آخرین وصیت امام صادق ع
استخفاف نماز به چه معناست؟
درجات استخفاف نماز و درجات شفاعت
توازن نماز و شفاعت
در پیشگاه اهل بیت، درجه چندم هستیم؟
سوگلیهای خدا
بینمازها زیادی گوش بدهند!
لحن خدا و اهلبیت علیهمالسلام با ما چگونه است؟
آثار خفیف شمردن نماز
آیا واقعا طلسم شدهایم؟!
سه توصیه کلیدی مرحوم شاهآبادی
محال است با نماز اول وقت به جایی نرسیم!
تبصره نماز اول وقت
باب رحمت واسعه امام حسین (ع)
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. فعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
شبهای گذشته عنوان بحثمان، این روایت پیغمبر اکرم بود: «الصلاة عمودالدین». این شبها با هم در مورد این روایت صحبت کردیم. دین را تعریف کردیم؛ یعنی چه؟ «عمود» را گفتیم؛ یعنی چه؟ نماز را گفتیم؛ یعنی چه؟ نماز ستون دین است. این سؤالی تکراری و رایج است که از عمقش ما خیلی خبر نداریم و در مورد آن صحبت کردیم و دو نکته اساسی در این شبها گفتیم: مانع اصلی نماز، تکبر؛ و رافع اصلی نماز، همان چیزی که باعث میشود انسان عمود را در مرتفعترین جای خیمه بگذارد، این است که انسان اولویت زندگیاش را به نماز بدهد. نوع اولویت هم در همه ابعادش هست. از اهمیت، از اینکه انسان درگیر چه چیزی است، درگیری ذهنی از جهت کار فرهنگی دیگران را به چه سمتی باید سوق دهیم، مهمترین چیزی که در تبلیغ باید رویش مانور دهیم؛ همه اینها میشود اولویت نماز.
در مورد این صحبت، واژهای را مطرح کردیم به اسم «استخفاف». بحث بکنیم؛ یعنی چه استخفاف نماز؟ کم و بیش این روایت را -حالا دوباره من روایتش را میخواهم بخوانم خدمتتان- واژه، صحبت بکنیم؛ واژه مهمی است. ما در این دهه فقط از بیرون به نماز نگاه کردیم. نماز را ببینید! چقدر حرف دارد. بخش اندکی از آن مطالبی که ما -یعنی مطلبی که ما بلدیم- بخش اندکی از آن چیزی است که هست. حالا از آنیم که ما میخواستیم بگوییم، بخش اندکیش را آوردیم. از آن بخش اندک، بخش اندکیش را توانستیم بگوییم. همهاش هم از بیرون بود؛ هیچی داخل نماز ما نرفتیم. همهاش از بیرون به نماز نگاه کردیم. جایگاه نماز کجاست؟ چه کسی، خدا خلق کرده؟ فقط خودش میداند که با این نماز چه کار میکند. فقط خودش میداند چه معجونی درست کرده. فقط خدا میداند نماز چیست. اولیای خدا واقعاً مست عشق و حالیاند که دارند با نماز.
پیامبر اکرم فرمودند: «شما غذا میخوری، سیر میشوی. آب مینوشی، سیراب میشوی؛ ولی من با نماز نه سیر میشوم و نه سیراب.» از نماز خسته؟ چیست آن حال عشق، آن بهرهای که از آن برده میشود؟ در آن مقام، میگوید: «ما نمیدانیم.»
درباره استخفاف نماز دو روایت داریم. روایت اول، موسی بن جعفر علیه السلام، امام کاظم فرمودند: «لما حضر ابی الوفات» وقتی هنگام وفات پدرشان -پدرشان کیست؟ امام صادق، امام کاظم!- «قال لی: یا بنی، انه لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاه.» امام صادق علیه السلام به امام کاظم علیه السلام فرمودند: «پسرم، کسی که استخفاف نماز داشته باشد، این به شفاعت ما نمیرسد.» این روایت اول.
واژه استخفاف. این جفت روایت هم عجیب است از ابوبصیر. دیشب گفتیم نماز، روایت ابوبصیر. اولی از امام کاظم علیه السلام شنیده بود. دومی ابوبصیر از دختر امام صادق علیه (السلام)، ام حمیده. پدرم این را گفت. حالا چرا هر دو، ابوبصیر یک چیز را میگویند؟ جای سؤال عجیبی بوده. حالتی داشته. چه حالتی؟ با همان که گفت: «آقا چقدر تو حج، حاجی زیاد است.» حاجی کجا بود؟ دست کشیدند جلو چشمش، گفت: «دیدم فقط دو سه نفر آدماند. همه حیواناند دور کعبه دارند میچرخند.»
ماجراهای این شکلی با امام صادق زیاد است. نابینا هم بوده. حدیث دوم میگوید: «من رفتم خدمت ام حمیده، دختر امام صادق علیه (السلام). رفتم بهشان تسلیت بگویم. امام صادق تازه از دنیا رفته بودند.» «فبکت و بکیت.» خوب، دختر. عاطفی. تا مرا دید، یاد پدرش افتاد. شاگرد امام صادق بوده. رفت و آمد داشته ابوبصیر. دید ام حمیده، دختر امام صادق علیه السلام -که این هم ماجرای عجیبی دارد.- ام حمیده! یه دفعه الان یادم افتاد، روایتالله، امام صادق علیه السلام دستور دادند روضهخوانی بیاید منزل. روضههای منزل و اینها را، اینی که الان ما داریم، روضههای خانگی و این فضاهای این شکلی، این بانیاش امام صادق علیه السلام است. «بانک خودش گنجینه همه حرفهاست.» میخواهم یک نفر بیاید شعر بخواند. یک نفر بیاید روضه. الان یادم آمد. این شاعر آمد و شروع کرد شعر خواندن. حضرت فرمود: «اینجوری نخوان. آنجوری که بین خودتان میخوانی، راحت.» بعد شروع کرد و میگوید: «دیدم حضرت اشک از چشمانشان جاری شد. محاسن خیس شد.» فرمودند به ام حمیده: «بگیر، بیاید روضههای جدش را.» این دختر امام صادق علیه السلام، ام حمیده، تا ابوبصیر را دید، گریه. من هم از گریه و گریه کردم. «ثم قالت: یا ابا محمّد! اباعبدالله عند الممات.» ام حمید، ابو محمد کنیه ابوبصیر. او محمد نابینا. به نابینا میگفتند ابوبصیر، ابومحمد. «اگر بودی موقع جان دادن پدرم، امام صادق، میدیدی چه خبر!» «لرأیت عجباً.» چیزهای عجیب و غریب میدیدی. «فتحه عینه.» پدرم وقتی داشت از دنیا میرفت، امام صادق چشمانشان را باز کردند. آن لحظه که در کما بودند، لحظات آخر، یک لحظه پ... حالا ببینید، آقایی که یک عمر حرف زده، مثل سایر اهل بیت نبوده که مجبور بوده سکوت کند. یک عمر حرفهایش را زده. کسی که یک عمر تریبون داشته، شاگرد داشته، منبر داشته، توانسته حرف بزند. لحظه آخر از هوش رفته، به هوش آمده، یک حرفی زده، از دنیا رفته. بشنویم. شبانهروز هی تکرار بکنیم. هر، هم نسبتی، شاگرد، دوست، همسایه، از فامیل، همه را جمع کنید. «قالت: فلم نترک احد الا جمعنا.» همه را جمع کردیم. نشستند. یک جمله: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بصلاته.» کسی که مستخف نماز باشد، مبتلا به استخفاف نماز باشد، شفاعت ما بهش نمیرسد. تمام.
شوخی نیست این حرفها! حالا استخفاف نماز یعنی چه؟ سبک شمردن. سبک شمردن. آفرین! اولویت! واژه استخفاف، واژه قرآنی. در مورد خود این خیمههایی بود که پوست شتر بود. یادتان هست؟ یک شب. سبک است، راحت جابهجا میشود. جابهجایی، یعنی چه؟ استخفاف. خفیف. یک چیز سبک است. راحت میتوانیم جابهجایش کنیم. یک چیزی که راحت جابهجا بشود. استخفاف یعنی چه؟ یعنی یک چیزی را راحت بشود جابهجا کرد. «مستخف» یعنی چه؟ مستخف یعنی کسی که یک چیز را راحت جابهجا کند. الان این برگهای که دست من است، این استخفاف دارد و من هم مستخفم نسبت به این. هر جا دلم بخواهد میگذارم؛ ولی آن بمب! من مستخف نسبت به بمب نیستم. بمب را نمیتوانم هر جا دلم خواست بزنم. سنگین است. آن کویر بزرگ، ثقیل! یک چیز سبکی چیست؟ آن ریموت چیست؟ آن را مثلاً تا آمد رو هوا، خلاصه شکارش کرد. بچه برمیدارد جابهجا میکند. استخفاف؛ سبک شمردن. یعنی این. برایت وزنی نداشته باشد. سنگین نباشد. استخفاف درجات دارد.
این را از این ور داشته باشیم. شفاعت. شفاعت هم در یک وقتی، من این را گفتم. پیج هم نوشتم. دوست دارم. خیلی استقبال کردند. بحثمان شهادت امام صادق علیه السلام بود. موضوع بحثمان استخفاف نماز. در قم یک جلسهای داشتیم. شفاعت را نمیفهمیدیم دقیقاً یعنی چه. سوار هواپیما شدیم. از مشهد میخواستیم برویم تهران. مگس، در باز بود. روی باند بودیم. مگس آمد تو هواپیما. چند هزار پا میپرد هواپیما؟ بستگی دارد. مثلاً مسافتهای دور تا 15 هزار. بیشتر امتحان هم ارتفاع است. پس، 6000 پا. یاد بگیریم. احکام. این پرید تو یک ارتفاع خیلی بالا. هواپیما کجا میرود؟ شفاعت یعنی چه؟ یک مگس میآید تو هواپیما. 20 هزار پا میپرد. مگسی که اوج ارتفاع پریدنش چقدر بود؟ برج میلاد هم نمیرسد. این بره تا برج میلاد، تنگی نفس میگیرد. برمیگردد. پرید؟ چی بود؟ این یک هواپیما وقتی باشد، با آن موتور، این میتواند همه مگسها را جمع بکند، ببرد تا افق بالا. یعنی شفاعت. بلا تشبیه! بلا تشبیه. اهل بیت به هواپیما. به مگس. هر کس هم برود بهشت، به شفاعت اهل.
این حضرت معصومه سلام الله علیها -ارواحنا فداها- زود به زود نصیب شما بکند. همسایگیشان را هم از ما نگیرد. افتخاری واقعاً زیر سایه بیبی زندگی میکنم که مزهاش بیفتد زیر زبانتان. هوس بکنید زیاد. ایشان صاحب مقام شفاعت است. چه شفاعتی؟ امام صادق فرمودند: «دختر من فاطمه معصومه قدرت دارد که شیعیان را به اجمال چند صد میلیون بلکه چند میلیارد شیعه در طول تاریخ، چه قدرتی.» معصومه فرمودند که: «از من دنیا میخواهیم. بریم از میرزای قمی بخواهیم. از من همه عالم را.» شیخ عباس قمی بوده ظاهراً خواب میبیند که فرمودند که حضرت فرمودند که به شفاعت، میتواند شفاعت کند. همه را ببرد بهشت. فاطمه معصومه همه عالم را میتواند ببرد. از اول عالم تا آخر.
قدرت شفاعت. مقام امیرالمومنین فرمودند: «هفتاد مرتبه از ملک سلیمان بالاتر.» مقام شفاعت. کمترین درجه شفاعت: این دو تا شهید. مقام شفاعت. کمترین درجه شفاعت از ملک سلیمان 70 مرتبه بالاتر. کمترین درجه شفاعت این است که یک نفر میتوانی ببری بهشت. زائر امام حسین. کمترین درجه زائر امام حسین این است که حداقل یک نفر میتواند خودش را ببر. حداقل روایات صحیح کتاب کامل الزیرات. معتبرترین کتاب شیعه است. بخوان. ترجمه 100 صفحه کتاب. از آن کتابهایی که باید بخوانیم. لذت. زائر امام حسین آنقدر پیش خدا جایگاه دارد. روز قیامت طرف میآید، میگوید: «یک روزی یک جایی من که حالا یک چند ثانیه نشسته بودم، حسین خورده.» وقتی برمیگردد، به هر کسی چشم بخورد، او پاک میشود. چه قدرتی! از این قبر آدم پیدا. قدرش این است. خودش کجاست؟ خودش چیست؟ مقام شفاعت. کمترین درجه شفاعت این است که یک نفر میتوانی ببری. بیشترین درجه شفاعت چیست؟ امیرالمومنین و پیغمبر اکرم. آقای خدایان میفرماید: «یک نفسی که جای پیغمبر، وقتی خوابید امیرالمومنین، آن لیلة المبیت. چند شب دیگر، شب اول ربیع. آن شبی که امیرالمومنین جای پیغمبر. پیغمبر کم خوابی تا صبح. یک نفس آن شب را اگر بین تمام خلایق خدا پخش بکند، همه با هم میروند یک نفس بین همه.» این شفاعت امیرالمومنین. حالا شفاعت ما به کی نمیرسد؟ به کسی که مستخف است. به درجات شفاعت. بستگی به درجات این دارد که نماز در چشم تو کدام درجه است؟ درجه پیش اهل بیتمان چقدر است؟ همان درجهای که نماز پیش شما نماز درجه چندم زندگی شماست. شما درجه، همان درجه.
چرا آقای بهجت ناب بود؟ یک چیز دیگر بود. آقای بهجت، من که ندیدم، آخرین مرد بود. زندگی کرد. چه تعبیری در مورد این مرد الهی بیاورم؟ هنوز که هنوز است، میروی از آن محل محراب ایشان، دست میمالی به صورت، حال و هوایت عوض میشود. چی بود این مرد خدا؟ بغل امام زمان نشسته. در بغل امام زمان. چرا سوگلی امام زمان است؟ چون نماز سوگلی اوست. قدرت عینش بود. نور چشمش. وجودش. بسته به این نماز. در ذهن شما، در دل شما، در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟ همانقدر بهره از شفاعت داری. کجای بهشت؟ چه جور شفاعتی؟ شفاعت میکنم. گناهانت بخشیده میشود. تو بهشت میروی. یک ترس و حول و ولایی دارد آنجا. تا بخواهد تو بهشت... مرحوم سید محمد فشارکی از مراجع بزرگ عراق. بزرگواری که وقتی در سامرا وبا زیاد شد، فرمودند که چله زیارت عاشورا. زیارت عاشورا گرفتن. دیگر شیعیان از دنیا نمیرفتند. فقط سنیها از دنیا میرفتند. اینها گفتند: «شما چه کار میکنید؟ ما را میگیرد؟» سید محمد فشارکی کسی بود که این دستور را داد. ایشان فرموده بودند یک شب خواب دیدم. صحرای محشر. دو تا، یک صف علما. 5 ساعت امام صادق علیه السلام ایستادهاند. میآیند. تک تک. صف طولانی. خستهکننده. همه رو پا وایستادند. هی پا جابهجا میکند. به کندی هم این صف حرکت دارد. امام صادق ایستادهاند. تک تک فقها میآیند. حضرت کتاب را باز میکنند: «این حکم را برای چه دادی؟ این نظر را برای چه؟» کلی حضرت استنطاق میکنند. بالا پایین میکنند. صفحه بغل: «ما بغلیه چیست؟» حالا ببین مرجع تقلید وقتی خواب ببیند. فرق بچه طلبه، بچه هیئتی. یک شب یک خوابی دیده. مرجع تقلید خواب دیده. نایب امام زمان خواب دیده.
صف بعدی چیست؟ گفتند: «صف حسینی.» ته صف امام حسین. گفتم: «اینها چرا آنقدر با سرعت؟» روضهخوان. فلفلهای روضه را بخوان. همانجا ایستاده. «یک روضه خواندم. سریع صفم را عوض کردم. دیدم مثل جت رد شدم.» ایشان بیدار که شده بود، زندگیاش عوض. مرجع تقلید. شفاعت داریم. در شفاعت. آن هم که دارد از صف امام صادق میرود، با شفاعت دارد میرود. آنهایی که از طرف امام حسین میروند، با شفاعت میروند. درجات شفاعت فرق میکند. کجای بهشت بروند؟ متن زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها از امام رضا علیه السلام: «یا فاطمه اشفعیلیان.» دقیقاً عوض کرد. «اشفعی الجنه فانک عندالله.» خانم جان! ای حضرت معصومه! «مرا در بهشت شفاعت کن.» تو بهشت شفاعت کن. نه قبل. تو به من بالاتر. این چه مقام تو. در بهشت شفاعت کنه کسی بیاد تو بهشتم. ارتقای درجه داری. شفاعت بردیم. مثلاً تو هیئت امام حسین آمدیم. نفس داریم میزنیم. خرج داریم میکنیم. همه مگر همان است که گریه کردن یکسان است؟ درجات پیش اهل بیت به چه چیزی بستگی دارد؟ به درجات نماز. نماز در وجود شما کجاست؟ کجای زندگی است؟ فردا شب، انشاءالله، عرض خواهم کرد. آن یار حضرت، وقتی ظهر عاشورا به امام حسین علیه السلام عرض کرد: «آقا، وقت اذان شده.» حالا حضرت که خودش اصل نماز، اصل اولویت نماز. «خدا تو را از نمازخوانها قرار بده. تو بهشت جلوتر از من باشی. تو زودتر از من وارد بهشت باشی.» یعنی چه؟ صبح کربلا، وسط آن گیر و دار، حواسش به وقت اذان است. سوگلی اهل بیت. آن کسی که نماز صبح. استخفاف. استخفاف نماز. دیگر واژه استخفاف را توضیح دادیم. دیگر نمیخواهد که برای دوستانی که جدیدتر آمدند توضیح بدهید. استخفاف نماز یعنی چه؟ یکی میبرد ته زندگیاش. اصلاً از زندگیاش حذف میکند. خدا هم او را حذف میکند.
ابن صدقه میگوید: «از امام صادق علیه السلام شنیدم» یک کسی به من سؤال کرد، گفت: «آقا، چرا آنی که زنا میکند را بهش کافر نمیگویند؟ نماز نمیخواند میگویند کافر؟» «اونی که زنا میکند و کارهای شبیه زنا انجام میدهد، مکان شهوه.» یک لحظه شهوت تحریک میشود. مبتلا به گناه میشود. شهوت بر او غلبه میکند. «و متارک الصلاه لا یترکها الا استخفافاً بها.» آنی که نماز نمیخواند، برای یک لحظه شهوت تحریک شد. نماز نخواند، نماز اهمیت نمیدهد. بقیه را داشته باش و وای خدا! هر کسی میرود با یک زنی کار خلاف شرعی انجام بده، میخواهد یک لذتی ببرد. بعضیها فرمودند: «کسی که نماز نمیخواند چه لذتی میبرد؟» لذت دارد. لذت دارد. وقتی که لذت نبود، پس به خاطر اینکه به نماز اهمیت نمیدهد، استخفاف بغل کفر است. وقتی استخفاف نماز شد، یعنی کفر. این کافر است.
یک جاهای مهربانی، یتیم میبینیم، گربه، مثلاً میرویم از این کارهای حقوق بشر میخواستم بگویم. خوب، بالاخره حیوان و حیوانات را دوست داشته باشد. دیگر ولی دیگر حالا دیگر نمیگویم. میخواستم بگویم یک لحظه خونم جوش آمد. مستخف به نماز. یک روایت دیگر: دوباره آنجا شارب الخمر سؤال کرد. هم زناکار، شرابخوار. روایت عجیب و غریب داریم. روایت عجیب و غریب. امیرالمومنین میفرماید یکیشو: «باید یک قطره شراب بیفتد تو یک چاه. از آن چاه یک سطل آب بردار. از آن سطل آب بریزند تو چمنزار. از آن چمنزار یک گوسفند آب بخورد. بره بین 100 تا گوسفند. من لب به گوشت این صد تا گوسفند. به هیچکدام از این صد تا گوسفند لب به گوشتش نخواهم زد.» یک قطره شراب تو یک چاه. از آن چاه یک سطل آب برداشتند. ریختند تو چمن. یک گوسفند آمده خورده. رفته بین 100 تا. لب به گوشت هیچکدامشان. حالا عرقخور بدتر است یا بینماز؟ عرق خوردن یک لذتی دارد. نماز نخواندن هیچ توجیهی هم ندارد. هیچ. بگو انشاءالله رفته بوده نهی از منکر بکند کسی را، بعد با چوب زدند تو سرش. بیهوش شده. یک خورده عرق ریختند تو حلقش. ایام خاصی است. فلان دانشگاهی. موقع نماز هیچکس نمیآید. چه کار کنیم؟ کافرم در میآید. از کجای دین بیایم حرف بزنم؟ از عمودش. اگر نگویم از کجایش بگویم؟ برای کجایش گریبان پاره کنم؟ کجایش اهمیت دارد؟
پیغمبر اکرم فرمود: «کسی که استخفاف به نماز داشته باشد، لیس منی. از من نیست.» هیچ ربطی به من ندارد. صاف میکنه. تو قیامت نسبتی ندارم. آنی که مستخف است، به درجاتش، همینجور. آن درجات بالای استخفاف نماز. یعنی اصلاً تو زندگی شما هیچ جایگاهی ندارد. آدم هیچ جایگاهی خدا ندارد. ته خدا دیگر. همه را که فرستاد بهشت. یک تعدادی دارد ته وقتی بختیار شام میدهند تو هیئتها. کدام ته بختی دارد؟ همه رفتند تو بهشت. مجلس دیگر بود. فرمود که آن جلسه قبلمان بود. یک گناه بنده میکند. صد سال تو قیامت نگهش میدارد. خانوادهاش تو بهشت دارند. خانوادهاش تو بهشت غرق نعمت. یک گناه، صد سال حبس. هر یک گناه، صد سال حبس. قیامتی دارد حبس. حبس دارد. 500 تا آدم کشته. میچرخد. یک گناهی دروغ. دیگر حالا ته بختیها باشند دیگر. اینها همه ابزار تحمل کردهاند و چند صد سال گذشته و اینها. دیگر حالا آن طعمه آنهایی که نماز اول وقتشان است، همه زندگیشان است. آن هم اول بهشت مال اینهاست. امام حسین توضیح این تو نماز اول. آن اولیای خدا. روایت: «من تو کف این مقام. این بابام پایین استغفار.» حالا مثلاً اول وقت نشدم. اینم یک درجه از استخفاف است دیگر. حالا وقت داریم. داشته باشیم. شفاعت امام مستخف به نماز نمیرسد. رابطه شفاعت و استخفاف. امشب در مورد اینها صحبت کردیم. توازن شفاعت و استخفاف. اذان شده. میگوید: «هنوز وقت دارم.» یک رابطه دو طرفه. کاملاً. آخه مگر تو اول وقت جواب میدهی که من اول وقت جواب؟ «اذکروا، یاد کن. یادت کنم کی؟» یاد میکنی من را. همان موقع یاد. کی یاد میکنی؟ حالا خوابم یا ناهارم را بخورم. سرطانی داریم. آن هم دارد میمیرد. مشکلات زیاد است. آن لحن خدا، لحن اهل بیت با ما. همهچیز بسته به نماز است. یک شب اول گفتیم: «و لم ان کل شیء من عمل تبع للصلاة.» یادتان است؟ از امیرالمومنین خواندیم. همهکارهایت پشت نماز گیرم بیفتی. پشت نماز گیر افتادی. نفرینم آدم بشود. تو زندگیاش دارد چوب میخورد، نفرین نماز است. بریم دنبال رمال و جنگیر و فلان و اینها. وای چه بازاری دارد. هوس میکنم جنگیر بشوم. خیلی بازار دارد. ما را بستند. آقا، این را هر کسی میآید پیش ما میگوید: «حاج آقا، ما را بسته.» خودت نماز بستی. بستی. بسته شدی. نماز را از اول وقت میاندازی عقب. نماز میگوید: «ضیعک اللهنی.» خدا ضایعت. عمده نماز پشتمان است. میگوید: «خدا بالا ببرتت.» من را بالا بردی. فکر نمیکند من یک جاهایی وقتی کسانی میآیند. کار آدم را به عهده میگیرند. سه روز وقت میگذاشتیم. آنجا نماز را بیاور تو اولویت. خودت میشوی اولویت خدا. یعنی الان یک عدهای. همهچیز بسته به نماز. پیغمبر اکرم فرمود: «20 تا چیزی که موجب فقر میشود، یکیش الاستخفاف بالصلاه.» نماز اول وقت نیندازی، فقیر میشوی. گرفتاری میآید. بدبختی میآید. پول نیست ها. فرق دارد. فقر عاطفی، فقر معنوی، فقر، فقر حال، فقر رفاه، فقر آسایش، فقر آرامش، فقر سلامتی. اینها همه فقر است دیگر. فقر حال. سال به سال یک بار یک حال خوش. اینجوری است. دم انگار 20 نفر ریختند. رینگ کشتی کج گرفتند. زدند. خوبه این مدلی. چرا فقر حال دارد؟ حالش خوب نمیشود؟ برای اینکه نمازش هیچ وقت رو به راه نیست. فرمود: «کسی استخفاف به نماز داشته باشد، لا یرد علیه الحوض. حوض کوثر. هیچ قطرهای از این حوض کوثر به کسی که استخفاف به نماز داشته باشد، نمیرسد. هیچ. هیچ بهرهای از پیغمبر اکرم یک شب خوابی دیدند. فرداش با گریه برای اهل بیت، برای حضرت زهرا سلام الله علیها تعریف کردند. بعد آدمهای مختلفی را دیده بودند. فرمودند که این مال خواب نیست. آن مال شبی است که معراج رفتند. شبی که من معراج رفتم، رای فی نساء امتی فی عذاب شدید. زنهای امتم خیلی تو عذاب. آن از مو آویزان بود به فلان دلیل. این اینجوری بود. آن آنجوری بود. آنجوری بود. آنجوری بود. هرکه یک مشکلی. یک زنی را دیدم، رجلاها الی یدی. دستهایش را به پاهایش بستند. و قد سلطت علیها الحیات و العقارب. دستهایش را به پاهایش بستند. مار و عقرب را ول کردند دورش. «لعنها کانت قدرته الوضوء.» چون این اهل وضو نبود. سیاه. اهل نظافت نبود. «و کانت لا تختسل من الجنابه و الحیض.» اهل غسلهای واجب نبود. «و لا تتنظف.» نظافت و پاکی نجسی نبود. «و کانت تستهین بالصلاة.» خیلی اهمیت به نماز. حالا اینجا نه، یعنی فقط زنها این شکلیاینها. آن گروهی که ازت دیده بودند، همه زن بودند. بعد هرکس یک مدل عذاب دارد.
نماز! میشناسید آقای قاضی را؟ اسمشان را شنیدید؟ سید علی آقای قاضی طباطبایی. انسان هرچه آدم از ایشان، استاد آقای بهجت، استاد علامه طباطبایی. نماز. هرچی. اسم سید علی آقای قاضی. کسی بود که فقط سالی 10 روز، سالی 10 روز با امام زمان معتکف میشد در مسجد کوفه. 20 (دو تا 10). 10 روز. 10 روز تو باشی و امام زمان معتکف. دهه آخر ماه رمضان. خدایا، نصیب کن. نماز. نماز اول وقت. بگذار. اول یک داستان دیگر بگویم بعد بیایم سراغ آقای قاضی. وقت اضافه هم قاضی. بریم دیگر. کربلا امشب شب جمعه است. روح همه انبیا و اولیا امشب کربلاست. مرحوم آیت الله شهابادی. اسمش را شنیدید؟ استاد امام. هر وقت به اسم ایشان میرسد در کتابش میفرماید: «شیخ ما روحی فدا.» میفرمود: «شیخ ما جانم.» آقای شاهآبادی کجا؟ مسجد داشتم. بازار. این مسجد شاهآباد، شاهآبادی، شهابآباد، شهابادی. کجا میشود؟ ته آیت الله کاشانی هم رو. آنجا منبر میرفته آقای شاهآبادی. هر روز یک شب بعد. من ایشان میفرماید که برمیگردد به مردم میگوید: «دیگر از دست شما خسته.» حالا آقای شهابادی کی بود؟ آقای شهابادی کسی بود که بعضی علمای قم به ایشان نامه میدادند. آقازاده آیت الله شاهآبادی میفرمود: «تو قم ما خدمتشان رسیدیم.» میفرمود: «ما یک وقتی یک کاغذ لای این کتاب. یکی از علمای بزرگ قم. یکی از مراجع قم به ایشان نامه زده که به نظرم سید عبدالله. بله، آیت الله قمی بودند. به ایشان نامه زده که این هفته که خدمت امام زمان رسیدیم، این سؤال را بپرسید.» حالا ماجرای کاغذی چی بود؟ ایشان هر هفته خدمت امام زمان تشرف داشته. علما کاغذ میدادند. ایشان همه را مفقود میکرد. این یک دانه از دستش در رفته. آقازاده ایشان خوانده بود. حالا عشقآبادی. بعد نماز برگشته رو به جمعیت: «آقا، از دستتان خسته شدم. من خسته شدم. هرچه برای شما صحبت میکنم، اثر ندارد. سه نفر.» خدا برکت. سه نفر. شب تاسوعا، عاشورایی هم هست دیگر. سه تا. یک: شما بازاری است. سال به سال خمس نمیدادی. ماه به ماه هم نمیدادی. شب به شب. هر شبی دخل و خرجت را حساب بکن. از سودی که درآوردی و مازادش. یک پنجمش را بگذار. شب به شب خمس میدهی.
یک تعداد مومن و مومنات جاهای مختلف عالم هستند. اینها بیوارثند. کس و کار ندارند. از دنیا میروند. شب به شب یک بعد نماز عشا، دو رکعت نماز لیلة الدفن میخوانیم برای اینهایی که ناشناسند. نمیشناسی. خوبان خدا که امروز از دنیا رفتند. دستگیری از اموات. سومین: هر جا بودی، هر کار داشتی، در هر موقعیت بودی، اذا تو، جاده بودی، آفتابه پشت ماشین میگذاری. پیاده میشوی. وسط جاده این سه تا مشغول عمل. میگوید یک روزی یکی از این سه تا یک جایی تو یک مسجدی اعتراف میکند. میگوید امام جمعه میرود. میآید. وسط نماز امام جماعت نیست. مهراب خالی شد. دوباره آمد. چیست ماجرا؟ «چه نماز آبادی.» سراسر داری باز شده. محراب که بودم، یک وقتهایی یک وقتهایی ذهنم میرفت به اینکه ای کاش این را هم به خانمم میگفتم: «برگشتم این را هم بگویم.» آن بوده نماز بشود اولویت آدم. آدم میشود اولویت خدا. بعد خدا میگوید: «ببین این عالمی اینجوری است. چی دوست داری؟»
سید علی آقای قاضی. پرسیدند: «آقا چه کنیم؟» یک دستورالعمل. ایشان فرمود: «عجب حرفی است این حرف! عجب حرفی است این: کسی مقیّد باشد در هر شرایطی نمازش را اول وقت بخواند، اگر به جایی نرسید، به صورت من علی قاضی تف بیندازد.» مقید باش. همه نمازت را اول وقت بخوانی، به جایی نرس. نماز اول وقت یعنی با حضور قلب. همین اول وقت، حضور قلب. گفت: «فقط اول وقت.» هر جا هستی. اصلاً همین که میشود اولویت. حضور قلب میآورد. در مورد اولویت با حضور قلب صحبت کردیم. حضور قلب آدم نسبت به چی دارد؟ اولویت آدم تو وقت داشت. حضور قلب میآید. اصلاً نماز اول وقت تعلقات را از بین میبرد. فردا شب دیگر در مورد این صحبت میکنیم. شب آخر است و بحث را جمع کنیم. در مورد رابطه اولویت دادن به نماز و قطع تعلقات. از همهچیز. از غیر خدا بریده میشود.
آقای بهجت فرموده بودند که: «من یک عمر چیزهای دیگر میگفتم.» مهمترین شاگرد آقای بهجت به ما فرمودند: «فرمودند ما این اواخر به این نتیجه رسیدیم که واقعاً تنها راه نجات و سعادت و همهچیز، همین نماز اول وقت است.» 90 سال تو راه خدا استخوان خرد کرده. زحمت کشیده. چقدر این حرفها؟ چقدر این هوا؟ این سید علی آقای قاضی فقط با نماز. هرچی هست تو نماز اول وقت. آقای قاضی چیزی. «نماز اول وقت لازم نیست. نه دیگر. نماز اول وقت کافی است.» یک تبصره داریم. تبصرهاش هم این است که اشک برای امام حسین را رها. این نماز مایع مایشم عشق امام قاضی. تو وصیتنامهشان چند جمله کوتاه دارند. یکیش این است. فرمودند: «وصیت من به همه کسانی که این پیام را میخوانند این است که روضه هفتگی امام حسین را از دست ندهند. ولو سه چهار نفر باشند. اگر نشد، دهه اول محرم را از این دهه رو. کل دهه را مشغول عزاداری.» روضه هفتگی. گریه هفتگی. آیا قاضی، آقا، از این راه صدای قاضی از کدام راه؟ از کدام، از راه قمری. میفرماید: «من مدتها خودم نماز اول وقت و کارهای دیگر. همه را مشغول بودم. دری به روم باز نمیشد.» دلیل رو اضطرابی داشتم. ایشان شبهای جمعه هر هفته کربلا. فرموده بودی که تو حرم امام حسین به اندازه یک آدم جا پیدا نمیکنی که من تو آنجا نخوابیده باشم. همه جای حرم را گشتم. کربلا. نماز مغرب را حرم امام حسین میخواند. نماز عشا میروند حرم قمر بنی. فرموده بوده: «نماز مغرب را خواندم. آمدم تو بین الحرمین. خدای بین الحرمین. یک آقایی بود. پیرمردی بود. این چهرهاش به آدمهایی میخورد که نرمال نباشند. آمدم از کنارش رد بشوم. این دیوانه تو گوشم گفتش که امروز قبل اولیا خدا، عباس بن علی است. اولیا خدا از قبل عباس به جایی میرسد.» گفت: «این حرفش آتشی تو وجود.» آیا قاضی میفرماید: «سالهای سال زحمت کشیده بودم. دری به روم باز نشده بود. این جمله را که این آقا تو گوش من گفت، حالم عوض شد. آمدم روبروی حرم قمر بنیهاشم. اولین پله را که آمدم پایین، دیدم پردهها کنار رفت. عباس بن علی همه حقایق.» جمله را داشته باش. ایشان فرمود: «آنجا فهمیدم رحمت الله الواسعه حسین بن علی و در رحمت الله الواسعه عباس بن علی.» شب جمعه. از کدام حرم باید به کدام حرم رفت؟ از در آدم وارد خانه میشود. از حرم عباس باید به حرم حسین. همه چشمشان به عباس است. تو دنیا همه چشمشان به عباس است. تو برزخ همه چشمشان عباس. تو قیامت همه چشمشان به عباس است. آن مقام شفاعت مال آن دو دسته بریده. خودش آنقدر بالاست تو آسمان بهشت پرواز میکند. یا جمیع الشهدا. همه شهدا به عشق غبطه میخورند. یعنی ماها که تعطیل. ما را ول کن. شهدا عباس دارد کجا پرواز میکند. شهدای عشقت میخوانم. چشم همه به عباس. شب تاسوعاست رفقا. ابوالفضل، فضلیها، عشاق. شب تاسوعاست. حواست هست؟ یک شب مانده تا عاشورا بریم امشب بریم سراغ خیمه عباس. بریم سراغی از عباس بگیریم. میخواهم امشب مقتل زیاد بخوانم. دل بده. دو شب مانده. اگر طول کشید. طول نمیکشد. وقت نمیگذاریم. احساس کن داری اون ضریح را نگاه میکنی. روی خود بالاسر بنشین. نماز بخوان. برو تو صحن بنشین. خسته شدی برو بین الحرمین. عباس مگر کسی خسته میشود؟ «لما ضاق الامر بالحسین و قد بقیه وحیدا فرید.» امام حسین دید تنها شده. دارم از کی میگویم؟ از بعد شهادت عباس بگویم؟ از یک جایی امشب میخواهم ببرمت کربلا. تا حالا شاید از اینجا کربلا نرفته باشی. شب جمعه است. امام زمانمان هم که عاشق این روضه است. یا قمر العشیره. یا قمر بنیهاشم. امام حسین تنها شدت الی خیم بنی ابی. آمد سراغ خیمه اقوام. برادرها و برادرزادهها و فرا.ها. خیمه خالی است. کسی دیگر توش نبود. آمد سراغ خیمه بنی عقیل. بچههای مسلم. برادرهای مسلم. فوجدها خالیه. سراغ خیمه اصحاب منهم به دینم خالی است. دیگر کسی نمانده. شروع کردیم ذکر رو گفتن. «الا بالله العلی العظیم.» این بیپناه شدن حسین. آمد. رفت سراغ خیمه زنها. زین العابدین. آمد خیمه امام سجاد. فراها ملقب علی. امام سجاد به روی شکم افتادهاند رو زمین. درد دارد. زینب هم دارد پرستاری امام. حجت حق. امام سجاد. ولی رو حساب ظاهر خدا نخواسته امام سجاد از میدان باخبر باشد. خبر ندارد چه خبرتونه. درد غلبه دارد. مریض است. به خودش میپیچد. «فلما نظر پدر آمده. بس که مریض بود.ینی الی صدر.» به زینب عرضه داشت: «عمه جان، مرا کمکم کن بلند.» پسر پیغمبر. زینب کبری. امام سجاد را بلند کرد. تکیه به سینه زینب کبری. امام عبدالله الحسین از حال پسرش پرسید. الان تا الان آنقدر سرش شلوغ بود. وقت نکرده بود. نوبت شده بیاید حالی از امام سجاد. «لهو یحمد الله تعالی.» حمد کرد خدا را. یا صاحب! از کجا امشب داریم میرویم تو روضه؟ چقدر این مسیر سخت است. عرض: «بابا جان، امروز با این منافقین چه کردی؟» فرمود: «پسرم، شیطان بر اینها غلبه ذکر خدا را فراموش کردن. جنگ بین ما و اینها خیلی اوج گرفت.» زمین. «فقال علی علیه السلام.» امام سجاد عرض کرد: «یا ابت، عباس بابا عموم کجاست؟» زینب! امام سجاد سراغ عباس را میگیرد. امام حسین چی میخواهد جواب بدهد؟ امام حسین چی میخواهد جواب بدهد؟ هنوز خبر شهادت عباس بهش نرسیده. «فقال علیه السلام لهو ابی عبدالله.» فرمودند: «پسرم علی، نهر علقمه.» بریدیم. علی بن الحسین خبرش به امام سجاد رسید. آنقدر اشک ریخت. این نیامد بالا. یا صاحب الزمان. تاسوعا. ارمنیها چشمشان امشب به عباس. شب جمعه است. من هی میخواهم بپیچانم. نرم کنار نهر علقمه. ام البنین چه حالی دارد. میخواهم نرم کنار علقمه. اصلاً کنار علقمه اصلاً اوضاع خوب نیست. بریم مدینه. بریم پیش ام البنین. چی میگوید؟ یا صاحب الزمان. تو قبرستان بقیع. 4 تا شکل قبر درست. دسترسی به قبر بچههایش ندارد. مادر. اگر سر قبر 4 تا قبر شهید درست کردم. ام الب. ذکرین علی. مادر! مادر! سوره طناز الخر عباس قریشی یمین. دیگر مرا ام البنین. زیرا که دیگر پسر. وای! این چند بیتی که عربی خواندم، شاعر ترجمه فارسی کرده. ام البنین چی میخوانده برای عباس؟ «نه پند دیگر ام البنینم، به یاد آید مرا شیران شیر به نام آن پس نام بودم، ندارم دیگر گردان نبی چه بودند که جان از قطع و دلیل به زیر نیزههای دشمن همه افتاده بر خاک و از نمیدانم که بر طبق حکایت بریده عباس عزیز می فرمود.» من ماندم چه جور توانستند زمین بزنند پسرم را. آن عباسی که من میشناختم، کسی نمیتوانست حریفش بشود. ام البنین! بگذار برایت بگویم. 4000 تیرانداز برایت. تبارترت هستم. کلمتر. آنجوری که بار میبارد. 4000 تیر آمد سمتت. فقط تصور کن. 4000 نفر بزند. یکی پشت درخت کمین کرده. یکی کمین کرده. یک وقت آمدند دست راستش را زدند. دست چپ گرفت. دست چپ را زدند. مشک را به دندان گرفت. مشک را زدند. تیر به چشمش زدند. کسی که دست ندارد، چه جور میخواهد تیر از چشم بیرون بکشد؟ سر را خم کرد سمت. تکان داد، ولی جای اینکه تیر کنده بشود، کلاً از سرش افتاد. فرق بزرگترین زدند عباس را. هر کسی قهرمان جنگ است، همه ما عمود آهن را بلند. با امام. حالا یک کسی میخواهد از دست نداشته باشد. چی را پناه کند؟ به چی تکیه بدهد؟ یا صاحب الزمان، من فقط ماندم. تو چشمش بود. چی شد؟ شناختم. میخوانم. فقط. فقط یک جمله میگویم. خیلی میخواستم بخوانم امشب. یک وقتی ابی عبدالله. خدایا. خدایا. خدایا. خدایا. خاک تو دهن من. خاک بر سر من. من وقتی ابی عبدالله آمد بریدن حسین.
در حال بارگذاری نظرات...