اقامه نماز نه قرائت نماز
ثواب هر نماز واجب چقدر است؟
اعمال تکبرشکن
حاجتهایمان در نماز روا میشود
هدیه بزرگ و همگانی خدا
نماز برای با کلاسها است!
بوی آدمهای بینماز
فلسفه واجب شدن نماز در کلام حضرت زهرا (س)
با بینمازها چه کنیم؟
نوکری خدا در نماز
کیفیت نماز باران
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی و آله الطیبین الطاهرین لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی.
شب گذشته عرض شد این که میگوییم نماز ستون دین است، باید هم معنی نماز و هم معنی این سه واژه را بحث کنیم. از مهمترین مباحثی است که هر کسی نیاز دارد به شناخت دین؛ که دیشب جمعوجور یک واحد درسی، یک واحد شبیه دین را گفت. بفرمایید اسلام چی بود؟ «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ» آیهی قرآن. دین پیش خدا، آن دینی که خدا قبول دارد چیست؟ اسلام. اسلام چیست؟ فرمودند: «الإسلام هو التسلیم» اسلام یعنی تسلیم. خب، نماز ستون چیست؟ تسلیم. پس چی این ستون را نابود میکند؟ تکبّر. چی این ستون، این عمود را اقامه میکند؟
ما نماز خواندن نداریم. نماز خواندن واژهی درستحسابی نیست. به تعبیر حضرت آیتالله جوادی آملی، ما چیزی به اسم نماز خواندن نداریم. اقامهی نماز، نماز را باید اقامه کرد. کلاس نماز حالا تو انگلیسی هم متاسفانه میگویند نماز خواندن. حالا باید بعداً بروند. سلام، فارسیزبانها را که اصلاح کردیم، نوبت انگلیسیزبانها بشود، به اینها هم بگوییم آقا "سی" (say) یعنی گفتگو، تکلّم، حرف زدن، قرائت. "سی پلیر" (say player) سی چیه؟ خواندن ما نداریم، اقامه داریم. نماز را که کسی نمیخواند، نماز را که گفتگو نمیکند، نماز را که قرائت نمیکند. نماز مگر قرائت کردنی است؟ کتاب نیستش که! نماز را اقامه میکنند. نماز ستون است. ستون تخت جمشید که نیستش که بخوانی! ستونی که هر کسی مال خودش یک ستون است، هر کسی یکی دارد، باید اقامه کند. چی این ستون را از پا میاندازد؟ تکبّر. ستون دین را میاندازد. پس ضدیت اصلی نماز با چیست؟ با چی درگیر است؟ پریشب یک اشارهای کردیم، دیشب هم زدیم. مگر مسیر فرعی دیشب مسیر شلوغ بود. یک مسیر دیگر رفتیم، امشب دوباره خلوت شد. از همان مسیر میخواهیم برگردیم سر حرف اول. تاکید کردیم امشب، تاکید میکنیم دوستان میگویند آقا که اینها عملیاتی کاربردی است. نگاهمان اول نسبت به نماز عوض بشود، بعد حالا از فردا شب اگر خدا توفیق بدهد، یک خورده باز عملی میرویم سراغ ستون بودنش، نماز بودنش. بعد اگر ما قرار باشد ۱۰ سال هم با هم بنشینیم صحبت بکنیم، یک سال در مورد قنوت صحبت کنیم، یک سال در مورد رکوع صحبت کنیم. نماز هرچی واسهاش حرف بزنیم کم است.
نماز تکبرشکن است. آن فرمایش امیرالمؤمنین را در خطبه ۱۹۲ نهجالبلاغه پریشب داشتیم. یک تکه آخرش ماند. این آخرش را تمام کنیم، بیاییم چند تا روایت دیگر با هم. حضرت فرمودند: «وَ لَمَا فِي ذَلِكَ مِن تَأْثِيرِ إِطْفَاءِ الْكِبْرِ» تواضع برای همین تکبرشکن است که خدا گفته صورتت را به خاک بمال، صورتی که ارزشمندترین عضو است. ارزشش بیشتر است، دیگر هیچ کدام از اعضا (یعنی این عضو را) آن قدر که احترام دارد. پشت بازویمان را توی آینه نگاه میکنیم، ارزشش که ندارد. تو فضای پشت بازو باشد، عضلات چیکار کرده؟ ولی اصل ماجرا تو این است. از همه ارزشش بیشتر است، قیمتیتر است. دیه هم میدانید که حساسترین دیهها اینجاست که شما بگویید صورت کسی را به عمد، صورتش را بتراشید، ریش و ابروهایش را مثلاً بتراشید، موهایش را مثلاً بتراشید، یک دیهی کامل باید بدهی. دیهی کامل چقدر است؟ چند میلیون الان؟ دیهی کسی را شما بگیرید بدون این که او راضی باشد، بتراشید از ته، ابروهایش را بتراشید، مسئله شوخی نیست! صورت است. ولی همین صورت و همین دیه و همین ماجرا، خاکمالی کنی جلو در خانهی خدا. «وَالتِّسْاقِطِ كَرَائِمِ الْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَسَاقُطًا» اعضای کریم با کرامت، اینها را باید از سر کوچکی به زمین، به زمین بچسبانی، به زمین برسانی. دست و پا، صورت، همه زندگیمان را به این عَزا بند دادهایم. همه با این عَزا زندگی میکنیم. پنج عضوی که تو سجده زمین برسد، پیشانی، دو تا دست و دو تا پا. حالا دو تا شصت برسانیم به زمین. شکم را باید بچسبانی به کمر. بروزه جمع بشود. تو روزه آدم بادش. ماما فی الزکات من صرف ثمرات الارض و غیر ذلک الی اهل المسکنت والفر. حالا تو زکات شما هم یک کوچیکی توش هست، هم خوب خیلی به همه میرسد.
حالا بقیهاش مواجم الفخر. ببین نماز چه جور میزند، قلع و قمع میکند، ریشههای تکبر و فخرفروشی و اینها را. نماز جماعت برو. فلان دکتر این ور ایستاده. خیلی جالب است پیش میآید. این ور مثلاً فلان وزیر، فلان دکتر است، این ور هم فلان بندهی خداست، آمده بعد نماز گدایی کند تو مسجد. قبله هر دو به یک سمت. هر دو سرشان را یک جا میگذارند. خیلی لذتبخش است، خیلی زیباست. لباس توی خطبه حضرت مفصل در مورد حج صحبت میکند: شکستن تکبر. آدم دارد حجم خیلی خیلی (خدا نصیب کند) بدون آل سعود برویم حج. آل سعودی هم نباشد و لذت ببریم. دیگر اصلاً بخش لذتبخش حج همین است که داغ ما دوباره امشب تازه شدیم. پدر آقایون شاکرنژاد الان، جلسهی قبلی که بودیم این دو تا قاریهای بینالمللی حمید و حامد، جلسهی قبل بودیم پدر ایشان آنجا بودند. از قول آقازادهاش یک سری ماجرا گفت. پسر من زیر دست و پا از دنیا میرفتیم. ماجرای منا و اینها. دیگر خاطراتی که میگفت. اعصاب خلاصه عربی درخواست کردم کمکم کرد فارسی. حج تکبر همه نماز هم که دیگر حج احرامش تکبیرة الاحرام. خدا رحمت کند آقای بهجت. هر نماز یک حج است. حالا ما روایتش را آوردیم: "هر نماز ۲۰ تا حج ثواب دارد". هر دو رکعت نماز واجب ثواب ۲۰ تا حج است. فرمود: «صلات فریضه خیر من عشرین حجه» یک نماز واجب از ۲۰ تا حج بهتر است. «وحجه خیر من بیت مملوء ذهبا يتصدّق منه حتی یفنى» شما یک اتاق، یک خانه داشته باشی پر طلا باشد، همهی اینها را در راه خدا صدقه دهی، ثوابش از یک حج کمتر است. چی شد؟ یک خانه پر از طلا، همهاش را بدهی، یک دانه، یک تکه از این طلاها نماند، همه در راه خدا صدقه و انفاق بشود، این ثوابش بیشتر است یا یک دانه حج؟ جانم به امام صادق! کافی جلد ۳ صفحه ۲۶۶ سندش هم معتبر است. هدیهای به ما داده با این نماز بیبی! آقا محشر است! خوش به حال نمازخوانها! دنیا را که دارند، آخرت را که دارند، خدا را که دارند! اصل همهی ماجراهای عالم، خدا را که دارند! کسی میآید تو نماز، خدای متعال میفرماید: بندهام تا نمازش را شروع میکند، من هم همانجا سریع میروم تو حاجتش. مشتری میآید به آدم نادان. مشتری میآید الان ببندیم. سر چرا نماز ندارم که خدا بیکار است! نماز هدیهی خداست. روزی ۵ بار خدا اجازه داده که ما برویم یک جایی، برویم که او برود دنبال کارهای ما. گردن ما حرف بزنیم! میدانی نماز چیست؟ نمازخوانها خیلی خوبند. به اینها بگویید نماز بخوانند. الکی همه جا جنس وقتی دیگر رایگان بشود، کسی محلش نمیگذارد. آن قدر محلم نمیگذارند، تازه قلدری هم میکنند. جواب دادن: نه، ببین عزیزم، خدا یک سری نعمات به شما داده است. باید شکرش را (بجا آوری). نماز ندارد دیوانهها! نماز ندارند! خدا بهشان نماز واجب نکرده. زندگی راحت نماز! یک امیرالمومنین میخواهد نماز را. تو نماز هم جان بدهد بگوید آخیش رسیدم رب الکعبه. تو نماز مال امیرالمومنین، مال ما نیست. نماز مال امام حسین است. نماز را کسی مزهاش را میکشد که تکبر ندارد و اینها بهش فشار میآید. آیا قرآن است: «إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ». تا خاشع نباشید، تا تکبرت را از بین نبری، لذت نمیبری. فشار میآید به نفسش. میآید بالا. دو رکعت میخواهد بخواند آخر وقت، آن دو دقیقه آخر، آن هم اصلاً تو مسیر از قم میآمدم دم غروب، طرف بغل جاده پارک کرده، بندهی خدا چه فشاری بهش آمده تا این وقت را انداخته عقب! این لحظه دیگر دارد با چه فشاری، با چه زوری باز خدا خیرش را بدهد، میخواند. خدا بینماز ندارد. ملائکه سر همین دو رکعت نماز بینماز یک دو رکعت ملائکه تعجب کرد. دو رکعت دارد میآید بچهها! دو رکعت دارد میآید. نماز یک امام حسین بود یک ظهر عاشورا. به قول مرحوم آیتالله معزی تهرانی: «حسرت به دل خدا گذاشت برای نمازی که خواند». یک دو رکعت سر ظهر عاشورا وسط خون و دیگر عالم حسرت چشمش مانده به این نماز. یک نماز این شکلی ببیند.
«وَقَطْعِ الْكِبْرِ» نماز میزند هر جا میخواهد کبر. یک خورده نماز هدیهی خداست. دست خدا را ببوسیم. طراحی کردی! عجب چیزی بود! فرمود حضرت زهرا سلام الله علیها تو خطبه فدکیه، که میدانم شما همه عاشق حضرت زهرایید و عاشق این خطبه. حضرت زهرا سلام الله علیها تو خطبه فدکیه فلسفهی چند تا از احکام را گفت. مثلاً چرا امر به معروف واجب شده؟ چرا جهاد واجب شده؟ چرا حج واجب شده؟ چرا زکات واجب شده؟ عبارتی گفتند دنیا تو کف این عبارت مانده: «فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ» خدا نماز را واجب کرده به خاطر این که آدمها را از تکبر پاک کند. پنج شب صحبت کردیم، شب ششم تازه داریم یک خورده دارد روشن میشود. حضرت از تکبر در بیاورد، خدا میخواهد شاخ ما را بشکند. تکبر است دیگر! خانواده، هر چی آدم میبیند توی مشاورهها، هر جا هر کی با هر کی مشکل دارد، میبینی تهش به تکبر برمیگردد. متکبر یا هر دو مغرور. میدوم بدون تسلیت. تو ماشین نشسته بودم دو تا جوان. جوانی هم دورهی باد داشتن است دیگر. جوانی هم بادی دارد دیگر. بدن را کار کرده، پف کرده. دلش میسوزد آدم بدبخت. حیف بود با این همه باد بمیرد، زیر بره. جوان است. چایی را گرفت و اینجوری اینجوری میرفت و خورد و وسط خیابان. چقدر آدم مغرور! بندهی خدا یک پیرمرد باید خم بشود، حالا عین سحری نصف شبی بیاید جمع کند. چقدر آدم جارو بکند! یکی باید دولا بشود. اینها را نمازخوان نیست.
استاد ما میفرمود که من تو اکثر آدمها نور نماز را نمیبینم. یک وقت یک جایی بودیم یک چند تا فیلیپینی بودند و اینها، خارج از کشور. با همین اطراف نگاه، بچهی خوبها بودند، بچهی مثبتها بودند. همه. نور نماز نمیبینم. نور نماز میزند. یک آقای دیگر فرموده بود: "من از کنار آدم بینماز که رد میشوم، بوی پوشک بچه به مشامم میرسد". پیدا کردم. چو فرمود: "نماز مثل نهری میماند که جلو در خانهات جاری باشد. روزی پنج بار میروی خودت را میشوری". خب بعد چون فرض کنید یک نفری هی هر روز آلودگی اینها دارد توش جمع بشود توش بماند. عجب چیزی گفته. بوی پوشک بچه! حالا فرض کن کسی ۷۰ سال بینماز است. یعنی چی؟ یعنی یک بچهای که ۷۰ سال خرابکاری کرده، خودش را نشسته. میشود تصورش کرد؟ حالش بد میشود. بینماز ببیند یک لبخند به بینماز بزنی، انگار ۷۰ بار کعبه را خراب کردهای. روایتش را برایتان یک لیوان آب با علاقه به یک بینماز دادن به منزلهی این است که ۷۰ بار پیغمبر اکرم را بکشی. روایتهایی که نخواندم. امسال دارم میخوانم. با نمازخوانش کن. تا یک اخمی، تشرّی چیزی. فقط وقتی معتاد بشود، تشر میزنی؟ فقط شب به شب دیر بیاید، چشماش اینجوری باشد، زیر چشماش پف کرده باشد؟ ناراحت میشوی؟ اعتیاد کجا، بینمازی کجاست! قابل مقایسه نیست با هم. جهنم، جهنم، جهنم. معتاد شد به درک. اعتیاد چیست؟ بینمازی کجا، اعتیاد کجا! شیشه بکشد نوش جانش. راست راست راه برود. در روز جلو خدا همه را جذب کنم. نحوهی سفرهآرایی. سفره را از کجا پهن بکنیم، از کجا جمع بکنیم، غذا را از کدام ور بگذاریم، چه جور بخوریم. برای بلاد کفر کانادا برویم. حالا احتمالاً محرم، سفره را عزیزان من از اینجا بنداز. دنیا معدّل نماز تو است. نمازی که دنیا را میگیری. «حسنت به اتفاق ملا جهان گرفت. آری به اتفاق جهان میتوان گرفت». تکبر رام میشود آدم پیش خدا. نو... این هم نوکر، نوکر، نوکر. کسی که نماز، نوکری تو نماز امیرالمومنین نشسته بود. قشنگ است. خدایا چقدر این نماز خوب است. نشسته بود صدای اذان بلند شد. امیرالمومنین صدای اذان میشنید، گریه میکرد. ما روضه میشنویم، گریه میکنیم. امیرالمومنین صدای اذان میشنید، گریه میکرد. بعد میفرماید: "اگر میدانستید این چیست، همهتان زار میزدید." الان، هان! وقت خدمت، الان وقت نوکری خدا شد. اول محرم دلت میزند. وقت نوکری امام حسین شد. هر اذان باید همان حال را داشته باشد. اذان که میگویند حالت باید پیدا کنی که شب اول محرم پیدا میکند. کربلا بودی؟ شب اول محرم، شب اول محرم کربلا. اذان را که میگویند سریع چراغهای صحن جابهجا میشود. چراغهای صحن امام حسین چراغ سبز و قرمز دارد. بالا پایین. اذان دم، یعنی اذان مغرب و عشا که شروع میشود، چراغها سریع قرمز میشود. پرچم را عوض میکنند. مردم هر اذان باید این حال را داشته باشند. وقت نوکری خدا. دیگر خود امام حسین هم دارد میآید. نوکری خشوع. بله «نَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ». آدم که متکبر باشد، لذت نمیبرد. نماز فشار. فقط آدمی که دلش خاشع است. اذا همین الله تبارک و تعالی.
این روایتها را من چهار شب است دارم میآورم. هی میخواهم بخوانم، وقت نمیکنم. هیچ چیزی هم اندازه نماز روایت نداریم. خیالتان را راحت بکنم. تو دین ما تو هیچ موضوعی به اندازه نماز روایت نداریم. فقط در مورد احکام، احکام نماز. یعنی احکام ظاهری نماز ۴۰۰۰ فقط احکام ظاهری نماز ۴۰۰۰ حکم داریم. در مورد نماز ۴۰۰۰ تا حکم داریم. فقط نماز ظاهرش را. خدای متعال به موسی وحی کرد: «أَتَدْرِي لِمَ اسْتَخْلَفْتُكَ بِكَلامِي دُونَ خَلْقِي (؟)» موسی میدانی چرا من تو را انتخاب کردم باهات حرف بزنم، کس دیگری را انتخاب نکردم؟ قال موسی: «لا يَا رَبِّ». گفت: «نه خدایا نمیدانم». قال: «يَا مُوسَى إِنِّي قَلَّبْتُ عِبَادِي ظَهْراً وَ بَطْناً فَلَمْ أَجِدْ فِيهِمْ أَحَداً» من مردم، همه را دلها را گشتم، دلها را هم زدم، هیچ دلی را به اندازه تو ندیدم که جلوی من ذلیل باشد. نفس دیدم تو پیش من از همه خارتر، از همه آرامتر هستی. تو را انتخاب کردم باید حرف تو لیاقتش را. تو حرف حساب حالیت میشود. تو فهمیدی پیش من هیچی نیستی.
«يَا مُوسَى إِنَّكَ». حالا خدایا از کجا فهمیدی؟ چی را دیدی که میگویی موسی هیچکی به اندازه موسی پیش من رام نیست؟ «إِنَّكَ إِذَا صَلَّيْتَ وَضَعْتَ خَدَّيْكَ عَلَى التُّرَابِ» تو وقتی نمازت تمام میشود، دو طرف صورتت را به خاک میمالی. دیدم خیلی خیلی پیش ما هیچی. از امام رضا علیه السلام پرسیدند: "آقا نماز چرا واجب شده؟ نماز برای چی باید نماز؟" فرمودند: «إِنَّ عِلَّةَ الصَّلَاةِ أَنَّهَا إِقْرَارٌ بِالرُّبُوبِيَّةِ». تند تند بخوانم ترجمه. چون واقعاً بحثمان نمیرسد. باید امشب ضربتی بحث را تمامش کنم. نماز اقرار ربوبیت برای خداست. بتها را شکستن، در برابر جبار ایستادن، با ظلم و مسکنت و خضوع و اعتراف و طلب با گردن کج، سر پایین، دست دراز. نماز یعنی ... . نماز را تعریف کنیم، همه جذب بشوند. مثلاً نماز یک جور عشقبازی است. همان جوری که شما مثلاً با دوست، دوست داری پیام بزنی، مثلاً تو واتساپ با هم چت کنید، مثلاً نماز هم همین است. نخیر! این جوری نمیشود صحبت. نماز یعنی هر کی خوشش نمیآید، نیاید! نماز حرف زدن و عشقولانه و این چیزها نیست. نماز یعنی من چاکرتم، من هیچم. نماز یعنی رفاقت با خدا. رفیق بازی کنیم. نماز یعنی: «وَ وَضْعِ الْوَجْهِ عَلَى الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ». ۵ بار، روزی ۵ بار صورتت را بگذار روی زمین. امام، اِعظام خدا را فقط تو وجودش بزرگ بکند. نماز خدا گذاشته حواس پرت نشود، دنبال بازی نرود، حواسش پرت بشود. «وَ يَكُونَ خَاشِعاً مُتَضَرِّعاً رَاغِباً طَالِباً لِلزِّيَادَةِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا» خدا نماز را گذاشته خاشع بشوند، دلها نرم بشود، بهش رو بیاورند، در برابر خدا حرفی برای گفتن نداشته باشند. رغبت به خدا داشته باشند. طالب، طالب چی باشد؟ شب اول دوم بود گفتم: نماز اصلاً کسی دنبال دنیا میگردد، یعنی نماز باید بخواند. دیگر دنبال نماز باید باشد. تعجب کردید، مشخص بود بعضیهایتان تعجب کردید. امام رضا میفرماید: "خدا نماز را گذاشته برای این که مردم بیایند گدایی دین و دنیا کنند." دنیا میخواهی؟ خب وقت نماز. ساعت ملاقات با خدا و ارائهی مشکلات به خدا. الان بگویم مثلاً رئیس جمهور فلان ساعت دیدار دارد، شما میتوانی بروی مستقیم حرفت را بزنی، مشکلاتت را بگویی. ساعت گفتگو با خدا و ارائهی مشکلات. اینها کی وقت اذان؟ شوهر! مشکل. تازه هر نماز بعدش یک حاجت مستجاب شما دارید. غذای بهجت، ما یاد گرفتیم رضوان الله علیه. یک روایت، یک ... من از این خودم حاجتها گرفتم. پاکتهای دنیوی اخروی. نماز که تمام شد، میروی سجده، «اللهم به حق من روا (؟) و به حق من روی عنه صل علی جمیعهم و این حاجتم را به من بده». حالا فارسی خواستی: «اللهم به حق من روا و به حق من روی». کسی که روایت کرد کی بود؟ امیرالمومنین. کسی که ازش روایت شده کی بود؟ پیغمبر اکرم. چی فرمود؟ فرمود: "بعد هر نماز یک حاجت مستجاب." خدایا و حتی کسی که روایت کرد و به حتی کسی که ازش روایت شد، بر همه این جماعت اهل بیت صلوات بفرست و این حاجت من را به من بده. هر نمازی حاجت مستجاب. شما دارید دنیا میخواهید، وقتش همین جاست. وقت انزجار. تازه شما یک چند دقیقهای از دنیا و مردم و شلوغی و آلودگی و اینها فاصله میگیری. «وَالْمُدَامَّةِ عَلَى ذِكْرِ اللَّهِ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ» شب و روزت هم که با ذکر خدا پر میشود. «لَعَلَّهُمْ» اینجا داشته: "سیدهی خدا نماز گذاشته. سیدت یادت نرود." یادت نرود آقا داری این جوری در مورد نماز حرف میزنی! یادت نرود! یک رفیقی داری باید بهش پیامک بزنی. کلاس نماز را بیاوریم پایین. یادت نرود مولا داری! آقا داری! صاحب داری! نماز مال این است. «و مدبره». مدبر تو است. تدبیر زندگی دست اوست. «و خالقه». خالق تو است. «فَيُقِرُّ وَ يَتَقَى». دیگر آدم حالا ترجمهی لاتیش این است که "آدم دیگر جفتک نمیاندازد." ترجمهی روایت. حضرت فرمودند: "بیتر و طغیان نمیکند. انواع فساد." خدا نماز را گذاشته برای این که از همه انواع و اقسام بزهکاریها جلوگیری کند. از همه بدیها، از هر چه آلودگی. کسی نمیرسد با حقیقت نماز. نماز حالا فردا شب انشاالله عرض میکنم. نماز یک پلهای است که همراه خودش است. هم راهنما خودش است، هم خودش میبرد، هم تو خودش باید سیر کنی. اصلاً همه چی خودش. از نماز باید کمک بگیری. دستت را بدهی به دست نماز، ببرتت بالا. نمازت بهتر بشود. «استعینوا بالصبر و الصلاة». از خود نماز کمک بگیر. انفاق بیشتر بکنم که نمازم خوب بشود. نخیر! نماز تو حالا یک راه حلی دارد، فردا شب میگویم. باشد.
الان آقا چیکار کنم نمازم بهتر بشود؟ آیه (؟) فردا شب میگوید. یک کاری تو خود نماز، باطن نماز مال خوشصورت. به خاک باران. وقتی نمیآید، چیکار میکنی؟ باران میآید. نماز باران آقا! میرویم ابر را بارور میکنیم. الان دیگر تو دنیای تکنولوژی پیشرفته. دیگر نماز اینها دیگر ابرهای باروری است. اینها هم چی میکنند؟ میفرستند میآید باران میبارد. باران میآید برایمان. تازه اگر هم نشد مذاکره میکنیم، آب خوردمان هم با اینها حل میشود. آب بیشتر است. باران بیشتر. نماز بخوانیم. شما میدانستید قدرت. آقا این حرفها را من کجا بروم بزنم؟ جامعهشناسان کتابهایی دارد. حالا من نمیخواهم رفرنس بدهم. بعضیهاش از منابع درسی دانشگاهی جامعهشناسی در مورد فاکتورهای قدرت یک جامعه بحث میکند. جامعه قدرتمند، یک جامعه میشود. جامعه ضعیف، چه فاکتورهایی دخالت دارد؟ یک گروه، یک کشور، یک جامعه قوی است. یک جامعه ضعیف. حرفهای مختلفی گفتند. چند واحد جامعهشناسی میخوانید قشنگ دستور میآید بحث میکند. مثلاً یک جامعه نیروی انسانیش بیشتر باشد، دخیل است. جمعیت جز فاکتورهای قدرت است. هر چی جمعیت را شما تقویت بکنی، عامل قدرت ملت و اون کشور تقویت میشود. ولی باز هم آن نقطه اصلی نیست. بعضی بحث کردند، کار کردند، گشتند، پیدا کردند فاکتورهای مختلفی. به یک فاکتور رسیدند. مهمترین فاکتور قدرت جامعه چیست؟ مهمترین فاکتور قدرت جامعه، هر جامعه و کشوری که باران بیشتر داشته باشد، بتواند این آب را جذب بکند، قدرتش بیشتر است. چون آب آبادی میآورد. آبادی جمعیت میآورد. شما همینهایی که میخواهی بگویی. آبادیش بیشتر باشد، آب آبادی میآورد. آبادی جمعیت میآورد. جمعیت قدرت میآورد. شما نگاه کنید. شهرهایی که باران توش زیاد است، شهرها به هم نزدیکترند. شهرهای که کم آبی (دارند)، فاصلهی شهرها از هم دورتر است. بعد شهری که فاصلهاش از شهرهای دیگر بیشتر است، راحتترین شهر را میشود تسخیر کرد. یک شهری با ده تا خانوار، ۱۰ کیلومتر شعاع ۱۰ کیلومتری شهری دیگر، روستای دورش نیست. راحت تصرفش بکنی. ولی روستاهای شمال، این مسیر جاده کنار را که میروی سمت جنگل گلستان اصلاً دیگر هیچ جا شما فضایی نداری که خالی از روستا باشد. از تو روستاها سیر میکنیم. آب زیاد بوده. باران زیاد بوده. شهرها به هم چسبیده. بالای چشمت ابرو است. باران عامل قدرت. جواب، جواب نماز باران. تا حالا شنیدی چه شکلیه؟ مسجد احکام نماز باران بگوید. نماز باران چه شکلی است؟ میفرماید: "سه روز روزه میگیری، گرسنه میشوی. اول صبح میزنید بیرون. پارهترین لباسهاتان را تنتان میکنید. پابرهنه. زنها را از مردها جدا میکنی. بچهها را از زنها جدا. بعد لباسی که تنتان میکنید، مثلاً آن امام جماعت، آن امام جماعت و روحانی که باهاشون هست، این عبایش را برعکس میکند. هم عبا برعکس هم سر و ته. یعنی بالای هوا میرود پایین، پایین هوا میآید بالا. پارهترین لباس را تنش میکند. سر و رویش را هم با گل و خاک و فلان و اینها. گرسنه و تشنه. بچهها را میگذارند یک گوشه. مادر بهشان شیر ندهند. آنها اشکشان در بیاید. مادرها از اشک بچهها. اشک بزرگتر از اشک مادر." حالا نماز میخواند. صورت به خاک میمالید. خدایا ما غلط کردیم، اشتباه کردیم. دفعه آخرمان است دیگر. آدم میشویم. نماز باران. بخواهم در موردش صحبت کنم یک جلسه باید صحبت کنم. میآیی میگویی آدم میشویم. من نوکرتم، چاکرتم. زندگیت رو بارون. ربط داشت. جامعهشناسی گفتم بارون. بارون به چی بنده؟ به نماز. نماز به چی بنده؟ خشوع. با خشوع در برابر خدا دنیامان آباد میشود. به قرآن قسم!
در برابر آمریکا همه چیزمان حل است. بدبختتر میشویم. سنت خداست تو این عالم. در برابر یزید زندگیشان حل میشود. هم دنیاشان را دادند هم آخرتشان رفتند. خدا را ببینیم. باور کن بابا این ابرقدرت آن است. هیچی نیستند. هیچ، هیچ طالب و المطلوب. قرآن تشبیه میکند کفار را به چی؟ کافر میگوید کافر مثل کسی است که مگس بیاید از این کافر یک چیزی را بردارد، بدزدد برود. کافر بدو دنبال مگس. برو بگیر از مگس. چقدر این کافر در برابر این مگس ضعیف است. ضعف الطالب و المطلوب. حالا اون مطلوبش چیست؟ آن که دنبالش میرود یک چیزی است که دست مگس است. حالا مگس مگر چی برداشتی؟ ضعف و هیچی بودن اینها این است. ببین کافر یعنی چی. این یک مگس ازش چیزی بگیرد، نمیتواند بگیرد. بعد تو میخواهی بروی دنیات را از این بگیری؟ اشتغال و تورم و رکود با اینها حل میشود. بندهی خدا بیچاره! من باران میفرستم برایت. آب داشته باشی. قدرت عالم دست تو. همه عالم باید بیایند پیش تو. زین (؟) اقتصاد، بیکاری، تورم، همه چی بنده به این است. محاسبات مادی عامل قدرتی جامعه آب باران غربی. محاسبات مادی ما نیاز به نماز داریم. نیاز به خشوع در برابر خدا داریم. نماز ستون دین است. ستون دین هم اسلام، تسلیم. این ستون همش خشوع، تواضع. هرچی میخواهیم تو دنیای آدم تامین میشود، آخرت آدم تامین میشود و هرچی میخواهد میرسد پیش خدا و اهل بیت.
آدم سرش این حس طلب، این حس، این حس گدایی. آهنگ قشنگ بخواهیم دستمان با این حال میفرماید: "زیارت اباعبدالله که مشرف کربلا مثل عبد ذلیلی که برای گدایی دارد میرود." هیچ جا در مورد هیچ حرمی من ندیدم تعبیر را: "مثل عبد ذلیلی که برای گدایی دارد میرود." دانلود زیارت اهل بیت میفرماید که با سر و روی تمیز میرود، غسل میکنی، عطر میزنی. به امام حسین فرمودند که با سر و روی ژولیده، موهای پریشان، گِل گرفته، بوی عرق، پای تاول زده. بعد فرمودند که چون این امام خودش کسی است که با همین حال کشته شد. بدنش همین شکلی بود. بدنی بود که اون گرما و اون عرق تن و اون تاول و بدن پاره پاره و لباسهای داغون، سر و روی گلی. زیارت همچین کسی برو. برو صورت بمال به پایین پای حسین، پایین پای ضریحش. صورتت را آقا! ما خاک پای از قاسم یاد ابیعبدالله. فرمود: "قاسمم، من تو را دلم نمیآید بفرستم میدان." متن مقاتل میفرماید که آمد «قَبَّلَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ» افتاد به دست و پای ابیعبدالله. آن قدر دست آقا را بوسید، پای آقا را بوسید. پای (؟) کاری ندارم، من جز شما هیچی ندارم. مَرَبَّ (؟) یعنی آن قدی که امام حسین این بچههای امام حسن برایش حساس بود. دیشب که روضهی عبدالله را خواندیم، آن قدر امام مواظب بود اینها یک وقت ضربه نبینند. نسبت به هیچ کس حساسیتی نداشت. ولی اینها بس که اصرار کردند آخر جفت. اصرار کنی، امام حسین یک شب مینشیند، یک نگاهی میکند. براندازی برای خودمان برداریم. میخواهم چند تا رو بردارم زندگیشان را تامین کنم. نوکری کنند نوکر. آی خدا! طیب حاج رضایی این جوری بود دیگر. امام حسین سواش کرد برای خودش. کجا توبه کرد طیب؟ تو روضهی قاسم. چی بود ماجرا؟ یکی از نوچههای طیب با قمه کشتنش. مجلس ختم گرفتند. تو مجلس ختم روضهخوان رفت بالا منبر، روضهی قاسم خواند. تا حالا نشنیده بود طیب روضهی قاسم را. آن قدر خودش را زد. گفت: "بچه گیر آورده بودند اینها کربلا. بچه زدن دارد مگر؟" آن قدر خودش را زد، غش کرد. دیگر حالا تو آن غش امام حسین را دیده. چی دیده خدا میداند! وقتی به هوش آمد دیگر فرار کرده، یک چیز دیگر شد. یکی امشب با قاسم برویم اصرار کنیم. دیدی، خیمهاش هم تو خیمهگاه. من تو این ماندم چرا این خیمه، یک خیمه جدایی گوشه بچه جدا باشد. برویم به پای قاسم بیفتیم که او هم به پای امام حسین افتاد. آخر رفت، آخر اجازه را گرفت. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواحنا علیکم منی سلام الله ما بقیتو آخر السلام و شور و شوقم را ببین باور نمیخوانی عمو اکبری؟ یک ذره نمیخوای تا به دوری مرا دل پاکت نداشت؟ قاسمت را پیش خود آنور نمیخواهی؟ چهره زهراییام اما یک رجب روز آخر با دم حیدر نمیخواهی؟ شال بر دوش و گری باز و صورت قرص در میان کربلا محشر نمیخواهی؟ عمو وقت رفتن تو مگر یاد زهرا مادرم. به یاد حضرت زهرا چیکار، چی بر نیزه ۱۸ سر نمیخواهی؟ ای کرم شاید که پای خسته کرد ای فدایی این دم آخر. یادگاری از حسن بودم از باغ عشق از برادر هدیهای پرپر. لا اله الا الله. خیلی معلوم. خیلی روضهی قاسم، ماتم قاسم به ابیعبدالله فشار آورد. معلوم است. مقتل را که نگاه نگاه میکنی برایت روشن میشود. نمیدانم چرا. شاید تنها کسی بود موقع مقتل این جور براش. وقتی قرار شد دیگر حالا با اون ماجراهای طولانی و اون همه اصرار، ابیعبدالله قاسم را بغل گرفت علیهما. آن قدر گریه کردند دوتایی از حال رفتند. دوتایی غش کردند. یعنی چی این؟ یک جا بود خیلی فشار آمد. جای دوم برایت بگویم. لا اله الا الله. نامرد حسین، عمر بن سعد لعنت الله علیه گفت: "فقط!" (؟) «فَقَالَ وَ اللهِ لَأَشُدَّنَ (؟) عَلَيْهِ» میروم کار این بچه را تمام. «فَشَدَّ عَلَيْهِ» یک حمله شدیدی کرد. رفت سر قاسم را زد. برگشت. «وَلَجَةُ قَاسِمٍ» با صورت یا اما عمو را صدا زد و «وَ جَلَسَ مِثْلَ بَازٍ» ابی عبدالله آمد شدت «لَیْسَ اَنق» مثل شیری که غضب کرده زد به دل دشمن. امر ملعون اول از شمشیر زد. «فَقَطَعَ بِسَاعِدِهِ» دستش را دفاع کرد، خود به دستش. دست از دست آرنج کنده شد. دست این ملعون همه برای دفاع. گرد و خاکی به پا شد. ای وای ای وای ای وای. دنبال قاسم میگردد. شلوغ شده دور و برش. نمیتواند قاسم «رُمِلَجَةِ الْقَدْرِ» (؟) نشسته. یا صاحب الزمان دیدن این بچه دارد پاهایش را روی زمین میکشد. به حسین زد. قاسم را به بغل فرمود: "دور باشند از رحمت خدا آنهایی که تو را و «مِنْ خَسْمِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيكَ جَدَ»" (؟) خیلی حوزههای عاطفی کربلا را عجیب کرده است. یک وقت دیدند سر بچه را تو بغل گرفت. فرمود: "خیلی تو صدا زدی من نتوانستم جواب بدهم. «ثُمَّ لَا يَنْفَعُهُ»" حالا که جواب به دردت نمیخورد بگویم دیگر مقتل دیدم. حالا میخواهد تن و تنها بچه را برگرداند. پاها را زمین کشیده. فقط «صَدَرَهُ وَلَا صَدَرَ» سینه قاسم را به سینه چسبانده. تصور کن یکی را میخواهی برگردانی، خب وقتی یار داشته باشی، دستها را میگیری، یارت پا را میگیرد. ولی وقتی تنها باشی قاسم را به سینه چسبانده روی زمین میکشد.
یک کلمه فقط بگوییم، تمامش کنیم امشب. یک جا دیگر، یک روزی خانم جوان امیرالمومنین بسته بود. خیلی دوست داشت مثل ابی عبدالله بغل برگرداند. ولی فقط توانست هواش را بیندازد دیگر. همه ریختند دور فاطمه. یا زهرا.
در حال بارگذاری نظرات...