ضعف طلبهها در ترجمه کامل قرآن
حروف زائد؛ کلید حل ابهام در ریشهشناسی
اشتقاق صغیر؛ راز کشف ریشه مشترک واژهها
چرا فقه و اصول بدون لغتشناسی ناقصاند؟
آشکار شدن معنا با تغییر ترتیب حروف
تشابه و ترادف؛ مرز دقیق با اشتقاق
اهمیت علم لغت در انس با قرآن
ترجیح و اکثریت؛ آخرین راهحل در ریشهیابی
‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام رب اشرح لی صدری و یسرلی امری ولل عقدة من لسانی یفقه خب از اونجایی که ما از اول بحث خدمت عزیزان و سروران عرض کرده بودیم که بنامون بر اینه که بحثمون قرآنی باشه انشالله یعنی ادبیات حول بحث قرآن اونی که محور کار ماست قرآنه وگرنه بحث خلاصه غور در مباحثی که حالا فرا چی گفته و ابن زجاج چی گفته و ابن عسول چی گفته و چه میدونم مبرد چی گفته و یونس چی گفته و خلیل و احمد و فلان اینا اینا بیشتر لایزید الا بعدا بیشتر ما رو از مقصود دور میکنه خیلی وقتا هم خودمونو گول میزنیم دیگه آقا طرف جدول حل میکنم که ذهنم باز بشه ذهن باز بشه که چیکار کنیم خب اون مقصوده حاصل نمیشه یعنی فقط داره ذهن باز میشه یه وقتی فریب شیطون به همینه مورد مقدمه نگه میداره به اسم اینکه این مقدمه است برای اینکه به فلان جا برسی هی مقدمه مقدمه مقدمه که هیچ بهرهای از علم مقدمه نبردیم خیلی از ماها میبینیم که آقا ۲۰ سال ۳۰ سال تو حوزه هستیم بعد آخر یک دور ترجمه قرآن نمیتونیم ترجمه کنیم عموم دیگه امشب به ندرت طلبی پیدا بشه که بتونه ادعا بکنه که آقا من هر جای قرآن شما باز کنم واستون ترجمه میکنم اون یه ضعفی لذا ما ولی خب نکات ادبی رو بعضی وقتا این از دغدغههایی بود که از اول داشتیم و گفتیم هر از گاهی هی باید یادآوری بکنیم که این رو ما محورمون قرآنه میخوایم انس با قرآن داشته رضا تصورمون فقط بحث ادبی صرف نباشه که ما میخوایم اینجا ادبیات کار کنیم بله ادبیات هست خوبم انشالله کار میکنیم ولی با محور قرآن لذا یه بحثی که امروز داریم و بحث مهمیه که کمتر توی کتب ادبی بهش اشاره شده بحث قرآنی بحث اصل اصل خود اصل از مباحث قرآنی که تو ادبیات عموماً بهش کمتر مراجعه شده ما امروز میخوایم که خیلی هم رو قرآن انشالله اگه فرصت بشه ساعت دوم انشالله کامل اگه خدا توفیق بده رو قرآن بحث بکنیم خب برای اینکه اصل یک کلمه رو پیدا بکنیم گفتیم اصلاً وقتی ما یه متن رو میبینیم یه متن عربی هر کدوم من این کتابو که الان دارم یه متن عربیه متن عربی رو باید اول از همه چیشو بشناسم آها یعنی اقسام کلمه رو بشناسم که این کلمه اسم یا فعله یا حرف اینکه روشن بود بعد من باید بدونم که این کلمه ریشش چیه و اصلاً ریشهاش بر اساس سه تا حرف اصلیه یا چهار تا حرف اصلی یا پنج تا حرف اصلی که خب اگه اسم باشه خماسی هم داره اگه فعل باشه خماسی بعد حالا اگه سه حرف اصلیه حرف زائد هم داره ریشهاش یا نداره حروف زائدم شناختیم هم یتسالون بعد دوباره ابوابی که داشت سولاسی مجرد ۶ تا باب داشت سلاسی مزید ما چند تا باب رو گفتیم ۱۲ تا رو فکر میکنم گفتیم ۱۲ تا باب ثلاثه مزید رباعی مجرد یه دونه باب داشت رباعی مزید سه تا باب داشت خب این بابها رو هم باز از این جهت خیلی جلو رفتیم خداروشک حالا خود این اصل اینی که ریشه کلمه چیه این یه فرمولایی داره خود این همیشه به این ریزه کاری به این سادگی نیست یه ریزهکاریهای گاهی داره فلان چیزه اینجا مشکلاتی پیش میاد خیلی مباحث حتی فروعات فقهی درگیریهای فقهی سر این پیش میاد که آقا این کلمه از فلان ریشه است پس معناش این میشه اون میگه نه آقا از این ریشه است پس معناش این میشه تو فتوا هم حتی گاهی اختلاف و اختلافات عمیقی هم هست حالا مباحث انشالله بهش اشاره خواهیم کرد ثمرات تو بحث قرآنیش اشاراتی به بحث داشته باشیم برای اینکه حروف اصلی کلمه را بخواهیم تشخیص بدیم اصل کار این بود که اصلا بدونیم که اصل و زائد تفاوتش چیه و اصل بر اساس چه تعدادی میاد اینا که گفتیم یا سولاسی یا ربایی یا خماسی سولاسی حالا تو اسم اشارهای نکردیم بحث اسم انشالله بعداً خواهد اومد فعلشو فعلاً چون گفتیم خیلی از اسامی از فعل گرفته میشه لذا ما بحث فعل رو جلوتر انداختیم خب حالا شناختیم رباعی سلاسی مجرد مزید اینها را یه سری راهکارهایی داریم اکثر موارد شما راحت میتونی تشخیص بدی با این قاعده که ما گفتیم با این ریشهای که میگیریم و سولاسیه یا رباعی و اینها ولی یه وقتایی این یه خورده واسه ما مشتبه میشه اینجا ۶ تا نشونه میخوایم بگیم ۶ تا فرمول برای اینکه دیگه همیشه ما بتونیم اصل رو پیدا کنیم اصل دستمون باشه اصل از دستمون نره پس ۶ فرمول شش قاعده برای کشف اصل قاعده اول این همین بود که تا حالا اشاره میکردیم علم به حروف اصلی کلمه ما حروف اصلی کلمه رو بشن حروف اصلی کلمه گفتیم توفل همین الان دو سه بار من تکرار کردم توفلیا آها یا ربایی اح باز دوباره هر کدومش یا مجرد تو اسمم که گفتیم روش دوم این پس تا اینجا ما با این روش داشتیم کار میکردیم و شناخت روش دوم نقش دومم گفتیم شناخت حروف زائده ما حروف زائده رو هم بشناس که قبلا اشاره کردیم ده تا حرف هم یتسائلون یتسا ال خسته که نیست آقا یه خورده انگار چرت میزنید خوابتون نیاد حالا بیداریتون نمیاد اشکال نداره خواب نیاد آدم خوابش میاد یه وقت بیداریش نمیاد دوتا هم یتسائلون این هم حروف اصلی و زائد که خب این دوتا رو تا حالا از اینجا به بعد بحث اصلی ما شروع میشه روش سوم روش فوق العاده مهم اشتقاق که این تو قرآن بله تو قرآن خیلی کاربرد داره و من دو جلد از کتاب از تحقیق رو آوردم مثالهای قرآنیشو بررسی کنیم ببینیم خیلی بحث اینجا ما یک اصل واحد داریم که بهش میگن مشتق من از این اصل واحد صیغههای مختلف ساخته میشه مدلهای مختلف اون اشتقاق چیز فرق میکنه ها اسم مکان اسم زمان اون یه بحث دیگه است این یه چیز دیگه است اون اشتقاق نحویه این اشتقاق سرفیه صرفیم یه مدلشه ما چهار مدل اشتغال داریم اشتقاق صغیر کبیر اکبر و انتزاعی این چارتارو اشاره البته یه مدلش صرفیه صغیر فقط صرفیه اصل واحد صیغههای مختلفی داریم به اینا میگن مشتق هر کدوم مشتق از اون اصل و یه وقتی هم هستش که یه اصل واحدی داریم چند تا کلمه دیگه داریم که این کلمات ما از جهت لفظی خب اینجا تو بحث اشتقاق هم لفظ هم معنا مثل علم عالم معلوم علامه اعلم حالا این اون هشتایی که شما فرمودین اینجا هست ولی بازم هست یعلم اعلام یعلمو علم اعلم و قص علی هذا تعلیم خیلی بیشتر در اینجا همه هم در از اون اصل واحد گرفته شدن هم در معنا لفظ و معن همه مشتق از یه ریشه است از یه اصل ولی یه وقت هستش که فقط در معنا از کلمات دیگه گرفته شدن مثل علم یقین و بت انبتن البت البت که میگن یعنی یقین البته تن البتن البته که میگیم ب علم یقین بت قطع احسن امتحانشو دارید قطع حتما اینا همه چیه در معنا فقط با همدیگه هست تو لفظش نیست اینا رو بهش میگن ترادف اشتقاق نمیگن میگن مترادفه هم لفظ هم معنا ولی وقتی که فقط در معنا باشه ترادف میگن علم و یقین مترادفاً درست شد اگر من فقط تو لفظ شباهت باشه لفظ خالی اینم میگن تشابه مذهب ذهاب هیچ فرقی با همدیگه نمیکنه لفظش فقط فرق میکنه معناش یکیه جفتش یکی مذهب و ذهاب یکی مصدر میمی این مصدر معمولی اینجا بهش میگن تشابه بازم اشتقاق نیست پس یه اشتقاق داشتیم ذهاب مذهب اینجوری نیست که همه با هم تفاوتی داشته باشم از یه ریشه گرفته باشند از یه ریشه نیستن جفتش یکیان اصلاً فقط لفظش تفاوت داره تغایر لفظی داره ببینید یه وقت است که همه از یه ریشه گرفته شدند لفظشون و معناشون لفظشون یکیه یعنی چی یعنی یه لفظه اصل واحد چه معانی یعنی به صورتهای مختلفی اومده اصل معنا حفظ شده با قیدهای مختلف مثلاً عالم اصل معنای علم با قید فاعل بودن معلوم اصل معنا با قید مفعول بودن اینجا اصل لفظ اصل معنا هست تو تشابه ولی هیچ قیدی دیگه نداره جفتش یکیه ذهاب و مذهب جفتش یکی هیچ تفاوتی با همدیگه نمیکنه اینو بهش میگن تشابه لفظش فرق میکنه معناش فقط یکیه ترادف اشتغال غیر از تشابه و ترادفه حالا خود اشتقاق دو تا نظریه سرشه اگه نوشتید من اینو پاک کنم کلشو بریم سراغ اقسام اشتغال خیلی اینا تو بحث لغت شناسی به درد آدم میخوره تو قرآن میبینه مراجعه میکنه به کتب لغت لهذا مترادف فلان تصادف چیه هازا متشابه فلان اصل واحد یشتق منه فلان این بحث امروز ما کاملا به درد علم لغت شناسی میخوره که از علوم بسیار غریبه حوض است و بسیار ضر تو همه یعنی فقه بدون لغت معنا نداره اصول بدون لغت معنا نداره تفسیر بدون لغت که اصلاً معنا نداره کلام بدون لغت معنا نداره حتی فلسفه هم به لغت احتیاج داره اکثر علوم حتی به لغت احتیاج داره ولی لغت تو حوزه خدا را شکر جایگاهی پس اشتقاق غیر از تشابه و ترادف است بله بریم سراغ اقسام اشت پاک کنم بله لفظ یکی است معنای یکی یکی نیست به من یکی نیست ترادف لفظ یکی است یکی نیست تجاوز تشابه منو یکی نیست یعنی معنا دقیقاً یکیه ولی هیچ قید متفاوتی از همدیگه نداره جفتش مصدره هیچ تفاوتی با همدیگه ندارن مذهب یعنی رفتن ضهابم یه مذهب مصدر میم مثل مقتل البته مقتل محل قتلم بهش میگن ولی بله حالا مثلاً مشهد و شاهد مشهد فرق میکنه اینا اشتغال ولی تشابه علی ذهاب و مذهب بله تشابه ریزه کاری ولی اونجام حتی خود ضحاب مذهب هم اکثراً مشتق میگیرند بیشتر گیر تو اشتقاق و تراد اصل ماجرا اونجاست وگرنه تو تشابه خیلی مطرح نیست حرفی نیست اشتقاق اشت دو تا قول یک قول اشتقاق رو سه نوع میدونه یک قول اشتقاق رو چهار نوع اینکه قائلش کیه و چجور بوده و اینا ما خیلی بنایی به این درگیر شدن و این چیزا اصل مطلب برام مهمه من اول قول اول رو بگم بعد قول دوم رو توضیح بدم یاد اون که نرفته ۶ تا قاعده برای کشف اصل داشتیم دوتاشو گفته بودیم الان سومیش که به اسم چیه اشتقاق اشت تو اون یه قولی که صنو میگیره میگه صغیرو کبیر و اکبر صغیر و کبیر و اشتاق صغیر اشتقاق صغ حروف حروف و ترتیب مشتقالملل در تمام مشتقات حفظ میشود مثالی که قبلا زده بودیم علم و عالم و معلوم و مثلاً عالم معلوم الان اینجا اصل عالم و معلوم چیه عین لام و میم هم تو عالم ترتیب عین الله و میم هم ترتیبش حفظ شده هم اصل حروف تغییر نکرده این سه تا هم تو معلوم خود سه تا حرف حفظ شده ترتیبشم تغییری اشتقاق صغیر اول عینه بعد لامه بعد میمه توی مشتقشم اول عین بد لامی بعد میمه صغیر نص نه اول نثر نثر نصره ینصرو عنصر ناصر منصور نصیر انتصر تنسر تناسر اینا همش چیه آقا بفرمایید صغیر چرا هم حروف یکیه هم ترتیب حروف جنه جن جن یعنی پری جن یعنی سپر پری جن من الجنة و ال جن یعنی سپر از سوم جنت المومن روزه سپر مومن جنت یعنی با جنون یعنی دیوانگی اینا همه اشتقاقه اشتقاق صغیره همشون یه اصل واحد دارند الان جنا و جنت آها همش پوشیدگی توشه جننه به معنای پوشیدگی جنین جنین جنان جنون یعنی دیوانه عقلش پوشیده شده جنت یعنی بابا با درخت پوشیده شده جننه جن یعنی خودش پوشیدهایه هری یعنی پوشیده عرض کنم که جن وسیله پوشاندن نه نه تو ترادف اصل حروف قطع یقین درست شد فقط معناش اینجا هم لفظش هم معناش اشتقاق صغیر چون هم هم لفظ اومده هم معنا و هم ترتیب و حروف یکی حفظ شده ترتیب حروف حفظ شده تفاوت صغیر و کبیر و اکبر و اینا اینه تو اون دوتا دیگه یا ترتیب حفظ نمیشه یا حتی گاهی خود حرفم عوض میشه دو تا حرف هست یه حرف دیگه میاد دو تا حرفش یکیه یا گاهی یه حرفش یکیه درست شد خیلی بحث خوبیه حالا مثالهای قرآنیشو ببینیم چقدر لذت بخش میشه کتاب تحقیق جز کتابهاییه که آدم میخونه و مست میشه حالا این بحثی که واستون بگم انشالله بعداً برید باید تحقیق کنیم چقدر آدم لذت میبره از قرآن چقدر این کتاب لذت بخشه جنان دل جنن گور گور گور گور گور میپوشونه اجن المیت مرده رو تو کفن کرد اجتن اجتن پوشانید پوشش توش هست معنای اصل واحدی تو همش هست اصل واحد دنبال اصل میگردیم دیگه اصل واحد جهنم تو همش این سه تا حرف هست ترتیبشم حفظ شده درست اشتقاق صغیر احس خب فقط هیئت کلمه تو هر کدوم یه معنای ویژه بهش میده دیگه هیئت هیئت کلمه رو که قبلاً هیئت فاعل با هیئت مفعول تو عالم هیئت فاعل داره تو معلوم هیئت مفعول داره خب اصل ریشه که چی بود علم بود اصل ریشه معنای ویژهای هم بهش میده به خاطر هیئت فاعل معنای فاعل پیدا میکنه به خاطر هیئت مفعول معنای مفعول پیدا میکنه به خاطر هیئت مثلاً فعل معنای صفت مشبهه پیدا میکنه به خاطر هیئت فعال معنای اسم مبالغه پیدا میکنه به خاطر هیئت افعل اسم تفضیل میشه هیئتها تو معنا دخل و تصرف دارند اینکه عرض کردم فرق تشابه اشتقاق همین بود که هیئت عوض میشه بعد یه معنا هم تغییر توش بکنه وقتی منو عوض نشه میشه تشابه درست شد ولی وقتی هیئت عوض بشه معنا عوض بشه در عین حال ریشه کیه همه و لفظ هم یکی آفرین اینجا میشه اشتقاق و اشتقاق صغیر خوب دومیش اشتقاق کبیر اینجا ریشه یکیه یعنی حروف یکیه ولی ترتیبش بله اشتقاق کبیر حروف یکی ترتیب مختلف ترتیب ترتیب مشتقالمن آفرین گاهی حرفات جابجا میشه مثلاً عین و لام و میم میشه عین و عین و میم و لام درست ولی اصل حروف یکی هر سه تا این سه تا حرفو داره همه مشتقات آها مثالش مثل سفره و فسره سفره و فسره فسره اینا اصل حروفش چیه سینوفارا یکیه ولی ترتیبش حفظ نشده معناشم یکیه اگه یکی نباشه که اشتقاق نمیشه جفتشم آشکار آشکاری آشکار کردن سفر آشکاری صف فسر تفسیر آشکار شدن خود اسفار که میگه یحملون اسفار کتابی که توش علمی آشکار میشه میشه صفر صفر پیدایش صفر فلان جمعش میشه اسففالت عوالم به به هر معنایی با یه هیئتی باید رسونده بشه دیگه شما مثلاً وقتی میخوای که این استمرارشو برسونی نمیتونی ماضی بیاری بعد بگه آقا من هر وقت ماضی آوردم شما استمرار بفهم تبادل نمیشه که میگه آقا من میخوام استمرار برسونم مضارع میارم بخوام بگم که وقتش گذشته ماضی میگم احس پس این سفر و سفره و فسره جفتش برای آشکاریه با این تفاوت که اشتغال کبیر ترتیب حروف حفظ نشده ولی اصلشو میگن چیه مشترکه همه باز دست ما در مورد اصلهها اصل این دوتا میگن اصل سفر و فصل دوتا اصلش مشترکه اصل واحد هواشناخته ما بدونیم که همینه دیگه راه شناختش اشتاقه وقتی دو تا کلمه با همدیگه اشتقاق دارند اگه اشتقاق صغیر باشه معناش اون یکیه و هیئتها دخالت در زائده در معنا داره اگه اشتغال کبیر باشه اشتقاق داره پس باید یه اصل واحدی بین این درست شد خیلی کاربرد داره تو قرآن اصلش اینه که ما حروف اصلی رو پیدا بکنیم حروف اصلی هم گاهی از همین راه پیدا میشه بله معنای لغت رو که باید اصلش رو بشناسیم بعد یه وقتایی خود اینها هم دخالت داره تو اینکه یه چیزی اضافه بر معنای اصلی دستمون بیاد حالا وقتی این دو تا کلمه با همدیگه هستند دو تا کلمه با همدیگه اشتقاق کویر دارند بعد پس هر دو باید تو یه جنبه با همدیگه اشتراک داشته باشند بگردیم پیدا کنیم ببینیم چیشون با هم مشترکه این دو تا کلمه مثلاً ولده با وتده مثلاً درست شد فکر میکردم مثلا ود بهش میگن محبت مودت میگن محبت خوب ودده و وتده وتده و فرعون الاعتاد اوتاد یعنی میخ ودده وتده با همدیگه اشتراق حالا اینجا باید یه چیزی هم تو معناشون یکی باشه اونم چسبیدن سفته که به همین راحتی کن همونجور که میخ میچسبه به این راحتی کنده نمیشه تو ودم یعنی چیزی کنده میشه به این میچسبه ساعت کنده نمیشه فرقش با محبت اینه محبت یه حبه یه دانه است میفته تو دل رشد میکنه ولی ود مودت پیغمبر مودت رو خواستن نسبت به اهل بیت نه محبت رو یعنی انقدر سفت بشه که با همه فتنهها و آسیبها و اینا این کنده مودت محبتی که ابراز بشه نخیر تو لغت ندیدیم به این معنا نبود ما چیزی پیدا برای کسی که اشتقاق بلد باشه با هم اشتقاق داره شبیه باشه مشترک باشه اشتراکشون چیه به همین صفر بودنی که به همین راحتی کنده تفسیر عوض میشه مبنا بحثهای دقیقی هم هست ذوقی نیست که طرف از پهنای شکمش یه چیزایی به قرآن اضافه میکنه اشتقاق یه چیزیه که بین ادبا مرسوم رایجه پذیرفته شده است بحث بعدی میشه اشتقاق اکبر تو بیشتر حروف مشترک بیشتر حروف اشتباه اکبر در بیشتر حروف مشترک هستند اونجا خیلی اهمیتی پس اگه هم حروف یکی باشه هم ترتیب اشتقاق صغیر حروف کی باشه ترتیب به هم بریزه کبیر اکثر حروف یکی باشه اکبر ودده و وتدک مثال زدم این روانشناسی چه جوریه اصل ریشه را آدم دست میگیره مودت مثلاً عصر ریشه رو هرچی شبیه این باشه تو این سه تا تو حالا هر چند تا صغیرش باید بگردی ببینی که مثلاً وزن فاعلشو چه جوری آوردن وزن مفعولشو چه جوری آوردن وضع فاعلش چیه مثلاً احتیاط احتیاط میخوایم ببینیم که این ریشهاش چیه احتیاط اسم فاعل مجردشو حائت آوردم مثلاً خب این ه و ها ات هاوت بوده مثلاً حالا اینجا بحث هلال اینا میشه که توضیح ندادیم نمیخوام ذهنتون مشغول بشه در مجموع شما اجتماعات دیگشو که نگاه میکنی حالا احتیاط یه خورده کلمه سختی بود مثلاً ودده مودت اونور گفته شده یودونه خب یودونه شما میبینی که اشتقاق صغیرش یوتدو وده یود از اونور مودت ود خب اینجا نشون میده که ما چیه این ریش واو و دال و د از اونور مثلاً وتده اوتاد مثلاً جمع صغیرش گفته شده کنار هم میچینی میبینی این اسم فاعلشون اومده اسم مفعولش این اومده اینا کمک میکنه که در اصل ریشه به شما دستت بیاد که عصر ریشه چیه مخصوصاً اشتها صغیر که کار علم صرف هم روی شما صغیره عرض کردم که اشتغال صرفی اشتغال فقیر علم صرف کارایی واسه ما نداره هر ولی تو علم صرف تغییر کار میکنه روشهای اشتغال صغیر که یک کلمه رو چه جور صرف کنیم بگردونیم تو هیئتهای مختلف اسم فاعل بیاریم اسم مفعول بیاریم بازی بیاریم مضارع بیاریم مجهول بیاریم اینا میشه کار علم صرف اشتباه صغیر کار علم کانال به ترتیب یا صاحب اصل این دوتا با همدیگه یکی میشه مثل همین ود و وده که گفتم مثلاً تو اصل چسبندگی که به این راحتی که کنده نشه بله بله اصلیش دو تاستا یکی به معنای دوست داشتنه یکی معنای میخه چون اشتقاق با همدیگه دارند پس باید یه چیز مشتر با همدیگه داشته بحث خوبیه نه خیلی تو قرآن کارایی داره مثلاً قسمه و فسمه قسمه و فسمه کی جفتشم تو قرآن اومده قسمه و فسمه این قاسم الجب این لن فسام لها آیت الکرسی لنفسام لها قسمه و فسم آها دو تا کلمه ولی اشتقاق چیه کویر اکبر چون بیشتر ساد و میمش یکیه اون فا داره این قاف قسم به معنای شکستن با جدایی فسمع معنای شکستن بدون جدایی شما یه وقت یه چیزیو میشکونی جدا میکنی امشب قسم بشکونی جدا میکنی این میشه فسمه جفتش اشتقاق اکبر توچی با هم مشترکه شکستن درست اگه جدا با جدا کردن بشکونی میشه قسم بدون جدا کردن بشکونی میشه فسمه خب لنفسام لها آیت الکرسی لا انفسام له اینجا بحث در مورد مصدر میشه که مصدر اصل کلمه است یا نیست بعداً درباره مصدر صحبت میکنیم حق اینه که مصدر اصل کلمه نیست مصدر یعنی شما تو المه و عالم و معلوم و اینا نمیتونی بگی اصلش علمه علم خودش مصدره مصدر یکی از مشتقات مشتق المن مفصل به نظرم جلسه بعد باشه اصلش کدومه درست شد حالا من فکر میکنم که جلسه بعد حالا فیش جلسه بعد رو نیاوردم بربری اختلافی هستش بله حالا اونم در موردش اگه بشه انشالله صحبت خواهیم کرد اقوالی اقوالیم پیرامون این هست خلاصش اینه که آقا مصدر خودش یکی از مشتقاته مشتق من نیست حروف اصلی گرفته شده همین اصل علم از عین و لام و میم گرفته شده علم میشه مصدر مصدر خودش مشتقه درست شد بقیه نگیم عالم از علم گرفتیم عالم را از عین و لام و میم گرفتیم خود علم را هم از عین و لام و میم گرفتیم همه را از مصدر مصدر از اصل آفرین خلاصه میخوایم بگیم مص خودش یه مشتقه درست شد حالا ممکنه که گاهی از یه مشتق یه مشتق دیگه گرفته بشه مثلاً ما از فعل مضارع فعل امر اشکال نداره هم فعل امر مشتقه هم فعل مضارع مشتقه ولی در مجموع مشتقه شما نمیتونی بگی که اینجا فعل مضارع اصله برای فعل امر پس مصدر هم اصل نیست مشتق اینو انشالله در موردش صحبت خواهیم کرد حالا اینجا شما گفتی که آقا چه جوری تشخیص بدیم یه مثالی ما میزنیم مثلاً کلمه شمال شما این شمال میتونه حروف اصلیش شمل نباشه میتونه شموله باشه شمال شموله یا شمعله فرقی نمیکنه شمعله آقا این شمل است یا شمعل است اگه شمعله باشه سولاسی اگه شمععله باشه رباعی این کلمه ما الان چیه اینجا به اشتقاقاته دیگه نگاه می کنیم ببینیم شمال مثلاً چه جور جمع بستن میبینیم که مثلاً گفتن شمیل شمله شمیل شمال بادبادی که از سمت اینجا عرض کنم که کلمه شمال بادی که از جنوب میاد میبینیم مشتقات دیگرش شمله به شمیل فعل ماضی شمل است در موردش بحث بشه که اون مفرد شمیله است مثلاً حالا شمیله خودش یعنی چی و ریشش چیه و اینها فعله مثل فضیلت فضیلت و فضائل شم و شمایل ولی حرف زائد داره یاش حرف ز و شمائل اعلال بابت یای شمال که شده هلال ریال حالا اینجا ما دیدیم آقا شمال مشتقات دیگرش چی بود شمله و شمیل بود پس سه حرفی ثلاثی شامل همیشه باریکلا شامل میشه مشمول همه اینا میشه شامل مشم اشمل شاملتر شمول باریکلا اینا همه نشون میده که نه اشتقاق صغیرش نشون میده که ریشهاش چیه شین و میمو اصل پیدا شد با اشتباه پیدا کردیم روش کشف اصل با اشتغال این روش سوم حالا در مورد اشتقاق گفتیم دو تا قول دیگه یه قول اینه که این سه تا یه قول دیگه اینه که اینها ۴ تا حالا من قول چهارتایی رو هم توضیح بدم دوتای سه تای دیگهای که از روشها میمونه بگم بعد برگردم تو ساعت بعدی انشالله خیلی هم تا ساعت بدی نمونده چند تا مثال بزنیم میخوام یه استراحتی بکنیم ها من اون سه تای دیگه رو میگم بعد تو ساعت بعدی این قول دوم در مورد اشتغال تفاوتی نداره ها اشتقاق انتظاری رم اضافه کرده که ما در مورد صحبت کنیم خب پس من اینو تموم کنم تا حالا سه تا راه برای کشف اصل و گفتیم اولیش حروف اصلی رو بشناسیم دوم حروف زائد رو بشناسیم بعدش این بود که اشتقاق چهارمیش عدم نظیر شما اگه یه کلمه رو بخوای بگی آقا احتمال داره از این وزن باشه احتمالم داره از اون وزن باشه دو تا وزن احتمال میدی ولی مثلاً آقا تردب ترتب یا ترت ترتب بهتر تر ببینید ترتب رو هم میشه بر وزن فعلل گرفت همیشه بر وزن تفعل گرفت تر تب نباشه چیز دیگه باید باشه مثلاً ترتب مثلا تر طب مثلا یه همچین چیزیه نیست ترتب مثلاً فعلا باشه ممکنه بر وزن تفعل باشه حالا خیلی تو این چیزش گیری نداریم ببینید اصل مسئله اینه دو تا وزن ممکنه ولی مثلا وزن فعل ما توی رباعی وزن بر این وزن اسمی نمیاریم نظیر نداره لذا چون نظیر نداره اصل بر همین میذاریم مثال دارم میگما اصلاً این کلمه رو کار نداریم هست نیست چیه مثلاً ترتپ مثلاً اینترنت باشه ممکنه بر وزن تفعل باشه وزن تفعل بر فرض ما تو رباعی اسمو برای وزن نمیاریم ولی تفعل رو وزنش رو داریم تو سولاسی خب اینجا ما بگیریم این چهار حرفی رباییه یا بگیریم سولاسیه چون ربایش نظیر نداره این حذف میشه سولاسیش نظیر داره وضعیت طفلش پس ترتب رو بر وزن تفعل میگیریم حروف اصلیش میشه چی رتبه رئو ت ولی اگه بخوایم رباعی بگیریم چو وزن ربایش نظیر نداشت میگرفتیم ولی چون نظیر نداشت اگه ورزش میگفتیم آقا اینجا مجمله بین اون و این دو تا ممکنه باشه هر دوتاش احتماله ولی الان چون یکیش نادر یکی دیگه هست پنجمین روش اکثریت یه کلمهای ممکنه بر اون وزن باشه ممکنه بر این وضع باشه اون کلمهای که اکثراً بر این وزن میاد همونو قبول کلمهای که ما بر این وضع تا حالا کلمهای نداشتیم قبول نیست تو اکثری وزن میاد مثلاً افکل افک ممکنه بر وزن افعل باشه که اگه افعال باشه میشه سولاسی ممکنه بر وزن فععلل باشه که اگه فللل باشه میشه رباعی افکل افکل لرزش بیشترش کدومه افعل بانک فعلا داری مثل جعفر ثعل ولی افعل خیلی بیشتر میاد نسبت به فع نظام افعل را قبول میکند اینم از پنجمیشم ترجیحه ترجیح یک کلمه مثلاً میدونیم که این سولاسی یا رباعی ولی شک داریم این حرف اصلی شه یا اون یکی مثلاً مدین مدین کلمه قرآنی این مدین رو میدونیم حروف این چند حرفیه چهار حرفیه رباعی بودنشو میدونی فقط نمیدونیم مدین چیزه سولاسی سلاسی بودنشو میدونی خوب حالا نمیدونیم مدنه حروف اصلیشه دیانه مدگن یعنی یا اگه مدنه هر فصلی بشه یا میشه زائده اگه دیانه هر فصل بشه میم میشه زائده ترجیح با کدومه ترجیح با میم چو وزن مفعل خیلی داریم اینکه میم زائده باشه ترجیح داره مثلاً بین یا زائده و میم زائده ما چون میم زیادتر داریم ترجیح با میم زائد است پد مدین میشه بر وزن ببین اصلگیری کردیم بر وزنه یعنی ریشهاش اونه دیانا و دال و یا و نو میمه شمع زائده شهر حضرت شعیب بود دیگه شهر مدین پس این بحثی که ما باهاش اصل رو پیدا میکرد انشالله که بحث مفیدی بوده باشه ساعت بعدی انشالله در مورد چارت نوع اشتقاق طبق نظر دیگه بحث خواهیم کرد الحمدلله