نماز، محصول کارهای ماست
اولین لحظات بعثت پیامبر
نماز، نشانگر حالات ما
اذان، امتحان عمومی خدا
نماز فقط در الفاظ خلاصه نمیشود
روزی چند مرتبه به معراج برویم؟
نماز، داروی بیهوشی هنگام مرگ
چه کنیم تعلقات دنیوی از ما کنده شود؟
درسی که نماز امام حسین ع به ما آموخت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم.
الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر عهد منی لزیارتکم.
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
نثار روح بلند حضرت اباعبدالله الحسین، همه شهدای کربلا و اسرای کربلا، همه خدام و نوکرها، عاشقهای امام حسین در طول تاریخ، یک صلوات با یک حمد هدیه کنید. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)
در این دهه، خدمت عزیزان درباره نماز بحث و مطالبی از نظرات معصومین و آیات قرآن ارائه شد. انشاءالله که با کرم و عنایت حضرت اباعبدالله (ع) هم قبول افتاده باشد و هم انشاءالله با عنایت ایشان بتوانیم به این مطالب بلند عمل کنیم و برنامهای برایمان در طول سال باشد تا به این روایات و مطالب اهتمام جدی به بحث نماز و عمل عبادی خارقالعاده و بینظیر داشته باشیم.
نماز آنقدر مهم است که وقتی پیغمبر اکرم (ص) مبعوث شد، ساعتی از بعثت ایشان نگذشته بود که مأمور شدند به خانواده خود ابلاغ کنند. امیرالمؤمنین (ع)، ارواحنا فداه، همان جایی که جبرئیل نازل شده، او میشنود که جبرئیل (ع) چه دارد به پیغمبر اکرم (ص) القا میکند و همانجا (یعنی حتی کار به این نمیرسد که بخواهد پیغمبر اکرم (ص) مطرح کند) و حضرت خدیجه (سلامالله علیها) هم به ایشان عرضه میشود و ایشان قبول میکنند و بعد از آن، سهتایی خلاصه مأمور نماز میشوند و سهنفری با همدیگر نماز میخوانند.
خیلی احکام به مرور طول میکشید تا پیغمبر اکرم (ص) میخواستند موقعیتش ایجاد شود؛ مثلاً ربا، بحث حرام بودن شراب، حرام بودن قمار، بحث حجاب، به مرور مسئله مطرح شد؛ ولی نماز مسئلهای نبود که بخواهد به مرور مطرح شود. البته تعداد رکعات نماز؛ خب، اول پنج تا دو رکعتی واجب شد، بعد به ترتیب رکعات در سفر هم...
بحث نماز آنقدر اهمیت دارد، از نماز هرچه بگوییم کم است. خب، بحثی کردیم درباره اولویت نماز؛ یک شب آخر نکته خیلی مهمی را خدمت سروران و عزیزان میخواهیم مطرح کنیم درباره نسبت اولویت دادن به نماز و تعلق قلب.
ما تعلقاتی داریم، به یک سری چیزها وابسته هستیم. خدای متعال واقعاً اعجاز را در نماز قرار داده. واقعاً چیز عجیبی است! نماز روزی پنج بار از دل ما امتحان میگیرد، اسکن میگیرد. ما روزی پنج بار دلمان را به محضر خدا میآوریم، با نور نماز اسکن میگیریم از اینکه این دل چه حالی و به کجا بند است و چه شرایطی دارد! لذا نباید به فکر این بود که در نماز کاری بکنیم که نمازمان خوب بشود. در نماز نمیشود کاری کرد که نماز خوب بشود! بیرون از نماز باید کاری بشود که نماز خوب بشود. اصلاً نماز خودش کاری نیست. نماز محصول کارهاست. نماز محصول... ما صبح تا ظهر هر کاری که کردیم، محصول نورانیت و محصول آن فرایندی که در صبح تا ظهر داشتیم، میشود نماز ظهر. از ظهر تا شب هر کاری که کردیم، آن مجموعه، آن برآیند حالات و گفتارها و اعمال و ذهنیات و خطورات و همه اینها را که جمع کنیم، نماز مغرب میشود. از سر شب تا صبح همه را جمع بکنیم، میشود نماز صبح.
نماز صبح ما نشان میدهد که دیشب چه شبی داشتیم. نماز ظهر ما نشان میدهد که چه صبحی را طی کردیم. از عجایب... اگر یک وقتی انشاءالله قرار بود دوباره خدمت عزیزان باشیم (اگر عمری بود و مهلتی و لیاقتی بود و اینها)، یک دهه بر روی این صحبت میکردم؛ روی اینکه نماز نشاندهنده حالات ماست. باید در محضر نماز انسان خودش را محک بزند که کیست. و اینکه انسان وقتی اذان میشود، الان دل او تعلق و تمایل به چی دارد؟ سر اذان، خدای متعال امتحان عمومی از ما میگیرد. بهمحض اینکه «اللهاکبر» اذان گفته میشود امتحان پس میدهیم. پس هر کس مشغول اولین کاری که میشود سر اذان، تعلق باطنش به... فوتبال جام جهانی را نمیتواند... روا نیست. دلش به فوتبال بند است، به جام جهانی. مغازه را نمیتواند تعطیل کند. از پشت ماشین نمیتواند بیرون بیاید. این نشان میدهد که دل به چی بند است.
در نماز که دیگر این حالت به اوج میرسد! در نماز «اللهاکبر» را که انسان میگوید، از عجایب نماز این است: ما فکر میکنیم یک سری الفاظ است؛ میگوییم و میرویم. لفظ دیگر... یک سری الفاظ تکرار میکنیم، خاصیت دارد یا ندارد؟ الفاظ نیستند! بلندترین حقایق عالم! الفاظ را خیلی دستکم میگیریم. فیلمی که برای شهادت آب و اینها یک وقتی کار شده بود، چندین سال پیش، واژهها را روی آب مینوشتند. اثراتی که روی واژهها... نمیشود دستکم گرفت. الفاظ را نمیشود دستکم گرفت.
ملاکاظم کربلایی ساروقی (رحمت خدا بر او)، ایشان در یک آن حافظ کل قرآن شد. امامزاده... ایشان حافظ قرآن شده، در شهرستان ساروق، مشرف در استان مرکزی، امامزاده کوچک خیلی باصفایی. آیا آیات سخره سوره اعراف... گنبد نوشته شده بود و آقا میآیند به ایشان میگویند که اینها را بخوان. میگوید: "من سواد ندارم." میگویند: "بخوان." نگاه میکند شروع میکند به خواندن. از حال میرود. به هوش میآید و میگوید: "نه، همه قرآن را من..." معجزه قرن! ما، تایم، چند سال پیش هم زنده بود. پسر ایشان هم الان زنده است، در قم. تشریف ببرید قبرستان نو، روبروی حرم، کربلایی کاظم را بپرسید. بعد آقازاده ایشان آنجا هست.
از عجایب؛ کسی که کوچکترین سوادی ندارد، آیات قرآن را از آخر به اول میخواند، از وسط به آخر میخواند، وسط به اول. کلمات عربی و قرآن و اینها را قاطی میکرد. یک کتاب مثلاً طلبگی میآوردند، متن عربی با قرآن قاطی. روایت میگذاشتند با آیه قرآن. میفرمودند: "این روایته، آن یک متن عربیه. این یک تیکهاش روایته، این یک تیکهاش قرآنه. این نورش خیلی زیادتره. روایتش نورش کمتره. آن یکی اصلاً نور نداره."
از عجایب؛ ایشان اینجا بوده، یک نفر میآید دو تا «واو» مینویسد. دو تا «واو». میگوید: "کدامش قرآنه؟" یکی دیگر عربی و قرآن. میگوید: "این یکی واقعاً مال قرآنه." آن طرف میگوید: "اللهاکبر! من این «واو» را به نیت «واو» سوره والعصر نوشتم، این «واو» معمولی." همین واوی که به نیت سوره والعصر نوشتم، نور پیدا کرد. الفاظ را دستکم نگیریم.
حالا بلندترین خیر و موضوع، بهقول امام رضا (ع) بلندترین و بهترین چیزی که خدای متعال در این عالم وضع کرده، آفریده، جعل کرده، بهش حقیقت داده، بهش نور داده، بهش باطن داده، آنقدر قدرت دارد، میتواند مؤمن را ببرد معراج! روزی پنج بار معراج! که پیغمبر رفتند، عالم عقاب! خدا یک وسیله خلق کرده، روزی پنج بار میتواند شما را ببرد معراج. روزی پنج بار! تصورش را آدم نمیتواند...
از عجایب نماز که شما «اللهاکبر» که میگویی، ساختار وجودیت مرتب میشود. روبرو... لولهبندی وجودت میآید روبرویت. پرینتت میدهند. «اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم حسیبا». پرونده اعمال را میدهند در قیامت دست آدم، میگویند: "خودت بخوان." با هر نماز، پرونده... «اللهاکبر» را که میگوییم، کی میآید در ذهنمان؟ همان پرونده! یکی برایش رژه میرود پول، یکی انواع و اقسام زنها و یکی انواع و اقسام منظرهها و یکی حرفهای باطل و...
این ساختار وجودیش این است. این آدم روز قیامت اینجوری محشور میشود. چقدر این حرف سنگین است! شب عاشورا... با هر نماز، خدا ما را به خودمان نشان میدهد. دیدید که نماز ادای اطواری نیست. هیچ کاریش نمیشود کرد. هیچ ادایی... بهزور خودم را بزنم در مجلس امام حسین، یک تباکی آدم میکند. خودش میآید و میرود. اصلاً یک عملیاتی هم هست که اصلاً فرصت اینکه نماز... "من در ذهنم تازه درسهای صبح داره مرور میشود که استاد امروز درس داده." روز قیامتم همین است. وقتی میگویند: "صُحُفُ مُنتشره"، اینی که باز میشود پرونده اعمالی که باز میکند، آن همین است. باطن آدم را باز میکنند. "یک عمر این بودی، یک عمر این عکسها بودی، این چهرهها بودی، این حرفها بودی، اینها بودی. این شمایی." بعد جا نخوریم آن موقع. قدر نماز را الان بدانیم.
با هر نماز یک محک بگیریم. خدا دارد به ما لطف میکند. با هر نماز دارد قیامت ما را به ما نشان میدهد. خدا کجای زندگی ماست؟ خدا کدام بخش ما را تصرف کرده؟ برگردیم حرف شب اول: امام حسین ما را فتح کرده یا نکرده؟ خدا ما را فتح کرده یا قله وجود ما دست خدا هست یا نیست؟ تعلقمان به کجاست؟
خب، حالا مثلاً فهمیدیم تعلقمان به کجاست، چه خاصیتی دارد؟ مهمترین خاصیت اینکه آدم بفهمد تعلقش به چیست، آماده شدن برای مرگ. نسبت کاملاً دقیقی بین تعلق و... ما تعلقاتی داریم که به مرگ ربطی ندارد. غیر از این است. ما تعلق به چیزهایی داریم که با مرگ اینها قطع میشود. واقعاً یک وقتهایی تعلقات آدم. نمیتواند بفهمد به چی تعلق دارد؟ کجا!؟ "گول بزنم؟ در نماز داره میآید، بره پولتو بردار." البته خب، حالا حکم فقهیش میشود نماز را باطل کرد یا نمیشود؛ ولی شما الان کجایی؟ یک امیرالمؤمنینی میخواهد در رکوع دست بیاورد در نماز، امتحان پس بدهد. امیرالمؤمنین (ع) انفاق زیاد کرده ولی آیه برای انفاقهای امیرالمؤمنین (ع) نازل نشد؛ آنی که در نماز انفاق کرد. آیه در نماز کسی بخشید. مرد! نماز حالت انقطاع است. نماز حالتی است که شما ملکاتت باهاته.
نماز مثل حالت بعد از مرگ است. چهجور بعد از مرگ شما از همه جا بریدی؟ ادایی نیست، عطاری نیست. خودت کجایی الان؟ کجا داری سیو میکنی؟ با کی؟ چی؟ تعلق. آقا، مرگ، مرگ سخت است برای آدمی که تعلقات اینجوری دارد. تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی (حفظهالله) فرمودند که شما یک دندان از کسی میکشید. فرض کنید که این را شما... این را وقتی میخواهید بکشید، یک آمپولی میزنند در لثه، بعد لثه شما کلاً، فک شما سر میشود، اضافی است. بعد دندان را از ریشه میکند و بهت نشان میدهد. چه جالب! دندان میخواهد بکشد، سر نشود؟
جوادی آملی میفرمایند که این حرف ایشان نیست، از روایات برداشته شده. "جان دادن یعنی همه روحت را بخواهند بکشند، نه دندانت را. همه رو را بخواهند؛ یعنی دست را میخواهند بکنند، پا را میخواهند بکنند، قلب را میخواهند بکنند." واقعاً لحظه... چه باید کرد؟ باید تعلقمان را برید. برای کسی که تعلق غیر از خدا ندارد، شیرینترین لحظه، لحظه مرگ است. «اگر مرد است او نزد مرا، تا با تصویر است به بغل.» کسی که تعلق به... تعلق به غیر خدا وقتی باشد و نازعات... نزع! موقع جان دادن، یک سری ملائک خدا دارد، اینها کارشان کندن است. میکنند روح را. چسبیده به این عالم. دندانی که سر نشده. حالا همه بدنی که سر نشده. ولی کسی که سر شده! تعلق کجا باید سر بشود؟ آدم کجا باید سر بشود که راحت بکنندش، ببرندش؟ داروی بیهوشی را کجا میزنند؟ در نماز. تعلقات را کجا میکَنَد؟ در نماز.
چیکار کنیم در نماز تعلقاتمان کنده بشود؟ نماز اول وقت چقدر مهم است! نماز اول وقت شوخی است. یک چیزی گفتیم و گذشت. خیلی محصول عمر بزرگترین عرفای طول تاریخ اسلامی مثل... مبالغهآمیز نیست. کسی در این حد، محصول زندگیشان همین یک جمله است: «کسی نماز اول وقت خواند، به جایی نرسید.» بیاید حداقلش این است که تعلقاتت را میگیرد. چقدر سخت است! «زده چهار سال تیم ملی زحمت کشیده، اینور اونور، زده رفته جام جهانی و بازی با... و سوتو زدند و اذان شد.» آقا، ول کن تو را خدا! ما چهار سال منتظر این لحظه! آنجا دیگر مثل نماز برگشتی ندارد. ای کاش بفهمیم این حرفها را! خودم چقدر حرفها یم سنگین است! واقعاً و موعظه است، آدم را بیدار میکند. اگر کسی آماده باشی، بیدارم. و چه کسی آماده نباشد مجلس. ولی کسی اینجوری نباشد. الان ساعتش را نگاه میکند و "خادمین، شما بگیر ما بریم بخوابیم و صبح بریم دنبال..." چی میخواهی؟ دنبال چی میخواهی بروی؟ کجا میخواهی بروی؟
نماز امام جماعت، یک دانه «سبحان ربی العظیم» بگوید، سه بار بگویی. هیچی دیگر. پدرش را درمیآورند. میگویند: "من و شما حق الناس! این فلانه. وقت ما را ملاحظه نمیکنی!" اگر یکی، یکی، خیلی ... تو باحالی! فوتبال نود دقیقه است. نیم ساعت اضافه میشود. چهل دقیقه هم پنالتیهایش اضافه میشود. "حیف! تموم شد." مصیبت است! میخواهند بندازنت کنار. کسی که هیچ نسبتی باهاش نداری. فشار شب اول قبر و تنهایی شب اول قبر و همه مشکلات مال همینجاست.
از نماز چقدر لذت میبری؟ بهت بگویم شب اول قبر چقدر لذت خواهی برد از ملاقات خدا. چقدر باید برویم سجده شکر بکنیم خدا اجازه داد ما برویم نماز بخوانیم. چقدر باید سجده شکر بکنیم خدا نماز به ما یاد داده. پیامبرانش را فرستاده. اهلبیت را فرستاده. اینها رفتند در این مسیر. همهچیزشان را دادند که این معارف به ما برسد. نماز بماند. وای خدای من! وای خدای من! وای خدای من! به امام سجاد (ع) در شام گفتند که: "شما رفتید جنگیدید، بردید یا باختید؟" عجب! "رفتیم کربلا جنگیدیم. حالا همه ماجرا تموم شده. کربلا شد. کوفه هم رفتید و شام هم رفتید و این ماجراها پیش آمد و دیگر میخواهم برتان گردانم مدینه."
"موقع اذان که شد، ببین اسم چه کسی را در اذان میآورند. میفهمی کی برده. اسم پدربزرگ ما را میآورد یا پدربزرگ یزید؟" همه را رفتیم جنگیدیم اذان و اسب نغمه بیاید به گوش ما برسد. بالای نی قرآن خواند که دلمان برای قرآنهای قبل اذان تنگ است. چه کرد امام حسین (ع)؟ چقدر حق به گردن ما دارد! بعد در کربلا. «نماز به ما نماز خون برای امشب براتون نماز آوردم.» ما باید نماز ببینیم تا نماز... بهترین راه اینکه نمازمان خوب بشود این است که نماز خوب زیاد ببینیم. از دوستان خواهش میکنم، التماس میکنم، دستتان را میبوسم، فیلم نماز آیتالله بهجت (رحمهالله) را از اینترنت و جایی بگیرید، هر از گاهی نگاه کنید. چرا؟ چی شده؟ بچه کوچک را چهجوری باید با روضه آشنا کرد و برایش روضه ... چرا بابام نماز آقای بهجت شور میاندازد در وجود آدم؟ چرا؟ نماز چی داره؟ یک آدم همیشه روزی پنج... امشب براتون نماز ببینیم. از کجا نماز ببینیم؟
مرحوم شیخ مفید نقل میکند، مرحوم مجلسی نقل میکند، مرحوم شیخ... بزرگان مختلف اصحاب. امشب میخواهم متن بخوانم. متن زیاد بخوانم. متن زیاد. شب عاشورا در عمرمون داریم. معلوم هم نیست شب عاشورای سال بعد داشته باشیم. از شبهایی است که احیایش مستحب است. شب عاشورا. امام حسین (ع) ماجرایش را که گفتم بهتون. قرار بود جنگ، روز تاسوعا. قمر بنیهاشم را فرستادند. فرمودند: "عزیزم، برو وقت بگیر. امشب را مهلت بگیر. انه یعلم انی احب الصلاه." عجب حرفی! خدا خودش میداند من چقدر نماز دوست دارم. یعنی همین جمله بس است برای اینکه ما دیوانه نماز شویم.
یک چیزی است که امام حسین (ع) دوستش دارد. امام حسینی که به همه عالم بیمحلی کرد به خاطر خدا، عالم به خاطر خدا بیمحلی کرد، این را دوستش دارد. ببین این چیست! این را منم دارم. هر وقت خواستم میتوانم باهاش ارتباط برقرار کنم. چیست!؟ شب عاشورا کنار اصحاب: «فَأَمَرَهُمْ أَنْ یُقَرِّبَ بَعْضُهُمْ بُیُوتَهُمْ مِنْ بَعْضٍ.» فرمودند خیمهها را به هم نزدیک کنید. واقعاً این یک سال ما در شب عاشورا در مورد مهندسی امام حسین (ع) صحبت کردیم. مشهد امام حسین، مهندسی که کرد در کربلا عجیب است. به سی هزار نفر وایستادند با هفتاد نفر بجنگند. سی هزار نفر! اصلاً با هفتاد نفر چون جنگ سراغ داریم، میشود؟ اصلاً جنگی میشود؟ سی هزار نفر هفتاد نفر را نمیتوانند دخلشان را در پنج دقیقه دربیاورند. تازه برخی نقلها هم هست که به اندازه کشتن یک شتر طول کشید کل... کل جنگ یکی دو ساعتو. ببین امام حسین (ع) چهجور مدیریت کرده که در عالم تموم نمیشود. هرچی ازش بگویی... من فقط دارم در این سالها تقسیم میکنم. هر سال از شب عاشورا، از کجا بگویم؟ عالم شب عاشورا.
حالا خیمهها را کجا زدند؟ در ارتفاع زدند. پشتشان را کندند. آتیش هم انداختند. دشمن از پشت نتواند حمله بکند. مسیر هم از پشت صعبالعبور. فقط از روبرو راه دارد. خیمهها را هم به نحوی درست کردند که از روبرو جهت رو به دشمن است. آن روبرو هم که قمر بنیهاشم (ع) خودشان بودند، عباسی که بس است دیگر برای اینکه دشمن حمله نکند. "خیمههاتون را به هم نزدیک بیاوریم. بیرون خیمهها همه کنار هم وایسیم. نماز شب میخواهیم. به اینها نماز نشان بدهیم." دیگر تیر آخر را میخواهد بزند. «چهار نفری که سالمن جذب بکنه.» میگوید: "میخواهم بیایم اینها نماز..." ده شب در مورد نماز صحبت کردیم تا بیایم اینها را...
«وَ یَدْخُلَ الأَبْنِاءَ وَ بَعْضَهَا فِی بَعْضٍ وَ أَنْ یَكُونَ بَیْنَ الْبُیُوتِ سَوْقٌ لِلْقَوْمِ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ.» همه از خیمهها بیفتید پشتتان و راستتان و چپ شما فقط روبروی دشمن باشید. همه کنار هم وایستید، رو به دشمن نماز شب میخواهید بخوانید، گریه میخواهید بکنید، تضرع میخواهید بکنید. اینجا وایسا. ببین من نماز خواندم. هفتاد تا نماز خواندن میخواهم. نماز.
«وَ رَجَعَ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَى مَكَانِهِ.» ولی خودش رفت در خیمه. آن هم دلیل... رفت کنار زینب. نمازش را فقط زینب... آخرین نمازی که من... پنجتن آلعبا بودند. امیرالمؤمنین بود. مادرم دلم خوش بود نماز میبینم. یکییکی رفتم نماز چراغهای خود... «کُلُّ اللَّیْلِ». تمام شب را نماز بدون قرآن. به پیغمبر دستور میدهد که شما از شب، نصفش را یا بیشتر یا کمتر مشغول عبادت. امام حسین (ع) شب عاشورا همه شب را نماز. اصلاً انگار له له میزند. چقدر تعبیر بدی است، ولی چیزی ندارم بهش... له له میزند برای اینکه یک وقتی پیدا کند. همینجور فقط نماز نماز. میخواهد برود ملاقات باشد. آن یکی روشن باشد همدیگر را ببینیم. هنوز «یُصَلِّي». حالا ببین. «وَ یَسْتَغْفِرُ وَ یَدْعُو وَ یَتَضَرَّعُ». تمام شب را استغفار. من نمیدانم حسین آخه... استغفار؟ و دعا کرد و تضرع کرد.
«مقام اصحابه کذلک یُصَلُّونَ أَصْحَابَهُ.» اصحابم تمام شب را نماز خواندند. «وَ یَدْعُونَ وَ یَسْتَغْفِرُونَ.» دعا و استغفار کردند. در نقل دیگر مرحوم سید بن طاووس میفرماید که: «لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ.» صدای ویزویز زنبورها را دیدید دور کندو؟ اینها صدایشان اینجوری. همه خیمهها به هم چسبیده. دور هم. نزدیک هم جمع. پنجاه شصت نفره دور هم جمع شدهاند. نماز. یکی فقط در نقل دارد که یک نفر فقط شب تا صبح نماز. کی بود؟ «اقام العباس بن علی بن ابیطالب». این ایستاد جلوی در خیمه. فقط میرفت و میرفت. میخواهد صحنه باشکوه نماز برقرار بشود. کسی باید محافظ نماز باشد. باید کسی باشد که دشمن نتواند جرأت بکند حمله بکند. عباس! شک نکن، شخصیت عباس در کربلا یک همچین شخصیتی. محافظ حرم. این شوخی نیست. تعارف نیست. این مال روضه گرم کردن نیست. فکر کنی مثلاً مداحها از خودشان در آوردند. واقعاً یک مطلب استراتژیک. شخصیت قمر بنیهاشم (س) در کربلا واقعاً محافظ خیمهها بود. قدم زدنش جلوی خیمهها. بستند که کسی جرأت نکند سمت خیمهها حمله کند. شروع کردند نماز خواندن، عبادت کردن. دیگر حالا آن گفتوگویی که در شب شد و اینها که بماند، آن دیگر نمیخواهم واردش بشوم.
امام حسین (ع) یک وقت نمازش تموم شد. بعد شروع کرد: «یَا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِیلٍ». ای روزگار نهنگ به تو. شروع کرد با خودش حرف زدن. ای روزگار چقدر تو نامردی! آدم خوبها رو تنها میگذاری. زینب (سلامالله علیها) شنید. تازه آنجا نقلش این است که همینو که شنید از حال رفت. زد در صورتش، گریبان را پاره کرد. "داداشم داره از تنهایی..." بعد آمد. "داداش، اینها رو امتحان کردی؟ اینها محک خوردند. اینها ولت نکنند برن." اصحاب را جمع کرد. "بیایید اینجا." خانم دل نگران. چقدر هوای «لا اله الا الله». بعد اینها شروع کردند آن صحبتها را. زهیر گفت: "اگر من را هزار بار بکشند، تکه تکه بکنند و به باد بدهند و من باز هم زنده بشوم، برایت میجنگم حسین جان. خیال زینب راحت شد!" اینها دوباره رفتند مشغول نمازشان.
یا صاحبالزمان (عج). متن عجیبی است. مرحوم جواهری نقل میکند در مسارالاحزان از فاطمه بنت الحسین (س): «وَ أَمَّا عَمَّتِی زَیْنَبُ عَمِّي زَیْنَبُ شَبَ عَاشُورَاءِ شُدَنَهُ مَا كَانَ؟ فَإِنَّهَا لَمْ تَزَلْ قَائِمَةً فِی تِلْكَ اللَّیْلَةِ تُصَلِّی»! تمام شب را ایستاده نماز خواند. این را توجه داشته باش. امشب... زینب ایستاده نماز. نماز ایستاده داری؟ امشب بخوان. «فِي مِحْرَابِهَا مِحْرَابِ دِلِكُمْ خَیْمَةُ کُوچِکِ مِحْرَابٍ لَهَا.» برای خودش. اینها همه وجود. «تَسْتَغِیثُ إِلَى رَبِّهَا.» استغاثه به خدا میکرد. «وَاللَّهِ فَمَا حَنَّتْ لَهَا عَيْنٌ»، تمام شب. "به خدا قسم عمهام نخوابید. «وَ لاَ سَكَنَتْ لَنَا رَنَّةً.» یک لحظه ندیدیم ناله عمهام بند بیاید." تمام شب را دارد ناله. خب، امام حسین (ع) دارد ناله میکند چون میخواهد ملاقات خدا برود. "خانم شما..." "بهش مهلت میخواهم. قبل اینکه بروم ملاقات خدا یک شب عبادت کنم." شما ما چیکار میخواهیم بکنیم؟ میخواهیم آماده بشویم برای اینکه زیر تازیانهها کم نیاوریم. یا صاحبالزمان (عج). این از نماز شب عاشورا.
برویم سراغ نماز ظهر عاشورا. دیوانه کرده عالم را ابیعبدالله (ع) با این نماز. ساعاتی مانده بود به ظهر، جنگ گر گرفت. اول نبرد گروهی بود، تنبهتن شد. جنگ به حالت اوج خودش. حالا هفتاد نفرند در برابر سی هزار. واقعاً نمیتوانیم ما تصور بکنیم. یعنی چی؟ هفتاد نفر با سی هزار نفر بخواهند بجنگند. آنها کاملاً مجهز. من بررسی کردم در لشکر امام حسین (ع) یک نفر تیرانداز نبود. یک دانه تیرانداز نداشت. چهار هزار تیرانداز فقط نقطه مقابل. یک دانه تیرانداز نداشتند. ولی جنگ... نیامده بودند کوفه مهمانی. دعوت بودند.
خدایا! من کجای ماجرا؟ بگویم چی بگویم؟ "و تعتفت الناس علیهم فکوه." مردم (دشمنان)... امشب شب عاشوراست. باور کن امشب شب عاشوراست. شب عاشورا یعنی شب عاشورایی که برایش دلدل میکردی، منتظرش بودی، چشمانتظارش بودی. امشب شب عاشوراست. دل بدهیم. امام حسین (ع) خودش باشد. خیلی هم درگیر این نباش که ببین من چی میگویم و منتظر باشی من روضه بخوانم. تو خودت کربلا باشی. هرجا دوست داری. خیمهگاه دوست داری باشی. کربلا، در حرم ابیعبدالله (ع) باشی، حرم عباس. زیارت عمومیه. شب عاشورا دیگر عمومیه. همه روضههایی که خواندیم همه مال روز عاشوراست. ده شب که نبوده! اینها همه مال یک روز. رباب نشینه دلداری بده. خودت باش. منم میگویم از این بابی که نظر ابیعبدالله (ع) را جلب کنی. منم حرف...
ساعت گر گرفتن جنگ بود. امام حسین (ع) تعداد کشتههایشان زیاد. «فَلَمْ یَزَلِ الْرَّجُلُ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ قَدْ قَلَّ». تعداد کشتهها رفت بالا. «قُتِلَ مِنْهُمْ الرَّجُلُ وَ الرَّجُلَانِ»، «حَتَّی تَبَيَّنَ فِيهِمْ». عجب عبارتی! در لشکر دشمن بیست، بیستوپنج نفر هم که کشته میشدند، اصلاً نمیخورد به سیمای دشمن که ازش چیزی کم شده باشد. ولی در لشکر امام حسین (ع) یک نفر کشته میشد، احساس میکرد که یک بخش لشکر فلج شد. یک نفر، دو نفر کشته میشدند، میدیدی تعداد کشتهها زیاد شد. از گوشه و اطراف هی تعداد دارد کم میشود. مشخص. یک تعدادی ماندند. همین. آیا از این غربت... اگر بفهمی تنهایی ابیعبدالله (ع) را. اگر بفهمیم یعنی چی تنها بوده. تنها بود و... «وَ الْمَلَائِكَةُ كَثِيرًا لَا یَتَبَيَّنُ فِيهِمْ أَنْ یَخْتَلَّ مِنْهُمْ». تعداد کشتهها زیاد شده بود. ابوثمامه عمر بن عبدالله صائدی (رضوان خدا بر او). دیشب در فضایلش صحبت کردیم. یک نگاه کرد به آسمان. عرض کرد: «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! نَفْسِی لَكَ الْفِدَاءُ.» آقا جان فداتان بشوم. من میبینم دشمن دارد جلو میآید. عبارات را بفهمید. شما را به خدا کسی شمع سیاسی داشته باشد میسوزد در این مقتل خوانیها. پیشروی میکند لشکر. ما، تا اینها که جلو بودند، محافظت میکردند، دشمن را پشت خط نگه داشته بودند، هی دارند زمین میخورند. دشمن دارد میآید نزدیک. منم نگاه کردم دیدم وقت اذان شده. «بِلَا قَتْلٍ وَ اللَّهِ لَا یُقْتَلُ حَتَّى أَصِلَ دُونَكَ إِنَّی لَأُحِبُّ أَنْ أُقْتَلَ فِینَاکَ» انشاءالله. آقا، منم دوست دارم جلوتر کشته بشوم.
نماز! آقا، نماز پشت امام خواندن مزه... خدایا! میشود ما نمیریم دو رکعت پشت امام زمانمان نماز بخوانیم؟ حسرت نبریم. بگو دو رکعت پیش امام زمان نماز. گفت: "آقا، میخواهم قبل اینکه کشته بشوم دو رکعت پشت شما بخوانم بعد بروم." «حسین بن نم» – خدا لعنتش بکند این پست کثیف ملعون را – گفت: "میخواهی نماز بخوانی؟ مگر نماز تو قبول میشود؟" حبیب بن مظاهر – یا به قول ماها حبیب بن مظاهر – غیرتش به جوش آمد. «لاَ تُقْبَلُ زَعَمْتَ الصَّلَاةَ مِنْ آلِ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا تُقْبَلُ وَ تُقْبَلُ مِنْكَ یَا حِمَارُ.» فدای غیرت حبیب! نماز از پسر پیغمبر قبول نشود، از تو قبول شود ای الاغ! خون حسین بن نم به جوش آمد. عصبانی شد. حمله کرد به سمت حبیب بن مظاهر. حبیب... عبارت عجیبی دارد. ببین اصلاً آدم میماند چقدر با معرفت! چقدر میفهمد! حبیب دید که اینها میخواهند یورش بیاورند، نگذارند نماز امام حسین (ع) برگزار بشود. از امام حسین اجازه گرفت. گفت: "آقا، اگر اجازه میدهید من بروم بجنگم. دوست دارم پشت شما نماز بخوانم، ولی سعادت شاید بود به نماز شما نرسیدم. میروم پشت رسولالله (ص) نماز میخوانم." ابن کثیر میگوید از معتبرترین مقاتل است. میگوید: "حبیب رفت. «قَاتَلَ قِتَالًا شَدِیدًا حَتَّی قتِلَ.» رفت." برخی مقاتل گفتند تا شصت و دو نفر را کشت. پیرمرد نود و پنج ساله. عشق حسین است. میخواهد حسین نماز بخواند. من نمیتوانم تحمل کنم. من باید بگذارم حسین نماز...
حالا ایستادند به نماز. حالا نماز را ببین چه... حالا من اینجا دیگر نمیگویم چی شد. تا امام حسین (ع) آمدند وایستند به نماز، آنها گفتند سریع حمله کنیم به خیمهها. خیمهها را آتش بزنیم. از دور شروع کردند آتش پرت کردن به سمت خیمهها. بگذریم از کنار این رد بشویم. نرویم آنجا که چی شد و چه اتفاقاتی افتاد. حالا میخواهم نماز بخوانم. امام حسین (ع)، خب نمازشان نماز شکسته است، مسافرت. نماز ظهر است. دو رکعت. نماز در شرایط جنگ، نماز خوف میخوانند. نماز خوف یعنی چی؟ یعنی دو گروه میشوند. یک گروه میروند جلو میجنگند. یک گروه میآیند به امام اقتدا میکنند. امام یک رکعت را میخواند. به سجده. رکعت اول. سجده دوم که رفت، مینشیند. اینهایی که اقتدا کردند، رکعت دومشان را فرادا میخوانند. میروند. امام بلند میشود رکعت دوم را که شروع میکند، آن دسته بعدی که داشتند میجنگیدند، میآیند. نماز حسین (ع) بهرهمند بشوند. این میشود نماز خوف. نماز ظهرشان را فقط خواندند. نماز عصر امام حسین (ع) در کربلا نخواندند. بعداً برایت میگویم نماز عصر را چه شکلی خواندند. میگویم کجا و چه شکلی خواندند. امام حسین (ع) نماز عصرش...
«لا اله الا الله». اصحاب از اصحاب ایستادند جلوی امام حسین (ع). اسامیشان نقل شده در تاریخ. این دو تا: یکی شصت ساله بود، یکی پنجاه ساله بود. دو تا همش محافظ داشتند امام حسین (ع) در نمازش. چهار هزار تا تیرانداز. هر کدامشان سی تا تیر برداشتند. متن مقتل این است که هر تیری به هر سمتی از امام حسین (ع) که میآمد، با... اگر تیر به سمت صورت بود، با دست نمیگرفت، با صورت میگیرد. حضرت نماز را تمام کردند. افتادند در بغل ابیعبدالله: "رسولالله، مردانه بود. خوب بود؟ راضی شدی؟ آره! تو در بهشتم جلو منی."
از متن زیارت ناحیه مقدسه میخواهم برایت بگویم. ما معمولاً مقتل بخش ناحیه مقدسه را شنیدهایم. بخشی از زیارت ناحیه مقدسه؛ امام زمان (عج) فقط از نماز و عبادت سؤالات امام حسین (ع) برایت بگویم. امشب شب عاشوراست. بعد با همین زیارت ناحیه برویم در روضه. «فَإِنَّ أَبَاوَانَ الْنَّصَرَ الْقَدِیرِیُّ»، اگر زمانه من را به تأخیر انداخته، اگر نتوانستم بیایم کمکت کنم حسین جان، «فَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارِباً»، برای دشمنت نتوانستم بیایم روبروی دشمنت. «وَ لِمَنْ نَسَبَ لَك الْعَدَاوَةَ مُنَاسِبًا صَبَّاحًا وَ مَسَاءً». من جا مانده از کربلا. امام من از کربلا جا ماندم. حالا که جا ماندم صبح و شب برایت ندبه میکنم. به جای اشک، خون گریه میکنم. نه! آنقدر گریه میکنم که خون بشود. «حَسْرَةً عَلَيْكَ حَسْرَةٌ». از درد اینکه من چرا نبودم کنار تو. بدنم روی زمین. بچهها! شب عاشوراست. برویم برویم ببینیم چه خبر است.
«أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ». شهادت میدهم تو نماز به پا داشتی. تو نمازخوان بودی حسین. حقیقت نماز به تو پیاده کرد. «وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ». من برخی عبارات را میخوانم، همه عبارات زیاد است. میروم جلو. برخی جملات: «تَبِعْتَ النَّبِيَّینَ» تابع پیغمبر بودی، تو حرفگوشکن پدرت بودی. نسبت به حرف برادرت با سرعت انجام. «وَالْعَمَادَ الدِّینَ وَ رَفِيعَ» تو عمود دین را بالا بردی، بالا آوردی. «وَ حِيدِ طُغْيَانِ قَوْمِ عَادٍ». تو ریشه کفر و طغیان را زدی. «رَفِیقَ مَرْدُودِ الْمَوْتِ صَالِحَا». یا صاحبالزمان (عج). اینها را شما میفرمایید. "کسی بودی که در دریای مرگ شناور شدی." بعد میفرماید که: "حسین جان، «كُنْتَ رَبِیعَ الْأَیْتَامِ» تو بهار یتیمها بودی. «وَ عِصْمَةَ الْأَنَامِ» تو پناه عالم بودی. تو عز اسلام بودی. معدن احکام بودی. تو به روش جدت و پدرت حرکت کردی. «عَظِيمَ السَّوابِقِ، شَرِيفَ النَّسَبِ، مَنِيفَ الْحَسَبِ، رَفِیعَ كَثِیرًا، الْمَنَاسَبَ فَإِنَّهُ»" تا میفرماید: "تو پسر پیغمبر بودی. تو نجاتدهنده قرآن بودی. تو بازوی امت بودی. تو در راه اطاعت خدا کسی بودی که خودت را به زحمت انداختی. «بَاذِلُ مَجْهُولٍ طَوِيلُ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ» تو اهل رکوع طولانی بودی، اهل سجده طولانی بودی." فدای نمازت حسین! ادای نماز تو. "زاهد در دنیا بودی." بعد این عبارت خیلی من حال میکنم. هر وقت در زیارت ناحیه به اینجا میرسم: «الْبَیْتِ وَ الْمِحْرَابِ» همه عمر حسین در محراب سپری شد. کنج... پیر محراب حسین اصلاً فقط آدم باید به عشق امام حسین (ع) نمازخوان بشود. «مُعْتَزِلٌ عَنْ لَذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ». اینها را میفرماید.
حالا نمیخواهم بیایم ادامه متن زیارت ناحیه را بگویم که حضرت میفرماید تو اینجور بودی، تو اینجور بودی. با توچه... با تو چه کردندش بماند. میگویم. میرسیم نماز عصرش را امام حسین (ع) چیکار کرد. نماز ظهر را که آنجا خواند. رضوان خداوند... مرحوم مازندرانی کتابی دارد به اسم «معالی السبطین». این کتاب کتاب مقتل است ولی یک جاهایی ذوقیات ایشان هم هست، نظریاتش را گفته. یک عبارتی دارد من متن ایشان را آوردم برای شما بخوانم. خیلی جگر آدم را آتیش میزند. امشب فقط باید اینها را گفت و گریه کرد. منتظری نباشیم که روضه گل بگیرد. همینجوری است. روضه نوسان دارد. میفرماید که: "وقتی که خورشید سر ظهر، موقع اذان هرجور بود، امام حسین (ع) نماز ظهر را، ولی نتوانست نماز عصر را بخواند. دیگر فرصت به نماز عصر نرسید. قبل از نماز عصرش را یک مدلی خواند که در طول تاریخ کسی نماز عصر این مدلی، در طول تاریخ کسی این مدلی نماز عصر نخواهد خواند. یک نمازی بود کسی نه در طول تاریخ اینجوری نماز خوانده، نه کسی خواهد آمد که اینجور... این نماز چیست؟ وضو این نماز چه شکلی است؟ وضوها: من با خون پیشانی وضو گرفتم. این از وضو. نماز در بوس سر. جهی رکوعش کجا بود؟ وقتی که از بلندی از بالای مرکب به زمین... «عَلَی الْأَرْضِ». سجدهاش کجا بود؟ وقتی که با صورت..."
یا صاحبالزمان (عج)! یا صاحبالزمان (عج)! علامه امینی دائم صدقه میگذاشت کنار. گفتند: "آقا، چه خبر است؟" میگفت: "نمیدانی قلب امام زمان (عج) چه فشاری را تحمل میکند!" یا صاحبالزمان (عج)! آقا جان فداتان بشوم. انتقام میگیریم. دلمان روشن است! وای چه گذشت بر ابیعبدالله (ع)! چه شد کربلا؟ چه خبر است؟ این کربلا! فردا قرار است چه اتفاقی در این زمین بیفتد! نتوانست پیشانی را راستش را روی خاک ... تشه سهم من نره آن وقتی که روی دو زانو... تیر را از روی گلو بیرون... ادامه روضه را به امام زمان (عج) بسپاریم. با زیارت ناحیه. با حسین چه کردند که مجبور شد اینجور نماز جدید و شرح... آرام میخواهم بخوانم شب.
«وَ أَمَرَ الْمَلْعُونَ بِجَمْعِ الْأَجْفَانِ و الْوُرْدُ». ملعون دستور داد همه سپاه جمع بشوند. «فَمَنْ حَلَّ أَوْكَلَ الْمَالَ و الْوُرْدِ مَنْ قِتَالِهِ». گفتند بیایید با هم بجنگیم. "حسین، تنها شدی دیگر." "خیلی عجله برای کشتنت" قصدها! تیربارانت کردم! یا صاحبالزمان (عج)! «وَ الْمُعْلَقُ عَلَیْكَ مِثْلُ الْمُلْكِ!» مثل کسی که میخواهد یک چیزی را بقاپد. دست سمت دراز کردن. خیالشان نبود تو کی هستی. «وَ لَا فِي قَتْلِهِمْ أَوْلِيَا مُقَدَّمٌ وَ مُحْتَمَلٌ». همه اذیتها را تحمل کردی حسین. «ملائكةُ السَّماواتِ». ملائکه آسمان از صبرت دیگر تعجب کردند. خدایا! مگر میشود آدم آنقدر صبور باشد؟ آنقدر تحمل؟ تازه اول ماجرا. «مِنْ كُلٍّ...» همه از همه جا آمدند، محاصرهات کردند. «مَدخُولٌ وَ مُحْتَرَّمٌ». تیرها دست گرفته. تصور کن همه محاصره، نیزهها آماده فرو رفتن است. «نَرَوْا رَاهُ خَلْفَكَ». راه پشتت را به روت بستم. نتونی برگردی. دورت را گرفتند. تویی و چند هزار دشمن. اشک نداریم حسین! یا اباعبدالله! حسین! حسین جان! وای حسین! دیگر یار نداری! تک و تنها. «مُحْتَسَبُونَ ثَابِتُونَ». فقط چشمت به رحمت خدا. آی آی تزاب! نسبت... تو همان حالی که محاصرهات کردند، یار و یاور نداری، همه چشمت به خیمههاست. داری محافظت میکنی. خودش میچرخد سمت: "من، بیاین منو. سمت من. من هنوز زندهام." حتی کسی که از روی اسب، از زمینت انداختم با آن همه زخم روی زمین. حسین! مادر برایت بمیرم. تا حالا این روضه را نشنیدی؟ زیارت روضه قاسم شنیدی. صد روضه علی اصغر شنیدی. صد برابر کن میشود روضه حسین. روضه علی اکبر. روضه عباس شنیدی. «وَ اخْتَلَفَ بِالْإِنْقِبَاضِ وَ الْإِنْبِسَاطِ». صورتت را برگرداندی سمت خیمه ها. «فَوَیْلاَهْ حُسَیْناً!» ای وای! حسین! آخه فقط آنقدر مشغول زن و بچه بودی. شلوغ شده. گرد و خاک شده. نگاهش به سمت خیر. به خدا نفس ندارم. نمیتوانم داد بزنم. نمیتوانم حرف. ای کاش ما بمیریم. فقط باید مُرد برای روضه حسین. ادا نمیشود. حالا در این شلوغی ابیعبدالله (ع) از اسب افتاده. برخی مقاتل گفتند حسین تنها شروع کرد. اصل از حسین دفاع. خبر بدهم به دستور ابیعبدالله (ع) چندین بار رفت و برگشت. چند بار وداع کرد. تو چند... حسین را ببینم. همه از خیمهها بیرون دویدند. ولی زینب را ندیدند. دارد یک متن زیارت ناحیه زینبی نشسته روی مرحله کار را تمام کرد. یک بار برگرداند...
در حال بارگذاری نظرات...