‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد؛ (اللهم صل علی محمد و آل محمد) و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
بحث آراستگی در مهمانی را عرض میکردیم خدمتتان؛ و "نزدیک بودن و پاکیزه بودن" و البته به وسواس و تکلف و اینها کشیده نشد. خب مثلاً در مهمانی، ظروف باید تمیز باشد؛ تا حدی که ممکن است، اون میزی که مثلاً در اختیار داریم، چه میدانم، شیشههای پنجره در حدی که بالاخره تو ذوق نزند، علامت خلاصهی کثیف بودن و شلخته بودن و اینها نباشد. ولی در حد تکلف؛ حالا بعضیها مهمان میخواهد بیاید، تا شیشههای پنجرهی مثلاً تو کوچه را باید یکی بیاید بچه، نمیدانم یک کسی بیاید برود آویزان بشود از این در و پنجره که اون شیشه را از بیرون بشوید. البته ما نمیگوییم که این کار بد است؛ یا مثلاً بعضیها فقط میگویند که جایی را تمیز میکنیم که مهمان ببیند. این هم بد است. مهمان نمیبیند! خب مگر ما به خاطر مهمان میخواهیم تمیز بکنیم؟ ما اولاً که به خاطر اصل تمیز بودن و بهداشت، اینکه نظافت از ایمان است و خدای متعال نظافت را دوست دارد؛ اولیای خدا شخصیتهای تمیز و پاکیزهای بودند، این اصلش است؛ که انسان تمیزی را هم فطرتاً دوست دارد، هم بالاخره خدای متعال و هم دین را به ما اینجوری یاد داده که پاکیزه بودن و تمیز بودن و اینها چیزهای خوبی است؛ انسان باید اینجوری باشد. اینکه حالا به خاطر اینکه کجاها را میبینند و چه میدانم به خاطر اینکه چی میگویند و فلان و اینها، این خوب نیست؛ ولی در حد وسواس و افراط و بیش از حد و به رنج و زحمت انداختن، اینها چیزهای بدی است.
یک وقت توی مهمانی انسان چای خورده، چایی مثلاً روی فرش ریخته میشود، یک خورده میز لک میشود، یک خورده بچه دستش روی شیشهی تلویزیون میافتد، یک خورده یک کسی یک دست کثیفی به یخچال میزند؛ همانجا جلوی مهمان شروع میکنند تمیز کردن، با مثلاً یکجوری علامت اینکه خانهی ما را کثیف کردی. یک وقت چایی ریخته، خب انسان با علامت خیلی هم ریلکس، اصلاً غصه نخور، الان یک دستمال میآورم سریع تمیزش میکنم؛ حالا مهمان پایش خورده چایی ریخته. این استرس به مهمان میدهد، این بد است. این از آداب مهمانداری اسلامی نیست. این نحوهی اکرام مهمان نیست. پذیرایی کریمانه از مهمان نیست؛ مهمان به استرس میافتد.
خلاصه، مهمان خجالت نباید بکشد تو مهمانی. یک نکتهی مهمی است، هیچوقت انسان نباید کاری بکند که مهمانش به خجالت بیفتد. واقعاً باید او احساس راحتی بکند تو خانهی ما. البته در حدی که حالا بخواهند: "خب، این بچهها دیگه خیلی دارند احساس راحتی میکنند. رفتند تو کمدها و لباسهای اهل خانه را دارند میریزند توی اتاق؛ رفتند سر ظرفها دارند ظرفها را درمیآورند و خیلی دیگه اینها راحتاند!" نه، اینجا آدم میتواند بالاخره خیلی با ملایمت برخورد بکند، صحبت بکند، به بزرگتری بگوید، به بزرگترشان بگویی که این بچهها یک وقت مثلاً به این نحو یک وقت این بچهها ظرفها را نیندازند بشکنند، تو دست و پاشان برود! "اینجوری، این بچههاتون همیشه همینجورند؟ ماشاالله ماشاالله چه بچههایی خدا!" خب این طرف دلش میشکند، ناراحت میشود، پذیرایی نیست. آدم مهمان را دعوت کردی که او را اکرام بکند، خب با این کار دارد نقض غرض میکند، خلافش دارد صورت میگیرد. این گفتارها، این نوع برخوردهایی که بخواهد یکجور طرف را شرمنده بکند که او انگار مثلاً اشتباهی کرده. بعضیها جمعوجور میکنند طرف را، یک مدلی حرف میزنند خلاصه، طرفشان خودشان را جمعوجور میکنند. حالا دستش خورده چیزی ریخته، آلوده شده، در سرویس بهداشتی آنجور که باید تمیز نکردند؛ گاهی یک مهمانی آمده، بچهای رفته، خلاصه بچه بوده، رفته سرویس بهداشتی، حالا یک آلودگیهایی به بار آورده. همه فامیل را باخبر کردن اینها که: "وای، نمیدونی این بچهی اینها آمد رفت توالت ما را چه کار کرد؟" "این حیای ما را که چه کار نکرده؟" "این نمیدانم فلان." اون مهمان که بشنود او ناراحت میشود، دلش میشکند، بلکه اصلاً یک سری موارد هم غیبت است. اینها واقعاً غیبت است. مهمان آدم بیاید حالا یک اشتباهی کرده، من این را برم به دیگران بگویم.
این یک نکته در مورد پذیرایی از مهمان. آراسته بودن سفره. این نکات را که اینها از معارف زیبای دین ماست؛ بالاخره قرآن و روایات و اهل بیت به ما یاد دادند چه جوری زندگی کنیم. اگر کم و کسری هست، گفت: "هر عیب که هست از مسلمانی ماست." اسلام به ذات خود ندارد عیبی. ماها یک وقتهایی کوتاهی میکنیم یا بلد نیستیم یا کوتاهی میکنیم خلاصه؛ وگرنه اهل بیت کارشان درست است، این دین خلاصه همه رقمه درست است.
درباره پذیرایی و سفره. اصل ادب غذا خوردن، خود سفره است. میز ناهارخوری، حالا ما خیلی ضدش نمیخواهیم موضع تند و تیز بگیریم، ولی آنجوری خیلی با فرهنگ اسلامی و ایرانی، فرهنگ ایرانی ما. حالا من یک کتابی آورده بودم برایتان امروز بخوانم، احتمالاً امروز فرصت نمیشود، انشاءالله جلسهی بعد. آداب ایرانیهای قدیم، نحوهی زندگیشان صد سال، صد و پنجاه سال پیش چه مدلی زندگی میکردند. یک نکات خیلی قشنگی تو این کتاب هست، حالا انشاءالله اگر بشود، جلسهی بعد عرض میکنم. مثلاً خود همین آجیل مشکلگشا، این آدابی داشته، یک اصلاً مراسمی بوده، یک ماجرایی بوده، حالا در موردش عرض میکنم. البته بعضی چیزهایشان خرافی است ولی حکایت از فرهنگ مردم دارد؛ یک سری چیزها تو خلقیات و رفتار مردم بوده، الان بین ما دارد کمرنگ میشود.
حالا مثلاً در مورد سحر، سحرخیزی. من خودم یادم میآید از بچگیام، ولی بعداً دیگه ندیدیم، الان دیگه تقریباً از بین رفته. شما حتماً یادتون است، سحرها یک خانواده که بیدار میشد، همهی خانههای محل را بیدار میکردند، یادتون است دیگه حتماً؟ تو کوچه راه میافتادند: "همسایه، خواب نمونی! نیم ساعت مونده به اذان، چهل دقیقه مونده به اذان، سحریتونو خوردین؟ فلان." الان میبینید دو تا واحد کنار همند، یعنی اون یکی از اینها در به هم میزند، قشنگ صدا تو خانهی بغلی میآید، ولی سال به سال با هم کار ندارند. خیلی بد است.
حالا در بحث همسایگی، بحث مفصلی است که باید سر وقت خودش صحبت بشود، ولی خلاصه یک سری چیزها دارد توی زندگی ما و این هم از غرب دارد میآید، واقعاً دارد از غرب میآید. بیتفاوت شدن نسبت به بقیه، زندگی تنهایی، عزلتنشینی، بعد سر و کله زدن با این ابزارهای پیشرفته و مدرنیته و این ابزارهای ارتباطی اجتماعی. اینها، هرکی گوشی دارد، یک تبلتی دارد، یک لپتاپی دارد، سرش به همان گرم است، همین! دیگه کسی با کسی خیلی کاری ندارد. تو یک اتوبوس چهل نفر نشستهاند، چهل تا گوشی دستشان است؛ هرکی با گوشی خودش مشغول است. دو نفر کنار هم نشستهاند. امیرالمؤمنین، پیغمبر اکرم فرمودند: "دو نفر مسافت کوتاهی را با هم همسفر میشوند، باید از آدرس خانه همدیگر را بگیرند، با هم رفیق شدهاند." اینها الان دیگه اینها نسبت به همدیگر حق پیدا کردهاند. تو روایت دارد: "دو نفر چهل قدم با همدیگر قدم بزنند، روز قیامت خدا سؤال میکند که با آن رفیقت چه کردی؟" همراه بودی؟ بعداً باید سراغش را میگرفتی، احوالش را میپرسیدی. حالا گاهی میبینی چهل سال همسایه است، شش ماه طرف جابهجا شده، هیچ خبری دیگه از همدیگر ندارد. خیلی بد است. مال فرهنگ ما نیست، فرنگی است که به ما تحمیل کردهاند.
در هر صورت سفره مال فرهنگ ماست. میز ناهارخوری هم از چیزهایی است که به فرهنگ ما آوردهاند. البته اگر کسی کمردرد دارد، پادرد دارد، راحتتر است؛ برای بعضی خانمها مخصوصاً که بچه زیاد دارند، تو ساعتهای متفاوت میآیند غذا میخورند، خب اینها یک میز ناهارخوری توی آشپزخانه دارند؛ مادر کارش راحتتر است. دیگه یک سفره روی میز پهن است و یکی ساعت دوازده ناهارش را میخواهد بخورد برود دانشگاه، یکی ساعت یک و نیم از مدرسه آمده میخواهد ناهارش را بخورد، آقا ساعت دو از سر کار آمده. حالا تا جایی که میشود، اگر همه با همدیگر همسفره باشند که خب خیلی خوب است؛ اگر هم نمیشود، خب این بنده خدا اذیت میشود بخواهد سفره را هی بیاورد و ببرد، روزی چهار بار پنج بار سفره را پهن کند. اینجور موارد اشکالی ندارد میز ناهارخوری و اینجور مسائل.
ولی آداب سفرهداری و سفره نشستن و اینها با این سفره روی زمین مناسبت دارد؛ که پیغمبر اکرم فرمودند که، یعنی درباره سیرهی پیغمبر فرمودند، پیغمبر سیرهشان به این نحو بود که سر سفره که مینشستند، انگار در محضر خدای متعال نشستهاند. به این سر سفره مینشستند انگار در محضر خدایند؛ حالتی که تشهد مینشینند. به چه نحوی روبروی خدای متعال؟ انسان تو حالت تشهد به چه نحوی است؟ سر سفره هم به این حالت نشسته، انگار دارد نماز میخواند. خب اینجا نعمت خدای متعال است، سفره رحمت خدای متعال است. انسان با تکبر نمینشیند. بعضی جاها مد شده ایستاده غذا میخورد. خیلی بد است. فلافلی میخواهد باشد، میخواهد آبمیوه فروشی باشد، میخواهد هرجایی هر مدلی باشد، این غلط است. ایستاده غذا خوردن هم برای معده به شدت ضرر دارد، هم برای عرض کنم که نحوهی ارتباط با دیگران. سر سفره هیچ ارتباطی، اصلاً سفره نیست. خیلی جاها اصلاً دیگه سفره معنا ندارد، دور از جون شما، دور از این مجلس، مثل حیوانات. حیوانات هم ایستاده غذا میخورند، هیچکس به هیچکس کار ندارد، هرکی غذای خودش را میخورد میرود. انسان که نباید این طور باشد.
سر سفره خلاصه هوای غذای دیگران، نه نگاه کردن؛ خب اصلاً خود نگاه کردن به دیگران مکروه است وقتی او دارد غذا میخورد، سر پایین. ولی انسان یک آماری داشته باشد، او الان دارد چی میخورد؟ چی شد؟ خلاصه غذایش دارد تمام میشود، برایش برنج بریزم؟ خورش بریزم؟ خلاصه به یک نحوی انسان هی مواظبت داشته باشد و دلسوزی داشته باشد برای دیگران. سر سفره آب بیاورد، حتی در مورد آب سفارش شده که وقتی میخواهیم بخوریم، اول به افرادی که سمت راستند. درباری پیغمبر اکرم دیدم، پیغمبر غذا میخواستند بخورند، اول به سمت راستها تعارف میکردند؛ آب میخواستند بخورند، اول به سمت چپها تعارف میکردند. این الان تو ذهنم است، کتاب سُنن النبی مرحوم علامه طباطبایی. ولی تعارف بله بله بله. حالا اینجا ظاهراً منظور این است که خلاصه گِیرودارِ خلاصه تعارفهای الکی و اینها توش ایجاد نشود. حالا یکی لیوان آب میخواهد بخورد، هی بفرما بفرما فلان! نه، اینجوری نباشد. ولی اینجور هم نباشد، حالا تو مجلسی یک تعدادی نشستهاند، یکی بردارد خلاصه پارچ را برای خودش خالی کند. خب شاید یک کس دیگر هم میخواست این آب را بخورد، بعد اون الان نگاهش افتاده، یک جوری میخواست خودش را به این آب برساند، رویش نمیشد. آدم وقتی تعارف میکند، او از ناراحتی درمیآید، حداقل کارش این است دیگه. حداقل از دهنکجی به اون آدم انسان در هر صورت...
عرض کنم خدمت شما که بحث سفره، خود نحوهی انداختن سفره، حالا اون بحث آب را هم باز من اگر شد روایتش را دوباره از پیغمبر اکرم خدمتتان عرض میکنم. نحوهی انداختن سفره خیلی با احترام، بدون اینکه خلاصه مهمانها به هول و ولا بیفتند. بعد سفره را باید آورد جلوی مهمان، مهمان را نباید برد سر سفره. مهمان را نباید جابهجا کرد، اذیت... خب محل نشیمن مهمان یک جایی باشد که بشود همانجا هم سفره را پهن کرد. اگر در توان... اگر واقعاً در توان نیست، خب آدم جابهجا میکند.
مهمان! همهی غذاها یکجا بیاید سر سفره. مرحله به مرحله نباشد. امسال بعضیها آن غذای پیشمقدمه را، حالا مثلاً مشهدیها بیشتر رسم دارند که اول سوپ. برای خود من این پیش آمده تو مهمانیها. خب من خودم تمایلی به سوپ ندارم. گفتهام: "من سوپ میبینم یاد -احساس میکنم- تو بیمارستانم، برایم غذا آوردهاند." تمایل خیلی میلی نمیتوانم، دیگه حالا هر کسی بالاخره یک تمایل یک میلی دارد دیگه به... حالا من نمیتوانم بخورم. خب یک وقتهایی تو مهمانی سوپ آوردند، میخواهند بیست دقیقه بعد غذا را بیاورند. من بیست دقیقه باید بنشینم همه را نگاه کنم سوپشان را بخورند و ما هی ور برویم با این بشقاب ور برویم و با نمک ور برویم و با سبزی ور برویم. خب این خیلی جالب نیست. همان اول آدم همهی غذاها را با هم میآورد، هم پیشغذا را، هم خود غذا را. اگر کسی خواست پیشغذا بخورد، بعد غذا بخورد، میخورد؛ اگر کسی هم نخواست، مستقیم خود غذا را. این از آداب مهمانی است. مهمان خجالت نکشد، سرش نگردد تو مهمانی، معطل نماند. مسائل ریزی ها! ولی یک وقتهایی همینها خجالتزده میکند یک مهمان را.
اگر ظرفها خالی شد دوباره پُرش کنند. اگر میشود همانجا پُر بکنند، اگر نمیشود ظرفها را ببرند سریع پُر بکنند دوباره بیاورند سر سفره. و البته اسراف هم نشود. خیلی وقتها بیش از حد، بیش از اندازه غذا درست میشود. روایتش را من تو بحثهای قبلی که در مورد مهمانی، اون هجده جلسهای که داشتیم، خواندم: "برای یک نفر غذا درست کنیم به دو تا مهمان میرسد." مهمان خودش برکت غذا برای مهمان، برکت غذا برای مهمان کم نمیآید. "برای دو نفر درست کنیم به سه نفر میرسد." روایت: "برای سه نفر درست کنیم به چهار نفر میرسد." حالا برای چهار نفر درست میکنیم که سه نفر بیایند بخورند. البته آدم به فکر این باشد که غذا کم نیاید، بالاخره حساب و کتابش را داشته باشد؛ ولی حرص زدن و خلاصه یک مهمانی میدهند، بچههای خانه تا یک هفته پسمانده غذای مهمانها را بخورند! "از هرچی مهمانی حالشان به هم میخورد." مخصوصاً بعضی غذاها وقتی میماند و تیکهپاره بشود و اینها که اصلاً دیگه آدم یک جوری... "یک مرغ پخته بریان خیلی تر و تمیز زدند به مهمان، عکس استخوان شکسته و نصف و نیمه مانده، این بچههای خانه باید تا یک هفته بخورند!" "مهمانها پایشان بشکند خانهی ما نیایند." "یک مهمان میآید، یک همچین ماجرایی برای ما درست میکند؟" خب چرا انسان غذا انقدر زیاد درست بکند؟ این همه ماجرا برای خودش درست بکند؟
اسراف! واقعاً من خودم مسواک که میخواهم بزنم، یک لیوان آب برمیدارم، لیوان را آب میکنم، مسواک میزنم. یک مدتی به این نتیجه رسیدم که لیوانی هم که برای آب استفاده میکنم اسراف است، با یک استکان آب میشود مسواک زد. خب حالا شیر همینجور باز است، یک دور مسواک، آن برود زیر آب؛ دور شیر همینجور باز، مسواک را میآورد زیر خمیر دندان؛ شیر همینجور باز دارد مسواک میزند، بعد دارد با یک دیگر هم صحبت میکند همزمان. دیدید که این دیگه خیلی آداب معاشرت بعضیها خیلی دیگه بالاست. در حال مسواک زدن، دهان کفی و اون قیافه و یک چوب تو دهان و بعد دارد به یکی دیگر گزارش میدهد. خلاصه این آب همینجوری باز است و اسراف است. چرا باید اینجوری؟
تو مهمانیها اسراف نشود، بیش از اندازه نباشد، تجملات نباشد، اشرافیگری نباشد. حالا دو مدل غذا، سه مدل غذا. یک وقت واقعاً ضرورت ندارد. یک وقتی هست یک غذایی من احتمال میدهم که مزاج بعضیها بهش نگیرد. یک غذای مخصوص محل ماست، احتمال دارد مهمان که بیاید این مزاجش به این غذا نگیرد. خود بنده اگر بادمجان بخورم حالم بد میشود؛ به محض اینکه اولین لقمهی بادمجان را بخورم حالم بد؛ دراز سردرد، خلاصه افت فشار، اینها. بالاخره یک غذای دیگر حساسیتهایی است. آدم احتمال میدهد ممکن است مهمانش بادمجان بخورد، حساسیت داشته باشد نسبت بادمجان. نسبت به کدو. یک غذا اینجوری هست که خیلیها بهش حساسیت دارند. اینجا حالا احتیاطاً یک غذای ساده و سبک کنار این غذا آدم درست میکند. حالا نه اینکه بغل بادمجان یک میرزاقاسمی هم بگذاریم که خب هیچی دیگه، اون بنده خدا مینشیند جفتش بادمجان دارد، هیچی دیگه. بعد بقیه دولپی دارند دو مدل غذا میخورند، ما هیچیش به ما نمیرسد. این دیگه بدتر است.
یک غذایی که طبعش با اون یکی غذا فرق بکند. بعضی طبعشان گرم است، بعضی طبعشان سرد است. بعضی مرغ بهشان نمیسازد. این هم زیاد است، خیلیها هستند نسبت به مرغ حساسیت دارند، نمیتوانند بخورند. بعضیها نسبت به عرض کنم که حالا ما میگوییم کتلت، مشهدیها میگویند کباب. بعضیها مثلاً کتلت نمیتوانند بخورند. اینها حالا بالاخره تو غذاها طبع مهمان را آدم در نظر بگیرد. احتمال اینکه غذایی است که همه میخورند، قورمهسبزی دیگه تک و توک پیش میآید که کسی خوشش نیاید. قیمه تک و توک کسی خوشش نیاید. اینجا درست میکند میگذارد جلو مهمان. ولی غذاهایی که احتمال حساسیت هست و ممکن است به کسی نسازد و به او نخورد و اینها، از باب احتیاط. احتیاطش از باب احتیاط رساله نیست، از باب احتیاط عرف. از باب احتیاط آدم یک غذای ساده سبکی کنار این خلاصه بگذارد سر سفره که اون مهمان اگر اون را نخواست اون یکی را. ولی کلاً دو مدل غذا درست کردن اینها خیلی چیز خوبی نیست. سفارش نشده، بلکه مذموم است تو روایت.
امیرالمؤمنین و حضرت زینب سلام الله علیها وقتی مهمانشان بودند، شب نوزدهم ماه رمضان. فرمودند دیگه! فرمودند: "چرا در حق پدرت داری جفا میکنی؟ دو تا خورش برایش آوردی سر سفره؟"
خب خود نحوهی چیدن سفره. سفره خیلی مرتب چیده بشود. فاصلههایی که در نظر گرفته میشود، خیلی بشقابها را به همدیگر نزدیک نگذارند، بندگان خدا وقتی میخواهند بیایند بنشینند، متناسب با بشقاب باید جایشان تنگ بشود، اذیت بشوند. یک وقتهایی سر سفره میزبان حواسش نیست، ته سفره دوغ هم یک دانه پارچ گذاشته اینور سفره، اینور و آنها هی ... یک سفره چیدن هم مدیریت میخواهد، فکر میخواهد، آدم فکر بکند، بررسی بکند، در نظر بگیرد.
بچهها را کجای سفره بنشانیم. بعد بچهها یک سری امکانات خاصتر میخواهند نسبت به خودشان؛ قاشق و چنگال کوچک میخواهند، پیاله کوچکتر میخواهند، کوچکتر میخواهند. اینها را متناسب با خودشان جایشان را در نظر بگیریم. اون گوشه، آدم بزرگترها یک طرف؛ حالا اگر مثلاً سفرهی زن و مرد هم جدا نیستند جای خانمها را هم آدم در نظر بگیرد. تا جایی که میسر میشود بالاخره سفرهها جدا باشد. حالا بعضیها دیگه خیلی با جزئیات اینها را گفتند. گفتم مثلاً کارد و قاشق را طرف راست بشقاب بگذارید، سوسولبازی! چنگال و قاشق کوچک هم طرف چپش بگذاریم. حالا دیگه در این حدش لازم نیست آدم وسواس به خرج بدهد. ولی اصل منظم بودن، این خودش مهمان را سرحال میآورد. خیلی تمیز بودن و منظم بودن و نزدیک بودن و اینها، به حدی که به وسواس و اینها کشیده نشود.
خب دستمال کاغذی آدم کنار بشقاب بگذارد. دستمال در اختیار مهمان باشد. میوه وقتی میآورند، مخصوص میوههایی که آبکی، آب ازش میچکد، شلیل، هلو؛ آدم توی همان خلاصه بشقابی که آورده برای مهمان یا تو همان یک دستمال کاغذی بگذارد. یا دو جعبه دستمال کاغذی را بیاورد بچرخاند یا دم دست بگذارد. نکات مهمی است. مرحوم آیت الله بروجردی بودند به نظرم، رفته بودند مهمانی. چقدر این بزرگان ما اینها را رعایت میکردند. ایشان مهمانی تشریف برده بودند، بعد یک میوه هستهدار خورده بودند. مهمانی تمام شد. آخر مهمانی با شاگردهایشان بیرون که میآیند، یکی از این شاگردان میگویند که: "سطل آشغال شما اینجا نزدیکی نمیبینید؟ این چند تا دانه ای که از این میوه خوردم، گوشهی دهانم نگه داشتم، بیرون که آمدم بریزم سطل آشغال." بشقاب بود! نخیر، خوب نیست آدم جلوی دیگران چیزی از دهانش بیرون بیاورد. چقدر اینها اهل آداب معاشرت بودند، چقدر دقت میکردند اسلام ما نسبت به اینکه خب بقیه ممکن است هسته به این گندگی هلو را کرده تو دهان، هسته به این بزرگی را پرت میکند بیرون بشقاب جلوی چشم بقیه. و واقعاً برای بعضیها مشمئز کننده است. من دیدهام برخی بزرگان مثلاً اینجور میوهها را میخواهند بخورند، با چاقو مینشینند قشنگ چند تکه میکنند، هسته را جدا میکنند، بعد اون تکههایی که جدا کردهاند با چنگالی چاقویی چیزی میخورند. در این حد مراقبت دارند.
ارتباط با دیگران دیگه! حالا ببینید اینها را که مراقبت دارند، دیگه نسبت به اینکه دلی نشکند، غیبتی نشود و تهمتی نزنند، چقدر مراقباند. خدای نکرده مرتکب معصیت نشوند، اون که هیچی؛ تو اینها هم دقت دارند، تو اینها مراقبت دارند.
نان هم حالا سر سفره حتماً باشد، ولو اگر غذا غیر نونی است. برکت سفره به نان است. تو روایت هم هستش که: "وقتی که نان سر سفره آمد، دیگه منتظر غذای دیگه ننشینید. این خودش مهمترین غذای سفره است." خب بعضی سفرهها مهمترین غذای سفره را ندارد.
سبزی یکی از چیزهای مهم سفره است که اهل بیت تا وقتی سبزی سر سفره نبود غذا نمیخوردند، منتظر مینشستند تا سبزی بیاید. که به امیرالمؤمنین علیه السلام، امیرالمؤمنین مهمان کسی بودند، حضرت فرمودند: "سبزی سر سفره نگذاشتید؟" حالا خوب نیست مهمان از صاحبخانه چیزی بخواهد که بیاورید ها! حضرت هم نمیخواستند چیزی بیاورند، میخواستند یاد بدهند به اون سفره: "سر سفره سبزی نگذاشتید شما. درسته ما اهل بیت عادت داریم غذا را با سبزی میخوریم." "لأن قلوب المومنین خضرة و هی تهن الی امثالها." دل مؤمن سبز است، به رنگ سبز علاقه دارد، لذا ما اهل بیت سبزی خوریم، رنگ سبز دوست داریم. فرمود: "سبزی، نان، نمک." اینها چیزهایی است که باید تا جایی هم که میشود زیاد باشد.
یک دانه نمک سر یک سفرهی بیست نفره خب اینها اذیت میشوند: "آقا اون نمک را به ما بده." اینور از اون نمک از همدیگر بخوان. یک وقت واقعاً غذا نمکش کم است، یکی میخواهد آداب را رعایت کند، قبل و بعد غذا نمک بخورد. نمکدانهای کوچک و زیاد گذاشتن سر سفره، سبزیها به تعداد گذاشتن سر سفره، یاد بدهیم به عنوان نکته است دیگه، حالا توجه به اینها باشد.
من روی سفره هم که خب هیچوقت پا گذاشته نشود، مخصوصاً وقتی که دیگران سر سفره نشستهاند. این میخواهد برود اونور سفره از این وسط، خلاف آداب اسلامی. این هم از این نکته.
باز هم فرصت یک پنج دقیقه ده دقیقه فرصت داریم باز هم نکته عرض بکنم خدمتتان. یکی از برنامههای خوب، حالا درباره آراستگی در مهمانی، نکته تقریباً گفتیم به اندازه کافی. این هم نکته خوبی است. انسان حالا حالا این هم سر سفره، یک بشقاب جداگانهای برای این غذاهایی که خلاصه استخوان دارد، تیغ دارد، خلاصه زوائدی دارد، مثلاً اگر مرغی آدم دارد به مهمان میدهد، یک بشقاب، هر بشقاب بگذارید که اونها خلاصه اون استخوانها و اون دوریزش را بگذارند توی این بشقاب کوچک. این هم از آداب و چیز خوبی هم هست. بالاخره هم سفره آلوده نمیشود، هم اون طرف اذیت نمیشود. بعضیها واقعاً خجالت میکشند، نمیدانند این استخوان را چه کارش بکنند. مراقبت و دقت و اینها باز هم تاکید میکنم در حدی که به وسواس کشیده... آدم دیگه درگیری الکی نسبت به این چیزها پیدا نکند. چه دقتهای ریز خوبی! اینها باعث میشود که به قول امروزیها راندمان مهمانی میرود بالا. اون بهرهوری و لذت بردن افراد از این مهمانی میرود بالا. دغدغهها و استرس و خجالتها و اینها کم میشود. از کنار هم بودن بیشتر لذت میبرند.
حالا مهمان اگر توی شستن ظرفها هم خودش کمک کرد که کرد و خوب هم هست. انسان وقتی دارند دیگران سفره پهن میکنند، مهمان خودش، این هم باز از مصائبی که آدم تو بعضی مهمانیها میبیند. بعضیها مثل -دور از جون شما- مثل درخت چنار مینشینند تو مهمانی، صاحبخانه فقط دارد میرود و میآید، کار میکند. سفره را میاندازند، جمع میکنند. غذا را میآورند، میبرند، میشورند. همین نشسته فقط نگاه میکند. بعد از اینکه تشکر هم نمیکند. اینها دیگه خیلی ورژنشون خیلی بالاست! اینها دیگه بعضی دیگه نهایت کارشون لطفشان است که آخرش یک تشکر سادهی ابتدایی چیزی میکند. انسان وقتی مهمان دیگران است، کمک میکند؛ سفره را میاندازند، وسایل را میآورند، وسایل را میبرند، ظرفها را میشورند، سفره را تمیز میکند، تا اون حدی که از از او برمیآید، در توانش است. حتی اگر صاحبخانه اذیت نمیشود تو خود پختن غذا، در اون حدی که میتواند کمک بکند. سرخ کردنی هست، اضافه کردن نمک، دیدن آب غذا، فلان. اینها را آدم میخواهد، بالاخره صاحبخانه درگیری دارد، سرش شلوغ است. بیست تا مهمانند، باید بروند، بیاورند. یک سری کارهای دیگر هست. کمک میکند از اون میخواهد، اگر ناراحت نمیشود. اگر بعضیها دوست ندارند. دوست ندارم مهمان بیاید سر دیگشان، مهمان دست ببرد، دخالت بکند، نمک را زیاد بکند، فلفل را زیاد بکند. نه، ولی یک تعداد استقبال میکنند، خوششان میآید. خب اینجا آدم کمک میکند، میآید جلو. و البته صاحبخانه هم هیچ وقت نباید چشمتوقع داشته باشد. اصلاً خود این بحث توقع یکی از بحثهای خیلی مهم است. بیشتر بیشتر روابط را توقع به هم میزند. حالا صاحبخانه توقع داشته مهمان کمکش کند، ناراحت شد. مهمان کمک نکرد، هیچی دیگه، همین، اختلاف کدورت. "یک ساعت تو خانهی ما نشسته بود، پا نشد یک استکان بشوید. دست به سیاه و سفید نزد تو خانه ما." خب بله! نباید هم دست بزند! واجب است مگر؟ وظیفهاش است مگر؟ در مهمانی صاحبخانه نباید توقع داشته باشد که مهمان برای او کار بکند. این اصلاً ثواب مهمانی را از بین میبرد. مخصوصاً اگر بخواهد از اون کار بکشد! "قربون دستت همون چیز رو برای ما بیار. قربون دستت این را جابهجا کن. قربون دستت یک دقیقه بیا اینجا." حالا مهمان آمده: "این آقایتان اگر لطف کنین یک دقیقه بیاین شیر ما را ببیند." "اون آقایتان اگر زحمت توش نمیشه اون کولر ما، بخاری ما را اگر ببندد." اگر میخواهد کسی بخاری درست کند، اگر خودش بلد است که بلد است؛ اگر نه، زنگ میزند تعمیرکار میآید درست میکند. از مهمان کسی کار نمیکشد. "یک لقمه غذا داده میخواهد پول تعمیرکار و تعمیرکار چه میدانم لولهکش و همه را دربیاورد از این وسط." بعضیها خیلی جالبند دیگه! اصلاً مهمانی را به همین هدف میدهند. میگوید: "لولهها خراب شدهها!" "بگو ممد آقا و خانمشان را دعوت کنین یک شب بیایند، لولهها را همه را از دم درست کنیم." "شما یک شام به اینها بده." فرهنگ پایین! فرهنگ غلط! مسائل ریز داریم میگوییم که ببینیم چقدر تو اصل ماجرا مشکل نداریم. تو همین ریزهکاریهاست. برخوردهامان که کدورت میآورد، دل شکستن میآورد، رنجش میآورد. در هر صورت از مهمان آدم کار نکشد. این هم یک نکته.
دیگر سر سفره حالا در مورد آداب سر سفره یک چند تا نکته عرض بکنم و بعد دیگه بحث امروزمان تمام باشد و باشد بقیهاش برای جلسهی بعد انشاءالله. اشکالی ندارد، نه. اگر واقعاً با رغبت خودش میخواهد انجام بدهد اشکالی ندارد. آدم یک جوری دارد برایش تعریف میکند: "پاشو برو درستش کن، کولر ما هم یک چند وقتیه نمیدانم چرا لکلک میکنه." خب یعنی چی؟ یعنی شما که بلدی یک دستی بهش بزن. این بد است. آدم بگوید که بابا شما مهمان ما هستید، زحمتتان میشود، اذیت... ولی اصل اینکه اون هم انجام بدهد، اینجا وقتی خودش فهمیده و خودش با رغبت میخواهد اشکالی ندارد. ولی اگر به یک نحوی آدم دارد با کنایه میگوید که مثلاً "یک نفر هم نمیآید اینو فلان چیز ما را درست کنه." نمیدانم یک جوری آدم میخواهد به مهمان بفهماند که خلاصه ما از تو توقع داریم، این بد است. بحث توقع. بین حالا این بین مهمان و صاحبخانه بود. توقع بین فرزند با والدین باشد، والدین با فرزند باشد، همه رقمش بد است. توقع ضد اخلاص است. توقع، وقتی میآید از فرزند. توقع از فرزند در حد واجبات و ضروریات، در اون حدی که وظیفهاش است و خدا بر او بار کرده. در اون حالا "این هفته یک بار به ما زنگ نمیزند." "جمعه به جمعه نمیآید." "از وقتی زن گرفته دیگه مثلاً مثلاً چه میدانم وقت برای ما کمتر میگذارد." "ما را کمتر بیرون میبرد." خب یک سری چیزها طبیعی است، واقعاً نمیشود توقع داشت. بعضی توقع دارند بچه زن که گرفت دو برابر قبل الان برای اینها وقت بگذارد. ابراز ارادت بیشتر باید بکند. خب واقعاً نمیشود. اینها توقع الکی است، بد است، نمیشود، در توانش نیست. البته اون بچه هم باید عاقل باشد. یعنی واقعاً بفهمد که این حق پدر و مادر به او بیشتر از این همسر است. البته برای زن اون کسی که بیشتر از همه به گردنش حق دارد شوهر است، ولی برای شوهر اون کسی که بیشتر از همه به گردنش حق دارد مادرش است. یک نکتهی مهمی است، خانمها تو زندگی باید حواسشان باشد. بیشتر باید این آقا را سوق داد به اینکه به مادرش خدمت کند تا به من. بعضی وقتها زن شوهر را میخواهد بین میگوید: "بین من و مادرت یکی را انتخاب کن." خیلی چیز بد است. اگر اینجوری باشد، او باید مادرش را انتخاب کند، در این شکی نیست. این زنی که میگوید: "بین من و مادرت یکی را انتخاب کن،" اون مرد هم باید بگوید: "خب من حتماً مادرم را انتخاب میکنم. مادرم بارداری ما را تحمل کرد، به سختی خلاصه زایمان ما را تحمل کرد، شیر دادن ما را تحمل کرد، ما را بزرگ کرد. شما کی هستید که در برابر مادر من میخواهم شما را ترجیح بدهم؟" خود این چیز هم غلط است ها! حالا بحثهای در مورد خانواده و اینها که الان فرصتش نیست بخواهیم بگوییم اینها هم خیلی زیاد است. حرف اینکه بخواهد یک خانمی تو این موقعیت قرار بدهد شوهر را که بین من و مادر یکی را انتخاب کنیم، یکی از فاجعههایی است که بعضی از خانمها متأسفانه مرتکب این اشتباه میشوند. خیلی غلط است این کار. هیچ وقت مرد را بین این دو راهی قرار داد. زیرکی به این است که زن بیاید پشت مادر، مادرشوهر خودش را قایم کند، از اون کانال حرف خودش را هم پیش ببرد. حالا این دیگه یک بحث مفصلی است، باید بنشینیم در موردش ساعتها صحبت بکنیم که چه جوری میشود؟ یعنی چی و فلان.
در هر صورت توقع داشتن، توقع معقول اون حدی که خدا و پیغمبر گفتند، بله. من توقع دارم که این بچه وقتی من وارد میشوم به من سلام بدهد. البته این توقع، توقعم را یک جوری بهش نمیگویم که بود تو ذوقش بخورد، تو سرش بزنم. یاد میدهم که بزرگتر وقتی وارد میشود آدم جلو پایش بلند میشود. حتی مادرها، کاری که بیشتر پدر باید انجام بدهد، بچه باید به یک نحوی بار بیاید تو خانه که دست مادر را ببوسد. حالا مادر اگر خودش دید به یک نحوی میتواند بچه را یاد بدهد، خودش یاد میدهد. وگرنه پدر باید به بچه یاد بدهد. این باید فرهنگ بشود توی خانه، بچه دست مادر را ببوسد. حالا یا هر روز یا گهگداری، زود به زود. این فرهنگ، اینها مهم است. فال مادر توقع دارد بچه دست او را ببوسد، توقع درستی است، دلش بشکند. یا با مقایسه: "بچه شمسی خانم را نگاه کن، به این میگویند بچه." خود اینکه به چه نحوی آدم بگوید این خودش خیلی مهم است. ولی بیشتر از این ضروریات توقع نه، لزومی ندارد چیزی که خدا واجب نکرده، مهم اینجا نباید توقع...
درباره سفره عرض بکنم و وقت ما هم که دیگه رو به اتمام... خب این فرهنگ بشود، حالا بدون اینکه ریا و فلان و اینها باشد، سر سفره وقتی همه نشستند با بسم الله شروع کنند. اگر صاحبخانه خودش حالا میتواند به یک نحوی بسم الله، دعای قبل سفره، دعای بعد سفره. نه اینکه حالا لطافت و ظرافت میخواهد دیگه. حالا من تو یک مهمانی که اینها سال به سال نماز نمیخوانند، "قبل از اینکه شروع کنیم: خدایا از تو ممنونیم که..." زیر خنده مسخره میکند: "خیلی جوگیر شده! تو مسجد واسمون سفره پهن کرده!" واقعاً بقیه مؤمنند، معتقدند، اهل جلسه ما ارتباطمون با همدیگر از طریق جلسه بوده. اینجا آدم یادآوری میکند مثلاً خودت تعارف کردن سر سفره و سر غذا با بسم الله. حضرت امام با "بسم الله" تعارف میکردند، به فرمان: "بسم الله." خود همین دعوت به خیر است. چقدر قشنگ است! آدم زبانش زبان ذکر باشد. دیگران را میخواهد اکرام بکند، دعوت بکند، با ذکر باشد. "الحمدلله سیر شدید؟" "الحمدلله. دارم میترکم!" این کجا؟ اون "الحمدلله، خدا بهتون خیر بده، خدا ازتون قبول بکنه، خدا بهتون طول عمر بده، خدا به مالتون برکت بده." قبل غذا، بعد غذا دعا کردن، بسم الله گفتن، شکر کردن. اینها فرهنگ اسلامی است، اینها ادب یک مسلمان است. مسلمان اینجوری زندگی میکند؛ آدمی که خدا و پیغمبر قبول دارد، این مدلی زندگی میکند. حالا سر سفره یک عده لم دادهاند، تکیه دادهاند، خوابیدهاند، اینها خیلی بد است دیگه، زشت است. از آداب سفره و غذا و اینها نیست.
بعد حالا مستحبی است که با دست آدم غذا بخورد، ولی این هم باز خودش سلیقه میخواهد دیگه! من تو چه مجلسی چه غذایی را با دست بخورم؟ غذایی است که حالا همه میتوانند با دست بخورند. مثلاً غذای نونی همه با دست میخورند، با دست میکنند لای نون میگذارند میخورند. نشستن و بعضیها متأسفانه آدم میبیند دیگه آداب معاشرت پایین است. هندوانه را با دست گرفته دارد میخورد. هندوانه را میآورند همانجا این دیگه خیلی نوبره واقعاً! قاشق میزند تو هندوانه میخورد. هند! خیلی بعضی واقعاً اعجوبه اند در آداب معاشرت پایین.
قبل از... آدم دستش را میشورد، بعد به مهمان معرفی میکند: "اگر خواستید دستتون را بشورید دستشویی اینجاست." "تو حیاط هم ما آب داریم." دعوتی باشد به اینکه اون هم دستش را بشورد و بیاید و آماده سفره بشود. و آدم اگر غذا را دارند دور میگردانند به اون حدی که هر کسی برمیدارد. مثلاً اگر ته دیگ است خب معمولاً به هر کسی یک تکه ته دیگ سهمش؛ حالا من دو تکه سه تکه. شیرینی دارند تعارف میکنند. بعضی سه تا چهار تا! "خب بچهی من اینجا این ظرف مثلاً شکلات." خب بچه است دیگه! شکلات دم دستش است، مهمانی هم هست، خیلی همه رودربایستی اینها دارند، خلاصه راحتتر است. "بچه دوباره میآید دومی سومی." این چیز خوبی نیست. آدم مخصوصاً مادر بچه، پدر بچه توی مهمانی بچه را به یک نحو خیلی خلاصه با ظرافت و زیرکانه باید جمع بکند. صدا میکند: "عزیزم، بیا یک لحظه بیا اینجا." "بیا اینجا." خود اینکه بچه را جلوی جمع تو مهمانی ضایع بکند آدم... مسائل خیلی بد است. وقتی بچه میخواهد تو مهمانی پذیرایی بکند، کسی این بچه را کنف بکند، این چه اتفاقی برای بچه میافتد؟ جلسه بعد عرض خواهم کرد.
خلاصه سر سفره یا تو پذیرایی هر کسی در اون حدی که عرفِ متعارف است. اگر یک دانه شکلات، دو تا خرماست، سه تا قند است، در اون حد. حالا من خلاصه مشت بیندازم، هر چی قند جمع کنم؟ سه تا، چهار تا شیرینی، پنج تا میوه. خب میوه وقتی میآورند آدم معمولاً از این چهار تا میوهای که تو این... البته بهتر این است که اگر میشود در توان میوه را آدم از هر میوهای که هست یک دانه... در توان نیست هزینهاش خیلی بالا میشود. اون چند تا میوهای که من دارم توی ظرفی ریختهام جلو مهمان میآورم. مهمان هم حالا پنج مدل میوه است، دو مدلش را برمیدارد. حالا از هر پنج تا از بعضیش میخواهد دو تا بردارد. و البته صاحبخانه دوباره باید یک بار دیگه بیاید این میوه را بچرخاند چون مهمان بالاخره خجالت میکشد، تعارف کرده، کم برداشته، دوباره آدم یک دور دیگه میچرخاند که اون میوههایی هم که او برنداشته. ظرافتهاست دیگه، ریزهکاریهاست. این هم از این نکته در مورد پذیرایی. نکات دیگری هست که انشاءالله در جلسات بعد عرض خواهیم کرد.
سؤالی اگر هست بفرمایید در خدمتم. «دو نفر بله، بله، أحسَنتم. خیلی سؤال خوبی است.»
دو نفر آدم را دعوت کردهاند، اصل بر این است که اون کسی که اول از همه دعوت کرده، او باشد. ولی خب حالا فلان همسایه دعوت کرده، بعدش مادرمون دعوت کرده. حالا اینجا چه کار بکنیم؟ به مادر بگیم: "نه این همسایه ما را دعوت کرده، شرمنده باید بریم خانهی همسایه." اینجا اونی که اولویت دارد، ترجیح دارد، آدم او را قبول میکند. به شرط اینکه با اون فرد قبلی اول از همه تماس بگیرد. یعنی مادر انسان را دعوت میکند، میگوید که: "مادر جان! اگر اجازه بدهی من این همسایهی ما را دعوت کرده، یک زنگ بزنم اجازه بگیرم باهاش هماهنگ بکنم، بعد خدمت شما عرض میکنم، من خودم تماس میگیرم خدمتتون بهتون میگم." "بین همسایه. من خیلی شرمندهام، من خیلی دوست دارم منزل شما خلاصه مشرف بشویم." آدم وقتی کسی میآید، میگویند: "تشریف آوردید." وقتی جایی میرود، میگوید: "مشرف شدیم." "ما خیلی دوست داریم منزل شما مشرف بشویم، ولی والده، مادرمون تماس گرفتند و خلاصه دعوت کردند. من گفتم که باید از شما اجازه بگیرم، اجازه میدهی؟" او بلند بکند و: "آخه ما تدارک دیدیم." خب اینجا آدم میگوید که: "خب من چه بکنم؟ از شما من خیلی دوست دارم بیام. خب پس اگه چیز. من به مادر میگویم." "خیلی خوبه! خدا خیرتون بده." یعنی همین دیگه! باید پاشی بیا اینجا، مهمانی اول. ولی وقتی اون طرف میگوید: "نه." میگوید: "خب حالا مادرم ناراحت میشوند، دلشون میشکند. من مهمانی حالا یک موقع دیگه میگیرم، دوباره شما تشریف بیاورید." ظرافت دیگه! تو ریزهکاری آدم به چه نحوی جمع بکند و برخورد بکند و داشته باشد. مردمداری غیر از همه مردمداریه! این هم یک نکته.
بعضی میخواهند همه مردم را با هم داشته باشند. این قیمت نفاق. کسی بخواهد همه مردم را با هم داشته باشد، از فلان خواننده و عرقخور و بینماز و بیحجاب تو فلان آیتالله العظمی و عارف سالک فی سبیل الله و اینها. با همه اینها رفیق است، با همه میپرد. خیلی چیز بدی است. علامت نفاق. آدم مردمدار بلد است چه جور برخورد بکند که دل کسی را نشکند، کسی از او رنجیده نشود، اشتباهی ازش نسبت به دیگران سر نزند. این میشود هنر. این علامت ایمان است. ولی اونی که میخواهد با هرکی مینشیند مدل همان آدم میشود. این مردمداری نیست، این نفاق است. آدم بیبند و بار که مینشیند مدل همینها میشود، با یک چادری هیئتی خلاصه نقابزده هم که مینشیند واسه همین میشود. بله، بله.
حالا ما جلسات قبل اینها را تا حد زیادی عرض کردیم. نمیدانم تشریف داشتید جلسات اول بحث را یا نه. آدم به چه نحوی برود. ادب حکم میکند آدم با دست پر برود خانهی دیگران. تا جایی که در توانش است یک چیز معقول خوبی ببرد، ولو به یک میوهای باشد، به یک بستنی باشد. یک چیز درست و حسابی. حالا مثلاً من یک هندوانه گنده بغلم بگیرم و وارد مهمانی بشوم و اینها از دست من... آدم یک دو کیلو سیبی خریده، یک کیلو زردآلویی خریده. میوهی مختصری جمع و جور بسته، شکلات در حدی که ضرر نداشته باشد و چیز بهدردبخور هم باشد، باز بهتر است. شکلاتی، بستنی برای بچههای صاحبخانه اگر باشد باز بهتر است. یک چیزی برای بچهها خریده، اسباب برای بچهها خریده، لباسی برای بچهها خریده. این ادب حکم میکند. حالا گل و شیرینی اینها معمولاً چیزهای بیخودی است. گل آدم میخواهد بگیرد برای همسر. گل برای حالا برای مریض گل میبرند. اینجور چیزها را ما نداریم. برای میت گل میبرند! من این را تو قبرستان میبینم: "بدبخت الان گل و شمع و اینها به چه دردش میخورد؟ به چه درد من میخورد؟" چقدر هزینهی گل بیست هزار تومانی سی هزار تومانی! اسراف، خلاف عقلانیت، هیچ جای دین نیامده، بلکه برخی علما گفتند بدعت است. یک بیخود نامعقول.
در هر صورت آدم با دست پر، با روی باز. نحوهی ورودش به منزل؛ دم در وایمیایستد، صاحبخانه به او اجازه بدهد. دوبار، سه بار اجازه میگیرد. موقع ورود آدم زنگ را که میزند وایمیایستد، تا یک بار که زنگ زد وایمیایستد. دوباره زنگ را محکمتر فشار ندهد که صاحبخانه بفهمد. یک دو دقیقه سه دقیقه چهار دقیقه پنج دقیقه آدم صبر میکند. اگر احساس کرد که شاید زنگ نخورده یا مثلاً حمام بودند یا تلفن جواب میدهند متوجه نشدند، دوباره بعد چند دقیقه میزند. "بیست ثانیه گذشت، فشار محکم، سه فاز و منزل میپرد از فشار این زنگ که میخواهد اعلام بکند که چرا حالیت نمیشود؟" یک قیافهای میگیرد: "آره، نبودین؟ چقدر زنگ زدیم ما!" این چه نحوهی برخوردی است؟ آدم وارد میشود: "ببخشیدا، فکر کنم دستتون بند بود، من مزاحمت اذیتتون کردیم، چند بار." ادبی است دیگه، اینها ادب اسلامی است، ادب اهل بیتی. خواهش میکنم. در یخچال باز میشود، میبینید و میخواهید... و بله، واقعاً آدم اینجا فقط باید بگوید: "قل اعوذ برب الناس." راه درمانش این است که خدایا پناه میبرم از دست این مردمان به تو. آدمهای بیفرهنگ، بیتمدن، کمشعور.
بله دیگه! حالا این میگوید که: "این بچه است، دلش میخواهد. ببخشید! یکی دیگه هم اگه از همون ناپلئونیها لطف کنید." غلط است. ولی آدم باید چه کار بکند؟ بالاخره آدم یکی دو تا... در حدی که البته اصل کرامت مهماننوازی که به این است که واقعاً آدم هر چی که دارد بدهد. امیرالمؤمنین باشیم. ولی خب به یک نحوی که دلشون نشکند. یا مثلاً به بچه مثلاً زرنگی است دیگه. مثلاً آدم یکی که داد میداند که این الان یکی را بخورد، دوباره میرود غرغر میکند، مادرش هم که پررو، دوباره اینها میخواهند چهار پنج تا بگیرند. "عزیزم بخور، اگه خواستی یکی دیگه هم بهت میدم." "چون مهمان است، خب این دیگه ایشالا آخریشه دیگه؟" نه این بد است. ولی: "یکی دیگه میدم." حالا مثلاً بازم هست، "یکی دیگه هم میتونم بهت بدم برای بچهها را جدا کردم." "در حد یکی دیگه مونده." "اینجوری برای بچهها جدا کردم، یکی دیگه میتونم از زردآلوها بهت بدم، برای بچهها گذاشتم، یکی دیگه هم میتونم به شما بدم." اینجوری. اگر واقعاً طرف حالیش نشد که خب اونجا دیگه آدم یک سجده میرود و خلاصه از خدا میخواهد که بالاخره حالا یک بخشی هم تحمل است دیگه. حالا اینها بحث آداب را داریم میگوییم ولی تحمل هم سر جای خودش، بالاخره یک بخش اعظمی از زندگی آدم با دیگران بخش تحمل است و تحمل جهالتها را و نادانیها را باید تحمل کرد.
بله، حساب... اگر حالا بعضیها تواضعشان اف است، این خودش چیز بدی است. میخواهند افای تواضع بیایند که من چقدر ببین کجا نشستهام. این چیز بد. آدم واقعاً درگیر اینکه کجا بنشیند نیست. اونی که خوب است و حسنه و فضیلت اخلاقی برادر، اینکه وقتی وارد جایی میشود برایش فرقی نکند کجا بنشیند. فرقی نکند تحویلش بگیرند، تحویل نگیرند، بیایند به استقبال، نی، بالا بنشانند، پایین بنشانند، مبل تعارف کنند، روی زمین تعارف کنند. هیچ فرقی برایش نمیکند. واقعاً در دل. ولی حالا اگر آدم با مهمان راحت است، میداند مهمان دوست دارد که او روی مبل بنشیند. دیگه نباید منتظر باشد که باید من... ولی اگه نه معلوم نیست شاید مبل گذاشتن برای پیرمردترا پیرزن ترا افراد مسنتری وارد مهمانی بشوند. اول مینشیند آدم همان روی زمین، حتی اگر شده به پشتی هم تکیه ندهد. پشتی هم بگذارد برای افراد بعدی که همان اول که بهترین مهمان اول بودن دیگه! اولین جا بهترین جا را زدند روی هوا! همینجور زیر کولر گازی نشسته، یک جای نرم و تخت و قشنگ، "دیگه این سهمیه این بود دیگه!" بعد دستشویی هم میخواهد برود به کسی سفارش میکند: "مواظب جام باش، الان برمیگردم." این خیلی بد است. مسائل ریز است دیگه، باید انسان خودش دقت بکند.
خدا انشاءالله به ما توفیق شناخت وظایف و عمل به وظیفهمان را عنایت بکند و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه نوزدهم
میهمانی
جلسه بیستم
میهمانی
جلسه بیست و یکم
میهمانی
جلسه بیست و دوم
میهمانی
جلسه بیست و سوم
میهمانی
جلسه بیست و پنجم
میهمانی
جلسه بیست و ششم
میهمانی
جلسه بیست و هفتم
میهمانی
جلسه بیست و هشتم
میهمانی
جلسه بیست و نهم
میهمانی
در حال بارگذاری نظرات...