ریکاوری عالم با امام حسین (ع)
با امام حسین (ع) بنبست نداریم!
چرا جلوی امام حسین (ع) را گرفتهایم؟
علت تاخیر ظهور؛ شیعیان یا کافران؟
امام حسین (ع) را در زندگی خود سهیم کردهایم؟
غربت امام زمان عج ، دلخوشی با خون دل خوردن
درخواست ساده از امام حسین (ع)
طراحی ساده خدا برای سازماندهی ما
همین نقطه فتح شود لطفاً !
اولین اثر دنیوی بیتوجهی به نماز
نماز ما چگونه اصلاح میشود؟
نماز ، امام جماعت اعمال ما
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلّی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمّد. اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد، الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی یوم الدین. ربّ اشرح لی صدری و یسّر لی امری و احلل عقدةً من لسانی یفقهوا قولی.
کلیّت موضوع عرض شد که، خب، یک خرده برایم سنگین است. حالا من یک دور دیگر مطالب دیشب را خیلی جمعوجورتر و شستهورفتهتر جمعبندی بکنم. حرکت امام حسین (علیه السلام) یک شرکت استشهادی نبود! یک حرکت ایذایی نبود! یک عملیات ایذایی یا یک عملیات استشهادی نبود! عملیات استشهادی مثل کار داعشیها، فلسطینیها -حالا آن هم بحث دیگری است- ولی حتی از سنخِ خوبش هم نبود. امام حتی از آن مدل فلسطینیها و از مدل داعشیهایش که اصلاً نبود!
یک جایی بودیم، بچههای مدافعان حرم نشان میدادند، میگفتند: «از این دیوار که داعشیها حق و دق میآیند، خودشان را میزنند.» جایی بودیم که نزدیک داعشی ها بودند، گفتند: «میآیند دیوار را بشکنند، راه را وا کنند، بیایند مقر ما را بگیرند.» اینها مثلاً هفتهای چند نفرشان میآیند با کمربند انتحاری و خودشان را میزنند به دیوار که این دیوار را یا میزنیم یا خودش خود را میکشد.
وقتی میرویم سراغ آنها، میبینیم که قاشق تو جیبش است. بررسی کردیم با ماجرای «ناهار با پیغمبر». کارشناسی شده است، که شرکت در ناهار با پیغمبر است از عشق حوری و اینها. ناهار با پیغمبر یعنی استشهادی، عملیات انتحاری. استشهادی یعنی عضو خود "مقدس" با عملیات انتحاری. به اینجا این شخص رسیده، میخواهد بیاید بزند برود آزاد شود. میخواهد بزند برود به حوریها برسد و آنور ناهار با پیغمبر و اینها داشته باشد. این دیگر هیچی بیشتر از این ندارد، بیشتر از این نمیخواهد.
امام حسین حرکتش این مدلی نبود. امام حسین برای این نیامد که خسته شده است، دیگر به اینجایش رسیده بود. «بریم خودمان را به امام حسین برسانیم؟ آقا، هوس بهشت کرده بودی؟ بهشت مفتکی راه افتاده، بریم بهشت.» امام حسین میخواست عالم را به هم بریزد. هدفش، این بود که همهی عالم را در تمام ابعادش برای همهی تاریخ میخواست به هم بریزد. هدفش، این بود که میخواست عالم توی فضای جدیدی بیفتد. «مصیتُنا عظُما علی السماوات». «علی جمیع السماوات». همهی آسمان و ملائکه را توی بهشت ریخت به هم. عجیب است! شهید میشدند، بقیه میرفتند، شهید میشدند به حوری برسند. امام حسین یک کاری کرد که حوریهای بهشتی لطمه میزدند! روایت است: «لطمن علی الخدود». حوریهای بهشتی خودشان را زدند. چیکار حوریها را ریختی به هم؟ حوریها را ماتمزده کردی؟ چیکار داری میکنی؟ «شما من میخواهم عالم را ریکاوری کنم، بازسازی کنم.»
عالم به بنبست رسیده بود که کشته شود. یک بار یک حرکت کرد و عالم را عوض کرد. از صدر عالم تا دورهی امام حسین علیه السلام کسی به یک همچین بنبست تاریخی نرسیده بود که کسی کاری بکند تا بعدش هم نخواهد رسید. یک جای بزنگاه داشت، آمد و معبر را باز کرد. رفت و عالم را ریخت، ریخته به هم. چرا بیشتر از این عالم را نمیریزد به هم؟ «تشکیلات جمع کنه آقا. مردم دارند بیچاره میشوند. چه ظلمی حالم را گرفته.»
یک فرقی است که در دورهی امام حسین علیه السلام، امام حسین معبر را باز کرد تا مردم بیایند بروند رد شوند. معبرِ دیگر را باید از این جا، هر جا بنبستی باشد، خود مردم درست کنند. خود مردم هم باید بازش کنند تا حسین حسین بعدی نباید کشته بشود تا معبر باز شود. خب، آقا، یک وقت ممکن است که شما میگی مردم راه را وا کنند، ممکن است مردم به کشتن بیفتند، ناموسشان بهش تجاوز بشود، ناامنی. خب، دیگر شعورشان برود بالا! مبتلا به فضای عالم است. ببین چقدر به هم ریخته است! همین داعش نجس چیکارها که دیگر نمیکند در طول تاریخ؟ دیگر نداشتیم با قفس بفرستی تو آب و بنشینی با پنج دوربین از پنج زاویه فیلم بگیر و فیلم بگیر، فیلم سینمایی بسازیم، کلیپ بسازی، بدهی هالیوود بسازد. مدل آدمکشبازیهای بازیهای پیسی است. یادم میدی داعش میسازیم. حالا که بچه بودیم توی کمبت فن آخر پیاده میکردیم، میزدیم، نصفش میکردیم از وسط دو نیم میکرد.
اونهایی که بازی آنها را کمپانیهای تجاری میساختند، یک چهار تا آدم ابله دارند اجرا میکنند به اسم دین! آن هم خیلی عجیب! اسم پیغمبر است. هالیوود بیاید و آدمهایش را خوب میسازد. عالم دارد به بنبست میرسد. مردم نزنند به بنبست برسند. اگر بنبستی هست، مردم باید معبر را باز کنند. امام حسین علیه السلام باز کرده. دیگر خودت بستی. «خوابیم، باید حالا دشمن بیاید از ما رد بشود، له بشویم، بشکنیم.» بیدار باشیم. یک بنبست با امام حسین علیه السلام قرار نیست باشد. قرار با مردم است. آدمها الان مانند این هستند برای اینکه امام حسین بتواند عالم را باز کند، بنده ما آن را بندش کردیم.
ایش دنیا را بگیرد امام حسین میخواهد بگیرد. اصلاً دارد هی داد میزند. صدایش برسد. آقا، حرف سنگین است. ما و خدا خیرشان بدهد. امام حسین میافتند نابود بشوند. خیر ببینند که حالا نابود بشوند. خیر که حالا، ولی بالاخره دیگر کاری که دارند میکنند درست نیست. هیچ به نفع امام حسین علیه السلام تمام نمیشود. ظلم میکنند. مردم یاد آن بچه کوچک میکشند. مردم یاد علی اصغر میافتند. دشمن میآید یک ظلم فجیع میکند، یک خرده دلها میرود سمت امام حسین علیه السلام. عالم چشمش را میآورد به سمت کربلا. خیلی ما عالم را بدبخت کردیم. کافه یا شیعه، ماها نگذاشتیم امام حسین علیه السلام دنیا را بگیرد. علامتش هم چیست؟ علامتشم اینه که ما مادر حسین علیه السلام زندگی خودمان را ماها نداشتیم. امام حسین خانه و کاشانهی ما را بگیرد. سهم امام حسین علیه السلام از زندگی و خانهی ما چیست؟ چهار تا پارچهی مشکی و پِیر مدل دختر شوهر دادن. امام حسین علیه السلام این مدلی بود؟
عبدالله بن حسن، پسر امام حسن مجتبی علیه السلام، آمد خواستگاری کرد. تازه فهمیدند که خیلی وقت است چشمبهراه بود. «چقدر دیر کردی؟ دو تا دختر، یکیشان کدبانو، یکی عروس. میخوره یا علی مبارکه.»
سؤال این است: «آل امام حسین علیه السلام کجای ازدواج ما را گرفته؟ گرفته است؟» الان ما گارد نمیگیریم امام حسین علیه السلام بیاید بگیرد. الان ما این را شنیدیم. اون که دختر دارد، دخترش دَم بخت است. خواستگار برای دختر آمده. الان این حرف را من بهش بزنم، بگم آقا آسون بگیر، راه بیا با این پسر. چی میگوید؟ «حاج آقا، حاج آقا، امام حسین علیه السلام پشت در نوکرش کله صورت میمالم به کجا؟!»
امام حسین علیه السلام ما خیلی دوست داریم و جا و یک اتاق تعیین کردیم. دیگر دیدی بچهها را میخواهند دِک کنند، میگویند: «برای شما اینجا را معین کردهاند.» همین. حال کنیم؟ شما چیکار داریم که من چه جوری میخواهم دختر شوهر بدهم؟ خودم بلدم. دختر کجا؟ ارتباطمان با بچهمان، ارتباط با همسرمان، ارتباط با همسایهمان. هیچکدامش را نداشتیم حسین علیه السلام بگیرد. امام حسین علیه السلام اصلاً آمده که اینها را بگیرد، همینقدر که یک خرده گاردِمان را برمیداریم، دستمان را از گارد میاندازیم، دیدی چقدر خوب میشود همه چیز؟
توی محرم ما گارد نداریم با امام حسین علیه السلام. احساس میکنیم الان من انگار دارد رابطه با بابام عوض میشود ها! انگار امام حسین علیه السلام دارد من را میگیرد. یکم آدم میآید اینجا، فضا لطیف میشود. گریه میکند، باصفا میشود، سَبُک میشود. دیگر مثلاً شبهای ششم، هفتم معمولاً دیگر مثلاً بچههیئتیها دیگر تو خانه فازشان با زن و بچه و اینها خیلی نرمتر است. انگار امام حسین علیه السلام دارد میگیرد. پس از ظهر عاشورا که ناهار را خوردیم، «یا علی، میریم. دوباره برمیگردیم.» دین امام حسین علیه السلام هم دیگر ده روز دیگر بیشتر که دیگر میخواهیم زندگی کنیم. دیگر بخواهیم رو بدهیم، دیگر امام حسین علیه السلام میخواهند بیایند بازار ما را بگیرند، مغازهی ما را میخواهد بگیرد.
«لا اله الا الله! مغازه که جای امام حسین علیه السلام نیست!»
یک حرفی من میزدم، گفتم هرکی، هر مسلمانی، هر حزباللهی، هر بچه هیئتی ازدواج میکند، امام زمان علیه السلام را دعوت بکند. کسی حتی حضرت را میخواند تا بیایند تو مجلس عروس. شادی شیعه. خوش به حال! با اینها باشد. دعوت که نمیکنی. جمع عروسی مصطفی رانیپور، شهید سردار. زنش همسر شهیدم بوده. بعد این مدت که ایشون همسر شهید بوده، میآید باهاش ازدواج میکند. یک جوری که مادرش نفهمه که همسر شهید بوده. مادر میفهمید، اجازه و دستش را میگیرد، میگوید: «چند جا بریم کارت دعوت بفرستیم. جمکران، دختر از معصومه اینور و اونور.» و خانمش میگه: «سحر نصف شب دیدم شب عروسی نصف شب از خواب پرید. گریه کنان و هی به زمین میزند. داد میزند، گریه میکند.» «بابا، اینها کیاند؟ حضرت زهرا علیها السلام را تو خواب دیدم.» خب، چرا برای ما نمیآید؟ عروسی هندیها را مثلاً یک چهار تا شیعه دارد با اینها حال میکند. عشقش به این است که این چهار شیعه محرم دور هم جمع میشوند، اشک میریزند، پیراهن مشکی میپوشند. مگر امام زمان علیه السلام غیر از ما کسی را دارد؟ چی از چه خبره چمدان ببندید این عالم را این وهابیها گرفتند. مادر منا راه بسته است. اینها همه رو هم جمع شدهاند. کسی تازگی از شهدای عینی بود، تعریف میکرد، جلسه بودیم. گفت: «پیرمرد افتاده بود، دستی همیانش. حاجی ایرانی، پنجاه تومانی درآورد به این سرباز سعودی التماس میکرد. پنجاه تومن بهت میدم، دو قطره آب بهم بده. صورت دارد جون میکنه، نفسش بالا نمیآید.» پایش را گذاشت رو دهنش. سرباز این چهار تا که شیعهی امام حسین علیه السلام است حال میکند. چشمانتظار محرم است. عاشق اهل بیت است. دلش به همینها خوش است. همینها دلش را خون کردهاند، دلش به همینهایی خوش است که دل اینها راه را بستهاند.
آقا نمیآید چون دشمن که آماده است! ببین، امام زمان علیه السلام یار میخواهد و دشمن، دشمنش، خدا را شکر تا آن ته ته پره و ظرفیت اصلاً ندارد، رزرو است. یکی برود، صد نفر جایش را پر میکند. رفیقهایش خالی کردند. من چیکار باید بکنم که امام حسین علیه السلام بگیرد؟ مانع نداشته باشد. خودمان حجاب نشویم. حالا، حالا آقا، این حرفی که میخواهم بزنم سه هزار میلیارد قیمتش است و خیلی بیشتر از اینها ارزش دارد. مثلاً میخواهم امشب بیایم بریم پیدا کنیم که ما که حال نداریم بیایم خورد خورد بگیم امام حسین علیه السلام اینجا را بگیر، اینجا را بگیر، من حجابم را از اینجا بردارم، من مانع از اینجا بردارم. یا امام حسین علیه السلام یک جا را معین کن، اونجا را اگر بگیری کلاً ما خلاص بشویم.
سؤال خوبیه، باید توضیح بدهم سؤال را. آقا، این سرزمین وجود ما، همه درها را بستیم. حالا من میخواهم تک تک برم شهرها را و استانها را برم انقلاب کنم. تا هر کدام اینها را تا بخواهم تسخیر کنم، پدرم در میآید. توی انقلابها که نمیایم برم استانی بگیرم. توی انقلابها سعی میکنند اول پایتخت را بگیرند. پایتخت را بزن و همهی استانها است. یک کشوری که صد تا ایالت دارد، پنجاه تا استان دارد، آن هم تک تک استانها. استانی اگر بخواهیم شما را تسخیر کنید. پایتخت ما را معین کن. پایتخت، این کاخ سفید ما کجاست؟ این کاخ کرملین ما کجاست؟ الیزه ما کجاست؟ ایشالا که مال آمریکایی، نه روسیه، نه فرانسه نیست. مرکز حکومت، اون دارالعمارهی ما کجاست؟
بچههای امیرالمؤمنین علیه السلام در دارالعماره. دارالعمارهی وجود ما کجاست؟ تو کارا کارهامان، تو زندگیمان کجاست که اگر فتح بشود ، آنجا را بگویند. کجاست که اگر ما اونجا گاردمان را برداریم، امام حسین علیه السلام اگر اونجا را بگیرد، همهی زندگیمان را گرفته، همهی زندگی ماها را که بگیرد، دیگر همهی عالم را گرفته. قیمت دارد یک کارِ سادهی فوق ساده، فوق ساده، همه بلدند. یک کار میخواهیم بریم پیدا کنیم. پیدا کردیم ها! امشب میخواهیم به شما بگیم این کار، نقطهی اساسی، اون مرکز حکومت ماست. از اینجا همهی وجودمان فتح میشود. از اینجا همهی جا تسخیر میشود. کجاست؟ ببینم، یک خرده فسفر بسوزانید. یک خرده بیشتر فکر کنید. پیشنهاداتتان را بگین. حرفهایتان را بزنید. مشورت کنیم، اون مسیری که ما طی کردیم به نتیجه رسیدیم، شما یک خرده طی بکنید. قدر مطلب فهمیده بشود. بعد دیگر هر شب بنشین در موردش صحبت کنیم.
آقا، مرکز حکومت ما، فرماندهی کل قوا، اونجایی که اگر داشته باشیم، اونجایی که همهی زندگی ما را سامان میدهد، امام حسین علیه السلام اون را اگر داشته باشد، اون را اگر فتح کرده باشد، دیگر تمام است. کجاست؟ چیست؟ کدوم کدام کار؟
عقل ابزار خودش نیست. فتح میکنی. مثلاً چوب داری، چماق داری، کلاشینکف داری. اینها همه ابزار مرکزی که دارد فتح میشود. مرکز کجاست؟ خیلی ساده! مرکز کجاست؟ آفرین، قلب. این قلب یک چیزی دارد، یک کاخی دارد. این همهی شعبهها و وزارتخانهها و سازمانها، همه چیزای این قلب است. یک کاریه. کار نداریم که تو عالم جز کارهای عادی هم نیستا. جز کاری که خدا درست کرده، خدا ساخته، طراحیش مال خداست. عادی هرکی هر جای عالم باشد، مثلاً غذا میخورد، آب میخورد، از اینها نیست. یک کارِ طراحی خداست. یک جوری یک کار کوچولو، ساده طراحی کرده سازماندهی شده است.
اِه، نماز! یک مدل طراحی خداست. یک کاخ طراحی کرده. همهی اینها تو مشت نماز است. نماز، نه نماز. «نماز میخونن نماز که نماز» نه نماز نماز نماز. اینجوری میگم که نماز یعنی همون که امام حسین علیه السلام فتحش کرده. این اگر فتح بکند، همهی زندگیت رو گرفته. امام حسین علیه السلام نماز ما را فتح کنه، تمومه. سنگینه. قبول نداری؟
دیشب یک حرف اون بود. امام حسین علیه السلام اگر داشته باشد در وجود ما دارد، قبضه کرده. شما بگید من بگم. تو نماز هست یا نیست؟ خیانت؟ خیانت تو نماز نیست! از کثیفی دیگر نه! برو دست بشور. نماز دست به هر چیزی انداخته دیگر. صداقت زیرساخت صحبتهایمان است. پیش رو داریم. فونداسیون، زیرساخت سخنرانی ده شب این است. همین چهار تا کلمه: «چه کاری هست تو نماز نیست؟» صحبت کنم بعد آخر به این نتیجه برسیم که آقا نماز عجب چیز خوبی است! من ده شب مثلاً الان من اینجوری دارم: «اول بسم الله میرم سراغ نماز.» «نماز بخونیم و بچه خوبی باشیم و هفده رکعت نماز شب حالا تنگش بندازیم و این حرفها.»
من آمدم بگم تا حالا اصلاً کسی نماز نخوانده. نمازخون نداریم. چند نفری میگم نماز میخواند. نماز! خدا را شاهد میگیرم به این نجفی که چند روز قبل رفتم از امیرالمؤمنین علیه السلام خواستم اجازه بده این بحث را اینجا خدمت شما داشته باشم. به این نجف قسم، من اصلاً این موضوع رو طرح کردم که خودم به خودم نهیب بزنم. امام حسین علیه السلام را خواستم این محرم فکر کردم. برای محرم. امیرالمؤمنین علیه السلام نهجالبلاغه خواندم. فکر کردم هرچی فکر کردم اینور اونور، دیدم آقا، اصلش نماز است.
«خدا آقا کمک کن مثلاً برای امام حسین علیه السلام گریه کنیم. اون که تو نماز است.»
آقا، راه برو زیارت! «مرد حسابی، کربلا من برات یک چیزی طراحی کردم. روزی پنج وعده به زور میکشم زیارت کربلا. روزی پنج نوبت به زور میکشم. میگم بیا اینجا وضو بگیر، حاجت بفرمایید.» نماز هست یا نیست؟
«نماز! کار خوب میکنی.» فقط با نماز. «دنیا که اصلاً مال نماز است.» اولین بدبختی که فاصله گرفتن از نماز است. اولین بدبختی که ایجاد میکنیم که دنیات رو نابود میکنه پول نه. بله، پول تو نماز نیست ولی دنیات تو نماز است. درست! به شما پول میدم، میگم برو حال کن. یک زنی هم نصیبت میکنم سلیطه. نماز خاصیت خراب کردن دنیا دارد. دیگر، نداره؟ نداره اصلاً پول دنیا را خراب کنه، خوب استفاده شما نمیرسد؟ خودش دارد خراب میکند. پول داری، به خاطر پولت میآیند سمتت. دیگر استفاده تو چیکار دارد به خاطر پولت دوست دارند؟ احترام و دولا شدن به خاطر نماز است.
«دنیات رو بگیر.» دنیای خوب "حسنا" و "فی الآخرت حسنا." عجیب! نماز دنیایم رو به راه میکند. مگر میشود؟ مگر داریم؟ اون نقطهی اصلی نماز خداوکیلی است. اگر کسی دارد بهش فشار میآید الان، خاصیت صحبتهایمان این شکلی است. شبهای اول فشار است. آقای دکتر، نیم ساعت گذشته است. روایت روایت از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام). صلوات با حال برای علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. پنج تا کلمه گفته که یعنی باید بنشینیم پانصد سال فکر کنیم چی است. پانصد دست پایین گرفتم. میفرماید: «وعلم ان کل شیء من عمل طبع ل». همهی اعمال پشت نماز است. نماز امام جماعت. همهی اعمال پشت نماز است. به جماعت میخوانی. یکی میرود جلو. همه پشتش وایمیستند. این یک حالت سمبلیک از خود نماز دارد. خود نماز یک چیزی است اون جلو. همهی اعمال خوب انفاق، دستگیری، رسیدگی به یتیم، و نام نیکو پشت نماز است. همهی کارها پشت نماز است. «با خودش میاره. تو ذاتش است.» نماز قلابی بگردی پیدا کنی، نماز قلابی پیدا کنی، نمیاره. بله. نماز قلابی را قیافه اش را عوض میکنند. «بدلسازی» دیدی میکند؟ بدن را گریم میکنند. یک بدل پیدا کردند. پیمان ابدی که به ابدیت پیوست، تربیت کرده چند تا نیروهای بدل داریم.
نماز از خدا که بالاتر نیست. خدا بدلی دارد؟ یک موضوعی داشتیم، یک وقتی موضوع سخنرانی: «خدای چینی!» کد چینی! چین خدا هم زده دیگر! خب، چینی داریم. تا هزاران سال خدای چینی داشتیم. بت یعنی «خدا چینی». تقلب دیگر. توی خدا دیگر! این بالاتر است. تقلب داریم. بدل داریم. پیغمبر بدلی داریم. امام بدلی داریم. قرآن بدلی داریم. حج بدلی داریم. همه چیز تقلبیاش هست. همه چیز دارد. تنها فحشا یعنی نماز باید آدم معصوم بشود با نماز.
نماز کلاسی نیست. با نماز بخوان و نمازخون دیگه! نمازخون یعنی امام اعمالش جور است. همهی اعمال دیگر دارد. خدا رحمت کنه آقای بهجت. آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه چیزی بود! نماز ایشان را رفته بودی، نرقصیدهای و ندیدید دیگر. باخته است. یک فیض بزرگی رو از دست دادی. تو این زمانهی ما علما صد سال قبل بشارت میدادند، میگفتند: «در آینده مردی خواهد آمد که با نمازش جوانان را هدایت خواهد کرد.» یعنی چی؟ مگر میشود؟ نماز بخواند و مردم هدایت شوند؟ آقا، آدم سخنرانی میکند، مردم را هدایت میکند. کتاب مینویسد، مردم را هدایت میکند. اردویی برای هدایت میکند. آهنگ چیست؟
آقای بهجتی بود. این تو تاریخ دیگر هم یک نفر دانه بود. میآمد نماز میخواند و میرفت. بعد از شهرستان کاروان کاروان رفقای ما، خود ما دیگران فراوون میدیدیم، یک کاروان جمع کردیم. فلان شهرستان پا میشدم، میآدم پشت ایشان نماز میخواندم و توبه میکردم و زندگی میکردم. آقا چی شده؟ نماز خواند. نماز آنجا ببین! نماز. یک نفر دانه است که میخوانی تازه اون را شما اختراع کردی. به یکی که دارد نماز میخواند، همهی اعمالت جور میشود. نماز. سفارشهایش روی نماز بود. اگر گیری داشت، نماز. دستورالعمل عرفانی میخواستم، نماز. «نماز با زنم مشکل دارم.» نماز! صحبت بکنیم؟ نماز!
نماز اینه. خاصیت نماز همهی کارهات پشت نماز است. فیلم شیص شصت پرسیدند: «آقا مثلاً فلان مشکل با چی حل میشود؟» «کسی نمازش را درست کند، همهی مشکلاتش حل میشود.» آقا، چه ربطی دارد؟! بازم باز هم حدیث داشتم دیگر. حالا شبهای بعد میخوانیم. این یک جمله دونه را باید درست کرد. توضیحاتش بیشتر از این باز انشاءالله شبهای بعد صحبت خواهیم کرد. البته این را هم بگم آقا، کار ماها نیست. همین هم کار این است. از اصل گشتیم هی اینور اونور کردیم، دیدیم چی ،که جنس اصل است.
لذا بزرگان سفارش کردند بحث توی نماز میخواهی وایستی. میخواهی نماز بخوانی. میخواهیم نماز بخوانی. وایسا رو به قبله و سه بار بگو: «السلام علیک یا اباعبدالله.» «السلام علیک یا ابا یا.» «صلی الله علیک یا اباعبدالله.» همینی که میگن هر وقت دلت برای کربلا تنگ شد رو بلندی تپهای وایسا، جهت کربلا رو پیدا کن. سه بار بگو: «صلی الله علیک یا اباعبدالله.» یک ثواب کربلا برات مینویسم. هر وقت نماز میخواهی بخوانی، وایسا. سه بار اینجا خوب بسه است. نه! یک مهر تربتم بگذار جلو، خوب بسته است. نه! یک تسبیح تربت هم داشته باش. کلاً نمازت را بچسبان به امام حسین علیه السلام.
روایت دارد، نماز باید حضور قلب داشته باشد تا قبول بشود. اگر کسی حضور قلب ندارد، سجده بر تربت حسین علیه السلام کنه تا بشود، یا برود حرم حسین علیه السلام. نماز کجا؟ داری میخوانی؟ نماز کامل بخوان. سه تا مسجد قبری ما نداریم. کنارش نماز کامل. مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه بغل قبر نگفتم بابا! اینجا اصل ماجراست. اینجا، اینجا نماز نماز کربلا. رفتی یک وقت نماز کم نخوان. تا میتوانی نماز. اینجا نماز. نماز. آخ! چقدر دوست داشتیم امشب کربلا بودیم. یک گرگ گره نماز میخواندیم. خوش به حال این عربایی که شب بساطشون رو پهن میکنند تو بین الحرمین. دیدی؟ شبهای جمعهی کربلا رو دیگر! ورودی کربلا میخواهی عصر پنجشنبه که میبینی قلقله است. همه دارند میرند شب جمعه اونجا نماز بخوانند. مخصوصاً اگر بزنه شب دوم محرم باشه، شبی که قراره فرداش حسین بیاد اونجا نماز بخونه، چی میشه! بسپاریم دست اباعبدالله علیه السلام.
«آقا جان، این عمود دین ما رو، این عمود دین ماست. همهی دینمان به این بسته است. این را میسپاریم دست شما. شما این خیمهی دین ما را علم کن. شما خوب خیمه علم میکنی. شما خیمه علم ک****.» خیلی خوبه همچین فردا خیمه علم کرد تو کربلا. یک خیمههایی زد. همچین خیمه علم کرده. بعد از هزار و چهارصد سال هنوز خیمههاش هنوز سرپاست. گنبد خیمههای آن سرپاست. جای خیمهها معلوم است. اینجا کجا بوده؟ اینجا جای کی بوده؟ اینجا جای کی بوده؟ خیمه زد همهی عالم جمع بشن. همه جمع شدن و آتیشش زدن. باز هنوز سرپاست. همه جمع شدن خرابش کردن. آواربرداری کردن. باز هنوز خیمههاش سرپاست. این خ خیمه کار خود توست. فدات بشم آقا جان.
فردا وقتی رسید. ببین متن مقتل رو المنتحب میگه: «فساروا جمیعا الی ان انتهوا ارض کربلا.» تا رسیدن به این هم حکایتی دارد ها! حالا حکایتش را تو روضه برات میگم. «متوقف شده از وقف الجواد الذی تحت الحسین.» اسب امام حسین علیه السلام دیدند دیگر نمیره. «من تحت واحده». هر کاری حضرت علیه السلام پیاده شد، سوار یک اسب دیگر شد. «فقال الامام علیه السلام یا قوم»، فرمود: «ای مردم، به این زمین چی میگن؟» و «فقال هل هذا اسم غیر هذا اسمی قانون بهش». «اما کربلا پس از ساعدا یک نفس عمیقی کشید ابی عبدالله. "فقال والله کربن و بلا."» اینجا، هاهنا. «والله آی مردم اینجا جاییست که زن بیوه میشه.»
کاروان را بندازی به یک منطقه گردشگری که برسی، میخواهی مثلاً موقعیت خاص این منطقه را بگویی چی میگی؟ میگی: «اینجا جایی است که طلا استخراج میشود. اینجا برق ازش تولید میشود. اینجا جایی است که آب ذخیره میشود. بچهی اطفال، بچهی سربریدن بهارا. "والله تهتک الحریم."» اینجا جایی است که حریم دریده. «فنزلو آدما ای آدمها گرام گرامی پیاده شوید. محل عبورنا.» اینجا جایی است که برامون قبر ساخته میشه. چه میدانم شاید اونجا نظر داشت به ضریح شش گوشه و گنبد و همهی بهارها. «والله محشرنا و من السلام علیک یا اباعبدالله علی الا به فنا از حرم عباس علیه السلام بین الخیمهگاه تل زینبیه باب الحسین علیه السلام باب القبله باب الشهدا باب و صدره باب الرص از کدام امشب ارواح التی به فنائه سلام الله ابدا ما بقی تو و بقیه اللیل و النهار ولا جعله الله آخرین از کنار قبر سلام و علی علی بن الحسین علیه السلام مولا مولا.»
خدا یا رب! کاروان امام عاشورا. کاروان بهشتیانِ زمین. کار فرشتگان سما. یکی از نوشان جبرئیل است. یکی از حوریان. گوشهای صدایشان داوود پیامبر است. نفسی از دعایشان عیسی پیامبر است. بابا، چه کاروانیه! نوجوانانشان چو اسماعیل پیامبر است. پیر نشان خلیل حضرت ابراهیم. آسان. زائر در هایشان باران. تشنه ،ولی از مشک دریا. همهی آیات سورهی مریم. همه چون یوسف. عشیرهی حیدر، قبیلهی زهرا. میبیند و طواف ملنگ! چشم تا کار میکند، اینجا تا به حالا ندیده هیچکسی این همه آفتاب در یک هر دلی با دلی غم دارد. مجنون صفت بودن، همهی لیلا دارد این کار صحرایی. دخترانی همه با احترام با معجر، همه حجب و حیات پرد پوشانده از مقابل، مقابل محمل. با حتی نمیبرند. دور تا دورشان بنی هاشم خیمه. وسط وسط اول همهی خیمه ها خیمهها رو اون گرفته است. اصلاً اولین خیمهای که خیمهی بنی هاشم است. حلقهی اول خیمهی اصحاب. حلقه ی بعد، خیمهی شترها. حلقهی سوم عباس علیه السلام همون جلو باشه. دو تا دو نفر نشان ولی تحت فرمان حضرت سقا. یایلیا مخدره زین علیها السلام روی زانوی اکبر علیه السلام. لیلا از غروبه مدینه میآید و بر زمینی به نام کرب و بلا میرسند و میرس. یاد میکردند از حضرت یحیی. از نگهدار این همه نِعَم.
«حق نگهدار این لیلا.» حر گفت: «آقا، جلوتر نمیتوانی بروی. راه بسته است. یا باید کت بسته تحویلتان بگیرم یا همینجا بایستید. دستور امیرالمؤمنین لعنت بر آنها است.» فرمود: «صبر میکنیم همینجا.» به منطقه آشناست. فرمود: «ابی عبدالله علیه السلام. آقا جان، حالا که اینجا ایستادهاید، یکم بریم سمت راست این کویر.» فرمود: «چرا؟» عرض کرد: «دشمنی میشناسم این منطقه رو. اونجا دو نهر آب است. شما بچه کوچک داری، زن و بچه باهاتون همراه شما هستند. به آب نیاز داریم.» «بریم آرام باشی.» هر وقت خواب خواستی، چقدر خواستین بردارین. «لا اله الا الله!» نمیخواهم گذرو باز کنم. همینو بگم از کردم. خوش داشتم حریم.
کربلا، کربلا آتیش بگیریم. آخرین شب جمعه که کربلا، روضهخوانی، روضه را تو حرم خواند. به خدا آتیش گرفتم روضهخون بالا منبر زد و گفت: «مردم وقتی آب رو، وقتی جلو ابی عبدالله رو روز دوم محرم وقتی به کربلا رسید، نگاه کردید لشکر حر تشنه است؟»
چند ساعت زیر آفتاب بودند، همه تشنه شدند. اسبها تشنه بودند. فرمود: «عباس علیه السلام، ذخیره داریم. بیار.» اینها تشنه، آبها رو داد. یکی یکی نوشیدند. خدا لعنتش کند. یکی از لشکر حر یک جوری از کنار: «دهنش میریزه.» ابی عبدالله علیه السلام فرمود: «این جور به بقیه هم برسه.» «درست بخور.» نفهمید عبدالله علیه السلام چی میگه. ابی عبدالله علیه السلام از اسب پیاده شد، و مشک را گرفت. فرمود: «عکس» این کار را نکند.