نماز محافظ قلب
نماز ستون دین، تکبر ستون کفر
حقیقت نماز چیست؟
آثار تواضع و تکبر نسبت به امیرالمؤمنین علی ع
قله نماز کجاست؟
نماز و اهلبیت علیهمالسلام یکی هستند
مراقب قلب خود باشیم که دچار مرض سرطان نشود!
بزرگترین تور شیطان
با گریه کردن از اهلبیت ع دور میشویم یا نزدیک!
علامت ویروس تکبر!
یکی از ملاکهای اصلی ازدواج
همه در معرض خطر ویروس تکبر هستیم!
واکسن ضد تکبر چیست؟
دنبال رضایت خدا هستیم یا مردم؟
کوچک شویم تا بزرگ شویم!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
شبهای گذشته نکته مهمی اشاره شد؛ اینکه مرکز فرماندهی وجود انسان، قلب انسان، از نقطه اصلی قلب است و محافظت از قلب هم با نماز است. خیلی نشد در مورد این صحبت بکنیم. شاید این سؤال در ذهن باشد که: "خب، چه ربطی دارد نماز از قلب محافظت بکند؟ خب، چه محافظتی؟" معمولاً ما میگوییم قلب از نماز محافظت بکند، میگوییم شما نماز میخوانی، حواست باشد قلبت از نمازت محافظت بکند. در حالی که برعکس، نماز از قلب محافظت میکند. همان کاری که قلب میخواهد بکند، گفتیم نماز عمود دین است. وقتی میگوییم عمود دین، یعنی دارد عمود کفر را میزند. عمود کفر چیست؟ اگر آدم بخواهد کافر بشود، آنی که همه را روپا میکند، همه را میآورد، آن چیست که اگر باشد، آدم کافر میشود، ولو همه جور کار خوبی هم داشته باشی، ولی آن ستون دیشب گفتیم چیست؟ تکبر.
تکبر ستون کفر است. شما نماز بخوانی -بر فرض شما که نه، یک نماز هم بخوانی، نماز همان نماز الکی و تقلبی روزمره است- همان که در روایت دارد: فرمود کسی به اندازه سر سوزنی در دلش – ببینید! تکبر مربوط به دل است – در دلش نسبت به امیرالمومنین احساس تکبر داشته باشد، اگر از اول عالم تا آخر عالم بین رکن و مقام – رکن و مقام که میدانی کجاست – بین رکن و مقام صبح تا شب نماز بخواند، صبح تا شب روزه بدارد، شب تا صبح هم عبادت بکند، اندازه سر سوزنی تکبر نسبت به امیرالمومنین در وجودش باشد، به اندازه ارزن هم خدا از او نمیخرد. این ستون کفر در وجودش است.
ستون دین، تواضع نسبت به امیرالمومنین است. در دل آدم، احساس بکند: "من نسبت به علی هیچی نیستم." هرچیز دیگری که نشود، ستون ایمان است. همه چیز، محبت امیرالمومنین است. پرونده اعمال این است که ما گفتیم: "اولین چیزی که حساب میرسند نماز است." اولین چیزی که ارزش دارد چیست؟ ولایت امیرالمومنین. این دوتا مگر دو تا است؟ حقیقت نماز چیست؟ امیرالمومنین فرمود: "انا صلوات المومنین و صیامهم." من نمازم، نماز منم، روزه منم. من حقیقت نمازم. من حقیقت روزهام. یعنی چه "من حقیقت نمازم"؟ یعنی: من حقیقت خاکساری در برابر خدایم، من حقیقت عبودیتم، من محک میزنم کی در برابر خدا گردنکلفت است، کی در برابر خدا خاکی.
نماز همین شکلی است. خدا چه لطفی به ما کرده، روزی ۵ بار به ما اجازه داده بیاییم با حقیقت امیرالمومنین روبرو بشیم. فکرش را بکنید چیست نماز؟ من به شما بگویم روزی ۵ بار من شما را مجانی میفرستم حرم امام رضا برگردی. هیچی هم حالا رفتی حرم امام رضا، با حقیقت امام رضا روبرو میشوی. معلوم نیست! روزی ۵ بار، هر جا در عالم باشی، خدای سازوکاری طراحی کرده تا با حقیقت اهل بیت روبرو بشوی. نماز حقیقت اهل بیت است. نماز تکبر میشکند. همانجور که ولایت اهل بیت کارش این است که تکبر میشکند. همان کنار اهل بیت که بیایی، معلوم میشود کی در برابر خدا گردنکلفت است و کی گردنکلفت نیست. نماز هم همین را نشان میدهد. پس نماز که بگوییم، معنیاش این نیست؛ یعنی هر نمازی، هرجایی، هر کسی. داعشی که از همه بهتر نماز میخواند – خدا برشان بدارد – نماز نیست که. نماز میگوییم یعنی ولایت امیرالمومنین. از این به بعد قرارداد کنیم با همدیگر، گفتیم "نماز"؛ یادت نرود که "نماز یعنی چه؟"
"فجعل الصلاهَ سَبُلًا الیکم." (زیارت جامعه کبیره) خدا نماز ما را به سمت شما قرار داده. نماز ما شمایید. "و بِکُم تُقَبَّلُ الطاعاتُ المفترضه." اصلاً به وسیله شماست که عبادت قبول میشود. اصلاً نماز یعنی شما. مشغول نماز بشویم. امام حسین وسط میدان تنها بود. "بود نمازمون رو بخونیم." نماز یعنی امام حسین. واسه همین حالا انشاءالله یک شب میرسیم. یک عده نرفتن نماز، وایسادن جلوی امام حسین که تیر به امام حسین نخورد. آنها اصل نماز هستند. افتادند توی بغل امام حسین، در جلوتر از امام زمان، تیرها را میگرفتند، شکار میکردند. برای شب عاشورا روایت میفرماید: با گردنهایشان دیگر تیرها را میگرفتند. وقتی دست و بدن پر شده بود، گردن خالی بود. گردن را میگرفتند. تیر که میآمد، با گردن میپریدند که به ابیعبدالله نرود. "آقا برو نمازت رو بخون."
نماز چیست؟ نماز حسین. نماز یعنی: در برابر امام حسین، بگو: "هیچ. من کیم؟" من گردنم باید برود که صالح است. همه وجود من باید برود. "به ابی انتم و امی و اهلی و مالی و نفسی." پدر و مادرم، مال و عشیرهام، مالم، زندگیام، خانوادهام، همهاش فدای شما. نمیشود. حقیقت نماز، این حس در وجود کسی باشد، دائماً الصلاة. دائماً نماز کسی در وجودش از اهل بیت احساس کوچکی بکند. ارباب است دیگر. ارباب. همیشه یادمان باشد اربابمان ابیعبدالله است. اعمال ظاهری را به جا نیاوریم؟ نه، دیگر جفتش لازم است. یکی آن حس نشان میدهد که شما این حس را داری. قله نماز صلواتی است که شما تا آخر آخرش هم نمازت با چی تمام میشود؟ با سلام به پیغمبر، با سلام به صالحین. نمازت که تمام شده، از معراج داری برمیگردی دیگر. پیادهای. "من فهمیدم یک عده صالحین هستند، باید کوچک باشم پیششان." السلام علینا و علی عبادالله الصالحین. خر شیطون پیاده شدیم.
نماز قلب را چی نابود میکند؟ سرطان دل چیست؟ آنی که چقدر برایمان مهم است. الان در وسایل طبی چقدر آدم مراعات قلبش را میکند؟ این برای قلب ضرر دارد. گوشیهای موبایل در جیب جلوی قلبش خیلی ضرر شدید دارد. دیگر میدانید خیلی باعث سکته میشود. مثلاً فیلم ماجرا. خب، الان آدم این را میشنود، سریع اگر کسی گوشیش روی قلبش است، سریع جابجا میکند. احتمال را میدهیم. خب، چه کاری است؟ جابجا کنیم. آدم خودش را دوست دارد دیگر. حالا این قلب که ما بخواهیم، نخواهیم، آخرش زیر خاک است. خاک هم نمیرسد، خودمان میرویم زیر خاک. قلب را اهدا کردند. الان دیگر خیلی پیشرفت شده دیگر. خود طرف رفته، بقیه اجزایش ماندهاند. خیلی جالب است. قلبش دارد کار میکند، کلیهاش دارد کار میکند، کبدش دارد کار میکند. در آخرالزمان دیگر از چیزهای عجیبش اینهاست. آخرش رفتنی است. آنی که قلبی که تا آخر باهامان هست، آن را باید بهش رسید. آن نباید مریض باشد. آن سرطان نگیرد.
اصلیترین سرطانی که تهدید میکند آن قلب ما را، قلب وجودمان را، قلب باطنمان را، اصلیترین سرطان چیست؟ بیاییم روایتش را بخوانیم. ادامه روایت دیشبی که از امیرالمومنین خواندیم. خطبه ۹۲ نهجالبلاغه. تکه به تکه میخوانم. ترجمه میکنم. یک سری جاهایش با همدیگر باید صحبت کنیم. "فالْفَلاحَ اللهَ اللهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْیِ وَ عَاجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ وَ سُوْءِ عَاقِبَةِ الْکِبْرِ." آقا امیرالمومنین، آقا، آقا، خدا را، خدا را، از بدعاقبتی تکبر بترسید. "فَاِنَّهَا مَسِیدَةُ اِبْلِیسَ الْعُظْمی." بزرگترین تور شیطون این است. امیرالمومنین فرمود: بزرگترین تور شیطون این است. آنی که باهاش به دام میاندازد تکبر است. با این تور میکند آدم. گول نخوریا. "آقا اینها بیحجاباند، فلاناند. آنها نمیدانم صورت تراشیدهاند، فلاناند." اینها نمیدانم. عوام نباشیم ما، عوام بازی درنیاوریم. من این را بارها عرض کردم. گاهی یک دانه بدحجاب و بیحجاب از ۱۰ هزار محجبه بالاتر است. چرا؟ چون تکبر ندارد. بزرگترین تور شیطون تکبر است. نمیخواهیم تشریح کنم بروم بیحجاب بشوم. آن که معلوم است که. قاطی نکنیم. بدانیم چی مشکل است؟ کجاست؟ جوگیر نشویم یک وقت.
بزرگترین تور شیطون چیست؟ تکبر. یک وقت ممکن است من روضهخوان، به همین روضهخواندن خودم بنازم. نمیدانم چه خاکی دارم به سرم میریزم؟ با همین افتخاری که دارم میکنم. افتخار توهمی. ما خواندیم. برداشت برد شیطونی. بدبخت آن کسی که یک گوشه است، حتی یک وقتی آدم دلش میشکند، اشکش نمیآید. این نزدیکتر است به اهل بیت. یک وقتی خود این گریه کرد. "ده شب رفتیم عجب حالی کردیم امسال. چه گریهای کردیم." اشکش نمیآید. خورده میشود. "من چه غلطی کردم؟ اشکم نمیآید!" آها. خرید. روایت میفرماید: گاهی مومن چهل شب نماز شب میخواند. چند شب نماز شب میخواند؟ عبادات انجام میدهد. کم کم دارد به خودش میبالد. خدا یک زمینه ایجاد میکند، این گناه کند. بعد روایت را داشته باشید. میفرماید: این که گناه میکند، به خودش نهیب میزند. "۴۰ سال عبادت! خدا بیشتر خوشش میآید." ۴۰ سال عبادت. یک موقعیت پیش آمد، یک نگاه حرام. "خاک تو سرم کنم. من نشستم حرام نگاه کردم." همین فحشی که به خودش داد، ۴۰ سال عبادت نوشتند در پروندهاش. خدا دل شکسته را دوست دارد. "در کوی ما شکسته دلی میخرند و بازار خودفروشی از آن سوی شیطون است." ابلیس وقتی آدم از خودش خوشش میآید، میآید میبردش. کیا نوکر شیطونند؟ آدمهایی که از خودشان خوششان میآید، احساس از بقیه بالاترند، از بقیه جلوترند، احساس میکنند کسیاند، احساس میکنند چیزیاند. آدم نابود. "و مکیدته الکبری." بزرگترین کیدی که میزند، ابزار کیدش، حیلهگریاش، همه بازیهای شیطون برای این است که آدم را در این دام بیندازد. همه بازی این است که تو این دام بیفتد. خودشون تو این دام افتاد. بدبخت شد. تا از همان راهی که خودش نابود شده، همه را نابود کند. من بهترم. من به این موجود گلی سجده کنم؟ ما کسی هستیم برای خودمان؟ "با من روضهخوانم، بالده بعد از فلان مداح پیش من تعریف کنم." من بگویم: "هیچی نموند." به خودم یک لحظه مراجعه میکنم، میگویم: "ببین اینجوری هستیا." به نماز تکیه کنیم. میخوانم آیه را: شبهای بد بدبختی است، دست بیندازید از نماز کمک بگیرین. "استعینوا بالصبر و الصلاة." از نماز کمک بگیر. کمکت میکند. نماز نجاتت میدهد. ابلیس بزرگترین تورش این است.
حالا روایت را داشته باشید: "التی تَسَاوَرُ قلوبَ الرجالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ القاتلةِ." میخواهد در دلها تزریق کند این آمپول را. آمپول تکبر را که این اگر در دلی بیفتد، برود توی این قلب، مثل سم کشنده میماند، وجود را میگیرد، میکشد. در دلی تکبر بیفتد، پناه بر خدا. امیرالمومنین گوید: حرفهای من نیست. میدانی کی دارد این حرفها را میزند؟ علی. همه کارش را میکند تزریق تکبر کند در وجود آدم. "یکی من انقدر رأی آوردم. من انقدر مرید دارم. من الان دیگر تازگیها هم یکی از چیزهایی که موجب افتخار است، تعداد فالوور است. من اینقدر فالوور دارم. من را این همه اَد کردند." مدل جدیدش است دیگر. شما ببین با کی داری صحبت میکنی؟ تعداد فالوورهایت را نگاه کن، بعد بیا صحبت کن. چند، چند؟ توهمات، تخیلات. "میدانی ما چقدر کتاب خواندیم؟ میدانی ما شاگرد کی بودیم؟ میدانی ما کجا رفتوآمد داریم؟ میدانیم ما با کیا میپریم؟" لحن را نگاه. لحن کسی است که شیطون تکبر به قلبش تزریق کرده. آدمهایی که در قلبشان ویروس تکبر میافتد، قیافههایشان این شکلی میشود. آدم مریض جذام چه شکلی میشود؟ هپاتیت و دیابت، بیماریهای مختلف، در ظاهر نشانههایی دارد دیگر. علائم را آدم بررسی میکند، تشخیص میدهد بیماری را. بیماری را از علائم تشخیص میدهند. وقتی گردش خون، گردش آلوده است. حالا مثلاً اوره زیاد است، چربی زیاد است. مشکل همهاش هم مال خون است دیگر. عمده همه بیماریها از معده، به خوراک برمیگردد. چی خوردی؟ بعد میرود توی خون، بعد به کبد اثر میگذارد. همه چیز، بین ورودیهاست.
علائم و علامت آدم مریض که بزرگترین بیماری را دارد، کدام بیماری است؟ بیماری تکبر. این در خونش ویروس آلوده تکبر جاری است. علامتاش همین است که وقتی به کسی نگاه میکند، اینجوری نگاه میکند. دیگر همه، همه کار میکند دیگر. بیماری تکبر. مشاور خوب زیاد. دوستانی که قصد ازدواج دارند و اینها، خیلی میبینیم سؤالهای حرفهای طراحی شده برای کشف تکبر. همین قدر که پیدا کنیم طرف تکبر دارد، میگوید: "من توصیه نمیکنم ایشان را." اصل مشکل تکبر است. آنی که برای ما مهم است در مشاورهها به عنوان ملاک ازدواج تکبر است. من اصل معنویت این است که شما تکبر نداشته باشی. "خیلی اهل عبادت و طاعت اینها نیست. بچه خوبی است. تکبر ندارد." این خیلی پسر خوبی است. "هزار جلد کتاب الان توی جیبش است. حرف میزنی، در میآورد! در فلان کتاب، جلد فلان." نمیشود با این زندگی کرد. بزرگترین مرض، تکبر است. تکبر که باشد، آن وقت محبت نمیکند. همهاش توقع محبت دارد. بعد تازه محبت که میکنی، "این که چیزی نیست!" آدمهای متکبر خیلی زندگی باهاشون سخت است. خیلی. مرد متکبر یک جور، زن متکبر یک جور.
پیغمبر با اصحابشان میرفتند. پیرزنی نشسته بود وسط راه، پهن کرده بود. پیرزن بود، نشسته بود، چی چی میفروخت؟ گدایی میکرد؟ چه کار میکرد؟ یکی از اصحاب پیغمبر گفت: "ما سپاهمان دارد میآید پشت من. نمیروم. شما از آن ور." "ولش کنید. این متکبری است." متکبر حرف زدن ندارد. ولش. آدم گردنکلفت که نمیشود حرف زد که سرش بخورد. دور از جون شما، ببخشید، از آن حرفهایی که تصمیم گرفتیم نباید نزنیم. یکی یک کلمهاش را فقط بگویم: بعضیها -وقتی آدم متکبر یک جایی، یک موقعیتی میشود که کوچک بشود- "هار" میشود. در روایت است: خدا مریضی را میاندازد برای اینکه سر بنده را ... خودش بهتر میشود، نرم میشود. یا بدتر میشود؟ بقیه روایت را داشته باشید: "فَما تکدّی ابداً." این وقتی بیفتد در قلب، دیگر چیزی نیست که مانع نفوذش بشود. همه وجودت را میگیرد تکبر که بیاید. "و لا تُشویِ احداً." هیچکس هم استثنا نیست بگوید: "آقا ما فرق میکنیم." همه را میزند. فکر نکنی بروی باسواد بشوی، نجات پیدا میکنی. بگویی: "من میروم عالم میشوم، از تکبر نجات پیدا میکنم." وقتی عالم شدی، هیچ کدامش نجاتت نمیدهد.
خب، حالا آقا جون چه کار کنیم نجات پیدا کنیم؟ "و اَن ذَلِکَ ما حَرَسَ اللهُ بِهِ عبادَهُ المومنینَ بالصلاةِ." خدا راه حراست گذاشته برای اینکه شیطون این ویروس را وارد نکند. چی میگویند؟ برابر ویروس بزنیم و قایم بشویم؟ واکسن. واکسن ضد تکبر چیست؟ حضرت میفرمایند: خدا برای حراست بندههایش نماز و زکات. خدا پدر و مادرتان. نماز و زکات. حالا، حالا در مورد این بحث میکنیم. حضرت نماز و زکات و روزه، این سه تا را اشاره کردند. نظر شما کدامش اصل است؟ نماز. چرا؟ برای اینکه روزه که سالی چند تا داریم؟ ۳۰ تا. آن هم یک ماه. این زکات سالی چند تا داریم؟ یک خمس داریم، سالی یک بار است. اگر کسی خرما و کشمش و طلا و نقره و فلان و اینها داشته باشد، سالی یک بار بهش تعلق میگیرد. زکات فطریه هم که سالی یک بار است. آن هم تازه به برخی تعلق میگیرد، برخی تعلق نمیگیرد. روزه وقتی تعلق میگیرد، وقتی تعلق نمیگیرد. زکات به برخی تعلق میگیرد، وقتی تعلق نمیگیرد. نماز است که مال ۲۴ ساعته است و همه باید بخوانند. یارو وسط جنگ، نماز دارد قضا میشود. دشمن میخواهد بکشدش، نمازش را نخوانده. نماز را درنده نباید باشد. نماز برای چی؟ نماز برای اینکه دلت توی آن تکبر نیفتد. نماز محافظ دل در برابر سمیترین ویروس عالم، ویروس تکبر است. محافظت میکند.
بقیهاش را بیاور: "فِی الاَیامِ المفروضاتِ تَسْکِینًا لِاَطرافِهِم." شما وایمیستی روی پاهات، به حالت نظامی که در برابر فرمانده آدم کوچک، سرش را انداخته پایین. اول بسم الله چه کار میکنی؟ "بعد خم میشوی رکوع." در طول عمرتان چند بار برای کسی رکوع کردید؟ کسی هست حالا برای کسی رکوع کرده باشد؟ خم بشوید. قشنگ زاویه، زاویه قائمه. یک زاویه قائمه در برابر کسی بوده تا حالا؟ بازیگرها میآیند روی صحنه انجام میدهند. حالا دیگر رکوع، سجده که دیگر تا حالا ندیدیم کسی انجام بدهد. بازیگران روی زانو دست و پا بنشینند. "سجدتُ لکُم یا موالیّه!" دیگر اوج خواری است دیگر. آقا دیگر هیچی. از این اصطلاحاتی که گاهی جوان فاز رفاقت به همدیگر میگویند: "چی چی تو سجده ما به خدا میگوییم؟" به کسی که لیاقت این حرفها را دارد. حالا این همه پیش این و آن رکوع کردم. چی شد؟ دو روز هوایت را دارند. بعد، بعد یکی بهتر میآید. بعد بدن دیگر به دردشان نمیخوری.
بعد، بعد: "آن عالم به پسرش گفت، خدا رحمتش کند، فرمود: پسرم مردم را زیاد راضی نکن." مردم راضی میشوند. یک دانه خداست. مردم زیادند. هفت میلیارد آدم را میخواهی راضی کنی. هر یک دانهشان یک عمر وقت میبرد راضی کردن. یک خدایی که همان اولی که رو میکنی بهش، میگوید: "من زودتر رو کردم. من منتظرت بودم." کدامش لیاقتش را دارد؟ از کدام؟ ما از مردم؟ اینجا هدف ما جلب رضایت کیست؟ شماست یا خداست؟ "خداست." هدف ما جلب رضایت شماست؟ "شما کیست؟" دروغ نوشتی آنجا تو گوشش. زندگی خیلیا زندگیها سر و کلاف سردرگم است، تهش معلوم نیست به کی میرسد. خوش به حال آنی که گشته، خدا را پیدا کرده، با همان بسته است. هدف ما جلب رضایت خداست. آن هم میدانم چه جور راضی میشود. آن هم زود هم راضی. عملیات نماز، عملیات کوچک شدن پیش خداست. روزی ۵ وعده میرویم، میگوییم: "نوکرتم، خاک پاتم، چاکرتم، دلیلم، اصلاً من مردمتم. من کشته مردمتم. خودم فدات. اصلاً یک نگاه به ما کن." "زیر پاتم." "الله اکبر." بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا من چاکرتم، نوکر تم.
بعد کوچک که شد، بزرگ. بزرگ که شد، کوچک میشود. نظام عالم این شکلی است. پیش خدا کوچک میشود، بزرگ. پیش خدا بزرگ میشود، کوچک. آیات قرآنی دیگر در مورد ابلیس فرمود: "این کارها را، همه این کارها را کرد، گردنکشی در بیاورد." "من الساغرین" کردم، لهش کردم، خرد خاکشیرش کردم. بعد پیغمبر چی؟ پیغمبر هی صورت به خاک میمالید. خدا بهش فرمود: "و رفعنا لک ذکرک." اسمت را بزرگت کردیم. تو عالم کوچک بشوی، بزرگ میشوی. بزرگ بشوی، کوچک میشوی. تو عالم برعکس. یکی از برعکسهایش "تَسکینًا لِاَطرافِهِم و تَخشیعًا لِأبصارِهِم" است. تو نماز چشمهایت را اینور آنور نینداز. سر پایین. چشم آنجا. "و تذلیلًا لِأَنفُسِهِم." خدا نماز گذاشته برای اینکه جانها را ذلیل کند در برابر خودش. در برابر خودش. آقا ذلیل نشویم؟ ذلیل بد است؟ نه. ذلیل باید یک جا بشوی. یا پیش خدا، یا پیش مردم. بخوری باشد، نخوری پای خودش.
ببین یزید انداخت قلب، قلب میرفت بالا. "ما بردیم! ای کاش بابام بود! لیته اشیاخی بدر!" "بردیم! چی شد؟" "بردی؟ کجایی الان آقای یزید؟ کجایی؟ کدوم قبرستونی؟ کجایی؟ کو؟ کو؟ کجاست آقای یزید؟ کو؟ ببخشید قبرش کو؟ خودش کو؟" میگن بعد چند صد سال قبرش را باز کردند، یک راسته، یک نخ سیاه سوخته وسط قبر بود. "هیچی دیگر. گربهها میرفتند. قبر یزید است. یک تکه چیز سوخته آنجا." حالا امام حسین چی؟ فقط ۱۸ بار متوکل این قبر را خراب کرد، با شخم صاف کرد. فقط متوکل ۱۸ بار. امسال میبینی چی شد؟ پارسال اربعین یک کلیپی دیدم بچههای عراقی ساخته بودند از سال ۲۰۰۳ به نظرم. جمعیت کربلاییها را بگویم دیگر وقتمان هم کم است. ۲۰۰۳ جمعیتی که میآمدند اربعین. ۲۰۰۳ اول سقوط صدام: ۸۰۰ هزار نفر. نمیدانم سال بعد: ۱ میلیون و ۵۰۰. بعد ۲ میلیون. بعد ۴ میلیون. بعد ۵ میلیون. آمد آمد آمد تا ۲۰۱۴. الان ۲۰۱۵. بعد اربعین امسال میشود ۲۰۱۶ یا همان ۲۰۱۵. ۲۰۱۴ مثلاً ۱۷ میلیون. ۲۰۱۳: ۱۷ میلیون. ۲۰۱۴: ۲۰ میلیون. امسال ۲۵ میلیون. سال بعد ادامه بده. معلوم است دیگر. الان حداقل ۳۵ میلیون از الان اعلام کردند. که دیگر: "ویزام داعشی! آی داعشی! تو کدوم صحابه تو عالم هستش که ۱۷ میلیون، ۲۰ میلیون واسش با این وضعیت ناامنی برن ۹۰ کیلومتر پیاده برن، بعد برگردند؟" بدبخت. عزت عالم دست ابیعبدالله است. چون ذلت در برابر خدا کامل مال او بود. یک رتبهای را زده در ذلت که دیگر کسی نمیتواند بیاید بگیردش. روی زمین هرچی دارد پخش کند روی زمین. در برابر خدا: "خدایا من هیچتم. هیچتم. اعضای بدنم همه را پخش میکنم روی زمین. اعضای مقطعه." میخواهم بگویم: "هیچتم. پس چه کار کرد؟" هرچی داشت. خدا هرچی دارد میدهد. خدا کم دارد؟ همه عالم جمع شدند حسین را بزنند کنار. همه عالم دارند ازش سیلی میخورند. همه به یک نفر. یک نفر به همه عالم. سال به سال هی دارد لهتان میکند. هی دارد میزند. میآید جلو. ساطوری دارد میزند. میآید.
"وَ تذلیلًا لِأَنفُسِهِم وَ تَخفِیَفًا لِقُلوبِهِم." دلها در برابر خدا بیاید پایین با نماز. "وَاِذْهابًا لِلْخَلْوِ خیالات عَنْهُم." خیالات، توهمات بیاید بیرون. "من کی ام؟ و من چی ام؟ و من دکترم و من فلانم. من اگر نیم ساعت نباشم ۵۰۰ نفر میمیرند! من همه رو بذار کنار. بیا اینجا وایسا، بگو هیچی نیستم." یادت نرود الان عمل جراحی کردی، فکر کردی تو داری زندگی میری؟ بیا اینجا. بیا اینجا. بیچاره! خودت مریض بشوی، کی میخواهد تو را شفا بدهد؟ از این داستان خیلی در تاریخ هست دیگر. فلان دکتر که بزرگترین دکتر است، نمیدانم مثلاً چی چی بود. خودش به همان مریضی مرد. "دانلو تشخیصش بده." فراوان. "خواندن دکتر رده اول مثلاً نمیدانم کبد مثلاً دیگر از این بهتر نبود در طول تاریخ." خودش به فلان بیماری کبدی از دنیا رفت. "من به ذهن تو دارم میاندازم این بیماری این است، درمانش این است. تو دارو. من دارم شفا میگذارم. من دارم راه تشخیص را برایت باز میکنم. من نگذارم تو تشخیص تو، خودت میمیری از این بیماری. بیا اینجا. بیا به سجده. توهمات برمیدارد."
بله. "ما فی ذَٰلِکَ مِن تأثيرٍ عَظیمٍ." توی بدن ما کدام اعضا از همه گرامیتر است؟ صورت آدم. عتیق است. گرامیترین حکم عتیقه. دست شما این میزان بیاحترامی تو گوس گوش؟ شما اصلاً قابل مقایسه نیست. قابل مقایسه است. دست شما. وجود ما، همه حیثیت ما، همه احترام ما به این است. عمل زیبایی میروم، میکند. پوست دست را نمیکشم، پوست صورت را میکشد. زیبایی آدم به چهرهاش است. طراوت آدم به چهرهاش است. احترام آدم به چهرهاش است. جایگاه آدم به چهرهاش است. به خاک. تازه از مستحباتش این است که پیشانی که گذاشتی، بعد نماز سمت راست و چپ هم بمالی به خاک. "آقا من زمین خورده تم، این صورت... راز." یا اباعبدالله! این طرف، اینی که در زیارت ناحیه میفرماید که تمام محاسن گلآلود شده بود. صورتی که خونی است، هی این طرف را به خاک مالید، هی آن طرف را به خاک مالید. "خدایا! فرق سیاه، قیاس بهدادم برس، کمکم کن، دستم را بگیر. من حسینتم. من هیچتم. من هیچتم. قبول کن از ما." ببین بپذیر. نکنه ما برای امام حسین کار کنیم، خیالات ورمون دارد ها. کار برای امام حسین اگر اثر داشته باشد، باید شب به شب که میآییم هی خردتر، نرمتر باشیم. هی احساس کمتری بکنی. مثل امام زمان باشیم. امام زمان میفرماید: "یک عمره دارم گریه میکنم. حسین جان! ناراحتم چرا من تا حالا برات نمردم؟ حقات ادا نشده." حق حسین فقط با... تازه آن هم ادا نمیشود. اگر بخواهد ادا بشود، وقتی ادا میشود که آدم فقط برایش بمیرد. حالا مثلاً فرض کن بچههایمان را هم برای حسین دادیم. حق حسین مگر ادا میشود؟ حالا برای حسین سیلی هم خوردیم. حق حسین فقط برای حسین. اگر آدم از عشق حسین مرد.
یا زینب! یا زینب! اگر یک نفر در عالم حق حسین را ادا کرده باشد، همین خانم زینب است. "مدعی را گو مزن بیهوده لاف عاشقی / این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است." یک نفر در عالم فقط اجازه دارد بگوید: "جانم حسین." ما فقط همه باید بگوییم: "جانم زینب." پشت در خانه زینبی. ما را کجا به خانه ابیعبدالله؟ چی دادیم برای حسین که بخواهیم بیاییم بگوییم: "به راهم بده دو تا بچه دسته گل دادم! نیامد نگاه کنه. نیامد جمع کنه." "اینها که چیزی نیست، بچه داشتم، بچه نداشتم." "من بچه را به عشق تو بزرگ کردم." "چی شده؟ من چیزی ندارم برای تو. من کوچکم. من خارم. من زمینخوردهام. من سیلیخوردهام. من زمینخورده بچههایت هستم." حسین الکی نیست. امام حسین به کسی بگوید: "تو نماز شبت من را دعا کن." چه نمازی است که امام حسین چشم به این نماز دارد؟ لحظه آخر: "خواهرم، نماز، نماز، نماز." زینبه. نماز و نمازی است که شام عاشورا، شب یازدهم، امام سجاد بفرماید: "بیدار شدم دیدم عمهام نشسته نماز میخواند." باید ایستاده باشد. اگر دارد استراحت، خوابیده باشد. این چیست؟ نماز این است ها. این نماز عرضه داشتن. "عزیز برادر." نماز فرمود: "عزیزم، دیگر نایی ندارم." بابا ابیعبدالله کنار. "کمرم شکست." فقط غم عباس باشد. باید کمر زینب بشکند. حالا فرض کن بچههایش هم نه، عباس هم نه. "خانم جان فدات بشوم. زینب علی! عشق علی! وجود علی! افتخار علی! مجلس!"
دو تا شهید، دو تا شهید بودند. شهید خودت. "بزن خانم جان شما بیا امشب اینجا. شما مجلس داری." آی خدا، آی خدا.
صلی الله علیک یا اباعبدالله و علی الارواح. با یک احساس فقری به ابیعبدالله سلام کن. احساس فقر مطلق، کوچکی مطلق. با احساس "علیک منی سلام الله ابدا ما بقی و بقیه اللیل و النهار." دارم نوکرتم حسین. "و لا جعله الله آخر العهد من لزیارتکم." امشب دست روی سینهات بگذار، با مثل نوکران، مثل دو آقازاده زینب اینجور سلام بده: "السلام علیک یا حسین و علی اصحاب الحسین." امشب بگذار زیارت ناحیه بگویم. امام زمان، آقا، اینقدر احترام میکند به بچههای زینب. پیش ابیعبدالله خودشان را کوچک کردند، بزرگ شدند. ولی عصر، امام زمان، هر روز به این دعا، آقازادهها جدا سلام میکند. "السلام علی عبدالله بن جعفر و منازل الافکار الناس و الرحمن للمطاع و القر." "لعن الله قاتلیه." امام زمان به او سلام میدهد. امام زمان میفرماید: "سلام بر کسی که نوه جعفر طیار بود." آن شیر، آن مرد غیور. نوههای جعفر دارند. بچههای زینب. عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب، پسر جعفر طیار است. میدانی جعفر طیار کیست؟ همان کسی است که بعد از ماجرای کوچه. امیرالمومنین فرمود: "اگر برادرم جعفر بود، هیچکس جرأت نمیکرد." نوههای جعفر، خون جعفر توی رگهایشان است. خون امیرالمومنین. اصلاً تربیت کرده اینها را برای همچین لحظهای. چه کسانیاند؟ چه بچههاییاند؟ بگویم چه جور جنگی کردند. شاید این روضه را نشنیده باشید. کمتر برایتان خواندهاند.
اصل معتبرترین مقتل این است درباره پسر زینب کبری. "مَن بَعْدَ عبدالله." آمد توی میدان، شروع کرد رجز خواندن: "اقسمت لا ادخُلُ الا الجَنَّةَ." "آمدم توی میدان فقط میخواهم بروم به جدم ملحق بشوم." "کی مرده؟ بیاید با من بجنگد. میخواهم یکی یکی نابودتان کنم." این پسر زینب است. شیرمرد. مادر وقتی دلاوری از فرزند میبیند، جزء کارهای پسر است! یک نهیب زد به دشمن. جزء کارهای پسر است! زینب سرافراز شد، افتخار کرد. "خوب تربیت شده. الحمدلله بچهام سرافرازم کرد." "لا اله الا الله." بگویم؟ به خدا جیگرم آتش میگیرد. زنجانی در وصیت و در نقل، نقل میکند، میگوید: "نُه نفر بودند کربلا جلو چشم مادرهایشان کشته شدند. مادرها از توی خیمهها نگاه میکردند." "جانم به تو که امشب حال داری جلو چشم میجنگی! یکی از آن نه تا این است." جعفر، پسر زینب. "زینب و تنظر الیَ." ایستاده بود، نگاه میکرد. شیرش داشت میجنگید، دلاورمردانه جلو چشم مادر کشته شد، زمین خورد. نکرده مادر کنار بچه برود، بچه را آغوش بگیرد. خدا را شاهد میگیرم حتی یک نقل نکرده یک بار زینب اسم بچههایش را بیاورد: "قابلت را ندارند حسین. فدا سرت آقا جان." حتی یک نفر نقل نکرده از آنجایی که زینب ایستاد نگاه میکرد، حتی یک قطره اشک ریخته باشد. حتی یک کلمه. فقط یک جا شد از روی بلندی نگاه پریشان کرد. گفت: "مدینه! یا رسول الله! هذا..." این کشتن حسین! ای سید! "دست و پا در خون گریه کرد."
در حال بارگذاری نظرات...