خریدی، به او دیگر پرتقال نمیرسد! دو تا گناه کردی.» بعد ایشون فرمود: «همین الان پرتقالها را ورمیداری میبری در خانه همسایهها توزیع میکنی. شاید خدا از گناهت بگذرد. شاید خدا از گناهت بگذرد.» این امام خمینی!
من گاهی بعضیها که از وضعیت مملکت و اینها مینالند، میگویم که شما میدانستی یک همچین رهبری تو این مملکت بوده؟ خب، با این رهبر گیر! از ماست. مشکل از ماست که داریم اینجوری زندگی میکنیم. بس که اسراف تو زندگیهای ماست. خرج و مخارج بالاست. مهمانی نمیگیریم چرا؟ خرج و مخارج بالا به خاطر اینکه باید خرج و مخارج اسرافش بالا باشد دیگر. خرج و مخارج آن چیزهای اولیهاش که خیلی زیاد نمیشود. بالاخره هر کسی تا یک حدی ازش برمیآید. اگر سختگیری نکند تو اینکه حتماً باید برنج فلان باشد و باید مرغ فلان باشد و... حالا چه اشکالی دارد مثلاً به جای برنج ایرانی فلان، حالا برنج پاکستانی باشد. مثلاً برنج پاکستانی هم گران است قربانش بروم! ولی حالا یک برنج معمولی که حالا قیمتش کم است. میگوید: نه، من جلوی جاریام آبرو دارم. بیتقوایی باشد! یک بار بیاید خانه ما و برنج ایرانی بهش، برنج اروگوئهای دادیم. هیچی دیگر، آبروی ما را تو در و همسایه و فامیل میبرد. حسن! از اینجور آدمهای بیتقوا دیگر. مهمانی را نمک یکی را خورده، سر سفره نشسته، میرود از غذای او پیش دیگران بد میگوید. چقدر بعضیها بی آبرو و بیشرمی میکنند!
پس از این اسراف غذا دورریز نداشته باشد. اسراف نشود. به غذا... از غذای خودمان به دیگران لزومی ندارد تعارف کنی، مگر اینکه یک نفری دیر رسیده یا جزو مهمانها نبوده. دعوت نداشته یک نفر حالا مثلاً آورده ایشان را. اضافه بر سازمان آورده. منم هنوز نصف غذایم تمیز است، دست نخورده. اینجا ادب حکم میکند که من از غذای خودم، یعنی اجازه ندارم صاحبخانه به زحمت بیفتد، صاحبخانه به خجالت بیفتد. از غذای خودم بردارم بریزم جلویش. بریزم جلویش هم نه همینجوری بریزم، یعنی با احترام و تعارف و آدم تعارف میکند. او هم اگر دوست داشت، اگر خوشش آمد. خود نحوه تعارف کردن توی مهمانی هم بحث مهمی است. بعضیها تو مهمانی... این نکته را از بنده داشته باشید، خیلی نکته خوبی است.
ما این چند روز در مورد ریزهکاری مهمانی زیاد گفتیم. این هم نکته قشنگی است. بعضیها انقدر تو مهمانی حالا چه صاحبخانه چه مهمان، انقدر مقیدند به رعایت ریزهکاریان که آن طرف مقابل را به وضعیت نامطلوبی میاندازند! آنقدر این مهمان مودب سعیاش بر این است که همه قواعد را رعایت بکند، صاحبخانه بنده خدا اذیت میشود. انقدر صاحبخانه مرتب! یک خورده راحت. به قول استاد ما، ما گاهی مهمانی خدمت ایشان که بودیم و اینها، ایشان این ضربالمثل را زیاد میگفتند: «بین الاحباب تسقط العداب.» ضربالمثل طلبگی. «بین الاحباب تسقط العداب.» دیگر آدم با رفقا که مینشیند دیگر آداب را یک خورده میگذارد کنار. حالا یکی خواست پایش را دراز بکند، نه همه باید سیخ بنشینیم. خیلی مودب، تر و تمیز. پایش را دراز کند. یکی میخواهد دراز بکشد. یکی میخواهد یک خورده تکیه بدهد. چه اشکالی دارد؟ خیلی سخت نگیریم تو مهمانی که بس که آداب را رعایت کنیم، همه به زحمت بیفتند. این هم از این نکته.
نکته دیگر سر سفره این است که بحث جابجا شد. حالا نکته بس که زیاد است، من دیگر هرچه به ذهنم میآید میگویم تو همین مباحث. بله! مهمان گاهی خیلی سخت میگیرد. صاحبخانه گاهی خیلی سخت میگیرد. یک خورده حالا تا یک حدی آدم یک خورده هم اذیت بشود. حالا چه اشکال دارد؟ یک خورده هم حالا صاحبخانه اذیت بشود، یک خورده هم مهمان اذیت بشود. این پذیرفتن اذیت توی مهمانی، تو رابطهمان با دیگران، همیشه آنجوری که ما میخواهیم و درست باشد و تمیز باشد و وفق مراد باشد و... حالا نشد. سختش نکنیم، تکلف نیاوریم. مهمانیها را با تکلف برگزار نکنیم. راحت باشیم. طرفمان هم راحت باشد. تو نحوه پذیرایی راحت بگیریم، سخت نگیریم. حالا اگر یک غذای معمولیتری شد چه اشکالی دارد؟ سختش میکنیم. سخت میگیریم. آن وقت از اصل مهمانی میافتیم. آن وقت دیگر سال به سال کسی مهمانی نمیدهد. ماه رمضانی نمیدانم دو تا افطاری رفتیم، سه تا افطاری رفتیم. دیگر گفتند الان دیگر کسی افطاری دعوت نمیکند. خیلی بد است. خیلی بد است. یعنی در حد یک سوپ کسی نمیتواند به کسی افطاری بدهد؟ پیغمبر که فرمودند: «در حد یک نصف خرما، در نصف خرما افطاری بگیرید. به دیگران بدهید.» مراسم افطاری بگیر، نصف خرما بدهید به مردم. نصف خرما! در حد یک سوپ، یک کوکو کسی نمیتواند درست بکند به کسی بدهد؟ سخت میگیریم. بله! مهمان وقتی بیتقواست، بهش کوکو بدهند، عالم و رو سر ما خراب میکند: «ما را دعوت کرده، ما را کوکو داده!» پناه بر خدا از این زبانهای رها، از این زبانهای ول که راحت نیش میزنند، راحت حرف میزنند. چقدر روابط را به هم میریزند! از ترس این زبانها چقدر مردم به زحمت میافتند که یک وقت بهش چیزی نگویند. همش دارد به خودش زحمت میدهد که یک وقت چیزی نگویند، نیشی نزند. متاسفانه زبانهای رها تو آقایان هست، ولی تو خانمها انگار بعضی وقتها بیشتر است. بلکه آقایان را هم خانمها بعضی وقتها سیخ میزنند: «بیا ببین! این هم خانه خواهر مهمانیشان. این هم از دعوت کردن. این هم از ساعتی که ما را دعوت کرده. این هم از کوچهشان! یک جای پارک ندارد پارک کنیم. این هم از کولرشان! این هم از فلان!» همش یک نحوی سیخ میزند. بعد دیگر مهمانیها، روابط قطع میشود. روابط کم میشود. آزردگی میآید سر همین مسائل ریز. یک مهمانی که باید باعث تفریح و نشاط باشد، دور هم یک ساعت نیم ساعت همه غم و غصههایشان فراموش شود، دور هم باشند، میشود مایه عزا، استرس، تنش. بین خانوادهها فاصله میافتد.
و یک نکته هم حالا این وسط یادم آمد. جلسه قبل اشاره کرده بودم. بحث آداب برخورد با بچه خودمان. این هم خیلی مهم است. گاهی ما مهمانی میگیریم. این هم یک مشکلی ها! ما ضرب المثل داشتیم حالا شما احتمالاً داری آن را میگویند: «بیرونش مردم را کشته، تویش خودمان را کشتیم!» گاهی بعضیها مهمانی گرفتنهایشان این شکلی است. مهمان که میآید لذت میبرد از کدبانوگری و نظم و سلیقه و آداب و احترام و خوشزبانی و خوشبرخوردی و اینها، ولی نمیداند این آقا چقدر تو فحش شنیده تا این مهمانی را توانستند راه بیندازند! نمیدانی بچهها یک هفته قرنطینه بودند. قرنطینه! کسی دست به هیچی نزده که این مهمانی ساختارش به هم نخورد. شب هم تو کوچه میخوابیدند که یک وقت نکبت تا برندارد. مهمان میخواهد بیاید. بعضیها مهمانی میخواهند بدهند، از یکی دو هفته قبل هیچی به بچهها نمیدهند بخورند، چون مهمانی میخواهند بروند. غذای مفصل فشار میآورد آدم روی خانوادهاش که میخواهد پیش دیگران ... کی گفته این را؟ از کجا آمده این حرفها؟ مرد میخواهد مهمانی بدهد، به زن توهین بکند؟ اصلاً ثوابی برای مهمانی ندارد. هیچی گیرش نمیآید. هیئت میخواهد بگیرد، روضه میخواهد بگیرد، به همسر فحش میدهد که مثلاً برنامه خوب اجرا شود برای امام حسین! سر شما! هیچی مهمانی و روضه و اذیت و آزاری که بخواهد برای خانواده باشد. گاهی آدم مهمانی گرفته، بس که برایش مهم است که مهمانی خوب اداره شود، بچهاش را جلو جمع کنف میکند. این خیلی چیز بدی است. یا سر بچه جیغ میزنند یا بعضی وقت تو سر بچه میزنند. گزارش شده یک همچین چیزهایی. جلو جمع، بچه را میزند به خاطر احترام به مهمانها! این فاجعه است. اینها به شدت یعنی...
بچه از مهمانی زده میشود. از رابطه با دیگران زده میشود. بعضی وقتها بچهها تو مهمانیها خب این یک چیزی است، بچهها تو مهمانیها بیشتر دوست دارند جلب توجه کنند. ۴ نفر که میافتند، خودش را گم میکند. بچه تو مهمانی. حالا بعضی بچهها اینجورند دیگر. تو مهمانی شروع میکند از وقایع توی خانه تعریف کردن: «بابایم آن روز آمد فلان کار را کرد. مامانم نمیدانم اینجور شد. داداشم نمیدانم فلان شد.» این بچه را نباید جلو جمع کنف کرد. نهایت کاری که آدم میخواهد بکند، خیلی محترمانه با لبخند بچه را میآورد گوشه. مشغولش میکند. نخود سیاهی، چیزی، خلاصه حواله میکند برود دنبال کار. میگوید: «بچه میآیم! زبان را!» میگوید: «این بچه ما که آدم نیست، بچه بیادب، بچه تخس، بچه...» این کنف کردن بچه جلوی مهمان به هیچ وجه خوب نیست. به هیچ وجه خوب نیست. و البته زیادی هم پز دادن به بچه جلو مهمان، این هم چیز بدی است. قبلاً جلسات قبل صحبت کردیم. میگوید: «آن شعر انگلیسیات را بخوان برای خاله.» میگوید: «آن نمیدانم چیچیات را...» بعضی بچهها کلاس ورزش میروند میگوید: «پایت را ۱۸۰ وا کن عمو ببیند.» نمیدانم چیچی کن، فلان کن.
بچه معمولی تو مهمانی، یک رابطه معمولی با دیگران. رابطه فوق فوقالعاده و یک چیز خاصی دیده بشویم و فلان. یک چیز معمولی. دور همی. خستگیها برطرف شود. نشاط. یک گرهای از زندگی هم باز بکنیم. این محور مهمانی باشد. صندوق مالی داشته باشد مهمانی. حالا یا این جلسه یا جلسه بعد در موردش عرض خواهم کرد. یکی از چیزهای خوبی که از آداب اسلامی در مهمانیها این است که غذا که تمام شد یک ظرف خلال داشته باشیم. حالا ما خودمان را رعایت نمیکنیم. نیت کردیم که انشاءالله برگشتیم که از به بعد تو مهمانیها رعایت کنیم. خلال الان میفروشند دیگر، بیرون هست. ظرف ... فرمودند: «حق مهمان این است که پیغمبر فرموده، حق میهمان این است که بعد از غذا، به او خلال بدهند.» خلال بدن برای اینکه همانجا دندانش را تمیز بکند، مرتب بکند. بحث بهداشت در مهمانی خیلی مهم است. بعدش غذا پخش میکنند. میدهند هر کسی خواست برمیدارد. مرتب میکند. وسط غذا حرف نزن. با دهن پر کسی حرف نزند. حضرت فرمود: «کسی بسمالله بگوید اول غذا، آن غذا دیگر به این ضرر نمیرساند، ضرری ندارد.» کسی گفت: «آقا من بسمالله میگویم ولی بعضی وقتها غذا برایم ضرر هم دارد.» حضرت فرمود: «چیکار کنم؟» حضرت فرمودند: «لابد بعد که بسمالله میگویی، وسط غذا خوردن حرف میزنی، درست است؟» گفت: «بله آقا جان.» حضرت فرمود: «حرف که میزنی اثر بسمالله را خنثی میکند. حرف که زدی دوباره خواستی غذا بخوری، یک بسمالله جدید بگو.»
محمود زید بن طاووس و برخی بزرگان دیگر خیلی اهل آداب و مراعات سفره و اینها بودند. هر لقمه را بسمالله میخوردند. هر لقمه را. و از هر ظرفی که جداگانه میخواستند بردارند، یک بسمالله جدید میگفتند. این هم الان یادم آمد. مثلاً ظرف ماست دیگر. خب، من از قاشق خودم بردارم بزنم به این ظرف ماست؟ با این قاشق خودم سالاد بکشم؟ سالاد قاشق دارد. بیشتر مراعات میکنند تو بین آقایان. بعضاً مشکلات دیده میشود. سالاد روی ماست. آدم پیاله دارد. ضعف دارد. از آن قاشق میخواهد، یک قاشقم میخواهد بخورد از روی آن قاشق خودش، بعد میخورد. قاشق دهانی خودش را به این ظرفهای عمومی. آنی که همه میخواهند خلاصه دهان بزنند و اینها.
آدم لقمهها را کوچک بردارد. به اندازه دهان بردارد. ظرف غذا جلویش باشد. با فاصله. اگر میز ناهارخوری است، آدم به آن میز ناهارخوری تکیه ندهد. اگر میز بهش دارد فشار میآید. حالا مثلاً اگر صبحانهای هست، آدم قاشقی که آن چاقویی که پنیری شده را به کره نزند. با آن قاشقی که مثلاً خامه برداشته به عسل نزند. خود عسل قاشق آهنی بهش بخورد بد است. قاشق آهنی خوب نیست. بهترین این است که با قاشق غیرآهنی ازش برداشته شود.
در هر صورت، ته بشقاب را آدم تمیز بکند. ته پیاله ماست را تمیز بکند. با یک نانی، با یک چیزی. بالاخره حالا به نحوی که برای دیگران اذیت و سر و صدا نداشته باشد. اگر بوی غذا تا هر خانهای میرود، حالا من آوردم برایتان از آداب و رسوم تهرانیهای قدیم. این تیکه که «همسایه بوی روغن غاز میدهد.» این ضربالمثل بوده بین تهرانیها. بوی غذا که میرود خانه همسایه، میرسد، آدم باید یک تکه از این غذا به همسایه بدهد. بعد آن تکهای که مال همسایه است، خوشمزهترین تکه است. قدیم اینجوری میگفتند. «بوی روغن غاز میدهد.» بوی غذا تا هر جا که میرود، آدم خلاصه یک مهمانی یا یک فردی آمده کنتور برق را ببیند، تعارفش کند. اینها از آداب اسلامی است. تعارف الکی دروغ است و چیز بیخودی هم است. تعارف واقعی. واقعاً آدم بعضی فقط اهل تعارف الکی. میگوید: «ببینیمتان، در خدمت باشیم.» حالا سال به سال واقعاً دعوت نمیکنندها! فقط تعارف میکند. زبان میچرخد. نه! آدم واقعاً قصد داشته باشد دیگران بیایند و واقعاً تعارف بکند. واقعاً دوست داشته باشد دیگران بیایند. بوی غذا اگر به کسی رسیده، کسی رد شده دیده دم در خانه آمده، حتی راننده آژانسی که آمده یکی از مهمانها را پیاده کرده، بوی غذا تا دمِ خانه است. «تشریف بیاورید داخل، در خدمت باشیم.» اینها جزو آداب است. بعضیها اصلاً راننده آژانس را آدم حساب نمیکند. میگوید: مهمان آمده و مهمان، راننده را سلام و علیک میکنند، رفت. خیلی بد است. این اصلاً مال فرهنگ ما نیست. این بیادبی مسلمانی نیست این کارها. و چقدر ما فاصله داریم با این حرفها. قبول دارید دیگر از من؟ چقدر ما با این حرفها فاصله داریم؟ ما چقدر با فرهنگ اهل بیت، با فرهنگ رسول، فرهنگ امیرالمؤمنین فاصله داریم؟ واقعاً اگر اهل بیت بخواهند بیایند الان بین ما زندگی بکنند، ما نمیتوانیم تحمل بکنیم اهل بیت این نوع زندگی کردن ما را. اینها قابل تحمل نیست. انقدر آدم خوب، انقدر مرتب، انقدر با ادب.
تعارف خیلی با فشار به مهمان نیاوریم. دیس آورده، «تو را خدا باید بکشی. همین یک دانه. همین کفگیر. همین است، فلان!» آقا اذیت نکن مهمان را! از آنور بیخیال کفگیر دیگر بریزد. نخیر! این هم غلط است. تعارف نیست. بالاخره یک مقدار کشیدن، خوردن. شاید باز هم کسی دوست داشته باشد، میل داشته باشد. آدم دوباره تعارف میکند با محبت و با اشتها. حتی تو روایت ما قسم میدادند. گاهی اهل بیت، امام صادق قسم میدادند، «تو را به خدا قسم میدهم یک لقمه هم بخور.» با محبت اینجور. ولی خب فشار و اذیت دیگر مهمان نباشد. غذا را فرو کنیم تو دهان او.
آداب و رسوم تهرانیها را عرض بکنم خدمتتان. چیزهای جالبی است. مخصوص تهرانیها نیست حالا. اینی که نقل کردند از کتابی است که برای اهل تهران نوشته بود. مردم ما عمدتاً صد سال پیش، ۱۵۰ سال پیش همین مدلی زندگی میکردند. یک سری آداب خوب، یک سری هم آداب غلط. خرافات هم بین مردم ما متاسفانه بوده، ولی آداب خوب هم زیاد بوده. مهربانی، فرهنگ مهربانی، فرهنگ نوعدوستی، به فکر دیگران بودن، ارزش گذاشتن برای دیگران. این خیلی بین ما رایج بوده و الان خیلی خیلی دارد کم میشود. خیلی دارد کم میشود. گاهی یک عروس سال به سال مادرشوهرش را دعوت نمیکند. یک داماد سال به سال مادر خانمش را دعوت نمیکند. روابط در حد اینکه الان بیشتر اینجوری است دیگر. میآیند خانه پدر و مادرها میخورند و میروند. آنجاها همدیگر را میبینند. حتی خواهر و برادرها خانه پدر و مادر همدیگر را میبینند. خیلی اینها بد است. خیلی بد است. خیلی بد است. تأکید خیلی شدید دارم عرض میکنم. اینجور اگر بخواهد پیش برود زندگیها نابود میشود. خانوادهها از هم میپاشد. خیلی بد است. بزرگترهای فامیل باید یک فکری بکنند به حال این زندگیها. فقط وقتی کار دارند، وقتی پول میخواهند، با هر کس به ما زنگ میزند فقط کارمان دارد که زنگ میزند. مثل ۱۱۸. گفت: «۱۱۸ همینجوری زنگ میزند. هر وقت کارش دارند.» بعضی دوستان تماس میگیرند. همین تازگی بوده اتفاقاً یک عزیزی تماس گرفتند. حالا یادم نیست کی بود. خیلی جالب بود. زنگ زدند و حال پرسیدند و گفتند: «خب، امری ندارید؟ فقط زنگ زدم حالتان را بپرسم.» بابا! دم شما گرم. انقدر آدم مودب، انقدر مهربان. با هر کس زنگ میزند یا سؤال دارد یا کار دارد. «فلان چیز میتونی برای ما جور کنی؟ فلان کار را میتونی بکنی؟» اینها خوب نیست.
سن و سال بیشتری دارند، حتماً یادشان است. همسایهها با هم زندگی میکردند. همسایهها رفت و آمد خانوادگی داشتند. حتی همسایهها از فامیل به هم نزدیکتر بودند. حالا در مورد همسایه بحث مفصل است. تو خانه هم بودند. یعنی این بچه را بابا هر وقت نمیدید، میدانست خانه فلان همسایه است. یا فلان همسایه الان باید تو فلان کافیشاپ، فلان سینما و فلان پارک دنبال بچه بگردد. اینها بد است دیگر. روابط وقتی همسایگی و فامیلی نیست، رو به بیگانگان میآورند. یک بچه باید نزدیکترین دوستانش بچههای محل و فامیل و همسایه و اینها باشند. به شرطی که آنها هم خوب باشند. آدم تو محلی باشد که همسایهها خوب باشند، مومن باشند. آنی هم که اصله ایمان است. برای بعضیها اصل است که باکلاس باشند. باکلاس هم تعریف خودش را دارد. برای اینها دیگر به خانههایی که پارکینگ دارد، چه میدانم، کوچههای گشاد فلان محل باشد، متری فلان قدر باشد. آنجایی که متری مثلاً ۵۰۰ هزار تومان است، محلههای بیکلاس است. آنجایی که سه میلیون، چهار میلیون، آنجاها محل باکلاس. یک عده در توهمات و خیالات زندگی میکنند دیگر. خدا اینها را بیدار بکند انشاءالله.
همسایهها با قدیم حالا آداب تهرانیهای قدیم را دارم برای شما میخوانم. اینها با هم خیلی خوب بودند. اختلاف نداشتند. اگر اختلاف پیدا میکردند زود یکی واسطه میشد، سریع بین اینها را جوش میداد، روابط خوب میشد. صبح هر کس تو کوچه هر کس را میدید، سلام و علیک میکردند. گرم میگرفتند. آن مَثَل معروف تیکههمسایه «بوی روغن غاز میدهد» را هم که خدمتتان عرض کردم. توی خانه بهترین غذاها، بهترین جای خانه، بهترین چیزهایی که بود برای مهمان میگذاشتند. حتی یادتان است مثلاً بوقلمون، غاز اینها که میخریدند، اینها برای مهمان بود. خوراک بوقلمون را کسی تو خانه خودش نمیخواست. تو مهمانی برای مهمان درست میکردند. آنجا بچههایشان میخوردند. بزرگترها بهترین غذاها، پلو هفترنگ و چه میدانم، خورشت و فلان اینها. آن غذا بود که برای مهمان درست میکردند. خیلی ما الان فاصله گرفتیم از این حرفها. خیلی فاصله گرفتیم. بهترین غذاها را میروند شاندیز و طرقبه میخورند. غذای معمولی ابتدایی را میدهند مهمان. دقیقاً خلاف فرهنگ اسلام.
بعد همه اعتقاد داشتند به اینکه مهمان روزیاش را با خودش میآورد. مهمان وقتی میرود گناهان اهل خانه را میبرد، بلا دور میکند از خانه، عذاب را از خانه دور میکند. به هر نحوی بود، معمولاً تو خانه هر کسی یک مهمانی همیشه بود. پدر و مادرها شنیدیم دیگر. ۵۰ سال پیش بوده. هر وعدهای معمولاً یکی دو تا از بچههای پسرخاله، پسرعمه، دختردایی یکی بوده سر سفره. دیگر شما بزرگترها جمع یادشان است حتماً یا چنین چیزی نبوده اینجا؟ این چیزها. الان خب، خیلی فاصله گرفتیم از حال همدیگر میپرسیدند. دستشان این بوده که مشکلات هم را حل بکنند. دستشان سر درآوردن از زندگی دیگران نبوده. بله! آدم میبیند دیگر تو این زندگی آپارتماننشینی تا یک خورده یک صدایی بلند میشود سریع تلویزیون صدایش را قطع میکند، ببیند صدا از کجاست و کی دارد با کی چی میگوید؟ پناه بر خدا از این فضولیها، از این تجسسها. فقط میخواهد سر در بیاورد که این الان با شوهرش دعوایشان شده، سر چی دعوایشان شده و چی دارند به هم میگویند؟ اصلاً به فکر این نیست که من بروم بفهمم مشکل چی بوده، مشکل را حل بکنم. مشکل سر چی بوده؟ سه روز نمیشود کسی از حال همسایهاش غافل باشد. متن روایات بوده دیگر: «سه روز کسی از حال همسایه غافل نباشد.» پیغمبر اکرم وقتی کسی را سه روز تو مسجد نمیدیدند، میرفتند عیادتش یا میرفتند در خانهاش در میزدند. زیارت نکردیم همین جلسه ما؟ کسی اهل این هست؟ اگر کسی سه روز نیامد، نه برای فضولی که بریم زنگ بزنیم، سه روزه نیستی؟ نه برای اینکه واقعاً ببینیم مشکلش چیست. اگر مشکلی پیش آمده، غمی است، غصهای است، حل بکنیم برایش. الان انقدر زندگی از هم جدا شده، کسی بخواهد بیاید ببیند که شما چرا نیامدی، اصلاً احساس میکند دارد فضولی میکنی. احترام آدم به این است که به هیچکس کار نداشته باشد. چقدر عوض شده زندگی!
آن موقع بیاحترامی بود اگر کسی به کسی کار نداشت. الان احترام هر کسی به این محفوظ است که کاری به کار دیگران نداشته باشد. «زندگی خودت را بکن. بقیه را چیکار داری؟ به تو چه؟ بقیه دارند چیکار میکنند؟» حالا نحوه عیادت رفتنشان. یکی از اقسام مهمانی عیادت رفتن است. عیادت که میخواستند بروند پیش مهمان، کم اینها از آداب عیادت. پیش مهمان کم مینشستند. زیاد حرف نمیزدند. زود بلند میشدند، میرفتند. چیزی که متناسب با مهمان باشد میبردند. گل و اینها نمیبردند. تهرانیهای قدیم گل نمیبردند برای مهمان، برای عیادت، برای اینها. میگفتند گل به چه درد میخورد؟ چیزی باشد که استفاده بکند ازش. برطرف بکند که به یک دردش بخورد. حالا الان رسم شده. فقط پتو آوردهاند که دارم پتو فروشی باز میکنم. هر کس تو عروسی ما آمد یک پتو آورد برایمان. چه اشکالی دارد؟ آدم قبل از اینکه برود، لزومی ندارد همیشه آدم وقتی یک چیزی دارد هدیه میبرد، ذوقزده بکند طرفش را.
من سؤال میکنم از طرفم: «من این مقدار میخواهم برای شما چیزی بخرم. دوست داری پولش را بهت بدهم؟ الان پول دادن بهتر است واقعاً؟ یا دوست داری برایت چیزی بخرم؟ اگر دوست داری چیزی بخرم چی بخرم؟» سؤال بکند. من که واقعاً طرف بدش بیاید. من خودم اگر کسی بخواهد برایم هدیه بیاورد از من سؤال بکند، خوشحال میشوم. مخصوصاً آنهایی که کتاب برای ما میخواهند بیاورند. منزلمان یک کتابخانهای است که وسطش زندگی میکنیم. طبقه پایین منزلمان کتابخانهای است که آن وسط جا وا کردیم که بتوانیم بخوابیم، زندگی کنیم. دیگر ماشاالله انقدر کتاب زیاد است. اگر چشم نخورد، نسوزد، آتش نگیرد! من دیگر الان خودم آمار کتابهایی که دارم را ندارم. یعنی بعضیها میگویند فلان کتاب. میگویم: «یادم نیست. برایم نگاه کنم.» حالا کسی میخواهد برای ما کتاب بیاورد. بر فرض مثال با این قیمت مثلاً تا حد ۵۰ هزار تومان میخواهم کتاب بخرم. حالا اهل همین جلسه، وقتی لطف کردند این کار را بکنند، از باب تشکر، از خود ما سؤال کردند. ما به ایشان شرح نهجالبلاغه را گفتیم و خریدند و خیلی هم استفاده کردیم. دعایشان هم کردیم. خدا خیرشان بدهد انشاءالله. خیلی خوب است واقعاً دل به دست میآید. آدم مهمانی دارد میرود، چیزی میخواهد ببرد، عمومی دارد میبرد؛ میوه، شیرینی، تابلوی قشنگی، کتاب شریف نهجالبلاغه، کتاب مفاتیحالحیات آیتالله جوادی آملی، اینجور چیزها را هدیه میدهد. طرف سؤال میکند. بعضیها همه ساعت آوردند. بعضیها همه کتری آوردند. همه قوری آوردند. یک چیزی میماند، آن طرف میگوید آقا این همه آوردند! آن اصل کاری برای ما نمیگذارند.
این را هم عرض بکنم دیگر بحث ما تمام میشود. تهرانیهای قدیم هیچ وقت نه سر ظهر میرفتند مهمانی، نه اول غروب. این دو تا ساعت را نمیرفتند، چون وقت استراحت بوده و میگفتند ممکن است تو این ساعتها صاحبخانه چیزی نداشته باشد. مخصوصاً آنهایی که آقای کاسبند. خوب صبح مثلاً خرجی دادند یا صبح مثلاً وسایل تهیه کردند، تا ظهر دیگر هرچه بوده تمام شده. بر فرض یا مثلاً ظهر اگر آقا چیزی آورده خانه، تا غروب تمام شده. مقید به اینکه چیزی جمع بکنند نبودند دیگر. بین خانهها یخچال نداشتند. یخچال، فریزرها مگر چقدر جا داشت؟ مگر چقدر توش چیزی میگذاشتند؟ ماشاالله برای ۵ نسل آینده تو یخچال ذخیرهسازی شده! تا ۵ نسل قشنگ چیز دارند که استفاده بکند. این ساعتها نمیرفتند. سر ظهر، اول غروب. صبح اول وقت هم نمیرفتند. میگفتند این شب بوده، شاید مهمان داشته، شاید بچههایش خواب باشند، وضع خانه رو به راه نباشد. الان ما بریم ناراحت میشود. بالاخره وضع خانه به هم ریخته است. ساعتهای حالا مثلاً دو ساعت به ظهر، سه ساعت به ظهر، با هماهنگی قبلی. الان که وسایل آمده آدم هماهنگ میکند. «فلانی هستی؟ یک ۵ دقیقه کارتان دارم میخواهم بیایم. اجازه میفرمایید؟» هیچ مشکلی نیست. بدون تعارف، بدون فلان. قشنگ آدم اجازه میگیرد. بعد حالا من بیایم دم در خانه، خلاصه پیش میآید طرف زنگ میزند. بعد با ما کار طولانی هم دارد. حالا ما خیلی هم وقت داریم. بعد خوب بنده خدا به جای اینکه ما اذیت بشویم از اینکه طولانی دم در وایسادیم، او اذیت میشود. هی این پا و آن پا میکند. یعنی اینکه یک جایی واسه من میگوید: «بعد بعضیها هی سر را میچرخانند که ببینند ما یک دعوتی چیزی که بیایند تو خانه.» بنده الان موقعیت ندارم مثلاً میخواهم تعارف بکنم. توقع دارد و ناراحت هم میشود. بعداً میرود پشت سر ما هم حرف میزند. «تا دم در خانه رفتیم، یک تعارف نکرد بیاید تو.» این هم این نکته حالا درباره مهمانیها بود.
نکات دیگری هم بود میخواستم عرض بکنم خدمتتان. این حالا تو این بحث سلام نیست. فقط در مورد ماه رمضانشان بگویم برایتان جالب است. ماه رمضان قدیمیها خیلی مقید بودند که با هم باشند. آداب یکی از آداب ماه رمضان همین معاشرتهاست دیگر. ماه رمضان ماهی است که هم ماه خلوت کردن هم ماه دور هم بودن است. از عجایبش این است: سحرهایش وقت خلوت کردن است. هر کسی یک گوشهای برای خودش خلوت کرده. افطار وقت دور هم بودن. قدیمیها خیلی به این مسائل اهمیت میدادند. از ماه شعبان که میشد زولبی بامیه درست میکردند. زولبیا و بامیه و گوش فیل و اینها درست میکردند. بعد خوب آذوقه و خاروبار و اینها جمع میکردند برای ماه رمضان. قدیمیها رسمشان بر این بود که ماه رمضان فقط دور هم باشند و پذیرایی بکنند.
آدابی که ما برای عید نوروز بیشتر مد نظر داریم، البته قدیمیها برای عید نوروز هم داشتند، ولی برای ماه رمضان انگار مقیدتر. سحرها پا میشدند، همدیگر را بیدار میکردند که حالا این را قبلاً عرض کردم. دور هم که مینشستند حالا آداب سفرشان را بگویم برایتان جالب است. اول یک نصف استکان آب گرم میخوردند. بعد یک قندآب میخوردند با شیرینی کم. قندآب دیگر توی آب داغ قند میریختند، هم میزدند. فقط خیلی کم شیرینی درست میکردند. یکی دو تا تخم مرغ نیمبند. چایی و نان و پنیر و یک پیاله آش. افطارشان این بوده. دور هم هم میخوردند. بعد از یک مدت شام میخوردند. سحری یک شام اصل غذایشان بوده. یک سحری مثلاً معمولی. این هم جزو نکته طبی دارد. به معده یکدفعه فشار نمیآوردند. حالا معده ۱۵، ۱۶ ساعت خالیه. یکدفعه تو افطار پر پر میشود در حد ترکیدن! دوباره تو سحر پر پر در حد ترکیدن! باز دوباره ۱۶ ساعت خالی. آدم زخم معده میگیرد. دو تا ماه رمضان روزه بگیرد. ماهی قدیمیها یک افطار سبک، بعد شام، دوباره یک سحر سبک که معده آرام آرام پر بشود و آرام آرام خالی بشود. قدیمیها واقعاً خیلی چیزهایشان رو به راهتر بوده. حالا یک سری چیزهای خرافی و بد هم داشتند، ولی این چیزهای زندگیشان معمولاً چیزهای خوب و رو به راهی بوده. البته خب، شبها هم خیلی تو ماه رمضان دور هم جمع میشدند. قصه میخواندند، شعر میگفتند و میخواندند. فرهنگ اصیل ما نشانه دور هم که جمع میشدند شاهنامه فردوسی میخواندند. خیلی قشنگ است. دیوان حافظ میخواندند. چقدر ما ایرانیان نسلهای گذشتهمان با فرهنگ بودند. خیلی عجیب است واقعاً. چقدر متمدن بودند! باوجود حکومتهایی که داشتیم، معمولاً حکومتهای زورگو، ظالمی که حالا خدا لعنت کند آن ظالمینشان را. دستشان بر این بود که مردم باسواد نشوند، ولی چقدر این مردم با استعداد، چقدر با فرهنگ، چقدر باسواد! دور همنشینیهایشان به لغو و چرت و پرت نمیگذشته. اینی که الان غربیها سفارش میکنند عجیب است ها! الان غربیها سفارش میکنند تو مهمانی کتاب بچرخانی برای مهمان. برای هر مهمان یک کتاب بیاوری و او بخواند یا یک روزنامه بیاوری برایش بخواند. قدیمیهای ما اهل این چیزها بودند. مینشستند شاهنامه میخواندند، قصههای قرآن برای هم تعریف میکردند. خود قصهگویی چقدر قشنگ بوده. مخصوصاً برای بچه که تو فرهنگ ما بوده و الان دارد کم میشود. پدر و مادرها شبها برای بچه قصه میگفتند، بچه با قصه میخوابیده. آن هم قصههای درست و حسابی. الان خود بچه شبها مینشیند پای تلویزیون قصههای عشق و عاشقی میبیند و میخوابد. از کجا به کجا داریم میرویم خدا میداند!
بعد زولبیا بامیه میخوردند. یک نفر قرآن میخوانده. یا قرآن میخواندند یا تفسیر قرآن میخواندند یا دعا میخواندند با هم. مهمانیهایشان و دورهمنشینیهایشان تو ماه رمضان به این نحو بوده. یا میرفتند قهوهخانه. قهوهخانهها هم نقالی داشته. یک نفر میآمده پردهخوانی و نقالی میکرده. زورخانه. خلاصه این دورهمیهایشان این شکلی بوده. تفریحات سالم. شب ۲۷ ماه رمضان که میشده کلهپاچه میدادند. این هم جزو چیزهای جالبشان و جشن نشان میداده. به نیت ابنملجم. میگفتند شب بیست و هفتم ابنملجم را کشتند و این هم کلهپاچه ابنملجم است. خلاصه میدادند و دور هم میخندیدند و میخوردند. این هم از آداب قدیمیها. خدا انشاءالله رفتگان ما را، قدیمیهایمان را، مخصوصاً آنهایی که مومن بودند، معتقد بودند، زحمت کشیدند، خونِ دل خوردند، این آداب را به ما یاد دادند، این معارف را به ما رساندند، همه را رحمت بکند و سر سفره پیغمبر انشاءالله باشد. ما را هم با این معارف، این حقایق، با این آداب آشنا بکند. انشاءالله اهلش باشیم. خانوادههایمان قرآنی و اهل بیتی باشد. انشاءالله زندگیهایمان بوی خدا و پیغمبر بدهد. اهل آداب، اهل مراعات. به حق اهل بیت انشاءالله.
سؤالی اگر باشد ما در خدمت هستیم. جلسهای هم نداریم بعدش. میتوانیم در حد ۱۰ دقیقه، یک ربعی اگر خسته نشوند خواهران در خدمت باشیم. «نه، بفرمایید.» «خواهش میکنم.»
ذکر رکوع و سجده اگر چهار تا اشکال دارد. نه! استحبابش به فرد بودنشه. مستحب فرد باشد. وگرنه دو تا باشد، چهار تا باشد، فرقی نمیکند. اصل رکوع اگر درست باشد، یعنی شخص آن مقداری که باید ثابت باشد تو رکوع، ثابت بماند و بعدش بلند بشود و یک ذکری هم بگوید. آنجا این مقدار وقفهای که دارد در رکوع با ذکر باشد. دیگر حالا البته فقط یک گیر اصلی که هست این است که یک وقت ذکر رکوع را به جای سجده بگوید، ذکر سجده را به جای رکوع. آن هم برخی از مراجع گفتند اشکال دارد. همه نگفتند. وگرنه خود ذکر هر چقدر تعدادش بالا پایین بشود و اینها. ذکر رکوع دو تا باشد، ۱۰ تا باشد، سه تا باشد، فرقی نمیکند. البته مستحب این است که عدد فرد باشد.
عرض کنم خدمتتان که از آداب جلسه درس-مهمانی که یک نفر دارد صحبت میکند، به این مهمانی عمومی که همه دور همند. ادب حکم میکند که انسان سلام بکند، بقیه هم به استقبالش بروند. حالا اگر میخواهند بلند بشوند، نه! جواب سلامش را بدهند، ولی وقتی مجلس درس یا سخنرانی است، ادب حکم میکند که وقتی کسی وارد میشود سلام نکند. سلام آرام به آنهایی که دور و بر خودش نزدیک نشستهاند. یا اگر سلام بلند کرد، بقیه جواب سلام آرام به او بدهند که فقط خودش بشنود. حتی در مورد صلوات فرستادن در مجلس عمومی و سخنرانی و درس و اینها. مخصوصاً درس. جلسه سخنرانی مجلس عمومی راحتتر است، ولی کلاس درس. بزرگان میفرمودند مرحوم آیتالله وجدانی فخر - خدا رحمتشان کند - ایشان سر درس سفارش به شاگردانشان میکردند که اگر من اسم پیغمبر اکرم را آوردم و صلواتی لازم بود، هیچ کس بلند صلوات نفرستد. همه زیر لب صلوات بفرستند. مجلس درس است، مجلس روضه که نیست. مجلس درس، مجلس روضه، بلند!
حالا اگر خانمها هستند که باز خانمها اگر نامحرم میشنود، هم تو سلام کردنشان، هم توی صلوات فرستادنشان، همه اینها باید مراعات شود. صدا به نامحرم نرسد. هر چند اینجا اگر برسد حرام نیست، ولی ادب حکم میکند که در همین مقدار هم انسان مراعات بکند. صدای او به نامحرم نرسد. نامحرم متوجه از حضور او. یک جلسه بعضی وقتها میبینیم یک خانم وارد مسجد شده، آقایان پشت پردهاند، همه فهمیدند فلان خانم آمد تو مسجد. از تکبیر گفتن در نمازش همه میفهمند که این فلان خانم ماشاالله انقدر بلند و با قدرت تکبیر میگوید، همه مسجد با خبر میشوند. یا مثلاً تو عطسه کردن بعضی خانمها انقدر بلند و قوی و اینها عطسه میکنند که همه نامحرمها با خبر میشوند. و اینها از آدابی است که حالا خود مجلس درس باشد، سخنرانی باشد، مهمانی باشد، اینها با همدیگر تفاوت دارد. و بله! سر سفره اولاً که از آداب سر سفره که اگر کسی وارد شد، هیچ کس جلو پایش بلند نشود. امام رضا علیه السلام وارد شدند، غلامان و خادمانشان سر سفره نشسته بودند. از جا بلند شدند. حضرت اخم کردند، فرمودند: «مگر بهتان نگفتم وقتی کسی وارد میشود حق ندارین از سفره بلند شین؟» حتی یعنی اگر انسان سر سفره نشسته، امام رضا هم وارد میشوند نباید بلند شود. آداب سفره.
خوب، وقتی بلند بشوند، سلام بکنند. سفره حالا به هم بریزد. یکی سلام کرده، آن از جا بلند شده. این دارد برایش جا وا میکند. البته از آداب مجلس وقتی کسی وارد شد از آیه قرآن هم هست، میفرماید: «تَفَسَّحُوا». برایش جا باز کنیم. وقتی کسی وارد شد، از حق برادر به گردن برادر. حالا برادر، خواهر را هم در بر میگیرد، یعنی کسی مومن به مومن، یک همچین حقی دارد. وقتی وارد مجلسی میشود، دیگران برایش جا باز کنند. احترام او این است. حالا من این را خیالم نباشد، مجلس درس است. نخیر! مجلس درس هم باشد، بدون اینکه مجلس به هم بریزد، کلاس به هم بریزد. یک جایی انسان باز میکند برای او. خیلی آرام بهش میگوید: «بفرمایید.» حتی اگر جا تنگ است، حتی اگر اذیت میشود. اذعان پرسید: «آقا اینها که توی مهمانی نشستهاند همه انسانند؟» حضرت فرمودند: «انساناند، غیر از آنهایی که «الْمُتَرَبِّعُ فِی ضَیِّقٍ» در جای تنگ چهار زانو نشسته و کسی که مسواک نزده آمده تو مهمانی، دهانش بو میدهد.» حالا بعضی که سیر هم خوردند، پیاز هم احتیاطاً رویش خوردند، بعد آمدند تو مجلس، سلام علیک میکند. میبیند که بقیه فقط دارند هی خودشان را میکشند عقب. بله! حالا نمیدانم بو دارد، اذیت میکند بقیه را. فرمودند: «نماز جمعه میخواهید بروید، از پنجشنبهاش دیگر پیاز و سیر نخورید که تو نماز جمعه آدم دارد ذکر میگوید، ممکن است بوی دهانش به یکی دیگر برسد.» حالا جوراب گاهی بو میدهد. بوی عرق. آدم تو مهمانی آمده، بوی عرقش مجلس را برداشته. تو یک اتوبوس یک نفر بوی عرق میدهد، کل اتوبوس را بوی عرق برداشته. اینها دیگر خلاف آداب است. خلاف فرهنگ اسلامی. البته بوی خوش هم برای خانمها حد و مرز دارد، برای آقایان هم حد و مرز دارد. حالا یک خانم خیلی باکلاس است. وارد مجلس که میشود، اصلاً این عطر رایحه دلانگیزش کل مجلس را برداشت. فرمودند که این کسی که بوی خوب میدهد و بو به مشام نامحرم میرسد، خلاصه تا وقتی که بیرون است، ملائکه دارند لعنش میکنند تا برگردد خانه و این بوی خوب او تو ملکوت بوی آلوده است. ملائکه بینیشان را میگیرند. از این آداب ریزه دیگر تو محرم و نامحرم و بحث آداب مهمانی و اینها.
پس سر سفره حالا سلام کردن و اینها نه، ولی جا باز کن. انسان به دیگران جا بده. چهار زانو ننشیند تو جای تنگ. ولو من یک خورده بهتر بنشینم. تکیه بزنند. تا جایی که میشود همه تکیه بزنند. جا باز کنیم برای دیگران. اینها از آداب مجلس. مادر و مادرشوهر... مادرشوهر میخواست مثلاً... نه. اینها که اصلاً حاج خانم حدش هیچ وقت برای اینها حدی گفته نشد. البته در اصل مهمانی ما سفارش دادیم که تا جایی که میشود یک روز در میان باشد. ما هر روز همدیگر را دیدن و مهمانی سفارش نشده. حتی پیغمبر اکرم به یکی از اصحابشان فرمودند که «زُورْ قِباً تزدادُ حُبّاً.» یک روز در میان بیا، محبوبتر باشی. «دوری و دوستی.» دوری دوستی ما داریم تو روایات. حتی در مورد اقوام نزدیک فرمودند: «هیچ وقت دو تا فامیل با هم همسایه نشوند.» تو روایت. دوری و دوستی. مادرشوهر و عروس با فاصله. داماد با پدر خانم، مادر خانم با فاصله. نزدیک باشند و همیشه با هم باشند و همه غذاها را با هم بخورند و... مگر مواقع اضطراری استثنایی که حالا یک شرایط خیلی خاصی پیدا میشود. پدر و مادر پیرند، بچه دیگری ندارند. این پسره باید به اوضاع مادر رسیدگی بکند. دوستی مادر جان افتادی، مردیم دیگر. خدا و پیغمبر گفتم باید دوری و دوستی. آدم به فکر مادر باشد. بیاید با او زندگی بکند. خلاصه اینها هر کدام بستگی به شرایط دارد. تا حدی که افراط نشود. تا حدی که زدگی نیاید. تا حدی که خستگی نیاورد. تا حدی که حریمها حفظ شود. بحث حریمها خیلی مهم است. جلسات قبلم اشاره کردیم. آدم یک وقتی زیاد رفتنش حریمش را از بین میبرد. گاهی دیر رفتنش حریمش را از بین میبرد. ببینید تا چه حدی انس و محبت را حفظ میکند و بیشتر میکند. به توقعات طرف مقابل هم بستگی دارد. به فرهنگها بستگی دارد. دور و نزدیک بودن خانهها به همدیگر بستگی دارد. زندگیهای روستایی یک سری شرایط برای خودش دارد. زندگیهای چادرنشین یک سری شرایط برای خودش دارد. زندگیهای ویلایی یک سری شرایط برای خودش دارد. زندگی آپارتمانی یک سری شرایط برای خودش دارد. الان بعضی پدر و مادرها تو آپارتمان سخت است برایشان پذیرایی از بچه. بچه کوچک که میآیند، سر و صدایی که میکند، همسایهها همه ذله میشوند. خانه دارد درندشت از این سرش میرود آن سرش، گم میشوی. خوب، اینجا آن پدر و مادر خودشان تو آن خانه احساس گم شدن میکنند. همش دوست دارند شلوغ باشد، بیایند این بچهها پر بکنند. شرایط با همدیگر فرق میکند. نمیشود یک حکم ثابت کلی داد که همه مثلاً یک روز در میان بروند یا همه هر روز بروند. نه! هر کسی به نام موقعیت خودش، شرایط خودش، فرهنگ، خستگی و ملالت و اینها نیاید.
بله! ما حقیقتش آمادگی برای روضه نداریم. آماده نکردیم خودمان را. حالا خدا انشاءالله از شما قبول بکند و حالا توفیق روضه خواندن نداریم، ولی یک حمد یک صلوات تقدیم میکنیم به جناب حمزه سیدالشهدا. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه بیستم
میهمانی
جلسه بیست و یکم
میهمانی
جلسه بیست و دوم
میهمانی
جلسه بیست و سوم
میهمانی
جلسه بیست و چهارم
میهمانی
جلسه بیست و ششم
میهمانی
جلسه بیست و هفتم
میهمانی
جلسه بیست و هشتم
میهمانی
جلسه بیست و نهم
میهمانی
جلسه سی ام
میهمانی
در حال بارگذاری نظرات...