‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهو قولی.
درباره آداب معاشرت در میهمانی و ارتباط با دیگران در بحث گفتوگو و آداب حرف زدن (گفتوگو کردن) یکی از نکات، نحوه گوش دادن و با دقت گوش دادن به حرف کسی است که دارد صحبت میکند، ولو یک بچه باشد. من یادم میآید که یک وقتی با یکی از اساتید درس میخواندیم. بعد این استاد ما دختر کوچکی داشتند، درسی هم داشتیم میدادیم، مباحث مهم و سنگینی هم بود. در منزل ایشان درس میخواندیم. لابلای این، دخترشان آن موقع دو سه سالش بود، میآمد و خلاصه بعد مینشست کنار و شروع میکرد گاهی حرف زدن. این استاد ما سکوت میکرد، درس را تعطیل میکرد، به این بچه نگاه میکرد. بعد مثلاً یک مسائل پرت بچه میگفت که «بابا ببینین مورچهها اینجوری مثلاً رژه دارن میرن.» ایشان کتاب را میبست، نگاه میکرد، میگفت «آره چه جالب!» ایشان هم یک اظهار نظری میکرد کنارش. «ببین بابا مثلاً یه دونه برنج، نگاه کن همشون دارن با همدیگه میبرن این را. این یه دونه برنج الان غذاشون میشه.» دوباره بچه مشغول بازی، ایشان یک خورده درس میداد. باز یک موضوعی، گاهی میشد وسط یک درس نیم ساعته هفت یا هشت بار استاد ما را میبرد، میآورد، میبرد تو حیاط و تو آشپزخانه و کجا و اینور و آنور. ایشان همش میگفت: «آقا ببخشید من عذرخواهی، یک لحظه اجازه.» بعد میگفتند که «هفت سال اول مخصوص بچه است» خلاصه امیر، این هفت سال بالاخره باید حرفش را در هر صورت بزند.
نحوه گوش دادن با دقت، با محبت گوش دادن؛ به طرف نگاه شود وقتی او دارد صحبت میکند، به شرط اینکه نامحرم نباشد. وقتی دارد صحبت میکند انسان به او نگاه میکند. بعد یک لبخندی را بر لب میآورد. گاهی یک وقتهایی برای اینکه طرف بفهمد ما فهمیدیم و داریم گوش میدهیم، انسان یک اظهار نظری میکند. مثلاً او میگوید که «آره جات خالی مثلاً پروین خانم اینا داشتیم میرفتیم فلان جا.» طرف میگوید «چقدر این پروین خانم آدم بااخلاقی است.» انسان یک اظهار نظری میکند بدون اینکه تو حرف طرف بپرد، چون تو حرف طرف پریدن —حالا عرض میکنم— یکی از مصادیق بیاخلاقی است. بدون اینکه تو حرف طرف بپرد، یک اظهار نظری میکند یعنی «من دارم گوش میدم.» «آره من چقدر فلانی رو دوست دارم. خب خوش به حالت با اینا رفته بودیم مثلاً شیراز. من انقدر دوست دارم با اینا شیراز برم، مثلاً انقدر دوست دارم با اینا مسافرت برم، رفتوآمد کنم.» «خب بعد چی شد؟» فقط در حد اینکه اظهار نظر باشد نه برای اینکه من او را قطع کنم. بعضی وقتها یکی یک موضوعی را مطرح میکند، یکی دیگر میآید وسط میگیرد میبرد. «رفته بودیم شیراز. گفتی شیراز؟ بذار از تخت جمشید برات بگم. ما رفتیم اونجا فلان شد و بعد رفتیم قبر حافظ و بعد رفتیم فلان.» یاد خاطراتش میافتد. هر چی ما میگوییم یاد خاطرات میافتد، شروع میکند دست میگیرد و میرود. انسان تا آخر گوش میدهد، بعد تازه آخرش هم میگوید «تموم شد. حالا من یک ماجرا به شما بگم.» تموم شد.
یک وقتهایی به علامت اینکه من تا الان همه را گوش دادم، همه را فهمیدم.
به دیگران نگاه کردن وقتی یکی دارد حرف میزند، آدم هی به یکی چشم و ابرو تکان دادن، با یکی دیگر دارد علامت دادن، با انگشتم به یکی دیگر اشاره کردن، میچرخد دارد سرش را میخاراند، دارد دنبال یک چیزی میگردد، دنبال گوشیاش گشتن. دستش دارد دنبال گوشی است که بگیرد. اینکه نحوه گوش دادن باشد. یک لحظه بگوید: «نه. آدم اگر میخواهد حرف کسی را قطع بکند، اگر واقعاً گوش نمیدهد، ببخشید اگر اشکالی ندارد من یک لحظه این زیرغذا را خاموش کنم. الان خدمت شما برمیگردم. اشکالی ندارد؟ یک لحظه فقط چند ثانیه اگر به من اجازه بدهید میروم برمیگردم.» «خب بگو.» «میروم تو آشپزخانه. گوشم با تو. این کبریت را کجا گذاشتم؟» «خب چی شد؟ بچهها این چیز را کجا گذاشتید؟» اینکه نشد. یعنی آن طرف پشیمان میشود از حرف زدنش. اینها همش رنجش است دیگر. همین رنجشی که ما تو این جلسات عرض کردیم. همین برخی ممکن است که برداشت بکنند ما داریم سخت میگیریم، خیلی دیگر داریم خلاصه سختگیری میکنیم، از آن طرف افتادیم. البته من گفتم، به کسی عرض کردم، گفتم که «تو جلسه خانمها، بالاخره آدم باید بیشتر بترساند خانمها را از صحبت کردن.» چون حالا مرد طبیعتاً کمحرفتر هستند. البته بعضی مردها واقعاً خیلی پرحرفاند. من خودم واقعاً خسته میشوم بعضی از حرفهای برخی. ولی به شوخی میگفتم که آدم وقتی برای خانمها کلی تأکید میکند که اصلاً هیچی نگویید، بیست درصد بالاخره تو حرف زدن ممکن است تأثیر داشته باشد برای بعضی، بعضیها که نه واقعاً خوبند و مراعات میکنند مثل شما بزرگوارانی که اینجا تشریف دارید، خلاصه اهل مراعات هستند. ولی بعضی خانمها را وقتی کلی تأکید و آیه و روایت آدم میخواند که «بابا حرف لغو و چی و چی و چی...» بیست درصد اثر دارد روی طرف. بیست درصد شاید تحولی در طرف ایجاد بشود که بعضی حرفها را تازه نگویید. آن هم یک مدتی؛ بعد یک دو هفته دوباره خوب میشود برمیگردد به روال طبیعی زندگی. خلاصه ما تأکیدمان بر این است که گناه صورت نگیرد و البته میگوییم انقدر حرف هست برای گفتن و برای شنیدن و آدم لذت ببرد.
ابن عباس میگوید که امیرالمومنین دست من را گرفتند و بردند نخلستان. از بعد از نماز مغرب و عشا تا اذان صبح، امیرالمومنین برای من یکسره صحبت کردند. تمام این سخنرانی امیرالمومنین درباره نقطه با «بسم الله الرحمن الرحیم» بود. کابین این میشود کسی که علم و حرف میزند. بله، «مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر، ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم.» این همه آدم حرف میزند، یک کلمه لغو نبوده، یک کلمه بیخاصیت نبوده و طرف هنوز مشتاق است یک نوبت دیگر من بیایم بازم بشنوم. علممان را باید ببریم بالا. سطح علممان، سطح مطالعهمان. کسی که اهل مطالعه باشد، حرف همیشه برای گفتن دارد. حرف به درد بخور هم دارد. داستانهای خوب، خاطرات خوب، خاطرات آدم سفری که رفته، مخصوصاً انسان تو مهمانی هست، کسی تازه سفر بوده، خاطرات سفر این شخص را آدم میتواند بپرسد، بهش بگوید: «شما اگر لطف کنید این سفر را که رفتید، خب چه خبر؟ خاطراتش را بگویید.» حالا سفر به درد بخوری باشد و روبراهی باشد. آدم خاطرات یک سفر دیگری را میپرسد به شرط اینکه باز دوباره خودش یاد خاطرات سفر خودش نیفتد، باز مجلس را دست بگیرد. او شروع میکند از همین مثال شیرازی که عرض کردم. او دارد از شیراز خودش میگوید و من هم یاد شیراز خودم افتادم. بله: «یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو» (بله، «مزرعه سبز فلک دیدم و داس مه نو، یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو»). یکی دارد یک چیز دیگر میگوید، من یاد یک چیز دیگر افتادم. او دارد از مریضیش میگوید، من هم یاد مریضیهایم افتادم. شروع میکنم یکی یکی. این عادت باید بکند انسان گوش بدهد.
بخش مهم خوشحال کردن یک نفر البته شوخی، بذلهگویی و اینها خوب است، در حدی که ناراحتی نیاورد. خیلی هم خوب است، اصلاً باید این جور باشد. امام صادق فرمودند: «کسی که دو خصلت نداشته باشد، مؤمن نیست.» گفتند: «آقا آن دو خصلت چیست؟» حضرت فرمودند: «شوخطبعی تو کلامش. یک لطافتهایی، یک لبخندی همیشه با اوست. عباراتی به کار میبرد که شیرین است، شیرینزبان.» این خوب است، باید مؤمن این جوری باشد. ولی اصل شاد کردن دیگران تو حرف زدن به برطرف کردن غمهاست، شانه به خوب گوش کردن. خیلیها فقط اگر حرفشان خوب گوش داده بشود، به شرط اینکه آن حرف، غیبت نباشد و ... نباشد و اینها، حرفشان را فقط کسی دردشان را خوب گوش بدهد، اینها خودشان تخلیه میشوند. پیش آمده دیگر. کسی میآید بیست دقیقه نیم ساعت درد و دل میکند: «خدا خیرت بده.» تخلیه شده و میگوید: «فقط چند روز یک بار بیایم اینجا یک خورده بنشینم باهات حرف بزنم. دنبال یکی میگردم فقط دردهایم را بهش بگویم.» انسان گوش خوبی باشد.
درباره پیغمبر اکرم، قرآن میفرماید که «قُلْ هُوَ أذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ» (یعنی پیغمبر گوش خوبیه برای شما). خوب گوش میدهد. با آنکه هیچکس به اندازه پیغمبر حرف برای گفتن ندارد تو این عالم، ولی خوب گوش میدهد دیگران وقتی حرف میزنند. او دقت میکند. در سیره پیامبر اکرم هست وقتی هم کسی صحبت میکرد، حضرت از بغل به کسی نگاه نمیکردند، تمامرخ برمیگشتند، با همه بدن رو به او مینشستند بعد گوش میدادند. ببینید این میشود. پیغمبر هم گردن میگرداندند، گوش میآوردند، اما با یک حالت بیتفاوتی و بیمحلی. نه، کامل کج میشدند، رو به او مینشستند. او چی میخواهد بگوید؟ رویشان را کلاً برمیگرداندند.
در هر صورت بحث گفتوگو و تو حرف دیگران پریدن. یک وقتهایی آدم، یکی دارد یک صحبتی میکند درباره مثلاً فلان جنس لباس، دارد میگوید لباس فلان مدل مثلاً. بعد انسان دارد به ظاهر طرف نگاه میکند، بعد میگوید که «راستی آن فلان ظرف را تو رفتی عوض کردی؟» این طرف میفهمد که این تمام مدتی که داشته به این طرف نگاه میکرده، داشته به یک چیز دیگر فکر میکرده و گوش نداده. سر تکان میدهد و نگاه میکند. این بد است.
عوض کردن ناگهانی موضوع تو مهمانیها. عوض کردن موضوع، عوض کردن ناگهانی موضوع، به شرط اینکه غیبت نباشد. اگر غیبت باشد، موضوع عوض بشود، اشکالی ندارد. با هنرمندی آدم موضوع را عوض کند. حرفی میزند بنده خدا، موضوع مهمی هم است. چقدر از اینها پیش میآید تو گفتگوهای مهمانی. یکی شروع میکند یک حرفی را، یکی دیگر میپرد وسطش. موضوع را عوض میکند به مناسبت فلان کلمه. «آها، راستی، گفتی فلان چیز. یاد فلان افتادم.» حرفش تمام بشود، بعد آخرش بگو: «یاد فلان چیز افتادم.» خب حالا این هم فلان چیز. عوض کردن موضوع به مناسبت یاد یک چیزی افتادن، حرف را عوض کردن، اینها چیزهای بدی است. خاطر گوینده را مکدر میکند، ناراحتی میآورد.
توی مهمانی بلند صحبت کردن، بلند خندیدن. این از چیزهای بد است. بعضیها بلند بلند صحبت میکنند. بعضی مهمانیها آدم از تو کوچه دارد رد میشود، این خیلی بد است. خانمها توی مهمانی هم قشنگ مشخص است همه زناند. صدای هر و کر بلند تو کوچه میرود. مرد نامحرم میرود صدای قهقهه زنها را دارد میشنود. حالا مردش هم اگر صدای قهقههاش بیاید، اینها خوب نیست. ولی خب زن دیگر به مراتب بدتر است. یک متانتی خدا در او قرار داده، یک حیایی خدا در او قرار داده. یک سری چیزها برای او بدیش بدتر است. مثلاً یک زن اگر بلند عطسه بکند، این بدیش بدتر است. مرد هم بکند بد است، ولی برای خانم دیگر خیلی بد است. با متانت و روحیه او در جور در نمیآید. بلند خندیدن، قهقهه زدن، بلند بلند حرف زدن. بعضی سه نفر، دو نفر فاصله دو متری همدیگر بلند بلند دارند حرف میزنند. اتاق خواب است، سر ظهر است، شب است. مراعات نمیکنند. اینها حقالناس است. یکی از خواب بیدار بشود، بدخواب بشود، اذیت بشود، سردرد بشود، همه اینها حقالناس است. آرام آدم عادت بکند، آرام حرف بزند، با متانت، با محبت، بدون سروصدا، بدون همهمه. گاهی یک مهمانی است میآید، همسایهها سرسام میگیرند از صدای همهمه اینها، از صدای سر و صدای اینها. بعضیها که اصلاً عادت دارند به بلند حرف زدن. بعضی خانوادهها این شکلیاند، انگار همه کر هستند، بلند بلند حرف میزنند. خب اینها چیزهای بد در حرف زدن است.
یک بحث دیگر، بحث معاشرت با بچههاست توی مهمانی. با بچهها، آدم اُنس بگیرد، حرف بزند. پیغمبر اکرم به بچهها میرسیدند سلام میدادند. این یک چیزی است که خیلی از ماها بهش عادت نداریم. یعنی به یک بچه میرسیم میگوییم که «بابات بهت یاد نداده به بزرگتر میرسی سلام بدی؟ زبونتو موش خورده؟» یا با متلک و کنایه: «سلام، خوبی؟» یک جوری که یعنی «سلام». البته یک وقتهایی آدم لازم است که این کارها را بکند برای اینکه به طرف یاد بدهد. چون واقعاً بعضی خانوادهها بیفرهنگاند، به بچهها یاد نمیدهند که سلام بدهند. بیفرهنگی است. یک خانواده باید آدم به بچهاش یاد بدهد به هرکی که رسید، به هر بزرگتری که رسید. من شنیدم میگوید: «تو تاکسی نشستی. چرا تو تاکسی نشستی سلام دادی؟ بابا ما حیوان که نیستیم که تو ماشین طرف.» من نشستم تو ماشین، آدم ادب، اسلام. پیغمبر فرمودند: «کسی اگر سلام نکرد شما چیزی پرسید جوابش را ندهید. السلام ثم الکلام.» اول سلام، بعد حرف. هرکی میخواهد حرف بزند، اول سلام. بدون سلام و علیک و همین جور آدم بیاید و همان جور برود تو یک مهمانی. میبینی که آدم وارد میشود، همه سرشان به کار خودشان درگیرند و مشغله و یکی هرکی میآید میرود یک گوشهای مینشیند و کسی کاری به کار کسی ندارد. اینها چیز بد است.
هرکی وارد میشود، حالا بنا به اقتضای احترامی که دارد، جلو پایش بلند میشوند. بعضیها وارد میشوند آدم صلوات میفرستد، جلو پا بلند میشوند. بعضیها را یک چند قدمی آدم جلوتر میرود. پدر و مادر، پدر انسان، مادر انسان و جای بهتر را به اینها میدهند. بالای مجلس مینشانند. اگر پدر انسان آمد روی زمین نشست، کمرش درد میکرد، آدم دیگر روی مبل نمینشیند، میآید پایین مینشیند. اینها همش آداب معاشرت است که برخیش اصلاً سلب توفیق میآورد.
در مورد حضرت یوسف روایت است، خدا پیغمبری را از نسلش برداشت به خاطر اینکه یک چند ثانیه دیرتر از پدرش از مرکب پیاده شد. وقتی پدر آمد. فیلم یوسف را دیدید دیگر. پدر وقتی آمد یوسف را ببیند. برخی روایات این جور دارد: «حضرت یوسف چند ثانیه دیرتر پیاده شد از مرکب، جبرئیل آمد گفت: 'کف دستت را نگاه کن.' نگاه کرد یک نوری از کف دستش رفت. گفتند: 'پیغمبری را از نسل شما برداشتند.'» خب سلب توفیق میآورد دیگر این مسائل ریز. پدر انسان باشد، مادر انسان باشد، بزرگتر انسان باشد. گاهی واقعاً دل طرف میشکند با بیمحلی، بیتفاوتی، بیاعتنایی.
با بچهها توی مهمانی باید به این بچههای کوچکتر سلام داد، اینها را تحویل گرفت. برخی اساتید ما عادت خوبی دارند. یکی از اساتید بزرگ و محترم و عزیز ما ایشان همیشه تو جیبشان شکلات دارند، مخصوص این بچهها. هر جا وارد میشوند یا بچهای میبینند تو خیابان، تو مسجد، تو کوچه، تو مهمانی، دست میکنند یک شکلات به او میدهند. چقدر خوب است، چقدر قشنگ است. من خودم واقعاً این چیز عجیبی است دارم به شما میگویم. یک وقتهایی از آداب معاشرت خانمهای به شدت بدحجاب واقعاً تنم میلرزد. مثلاً تو فرودگاهی، راهآهنی، میبینی یک زنی که به شدت بدحجاب ولی به شدت آداب معاشرتش قوی است. دست میکند تو کیفش پفک درمیآورد، چیپس درمیآورد، شکلات درمیآورد. من میگویم: «هیچی دیگر! بچه ما را جذب کرد برد!» خب چرا نباید یک خانم محجبه اینجور باشد که بچه یک خاطره خوب از چادر از حجاب تو ذهنش بماند؟ حالا بعضی از ماها را که فقط با اخم و تخم و تشر و بشین سرجایت، بچه شلوغ نکن، نفهمیدم نماز چی خواندم. خانم بچهات را جمع کن. «شما که نمیتوانی جمعش کنی چرا میآیی مسجد؟» هیچی دیگر، بیحجابی بیداد میکند. ما که بلد نبودیم یکی را بیاوریم مسجد، خودش پاشد با پای خودش آمد، پرتش کردیم بیرون، الان نگهش نداشتیم.
معاشرت با بچهها. ولی اگر توی خانهای هستیم، این هم الان از مسائل رایج است. بعضی خانوادهها خلاصه بچهدار نمیشوند. الان این متأسفانه خیلی رایج شده دیگر. تو آمار جدیدی که دادند از هر پنج تا ازدواج، یکیش طلاق است، دوتایش ناباروری و یکیش هم تکفرزندی. از هر پنج تا ازدواج یکیش طلاق است، البته این آمار مال چند سال پیش بوده، الان فکر میکنم که بدتر از این شده باشد. دوتایش ناباروری است، یعنی از هر پنج تا ازدواج دو تا از این ازدواجها بچهدار نمیشوند. خیلی چیز بدی است. راهکارهای طب هم دارد، هم دستورات خلاصه ذکر و دعا و آداب خاص دارد. کنار بزرگان فرمودند جاهای مختلف. انسان بالاخره حالا تلاشش را بکند. حالا من شروع کنم هی با این بچهام ور رفتن جلوی یک خانوادهای که اینها بچهدار نمیشوند، یک چند سالی است که ما میبینیم که بچهدار شدنشان تأخیر افتاده. آدم میداند که اینها خلاصه خیلی دوست دارند. میدانی اینها خیلی دوست دارند. هی من جلوی اینها این بچه را نوازش کنم، هی از بچهام تعریف کنم، از بچهام خوب بگویم. این دل شکستگی میآورد، گاهی کدورت میآورد، رنجش میآورد. اینها خیلی آداب ریز مهمی است دیگر. انسان بلد باشد وقتی که یک جای خلاصه هی این بچه را به رخ نیارید، هی بچه را بگیره و ببوسه و... یا مخصوصاً یک جاهایی که دیگر واقعاً کار خیلی بیخ پیدا میکند. مادربزرگی، پدربزرگی یک فرزند دیگر دارد و او بچهدار نمیشود، از یک فرزند دیگر بچهدار شده، نوهدار شده. هی این بچه را به خاطر نوه تحویل بگیرد. این دیگر خیلی بد است. خیلی در حد حقالناس است. واقعاً هم تمایلش به خانه اینهاست و به اینهاست و یک جوری به اینها خیر برساند. بعد بعضیها هم که توجیه شدهاند میگویند خب این الان بچه دارد، عیال وار است. آن بنده خدا میخواهد نمیشود. او باید چکار بکند؟ خود این فرق گذاشتن. قبلاً هم عرض کردم، هیچی مثل فرق گذاشتن ضربه نمیزند، آسیب توی زندگی نمیآورد.
خب یک نکته دیگر درباره مهمانیآراستگی در مهمانی و وضعیت پوشش. این هم از نکات مهم مهمانی است. حالا این هم در حد یک ربع بیست دقیقهای دربارهاش صحبت بکنیم و خواهرها اگر سوالی داشتند در خدمتیم درباره مهمانی. خب بعضیها یک عادت بدی دارند. میگویند که «این لباس را من تو مهمانی قبلی پوشیدم.» دیدید دیگر حتماً. مثلاً میگوید که «من هفته پیش جاریها و خواهشوهرهایم و اینها تو اون مهمانی بودند. این لباس دیگر دوباره تنم نمیکنم چون اینها دیدند هفته پیش!» مخصوص خانمها، خیلی تو این مسئله بیشتر حساسیت دارند و مبتلا هستند. خب این زمینه اسراف را فراهم میکند، زمینه تجملات را فراهم میکند، زمینه خودنمایی را فراهم میکند. حالا یک لباسی تو تن ما دیدند. خب دیده باشد، چه اشکالی دارد؟ البته آدم خوب است که بالاخره یک تنوعی هم در لباسش باشد. همیشه هم آدم را با یک لباس نبینند. دیگران هم بالاخره برای دیگران هم ارزش قائل باشیم. جوری که رنگی بپوشیم که او هم از آنها هم از دیدنش لذت ببرد. آنها هم بالاخره روحیهشان عوض بشود. البته برای غیرنامحرم دیگر، نه برای نامحرم. مثلاً یک خانم تو مهمانی که آقایان هستند، حالا بحث محرم و نامحرم در مهمانی بحث خیلی مفصلی است. خانم سعی بکند چادر منزلی که سرش است، بیشتر رنگهای تیره باشد تا رنگهای روشن با گلهای درشت و چی و فلان و اینها. دستها بیرون و صورت بیرون. و گاهی چادر فقط روی سر است و همه بدن مشخص است و اینها. خب بد است. خود حلیمی که باید داشته باشد آدم تو مهمانی بین محرم و نامحرم، سفره تا جایی که میشود، در توانش، جدا باشد. یکی بودن سفره، سر یک سفره نشستن محرم و نامحرم، حالا اگر حرمت شرعی هم بر فرض نداشته باشد، خب معذب میشوند. همان خانم معذب میشود، همین آقا معذب میشود. نگاهها به هم میافتد. گاهی زمینه شوخی و خنده و اینها فراهم میشود.
بله. آمد خدمت امام صادق علیه السلام جناب ابوبصیر. پیرمردی بود نابینا هم بود توی کوفه. به یک خانمی قرآن درس میداد. تا نشست خدمت امام صادق علیه السلام، حضرت فرمودند که «بله، بعضی میروند توی کلاس درس به یک خانم نامحرم درس میدهند. وسط شوخی میکنند و میخندند.» ابوبصیر فهمید حضرت او را دارد میگوید. پیرمرد بود، نابینا بود. آهش را کشید روی صورتش، خجالت کشید. فرمودند: «خیلی خوب، الان خجالت کشیدی خدا بخشیده. ولی فکر نکن که ما بیخبر هستیم.» در همین پیرمرد نابینا به یک خانمی یک چیزی گفته، خندیدهاند، حضرت توبیخ کردهاند. حالا تو مهمانیهای ما گاهی شوخیهای رکیک. زن برادر با برادرشوهر نشستهاند دارند شوخی میکنند. خیلی بد است. با اسم کوچک همدیگر را صدا میکنند. «ممد آقا»، «جعفر آقا»، «زهرا» گاهی مثلاً خواهر همسرش را «زهرا بیا»، «صغرا بیا.» اسم کوچک و بدون خانم و بدون آقا. انسانها همسر خودشان را میخواهند تو مهمانی صدا بکنند با فامیلی صدا میکنند. «آقای فلانی»، «آقای دکتر»، «حاج آقا». خود احترام دادن به همسر و فامیل همسر تو مهمانی خیلی یکی از کلیدهای زندگی است.
یکی از اشتباهات خیلی بزرگی که بعضیها میکنند، کوچک کردن شوهر یا خانواده شوهر تو مهمانیهاست. این فاجعه است. تیشه به ریشه خودشان میزنند، نابود میکنند خودشان را. هر چقدر آدم به همسر خودش پیش دیگران بها بدهد، خودش میرود بالا. فکر نکنیم ما اگر شوهرمان را بد بگوییم یعنی داریم مظلومنمایی میکنیم، بقیه ما را بیشتر دوست دارند. اتفاقاً آدم فقط کوچک میشود این جور مواقع. این عجیب آدم بیخودی آمده از شوهرش پیش ما بد میگوید. از چشم بقیه آدم میافتد. بقیه هم دیگر به این آدم اعتماد نمیکنند. میگویند این که اسرار شوهرش را پیش ما نگه نداشته، ما برویم اسرارمان را بگوییم یک وقتی از زندگی ما سرکولهای پاشود میرود همه جا چادر به کمر میبندد. هر چقدر آدم به خانواده شوهر بها بدهد به خودش بها داده. اینها نکات ریز بسیار مهم.
خب نحوه پوشش در مهمانی. انسان خوب است که حالا لباس اگر میخواهد متنوع. ولی بعضیها وسواس دارند تو این مسائل. نه، این لباس را تو فلان... یک لباس را تو یک مهمانی میپوشند، تمام میشود. من دیدم این جور مواردی. یک بار فقط یک مهمانی، مخصوصاً توی عروسیها که دیگر فاجعه است. فقط یک لباس گرفته برای یک عروسی، اسراف! واقعاً اسراف است. شکی توش نیست که اسراف است. بدون هیچ برو و برگشتی اسراف است. اسراف هم بدون هیچ برو و برگشتی حرام است، معصیت است، گناه. «ان الله لا یحب المسرفین.» خدا از آدمهای مصرفگر بدش میآید. آدم از چشم خدا میافتد با اسراف، از چشم اهل بیت میافتد با اسراف، دوری میآورد از خدای متعال. آدم میخواهد تو چشم دیگران عزیز باشد، با اسراف از چشم خدا میافتد. میگوید: «من میگویم چقدر شیک است. هر سری دیدیم یک لباس قشنگ. یک تیپ جدید.» بعضیها حالا خانمها توی آرایش صورت و مو و چی و اینها هم باز وسواس دارند که هر سری با یک مدل جدید و یک رنگ جدید و یک قیافه جدید و یک آرایش جدید.
خود بحث آراستگی و آرایش اگر نامحرمی نیست توی این مهمانی و آدم تو مسیر رفت و آمد نامحرمی او را نمیبیند اشکالی ندارد. ما اتفاقاً سفارش هم میکنیم خانمها برای همدیگر یک آراستگی. بدون اینکه قصد چشم و همچشمی و خلاصه این جور مسائل باشد. بالاخره زن مشکلی هم ندارد. البته یک قیدی دارد. من حالا آیه قرآنش را بخوانم براتون. تو سوره مبارکه نور آیه ۳۱. این آیه خیلی آیه عجیب و جالبی است، آیه حجاب. اگر پرسیدند که حجاب کجای قرآن آمده؟ آیه سی و یکم. یکی از جاهایی که درباره حجاب صحبت کردند، میفرماید که خلاصه بحث چشم کنترل بشود و اینها. «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ» بحث چادر و حجاب را مطرح میکند این آیه. بعد میفرماید زینتهایشان را خانمها نشان ندهند به دیگران مگر برای چند نفر. پس ببینید زینت نشان دادن. هرچی که به اسم زینت رویش گذاشته میشود. من بخواهم خیلی مصداقی و موردی بگویم. از ابروی تمیز کرده زینت محسوب میشود. انگشتر دست زینت محسوب میشود. روسری زیبا و عرض کنم که این گل سر، پیراهن و اینها زینت محسوب میشود تا چیزهای دیگر. تا آرایش و خلاصه موادی که به سر و صورت و اینها. میفرماید زینت را برای کسی آشکار نکن مگر این چند نفر. خوب دقت کنید. خیلی آیه جالب است.
اولی برای شوهر. اولین کسی که حق دارد از زیور و زینت همسر است، شوهرش است. بعضی وقتها یک خانم آخرین کسی که از آراستگی او یک چیزی گیرش میآید شوهرش است. اگر آن هم گیرش بیاید. گفتند آن «بابا میروی تو کوچه، خانم از عروسی دارد برمیگردد تا آرایشش را پاک نکرده برم ببینمش.» بعضی وقتها این جوری. همه اهل محل دیدهاند و تو خیابان دیدهاند و توی مهمانی دیدهاند و داماد هم که تازگیها میآید بین خانمها. خلاصه داماد هم دیده. دیگر آقا وقت نکرده ببیند. شوهر اصل کاری ندیده. اصل آراستگی مال شوهر.
خوب بعد کی؟ اشکالی ندارد پدر، آباء. بعد کی؟ پدرشوهر. ببینید، مرحله. بعد کی؟ فرزند. هر کدام هم در یک حدی. آن مقدار آراستگی که آدم برای شوهر دارد، خب، حالا پسر جوان من هم ببیند. من هر جور که با شوهرم خواستم باشم. پسر جوانم ما را این جوری ببیند. نه، حریمی دارد. خود پسر جوان وقتی میگوید شما پسر را دیگر از یک سن و سالی. مادر از هفت سالگی بچه را نبوسد. پسر را پسر را نبوسد. اگر میخواهد ببوسد پیشانیاش را ببوسد. لب او را دیگر نبوسد. ضابطه دارد. حالا این پسر شده پانزده سال، شانزده سال. مادر با آن تیپی که خلاصه برای شوهرش میچرخد، جلو این بچه دارد میچرخد. این خیلی بد است. یک بخشی از بلوغ زودرس به خاطر همین چیزهاست.
یا فرزندان شوهر. این هم اشکال ندارد. یا برادران. یا برادرزادهها. یا خواهرزادهها. آیه را خیلی جالب است. خواهرها خوب دقت کنند. یا خانمهاشان. این آیه در مورد خانمها بود. میگوید خانمها آرایششان را به غیر از خانمها نشان ندهند. پرسیدند آقای امام «خانمها یعنی کی؟» حضرت فرمودند: «به خانمهای مسلمان و شیعهای که اگر آرایشی در زن میبینند، نمیروند برای شوهرهایشان تعریف کنند.» اینها کسانیاند که اشکال ندارد آدم آرایش خلاصه زینتش را به اینها نشان بدهد. یعنی چی؟ یعنی اگر تو یک مجلسی هست. بعضیها که بیبندوبارند، فیلم میگیرند از مجلس. مجالس عروسی که خب دیگر فاجعه است. بعضیها هم باز بیبندوبارند میروند تعریف میکنند. «نحوه آرایش این خانم چه جور بود و آن چقدر موهایش خوشگل زنجیری گردنش انداخت و این لباس فلانی چقدر قشنگ شده، چقدر بهش میآید. این چقدر هیکلش خوب شده، آن چقدر فلانش.» میرود پیش شوهر و نامحرم شروع میکنند تعریف کردن. اگر زنی میداند زن دیگری تو یک مجلسی ببیند آرایش او را، میرود برای شوهرش تعریف میکند. آرایش نشان دادن به این زن از آیه قرآن خواندم براتون. از مسائل است که تقریباً اصلاً رعایت نمیشود. آیه ۳۱ سوره مبارکه نور. زنی که چیزی نمیرود برای مردهای نامحرم تعریف کند، این اشکال ندارد. خانم، بچه کوچک نامحرم. گاهی یک زن. من خودم گاهی از بچگیام یادم میآید که من خانم فلانی را با چه آرایشی دیدم. بعضی وقتها چهارده سالش است میگوید: «تو که هنوز بالغ نشدی، بیا تو.» میگوید: «به زن نامحرمی که به یک زنی که میرود برای نامحرمها تعریف میکند، نشان نده.» چقدر مقید، چقدر مراعات.
خیلی وقتها خانمها با ساختار ذهن آقایان آشنا نیستند. آقایان از همین حرفها گاهی به وسوسه میافتند، به فتنه میافتند. از همین نحوه مثلاً چه میدانم، اندام یک نفر، یک خانم دیگر. تصور او. اینها نکات مهمی است. بی پرده صحبت میکنم. خیلی وقتها آقایان از همین چیزها وسوسه میافتند. ذهن مرد این شکلی است. قدرت تخیل و تصویرگریاش بالاست. یک خانم وقتی تو حرف زدنش با یک مرد یکم شل صحبت میکند، آن مرد به وسوسه چیزهای دیگر میافتد. این هم آیه قرآن است. تو سوره مبارکه احزاب. «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» زن با ناز و نوازش و کرشمه و لحن ملایم با مرد نامحرم صحبت نکند. آن مرد نامحرم از این چیز دیگر میفهمد. برای جاهای دیگر حساب باز میکند. یک سد آهنین باید مرد نامحرم نسبت به زن نامحرم در خودش احساس بکند. خیلی با ملاحظه. ما بعضی از همسران دوستانمان کلفت میکردند پای تلفن. زنگ میزدی منزلشان، میفهمیدند ما هستیم، صدا را کلفت میکردند، صدا را عوض میکردند. یک سد آهنین باید آن مرد غریبه در خودش احساس بکند. ما که این دیگر زن داداشمان است، آن هم که خواهرمین است، آن هم که فامیل ما با هم این حرفها را نداریم. بعد آدم یک شوخی میکند، متلک میاندازد. خدا میداند چقدر کار به جاهای باریک کشید از همین جاها. و من خودم خبر دارم بعضی مشاورها اینور و آنور. آدم در جریان است. از همین یک مهمانی، یک کرشمه، یک شوخی، یک حرف معمولی، اینها شروع میشود.
وضع پوشش. یک موردی تازگی کسی به من میگفتش که یک عجیبی است. گاهی بعضی وقتها یک چیزهایی، یک حرف، یک خانمی آمده بود میگفتش که شما توصیه کن پسر من طلبه است. برادرش هم طلبه است. این خانم، این پسر من پیش آن برادر در منزل یک خورده بدپوشش است. من تصمیم گرفتم که این پسرم نرود خانه پسر طلبهام. خب آن بنده خدا از سر صفا و صمیمیت میگوید: «این هم بچه است و آن هم فلان و چی و یک خورده راحتتر برخورد میکند.» نمیداند چه بلوایی دارد تو این آدم ایجاد میکند. مادرش پناه برده که «بابا این خانه این را من دارم اذیت میشوم وقتی میروم.» آدم شوخی میکند، حرف میزند. اینها باید با مراعات و مواظبت بشود. نکات مهمی است.
بحث آداب معاشرت بخش اعظمش اینهاست تو مهمانیهای دوستانه و فامیلی. اصرار به عوض کردن لباسها و لباسهای خاص پوشیدن. و بعضیها یک مهمانی کوچک میخواهند بروند شبش بازار هم بزنند همه لباسها. یک مهمانی فردا میخواهیم بریم خیلی وقتش اسراف. ولی هر لباسی هم حالا شد ما برویم نه. آدم یک خورده نسبت به لباسش حساسیت. ببینید هم افراط بد است هم تفریط. این حرفی که همیشه ما گفتیم مال همه این جلسات، مال همه موضوعات. هر چیزی هم افراطش بد است هم تفریطش. تو بحث پوشش و خلاصه خوشتیپ بودن و آراستگی و اینها تو مهمانی هم افراطش بد است هم تفریطش. ولی لباس بیشتر از اینکه الان خیلیها تو فاز مارکند، برند. چه مارکی است؟ مال کشور ترکیه، فرانسوی، ایتالیایی، کجایی؟ بیشتر از جنس و مارک و فلان و اینها، آنی که اهمیت دارد تمیزی لباس است. تمیزی لباس. بعضیها شلختهاند. لباسهای خوب میپوشند، لباسهای قیمتی، ولی شلختهاند. این خیلی بد است. مرتب بودنش. متناسب با فرهنگ و عرف و وضعیت اقتصادی. معمولی دارد ولی لباسهای آنچنانی میپوشد. شوهرش یک کارگر جزء بنده خدا ولی سر لباس خودش و بچهاش چقدر زور میزند که بهترین لباس باشد. از دیگران کم نیاورد. اینها شخصیت آدم. یعنی دیگران میگویند: «داره زور میزنه که پیش ما کم نیاره.» این خودش کوچک میکند. هرکی که دارد زور میزند پیش دیگران کم نیاورد. کم و کسری دارم میخواهم از شما کم نیاورم. آدم میگوید من کم نمیآورم. همینم که هستم. یعنی من از شما چیزی کم ندارم. شما این که از من چیزی کم داری. من چیزی کم نداشتهام. کم ندارم که بخواهم نشان بدهم کم ندارم. آدمی که همیشه میخواهد نشان بدهد من کم ندارم یعنی واقعاً کم دارد که میخواهد نشان بدهد من کم ندارم. وقتی کسی نمیخواهد نشان بدهد من کم دارم، کم نیاوردم. این نمیخواهد این را نشان بدهد یعنی من کم ندارم. واقعاً کسی کم ندارم که بخواهم با شما رقابت داشته باشم. دور بیندازم با شما که مثلاً من نشان بدهم کم نیاوردم.
در سطح وضعیت اقتصادی آدم، فرهنگ آدم، خانواده آدم، منطقهای که زندگی میکند. لباسی که آدم میپوشد باید در این سطح باشد. تو مهمانی هم در همین سطح. در سطح خانهای که ما داریم میرویم مهمانی، فرهنگ آن خانواده، وضعیت آن خانواده. خب این هم یک نکته مهم دیگر.
خانمها تو مهمانیها باز سعی کنند ولو اگر زنها هستند، فقط نامحرمی نیست. زن نامحرم ممکن است تعریف کند. باز هم آرایش تند و لباسهای آنچنانی اینها تو آن فضا که فضا عوض بشود. رقابت سر آرایش و مدل مو و مدل لباس و اینها را حاکم نکنیم تو مهمانیهایمان. صفا و صمیمیت و محبت و رفاقت و همدلی اینها باشد تو مهمانیها تا فضای اینکه بالاخره او کدام آرایشگاه میرود؟ این لباسش را از کجا خریده؟ همه مهمانی از اول تا آخر اینها بشود.
استفاده از جواهرات تو مهمانی. اگر نامحرم نمیبیند با همه این خصوصیاتی که عرض کردیم آن هم تا یک حدیش، خیلی خوب است. حالا بعضیها یک اصطلاحی داریم ما میگوییم از سر دست تا این کتفشان را النگو و طلا گذاشتهاند. لزومی ندارد. خیلی معمولی و متعارف. در حدی که جواهرات هر کسی استفاده میکند در همان حد. برای بچهاش هم در همان حد. دختر، یک چیز معمولی. خیلی مخصوصاً حالا اگر طرفمان خیلی وضع مالی خوبی ندارد. اگر بشود آدم تا جایی که میتواند اصلاً استفاده نکند اینجا تو این مهمانی. برای بچهاش گوشواره طلا نیندازد. خودش حالا این زنجیر طلا و گردنبند طلا را نیندازد تو این مهمانی. بنده خدا نگاه میکند دلش میشکند، حسرت میخورد. بحثهای ریز جزئی است.
تو عروسیها، تو عروسیها بعضی از عروسها بیشتر آرایش کردهاند. خودکشی کردهاند برای این عروسی. اینها آدمهاییاند که معمولاً میشود پی برد به عقدهای بودن. معمولاً آدمهای عقدهای خیلی در تلاشاند که خودی نشان بدهند تو هر جمعی. این یک جمله طلایی بود. جمله قصاری بود گفتیم و رفتیم. هرکی بیشتر سعی دارد تو مهمانی خودش را نشان بدهد، گویا این بیشتر عقدهای است. از داماد دیگر این زده جلوتر. از عروس زده جلوتر. علامت کمبود است، علامت عقده است. در حد متعارفی که معقول است و میشود استفاده کرد و خدا اجازه داده و مردم برایشان یک امر متعارفی است. آدم در همان حد هر مجلسی ظاهر میشود.
فکر کنم وقت ما تمام شد. اگر خانمها سوالی دارند بفرمایند. اگر نه باز من یک چند تا نکته دیگر عرض بکنم. بفرمایید. در مورد سفره و آراستگی سفره میخواهم عرض بکنم. اگر سوال دارید بفرمایید اگر نه من در مورد پذیرایی و آراستگی در پذیرایی در مهمانی.
«نه، نامحرم یک مدل بیشتر نیست. نامحرم همان کسی است که خدا گفته نامحرم. نامحرم نزدیک و نامحرم دور و نامحرم خیلی نامحرم و نامحرم یک خورده نامحرم اینها نداریم. نامحرم نامحرم است. برادرشوهر انسان هم نامحرم است. بقال سر کوچه هم نامحرم است. هیچ فرقی بین اینها نیست. شوهرخواهر انسان هم نامحرم است. راننده تاکسی هم که من توش نشستم، آن هم نامحرم است. نامحرم نامحرم است. تفاوتی نیست.»
خواهرها سؤال مکتوب هم خواستند بدهند روی کاغذ، خلاصه مشکلی نیست. تمام.
تو مهمانیها البته باید خیلی مواظبت بشود که منزل تمیز باشد. سفره تمیز باشد. ظروفی که چیده میشود تمیز باشد. آدم تا جایی که میتواند هنر از خودش نشان بدهد. خلاقیت نشان بدهد برای پذیرایی از مهمان. خلاصه سفره آرایی مثلاً یک چیزی است که تا یک حدیش خوب است تو پذیرایی از مهمان. بعضیها هنر دارند. یک سبد سبزی که میخواهند بیاورند سر سفره، این را کلی قشنگش میکنند، درستش میکنند. به شرط اینکه آدم به حد وسواس و خودآزاری اینها نرسد. بعضیها اصلاً خودشان را مریض میکنند سر پذیرایی از مهمان. من اینها را دیدهام. یعنی در حد خودکشی کار میکند وقتی میخواهد مهمانی بگیرد: «وای! که این الویه را باید رویش نمیدانم عکس کدام بازیگر را من بیندازم، درست بکنم با خیارشور و گوجه فرنگی و چی و اینها. میخواهم آدمبرفی درست کنم روی الویه. چه میدانم!» لزومی ندارد. یک وقت در این حد. ولی اصل اینکه آراسته باشد، سفره خوب باشد، مرتب باشد، سفره تمیز. افتادن سفره را ظهر توش ناهار خوردن، یک گوشت لپه قیمه ریخته، شب برای مهمان جلویش پهن کردن. نکردی یک دستمال بکشد، تمیزش بکند! خب این هم هم افراطش بد است هم تفریطش بد است. ظرفها را درست و حسابی نشستن، جلو مهمان گذاشتن، پر لک و پیس. فضای خانه را زمین کثیف است، آلوده است.
به حد وسواس اگر کشیده بشود بد است. تکلف برای مهمان، این وسواس است. بیماری آدمهایی که خودشان را بیش از حد به زحمت میاندازند. اینها را بهشان میگویند وسواسی. هرکی هم تو یک فضایی است. خیلیها تو فضای مهمانداری وسواس دارند. بعضیها وسواسشان تو نجاست و پاکیزگی و بعضی وسواس توی ارتباط با دیگران دارد. حالا هرکی تو یک فضایی وسواس دارد. معمولاً حالا همه وسواسی نیستند، ولی خب خیلی، آنهایی که وسواسیاند بیشتر تو همین فضای تمیزی و کثیفی و اینها حساسیت دارند.
این نکته را به شما بگویم. حالا انشاءالله که تو این جلسه وسواسی نداشته باشیم. معمولاً آدمهایی وسواسی میشوند که بیدردند. این یک نکته خیلی، این هم یک نکته تاریخی و جمله. معمولاً آن جوری که بنده بررسی کردم، آدمهای بیدرد وسواسی میشوند. یک خانم به من زنگ زده بود، گفت: «وسواس دارم.» گفتم: «وضع زندگیت خوب است؟» گفت: «بله.» گفتم: «شوهرت خوب است؟» گفت: «بله.» گفتم: «تو همین درد نداشتی تو زندگی، دغدغه نداشتی، شیطون آمده برات دغدغه درست کرده. همه چیز جور بوده، خسته شدی، حوصلهات سر رفته، داری میشوری.» معمولاً آدمهای بیدغدغه به وسواس مبتلا میشوند. حالا اینها را چکار بکنند؟ بدهند آدمهای بیدغدغه؟ خیر! آدمهای بیدغدغه برای خودشان دغدغههای مثبت درست بکنند. هر چقدر دغدغههای مثبت زیاد بشود، دغدغههای منفی و الکی کم میشود. چیزهای هیچ و بیجهت.
بعضیها وسواس فکری دارند. مینشینند فقط الکی برای خودشان فکر میکنند. هی میبافند برای خودشان یک چیزهایی میبافند از این و آن و نسبت به این و نسبت به آن. این اگر دغدغه مثبت درست حسابی داشته باشد، خب برای خانمها یک چیزی که خیلی ضروری است، خود رفتوآمد مهمانی است. جلسات مذهبی به درد بخور. خوراک فکری به آدم داده بشود. چیزی یاد بگیرد. اینها برای خانمها ضرورت است. جلسات ورزشی، نامحرمی نباشد. آن ورزش هم متناسب با آدم باشد. حالا در حد پیادهروی میخواهد باشد. هر روز یک گروهی تصمیم بگیرند، پیاده بروند تو حرم، برگردند. پیادهروی بخواهد باشد. ورزش بخواهد باشد در حدی مثلاً کوهنوردی و شنا و اینها. اینها دغدغههای مثبت است. اینها چیزهایی که برای خانمها خیلی سفارش میشود خانمها داشته باشند. و البته دغدغههای خانه هم که الحمدلله انقدر زیاد است. کارهای خانه. یک کسی مشغول همینها بشود دیگر بعضی وقتها وقت کم میآورد در شبانهروز. خود بچهداری یکی از دغدغههای خیلی مثبت و خوب است. یکی از عواملی که اصلاً نرمال نگه میدارد، بچهداری برای یک زن واقعاً ضرورت برای سلامت یک زن. بچهداری اثر مثبت دارد، تو روحیه زن هم برای جسم. خود زایمان چقدر برای جسم خوب است؟ خود بچه شیر دادن چقدر برای جسم خوب است؟ اینها همه اثبات شدههاست. ممکن است الان بعضی اینها را رد بکنند، قبول نکنند. ولی همه اینها اثبات شده. هم توی طب سنتی اثبات شده هم تو طب جدید اثبات شده، هم از جهت روانشناسی اثبات شده. همه اینها حرفهای محکمی است که دارم عرض میکنم.
خانهداری برای زن سلامت روان میآورد. شوهرداری برای زن سلامت روان میآورد. بچهداری برای زن سلامت میآورد. خب، مخصوص خانمهای شاغل بیشتر در معرض خطرند. آسیبهای روحی برای اینها زیاد است. صبح تا شب با این و آن سر و کله زدن و ارباب رجوع راه انداختن و فعالیت اضافه بر سازمان کردن، اینها خلاصه اینها خسته میکند، خستهبار میآورد. در هر صورت دغدغه مثبت برای زن باعث میشود که از این دغدغههای الکی در بیاید. دغدغه نسبت به مهمانی و سفره و شستوشو و رفتوروب و هفتهای یک بار کل خانه را ریختن و شستن. تا میگفت مادرم تلویزیون خانه را میشورد. میشورد، زیر شیلنگ میگیرد تو حیاط. هفته به هفته میشورد تلویزیون را. «نمیتوانم. مریضم.» «نمیتوانم.» «اگر میخواهی من توی خانه باشم و بشورم اینها را...» گفت: «خانه را خالی میکنی، شیلنگ را میآید میگیرد به دیوار و سقف.» حس وسواسشان تحریک بشود. اینها بروند تو خانه بگویند این کار خوبی میکند ما برویم اینها را انجام بدهیم! میگیرد کلاً از دم میشورد. خب اینها مریضی است. تعارفی توش نیست. دغدغه و وسواس الکی. هر چقدر دغدغه و وسواس مثبت در آدم باشد، دغدغه و وسواس الکی از بین میرود.
حالا در مورد نحوه چیدن سفره و اینها میخواستم نکاتی عرض بکنم که فرصت نشد. انشاءالله فردا عرض خواهیم کرد. اگر سوالی هست بفرمایید.
«دل پاک باشه، نامرد؟» بله. خب این را باید من جواب اینها را معمولاً این روایت را میدهم که امیرالمومنین به دخترهای جوان سلام نمیکردند. بعد به امیرالمومنین گفتند که «آقا شما از پیغمبر حزباللهیتری؟ پیغمبر به دخترهای جوان میرسیدند سلام میکردند. شما سلام نمیکنی؟» حضرت فرمودند: «پیغمبر سن و سالی ازشان گذشته بود، پیرمرد بودند. من جوان، میترسم در اثر جوابی که این دختر جوان به من میدهد، در قلبم یک فتنهای ایجاد بشود، یک چیزی بیفتد.» خب حالا اینهایی که میگویند «دیدت پاک باشه، دلت پاک باشه»، و خودشان را از امیرالمومنین بهتر میدانند. اینها خیلی دیگر آدمهای خوبیند. از امیرالمومنین هم بهترند. انقدر پاکند اینها. حتی علی هم ممکن است به گناه آلوده بشود، ولی اینها آلوده نمیشوند! با منشیاش خلوت کرده قشنگ روزی دو سه ساعت مینشینند حرف میزنند و دلشان هم پاک است! خیلی اینها از امیرالمومنین خوبترند. خیلی خوب! محضر اینها تلمذ بکنند، درس یاد بگیرند. بس که اینها خوبند!
چیه این مزخرفات؟ این حرفها. یک عده توجیهاتی برای خودشان دارند برای اینکه گناه بکنند، راحت گناه بکنند. این توجیهاتی که حضرت عالی فرمودید در مورد این حرفهایی که بعضیها میزنند باب شده. آدم میشنود، زیاد هم میشنود. «ما که خواهر برادریم و ما که با هم نگاه خاصی نداریم. من که در دلم چیزی نمیافتد. من که بابا با اینها بزرگ شدیم ما، بابا با اینها خیلی راحتیم. شما نمیدانی ما با اینها چقدر فلانیم. ما تو یک خانه بودیم، ما فلان بودیم. خواهر من است این، مثل مادر من است. ما با هم این حرفها را نداریم.» همه اینها شیطان ابرقدرت. قدرتش از همه ما بیشتر است. حرفهایتر از همه امام است. آن این چیزها حالیش نمیشود. وقتی بخواهد به گناه بیندازد دیگر کاری به این ندارد که آن خواهر است و مادر است و... مامان بزرگ شدهایم و فلان. این حرفها را ندارد. زمینه را باید برای وسوسه شیطون و فعالیت شیطون بست. این توجیهات الکی هم بگذاریم کنار.
بله، مؤسسه فکری. اینها خب چیزهای مختلفی. حالا در مورد وسواس فکری بخواهم عرض بکنم، یک جلسه مفصل وقت میبرد. بعضیها وسواس اعتقادی دارند نسبت به عقایدشان. هی وسواس توشان ایجاد میشود نسبت به خدا، قیامت، قبر، اهل بیت، قرآن. دائماً هی تردید، شک، شبهه اصلاً ایجاد میشود تو نفسشان. یک مدل. بعضیها نسبت به دیگران. نسبت به همه بدبیناند. هرکی را که میبینند فکر میکنند الان آمده یک آسیبی به او بزنند. من این جور مواردی داشتم، دیدهام. «او الان میخواهد یک آسیبی به من بزند، یک اذیتی میخواهد بکند. او الان یک حرفی که میزند حتماً یک منظوری دارد. میخواهد یک تیکهای به من بیندازد. میخواهد یک جوری من را جمع و جورم بکند. هرکی هر جایی دارد هرچی میگوید یک قصدی دارد. یک نیشی به من بزند.» این هم وسواس فکری است. مریضی.
هر چقدر ایمان آدم بالا برود، زمینه وسواس شیطان در آدم کم میشود. ایمان هم شرطش ترک گناه است. همینها که آدم بلد است از معصیتها و گناه دوری کند، مراعات بکند، ترک بکند. قدرت و نفوذ شیطان در آدم کم میشود. من دیگر وسواس فکری و عملی و اعتقادی و اینها هم در انسان از بین میرود. یک راهکار خیلی شسته و رفته و خیلی قوی و متقن. خیلی این که عرض کردم خیلی کلیدی است در مورد شنا.
مخالفتی خیلی نیست. حالا بحثهای بهداشتی دارد، مراعات بشود. نکات بهداشتی دارد. یک خانم باید توضیح بدهد. من الان جایش نیست که بخواهم خدمتتان عرض بکنم.
در مورد رانندگی خانمها. اصل بلد بودن رانندگی. نکته بدش توی استفاده غیرضروری از رانندگی. این آن چیزی است که بد است. وگرنه بلد بودن رانندگی توسط خانم چیز خوبی است. یک وقتی واقعاً لازم میشود، یک وقتی واقعاً لازم میشود یک مسافرتی است، ضربتی آدم باید برود. شوهر خسته شده، پشت فرمان نشسته. توی شهر آدم دنبال بچه میخواهد برود از مدرسه بیاورد. خب شوهر واقعاً وقت ندارد، نمیشود، نمیتواند. اصل بلد بودن رانندگی، مهارت اشکالی هم ندارد. البته واجب هم نیست. حالا همه بروند یاد بگیرند. کسی حالا وقت دارد، فرصت دارد، زمینه برایش فراهم است، اشکال ندارد یاد بگیرد.
ولی حالا بعضیها، این که من تو تهران میبینم و فاجعه است. خیابانگردی. حالا به تهرانیها الان مد شده میگویند دور دور. شنیدید یا نه؟ دور دور. تو خیابان دور میزنند. حالا مخصوصاً این دور دور نسبت به ماشینهای آخرین سیستم خیلی دیگر بیداد میکند. آقا یک ماشین آخرین سیستم. خانم یک ماشین آخرین سیستم. شبها هر کدام تو خیابان میروند دور دور برای اف، جلو دیگران. اگر واقعاً غیرضروری آدم میخواهد برود خیابانگردی بکند و بچرخد، چه لزومی دارد یک زن پشت فرمان بنشیند؟ ولی یک وقت ضروری است، کار خودش را راه میاندازد. کار چند تا خانم دیگر را راه میاندازد. من حتی نظرم این است که ما برای بعضی خانمها واجب است که خانمها رانندگی بلد باشند. برای تاکسی بانوان، آژانس بانوان. بنده میخواهم زنم را با تاکسی و آژانس بفرستم مهمانی. کدام مردی راضی میشود که مرد غریبه بیاید با آژانس. راننده آژانس باشد زن من را بردارد تک و تنها برای مهمانی. باید یک آژانس زنانه باشد، راننده زن داشته باشد، ماشین مطمئن باشد، رانندگیاش مطمئن باشد. من زنم را و بچهام را بسپارم به... خب اینجاها واقعاً واجب است. واجب نیست راننده بیآرتی، راننده تریلی، راننده کامیون. اینها که آدم گاهی میبیند تو خانمها. به هیچکی. همه مردم مرده بودند دیگر. مردی نبود این مسیر بلند و طولانی را برود؟ هر روز بیار، بیاید. غیر از این خانم راننده تریلی به راننده بیآرتی و راننده اتوبوس بشود. چه ضرورتی است؟ میخواهم دیگر هیچ کار دیگری نداشت انجام بدهد؟ کار زمخت خشن که باید با چند صد نفر آدم سروکله بزند. این ماشین اگر وسط خیابان خراب بشود، این خانم میخواهد بپرد برود موتور را درست بکند و جک بزند و چکار بکند؟ خب یک سری چیزها به روحیه باید تناسب داشته باشد.
استخر هم که عرض کردم حریمش رعایت شود. بله، اینها که عرض کردم اخلاقی بود دیگر. فرقی نمیکند برای شنا. حالا از جهت اخلاقی و اینها، خب بالاخره آدم محیطهایی که میرود، محیطهای سالمی باشند. آدمهای مؤمنتری باشند. بعضی وقتها آدمهایی که میآیند به قول من دیروز عرض میکردم، میگفتم: «یک آدم مشرک، کسی که خدا را قبول ندارد، این اگر یک سر انگشتش بخورد تو یک حوض آب، کل حوض آب را نجس میکند.» مشرک نجس است دیگر. آن حوض آب نجس میشود اگر به حد کُر نرسد. آب یک مشرک سر انگشتش را بزند، یک کافر سر انگشتش را بزند تو این آب، همه آب نجس میشود. حالا آدمهایی که خیلیها خدا را قبول ندارند العیاذبالله به اهل بیت جسارت میکنند. خیلی از مسائل را از بیخ قبول ندارند. اینها بیایند تو آن استخر و خلاصه تو آن آب و آبتنی و این اثر وضعیت اخلاقی و وضعیت رو آدم اثر دارد. محیطهایی هست برای خانمها، خانمهای مذهبی، به گردنم پیدا میشود. ها، هست. حالا تو قم و تهران و اینها که هست. لابد مشهد هم باید باشد. آدم محیطها را پیدا میکند.
مردهای نامحرم دیگر باخبر نشوند از اینکه ما داریم میرویم. خود همین هم از آن چیزهایی است که مفسده و فتنه دارد. «خانمت کجاست؟ بله، هر روز میروند استخر.» این چیز بدی است. مرد نامحرم دیگر بخواهد باخبر بشود. خلاصه خیلی در خفا و پنهانی و اینها. یک تفریح خیلی سالم، ورزش بسیار خوب. شنا میشود گفت در رأس ورزشهاست. تنها ورزشی که تمام عضلات بدن توش فعالیت میکند حتی پلک چشم تو ورزش شنا فعالیت میکند. هیچ ورزشی ما این جوری نداریم. ورزش بسیار خوب. به بچهها مخصوصاً یاد بدهیم. پیغمبر فرمودند: «بچههاتون را شنا یاد بدهید.» بچهها را تشویق بکنیم تابستان، کلاس شنا اسم اینها را بنویسیم. استخر ببریم. اگر کسی در توانش است، تو خانهاش یک حوضی چیزی بالاخره درست بکند برای این بچهها. بچهها آبتنی بکنند. خلاصه این از جهت اخلاقی و این جوریش دیگر.
حالا نکاتی که بود عرض کردیم. بله، در مورد آنها تا جایی که میشود این استخرها استفاده نشود بهتر است دیگر. این هم یک خورده زمینه مفسده هست دیگر درش که آن آقا بالاخره میآید و گاهی یک لباسی از یک خانمی تو یکی از این کمدها جا مانده. خب این چیز بدی است. یک پسر جوان میآید خلاصه یک چیزی از یک دختر جوان، یک زن جوان جا مانده. یا مثلاً گاهی تو این سانسها که میخواهد عوض بشود، اینها با همدیگر رودررو میشوند، با همدیگر مواجه میشوند. انقدر مسئله محرم و نامحرم مهم است! فرمودند وقتی یک خانم از روی صندلی بلند میشود تا وقتی جایش سرد نشده، مرد جای او ننشیند. حتی یک بار. پیغمبر فرمودند: «مرد، وایستا. جای این زن.» خانم هم نسبت به مرد میتواند رعایت بکند تا جای این سرد نشده، جای آن ننشیند. همینقدر اثر میآورد. همینقدر مفسده دارد. حالا من بیایم همین الان سانس قبلی خانمها تو این آب بودند و از این وسایل استفاده میکرد. من بیایم جایش بنشینم.
وقت ما هم دیگر رسید. توفیق عمل به وظایف و بندگی خالصانه عنایت کند و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هجدهم
میهمانی
جلسه نوزدهم
میهمانی
جلسه بیستم
میهمانی
جلسه بیست و یکم
میهمانی
جلسه بیست و دوم
میهمانی
جلسه بیست و چهارم
میهمانی
جلسه بیست و پنجم
میهمانی
جلسه بیست و ششم
میهمانی
جلسه بیست و هفتم
میهمانی
جلسه بیست و هشتم
میهمانی
در حال بارگذاری نظرات...