ویژگی مردان، زنان و فرزندان در عصر جاهلیت
نظام فرهنگی، اقتصادی و سیاسی عصر جاهلیت
ارزشها در فرهنگ جاهلیت
نقش تفکر جاهلی در شهادت فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها
ارتباط عهد جاهلیت با خطبه فدکیه
نقش نمادها در نبرد فرهنگی
مردم به کدام فرهنگ تمایل دارند؟
اصلیترین نماد در فرهنگ اسلامی و فرهنگ جاهلی
معنای تعفف و تبرج
اصلیترین شعائر اسلام
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
همایش مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه را میخواندیم. در جلد چهارم المیزان، مشخصات کلی زندگی اجتماعی و سیاسی عصر جاهلیت. ایشان فرمودند که ما دیشب مفصل سرِ آن بحث کردیم. بنده سریع بخوانم شاخصههای دیگرش را، بعد وارد بحث خودمان بشویم که از خطبه خیلی دور نمانیم.
در مورد مردها شاخصه دیگری دارد از جاهلیت. در مورد زنها شاخصه دیگری دارد. در مورد کودکان شاخصه دیگری دارد. بعد نظام اقتصادیشان شاخصه دیگری دارد. بعد، عرض شود خدمت شما که اینها را بعد نظام علمیشان؛ اینها را سریع بخوانیم و برویم جلوتر. الان بحث ما، آنی که گذشت، نظام سیاسی عصر جاهلیت بود که خوب، یک گریز هم زدیم به عصر فعلی خودمان از جهت سیاسی. دیشب یک خرده بحثمان سیاسی بود. البته ما هیچ واهمهای نداریم از اینکه بگوییم بحثمان سیاسی شد و هیچ خجالتی هم نمیکشیم. هیچ معذرتخواهی هم از کسی نمیکنیم. چون که سیاسی شدن بسیار عالی است، به شرط اینکه آدم سیاستزده نشود، سیاسیباز نشود. سیاست از ارکان و از ویژگیهای زیبای اهل بیت (علیهم السلام) این است که «و ساسة العباد». اینها سیاستمدارترین بندگانند. جزو افتخاراتشان در زیارت جامعه کبیره مطرح است.
مردهای عصر جاهلیت، فضیلت بین اینها، سبکدماغی بود، خونریزی و همّیت جاهلی و کبر و غرور و تبعیت از ظالمین و بالا کشیدن حقوق مظلومین و درگیری و مسابقه برای برتر شدن و قمار، شرابخواری، زنا و مردهخواری و خونخواری و خرمای گندیدهخواری.
این ویژگی مردان است. البته، خدا میداند که کلمه به کلمه اینها توضیح دارد، پاراگراف پاراگرافش تحلیل دارد. احساس من این است که دوستان خیلی رغبتی به این ندارند که ما این را حالا خیلی باز بکنیم از این جهت که احساس میکنند که ما داریم از خطبه فدکیه فاصله میگیریم وگرنه اینها البته اصل بحثمان است. خب، الان چون ما هنوز در مقدمه خطبه فدکیه هستیم و دوستان برای اینکه خیلی ملالت برایشان نیاید، ما این صحبت تحلیلی اینجا را میگذاریم. وقتی وارد خود خطبه شدیم، حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی تحلیل دارند نسبت به عصر جاهلیت.
زنانشان «نِساءٌ»: اینها از مزایای زندگی انسانی محروم بودند. هیچ ارادهای از خودشان نداشتند برای زندگی. هیچ ارادهای برای کارهایشان نداشتند. هیچ حقی در اعمالشان نداشتند که چه کاری را انجام بدهند، چه کاری انجام ندهند. بعد مالک ارث خودشان نبودند. سهمیهای که از میراث به آنها میرسید، باید قاعدتاً به آنها میرسید، اینها مالکش نمیشدند. بدون هیچ آداب و قانونی، مردها هر جوری که میخواستند اینها را به ازدواج خودشان درمیآوردند. نه مهریهای داشتند، نه قراردادی بود، هیچی. همانجور که یهودی ها و بتپرستها همین شکلی بودند. یهودیها و بتپرست در عین حال یک ویژگی عجیب داشتند که "تَبَرُّجٌ بِزیةٍ". که این را در اصل بحث، که اینها تبرّج داشتند، این زنها تبرّج به زینت داشتند. بعد هر کسی را که دوست داشتند به خودشان دعوت میکردند: "یدعونَ مَن أَحبَبنَا إلی اَنفُسِهِنَّ". بعد بین اینها زنا زیاد بود، حتی بین زنهای شوهردارشان. این زنهای شوهردار هم با اینکه شوهر داشتند، در عین حال نسبت به هر کسی که خودشان تمایل داشتند میرفتند؛ یا مخفیانه یا آشکارا. روابط بود. خیلی قید و بندی نبود که بگوییم این الان همسر آن یکی است، برای همین دیگر باید مراعات کند و اینها. خصوصاً هنگامی که همسرشان سفر میرفت. طنابی را به یک جایی مثلاً میبستند. بعد از سفر که برمیگشتند، طناب سالم بود، میگفتند که زن ما خیانت نکرد. اگر طناب مثلاً پاره شده بود، میگفتند زن ما خیانت کرده. میکشتندش! برنامههایی برای خودشان داشتند.
و یکی از عجایب کارهای اینها در بیبندوباری این بود که حج عریان به جا میآوردند زنهایشان. یعنی عملیات عبادی اینها، کارهای عبادیشان سراسر برهنگی و بیبندوباری بود.
خب، بچههایشان چه وضعی داشتند؟ بچهها را فقط به پدر نسبت میدادند، نه به مادر. در افکار جاهلی بود که این بچه فرزند مادر محسوب نمیشود، فقط فرزند پدر است. مادر نقشاش چیست؟ مادر این است که فرزند پدر را به دنیا میآورد و بزرگش میکند. یعنی این بچه فرزند این آقاست. خب، این مادر چیکاره است؟ این مادر نوکر این آقا است برای اینکه این بچه را به دنیا بیاورد و بزرگش کند. این افکار را ببینید، اینها ریشه دارد ها. شما مسائل را سالیان سال ریشه داشته. مثلاً امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) اینها نوادههای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب میشدند. نواده دختری بودند. آن ارزش را نداشتند. مسلّم بدانید اگر اینها نواده پسری رسول الله بودند، هیچ کدام از این دو بزرگوار شهید نمیشد. امام مجتبی (علیه السلام)، نه سیدالشهدا. اینها میگفتند شما بالاخره نسبتان به پیغمبر میرسد، ولی نوه دختری هستی. نوه دختری که به درد نمیخورد! افکار جاهلی ادامه پیدا میکند، چون وقایع تاریخی را باید با این افکار تحلیل کنی. یعنی تا این افکار در دستت نباشد، نمیتوانی بفهمی کربلا را. چی؟ سقیفه را چه شکلی در آورد؟ جنایاتی که به خود امیرالمومنین (علیه السلام) میشود، اینها از کجا نشئت گرفته؟ مسائلی که برای امام مجتبی (علیه السلام) پیش میآید، اینها از کجا نشئت گرفته؟ همه ریشه در افکار جاهلیشان دارد.
بعد این فرزندان، نسبتشان فقط به پدرانشان بود، نه به مادران. با این حال، تا وقتی که بچه بودند، سهمیه ارث نداشتند. یک نفر اگر میمرد، بچههایی که از او میماندند، فقط بچههای بزرگ ارث میبردند. سهم ارث بچههای کوچک نمیپرداختند.
بعد از نکات جالب این است که از چیزهایی که ارث برده میشد، همسر آن متوفی بود. یعنی کسی که مرده، مثلاً این آقا دو تا زن داشته، سه تا زن داشته، چهار تا زن داشته. خب، الان مرد، از زن اول چند تا فرزند داشت. خب، مثلاً از زن اول چند تا پسر هم دارد، مثلاً سه تا پسر بزرگ دارد. خب، از چیزهایی که ارث میرسد به اینها چیست؟ آن سه تا زن دیگر این آقا. ارثیه میشدند برای این سه تا پسر. هر کدام یک زن را بردارند. سه دسته، دو دسته در واقع، از ارث محروم بودند: یکی زنها بودند، یکی هم بچهها. حالا بچهها اگر میخواستی، اگر بچهای، یعنی یک کسی میمرد، فقط یک بچه کوچک از او مانده بود، این ارثیه به این بچه میرسید، ولی دیگران میآمدند مال یتیم را میخوردند. این نظام اقتصادیشان این شکلی بود. ترسیم داشته باشید که نظام اقتصادیشان به چه نحوی قدرت پیدا میکرد. هرکی میتوانست بالا بکشد مال او بود دیگر. بعد مال یتیم را بالا میکشیدند، مالش را میخوردند. اگر یتیم دختر بود، به زور باهاش ازدواج میکردند. اموالش را بالا میکشیدند. به زور هم یک کاری میکردند که خودش از زندگی زده بشود، فرار کند برود. هر چی مال داشت، اینها میخوردند. این بدبخت یک مدتی هم ازدواج کرده، حالا از بس فشار بهش آوردند خودش فرار کرد. رغبتی به این نیست. اصلاً این آدم، آدم طرد شده است. هیچکی نمیآید با او ازدواج کند. بعد این آدم دیگر از جهت اقتصادی فلج شده است. یعنی هیچکی نیست که این را جمعش کند. یک دختر یتیمی که پدرش مرده، اموالی از پدرش مانده که زندگی کند. یکی آمده ازدواج کرده، همه اموالش را بالا کشیده، این را ولش کرده. این نه کسی دیگر باهاش ازدواج میکند، نه دیگر مالی دارد.
این وضعیت اقتصادی عصر جاهلیت است. یتیم شدن از بزرگترین مشکلات این جامعه است که به آن مبتلا بودند. چون دائم در جنگ و درگیری و اینها بودند و کشت و کشتار بینشان بود.
از بدبختیهایی که اینها داشتند این بود که زمینهایشان هم خراب بود. به واسطه جنگهای زیادی که کردند، هم یک سری زمینهایی که سالم داشتند، اینها بایر بود. قدرت کشت نداشت. منطقه جغرافیایی، منطقه ضعیفی از جهت کشت و کار و فعالیت صنعتی و فعالیت از جهات مختلف. اینها در قحطی به سر میبردند. مردم گرسنه بودند.
یکی از شاخصههای عصر جاهلیت گرسنگی مردم میشود. بعد این گرسنگی باعث شده که در فرهنگشان تأثیراتی داشته باشد. یکی از مسائل فرهنگی که از گرسنگیشان نشئت گرفته بود این بود که فرزندکشی باب شده بود بین اینها. تنگدستیشان که تعبیر عربی و تعبیر قرآنی خیلی زیبایی دارد به اسم "إملاق". بچههایشان را میکشتند. حالا گاهی فرزند به دنیا میآمد بعد اینها در فقر، بچه که به دنیا آمده بود، میکشتند چون فقیر بودند. الان بیا پسر بود یا دختر، به خاطر فقر، "مِن إملاقٍ" میکشتند بچهها را. یک وقت دیگر بچه به دنیا آمده، این هم وضعش خوب است، ولی میترسید بعداً فقیر بشود یا بعداً این بچه نتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. برای همین آن بچه را میکشت. اینجا این نوع دوم، اینجا "خشیت اِملاق". این دو تا را قرآن به آن اشاره کرد. یک جا میفرماید که اینها بچههایشان را از "إملاقٍ" میکشند. "لَا تَقتُلُوا أَولَادَکُم مِن إملَاقٍ نَحنُ نَرزُقُکُم". (سوره انعام، آیه 151). اینجا اول دستشان خالی بود، بعد بچه را میکشت. جای دیگر در سوره اسراء آیه 31 میفرماید که "لَا تَقتُلُوا اَولَادَکُم خَشیَةَ إملَاقٍ نَحنُ نَرزُقُهم و إِیَّاکُم. إِنَّ قَتلَهم کَانَ خِطأً کَبِیرًا".
بعد خیلی جالب است حالا اینجا که آیه به آن اشاره شد. وقتی که اینها دستشان خالی بود، بچّه را میکشتند. خدای متعال بهشان چی گفت؟ فرمود: "نَحنُ نَرزُقُکُم وَ إِیَّاهُم". هم روزی شما را ما داریم میدهیم، هم روزی اینها را. وقتی اینها خودشان دستشان پر بود ولی از فقر بچّه میترسیدند، میکشتند. ما روزی آنها را میدهیم، روزی شما را هم میدهیم. وقتی خودشان میترسیدند، خدا اول فرمود: "نَحنُ".
و یکی دیگر از مسائل فرهنگی که قبلاً به آن اشاره کردیم، بحث دخترکشی اینها بود. در سوره تکویر فرمود: "وَ إِذَا المَوؤُودَةُ سُئِلَت". دختران خودشان را وضع میکردند، زیر خاک زنده زنده دفن میکردند. از بدترین چیزهایی که بین اینها از جهت فرهنگی بود، دختردار شدن را خیلی بد میدانستند.
خلاصه وضعیت حکومت ایهام این جور بود که این منطقه، خب، یک منطقه مرکزی بود دیگر، عرض کردیم دیشب. بعد اطراف این، حکومتهای مختلف بودند. هر حکومتی که قدرت چپاول اینها را داشت، میشد حاکم بر آنها. یک وقتی از سمت ایران، که ناحیه شمالی اینها بود، حمله میکردند، زمین اینها را میگرفتند. یک وقت دیگر از سمت غرب کسی حمله میکرد، از سمت روم حاکم بر ایران میشد. یک وقتی از جنوب، سمت حبشه کسی حمله میکرد، حاکم بر اینها میشد. این وضعیت بینالمللی اینها بود. وضعیت داخلیشان چطور بود؟ پس روابط بینالمللشان به چه نحو بود؟ هرکی از بیرون میآمد حاکم میشد. وضعیت داخلیشان به چه نحو بود؟ کی غالب بود در فضایی داخلی اینها؟ بنین طوایف. در مکه و یثرب و طائف و اینها. در اینها فضا یک فضای شبیه جمهوری بود. یعنی خودشان با آرای خودشان رهبر برمیداشتند، کسی را انتخاب میکردند. مثلاً حکومت ملوکالطوایفی این جور بود. مثلاً بگوییم آدمها جمع میشدند رایگیری میکردند. یک چیزی شبیه جمهوری بود ولی جمهوری نبود. ظاهرش جمهوری بود. عشائر، حالا یا عشایر صحرانشین یا عشایر شهرنشین، هر دو دستهشان حکومت رؤسا و شیوخ داشتند. یعنی یک عده را از بین خودشان اینها به عنوان وکیل میشدند، امین میشدند، شخصیتهای معتبر اینها بودند، حکومت دست آنها بود. بعد آنی که معتبر میشد، خودش کم کم کم فضای دیکتاتوری به وجود میآورد. یعنی این آقا مثلاً هفتاد سال قبل، مردم جمع شدند، به او رای دادند، انتخابش کردند. خب، این هفتاد سال قبل با دموکراسی آمد روی کار. کم کم کم کم همان دموکراسی تبدیل به دیکتاتوریش شد. دیگر این آقا را کسی نمیتواند کنار بزند، بلکه بعد از او فرزندانش بنشینند. یعنی از تو دل دموکراسی، دیکتاتوری برایشان حاکم بود. این باعث شده بود که یک هرج و مرج عجیبی بین اینها بیفتد. اوضاع آشفته که هر روز یک رنگی داشته باشند اینها.
بعد از جهت فرهنگی چه بلایی سر اینها آمده بود؟ هر گوشهای از جزیره العرب یک فرهنگی به آن حاکم بود، یک عقیدهای به آن حاکم بود، یک تزی حاکم بود و همه اینها یک نقطه اشتراکی با هم داشتند. خب، این طرف مثلاً یک رنگ اعتقادات، آن طرف یک رنگ، این طرف یک رنگ. مشترک بودند در چی؟ در اصل خرافات. همه اینها با همه اختلافی که در افکارشان داشتند، ولی در یک چیز مشترک بودند که همهشان افکارشان خرافی بود. حرف اول را از جهت عقیدتی و فکری و فرهنگی بین اینها چی میزد؟ خرافات.
از جهت علمی وضعیتشان چه جور بود؟ فضای عمومی بر اینها حاکم بود، فضای بیسوادی، فضای بیمطالعاتی. فضایی که بیشتر از اینکه فکر تویش قیمت داشته باشد، شکم تویش قیمت داشت. شما میبینید بعضیها هستند در بعضی خانوادهها، مثلاً فرزند این خانواده از پدر مثلاً این خانواده پول میگیرد. "چیکار کردی بچّه؟" اگر بگوید "با این ۵۰۰۰ تومان رفتم پیتزا خریدم خوردم"، بابایی خوشحال میشود. اگر بگوید "رفتم یک جلد کتاب خریدم خواندم"، ناراحت میشود. "دیویدی خریدم گوش بدهم، نگاه کنم، ببینم سخنرانی چیست، فلان اینها، یا مثلاً این پول را دادم رفتم یک جلسه سخنرانی، مثلاً این را درست گرفتم، رفتم یک جای سخنرانی مثلاً گوش دادم یا توی همایشی شرکت کردم". طرف ناراحت میشود. برای خرید شکم که میشود، خوشحال میشود. این همان غلبه فضای جاهلی است، که هنوز هم هست. کل دنیا هم حاکم است ها. الان در همه دنیا قیمت شکم از همه چیز گرانتر است. ارزانترین کالا از جهت ارزشی، نه از جهت قیمتی. از جهت قیمتی همین مسائل شکمی است. از جهت ارزش، مسائل علمی است. وضعیت ارزشی در عالم، ارزانترین چیزها، مسائل علمی است: مقاله، کتاب، مجله، روزنامه و بقیه مسائلی که یک حرکت علمی میشود با آن انجام داد.
شما الان ببینید. من خداوکیلی برای ترقی علمی چی کم داریم؟ در همه خانهها تقریباً کامپیوتر هست. در همه خانهها تقریباً وسیله دیویدی گوش دادن و دیدن، ابزارهای تصویری و ابزارهای رسانهای در خیلی از خانهها ماهواره هست. عرض شود که در اکثر خانهها ارتباط اینترنت هست. تقریباً همه آدمها، آنی که الان ما داریم میبینیم، تلفن همراه استفاده میکنند. همه اینها ابزارهای علمی است دیگر. الان تک تک این ابزارها هی دارد در خانوادهها اضافه میشود. شما یک آمار بگیرید نسبت به ۱۰ سال گذشته. پله پله کدام یک از این ابزارهای آموزشی به خانه شما اضافه شده؟ ۱۰ سال قبل، ۲۰ سال قبل. اول تلفن اضافه شده مثلاً، اول تلویزیون اضافه شده، بعد تلفن اضافه شده، بعد مثلاً عرض شود خدمت شما که بعد از چندین سال کامپیوتر اضافه شده، بعد مثلاً اینترنت اضافه شده، بعد از یک مدتی گوشی تلفن اضافه شده، ابزارهای بهروز مسائل رسانهای اضافه شده. خب، پله پله ارتقا پیدا کرده. از جهت علمی که من در این ۱۰ سال چقدر رتبه رتبه از جهت علمی بالا آمدهام؟ بقیه مردم را محک بزن. میبینی نه تنها بالاتر نرفتند، بلکه رشد معکوس است. یعنی این آقا ۱۰ سال پیش چه؟ هنوز دستگاههای فیلم دیدن به این شکل نیامده بود، مطالعهاش بیشتر بود. الان که این ابزار آمده، فیلم دیدنش چیز کاملاً غیرعلمی. جهتش جهت علمی... .
در هر صورت فضای حاکم بر جزیرة العرب چی بود؟ بیسوادی، خرافات. جه… شکم قیمتیترین چیز بود. بعدش شهوت ارزشمندترین چیز روی کره زمین. اکثر جنگها هم برای همین است. در صورت… حتی اینها در زمینهای شهریشان از فضاهای علمی محروم بودند چه برسد به روستاها و عشایر و قبایلشان.
مرحوم علامه اینجا، آخر این فرمایشاتشان، یک جمعبندی دارند. این را عرض بکنم، برویم سراغ بحث اصلی. همه اینهایی که ما گفتیم، اینها چکیده آیات قرآن بود. یعنی ما سرتاسر قرآن هر جا مسائلی در مورد عصر جاهلی بود، آمدیم جمع و جور کردیم در این چند جمله. از احوال اینها، اعمال اینها، عادات اینها، رسومی که بینشان متداول بود. همه اینها را ما آمدیم در جمعبندی از نگاه قرآن. این جملاتی که الان خدمتتان عرض کردم همینها بود. فضای حاکم بر اینها.
حالا تعبیر مرحوم علامه میفرمایند که: «اذا تَأَمَّلتَ كُلَّ ذٰلِكَ تَجِدْ صِحَّةَ مَا تَلَوْنَاهُ عَلَيْهِ». اگر کامل شما بروید در کتابهای تاریخی بررسی بکنید، اینهایی که ما بهتان گفتیم چکیده همه مباحث تاریخی است که ما دیگر اجمالاً اینجا به آن پرداختیم. تفصیلی واردش نشدیم. تفسیرش در کتابها هست.
ریشه تعبیر خیلی زیبایی دارد که این را میخواهم خدمتتان عرض بکنم. دیگر از بحث جاهلیت کم کم بیرون بیایم، وارد خطبه بشویم. «مَا سَمَّى القُرآنُ بِعَهدِ الْجَاهِلِیَّةْ». اگر همه عالم را جستجو بکنیم برای اینکه یک واژه بیاییم بگذاریم روی این دورانی که اینها زندگی میکردند، عصر اینها را بخواهیم. هیچ اسمی به این اندازه قشنگ نیست که قرآن گفته: "عهد جاهلیت". این واژه "جاهلیت" قشنگترین، به قول معروف بهروزترین، مناسبترین، شکیلترین واژهای است که میشود برای دوران اینها گذاشت که به اینها بگوییم عهد جاهلیت و به این مردم بگوییم مردم جاهلی. در هر صورت این بحثی بود که ما در مورد جامعه جاهلی و عهد جاهلیت داشتیم.
خب، بحث ما را حالا ببینیم که ربطش به خطبه فدکیه حضرت زهرا چی میشود. اینجا را خوب دقت بفرمایید. مطلب یک خرده "لیز" است. به قول استاد ما، ایشان میفرمود که: "اینجا ماهی لیز میشود، اینجا باید دستها را یک خرده صابون زد و دستکش دست کرد که از دستتان نپرد." اینجا مطلب اصلی این چند شبی که بحث کردیم از این کانال. الان این چند جملهای که میخواهم عرض بکنم، اصل بحث اینجاست که از اینجا ببینید عصر جاهلیت، آن چیزی که برایش حاکم است فرهنگ جاهلی است. شما نگاه کنید جوامع، آن چیزی که باعث امتیازشان از همدیگر میشود، فرهنگشان است. الان مثلاً جامعه اسلامی با جامعه مسیحی، با جامعه یهودی، با جامعه زرتشتی، با جامعه بودیسم و جامعههای دیگر، با همدیگر تفکیک بکنی، بر چه اساسی اینها را تفکیک میکنی؟
بر اساس نژاد تفکیک بکنی، این کار خودشان هم نمیکند. شما ببینید مسیحیها در سراسر عالم انواع و اقسام نژادها را دارند، ولی آنها خودشان نمیآیند بین خودشان تفکیک بکنند، بگویند: "ما فقط مسیحیهای اروپایی را شامل خودمان میدانیم، مسیحیهای مثلاً آریایی، مسیحیهای مثلاً ژاپنی، چه میدانم تبار ترک، تبار چی، تبار چی؟ زردپوست، سرخپوست." یعنی آنها تفکیکی که دارند بر اساس نژاد نیست. بر اساس زبان هم نیست: "ما فقط مسیحیهای انگلیسیزبان را قبول داریم". تفکیکی که دارند بر اساس چیست؟ بر اساس فرهنگشان است. میگوید: "کسی این مجموعه فکری و عملی را اگر قبول دارد از ماست، اگر قبول ندارد خارج از ماست".
بحث خیلی خیلی مهم است. یک مجموعهای از افکار و اعمال به اسم فرهنگ. فرهنگ اندیشه به همراه یک سری کار. فرهنگ اساس فرهنگهاست که مردم طبقهبندی و تقسیمبندی میشوند. میگویند اینها با این فرهنگ، یک طبقه. آنها با آن فرهنگ، طبقه دیگر. برای اینکه این آدم جزو آن مجموعه شناخته بشود، چی لازم است؟ حالا بنده از کجا بفهمیم که من جزو کدام یک از این فرهنگها هستم؟
مردم کره زمین روشن شد، بر اساس فرهنگشان تقسیم میشوند. حالا مردم خودشان از کجا بفهمند که جزو کدام فرهنگند؟ اینجا بحث خیلی عمیق میشود. حالا برای اینکه مردم بفهمند کی مال چه فرهنگی است، احتیاج به شعائر پیدا میشود. یعنی هر کسی نماد یک فرهنگی را داشت مال آن فرهنگ است. بحث بسیار بسیار مهم است. آدمها بر اساس شعائری که دارند، نمادهایی که از خودشان دارند، به منصه ظهور میرسانند. نشان میدهند متعّلق به چه فرهنگی هستند. بحث روشن است. اینها هر کدام دهها جلسه سخنرانی میخواهد.
ببینید جنگ فرهنگی، وقتی دو تا فرهنگ با هم درگیر میشوند، میخواهند همدیگر را نابود کنند. جنگ سیاسی-نظامی، جنگ فرهنگی. خب، پیروزی با کدام طرف است؟ پیروزی با همان طرفی است که نماد خودش را غالب کند به آن یکی. جنگ میشود. جنگ نمادهاست. جنگ فرهنگی، جنگ نمادهاست. بحث نماد یک بحث بسیار مفصلی است. الان فرصتش به نظرم ما باید یک دهه صحبت بکنیم در مورد نماد و شعائر اسلامی و شعائر دینی. بحث بسیار مفصلی است. خود قرآن بسیار آیه داریم و در موردش نقش سیاسی و اجتماعی و بازخورد بیرونیش خیلی کاربردی است.
الان وضعیت ما یک همچین وضعیتی است. ما در یک همچین میدانی الان قرار گرفتیم. درگیری بر سر نمادهاست. میگوید آقا این آرم الله از جمهوری اسلامی بود، ما قبولش داریم. پرچم ایران را دستش میگیرد، مخالف جمهوری اسلامی، سبز و سفید و قرمز. همه اختلافمان یک جاست. تو الله گذاشتی، من آرم شاهنشاهی شیر و شمشیر. این آرم است که حرف آخر را میزند. از کجا میشود فهمید کی متعلق به کدام فرهنگ است؟ همین نمادی که دستش گرفته در پرچم ایران، با "الله" دستت است، معلوم میشود متعلق به فرهنگ ایران اسلامی هستی. آن پرچم ایران با آرم شاه دستت است، معلوم میشود که متعلق به فرهنگ ایران غیر اسلامی است. فرهنگها... ببینید آدمها از کجا فهمیده میشوند که کدام فرهنگند؟ از تو نمادها. بحث الان روشن شد. مردم روی کره زمین، تقسیمبندیشان بر اساس فرهنگ است. دو: انسانها از کجا فهمیده میشوند متعلق به چه فرهنگی هستند؟ با نمادها.
بحث سوم که اصلیترین بحث است. بحث خطبه فدک. اسلام به عنوان یک فرهنگ، با فرهنگ مخالف خودش که فرهنگ جاهلی است؛ هر کدام یک نماد بزرگ دارند که اصلیترین نمادهای اینها در صحنه اجتماع محسوب میشود. این نماد را بخواهیم بگوییم چیست؟ به عنوان نماد شاخص فرهنگ اسلامی و نماد شاخص فرهنگ غیر اسلامی که میشود فرهنگ جاهلی. من دیگر بحث را خیلی جمع و جور کردم. بدون مقدمه صاف دیگر، به قول معروف بدون جوراب آمدم تو خانه، دویدم تو حیاط. دیگر این جوری، دیگر به قول معروف مقدمه هیچی. دیگر صاف آمدیم تو بحث.
قرآن کریم به عنوان نماد بزرگ و اصلی جاهلیت، یک کلمه دارد. در محضر قرآن، از قرآن بخوانیم. به نظرم بحث شیرینتر میشود. سوره احزاب آیه 33 را بیار. اینجا قرآن حسنه - لفظ اشتباه است. سوره 33 آیه 33، سوره احزاب، سوره سی و سوم. قرآن، سوره 33 آیه 33. تعبیر خیلی زیب است. پیدا شد؟ صفحه 422. پیدا شد. آیه را تلاوت بفرمایید. بله. «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى».
در قرآن ما، فقط یک بار واژه "جاهلیت اولی" را داریم، و برای جاهلیت اولی فقط یک واژه آمده، آن هم تبرّج است. یعنی بزرگترین نماد جاهلیت اولی، تبرّج است. تبرّج را توضیح میدهیم؛ یعنی تبرّج خلاف همان چیزی است که ما بهش میگوییم حجاب. یک حجاب داریم، یک متضاد حجاب که همان تبرّج است. البته واژه "حجاب" واژه قرآنی نیست ها. اصل واژه قرآنی و دقیقترین واژه قرآنی که برای این پوشش اسلامی گفته میشود، واژه "تَعَفُّف" است. «تعفف»، «استعفاف»، «عفت». قشنگترین واژههایی است که میشود برایش گذاشت. پس ما یک تبرّج داریم، یک تعفّف داریم. روشن است؟ بزرگترین نماد جاهلیت اولی چیست؟ تبرّج. بزرگترین نماد جامعه اسلامی، فرهنگ اسلامی چیست؟ تعفف. یعنی هرکس با پوشش اسلامی دارد میآید بیرون، جامعه جاهلیت اولی را از ریشه میزند.
بحث را خوب بگیرید ها. وارد خطبه فدکیه شدیم با این مطلب. حالا واژه تبرّج به چه معناست؟ چند روز قبل هم اشاره کردم، باز دوباره اشاره بکنم. تبرّج یعنی اینکه زن، حالا در مورد خود زن هم مشخصاً نیست، کلاً خود واژهاش این است که خب این تبرّج در مورد زنها به معنی تحریم نیست، بلکه مفهوم خودنمایی دارد. یعنی اینکه یک کسی به یک مدلی بین مردم حاضر بشود که تو چشم باشد، دیده بشود، جلب توجه بکند، بکشد سمت خودش، علاقهها را به سمت خودش جلب بکند. روشن شد؟ پس هم بین مردم حاضر میشود، هم حضور دارد، هم ظهور دارد، همه میبینندش. جلب توجه میکند، به یک نحوی که جلب توجه میکند، چون به یک نحوی که بین مردم است، دیده میشود، جلب توجه میکند و همه حواسها را به سمت خودش میکشاند. حالا یک زن به یک نحوی بین مردم حاضر بشود که جلب توجه بکند، تو دید باشد، حواسها را به خودش جلب بکند. به هر نحوی، به هر مدلی جلب توجه بکند، این میشود چی؟ بفرمایید؟ تبرّج. که بزرگترین نماد جاهلیت اولی است.
آقا چرا شما نمادهای دیگر را نمیگویید؟ ببینید، این نماد جاهلیت اولاست در برابرش نماد اسلامی میشود تعفف. خودنگهداری، عفت. از آن واژههای بسیار قشنگ است. «تعفن»، خودش را نگه میدارد. ببینید، وقتی که شیر را میدوشند از سینه حیوان، این شیر که دوشیده شد، یک مقدار شیر پستان این حیوان که میماند، عرب به آن میگوید: «اِفَّهَ». یعنی این میتوانست بیرون بیاید، خودش نیامد. به این میگویند «اِفَّهَ». «عفت» هم که میگویند به همین معناست. یعنی یک کسی از درون تمایل دارد خودش را به معرض دید بیاورد، ولی این کار را نمیکند. از درون تمایل دارد جلب توجه بکند، ولی این کار را نمیکند. این میشود چی؟ عفت.
بحث جلب توجه از آن بحثهای بسیار مهمی است که با آن خیلی کار داریم. عمدتاً ریشه بیحجابی ما است. نگوییم بیحجابی دیگر، قرار شد واژههای درست حسابی استفاده کنیم. ریشه تبرّج عمدتاً این است: خودنمایی، جلب توجه. دوست دارد دیده بشود. "نگاهم کنند". دوست دارد سری باشد بین سرها. نماد جاهلی. چون از راه عاقلی نمیرود جلو. میفرماید حجاب باعث میشود هم شناخته بشوند، هم اذیت نشوند. در فرهنگ جاهلی شناخته میشود و اذیت میشود، چون از راهش نرفته. فرهنگ اسلامی شناخته میشود و اذیت نمیشود، چون از راهش رفته. اینی که عاقلی و جاهلی میشود نماد، چون فراگیرترین نمادی که همه جا هست همین است. چون مربوط به انسان است. انسان هم همه جا هست. بعد همه زمانی هم هست. نماز هم جزو نمازهای ما هست ولی نماز همه زمانی نیست. زکات هم جزو نمازهای ما است ولی همه زمانی نیست. یعنی شمول و فراگیری حجاب بیشتر از آن دو تا دیگر است. به این معنا نیست که آنها نماد نیستند ها. بلکه حتی به این معنا نیست که این نماد از آن یکیها مهمتر است. حجاب از نماز و زکات مهمتر نیست، یک وقت اشتباه نکنید! ولی از جهت نماد بودن، بیشتر تو چشم است. «صَلَاةِ وَ ءَاتِی الزَّکوٰةِ وَ اَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ». شما اقامه نماز و ایتای زکات و اطاعت از خدا و رسول هم داشته باشید. چون این چهار تایی که الان گفتیم: اقامه نماز، ایتای زکات، اطاعت از خدا و رسول، این چهار تا به عنوان بزرگترین شعائر اسلامی، اصلیترین شعائر اسلامی، چهار تاست. ولی از جهت فراگیری و تو چشم بودن، بعد از چیاند اینها؟ بعد از عفاف. روشن است بحث؟
بحث خوبی شد تا الان. خوب پیش رفت. یک خرده زمانمان رو به اتمام است. فکر نمیکردم این قدر زود ۴۰ دقیقه بشود. این بحث را داشته باشیم. انشاءالله فردا بعد از ظهر آخرین جلسه قبل از تعطیلات. یک چند وقتی تعطیل میشود، بعدش انشاءالله باز دوباره به حول و قوه الهی ادامه بدهیم بحثمان را. انشاءالله فردا بیشتر به این بحث بپردازیم. بعد وارد خود بحث عفاف از دیدگاه قرآن بشویم که قرآن خیلی قشنگ به این مسئله پرداخته است.
الان فقط بحثمان را روشن کنیم که چی شد؟ حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها به چه نحوی وارد مجلس میشوند؟ تعبیر چیست؟ «لَاثَتْ خِمَارَهَا». اول از همه حضرت زهرا سلام الله علیها خمار خودشان را میپیچند. مقنعه خودمان. جلباب خودشان را به تن میاندازند که جلباب به همین مفهوم خودمان میشود چادر. بعد به همین قدر اکتفا نمیکنند برای حضور در بین نامحرم. چند نفر زنهای دیگر از بنیهاشم و از دوستان فاطمه زهرا، بعضی از همسن و سالهای فاطمه زهرا، اینها هم دور تا دور فاطمه زهرا را میگیرند. ببینید، از جهت نمای خودش کاملاً بسته. نگاه نامحرم. حالا همین بدنی که نمای آن بسته شده، میخواهد بیاید سخنرانی کند، خب نهایت عفا است. ولی چند نفر هم دورش را گرفتهاند که باز ببین فاطمه زهرا حرکتش به چیست؟ سلام الله علیها. فاطمه زهرا سلام الله علیها بین این گیر و دار نیستند که تبرّج داشته باشند یا نداشته باشند، بلکه بین این گیر و دارند که از تبرّج یک کیلومتر دورتر باشند یا دو کیلومتر دورتر باشند. بعضی از ماها یک وقتی نماز میخوانیم، ولی نماز خواندنمان بین نماز خواندن و نخواندن است. بعضیهای دیگر که خیلی بالاترند، نماز خواندنشان در آن حدی است که فاصلهاش با نمازخوانهای دیگر یک کیلومتر یا دو کیلومتر بشود. یعنی ما اگر نمازمان را مواخذه کنیم، آقای بهجت کی خودش را مواخذه میکند؟ وقتی که از آن فاصله ۵۰ کیلومتری که داشت، فاصله بشود ۴۹ کیلومتر. این از نمازهای عوام ۵۰ کیلومتر فاصله داشت، حالا امروز شد ۴۹ کیلومتر.
فاطمه زهرا سلام الله علیها نه تنها تبرّج ندارد، بلکه نهایت دوری دارد به این نحوی که در جامعه نشان میدهد. خب حالا کارکردش چیست؟ تبرّج بزرگترین نماد جاهلیت است. این آدمهایی که هنوز در افکار جاهلیتاند، فاطمه زهرا با این حرکت دارد از ریشه میزند. یعنی یک حرکت کاملاً سیاسی، یک ورود کاملاً سیاسی است.
مجلس قوه الهی فردا بیشتر سریع صحبت بکنیم. این میشود دوری فاطمه از تبرّج. حالا یک همچین خانمی را فرض بفرمایید. میلیاردها کیلومتر فاصله دارد از اینکه بخواهد خودنمایی بکند برای نامحرم. میلیاردها کیلومتر فاصله دارد از اینکه نامحرم بوی او را مشامش برساند. ندیده بود روی فاطمه زهرا را. میسر نبود برای کسی. این خانم مصیبت است. این خانم معرکهگیر. در مورد زینب کبری هم همین است. این بزرگوار، این بانوی بزرگ، حضرت زینب سلام الله علیها که این روزها دیگر روزهای آخر عمر زینب است. خیلی از عمر زینب نمانده. چند روزی بیشتر زینب کبری زنده نیست. زینب کسی است که مازنی از مردان کوفه، از همسایههای امیرالمومنین، او نقل میکند. میگوید: "در طول سالیانی که ما با امیرالمومنین همسایه بودیم، یک بار زینب کبری را ما در صحنه اجتماع ندیدیم. بیرون به نحوی بخواهد شناخته بشود." این که این زینب است... خب ممکن است رفت و آمد داشته، بفهمد این الان این خانمی که اینجا دارید میبینید این زینب است. نهایت دوری از این... .
زینب همان زینب است که وقتی بچه بود، خردسال بود. "الله اکبر". شبها امیرالمومنین دست بچهها را میگرفت. به سمت مزار رسول الله برای زیارت رسول الله برد. جلوتر امام حسن و امام حسین حرکت. بعد از اینها زینب. زینب خردسال. بعد از اینها امیرالمومنین عقبتر. بعد به نزدیکیهای مزار رسول الله که میرسیدند امیرالمومنین امام حسن را صدا میکردند، میفرمودند: "حسن جان، برو این شمعی که کنار قبر روشن است، خاموش کن". عرضه داشت: "چرا پدر جان؟" فرمودند: "این زینبم خردسال است. نور شمع اینجاست. میترسم نگاه نامحرم به بدن زینب بیفتد. این چراغ را خاموش کن. قامت زینب مشخص نباشد، قامت زینب دیده نشود."
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی حسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
ای همون زینب، خردسال بود. امیرالمومنین به او نداد رضایت نداد در دل شب، نگاه نامحرم به قامت او بیفتد. حالا نامحرمها آمدهاند دست میبندند، زینب را به اسیری میبرند. وارد شهر زن حرامی. زینب آمد. صدای شامی. بردهها آوردند، شامیها خندیدند و رقص رفتند. ای وای از این. ای وای از حسین. ای وای از زندان حسین. حسین ظلمو. ای منق! اینقلمون. الا لعنت الله علی القوم الظالمین.
نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم و عظمتک یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان و یا رحیم. یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک. انک علی کل شیء قدیر.
الهی، یا حمید به حق محمد، یا علی به حق علی، یا فاطمه به حق فاطمه، یا محسن به حق الحسن و قدیم الاحسان به حق الحسین. اللهم عجل لولیک الفرج. الهی، قلب نازنین آقامون از ما راضی و خشنود بفرما. عمر ما نوکری مهدی فاطمه قرار بده. آنی و کمتر از آنی دست ما از دامانش مَفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت علیهم السلام. نسل ما را محب حضرات قرار بده. شهدا، فقها، امام راحل سر سفره با برکت زینب کبری مهمان بفرما. الهی مرزهای اسلام را به دستان بسته زینب رحمت بفرما. شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجت حاجتمندان را حاجت حاجتمندان به حق اسرار حجت همشون، خصوصاً شیعیان، خصوصاً شیعیان مظلوم را روا بفرما. الهی، دشمنان قرآن، انقلاب، ولایت، صهیونیست پست خائن را در دنیا و آخرت خوار و ذلیل بفرما. عاقبت ما، جوانانمان، خانوادهمان، عالمان را ختم بخیر بفرما. در برزخ و قیامت و بهشت انشاءالله مانند این دنیا ما را هم جوان علی بن موسی الرضا قرار بده. شب اول قبر قمر بنیهاشم به فریادمان برسان. رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام، علمای مسئولین خدمتگزار را مؤید و منصور بفرما. هر آنچه گفتیم صلاح ما بود و چه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...