لباس رزم حضرت زهرا سلام الله علیها
نگاه قرآن به حجاب
به چالش کشیدن نماد جاهلی
حجاب فاطمی
مهمترین و بزرگترین نماد اسلامی
مسلمانی که تعلقی به اسلام ندارد
ریشههای روانی تبرج
جذابیت؛ خوب یا بد
۴ سوال اساسی معیار سنجیدن
چرایی حجاب زن هنگام نماز
با کی هماهنگ باشیم؟
رابطه حجاب با محبوبیت
به دنبال دیده شدن
آیا ریا خوب است؟
خواستهها در زیارت امینالله
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد
اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری اهل العادت من لسانی یفقهو.
متن عربی خطبه فدکیه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را بخوانیم. در این خطبههایی که اینجاست، ترجمه فارسیاش نوشته شده. همان صفحه اول عربیاش را بخوانیم و ترجمه بکنیم. وارد بحث بشویم انشاءالله.
«لما اجمع ابوبکر علی منع فاطمه علیها السلام فدکه و بلغها ذلک لاخمارها علی راسها و شتملت به جلبابها و اقبللت فی لمت من حفدتها و نساء قومها تطع ذولها ما تخرم مشیتها مشیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتی دخلت علی ابیبکر و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیرهم فنیتت دونه ملا فجلت ثم ان عمتاً اجحش القوم لها بالبکاء فر تجل مجلس ثم امحلت حنیه حتی اذا سکنه نشیج القوم افتتحت الکلام بحمدالله و ثناء علیه الصلاه علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فاد القوم فی بکائهم فلما امسکوا عادت فی کلامها فقالت علیه».
متاسفانه ترجمهاش فقط نوشته شده، متن عربیاش نیست. تا اینجا که برایتان خواندم، همان است که ترجمه فارسیاش را شما میبینید. متن عربی هم آمده.
خدمت شما عرض کنم که این متنی که الان خدمتتان خواندم، نحوه ورود حضرت زهرا سلاماللهعلیها به مجلس ابوبکر و اینکه به چه نحوی وارد شدند و فضا را به چه نحوی دست گرفتند را شرح میدهد. حضرت صدیقه کبری.
مطلب از اینجا شروع میشود که خبر به حضرت زهرا سلاماللهعلیها رسید که ابوبکر اجماع کرده که فدک را از حضرت زهرا سلاماللهعلیها بگیرد؛ یعنی طرح خودش نبود. بهتنهایی ننشسته بودند. چندین نفر با همدیگر شورایی تشکیل داده بودند. کسانی که بالاخره رأس کار بودند، اینها با همدیگر برنامهریزی کرده بودند که خب، ما چه شکلی علی را زمینگیر کنیم؟ فلجش کنیم؟ از کجا بزنیم علی را؟ بهترین حرکت این است که فدک را بگیریم. این بحث فدک را انشاءالله بعداً مفصل بهش میرسیم، به حول و قوه الهی، که داستان فدک چی بوده، اینها به چه نحوی گرفتند، خود حضرت زهرا رابطهشان با فدک چه جور بوده، اصلاً چرا اینها آمدند دست روی فدک گذاشتند؟ اینها بحثهای مفصلی است که در اثنا، مفصل انشاءالله بهش میرسیم.
این خبر که به حضرت زهرا سلاماللهعلیها رسید، حضرت زهرا سلاماللهعلیها لباس رزم پوشیدند. لباس رزمشان چی بود؟ اول از همه خِمار. خمار خودشان را دور سر پیچیدند. خمار را توضیح میدهیم. بعد جلبابشان را به تن کردند. بعد جماعتی از خانوادهشان، بچههایشان بودند، همسایهها، دوستان، کسانی که فامیل بودند، اینها آمدند حلقهای دور حضرت زهرا سلاماللهعلیها تشکیل دادند. بعد حضرت زهرا حرکت را از منزل شروع کردند. بیرون آمدند، به نحوی که دامنشان آنقدر بلند بود که زیر پاهای این اطرافیان میرفت. مدل راه رفتن حضرت زهرا سلاماللهعلیها، مدل راه رفتن پیغمبر بود. ایشان آمدند وارد مجلس شدند.
در مجلس ابوبکر دیدند که جماعتی دور ابوبکر را گرفتهاند. اینها از مهاجرین و انصار و غیر اینها. مسجد شلوغ بود، مجلسی که ابوبکر تویش نشسته بود، شلوغ بود. حضرت زهرا سلاماللهعلیها وقتی وارد شدند، اولین حرکتی که در مجلس شد، به عنوان اینکه اعلام بکنند که حضرت زهرا سلاماللهعلیها وارد مجلس شدند. این اعلام خودشان به چه نحوی؟ مثلاً شما یک نفر وارد مجلس میشود، مثلاً با صلوات اینها اعلام میکنند. مثلاً پا میشوند.
نحوه ورود حضرت زهرا سلاماللهعلیها به مجلس چی بود؟ اولین کاری که کردند، یک پرده زدند. «فنیت دونهها ملائه». به چه نحوی اعلام کردند که صدیقه کبری دارد وارد مجلس میشود؟ آمدند صاف یک پرده زدند. حضرت پشت پرده وایستادند. با پردهای که زدند، ستری که آوردند و آن حجابی که ایجاد کردند، از این طریق اعلام کردند. در واقع میشود اینجور گفت که حضرت زهرا سلاماللهعلیها پنج لایه درست کردند تا سخنرانی کنند. خوب دقت بفرمایید! خیلی عجیب استها. بحث حجاب. پنج لایه حجاب درست کردند برای اینکه سخنرانی کنند.
اول از همه خِمار به سر پیچیدند. تازه بعد این را هم بگویم که حضرت زهرا سلاماللهعلیها که وارد مجلس شدند و پشت پرده نشستند، خب حالا چه شکلی میخواهند اعلان بکنند که «من فاطمه وارد مجلس شدم»؟ ایشان نشستند و «عمت عمتاً» فریادی کشیدند با گریه. یک ضجهای زدند، یک شیونی کردند. حالا اینها را بعداً انشاءالله در بحث بیشتر توضیح میدهیم. البته امروز که جلسه آخر قبل از تعطیلاتمان است، یک چند روز انشاءالله تعطیل است، چند هفته. بعد به حول و قوه الهی، انشاءالله اگر خدا توفیق بدهد باز بحث را پی بگیریم.
آنجا به این بحث میرسیم که خوب، حضور حضرت زهرا سلاماللهعلیها بین نامحرمان، سخنرانی ایشان، گریه ایشان، اینها با عصمت و عفاف ایشان منافات ندارد؟ یک همچین خانمی که این همه عفیف، که نامحرم که او را ندیده هیچ، بلکه او جلوی مرد نابینا هم حجابش را برنمیدارد، حتی فاصله میگیرد از مرد نابینا که بوی او به مشام مرد نابینا نرسد. این هم حضرت زهرا سلاماللهعلیها است. بعد حالا این خانم آمدهاند دارند شیون میزنند در این مجلس. اینها یعنی چه؟ اینها را بعداً انشاءالله بهش بیشتر میپردازیم.
خلاصه، شروع سخنرانی حضرت زهرا سلاماللهعلیها با این گریه است که این گریه ایشان آنقدر دلخراش بود که بعد مجلس دوباره آرام شد. بعد از اینکه مجلس ولولهای تویش به پا شد که همه به گریه افتادند و اینها، بعد دوباره به تب و تاب افتاد. بعد دیگر حضرت زهرا فضا را آرام کردند و شروع به سخنرانی کردند.
خلاصه این بخش اول خطبه فدکیه که دیگر از اینجا به بعد وارد خطبه میشوند که حضرت چی فرمود. ما اینجا را یک خرده چند جلسهای با اجازتان رویش بحث بکنیم، مخصوصاً که بهشدت بهش احتیاج داریم. بحث حجاب از آن بحثهای صددرصد ضروری و مورد نیاز ماست، خصوصاً از دیدگاه قرآن. متاسفانه این بحث، بحث غریبی است. ما حجاب را خوب نتوانستیم تا حالا از دیدگاه قرآن باز بکنیم که خب، نگاه قرآن به حجاب چیست؟ پس دیدید اول از همه حضرت خمارشان را به دور سر پیچیدند.
خِمار یک چیز تو مایههای همین، یک چیزی بلندتر از روسری که این یک حالت پیراهنمانند دارد ولی پیراهن بدن نیست، پیراهن سر است. پیراهن سر بخواهیم اسمش را بگذاریم، یک حالت اینجوری دارد. یک چیز بلندی است که روی سر میبندند، گردن و به پایین گردن را هم شامل میشود. یک چیز بلندی. این را بهش میگویند خِمار که وسیله پوشاندن است. این هم که مثلاً میگویند خمر. خمر را شنیدید دیگر. مثلاً میگویند که شرب خمر کرده. عرق و چه میدانم مشروبات و اینها را میگویند خمر. بهش میگویند خمر چون عقل را میپوشاند، میآید یک حجابی دور عقل میگذارد. به این میگویند خمر. به آدمی که میگویند خمار، خمار آدم خودش دیگر وضعش برای خودش پوشیده است. خودش نمیداند چه وضعی دارد. خودش خبر ندارد. یعنی وضعش پوشیده است. خلاصه، خمر و خمار و اینها همه به همدیگر ربط دارد، همریشه است. این اولین کاری که حضرت زهرا سلاماللهعلیها کردند، خمارشان. این را پیچیدند دور سر؛ یعنی نینداختند؛ یعنی خود همین خمار را تا نهایت جایی که میشد با آن پوشش ایجاد کردند که همین یک دانه بس بود برای حجاب ایشان.
بعد از این: «و اشتملت به جلبابها». حضرت زهرا سلاماللهعلیها آمدند جلباب خودشان را انداختند. بعد جلباب را کامل دور بدن گرفتند. جلباب چیست؟ ببینید، جلباب یک چیز تو مایههای همین چادرهایی که امروز ما مثلاً خانمها استفاده میکنند و اینها ولی اندکی تفاوت دارد. جلباب ریشهاش جلب، به معنی تکان خوردن و کشیده شدن و اینهاست. کسی را جلب کردن، کسی نظرش به چیزی جلب شد یعنی کشیده شد به آن سمت. جلباب؛ یعنی یک کسی یک چیزی را بکشد دور خودش. عرض شود خدمت شما که البته ما این را در آیات قرآن که بیاییم، چون هم خمار را در قرآن، آنجا مفصلتر بحث میکنیم.
در هر صورت الان فقط یک آشنایی کلی با جلباب داشته باشیم این است که پیراهنی که زن به تن دارد، مثلاً مانتویی که به تن دارد، لباس پوشانندهای که به تن دارد، یک چیز روی این میآورند باز همین را بپوشاند که به این میگویند جلباب. حضرت زهرا سلاماللهعلیها مرحله اول خمار خودشان را کامل دور سر پیچیدند. مرحله دوم جلبابشان را کل بدن را دورش پیچاندند. مرحله سوم چند تا آدم آوردند دور تا دورشان را گرفتند که باز دیده نشوند. مرحله چهارم لباس آنقدر بلند است که همینهایی که دور حضرت زهرا سلاماللهعلیها را گرفتهاند، لباس بلند حضرت زهرا زیر پای همینها میرود. مرحله پنجم، وارد مجلس که میشوند، یک پرده میکشند سخنرانی میکنند. این میشود حجاب فاطمی. حالا فاصلهاش را با این فرمایش، با این حرکت حضرت زهرا، کار داریم.
این حرکت یک حرکت فوقالعاده است. دیروز اشاره کردم که هیچکدام از دوستان تشریف نداشتند. تکرار که حضرت زهرا سلاماللهعلیها با بزرگترین نماد جاهلی دارند مبارزه میکنند که آن بیحجابی، تبرج، به تعبیر قرآن، بزرگترین نماد جاهلیه. حضرت زهرا با این نحوه ورودشان، بزرگترین نماد جاهلی را به سخریه گرفتند، به چالش کشیدند، روبهرویش وایستادند و از ریشه میزنند. این حرکت یک حرکت فوقالعاده سیاسی است. در قرآن اگر تشریف داشتید، در قرآن یک بار فقط تعبیر «جاهلیتُ الاولیٰ» دارد. تعبیر جاهلیت را سه-چهار جای دیگر هم داریم ولی «جاهلیتُ الاولیٰ» که به عنوان یک تمدن بهش اشاره میشود، یک بار فقط در قرآن آمده. آن هم سوره ۳۳، آیه ۳۳. سوره احزاب، آیه ۳۳ که این کلمه قبل از همان جمله معروف آیه تطهیر.
«و قَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ الۡجَاهِلِیَّةِ الۡاُولَیٰ وَ اَقِمۡنَ الصَّلَوٰةَ وَ آتِینَ الزَّکَوٰةَ وَ اَطِعۡنَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُۥۤ اِنَّمَا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذۡهِبَ عَنۡکُمُ الرِّجۡسَ اَهۡلَ الۡبَیۡتِ وَ یُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرًا».
این نبود، دوستان باعث میشود که ما برگردیم به جلسه قبل. در هر صورت خدمت شما که بزرگترین نماد اینها تبرج است. حضرت زهرا سلاماللهعلیها تبرج را به چالش کشیدند به عنوان بزرگترین نماد. ببینید، الان شما فرهنگ غرب را نگاه بکنید، بزرگترین نمادی که فرهنگ غرب دارد فحشا، بیعفتی، برهنگی، اوریانیسم (ترکیب مخلوط فارسی-انگلیسی)، لخت بودن، خیلی ساده، خیلی شفاف.
عرض شود خدمت شما که شما میبینید این کشورهایی که این همه ادعای آقا همه جور همه جور چیزی اینجا آزاد است، ۲۵ سانت روسری انداخته روی سرش، دختره را از مدرسه اخراج میکند، از مملکت بیرونش میکند. از اینهایی که “واش” آوردی. اینها علامت آنوریهاست. مثلاً حتی مرد اگر روسری سرش بکند باهاش کار ندارند، چون آن نماد عفاف که نیست که روسری است. روسریاش را انداخته، نماد عفاف است. بزرگترین نماد ما را داری به چالش میکشی. البته این بحث بسیار مفصلی دارد که چرا این بزرگترین نماد اینهاست که دیروز یک اشارهای کردیم، چون که فراگیریاش خیلی گستردهتر است. اینها برای فلج کردن احتیاج دارند به اینکه فرهنگ روبهرو را از جهت شهوت، تسلط بهش پیدا بکنند. فرهنگ اسلام است دیگر، از جهت شهوت و اینها تسلط پیدا میکنند، به بندگی بگیرند اینها را.
ببین، دو تا فرهنگ وقتی با هم میگویم دیروز توضیح دادیم، باز باید اشاره بکنیم. دو تا فرهنگ وقتی با هم درگیرند، اینها هر کدام میخواهد آن یکی را به زانو در بیاورد. از چه طریقی باید به زانو در بیاورد؟ از راه نمادها باید وارد شوند، از راه شعائر، آن چیزهایی که این فرهنگ باهاش شناخته میشود. هر چیزی که این فرهنگ باهاش شناخته میشود باید نابود بشود. اگر توانستی نمادهای فرهنگی روبهرو را نابود کنی، غلبه پیدا کردی بر او. این یک راه است. راه دیگر این است که از جهت فرهنگی روبهروی خودت را با فرهنگ خودت (بسیار مفصل است که حالا در جای خودش باید مطرح بشود. الان اصلاً فضایش نیست بخواهیم اینجا بحث بکنیم)، خیلی ساده مسجدی صحبت بکنیم. مسجدی که حالا یک وقت جسارت، سخنرانی مسجدی نباشد. یک وقت جسارت به شماها نباشد. فضای جلسه میخواهم بگویم که ما چون الان خیلی نمیخواهیم بحث را کشش بدهیم، نیاز نداریم که کامل واردش بشویم، میخواهیم سریع ازش رد شویم.
عرض شود خدمت شما که باید آدمهایی که متعلق به فرهنگ روبهرو هستند، یک عده شیفته این طرف بشوند. حالا چه چیزی بیشترین جذابیت را میتواند داشته باشد برای اینکه جذب بکند؟ بیشترین شیفتگی را میتواند بیاورد؟ بفرمایید، آفرین، بحث شهوت. شفافتر صحبت بکنیم. خیلی ساده. البته این واژه از آن واژههایی است که معنایش یک معنای دیگر است، بین ماها یک چیزی که جا افتاده به معنی جنسیت. خود کلمه یک چیز دیگر است. بعد حالا بخواهیم تعبیر بهتری به کار ببریم، پورنو، به تعبیر خود انگلیسی. از راه پورنوگرافی، از راه جنسیتگرایی، از راه جذابیت جنسی که سادهترین، راحتترین، در دسترسترین و جذابترین عامل برای جذب کردن است. حالا شما میخواهی از راه شهوت جذب بکنی طرف مقابل را، باید چه کار بکنی؟ باید زنهایت جذاب باشند. برای اینکه زنان را جذاب بکنیم، باید چه کار بکنیم؟ باید تبرج داشته باشد. تبرج، جلو چشم بیاوری همراه زینتها و همراه برجستگیهایشان.
خلاصه این شد واژه تبرج. این میشود بزرگترین نماد فرهنگ ضد اسلامی. در برابرش بزرگترین نماد فرهنگ سنتی. گفتیم دیروز بزرگترین به معنی مهمترین نیستها. ما مهمترین نماد اسلامیمان نماز است، دقت بفرمایید. مهمترین نمادمان نماز ولی بزرگترین نمادمان حجاب. چون در دسترس و همهجایی است. نماز خب در خانه است، ما نمیتوانیم بفهمیم که چند نفر نمازخواناند. میخواهیم یک ملت را محک بزنیم که چند نفر از اینها متعلق به دین نمازند. خب نماز از کجا؟ خانههایشان میخوانند. ولی از راه حجاب چه عرصه بیرونی زندگی اینهاست، میشود فهمید. واسه همین میشود گفت حالا بحث هی داریم جلوتر میرویم، هی بحث خطرناکتر میشود. الان در این دور و زمانه انصافاً جرئت میخواهد در مورد آن هم حالا اینجوری که آدم سفت و سخت وایستد پای حرفها. مال خدا توفیق بدهد، آمدیم جلو که برویم تا آخر. خیلی داستان سخت میشود. حالا برویم یک خرده جلو، یعنی بحث حجاب آنجوری که هست بهش بپردازیم. خلاصه عملیات استشهادی میخواهد دیگر. ما آمدیم وسط میدان.
عرض شود خدمت شما که میشود گفت کسی که بیحجاب است، از جهت نماد اسلامی، از جهت برآوردی که از بیرون به اسلام دارند، این آدم متعلق به اسلام نیست. آنی که از بیرون دارد نگاه میکند، از کجا میخواهد بفهمد شما متعلق به اسلام یا نه؟ اذن نمادها. بزرگترین نماد چیست؟ حجاب. آقا این مؤمن است، دلش پاک است، قبول است. خب واسه خودش، به درک، به من چه. این شعائر صحنه بیرونی که خودشان را نشان میدهند. تک. الان فعلاً وارد بحث حجاب از این زاویه نشویم که متاسفانه خیلیها از این زاویه وارد بحث حجاب میشوند. ما با حجاب الان در این زاویه هیچ مشکلی نداریم. الان همه با هم خوبیم. من با همه بیحجابهای عالم خوب.
ریشههای تبرج، ریشههای روانی تبرج چی؟ میشود که یک آدم از جهت روانی انگیزهمند میشود نسبت به تبرج. ما با این کار داریم. متاسفانه الان بین ماها فت و فراوان ریخته. معنایش روشن است دیگر. کلمه تبرج. تبرج به معنی این است که یک کسی خودش را بیاید در دید قرار بدهد و با این در دید قرار دادن جلب توجه بکند و دلها را به سمت خودش بکشد. مثل برج در دید است. در دید، جذاب، میکشد به سمت خودش. تبرج یعنی آدم مثل برج خودش را در دید قرار بدهد، جذابیت داشته باشد و جذب بکند. حالا این را هم توضیح میدهیم که چه جذابیتهایی خوب است، چه جذابیتهایی بد است.
ببینید این ریشه روانی در همه آدمها هست. علاقه دارند محبوب بودن به معروف بودن، به جذاب بودن، به خوب بودن در نگاه دیگران. ریشه روانی کاملاً منطقی در همه ما بهش احتیاج داریم. دورهدرمانی ببیند «من دوست ندارم احدی من را دوست داشته باشد»، پیدا نمیشود. شاید یک آدمی بگوید که من اصلاً دوست ندارم که احدی من را بشناسد. اصلاً جز خودم، در این کره زمین در این عالم، هیچکس من را نشناسد. این مشکل دارد. «هیچکس هیچکس هیچکس من را نشناسد»، «هیچکس هیچکس هیچکس من را دوست نداشته باشد»، «برای هیچکس هیچکس هیچکس جذاب نباشد». آدم طبیعتاً دوست دارد که در نگاه دیگران مثبت باشد. مهم است که دیگران نسبت به من چه دیدی دارند؟ چه نگاهی دارند؟ در مورد من چی فکر میکنند؟ علاقه دارد جذاب هستم. این میل طبیعی آدم. حالا این میل طبیعی یک ورش خوب است، یک ورش بد است. محبوب باشی خیلی خوب است. برای چی؟ برای چی؟ با چی؟ این چهار تا سؤال مطرح میشود. ما با این چهار تا سؤال ریشههای روانی خودمان را باید هی تست بزنیم. شما دوست داری جذاب باشی؟ برای چی؟ برای چی؟ با چی؟ سؤال چهارم چی بود؟ برای کی؟ برای چی؟ با چی؟ چه جوری؟ تکرار میکند چه جوری؟ برای چی؟ برای چی؟ با چی؟ چه جوری؟ اینجا مرد و زن هر دو باید سؤال این سؤال ازشان پرسیده میشود. تستی بزنیم، ما باهاش کار داریم.
این بحثهای اخلاقی و حتی عرفانی و بعد از رهگذر این بحثهای عمیق عرفانی، آخر آخرش ما به بحث حجاب هم میرسیم. بحث حجاب باید از این روند رفت بهش رسید. از جای دیگر: «آقا اگر این کار را، اگر حجاب نداشته باشی میدانی یک عده گرگ دورت خوابیدهاند. آمادهاند. آنقدر نگاه هرزه وجود دارد. خونت را پشهبند بزنی به پنجره، زنبور و مگس و اینها. آقا چه وضع توضیح دادن» خب، الان مثلاً یک وقت یک دورانی بشود که هیچکس پشه مگس نباشد، مگس و زنبور و اینها هم نباشد. این دیگر حجاب تعطیل است دیگر.
بعد شما میدانی یک سؤال بسیار کلیدی اینجا مطرح میشود. آقا شما، آخوند؟ آقای برادر آخوند؟ شما آخوندها مگر به ما نمیگویید که یک خانم در کنج خانهاش تک و تنها میخواهد نماز بخواند، این آدم باید حجاب داشته باشد؟ درست است؟ این دیگر برای چی؟ «دیدهای آلوده منتظرند که تو را ببلعند. تو را بخورند. بالا بکشند. بدزدند. بربایند. خودت را بپوشان.» خب حالا اینکه در خانهاش تک و تنها میخواهد نماز بخواند، اینجا دیگر چرا حجاب؟ از آن از آن جاده که میروی به سمت حجاب، وسطهایش گم و گور میشوی. از این جاده با هم برویم، چیزهای دیگر هم، منظرههای قشنگ هم. حجاب، آدم دوست دارد محبوب باشد. برای چی پابرهنه ند و توی حرفهای ما حرفهای من بیل نزن.
ببین، من برای خودم که دوست دارم محبوب بشوم، بیرون از خودم، بیرون از خودم هر چیزی غیر از من است، برای کدام یک از اینها محبوب باشم بین این همه موجوداتی که غیر از من هستند؟ جواب بدهید. خدا. ببین، الان من همایش میخواهم. چند هزار نفر دور هم بنشینند بعد آنجا با هم این حرفها را بزنیم. بنده بیرون از خودم، هر چیزی که هست، برای کدام یک از اینها دوست دارم محبوب باشم؟ کدام یک از اینها من را دوست دارد؟ مردم. چرا؟ بعد از بین این مردم کیا من را دوست داشته باشند؟ آدمهای خوب. آدمهای خوب کیان؟ یعنی من اصلاً کیا را تعریف بکنم؟ خب مردم که مسلماً همه همه مردم مسلماً من خودم یک دستهچینی میکنم بین اینها، خودم کدگذاری میکنم، میگویم این گروه خوب این گروه بد. من برای این گروهی که خوباند، واسه اینها دوست دارم محبوب باشم. شما تعریف کردی، گفتی خوباند. اینها یعنی کیا؟ یعنی آنی که من را تأیید میکند، من را دوست دارد. بعد مدلهای خودم است. افکارش مثل خودم است. توی فاز خودم است. درست است؟ بستهبندی میکنیم دیگر.
هر کس اینجور نباشد، میگوییم بد. آدم بد که واسه آن که تیپ نمیزنم که. بنده جوان معمولی. حالا اسم بدی خب. بنده جوان معمولی میآیم. میگویم که در مدرسه ما مثلاً یک عده هستند یقه شیخی تنشان میکنند و قیافههای آنچنانی و ۷۵ سانت ریش، از اینجور مسائل. یک عده دیگر هم تیپهای دیگر. و چه آن ها فکرش به ما میخورد، تیپش به ما میخورد. خلاصه همه توی برههایم، همه توی یک میدانی. همه توی یک خطی. ضریح ارزش ندارد برای من. درست است؟ من اینوریم. پیش این باید محبوب باشم. چرا؟ چون بیشتر با هم همفکریم، هماهنگیم. آدم دنبال جلب نظر کسی است که با خودش هماهنگ است. اگر کسی با من هماهنگ نباشد، من دیگر دنبال درست است؟ حالا چی در این عالم بیشتر از همه با شما هماهنگ است؟ عسل.
اول باید دیگران یعنی بیرون از من با من هماهنگ بشوند یا من خودم باید خودم را الان بنده اول باید وایستد ببینم کیا با من هماهنگاند، بعد خودم را با آنها وفق بدهم یا باید اول خودم، خودم را هماهنگ کنم بعد به آن اساس برم جلو؟ مشکل همین است. آقا ببین همه مشکلات، همه همه همه همه همه همه مشکلات به همین نفسانیت برمیگردد. ریشه همه بدبختیها، همه گناهان، همه مصیبتها نفسانیت. میگوید من که هستم، همین هم هستم، خوبم هستم. حالا تو اگر خودت را با من هماهنگ کردی، دوست دارم آنجوری که تو میپسندی من را. اگر هماهنگ نکردی، از گروه ما خارجی. حالا من باید خودم را با که هماهنگ کنم؟ هماهنگ کنم؟ آفرین. صاف برویم سراغ اصل مطلب.
اگر فضای دانشگاهی باشد، واسه همین بحثی که الان با هم مطرح کردیم، در پنج شش جلسه شاید طول بکشد که تکتک این مرحله-مرحله بیاییم جلو. خیلی مسائل برسیم، طرح بحث میکنیم. به قول معروف بحث کلی داریم نگاه میکنیم.
ببینید در زیارت امینالله خیلی زیباست. آن آخرهای زیارت میفرماید که: «مُحِبَّةً لِصِفَاتی أَوْلِیَائِکَ، مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائِک». خدایا من را این مدلی قرار بده. اول میخواهد «اللهم اجعل نفسی مطمئنه». میگوید من را، من من آمدهام خود را یک مدلی کنی. خدایا در این زیارت که آمدهام، آمدهام با یک چیزهایی هماهنگ بشوم. اول از همه با قضا و قدرت هماهنگ کنم، نه اینکه وایستادم قضا و قدرت با من هماهنگ بشود. هر چیزی که از قضا و قدرت با من هماهنگ و خوشم بیاید، هر چیزی با من هماهنگ نبود داد بزنم. از کجا نشئت میگیرد؟ خدایا در زیارت امام رضا این را به من بده. من آمدهام در زیارت هماهنگ بشوم. اول از همه بعدش با ذکر تو، با یاد تو، با تو، با یاوران تو، با دوستان تو، با خوبانی که تو انتخاب کردی، من را نسبت به اینها محب قرار بده. دوست دارم اینها را دوست داشته باشم. خودم را با اینها هماهنگ کنم. آدم خودش را با کسی میخواهد هماهنگ بکند. این میشود معنی «دوست داشتن اولیائک». از بین اولیا تو و آن هم نه همهشان، تازه صفت اولیا آنهایی که از بین اولیای گلچین اند، آن تاپهای تاپهای تاپش، تکتکش ۱۴ معصوم. تو همه اولیا تو. اینها دیگر تکتک ۱۴ تا.
هماهنگ بشوی. شما دوست داری که دیگران هم شما را دوست داشته باشند؟ بله. «کیا محبوباً فی ارضک و سما»؟ همه عالم من را دوست داشته باشند. خیلی حرف است. همه زمینیها و همه آسمانیها. چقدر آدم دیدش بلند میشود. میگوید من مخلوقی از مخلوقات خدا اگر خودم را با خلقت خدا تطبیق بدهم، همه مخلوقات دیگر من را دوست میدارند. محبوبیت دیگران، احساسش این است الان اینجا که نشسته، این فرش دوستش دارد، این آب دوستش دارد. جدای از اینکه سرشار از محبت الهی است. مفصل است. حالا ما داریم سریع رد میشویم به بحث حجاب برسیم. این آدم احساس میکند که همه دارند میبینندش. بعد خوشحال از اینکه همه دارند میبینندش. خورشید دارد من را میبیند. آسمان دارد من را میبیند. زمین دارد من را میبیند.
«اولجبال لهحدتنی السماواتفتنی ابل البحار لاغرقتنی».
میگوید این زمین اگر بدون، یعنی خدایا تو نگذاشتی زمین از گناهان من باخبر بشود. اگر زمین تو زمین را از گناهان من باخبر کنی، همین الان من را فرو میخورد، میبلعد. اگر تو آسمان را باخبر کنی از گناهان من، من را میدزدد. اگر تو کوهها را از گناهان من باخبر کنی، من که روی کوه ایستادهام، من را تکهتکه میکند متلاشی. اگر دریا را از گناه من باخبر کنی، من را میخورد، غرقم میکند. اینها با من خوباند چون تو هنوز نگذاشتی که بفهمند من چه کار کردهام. خیلی جالب است. قارون وایستاده، حضرت موسی دعوتش میکند، میگوید بیا سمت خدا. قبول نمیکند. بعد چه میشود؟ یک لحظه خدا پرده را از جلو چشم زمین کنار میزند. زمین میبیند که این آقا چه کار است. زمین میخورد. خدا بخواهد کسی را عذاب بکند، با همانهایی که کنارش هستند. پرده چشم همینها را برمیدارد.
ابراهیم افتاده توی آتش. خدا به آتش چه میگوید؟ میگوید این ابراهیم استها. حواست هست؟ همین. تمام شد دیگر. آتش خوب شد. موجودات همه شعور دارند. همه با ما رابطه دارند. همه از خودشان دارند حسی نسبت به ما نشان میدهند. همه موجودات روی کره زمین، همه موجودات عالم، نه فقط کره زمین. همه چیزهایی که خدا در این عالم خلق کرده، هیچ موجودی نسبت به ما خنثی نیست. هیچی. هر موجودی در این عالم، نظر شما نسبت به من چیست؟ یا میگوید مثبت یا میگوید منفی. موجودات عالم همه حس دارند. کسی که ارتقا درجه پیدا کرده، دوست دارد پیش که محبوب باشد؟ درجه اول کی تو را دوست بدارد؟ همه عالم به واسطه محبت الهی. همه عالم! از بین همه این عالم یک عده از شما بدشان میآیدها. مثلاً کیان؟ کسانی که مثلاً شاید خیلی توی باغ نباشند. مثلاً ارتباط با خدا به درک. ممکن است بعضیها شما خوبی. بعد خوبی شما خیلی لو نرود. خود این خوبها هم بعضیهایشان که یک نیمه خوباند، آنها مثلاً خیلی با شما خوب نشوند. اشکال ندارد. آن خوب اصلی که دوست داشته باشد، اینها بعدش دیگر ادامهاش است.
گاهی ممکن است بنده مثلاً خوب باشم، دیگران هم خوباند ولی این خوبها خوبی من را نمیفهمند. بعد از روی این حساب با من بد میشوند. من کار خوب مخفیانه انجام ندادهام. بعد من آدم خودخواهیام. بعد من اصلاً به فکر این نیستم کار انجام میدهم. من نمیخواهم اهل ریا نیستم. خود این ریا میدانی چه حسی است؟ حسی است که آدم دوست دارد خودش را نشان بدهد برای اینکه دوست داشته بشود و مردم او را دوست داشته باشند ولی از غیر راه خودش دارد میرود جلو. ریا خیلی چیز خوبی است.
حضرت آیتاللهالعظمی بهجت رضواناللهعلیه یک وقت کسی رفت در مورد ریا. چون چه درمانی؟ میگویید آدم ریا نکند. بحث ریا را مفصل انشاءالله بعداً صحبت میکنیم. حالا الان فقط اشاره ایشان را بگویم. کی گفته ریا نکن؟ ولی ریا کن برای آنی که بهت میگوید بگیر، نه برای آنی که بهت میگوید بده. مردم مخلوقات بهت میگویند بده. خدا بهت میگوید بگیر. واسه او ریا کن. بعد تو نماز خودنمایی کن. نشان بده. ولی نه برای اینها، برای او. عرفا میگویند نماز با ناز و نیاز. این حالت میشود.
آدم ایستاده، ۵ میلیون آدم دیگر دارند نگاهت میکنند. اصلاً نمیفهمد زیارت ایشان. حجره اولی که از صحن آزادی وارد میشویم که پشت این قبر مرحوم مروارید و آقای فلسفی است، آن دری که اموات را وارد میکنند ازش، وارد حرم میکنند، از آن در سمت چپتان یک اتاقک برای حرم، برای زیارت. خب بعضی وقتها ساعتها طول میکشید. ضد حوله ایشان صدها رکعت نماز، کلی کار و برنامه. کلی عبادت و حالات. هر روز صبح بینالطلوعین. بعد خب اوایل دورشان خلوتتر بود. اواخر مردم مثلاً بعضی اوقات یک ساعت دو ساعت یک حلقه بزرگ مثلاً شاید ۱۰۰ نفر دورشان نشستهاند. همه را تصور کن چه حالتی میشود؟ او دارد میبیند.
بسه به حضرت ابراهیم سلاماللهعلیه وقتی توی آتش افتاده بود. جبرئیل و ملائکه جبرئیل آمد، برگشت، گفتش که ابراهیم کمک میخواهی؟ بعد جبرئیل حضرت ابراهیم سلاماللهعلیه فرمود که: «اَمَّا اِلَیْکَ فَلا». بعد فرمود که: «عِلْمُهُ بِحالی کَفانی عَنْ سُؤالِی». او اصل کاری که میداند من کجا هستم، همان بس است. همان که میداند من کجا هستم، بس است برایم. خودش اگر بخواهد دربیاوردش، خودش اگر بخواهد به من میگوید. ابراهیم آیا از این کمک میخواهی؟ بهم نگفته. بس است.
زندگی آدم ریشهاش روانی اینجاست. آدم دوست دارد محبوب دیگران باشد. دیگران او را ببینند. خب اول از همه چی؟ این آدمها که دیدن و ندیدن. اولاً که اینها اصلاً همه وجود تو را نمیتوانند ببینند. هر چقدر هم که با شما نزدیک و صمیمی باشد، اعماق وجود تو را که کسی نمیتواند درک بکند، غیر از خدا. همه زیر و زبر تو را ببیند. بعد بر فرض درک بکند، کی غیر از خدا میتواند تشکر بکند، تحویلت بگیرد؟ بعد بر فرض تحویل گرفت، دائم تحویلت بگیرد. دو روز از پسفردا مرده. این آقا بازیگر بود. ما رفته بودیم توی قبرستانی، من دیدم که این بازیگر اگر بهش بگویم ناراحت میشود، به هم میخورد. جماعت. این آقا الان وارد شده. این را اگر الان زنده بودند ازش امضا میگرفتند. الان بیرون قبرستان. آقا بره دورش. چی شد؟ آقایی که همه دورت وایمیستند امضا بگیرند، خب کجاست این؟
آدم بفهمد که یکی دارد نگاهش میکند. خوب، کسی هم دارد نگاهش میکند. نگاه او جذاب است. کسی باخبر بشود که من هستم، آدم علاقهمند به گوشهگیری میشود. اینکه ما همش دوست داریم کف خیابانها باشیم. مرد و زن هم فرق نمیکندها. مدرکی، یک افتخاری، یک چیزی، سری توی سرها باشیم، دیده بشویم، فهمیده بشویم. امتیازاتی که دارد سفت توی جیبش گرفته. کسی باخبر نشود که این آقا یک همچین امتیازاتی دارد. من دنبال اینم که یک امتیازی به خودم بچسبانم، یک سر بیایم بالاتر. من ببینم. هزار تا امتیاز ته جیبش گذاشته. یک وقت کسی باخبر نشود. خیلی عجیب استها این حالات بزرگان. فرصتش نیست تکتک باز بکنیم چه جور فرار میکردند. بعضیهایشان حتی بعضی از این بزرگان از این جهت که یک وقت شناخته نشوند، بعضیهایشان حتی به این راه افتاده بودند که این لباس روحانیتشان را هم درمیآوردند. من اگر لباس مثلاً روحانیت داشته باشم، حالا آن ذهنیت خودش. هر کسی یک حالتی دارد دیگر. ذهنیت او با ذهنیت خودش، نگاهش این است که من مثلاً این لباس داشته باشم، ممکن است یک نفر دنبالم بیفتد که این چیست و کیست و فلان و اینها. بعد آخر داستان آن غلام امام سجاد علیهالسلام.
راوی میگوید دیدم یک کسی آمد پشت تپه، رفت توی سجده. در آن خشکسالی که آمده بود، ابرها آمدند و باران شدیدی گرفت. فهمیدم که این گریه این باران را آورده. دنبالش راه افتادم و رفتم. بعد فهمیدم که غلام امام سجاد علیهالسلام است. بعد از اینکه شناختمش، بعد چند روز حالا یا چند ساعت دنبال و پرسوجو کردم. داستان چی بود؟ خبر دادند که ایشان تا الان کسی نمیشناختش. الان که باخبر شده شما میشناسیش، از خدا خواست که ببرتش. دیگر نمونه این حالت اینهاست. حالا بنده میآیم کرامتسازی. زنگ میزند. استخاره میخواهد. یک جوری مثلاً حرف را بالا پایین بکنم که این آقا احتمال بدهد که مثلاً شاید ما داریم نیت میخوانیم. مثلاً بعد یک احتمالاتی یک حسابهایی را ما باز بکنیم و یک حالت ارادتی و فلان. بیا جمع کن. این حالت هستها. این را خیلی باهاش کار داریم.
این را انشاءالله به حول و قوه الهی در ایام رجب یک خرده با این حالاتمان درگیر بشویم. از این شراب رجبّی به خودت بنوشیم. یک خرده تطهیر بشویم برای ماه رمضان. دیگر چیزی هم با این حالات کسی مهمان خدا بشود، لذت نمیبرد از مهمانی خدا. بنده بیچاره احساسی ندارم که الان در مهمانی هستم که صاحبخانه نشسته بر و بر دارد من را نگاه میکند. با لذت تمام. من. همه دستگاهها را آورده. همه امکانات را آورده که من بنشینم، بنوشم، لذت ببرم. سفره برمیگردد دیگر. هر چی در عالم داشتی سر سفرهاش آورده. از الان باید خیز برداریم برای ماه رمضان.
درگیر نگاه خدا کنیم. دارم وضو میگیرم بروم روبهرو نماز: «الله اکبر» که میگویم، الان روبهروی کسی وایستادهام. حرف دارم میزنم. دارم با کسی حرف میزنم. کسی دارد نگاه میکند. کسی «سمع الله لمن حمده». شنیدها. اینهایی که گفتی شنید. دارد نگاه میکند. دارد میشنود.
بدبختیهای دنیا به «الله اکبر» اینها توی کربلا این است. این امام حسین ما این است. بزرگترین مصیبتها. شعار ابیعبدالله چیست؟ توی مصیبتی مثل مصیبت علی. شوخی. وجود نازنین اباعبدالله خون زیر گلوی پارهپاره علیاصغر هی کف دست میگیرد به آسمان میاندازد. «هُوَ عَلَیَّ بِمَا هُوَ بِعَیْنِ اللّٰهِ». خدایا ساده است. خدایا صبر میکنم. تو داری نگاه میکنی. ساده. تو خبر تو خبر داری. تو هم که خبر داشته باشی، میتوانی هر کار دلت بخواهد، هر کاری خوب باشد، میتوانی انجام بدهی. تو داری میبینی. کاری نمیکنی یعنی همین خوب است. همین بس است برایم. راحتم. مصیبت اینجور میشود برای آدم راحت. آدم احساس بکند کسی دارد میبیند.
از این بالاتر میرود. زینب کبری میآید توی گودی قتلگاه. روی بدن پارهپاره، بدن پارهپاره ابیعبدالله. تا بدن را دید، صدا زد: «اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هذَا الْقُرْبانَ». خدایا تو داری میبینی. قربانی را از ما قبول کن. هر چی داشتیم آوردیم. به طبقه اخلاص خودت بپذیر.
اَللّٰهُمَّ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاَعْظَمِ الْاَعَزِّ الْاَجَلِّ الْاَکْرَمِ وَ بِعَظَمَتِکَ یَا اللّٰهُ یَا رَحْمٰنُ یَا رَحیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلبی عَلیٰ دینِکَ، اِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ.
اِلٰهی یَا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ، یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ، یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ، یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ، یَا قَدیمَ الْإِحْسَانِ بِحَقِّ الْحُسَیْنِ.
خدایا در فرج آقامان امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی و خشنود بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را محب حضرتش قرار بده. امواتمان، علما، شهدا، فقها، امام راحل، عصاره سر سفره اهل بیت مهمان بفرما. عاقبت ما، جوانانمان، خانوادهمان، شیعیانمان را ختم بخیر بفرما. الهی در برزخ و قیامت و بهشت انشاءالله مانند ما را همجوار علی بن موسیالرضا قرار بده. شب اول قبر قمر بنیهاشم را به فریادمان برسان. حاجات حاجتمندان شیعیان امیرالمؤمنین خصوصاً شیعیان مظلوم بحرین را بفرما. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، صهیونیست خبیث، آل سعود ملعون را در دنیا و آخرت خوار و ذلیل بفرما. رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام، علمای اعلام، مسئولین خدمتگزار را مؤید و منصور بدار. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. خدایا پدر و مادر ما را بیامرز. خدایا همه حقوقی که به گردن ما حق دارند، آبروی زهرای اطهر پیش خودت آبرومند بفرما. خدایا هر آنچه گفتیم و صلاح ما بود، آنچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
در حال بارگذاری نظرات...