نمای کلی خطبه فدکیه
مانیفست اعتقادی شیعه
بررسی ویژگیهای خاص خطبه فدکیه
محور اساسی خطبه؛ دوری مردم از قرآن
حضرت زهرا (س) چه استفادهای از بحث ارث کردند؟
۲۰ محور کلی خطبه
متوسم یعنی چه؟
روایت از امام رضا (ع) در مورد متوسمین
فدک؛ نقطه درگیری اسلام و یهود
محور اول خطبه؛ ورود حضرت زهرا (س) به مسجد
یک دوره اسلامشناسی در خطبه فدکیه
رحلت پیامبر اسلام یا شهادت پیامبر خدا؟
آسیبشناسی مردم توسط حضرت فاطمه (س)
حضرت فاطمه (س) پس از ایراد خطبه چه کرد؟
چرا امیرالمؤمنین علی (ع) قیام نکرد؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل العقدة من لسانی یفقهوا قولی. حسبی الله و نعم الوکیل لا حول و لا قوة الا بالله.
ماشاءالله در خدمت خطبه حضرت صدیقه کبری سلاماللهعلیها هستیم. انشاءالله از خطبه بتوانیم استفاده کنیم. البته در ایام چند جلسهای مقدمات این خطبه گفته شد که حالا به خاطر اینکه مطالب تکرار نشود و ملالآور نگردد، از آن نکاتی که جلسات قبل گفته شد میگذریم که ناظر به فضای خطبه فدکیه حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود و آنجا نکاتی عرض شد که حضرت صدیقه سلاماللهعلیها دو خطبه دارند: یکی خطبه مسجد ایشان، یکی خطبه منزل ایشان. خطبه مسجد معروف به خطبه فدکیه است. اینکه به "فدکیه" معروف شده، دلیلی دارد که انشاءالله بعداً در اثنای کلام و در جلسات بعد به آن میرسیم که چرا از بین این همه مسائلی که آنجا اهمیت دارد در درگیری اهل بیت با مدعیان خلافت، فقط بحث فدک را پیش میکشند؟ حضرت زهرا به عنوان سلاح برنده (البته این خودِ بحث فدک هم در واقع نیست، بحث ارث بیشتر در آن زمینه وارد میشود). آنان با یک حدیث جعلی که ساختند: "معاشر الانبیاء لا نورث (ما پیغمبران ارث بر جا نمیگذاریم)"، با همین مبارزه میکنند. خلاصه، بحث مفصل است و انشاءالله جلسات بعد به آن میرسیم.
خطبه حضرت زهرا سلاماللهعلیها یک خطبه فوقالعاده است. حالا بعضی نکاتی که در جلسات قبلم عرض شد، دوباره اشارهای به آن بکنم: این خطبه را میتوان به عنوان مانیفست اعتقادی شیعه معرفی کرد. یعنی اگر از ما بپرسند شما مجموعه اعتقاداتتان نسبت به عالم و نسبت به خدا و نبوت، مخصوصاً در این دو بحث (بحث توحید و رسالت)، چگونه است؟ در این دو زمینه مجموعه اعتقاداتتان را جمعبندی کنید و چکیدهای یکی دو صفحه به ما بدهید. میخواهم یک منشور -مثلاً- در عالم منتشر بکنیم؛ یک سری سرفصلها داشته باشیم که سرفصل کلی باشد. ما یک منشور مختصری و جمعوجور میخواهیم؛ یک چیز مثلاً ده-پانزده صفحهای در بیاوریم بگوییم که اعتقاد اسلام، و مخصوصاً شیعه، نسبت به خدا و پیغمبر این است. و نسبت به خدا و پیغمبر و موضوع معاد، تا حدودی خطبه فدکیه حضرت زهرا از این جهت فوقالعاده است. مخصوصاً از جهت هستیشناسی و مخصوصاً مبدأشناسی خطبه فدکیه واقعاً بینظیر است. ما از جهت مبدأشناسی هیچ روایتی به نورانیت و ظرافت و دقت خطبه فدکیه نداریم که انقدر قشنگ هسته مرکزی خلقت و آن نقطه مرکزی ارتباط انسان با خدا را تبیین کرده باشد که بحثش فوقالعاده پیچیده است. فلاسفه اینجا در این زمینه به قول بعضی «لنگ انداختهاند». بحث بسیار همین دو کلمه است: "لا من شیء"، همین سه تا حرف؛ که این -به تعبیر حضرت آیتالله جوادی آملی- میفرمودند که به نحوی است که طلبهای که حتی سی چهل سال درس خوانده، باز باید سی چهل سال فقط روی این مطلب کار بکند تا همین سه حرف را بفهمد. یعنی اینکه خدا "لا من شیء" این عالم را آفرید. بحثهای مفصل فلسفی، آراء مختلف، هزاران سال (میشود گفت از دوران افلاطون) بحثهای بسیار گستردهای در این زمینه بوده. خطبه فدکیه حضرت زهرا با سه حرف این بحث را کامل جا میاندازد. و حالا فعلاً در مقام پرداختن به این مطلب نیستیم، فقط از جهت ویژگیهای خاص خطبه فدکیه میخواهیم بحث بکنیم. از لحاظ مختلف، خطبه ویژگیهای خاصی دارد.
یکی از ویژگیهای خاصش این است که این خطبه سراسر تفسیر آیات قرآن است؛ از ابتدا تا انتها. در کنار اینکه از اول تا آخر حضرت زهرا سلاماللهعلیها آیات قرآن را تفسیر کردند، بیست و هشت جا مستقیماً اشاره کردند. این خطبه در کتابهایی که در حدود ده صفحه است (حالا در بعضی چاپها مثلاً پنج صفحه، بعضی هفت صفحه، بعضی کمتر یا بیشتر)، بیست و هشت آیه قرآن به آن اشاره شده است؛ که اینها فقط مستقیم است. بعد آیات غیر مستقیمی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها به آن اشاره کردهاند، آن هم بحثش مفصل است که انشاءالله از اول خطبه که وارد بشویم، تکتک کلمه به کلمه که فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به کار بردند و حتی به کار نبردند؛ حرکاتی که انجام دادند، حرف نزدنشان، آن نحوه ورودشان، نحوه آمدنشان و رفتنشان، همه مستند به آیات قرآن است که انشاءالله خدا توفیق بدهد وارد بحث بشویم، به آن میپردازیم.
محور اساسی سخنان فاطمه زهرا در این خطبه، برخلاف آن چیزی که ما فکر میکنیم در مورد فدک، اصلاً در مورد فدک نیست. محور اصلی سخنان فاطمه زهرا، قرآن است؛ نه اینکه آیات قرآن را اشاره بکند. درد فاطمه زهرا از ابتدا تا انتها، دوری مردم و دوری جامعه خودشان از قرآن است. در واقع میشود گفت این خطبه فاطمه زهرا، دردنامه ایشان در پای قرآن است. البته در کنارش یک گلایه از ظلمهایی که به خودشان شده دارند. در کنارش یک چشمپوشی که از سنت رسولالله شده دارند. همه اینها هست. ولی آنی که محور است و اصل حرف اساسی و عمده فاطمه زهراست، قرآن است؛ برای همین فاطمه زهرا سلاماللهعلیها داستان فدک را پیش گرفتند. با داستان فدک بحث ارث را وسط میکشند. با بحث ارث جهل مدعیان خلافت نسبت به آیات قرآن را وسط میکشند. یعنی با این آیات میان تبیین میکنند که اینانی که مدعی خلافتاند، اصلاً آیات اصلی قرآن، آیات شفاف قرآن، این همه مسائل در مورد ارث شفاف است؛ اینها را بلد نیستند؟ نمیفهمند؟ بیسوادی اینها را فاطمه زهرا میخواهد نشان بدهد. فاطمه زهرا میخواهم بگویم که حالا من انشاءالله در این جلسه عرض میکنم که خطبه فدکیه حضرت زهرا سلاماللهعلیه بیست تا محور دارد. انشاءالله به آن میپردازیم.
آن انتهای کار که حضرت زهرا سلاماللهعلیها میخواهند بحث را تمام بکنند، در آن لحظات ابوبکر در احتجاج و مناظره کم آورده بود. هر دری زده که بخواهد حرف خودش را اثبات بکند، نتوانسته. فاطمه زهرا از طرق مختلف راه را به روی او بسته. آن انتهای کار که کم میآورد، دیگر از جهت شروع میکند به ستایش فاطمه زهرا. از جهت ادامه میدهد میگوید شما معدن علمید، معدن حکمتی. "تو، پسرعموت، پدرت، همه شما را ما دوست داریم. ما دیگر در برابر شما چیزی نداریم." ولی این مردم مرا انتخاب کردهاند. آخر کار بار خلافت خودش را میاندازد روی دوش مردم. البته یک نکته بسیار مهمی هم که هست، این است که فاطمه زهرا با عمر همکلام نمیشوند، با ابوبکر همکلام میشوند. بعد آن وقتی وارد مسجد میشوند که عمر در مسجد نیست. هیچ کدام از مناظرات علمی فاطمه زهرا با عمر نیست. این به خاطر تیپهای شخصیتی این دو تاست. ابوبکر شخصاً آدم محافظهکاری است، دنبال این است که آرامش به فضا حاکم باشد. آدم شلوغکنی نیست. آدم بزنبهادری نیست. به قول امروزیها، جزء اراذل و اوباش نیست، به این معنا که بخواهد شلوغ بکند، با سر و صدا و عربدهکشی و این جور حرفها، بحث خودش را پیش ببرد. برعکس عمر، اصلاً اهل مناظره و بحث علمی و احتجاج و اینها نیست. مخالف حرفش حرف بزنی، داد میزند، سیلی میزند. ابوبکر آدمی است که همیشه دنبال این است که فضا آرام شود. هی فضا را میخواهد آرام بکند. تیپهای مختلف، خیلی بحث مهمی است؛ شناخت تیپهای مختلف شخصیتی. با چه دشمنی چه جور باید برخورد کرد؟ یک بحثی است که بحث بهروز ماست. اینها. ما فکر میکنیم که فقط صرف اینکه مثلاً طرف یک چیزی را اعتقاد ندارد، ما باید سرش داد بزنیم؟ حتماً! هر دو هم میگویند که ما خوشمان نمیآید که مثلاً حجاب داشته باشیم. خب با این دو تا باید چه جوری برخورد کرد؟ یکی را باید با ناز و نوازش، یکی را باید با عربده، یکی با داد... اینها شخصیتشناسی میخواهد که احتیاج به بصیرت دارد. و آن بصیرت هم چیزی است که همراه نور است. مومن. خدا به مومن میدهد. آن دیگر چیزی است که درسگرفتنی نیست، وراثتی نیست، به قول معروف وراثتی یک چیزی نیست که بگوییم که حالا یک کلاسی بگذاریم بفهمیم که ما آدمها را از کجا باید بشناسیم. این جوری نیست؛ درسگرفتنی نیست. یک قدرت ویژهای است که به خاطر لطافت روحی که خدا به مومنان میدهد. مومن وقتی که لطیف میشود، بصیرت باطنی پیدا میکند. به تعبیر آیات قرآن "متوسّم" میشود. این تعبیر خیلی تعبیر زیبایی است: "ان فی ذالک لآیات لقوم یتوسمون". (یعنی) نشانه شناس میشود. وسمه شناس میشود. وسمه هم که میگویند یا همین کلمه سیمایی که خودمان بین خودمان داریم، این سیما به معنی چهره نیست؛ به معنی "صدا و سیما". سیما در برابر صدا نیست. ممکن است یک کسی علامتش در صدایش باشد. یک کسی علامتش در چهرهاش باشد. ما "صدا و صورت" داریم، نه "صدا و سیما". صدا و صورت داریم. هر دوی اینها ممکن است در سیما باشد. یک آدمی ممکن است شما از صدایش بشناسید؛ یک آدمی ممکن است از صورتش بشناسید. چون معمولاً ما آدمها را از صورتشان میشناسیم. سیما را معمولاً به صورت تعبیر میکنند. میگویند "این سیمایش در صدایش است". تعبیر قرآنی هم همین است: "سیماهم فی وجوههم من اثر السجود". علامت نماز شبخوانها و عرض شود که متحجرین و کسانی که اهل عبادتاند، همین است. علامتش در "سیماهم فی وجوههم من اثر السجود" است. با سجدههایی که انجام دادهاند، در صورتشان سیمای ملکوتی شکل گرفته. نه اینکه "سیمای ملکوتی" در برابر "صدای ملکوتی" باشد. سیمای ملکوتی در صورتشان است. خدا بهشان داده. این نکته خیلی مهمی است. این "صدا و سیمایی" که ما میگوییم غلط است. ما "صدا و صورت" داریم، و یک سیما در برابر آن. این مومن "متوسّم" میشود یعنی سیما شناس میشود، علامتشناس. این می شود متوسّم. در سوره حجر، آیات آخر سوره حجر، این مطلب به آن اشاره میکند. بعد امام رضا علیهالسلام در تفسیر این آیه میفرمایند که ما اهل بیت متوسّم هستیم. پیشانی طرف، علامتی است که هر مومن و کافر، هر انسان روی کره زمین، وسط پیشانی خودش، بین دو چشم و بالای دو دست. وسط علامت دارد. ایمان و کفر و عاقبت و ابتدا و همه چیز او، سرنوشت او، آنجا نوشته شده. کسی که "وسمه شناس" و "سیما شناس" است، آنجا را که نگاه میکند، میفهمد طرف کیست و برخورد کند. این آدم الان چه احتیاجی دارد؟ این آدم عاقبتش چه میشود؟ این آدم چه موانعی سر راهش است؟ این آدم چه استعدادهایی دارد؟ می شود متوسّم. متوسّم کسی است که -حالا- حضرت زهرا سلاماللهعلیها به خاطر وسعتی که دارند، متوسّمند. میدانند در چه فضایی هستند. از کجا شروع کنند؟ به کجا تمام کنند؟ چه بگویند؟ از کجا به مخالف خودشان ضربه بزنند؟ از کدام نقطه اگر او ضربه بخورد، شیرازه کارش از هم میپاشد؟ این دیگر قدرتی است که خدا به خاطر معنویت و نورانیت این بزرگان به اینها داده. و هر کسی که در این ردیف قرار بگیرد، این ویژگی را دارا میشود.
خلاصه، در هر صورت، در انتهای بحث که حضرت زهرا با ابوبکر بحث میکنند و ابوبکر آنجا کم میآورد و میگوید که مردم هر چه بین من و تو بگویند، همان صحیح است. بعد آنجا حضرت برمیگردند و خطاب به جمعیت میکنند. حالا مدتها طول میکشد تا به جمله حضرت زهرا برسیم. آنجا حضرت زهرا میفرمایند که شما همه مشکلتان این است که "کلا بل ران علی قلوبکم" (آری، بلکه بر دلهایتان زنگار نشسته). اگر قرآن میخواندید، میفهمیدیدید "کی دارد درست میگوید، کی بیشتر قدرت دارد، کی بیشتر توان اجرایی دارد، کی بیشتر حرفش برش دارد، کی بیشتر طالب دارد بین مردم". میدیدید حرف کی قرآنیتر است. بعد از این همه استشهاد قرآنی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها دارند و این همه آیه قرآن را به آن اشاره میکنند (بیست و هشت آیه را مستقیم به آن اشاره میکنند و بسیاری از آیات را غیرمستقیم به آن اشاره میکنند)، یک خطبهای که سراسر قرآن است. فاطمه زهرا با قرآن آمده وسط. بعد اینها حرف قرآن را نمیفهمند!
این خطبه بیست تا محور دارد. ما محورها را تکتک میگوییم. حالا ببینیم امروز چقدر فرصت میشود. بعد انشاءالله این فضای کلی خطبه که دستمان آمد، وارد متن خطبه میشویم. محور اول خطبه، ورود فاطمه زهرا به مجلس است. به نحوی وارد مجلس میشوند، وارد مسجد میشوند. با ورودشان (حالا با آن تشریفاتی که داشته)، ورودشان به مسجد، با آن عملیات روانی که شکل میگیرد، گریههایی که فاطمه زهرا میکند. فضا یکپارچه اشک و ناله میشود. دوباره حضرت زهرا ساکت میشوند، دوباره گریه میکنند. فضا دوباره پرالتهاب میشود. آنجا فضا کاملاً به سمت حضرت زهرا گرایش پیدا میکند. آنجا سخنرانی، سخنرانیای که شروع میکنند. اولین محوری که در سخنرانیشان دارند، بحث توحید است؛ در مورد خدا و صفات حمد و ثنای الهی، رابطه انسان با خدا. در این زمینه صحبت میکنند. محور بعد در مورد رسالت است؛ در مورد بعثت، در مورد پیغمبر اکرم و اینکه رابطه پیغمبر با خدا و اینکه خدا چرا پیغمبر فرستاده؟ در چه فضایی فرستاده؟ پیغمبر قرار بوده چکار بکند؟ چکارها کرده؟ چه افتخاراتی برای شما آورده؟ در چه فضایی وارد شده؟ شما چی بودید؟ پیغمبر آمد چی شدید؟ اینها جمعبندی شده. میگویم مثلاً شاید هفت هشت خط مطلب باشد. بعداً محور بعدی فرمایشات حضرت صدیقه کبری وقتی که -پس اول خطاب با مردم نیست- سخنرانی ایشان اول از همه یک سخنرانی کلی در مورد خدا، در مورد پیغمبر. بعد که اینها را فرمودند، حالا خطاب میکنند به مردم. بعد به آنها که در جمع نشستهاند: "چکارها کردید؟" بعد "الان در چه وضعی هستید؟!" رد شویم. حالا جلسه اولی که وارد خطبه شدیم، انشاءالله فردا بحثمان عمقیتر میشود. انشاءالله فردا بحثمان وارد بحث حجاب میشود اگر خدا بخواهد. حالا بعضی میگویند "چه ربطی دارد به فدکیه؟" فقط خطبه فدکیه حضرت زهرا، آن نمای حجاب حضرت زهراست. با آن فضا وقتی وارد میشوند، حضور حِماسی در مسجد دارند که بحث حجاب، انشاءالله چند جلسهای به آن بپردازیم. ای خدا توفیق بدهد. من این تصویر کلی را از خطبه بگویم، چون دیگر بعداً این تصویر کلی را نداریم. دیگر وارد متن خطبه میشویم. ممکن است چندین جلسه هم طول بکشد. خطبهمان چند سال طول بکشد، این بحثمان. انشاءالله ایام فاطمیه هر سال به آن بپردازیم. چون دیگر ما نگاه کلی به خطبه نخواهیم داشت و دیگر نگاهمان جزئی است. الان یک متن...
محور پنجم تکیه به قرآن است. حضرت زهرا قرآن را میکشند وسط و میفرمایند که این قرآن باید اصل بین ما باشد. پیرامون این، تعریف کردن از قرآن، ویژگیهای قرآن را میگویند. محور بعدی فرمایشاتشان که خیلی زیباست، و از آن قلههای خطبه فدکیه حضرت زهراست و در آن وسط میدرخشد، شروع میکنند تکتک واژههای مقدس دین را تبیین میکنند: نماز، جهاد، توحید، خمس، زکات، روزه، امر به معروف، نهی از منکر، عدالت. مثلاً از آن طرف بعضی واژههای منفی، مثل مثلاً شهادت باطل دادن یا زنا یا بعضی از این جور مفاهیم را تکتک توضیح میدهند. حضرت زهرا وارد بحثش میشوند: فلسفهاش چیست؟ یک دور اسلامشناسی. خطبه حضرت زهرا عجین بشود. هر آنچه که از دین باید بفهمی، میفهمد.
بعد محور بعدی فرمایشات حضرت زهرا بعد از اینکه تعریف کلی از فرهنگ دینی و ارزشهای دینی کردند، مردم را دعوت به تقوا و اطاعت میکنند. بعد از خودشان تعریف میکنند و میگویند که "من دختر پیغمبرم". بعد از پیغمبر تعریف میکنند؛ هم از خودشان، هم از موقعیت خودشان نزد رسولالله، هم از خود رسولالله و ویژگیهای رسولالله، شخصیت رسولالله، نقشی که رسولالله در جزیرهالعرب ایفا کرد و مردم را با وضع خرابی که داشتند، پیشرفت داد؛ از جهات مختلف، هم مادی هم معنوی، اشاره میکنند. بعد از این فرمایشاتشان میآیند و میگویند که شما در عصر قبل از بعثت چی بودید؟ بعد از بعثت چی شدید؟ بعد از این اشاره میکنند به نقش امیرالمومنین در کنار رسولالله که امیرالمومنین چه نقشی ایفا کرد. بعد وضعیتی که خانواده علی (یعنی حضرت زهرا و فرزندانش)، وضعیتی که اینها داشتند، سختیای که اینها کشیدند به خاطر پیشرفت اسلام. حضرت زهرا این را مقایسه میکنند با رفاهی که مردم داشتند. میفهمانند ما همش در جنگ بودیم، در گرسنگی بودیم، در سختی بودیم. شما تفریحاتش و خوشگذرانیاش به شما میرسید. این اسلام پیشرفت بکند. هر چه مصیبت بود، خانواده ما تحمل کرد. هر چه رفاه بود، شماها تحمل کردید. حالا وضعیت این جوری شده که ما را از دین خارج میدانید و خودتان را صاحب دین میدانید؟!
بعد حضرت وضعیتی که بعد از شهادت رسولالله نمودار شد را بیان میکنند. "شهادت رسولالله" که عرض میکنم، متأسفانه بین ما این "غلط مشهوری" است که به آن "رحلت رسولالله" میگویند. پیغمبر اسلام، پیغمبر اسلام، یک واژه غلط است. از واژههای خیانتکارانهای که به ما قالب کردند. واژههایی که مستشرقین و مارکسیستها و سکولارها و اینها وارد فرهنگ ما کردند. ما "پیغمبر اسلام" نداریم. "پیغمبر خدا" داریم، "رسولالله" داریم. "رسولالاسلام" نداریم. این پیغمبر اسلام که گفته میشود، این مثل اینکه میگوییم "پیغمبر زرتشت". یعنی چی؟ یعنی زرتشت خودش را یک اعتقادی میداند. یک پیغمبری هم برای خودشان قائلند. دقت میکنی چقدر ظریف است این واژهها؟ "پیغمبر خدا" که گفته میشود... رهبر مثلاً مکتب، چه میدانم، فرهنگهای مختلف ورزشی هم شدهایم. "بنیانگذار مکتب فلان"، "بنیانگذار مثلاً مکتب نهیلیست" (یا مثلاً بنیانگذار مکتب اگزیستانسیالیست؟). راشیتیسم یک مریضی است. خلاصه، هر چه اسم دارد، کلاس دارد دیگر گفتنش که یعنی کسی باسواد است. سرماخوردگی به انگلیسی میشود "فلو". یادش میرود. بعد هیچی. یک چند وقتی است سرمای انگلیسیخورده. خلاصه، واژههای انگلیسی کلاس دارد دیگر. خلاصه این "پیغمبر اسلام" که گفته میشود، بنیانگذار فلان مکتب است. "مکتب" میداند. غلط معروفمان "پیغمبر اسلام" است. یک غلط دیگر هم "رحلت پیغمبر" است. پیامبر ما رحلت نکردند. "وفات رسولالله" هم وفات نداشتند. پیغمبر ما شهادت داشتند. شهید شدند. این دیگر بحثش بماند. بحث تاریخی میطلبد که اثبات بشود که پیغمبر خدا به شهادت رسیدند.
خلاصه حضرت زهرا سلاماللهعلیها میآیند بیان میکنند که بعد از شهادت رسولالله، الان چه فرهنگی بین مردم رایج شده؟ چه فضایی غالب شده؟ یک روانشناسی و جامعهشناسی آنجا صورت میدهند. در محور دهم فرمایش میکنند. محور یازدهم فرمایشاتشان این است که در این فرهنگی که الان غالب شده است، فضای جامعه اسلامی، تیر دشمنان به این سمت است که بیایند خاندان رسولالله را و حسابشان را از خود پیغمبر جدا کنند. اینها، حسابشان را از پیغمبر جدا میکنند: "پیغمبر مقدس، عزیز، دوستداشتنی، نازنین، جیگر، ولی اینها نه! اینها اراذل و اوباش" -العیاذ بالله- "یک عده آدم دروغگو" -العیاذ بالله- مثل مثلاً امیرالمومنین، فاطمه زهرا، حسنین و کسانی که دور این امامان مثل سلمان و ابوذر هستند، انواع اقسام اتهامات و انکار به اینها وارد کنند. بعد اینها را و حسابشان را از پیغمبر جدا کنند. آدمهای مدعی، بیخاصیت، بیخود، مفتخور، زباندراز، بیادب، که روبروی خلیفه ایستادهاند. بیخود! فاطمه زهرا سلاماللهعلیها خطبه فدکیه محور یازدهم فرمایششان این است که بیایند نشان بدهند که خاندان رسولالله خیلی زیباست. خیلی زیرکانه ترفند سیاسیای که اینها داشتند را برملا میکند. فاطمه زهرا عجیب غریب سناریوهایی که اینها طراحی کردند را که قدم به قدم بیایند. الان از بحث ارث شروع بکنند، بعد بحث فلان، بعد بحث فلان، بعد بحث فلان. تکتک بزنند و رد پای پیغمبر را که دیگر هیچی از اسلام هم نمونه. حضرت زهرا پیشبینی میکنند، پیشگویی میکنند. تکتک نشان میدهند.
در فدک و اصل درگیری خودشان در بحث ارث، اینجا سخنشان را میکشند: "شما فدک را از ما غصب کردید به خاطر اینکه میگویید به ما ارث نمیرسد." بعد وارد دلایل خودشان میشوند. دلایل عقلی میآورند، دلایل قرآنی میآورند که ارث میرسد. مفصل. خطاب حضرت زهرا با خواص است. این یک تکه که بحث ارث را مطرح میکنند. خواصی که شبههافکنی به عهده آنها بود. تعداد خاصی بودند: ابوبکر و عمر و دیگران. خطاب حضرت زهرا در این بحث ارث که میخواهند اثبات بکنند از قرآن که ما ارث میبریم، خطاب به آن مردم است. به آنها میگویند "با انصار (با کسانی که یک دورهای همراه پیغمبر بودند، کمک اسلام بودند، بودیم)." مصیبت و فاجعه فقدان رسولالله را بیان کردند؛ مصیبتی بود، این مصیبتی بود که عالم را به هم ریخت، ملکوت را به هم ریخت، رابطه عالم با ملکوت را قطع کرد. وحی قطع شد بعد از هزاران سال. خیلی مصیبت بزرگی است. از جهت معنوی نمیفهمیدن مردم. تکتک شروع میکنند به تعبیر حضرت زهرا: "این نازله کبری است، فاجعه عظماست، مصیبت عظماست، دیگر از این مصیبت ما بالاتر نداریم." در این مصیبتی که همه باید به خاطر این مصیبت بسوزیم، شما آمدهاید سر و کله خودمان برای چه؟ که پیغمبر از دست دادیم. بعد بنی قَیله را حضرت زهرا شروع میکنند تحریک کردن، ترغیب کردن، تشویق کردن، شجاعت اینها را برانگیختن: "شما همان کسانی هستید که فلان افتخار را داشتید، فلان کار را کردید، فلان حماسه را ایجاد کردید، حالا چی شده ساکت هستید؟" مصیبتهایی را خواهید دید. از عواقب ناگوار این امر.
بعد آنجا ابوبکر یک سری حرفها را مطرح میکند. بعد میگوید: "من خودم از پیغمبر شنیدم که فرمود ما انبیا ارث برجا نمیگذاریم. دو تا هم شاهد دارم: یکی عایشه، یکی عمر." دو تا شاهد دارم برای این حرف خودم. حالا جالب است آن طرف هم فاطمه زهرا دو تا شاهد دارم: "یکی اماَیمن، و امیرالمومنین". به او میگویند "اماَیمن که زن است، نمیفهمد چی چی دارد میگوید!" "نه، زنهای بهشتی مواجببگیر شماست! مزدور شما!" آنجا آن اهانت بزرگ را کردند که گفتند. عقبه تاریخییش اینجاست که به حضرت زهرا سلاماللهعلیها این طوری میگویند. "شاهدت که میگوید علی، من شاهدم کیست؟ عایشه و عمر!"
خلاصه، ابوبکر شروع کرد به این جور حرفها که: "پیغمبر، شما بزرگوارید. بیا برو در خانهات بنشین، کار به دست ما." بعد حضرت زهرا شروع میکنند بحث کردن با ابوبکر. اشاره به آیات قرآن میکنند. "پیغمبر خلاف قرآن حرف زده؟ مطالب پیغمبر گفته ما ارث بر جا نمیگذاریم؟ پیغمبر سلیمان و داوود..." سلیمان از داوود ارث برد. آن حکومت عظیمی که حضرت داوود داشت. شما میدانید که حکومت حضرت سلیمان که "لا ینبغی لاحد من بعدی" بود. حکومتی که در طول تاریخ نیامده و نخواهد آمد، غیر از دوران امام زمان علیهالسلام. حکومت سلیمان، این حکومت سلیمان ارث باباش بوده، داوود بوده. آن حکومتی که "الَنّا له الحدید" (و برای او آهن را نرم کردیم.) همهاش هم با آهنگری شروع شد. "بعد علم" -صنعت حرب- "صنعت لَبوس" (صنعت زرهسازی) شروع شد. برکت نظامی شروع شد. با حرکت نظامی حضرت داوود، خدا یک علمی به او داد. آهنگری میکرد، شمشیر درست میکرد. از آن طرف، زره درست میکرد. تجهیزات سپاهی درست میکرد. تجهیزات سپاهی و سپاه منظمی ساخت. با سپاه منظمش دنیا را گرفت. حکومت عظیمی که به دست حضرت داوود افتاد، ارث رسید و حضرت سلیمان. قرآن دارد میگوید از داوود به سلیمان ارث رسید. "تو داری میگی پیغمبر گفته که انبیا ارث برجا نمیگذارند؟!"
ابوبکر: "یعنی من حرف قبول دارم ولی دیگر این مردم مرا انتخاب کردند. شما اگر حرفی داری، با مردم بزن." بعد آنجا برگشتند و خطاب کردند به مردم، فرمودند شما یک همچین مشکلاتی دارید. یک سری مشکلات اجتماعی دارید. دو تا مشکل اجتماعی دارید. یک سری مشکلات آخر بحث بعد از چند سال بهش میرسیم: "اصغیته الی قیل الباطل و مغویت عن الفعل القبیح". "شما دو تا مشکل بزرگ اجتماعی دارید: یکی این است که حرف غلط را خیلی برایش ارزش قائلید و شتاب دارید به سمت پذیرش آن. از آن طرف کارهای بزرگی که دارد ضربه میزند، از آن چشم بپوشید. این ویژگی بزرگ اجتماعی شماست." بعد یک سری مشکلات روانی دارید، یک سری مشکلات فردی دارید. "شما دنبال منافعتان هستید." "شما چشم و گوشتان بسته شده با گناه." تحلیل آمیز خودش را اشاره میکنند و "خسر هناک المبطل". با این جمله، فرمایشاتشان تمام میشود. در خطبههایی که معمولاً خطبههای کوچکی که چاپ میشود، همین جا تمامش کردهاند. فرمایش حضرت زهرا در اینجا تمام نمیشود، ادامه دارد. حرکت حضرت زهرا آنجایی تمام میشود که اول که وارد شدند با اشک و گریه بود، آخری هم که خارج میشوند دواندوان به سمت مزار شریف رسولالله میروند و شعر میخوانند و کلید گلایه خودشان از این امت و وضعیتی که الان توش دچار شدند را آنجا میفرمایند. این قسمت حذف شده در این خطبههای فدکیه که چاپ میشود. خلاصه، بعد آخر کارم برمیگردند منزل و آن گفتگوی عجیب و غریبی که با امیرالمومنین دارند. تعابیر مختلف است که صدای اذان میآمد. به تعبیر این است که امیرالمومنین: "زهرا، اگر بخواهی پا میشوم، ولی این صدا را دیگر نمیشنوی. این صدای اذان دیگر نمیآید." یک متن جای دیگر، تعبیر این است که: "احتساب کن، حساب خدا بگذار." به خاطر خدا اینجا فرمایشاتشان تمام میشود.
انشاءالله از فردا به مفصلتر برسیم. وقت خیلی زیادی نداریم. چند دقیقه تا اذان مانده. امروز روز رحلت حضرت امالبنین سلاماللهعلیها است. کسی که سه سال بعد از کربلا زنده بود و همه این مجالس روضه و این تکیهها و حسینیهها و هر چیزی که ما داریم به برکت این مجالس اوست. بیشترین کسی که روضهخوان بود در مدینه برای اهل بیت، حضرت امالبنین بود. چون حضرت زینب سلاماللهعلیها که تبعید شدند، یک سال و نیم بعد از کربلا دوران حیاتشان نبود. در مدینه کسی نبود که بخواهد روضههای کربلا را برای بگوید. در آن فضا، در منزل خودش حضرت امالبنین روضه میگرفت. زنهای بنیهاشم، حتی اسرای کربلا که برگشته بودند، جرئت این را نداشتند که تکتک مراسم بگذارند و مراسم روضهخوانی کنند. امالبنین در منزل خودش روضه میگرفت. زنهای بنیهاشم هم که از اسارت برگشته بودند، آنجا میآمدند و روضهخوانی میکردند. بعد انقدر شجاع بود. مادر عباس است دیگر. اصلاً امیرالمومنین به او گفت. انقدر شجاع بود این زن. میآمد در قبرستان بقیع وسط انظار عمومی، در آن فضای خفقان، در آن فضایی که مدینه را در همان سالها ریختند و غارت کردند. سه روز بود که در مدینه خون و مال و ناموس مردم حلال شد. در همین دوران امالبنین بود. در آن فضای خفقان امالبنین میآمد در قبرستان بقیع روضهخوانی میکرد. چه روضهای! این در تاریخ است که عبدالملک بن مروان، قاتل امام سجاد، روضه امالبنین را که میدید، با او گریه میکرد.
وقت مختصر است. اشارهای بکنیم. انشاءالله خدا نظری بکند. حضرت امالبنین در روضه امالبنین در قبرستان بقیع میآمد. چهار تا شکل قبر، چهار تا پسر دسته گلش را فرستاده و رفتند. هیچی ندارد. هیچ نشانی از اینها نمانده. حتی قبر اینها در دسترسش نیست. میآمده روی قبر اینها مینشسته. یک یادگاری برایش مانده بود؛ آن هم عبیدالله بن عباس، فرزند قمر بنیهاشم. یک یادگاری و بچه خردسالی دارد قمر بنیهاشم به اسم عبیدالله. این یادگاری عباس در دامن امالبنین بود. دست عبیدالله را میگرفت، میآمد قبرستان. چهار شکل قبر را درست میکرد. روضه میخوانده: روضه عباس، روضه سه دیگر فرزندش. "مرا امالبنین" صدا میزنند. آنجا این اصطلاح را باب کرد امالبنین. با همین سوز و گدازی که به آن هم ریخت.
خدا انشاءالله همه ما را سر سفره حضرت امالبنین، سر سفره دست پرورده امالبنین، قمر بنیهاشم فاطمی بپرورد. به برکت دعای حضرت امالبنین، انسمان با اهل بیت بیشتر بشود. انشاءالله خلوصمان در بندگی بیشتر بشود. این علامتی که: یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک علی غد شما.
اللهم عجل لولیک الفرج و قلب نازنین آقا حجت بنالحسن از ما راضی و خشنود بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار. سلامهای خالصانه خودت را الساعه محضر فاطمه زهرا و حضرت امالبنین از جانب ما بر روی طبقهایی از نور هدیه بفرما. در دنیا زیارت و در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. شب اول قبر، امام رضا به فریادمان برساند. الهی عاقبت ما، جوانانمان، خانوادهمان و شیعیان عالم را ختم به خیر بفرما. دشمنان دین، قرآن، انقلاب و ولایت، آل سعود ملعون، صهیونیستهای خبیث را در دنیا و آخرت خوار و ذلیل بفرما. رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام، علمای اعلام، مسئولین خدمتگزار، و معلمین را منصور بدار. روح بلند امام راحل، علما، شهدا، فقها و امواتمان را همین الان در این لحظه مقدس، لحظه اذان مغرب، سر سفره با برکت فاطمه زهرا مهمان بفرما. هر آنچه گفتیم و صلاح ما بود و آنچه نگفتیم و صلاح ما میدانیم برای ما رقم بزن. یا الهی...
رحم الله من قرأ فاتحة...
در حال بارگذاری نظرات...