حرکت دائمی انسان
کوچکترین عمل اثر دارد
اثر لقمه حلال و لقمه حرام در زندگی
اثر خمس در زندگی
ماجرای عجیبی از اثر لقمه حرام در زندگی
کسب درآمدهای حرام
اثر لقمه حرام در فرزندان
اثر خرج کردن در راه خدا
‼️توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است‼️
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب فیلم صدرین و یسرلی امری و لل عقدة من لسانی.
شب جمعه است و شب رحمت و مغفرت. یاد کنیم از همه کسانی که مهمان اباعبدالله بودند، گریهکن اباعبدالله بودند، الان دستشان از این دنیا کوتاه است، چشمشان به این مجالس است که از این مجالس خیلی رحمت و برکتی بهشان برسد. و انشاءالله همه مهمان بشوند؛ همه آبا و اجداد و همه ذیحقوق کسانی که به گردن ما حق دارند، سر سفره لطف و عنایت حضرت اباعبدالله در کربلا امشب مهمان باشند، به برکت صلوات محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد.
در علم فیزیک، قانونی اثبات شده به نام قانون عمل و عکسالعمل. امری محرز است: هر اتفاقی در این عالم، هر حرکتی در این عالم، هر تحولی در این عالم، نتیجهای دارد؛ اثری. کوچکترین کار، کوچکترین عمل، حتی کف دست حرکت کردن، گاهی یک سونامی که توی یک منطقهای میآید؛ مثلاً کشور ژاپن چند سال پیش سونامی شد، نمیدانم خاطرتان هست، آب دریا طغیان کرد، آمد یک منطقه را برد با خودش. میگویند: گاهی یک سونامی، محصول پر زدن یک پرنده توی کره زمین است. ارتعاشی که از بال یک پرنده تولید میشود، این آنطرف کره زمین تبدیل میشود به سونامی.
آنقدر در این عالم همه چیز روی هم اثر دارد. کوچکترین حرکت اثر دارد، کوچکترین کار اثر. خنثی نداریم ما. عمل خنثی نداریم ما. نیست که در حرکت نباشیم؛ یا داریم بالا میرویم یا داریم پایین میآییم. ما چیزی به اسم رکود، توقف، ایستایی نداریم. آدم دائماً در حرکت است. ملاصدرا در فلسفه مفصل بحث کرده و اثبات کرده است در کتاب شریف اسفار، تحت قانون حرکت جوهری. فلاسفه قبولش دارند و بحث میکنند؛ عالم همه در حرکت است، همه چیز در حرکت است. شما الان در حرکتی. همین الان که اینجا نشستید، در حرکتید. یا دارید میروید بالا. از صبح تا حالا حرکت کردیم، از دیروز تا حالا حرکت کردیم، از پارسال تا حالا حرکت کردیم؛ یا بالا رفتیم یا پایین. هر پلک زدنی یک اثری دارد، یک نتیجهای دارد، یک حرکتی است به یک سمتی.
یادم رفته، حضرت یحیی علیه السلام عرضه داشت: «خدایا، برای من مردن بهتر از این است که نگاه بیخاصیت کنم؛ نه نگاه حرام، نگاه بیخاصیت، نگاه لغو، نگاه بیخاصیت اثر دارد. همه چیز اثر دارد.»
یکی از چیزهایی که اثرش خیلی واضح است و خیلی ماندگار، لقمه است. لقمهی آدم از کجا پول درآورده، از کجا درآمد؟ لقمهاش از کجا تأمین شده؟ لقمه است که خون را میسازد دیگر. چهل لقمه، یک قطره خون، چهل قطره حساب کردهاند دیگر. تا کجاها میرود؟ یک لقمهای که میخوریم، میآید میشود بخشی از جانمان، بخشی از عقیدهمان. آدم عمل میخواهد انجام بدهد، روی مبنای لقمهای است که میخورد: "كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا." آدم اگر میخواهد کار خوب انجام بدهد، قبلش باید لقمه پاک بخورد. نمیشود. لقمه باید پاک بشود تا آدم، آدمِ خوب بشود. محصول لقمه خوب، لقمه حلال است. لقمه حلال اثرش را میگذارد. نسل آدم، تو ذات آدم، لقمه حرام هم همینطور. حتی یک درهم مال حرام، وقتی میآید، زندگی را به هم میریزد.
یکی از اساتید ما که اهل معنا، انسانِ خیلی وارسته، خیلی فوقالعادهای است، ایشان میفرمود: «من وقتی در تاکسی نشسته بودم، راننده شروع کرد گله کردن: «چه سری بعضیها مثل من صبح تا شب کار میکنند، آخر هشتشان گرو نُهشان است؟ بعضیها مثل باجناق شارلاتان من» -آن آقا گفته بود- «روز به روز دزدیش بیشتر میشود و گندهتر، دارد میترکد. چرا اینجوری میشود؟ عدالت؟ من پشت این فرمان، هی دنده عوض کنم، آخرِ آخر چی به چی نمیشود. او هم پشت میز، هی اختلاس کند.»»
ایشان گفت: «بچههای باجناقت چهکارند؟»
«گویا یکیشان معتاد است، یکی هم دزد افتاده زندان، استاد دانشگاه است، یکی هم دارد برای دکتری میخواند.»
گفت: «فهمیدی لقمه کجا میرود؟ قند کجا ظاهر میشود؟ دارد میرود بالا. کدام بالا؟ یک نسلی دارد تربیت میکند که تا هفت پشت، هر کس اینها را ببیند میگوید: خدا جد و امضا میکند.»
«میرود بالا. کدام بالا؟ بالا داریم تا بالا. بالایی که دارم، بالاست. دیگر بالا نیست مگر از همه بالاتر؟ بالا خیلی بالاست.»
لقمه حرام اثرش را میگذارد. خیلی هم آدم باید مراقبت بکند، خیلی هم سخت است. اثر لقمه حرام این است: آمده روبروی امام حسین ایستاده، حرف نمیفهمد، حالیش نمیشود، نمیفهمد. خاصیتش این است. یکی از آنور عالم، حرف خدا و پیغمبر را شکار میکند، یکی هم سالیان سال بزرگ شده، همبازی بوده، رفیق قدیمی بوده. عمر سعد، رفیق قدیمی امام حسین. مسلم خواست وصیت بکند، فکر کنم گفتم اینجا روضهاش را، ها. مسلم وقتی بهش گفتند: «وصیت کن.» عبیدالله بن زیاد گفت: «وصیت کن.» تو کاخ عبیدالله ایستاد، نگاه کرد، گفت: «من اینجا فامیل ندارم، من فقط عمر سعد وصیت میکنم.» سه تا وصیت هم داشت. یکی این بود که جنازهام را دفن کن، یکی بود که نامه بفرست برای امام حسین، بهش بگو نیاید کوفه، یک و مقداری بدهی تو کوفه دارم، از طرف من بده.
عبیدالله بن زیاد دید عمر سعد دارد میخندد. آمد گفت: «چی شده؟»
گفت: «اطلاعات جدید کسب کردم.»
گفت: «چیه؟»
«حسین تو راه است.»
«از کجا فهمیدی؟»
«مسلم به من گفته نامه بفرست برایش.»
گفت: «نامرد! او تو را امین حساب کرده، تازه گفته جنازهام را دفن کن. یک وقت نکن جنازهاش را دفن کنی!» که آخر شبانه، مردم کوفه جنازه متبرک مسلم را بردند، دفن کردند.
کسی که اینطور توقع دارد، روز عاشورا زینب کبری خطاب کرد: «اباعبدالله و نگاه میکنی؟ برو کمکش. رفیقت است.» خودش دارد میکشد، خودش دستور داد، گفت: «یا خیر الله الکبیر.» تا قیامت هم طول کشید. روز عاشورا، صبح عاشورا، عمر سعد تیری را گذاشت تو چله کمان، پرت کرد سمت خیمه اباعبدالله. گفت: «بروید پیش مولایمان یزید شهادت بدهید من جنگ را شروع کردم.»
اثر چیست؟ اثر لقمه است. آدمی که با امام حسین بزرگ میشود، رفیق سابقه دارد، برو بیا دارد، لقمه آدم میکند. گاهی یک لقمه، گاهی یکجا یک چیزی آدم میخورد. خیلی عجیب است. بعضی آثار تو احوال بزرگان نقل شده، چیزهایی میشنود، یک چیزهایی میبیند.
اینجا تعریف کردم، ایشان شاگردی داشتند. یک روز تو درس آیتالله کوهستانی بحث در مورد خدا کرده بود، این خیلی خوشش آمده بود، یک حالاتی بهش دست داده بود. حالات خیلی، چند روزی حول خوشی داشت، اشک میریخت، عاشق خدا شده بود. رفت یک هفته حالش خوب بود. بعد یک هفته آمد، دید پنچر شده. «پنچر شدم. چهکار کنم؟»
«دیشب فلان روستا رفته بودی؟»
گفت: «بله.»
گفت: «از خانه فلان کس، یک چایی بهت دادند، خوردی. اثر لقمه این است، حال را میگیرد.»
روایت فرمود از امام صادق: «الرجلُ مالٌ مِن غیرِ حِلِّه ثم حجَّه.» یکی پول جمع کرده ولی پول غیر حلال، سپس با این پول رفته حج. با پول غیر حلال رفته حج. بعضی نزول میدهند، میروند حج. بانکهای خودمان که ماشاءالله دست کمی ندارد دیگر. شما پول بانک میگذاری، سودش میآید، بعد با آن سوده میفرستد شما را حج. خیلی جالب است! سود هم که خیلی از مراجع گفتهاند حرام است. مشکل است.
یک کسی با پول غیر حلال میرود حج. امام صادق فرمودند: «چی میشود؟»
«فلبّی تلبیتةً، میگوید: «لبیک! میگوید: لبیک اللهم!» جواب چی میآید؟ «نودی: لا لبیک و لا سعدیک! لا لبیک!» خدا میگوید: «لا لبیک!» پس: «نودی: لبیک!»» اگر پول حلال باشد، وقتی لبیک بگوید، خدا میگوید: «لبیک!» با چه پولی آمدی؟ زحمت کشیدیم، آمدیم.
خیلی مسائل هست دیگر. نمیدانم، میترسیم خیلی حرفها را بزنیم، پامنبریا را آدم از دست میدهد. حرفها خیلی تلخ است. مالی که خمس داده نمیشود، هزار و یک مشکل دارد دیگر. آن آبی که آدم مصرف میکند، وضو باطل است، غسل باطل است. روی فرشی که، لباسی که نماز بخوانی، نمازش باطل است. صد تا مشکل. خمس کاری هم ندارد. هیچی هم نیستها. اگر کسی هم درست خمس را تعریف بکند، هرکی نگاه بکند، میگوید: «واقعاً عجب چیزی است.»
غربیها کتاب نوشتهاند برای خمس. سیستم اقتصادی اسلام یک سیستمی چیده، کاملاً هنرمندانه، مدبّرانه، حرفهای. هر کی کار دارد، درآمد دارد، به اندازه سالش مصرف کند، اضافه آورد، از اونی که از سال اضافه آورده، یک پنجمش را سهم فقرا. خوب، به کی بدهد؟ به یک کسی باشد که عادل باشد، بداند جای درست خرج میکند. خوب، کیست؟ ده برابر، صد برابر، هزار برابر برای خودت برمیگردانم. خودت رشد اقتصادی میکنی، برکتش میآید تو زندگیت. به خانهات بگیرد. مالت میخواهد خندق بگیرد.
مستأجر بودم، دارد. شما اگر سر سال، اولین درآمدی که آدم دارد، میشود روز اول سال خمسی. یک معلم روز اول مهر رفته سر کار، از آن روز سال دیگر روز اول مهر سال خمسیاش است. یعنی چی؟ یعنی از این سال هر چی اضافه مانده، آنها که تو سال خرج کرده که هیچی، هر چی اضافه مانده، از چی اضافه مانده؟ از آنهایی که اگر استفاده بشود، تمام میشود، مصرف بشود، تمام میشود. فرش بهش خمس تعلق نمیگیرد، گوشت و مرغ و سبزی و نخود و لوبیا... از ایران تازه نه. همه یک پنجمش را ندارد. قسطی میکنند برایش، دستگردان میکنند. او هزار تا ماجرا دارد. یعنی آقا جان من، کسی آخر سال خمسی، پنج تا دانه چوب کبریت برایش مانده باشد، یکی از اینها را باید خمس بدهد. کل مالش مشکل دارد. بعضیها چقدر بیمبالاتاند!
کریم، همان که دیشب از این داستانها که عرض کردم، توجه نداری چه فضایی داریم؟ زندگی چطور؟ تو هواپیما خدا کریم نیست وقتی روی آسمان باشد، یکی از بالها از کار افتاده باشد؟ شما تصور بفرمایید سوار هواپیما بشین، خلبان شروع بکند حرف زدن، بگوید: «بسم تعالی. میخواهیم پرواز بکنیم. یکی از بالها مشکل دارد، موتور سمت چپمان خراب است. کدام کریم است؟ میپریم، انشاءالله میرسیم.» میپرند، مردم مینشینند ولی حالا سوال: مردم خمس بدهید؟ خدا کریم غیر از این است. هر چقدر هم میگویند: «یک پنجاه تومان بیشتر میدهم.» دو تا برگه کاغذ آچار اگر داشته باشد آدم، خمس میگیرد. یک برگه کاغذ آچار اگر داشته باشی، یک پنجم خمس بدهد، میآید. مال آدم آلوده میشود. مال آدم آلوده بشود، نسل آدم آلوده میشود.
بعضی حرفها را بزنیم یک خرده قمپز در کنیم. ما را دعوت کرده بودند، یعنی دعوتم کردند، الان جایش نیست برای گفتن. مقیم فلان کشور. کشور کانادا. «کجا میرویم؟» و درآمد. «مدرسه علمیه بزن. مدرسه کانادا.» میزان امید کانادا. کشوری که محیطش، چیزش، سرمایهاش و درآمد و همش معروف است. آن هم تو شهر صنعتی میخواهند به ما بدهند: ایالت آلبرتا. «بابا، آنجا معلوم نیست سر چه لقمهای و سر چه مدرسهای.» تهران هم نمیآیم. گفتم به رفقا: «تهران هم، مشهد هم نمیروم، فقط قم.» دغدغه برای بچه داشتیم، خودمان مدرسه زدیم. مدرسه خودمان، یک دبیرستان زدیم. لقمه حرام، لقمه آلوده میآید. بعداً میشود گوشت و خون بچه آدم.
شیخ فضلالله نوری را اینجا میدان اعدام، اعدام میکردند، شیرینی پخش میکردند. پرسیده بودند قبلاً که: «آقا کیانوری و اینها که رئیس حزب توده بودند، اینها بچههای شیخ فضلالله نوری بودند. وزیر...» مادرش یک چند روز مریض بود، شیر نداشت بدهد. بردیم یکی از همسایهها شیر بدهد. بعداً فهمیدیم زن یهودی بوده، شیر داده.
زندگی، چایی دادن. آدم میخورد، خرما از همه را میخورد. اینها مال امام حسین است. جاهای دیگر باید وسواس به خرج داد. آدم هر عروسی نمیرود، هر لقمهای را نمیخورد. مال حلال معمولاً اینجوری خرج نمیشود. دویست تا مهمان دارد، هزار تا غذا سفارش داده، پانصد تایش را میریزند سطل آشغال. والله به خدا! پول حلال خرج این چیزها نمیشود. خدا نمیگذارد مال حلال اینجاها برود. مال حلال حرام نمیشود.
داستان عجیبی بگویم برایتان از مال حرام، از مرحوم آیتالله رفیعی قزوینی از علمای بزرگ. ایشان میفرمود: «پدر من» -پدر ایشان هم از علما بود- «درس یک آقایی میرفت.» سینه به سینه است، واسطهها همه مشخص است. «درس یک آقایی میرفت. آن استاد، یک روحانی بافضیلت، یک عالم جلیلالقدر. این آقای رفیعی قزوینی میگوید من دیدم تو درس آن استاد، یک ظرف آب سرد گذاشته بغلش، هی دست خیس میکند.»
ایشان گفته بود: «ماجرای مفصلی دارد. یک وقتی مردم به من پول دادند برای اینکه نماز میت و روزه برای میت و اینها به جا آورده بشود. ایشان میگفت: من یک رفیقی داشتم، این آدم امینی میدانستم، به حساب خودم. این آدم، آدمی بود که اهل نماز و طاعت و اینها. مشکل مالی هم داشت. من این پول را دادم بهش، نماز و روزه را به جا آورد. این رفیق ما از دنیا رفت. بردند دفنش کنند. من خودم بردم تو قبر بگذارمش. بند کفنش را باز کردم. آن لحظه آخر که صورت را میخواهم ببینم و اینها، دیدم تمام محیط سینهاش سکههایی است از آتش. گفت: دستم ناخودآگاه به یکیاش خورد، سوخت. الان چند سال است دائماً باید یک آب سردی بغلم باشد، انگشتانم را بکنم توش. تازه آن آب سرد هم گرم میشود، دوباره باید عوضش کنم. چند سال نوک انگشتانم دارد میسوزد از آن حرارتی که خورد به تنش.»
آیه قرآنش را بخوانم. بعضی ممکن است باورشون نشود: "يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ ۖ هَٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ." مال حرام هم پشت آدم را میزند، هم روی سینه، هم پهلویش را میزند، هم روی پیشانیاش. شوخی است؟ مال حرام شوخیبردار است؟ با قسم دروغ؟ با چی؟ بیشترین بحثی که علما بحث کردهاند، مکاسب محرمه است؛ راههایی که کسب و کار آدم حرام میشود. آدم اگر از راه دروغ دارد پول در میآورد، از راه تمسخر دیگران دارد پول در میآورد. چقدر مکاسب حرام داریم ما؟ بروید ببینید تو خیابان چه خبر است. آدم تو این ترافیک گیر میکند، سر این اتوبان رسالت، چیا که نمیفروشند! درآمدهای ما داریم الان از یک راههایی، یک جورهایی زندگیشان است.
بزرگان احتیاط میکردند. بعضیها حالا نمیدانم ما اینجا بعضی حرفها را بزنیم، بعد بخورد به یکی، بعداً بشناسند طرف ناراحت بشود. خیلی باید احتیاط کرد. شناختی ندارم روی کسی. این هم که میگویم، انشاءالله به کسی نمیخورد. بزرگان احتیاط میکردند. پول مثلاً آرایشگاهی که میرفتند، احتیاطاً پولی که آرایشگر برمیگرداند نمیگرفتند. مال شبههناک است. همینقدر که کسی تو آرایشگاه بابت کاری که حرام است... دیگر حالا کار حرام زیاد داریم دیگر تو آرایشگاه. یک خانم آرایشگری میداند این زنی که آمده اینجا آرایش بکند، میخواهد برود به نامحرم نشان بدهد. این آرایش کردن بدشان میآید، ناراحت میشوند.
فرمود: "کسب الحرام یبین فی الذریة." کسب حرام تو ذریه خودش را نشان میدهد، تو بچه خودش را نشان میدهد، تو نسل آدم خودش را نشان میدهد. کسی حلالخوری کرده، بعداً خدا نسلی بهش میدهد طیب و طاهر. علما میآیند نسل اندر نسل. مرحوم علامه طباطبایی میفرمود: «ما چهل نسل عالمیم.» چهل نسل آدم عالم بشود! عالمزاده، فرزند عالم، فرزند عالم، فرزند عالم. چه برکتی تو این خاندان طباطبایی! چه بزرگانی از توش درآمدند! مرحوم سید علی آقای قاضی طباطبایی از این خاندان بود، علامه طباطبایی، برادر علامه طباطبایی، برادر آقای قاضی، پسر برادر آقای قاضی. اینها همه از عرفا، همهشان عارف، صاحب تشرف.
یک نسل دیگر هم آدم میبیند که تو کربلا بودند: ح******* فرزند ح******* فرزند ح******* فرزند ح*******. میرود بالا، ابن مرجانه. مادرش مرجانه بود. هزینههایی بود که توی کوفه پرچم سیاه زده بود سر در خانهاش. یک ذره هرزهای که هر وقت هر کی کار داشت بیاید. لقمه باید بشود. همین دیگر.
امید بدهیم، بشارت. یک لقمه مال، هنوز یک درهم مال حرام، اثرش از آنور یک درهم خرج کردن برای خدا، در راه خدا، برای امام حسین علیه السلام اما توسل پیدا کند که بهش اجازه بدهند. فراوان پیش آمده، فراوان نقل کردهاند. خیلی جاها درخواست نذری بدهد، چیزی بدهد. دو سه سال پیش بود، تو همین تهران که بزرگان فرمودند: «من دیگ را باز کردم، دیگر دیگ پر از خون بود.» ما گفتیم احتمالاً عنایت امام حسین، خون امام حسین. فرمود: «نه، این مال حرام بوده. حضرت خواستند چپش کنید.» تو خانهی امام حسین، تو دیگ بوده.
ضریح امام حسین که ساخته بودند، داشتند میبردند. «بهتر نبود جای اینکه این همه خرج این ضریح کنیم، میبردید میدادید به فقرا؟» عزیز من، نترس! این را هم خود فقرا ساختند. امثال شما توفیق ندارند، لیاقت ندارند. پولی هم این پول نمیآید. بعد تازه وقتی هم بیاید، چهجور برمیگردد؟
وقتی تو عراق برای اربعین مستند میساختیم -عراق که کسی نمیرود شهر سماوه، جنوب عراق. پخش هم شد از تلویزیون.- از یکی از این موکبدارها -بسیاری از اینها بیکارند بندگان خدا. وضع معیشت خیلی وضعیت سختی است.- «خانمت گیر نمیدهد بهت که بابا بس است دیگر، چقدر میروی خرج اینجا میکنی؟»
گفت: «مرد حسابی! خانمم به پا میکند. اگر پول نداشته باشیم گوشوارهاش را میفروشد. میگوید تا نرفتی خرج کنی، تو خانه راهم نمیدهم.»
گفت: «یک درهم میدهیم، هزار درهم برمیگردد.»
التماس میکند. کاروانی میرفت توی مسیر بیابانی شبانه. دیدند چند نفر با چوب جلوی اتوبوس را گرفتند. گفتند: «هیچی دیگر! داعشیها ما را گرفتند.» گفت: «اینها را به زور پیاده کردند. نترسید اهل اتوبوس! امشب باید بیایید خانه ما شام بخورید، بخوابید، صبح بروید.» به زور باید. چوبهای بزرگی به دست داشتند. معروف است. میگویند: «اگه نگیری...» ارتباط به خود من. من دیدم شیخ عباس بیست دقیقه التماس، گریه میکرد: «فقط یک دقیقه! تو را خدا فقط بشینید. برکتش برسد به ما.»
بعد تازه این چاییها و اینهایی که مثلاً شما میبینید به شما میدهند، گاهی یک ظرفی هم بغلش هست، لیوان آن تو میزند، دیگر سیاه شده، نشسته. این آب را همینجور نمیریزد وسط خیابان که. مزرعهاش میریزد پای درختان، پای محصولش. پای زائر امام حسینی که میشورد. این گلایلی که جمع میکند، برکت زندگی من است. تو حیاط خانهاش، تو باغچهاش تبرک است.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله شیخ عباس حجتی بود. مشهد زیاد خدمتشان میرسیدیم. یک پنج شش سالی است که از دنیا رفتهاند. خیلی آدم اهل باطن و باصفا، عاشق امام حسین. واقعاً عاشق. ایشان میفرمود: «تو مجلس امام حسین این خرماهایی که پخش میکنید، هستهاش را نگیرین بیندازید سطل آشغال. چایی که میدهید، تفلش را نریزید سطل آشغال. تو سفره یکبار مصرف به مردم غذا ندهید. سفره پهن کنی، بعد دورریزی که از سفره میماند، همه را جمع بکنی، بعد دهه عاشورا ببر تو مزرعهات، تو زمینت دفن کنید. برکت زندگی اینهاست. نریزید سطل آشغال.» خرمایی که از دهان گریهکن امام حسین درآمده، برکت زندگی است. چاییها از دست حضرت زهرا میآید. سفره تو مجلس، از امام حسین. خودشان بانی، خودشان اداره میکنند. فراوان نقلهایی که شده، ماجراهایی که هست. یقینی است، شکی نیست.
بابا در مورد غذای عروسی میگفت: «به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ما غذای عروسی، انا ن غذای عروسی طعم و بوی دیگری دارد. خیلی هم بهش میرسیم، خیلی دقت میکنیم. عطر و بوی غذای عروسی را ندارد.»
حضرت فرمودند: «غذای عروسی حلال برای حلال چون دارد درست میشود، ملائکه از بهشت میآیند. غذای سیدالشهدا ملائکه بهش نمیآیند. ملائکه که سهل است، مادرش عنایت به این سفره نمیکند، عنایت به این دیگ نمیکند.» به غذای عروسی هر کسی عروسی. سفره امام حسین هر کسی توفیق ندارد بگیرد. چقدر روایت عجیب داریم. یکیاش را فقط امشب برایتان بخوانم. شب جمعه است. هوس زیارت اباعبدالله کنیم.
ابن سنان، شاگرد امام صادق، روایت در کتاب کامل الزیارات، کتاب متقن، روایت متقن. حرفی نیست. این روایت تو سندش عرض کردم. آقا جان امام صادق، پدر شما میفرمود: «در راه حج هر یک درهمی که خرج بشود، هزار درهم برمیگردد.»
«فَمَاذَا مَنْ یُنْفِقُ فِی سَبِیلِ أَبِیکَ الْحُسَیْنِ؟»
کسی که برای پدرت حسین خرج کند، چند برابر برمیگردد؟ «درهمٍ ألفٍ و ألفٍ، حتّى عَشْرَةٌ ألفٍ.» حضرت فرمودند: «هزار هزار هزار هزار هزار هزار هزار هزار هزار هزار درهم!» به هر درهم. تو حج هر درهم که خرج کنی، هزار درهم برمیگردد. برای اباعبدالله، هر درهم که خرج کنی، یک میلیون درهم برمیگردد. «درجات مثلها.» تازه این فقط مال دنیاش است. یک میلیون درجه هم میدهند. اخرویش، معنویش به کنار.
«و رضا الله خیر له.» تازه رضایت خدا از این بالاتر است. بالاتر از اینکه خدا ازش راضی است و دعای محمد صلی الله علیه و آله و سلم: «صلی الله علی محمد و آل محمد.» و دعا و امیرالمومنین و الائمه اینها به کنار. دعای ما اهل بیت پشتش است. پیغمبر برایش دعا میکند، امیرالمومنین دعا میکند، ما دعا میکنیم، مادرشان دعا میکند. دعای مادرش پیشش است.
برخی تعابیر دارد که فاطمه زهرا سلام الله علیها که شبهای جمعه کربلاست، تو کربلا چشم به راه زائران حسین است: "یَنظُرُ إِلى زُوّارِ الحُسینِ." عبارت ازش میشود فهمید. یکی اینکه به زوار حسین نگاه میکند. نزد یکی معنای نگاه است، یکی معنای انتظار. یکی این است که به زائران حسین نگاه میکند. یکی اینکه چشم به راه حسین است، بیایند امشب مجلس حسین. آخه تسلیتی که پیغمبر به فاطمه زهرا داد این بود. عرض کرد: «بابا جان! پسرم غریب بکشند، تک و تنها بکشند، نه باباش علی باشد، نه من باشم، نه برادرش حسن باشد، اینجور غریبانه.»
فرمود: «دخترم! غصه نخور. یک نسلی میآید آخرالزمان، پسرت مجلس میگیرد.» حالا راضی شدم، خیالم راحت شد. راضی شدم کشته شدن حسین را. چشم به راه مجالس است، چشم به راه زائران است. خیمهای بزنند، یک علمی بلند کنند. برای حسینش گریه کند. عنایت نکند؟ دعا نکند؟ مدنظر نداشته باشد؟ یادش برود اینها را؟ میشود کسی برای حسین، مادرش فراموش بکند؟ لا اله الا...
چشم به راه اثر لقمه. نسل آدم ظاهر میشود. امام مجتبی چقدر در راه خدا خرج کرد؟ سه بار مثل مالش را (صدقه) داد. حتی در روایت دارد حضرت دو جفت کفش داشتند، یک جفت برای خودشان برداشتند، یک جفتش را دادند. خب این روی نسل امام حسن اثر دارد، روی بچهاش. یک نسل دیگری باید تربیت بشود برای امام حسن. بایدم اینجور باشد. تو کربلا هر کدام از این بچهها یک گلی باشند. یکی بشود قاسم، یکی بشود عبدالله. بچههایی که به بلوغ نرسیدند، نه عبدالله نه قاسم هیچکدام به بلوغ نرسیده بودند، کار کردند کربلا برای اباعبدالله. اینها اثر لقمه باباست، اثر کار پدر است.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الأرواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
فدای معرفت بچههای امام حسن! اثر لقمه حلال این است. اگر اثر لقمه حرام این است که بایستد روبروی ابیعبدالله، طعنه بزند، مسخره کند، زخم زبان بزند. بعضی از این حرامزادهها ظرف آب را گرفتند جلوی ابیعبدالله ظهر عاشورا، ظرف آب را کج کرد، آب را ریخت زمین. لا اله الا الله. عذر میخواهم از مادرش. گفت: «حسین! سگهای بیابان سیراب میشوند، نمیگذارم حتی به تو جرعهای برسد.»
ولی اثر لقمه حلال چیست؟ بالای تل زینبیه، آقازاده مجتبی ایستاده. دید عمو را محاصره کردهاند. لحظات آخر ابیعبدالله. ذوالجناح دیگر تاب استقامت ندارد. سیدالشهدا بر جدال بلندمرتبه، از صدر زین افتاد. اگر غلط نکنم، اشک بر زمین ریخت. دید عمو روی زمین افتاده، همه دور عمو را گرفتهاند. «یضر من خشبه الحجارت والحسن.» دارند میزنند، بعضیها با شمشیر، بعضیها با نیزه، بعضیها با چوب، بعضیها هم با عصا میزنند. شمشیر اَبجر بن کعب، شمشیر را بالا آورده، میخواهد کار را تمام کند. یک عبدالله ده ساله، مرا رها کرد. دوان دوان سمت گودی قتلگاه، و صدا رها نمیکند. دستش را سپر کرد، شمشیر فرود آمد. بچه نازک است. دست روی پوست از پوست جدا شد.
یک جمله. تنها حرف عبدالله، تنها کسی که صدا زد آنجا، نه بابا شما حسین را صدا زد، نه جد رسول الله، نه عموش ابیعبدالله. تنها چیزی که... وای مادر! یاد غلاف شمشیر و دست فاطمه... حسین!