اهل بیت هم وزن قرآن
ارتباط سوره فجر با امام حسین ع
آثار قرائت سوره فجر
اوج درخواست در زیارت امین الله
راه حاصل شدن نفس مطمئنه
هدف از شرکت در مجالس اباعبدالله الحسین ع
مدل تربیتی امام حسین ع
‼️توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است‼️
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد. اللهم صل علی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی.
اهل بیت: هموزن قرآن، معادل قرآن.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله العظمی بهجت. از مجلس روضه برگشته بودند منزل یکی از اساتید ما. خدمت ایشان بودم. در خلوت، در منزل ایشان، آقا بهجت -که حال خاصی داشتند و ناراحتی و گلهای ابراز میکردند- گلهشان این بود که فرمودند: «من امروز در مجلس روضه شرکت کرده بودم. دیدم این مداح دارد از فراق امام زمان میخواند: "آقا جان کجایی؟ ببینید دست ما از دامان شما کوتاه است!" از همین قبیل حرفهایی که ما معمولاً میزنیم.» آقا بهجت فرموده بودند که: «من از این سنخ حرفهایی که مداح میزد، ناراحت شدم.» فرمودند: «مگر پیغمبر به ما نگفت: "قرآن و عترت دو بال هستند، هموزن همهاند، همقد همهاند. إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي. من قرآن و عترت را پیش شما گذاشتم." معلوم میشود که هرچی او دارد، این هم دارد.»
بعد آقای بهجت فرموده بودند که: «من در دلم، در آن مجلس روضه، به آن مداح گفتم که مگر قرآن و امام زمان هماندازه هم نیستند؟ مگر یکی غایب نیست، یکی حاضر؟ مگر یکی در دسترس تو نیست؟ خب هرچی که شما داری ناله میکنی از دوری امام، دستت به این قرآن وصل است، در دسترس توست. این همه میگویی "آقا جان شما کجایید و چه و چه و چه"، نسبت به اینی که هست، چه کردهای؟ نسبت به اینی که هست، چه کردی؟ امام زمانی که پیش توست، چهکارش کردی؟»
از این جهت ناراحت شدم. قرآن همان امام معصوم است. امام معصوم را بخواهند در قالب الفاظ در بیاورند، روی صفحه با لفظ روی صفحه پیاده بشود، حقیقت این دو تا یکی است؛ یک نورند، یک جنساند. تمام قرآن معادل اهل بیت است؛ ولی برخی سورهها یک فضای دیگری دارد، با برخی معصومین یک انس دیگری دارد، یک حال و هوای دیگری دارد.
بعضی سورهها [مانند] سوره امیرالمومنین صلوات الله و سلام علیه، اینطور است. بسیاری از سورههای قرآن یک حال و هوای خاصی نسبت به امیرالمومنین دارند. برخی سورهها [درباره] فضایل امیرالمومنین، برخی فضایل خاص امیرالمومنین. چند روز [پیش] ملاحظه فرمودید، روز نزول سوره «حل اَتیٰ» بود؛ سوره انسان. سورهای که برای پنج تن آل عبا و جناب فِضّه، خادمه ایشان، یک حال و هوای خاصی نسبت به این چند تن دارد. بعضی سورهها نسبت به امام زمان، بعضی سورهها نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها؛ مثل سوره کوثر، مثل سوره قدر. یک سورههایی هم داریم حال و هوایش، حال و هوای امام حسین، حال و هوای محرم [است]. اینها را کمتر ما بحث کردهایم، کمتر ازش حرف زدهایم. این سورهها کمتر پایش به مجالس ما باز شده است، کمتر به مجلس روضه رفتهاند.
لذا وقتی هم که برای اهل بیت میشود در کشور ما، معمولاً بیشتر از وقتی است که برای قرآن میشود. ما نمیخواهیم بگوییم از هر کدام هم کم بگذاریم یا هر کدام را بیشترش بکنیم؛ [بلکه میخواهیم بگوییم] معادل هم، برابر با هم [باشند]. آن سورهای که حال و هوایش حال و هوای امام حسین است، [که] آدم را به فضای کربلا و امام حسین علیه السلام میبَرَد، کدام سوره قرآن است؟ احسنت! (برای شادی اموات ایشان یک صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد.)
من روایتش را میخوانم. امام صادق علیه السلام فرمود: «اِقرَءوا سورةَ الفَجرِ فی فرائضِکُم و نوافِلِکُم.» سوره فجر را در نمازهای واجب و نمازهای مستحبی بخوانید. «فَاِنَّهَا سورةُ الحُسَین.» سوره فجر سوره امام حسین است. «وَ ارغَبوا فیها رَحِمَکُمُ الله.» رغبت داشته باشید نسبت به سوره فجر. برخی بزرگان سفارش میکردند، به خود این حقیر سفارش کردند، صبح دوشنبه... حالا ما که اهل عمل نبودیم و نیستیم، متأسفانه بدبختیم! خدا را شاهد میگیرم، میآیم حرف میزنیم برای اینکه خودمان یک انرژی بگیریم. بالای منبر بنشین، خودت را موعظه کن، بلند بلند خودت را بلند بلند موعظه کن. بقیه هم بشنوند. به برکت این حرفها، خودمان راه بیفتیم. یکی از بزرگان میفرمود که سوره فجر را دوشنبهها [بخوانید]. مخصوص امام حسن و امام حسین است. شنبه روز پیغمبر است. یکشنبه روز امیرالمومنین و حضرت زهرا. دوشنبهها مثل فردا، امسال اول محرم با روز امام حسین یکی شده است. دوشنبه، روز امام حسن و امام حسین است. سهشنبه امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم. چهارشنبه امام رضا، امام جواد، امام هادی. پنجشنبه امام حسن عسکری. جمعه امام زمان.
«نحن الأیام.» ما ایام هفتهایم. [برخی میگویند] «یک روز نحسی بود.» [نه،] ایام ماییم [که نحس یا مبارک میشویم]. روز نحس میدانی یعنی چه؟ روزی که [ما خودمان] نحس [عمل میکنیم]. دوشنبه امام حسن و امام حسین. صبح دوشنبه در نماز صبح... حالا ببینیم فردا توفیق پیدا میکنیم این کار را انجام بدهیم. سوره فجر. رغبت داشته باشید به سوره فجر. امام صادق فرمودند: سوره فجر سوره حسین است. [در] مجلس بود به اسم ابواسامه. چه ربطی دارد این سوره با امام حسین؟ ماجرای شهادت و مظلومیت؟ یک سورههایی مثل سوره اخدود و اینها – سوره اصحاب الاخدود – این سورهها بیشتر میخورد به امام حسین. فضا، فضای شهادت و مظلومیت است و سوره فجر خیلی در این فضاها نیست. حالا ربط سوره فجر با امام حسین چیست؟ حضرت فرمودند که: «مگر آیات آخرش را نخواندی؟ یا ایها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی.»
«إنَّما یَعْنی الْحُسَینَ بنَ عَلیٍّ صلوات الله علیهما.» «نفس مطمئنه» که در این آیه آمده، حسین بن علی است. اونی که هم از خدا راضی است، هم خدا از او راضی است، حسین بن علی و اصحابش از آل محمد هستند. هم حسین صاحب نفس مطمئن است، این خطابهی «یا ایها النفس المطمئنه» هم درباره امام حسین است، هم درباره اصحاب امام حسین. چقدر اینها جایگاه دارند! چه مقامی دارند! دو ساعت [قبلش] یک کسی مثل جناب حر بن یزید ریاحی، از آن طرف لشکر پا شده، آمده این طرف، شهید شده، [و] دو ساعته صاحب نفس مطمئنه شده! [در دستگاه امام حسین آمده که:] «هم خودت و هم همه اصحابت پاشید بیایید [به] روز قیامت! الرضوان عن الله یوم القیامه.» روز قیامت خدا از اینها راضی نیست؟! [این] سوره الحسین بن علی و شیعته [است]. این سوره درباره حسین و شیعه است. نه فقط اصحاب، شیعیان حسین هم موقع جان دادن این خطاب را میشنوند: «یا ایها النفس المطمئنه...»
نوکران خالص اباعبدالله، غلامان امام حسین؛ نه فقط پیرغلامها، جوانهایی هم که عشق امام حسین دارند، این مدافعین حرم که عشق امام حسین [داشته و] جان دادند، این خطاب را [میشنوند]. چیز کمی نیستا! این شنیدن چیز کمی نیست. صداهای دیگر میشنوند، [با] طُرق دیگر با آنها خطاب میشود. میکَشند... [اگر] بخواهد حرف بزند، قرآن فرموده [که] حرف [آنها] نیست! فرمود: «فِیها وَ لَا تَکَلَّمْ». تا میآید حرف بزند [به او میگویند]: «اِخْسَؤُوا» - نمیدانم ترجمه فارسیاش را چطور بگویم، ترجمه ندارد. «اِخْسَؤُوا» وقتی است که سگها در عرب سروصدا میکنند، وقتی کسی میخواهد این سگها را ساکت کند، ما در فارسی میگوییم: «چُخِه!» در عربی [به] بعضیها موقع جان دادن، وقتی میخواهد حرف بزند، سروصدا بکند، [چنین میگویند]. بعد [میفرماید که] به حسین، اصحابش، به شیعیانش موقع جان دادن میگویند! چه احترام دستگاهی! چه تشریفاتی!
«قرائة الفجر، کانَ مع الحسینِ فی درجتِه.» آخر روایت خیلی عجیب است؛ هرکی زیاد سوره فجر را بخواند، میرود در بهشت همرتبه میشود، در درجه امام حسین، با امام حسین! آخه شوخی نیست! همین اصحاب امام حسین، شب عاشورا وقتی حضرت فرمودند: «همهتان بهشتی هستید.» عزیز من، آقای من، اینها دغدغهشان چه بود؟ دغدغهشان بهشت بود؟! خوشحال شدند؟ اینکه چیزی نبود برای اینها. بهشت رفتن که کاری ندارد، با یک «لا اله الا الله» کسی دیگر بهشت بر او واجب میشود. [گفتند:] «حسین! یا اباعبدالله! همدرجهای با شما هستیم در بهشت؟ بهشتی که سال به سال نشود حسین را دید، به درد ما نمیخورد!»
یکی از شهدای بزرگ انقلاب، [رضوان الله علیه] – خیلی بزرگ، اسم نمیآورم، شهید مظلوم – ایشان را در عالم رویا دیده بودند. گفته بودند که: «شما مثلاً با حضرت امام [رضوان الله علیه] – امام خمینی رضوان الله علیه – با ایشان محشور و مأنوس بودید؟» [ایشان گفته بود:] «نه! [من] همنشین امام حسینم!» ما سالی یک بار بتوانیم امام حسین را ببینیم [کافی است]! شوخی نیست! خیلی کار دارد کسی بیاید همدرجه با امام حسین بشود. چه بالاتر از این؟ چه بهتر از این؟ با چه چیزی میدهند آدم همدرجه با امام حسین بشود؟ در بهشت هم خادم امام حسین است، پیشکار قمر بنی هاشم، حضرت علی اکبر! آن دو بزرگوار، دو تا مسئول دفترند برای امام حسین.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله [فلان]. ایشان فرمود: «حضرت علی اکبر [و حضرت عباس].» سفارش ایشان این بود: «وقتی حرم مشرف میشوید کربلا – به همین زودی انشاءالله اربعین، زودتر از اربعین، همه مشرف بشویم انشاءالله – سفارش کرده بود: 'وقتی مشرف میشوید حرم امام حسین علیه السلام، اول برو پایین پا، قبلش حرم حضرت عباس! اول حرم حضرت عباس، بعد حرم امام حسین، پایین پا، کنار حضرت علی اکبر، بعد سراغ امام حسین برو.' کدام مرحله؟ مرحله رئیس را که میخواهد ببیند، اول میرود پیش رئیس دفتر، مسئول دفتر، منشی. [مثلاً] میکده، حمام [نیست که آدم] سرزنده [وارد شود و بیواسطه به حضور برسد]. در کربلا هم همینطور بود؛ از لشکر دشمن کسی میآمد میخواست صحبت بکند، میگفتند: 'اول میروی پیش عباس و علی اکبر مطرح میکنی، میآید مطرح میشود، فرصت میگیرند، میآیی مذاکره میکنی، دیدار میکنی، حرف میزنی.'»
همدرجه شدن با امام حسین در بهشت وابسته به چیست؟ سفارشهای خاصی که به ما کردهاند، قرائت سوره فجر است؛ آن هم نه یک بار و دو بار، [بلکه] مداومت بر این. خب چرا آقا؟ چه خاصیتی دارد؟ حالا ما آمدیم هی سوره فجر هم خواندیم، خاصیتش چیست؟ خاصیتش این است که آدم این کلمات را که هی میگوید، تلقین میکند به خودش. بعد کمکم به این جایگاه میرسد، به کدام جایگاه؟ جایگاه «نفس مطمئنه».
در زیارت امینالله ملاحظه فرمودید، همهتان اهل حرم و زیارتید دیگر، بنده درس پس میدهم. در زیارت امینالله چه میخواهی؟ «اللهم اجعل نفسی مطمئنة.» پا شدیم این همه راه رفتی حرم امام رضا، حاجت شما چیست؟ معتبرترین زیارت ما، زیارت امینالله است. زیارت مختصر بزرگان هم خیلی مزاحمت بر همین زیارت [میکردند]. از مرحوم آیت الله العظمی بهجت پرسیده بودند که: «آقا! سه ساعت زیارت شما طول میکشد؟» ایشان سه ساعت زیارت میکرد. [میگفت:] «کمکم به نیت همه، به نیابت از همه میخوانم؛ پدر و مادر، اجداد و انبیاء.» زیارت امینالله، گل زیارت امینالله کجایش است؟ آن بخشی که دعا میکنیم، گل دعا کجاست؟ «خدایا! من نفس مطمئنه داشته [باشم].» آمدم اینجا، همنشین شدم با این آقای بزرگوار، زیارتش آمدم، [که] شکلش بشوم. نفس مطمئنه که باشد، همهچیز حل است، همهچیز حل است، همهچیز حل است! آرامشی [است که] شوخی نیست، به خدا شوخی نیست!
آدم وسط جاده ماشینش پنچر میشود، میریزد [به هم]. در شب تاریک، وسط جاده تاریک و سرد، با بچه کوچک، باتری ماشین یک دفعه تمام میشود، میپاشد از هم. حالا گوشی موبایل هم نمیگیرد. پا میکوبد به لاستیک ماشین، با مشت میزند در کاپوت ماشین. بعد شما میبینید امام حسین علیه السلام ظهر عاشورا... بابا ما یک چیزی میگوییم، یک چیزی شما [بگویید]! شما هی عزیزانت را از دست بدهی، وضعیت خیمههایت ثانیه به ثانیه دارد بحرانیتر میشود، دشمنت دارد مسلطتر میشود، دور و برت دارد خالیتر میشود. اینها دشمن اسلام و مسلمیناند. خانهخاله که نیست، زمین جنگ است! بعد [میبینی که حضرت] میفرماید: «هرچه به ظهر عاشورا نزدیکتر میشد، چهرهاش شادابتر میشد.» با نشاط روحی حیدری، قویتر میشود! من نمیفهمم یعنی چه! هی شادابتر میشود، پرانرژیتر، قویتر! نمیدانم. ما داریم؟ اگر در دنیا یک لنگه اینجوری بود، تا حالا صد تا فیلمش را هالیوود ساخته بود، شک نکن. یک اوشین داشتند ژاپنیها، نمیدانم داشتند، نداشتند، [ولی] بود، [و] نمود [کردند و] قالب کردند به ما. آدمی که مصیبت میبیند و هیچی نمیگوید و همینجور پیش میرود. نتوانستیم ببینیم کجاست امام حسین! این چه جایگاهی است؟ جایگاه نفس [است که] نمیلرزد. سفت است، قرص است، مرضیه است. چه میشود آدم اینجا میرسد؟ یک کم میخواهیم امشب و فردا شب در این موضوع صحبت بکنیم. چه میشود آدم به نفس مطمئنه میرسد؟ رو به پایان فردا شب انشاءالله، [بحث] نفس مطمئنه [را تمام میکنیم].
یک راهش این است که البته ما با این راهش کار نداریم: «ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ». دل چطور مطمئن میشود؟ به اطمینان میرسد؟ ذکر خدا، یاد خدا. چی میگویی؟ با این وضعیت ما عکس میاندازیم، وضعیت خوب باید عکس بیندازیم. همینجور تصویر دست گرفته! نه خودش میفهمد چه میگوید، نه ملائکه میفهمند این دارد چه میگوید. ذکر نیست! ذکر یعنی باور. باور! باور داری که [خدا] هست؟ باور داری یکی دارد میبیند، قدرتی هست؟ پس باور [به] خدا، اطمینان میآورد. آدم را به نفس مطمئنه میرساند.
راه دومش چیست؟ با این راه دوم کار داریم: باور سنتهای خدا. خدا مثل ما – ببخشیدا، ببخشید – «الله بختکی» کار نمیکند. خدا قانون دارد، خدا سیره دارد، خدا روش دارد، خدا مدل دارد، خدا متد دارد. همینجوری نیست. حسابوکتاب دارد. البته حسابوکتابهایش خیلی سخت است فهمیدنش، کار ماها نیست. خیلی حسابوکتابش عجیب [است]. یکی هشتاد سال عبادت میکند، آخر چپ میکند [و از راه به در میشود]. یک روزه! یکی هشتاد سال گناه میکند، یک روزه هدایت میشود. اینها را نمیدانم دیگر حالا حسابوکتابهای پشت پردهاش چیست، نمیدانم. ولی حسابوکتاب [دارد]. حسابوکتابها را باور داشته باشی، مدل زندگیاش عوض میشود.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله الهی قمشهای. ترجمههای مفاتیح و قرآن و اینها هست، ملاحظه میفرمایید، مبنای الهی قمشهای. دزد آمده زیرزمین شما و هرچی داشته برده. سر و صدا، جیغ و داد! «۱۱۰ را بگیر! بدو! ببینم! بدو ببین! در کوچه نباشد!» این احتمالاً هم دیروز آمده بوده، دیده بوده، [و] راه را یاد گرفته بوده [که] چه سریع میآید. روایت دارد گاهی یک نفر مالش را دزد میزند، آنقدر [جیغ و داد میکند و] به این صورت [عصبانی میشود]. احتمالاً آن بوده، نه این بوده، این کلید داشته! فقط او میدانسته. برد که برد. از عالم وجود که خارج نشد. از یک جا برداشت، برد یک جای دیگر. «غصه بخورم؟ به درک!» راحت [باشد]، آرامش [داشته باشد]. آرامش مال این جای [آدمی است] که باور دارد سنت خدا را، قواعد خدا را.
هم امام حسین، هم اصحابش، هم شاگرد [او]. آدم تربیت میکند. کار امام حسین این است. مجلس روضه فقط جایی نیستش که ما بیاییم بنشینیم و زار بزنیم. ببخشیدا، ببخشیدا، ببخشیدا؛ ما یک آدم عقدهای نیستیم که یک سال دردهایمان را جمع بکنیم. ببخشیدا! مجلس امام حسین یک جایی نیست که مردم جمع بشوند، [مانند] در اروپا، در هلند، جاهایی از اروپا، از غرب، آمریکا، کانادا، یک جاهایی را ساختهاند، شما پول میدهی، میروی آنجا، تخلیه میشوی. شما مثلاً صد دلار پول میدهی، یک طبقه مال شما، هرچی دوست داری بشکن! ساختمان مرکز تخلیه انرژی، مرکز اعصاب و روان، [برای] کنترل اعصاب. مثلاً یک نفر هست آنجا نشسته، میگوید: «بگو عزیزم دردَت را!» حرف میزنی، گریه میکنی، پول میگیرد، پا میشود، میرود بیرون. مجلس امام حسین هم این است؟ آقا جان، این نیست! یک عقدههایی دارد برود در مجلس امام حسین؟ نه عزیزم! اینجا کلاس درس امام حسین است. سیستمی طراحی کرده، چهارده قرن [است] پای روضهاش مردم بیایند بنشینند. امام حسین در این مجالس آدم تربیت بکند، آدم تربیت بکند. کلاس درس راهانداخته است. استادی [شده]!
الان مد شده دیگر. در این سیستمهای اینترنتی تازگی دیدم ختم اینترنتی هم آمده. یکی از این پروفسورهای ایران تازگی از دنیا رفته بود. برایش ختم اینترنتی گرفتند؛ چون شاگرد زیاد داشت در دنیا. ساعت سه و نیم تا پنج شما تشریف میآورید به فلان آیدی، آنجا مثلاً همه دور هم نشستند و فاتحه و اینها. استاد نشسته از کل دنیا، با کانادا. استاد نشسته این طرف با دوربین وبکم لپتاپش، آن طرف هم نشستهاند. یک مجلسی است، یک درسی است. یک جا، دو جا، صد جا، جمع مراکزی [شده]؛ آدرس دارد. میآیند، میبینند، گفتگو میکنند، حرف میزنند. این الان دیگر مدل فوقپیشرفته است! امام حسین چهارده قرن [است] راهانداخته. چهارده قرن است گفته: «برید مجلس بگیرید برای من. هرجا اسمم بیاید، خودم هستم در مجلس، شرکت [میکنم].» بعد آنجا الان آنقدر پیشرفت کرده [که] استاد درس میدهد. امام حسین چهارده قرن است دارد تربیت میکند؛ تربیت [میدهد].
چه حسی داری امشب؟ چون شب اولم هست، آدم قشنگ برایش محسوس است. آدم احساس میکند یک سالی که هرچی جمع کرده بود، خالی شد. تخفیف [یا] سبک [کردن] کار امام حسین، باور میدهد به آدم. روضه وقتی تربیت کند، مثل مسلم بن عقیل... مدل تقویتی [امام] بیا! غریب بشود، تک و تنها بشود، [ولی] قرص، غریب، دل شکسته. مجلس عبیدالله ملعون. آوردنش در خیابان. مسلم [را] محاصره کردند. آتشباران کردند. پانصد نفر رزمنده، روبروی یک نفر تک و تنها ایستادند. زدند، زخمیاش کردند. با دست بسته آوردند. [عبیدالله] زیاد ایستاده [بود و میگفت]: «حرامی! تو چی بابا؟ هیچکی نیست! میخواهم بکشمت!» یک آدمی که یک شهر علیهاش [است]، شهر، دارالعماره. روبروی حاکم ایستاده. باز هنوز صدایش از آن آب و تاب نمیافتد. [عبیدالله میگفت:] «بابا! باختی دیگر، قبول کن دیگر!» [مسلم پاسخ میداد:] «ما باخت نداریم. باخت کجا بود؟ تو باختی بدبخت!» فرستادند بالای دارالعماره، سر [را] جدا کردند. میفهمی کی باخته؟ [کسی که] میداند آخر [هم] برد [با اوست].
الله اکبر! عجیب است! تشریف بردید [به] نزدیکی مسجد کوفه، دیدید آن نیزاری که پشت مسجد کوفه است، بین مسجد کوفه و خانه امیرالمومنین، دارالعماره. چه سرهای بریدهای بردند! سر ابیعبدالله را بردند برای عبیدالله. سر عبیدالله را بردند برای مختار. در همین جا سر مختار را بردند برای مصعب. سر مصعب را بردند برای حجاج. دارالعماره! چه خونها ریخته شد برای اینکه چه کسانی به این دارالعماره برسند. دارالعماره شده نیزار. آن آقای دارالعماره سر از تنش جدا شد. بدن را از بالا انداختند پایین. در کوچه چرخاندند، سنگباران کردند، بچهها با این بدن به این بدن جسارت کردند، بازی کردند. شبانه چند نفر پیدا شدند، بدن مسلم را بردند پشت مسجد کوفه دفن کردند. آن مسلمی که شبانه دفن شد، بدنی که سر از تنش جدا شد، گنبد طلاییاش ایستاده، دارد [پیروزی] به نتیجه میرساند. اخلاص پیروز [است].
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
دیدند بدن مسلم بن عقیل دارد میلرزد. آماده شهادت، آماده [اینکه] سر از تنش جدا کنند، ولی بدن میلرزد. نامرد [عبیدالله] شروع کرد نیش زبان زدن: «مسلم! چی؟ ترسیدی؟ کم آوردی؟ جا زدی؟ پس چرا میلرزی؟» فرمود: «لرزم برای خودم نیست. من همه ترسم برای حسین است. همه دغدغهام [این است که] من نامه زدم حسین بیا، ولی حالا دیدم شما قرار است با حسین چه [کنید].»
به زبان حال [این] همه [حرف] زینب [است]. برای بچههای حسین است. سگهای کوفه، تاب [آنها]؛ و سنگهای کوفه، تاب [آنها]؛ و [همه] در انتظار زینب [هستند].