دورنمایی از دوران جاهلیت
بزرگترین رقیب اسلام
معیارهای زندگی جاهلی
درگیری تمام عیار الله با طاغوت
سختی کار امام زمان عج نسبت به پیامبر اکرم
آیا جاهلیت قرآن را قبول دارد؟
معنای جاهلیت
ارتباط خطبه فدکیه با ظهور
توصیف عصر جاهلیت در تفسیر المیزان
محور جامعه ولایی و جامعه جاهلی
فرهنگ جاهلیت در عصر حاضر
ارتباط فرهنگ جاهلیت با فرهنگ فرعون
شیطان بر چه کسانی اثر میگذارد؟
شیطان در نهجالبلاغه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا.
اگر بخواهیم یک دورنمایی داشته باشیم نسبت به دوران جاهلیت و فرهنگ جاهلی که عرض کردیم بزرگترین رقیب اسلام همیشه همین فرهنگ جاهلی بوده و بحثش شبهای قبل گذشت؛ در واقع ببینید دو تا جریان به این عالم حاکم است. اصل درگیری، اصل جنگ، اصل نزاع، اصل مخاصمه، مرکزش کجاست؟ درگیری بین الله و طاغوت. اصل درگیری اینجاست. فرمانده کل طاغوت، ابلیس است. فرهنگی که در دست اینهاست به عنوان ابزار، فرهنگی که باهاش کار میکنند، اسم این فرهنگ را میگذاریم «فرهنگ جاهلی». وقتی که فرهنگش حاکم میشود، بر آن اساس زندگی میکنند؛ به آن منطقهای که دارد با آن فرهنگ زندگی میکند، میگوییم «جاهلیت». آن دوره میشود «دوره جاهلیت». در برابرش میشود ولایت: «دوره عاقلیت»، «فرهنگ عاقلیت»، «فرهنگ عاقلی». به آن اشاره کردیم.
در واقع هر جا ولایت حاکم نباشد، آنجا میشود – بفرمایید – جاهلیت. صدر و ساقهی خطبه حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها همهاش درگیری فرهنگ عاقلیت و فرهنگ جاهلیت است؛ فرهنگ ولایت و فرهنگ جاهلی. دیروز عرض کردم، فرهنگ جاهلی به این معنا نیست که ما بیاییم نگاه کنیم ببینیم چه کسانی روبروی پیغمبر ایستادند، فقط آنها را جاهلی بنامیم؛ یا چه کسانی روبروی ولی ایستادند، فقط به آنها بگوییم جاهلی. اتفاقاً خیلی از خود کسانی که پای رکاب ولی هستند هم در زمره جاهلی محسوب میشوند. ممکن است بعضی از اینها مات جاهلی بمیرند. به تعبیر خیلی دقیق بود که دیروز عرض کردیم: «مَن ماتَ وَلَم یَعرِف اِمامَ زَمانِه». معیار جاهلی زندگی کردن و جاهلی مردن، معرفت امام است، نه پای رکاب امام بودن، نه امام را دوست داشتن، نه با امام ارتباط داشتن. اینها هیچ کدامش معیار نیست. معیار چیست؟ «مَن ماتَ وَلَم يَعرِف اِمامَ زَمانِه». مفهوم مخالف این چیست میشود؟ آفرین! یعنی میگوید که اگر بمیرد و معرفت نداشته باشد، مرگِ جاهلی است. از این طرف، اگر بمیرد و معرفت داشته باشد، مرگش چیست؟ مرگ عاقلی است. که این را در فرهنگ قرآن بهش میگویند «شهادت». همین که فرمود: «مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و سلم ماتَ شَهیداً». هرکس با حب اهل بیت بمیرد، شهید از دنیا رفته؛ «وَ لَو کانَ فِی فِراشِهِ». حتی اگر در بسترش بمیرد، با خطایی، با مریضی، با تب، با سکته از دنیا برود، نوع مردن مهم نیست. و این از آن معارف عجیب قرآنی است که فرمود: «وَلا تَموتُنَّ إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمونَ». وصیت یعقوب به فرزندانش خیلی داستان زیبایی است. یک وصیت دارد حضرت یعقوب به بچههای خودش که این وصیت حضرت یعقوب میشود سرلوحه زندگی حضرت یوسف. یوسف آن را بالا قرار داده و بر این اساس دارد زندگی میکند. وصیت حضرت یعقوب چیست به فرزندانش؟ «وَلا تَموتُنَّ إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمونَ». نمیرید، مگر در حال اسلام؛ با اسلام بمیرید. یوسف وقتی که به قدرت میرسد، آن حالتی که به سجده میافتد و اینها، تعبیرش این است؛ میفرماید که: «رَبِّ تَوَفَّنی مُسلِماً وَالحِقنی بِالصّالِحینَ». آنجا - ببینید! - آنجا که به قدرت رسید و دیگر وقتی که او حاکم شده، او نشان میدهد که حالا که من حاکم شدم، به خود من چه حرفی حاکم است: «تَوَفَّنی مُسلِماً وَالحِقنی بِالصّالِحینَ». توفی و در حال اسلام، مسلم مردن.
در هر صورت این حالت، حالت شهادت است، حتی اگر طرف گلوله بخورد و این حال را نداشته باشد، شهید نیست. اگر گلوله نخورد و این حال را داشته باشد و بمیرد، شهید است. این معیار نوع مردن ما به این برمیگردد. این آقا سالهای سال با امیرالمومنین بوده، کشته هم شده اما معرفت نداشته؛ در زمره کیست؟ «ماتَ جاهِلِيَّةً»! امام زمانش را نشناخته؛ جاهلی است. معیار این است: معرفت امام.
حالا فاطمه زهرا روبروی آدمهایی ایستاده که اینها معرفت به امام زمان ندارند. ولی ادعای پای ولایت بودن و ولایتپذیری اینها را دارند. تعابیر آنجا خیلی زیباست که فاطمه زهرا پته اینها را رو آب میریزد. «حُكمَ الجاهِلِيَّةِ تَبغون». دنبال حکمهای جاهلی!؟ چی شد؟ شما که برگشتید به دوران قبل از پیغمبر. اینها فرمایشات فاطمه زهرا در خطبه فدکیه است.
حالا حضرت صدیقه سلام الله علیها مبارزه میکنند با فرهنگ جاهلی. با چه متُدی آمدند جلو؟ با فرهنگ ولایی. اصل درگیری، درگیری بین الله و طاغوت است. این درگیری این دو تا، دو تا منشور دارند. به قول معروف بخواهیم جور بگوییم، هر کدام یک منشور و یک فرهنگی دارند. این فرهنگها با همدیگر درگیر میشوند. الله فرهنگی دارد به اسم «فرهنگ ولایت». ابلیس فرهنگی دارد به اسم «فرهنگ جاهلیت». تعبیر خیلی زیباست. امام باقر علیه السلام فرمودند که: «وقتی مهدی ما ظهور میکند، با آن اصطلاح خاص، فرمودند»: «کلمه ظهور میکند، با جاهلیت مدرن میجنگد». حالا تعبیر مدرن، ترجمه جاهلیت جدید، «جاهلیت اخری».
ببینید، قرآن هم خیلی قشنگ به این تعبیر پرداخته. میفرمایند که: جاهلیت اولی، تعبیر قرآن در مورد عصر جاهلیت قبل از پیغمبر، جاهلیت اولی است؛ «اولا». همان مونث «اول» است. یعنی چه؟ یعنی این یک جاهلیت بوده که بعدش جاهلیتی میآید. جاهلیت قبل از عصر ظهور، «جاهلیت اخری» است. جاهلیت اخری از جاهلیت اولی بدتر و سختتر و سنگینتراست.
چقدر تعبیر عجیبی است! سوال شد از وجود نازنین امام باقر علیه السلام. در جلد ۵۳ بحار الأنوار، روایت نقل شده: «کاری که مهدی ما دارد، خیلی سختتر از کاری که پیغمبر اکرم داشت». «فرهنگی که حاکم بر دوره مهدی ما است، خیلی بدتر از فرهنگی است که بر دوره قبل از پیغمبر باشد». سوال کردم: «برای چه؟»
حضرت فرمودند که: «چون رسول الله وقتی ظهور کرد، با کسایی درگیر شد که سنگ و چوب و بت میتراشیدند و میپرستیدند»، این جاهلیت اولی است. «جاهلیت اخری، مهدی ما وقتی ظهور میکند، با کسایی درگیر است که آیه قرآن میتراشند و میپرستند». بعد حضرت توضیح دادند، فرمودند که: «اینها کسایی هستند که روبروی مهدی ما میایستند، بعد میگویند: «به حکم قرآن، خون تو باید ریخته شود»». یعنی شما به حکم قرآن حرفت را بزن، به حکم قرآن دروغ بگو. به حکم قرآن!
امام موجودات پیچیدهای پیدا میشوند، موجودات خفن و آیه قرآن را روبروی امام معصوم تفسیر میکند. میگوید: جاهلیت مدرن. عالم! ببینید جاهلیت آن تعریفی که ما کردیم، نه ما کردیم که، یعنی تعریفی که باید داشته باشیم (انشاءالله)، جاهلیت یعنی هر وقت که تحت ولایت نباشی، حتی اگر در دستت قرآن باشد، ولی قرآنت نچسبیده به ولایت. خیلی عجیب است. ببینید، دشمن قرآن را قبول دارد. دشمنهای پیغمبر، سرسختترین دشمنهای پیغمبر، قرآن را قبول دارند. قرآن نباید به تو چسبیده باشد، قرآن از تو جدا باشد، تو جدا باشی. قرآن آل سعود سالیان سال قرآن چاپ میکند، حاجیها میروند بهشان هدیه میدهد، پخش میکند. کل عالم قرآن آل سعود را گرفته، مفت و مجانی. هر چه پول درآوردند، قرآن چاپ کردند. بعد در بحرین، جوان بحرینی ایستاده روبروی نظامی سعودی، قرآن دستش گرفته بالا گرفته، که یعنی آقا من قرآن دارم، نزن! خب یعنی چه؟ آن وقت قرار نبود هر چه از این گفتی، صاف بروی در خانه امام معصوم. از این اینجوری میشود.
بعد قرآن هم چقدر قشنگ این توطئه اینها را برملا کرده: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا. وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا». آقا، اینها منافقین هستند. همه با همدیگر یک جا جمع بشویم، شور و صلاح و مشورت و اینجور حرفها بکنیم. کار را تمامش کنیم؛ با هم خوب بشویم. محور وحدتمان هم چی باشد؟ قرآن! پیغمبر، قرآن. پیغمبر و رأیت المنافقین. «یَصُدّونَ عَنکَ صُدودًا». قرآن. نوکرش هم هستیم. آقای رسول الله، قرآن! مشکل نداریم. ببخشید این رسول الله بدون قرآن، هیچی نیست! این قرآن، هیچی نیست. مفسر قرآن مکه و مدینه، قرآن میخواند. از زیر و زبر و قرآن. زبر بخواند با چهارده روایت، او میکشد، آدمها گریه میکنند، اشک و زاری و ناله. قرآن بلدند اینها. قرآن در کمرت بزند! قرآن. یک وقت گول نخوریم! جمله قرآنی یاد گرفتیم، تمام است. ترجمه خوارج! کمیل با امیرالمومنین در سحر، در جنگ نهروان. جنگ با خوارج. آمده بودند بیرون، قدم میزدند دور خیمهها. یک صدای قرآنی آمد، دل میبُرد. آخه قرآن خواندن عبدالباسط، هفت ورژن برود جلو و بیا جلو. این لنگ بیاندازد. هفت ورژن که جلو برود، دیوانه کننده است. آقا، چه قرآنی میخواند! «بیا برویم». کمیل میگوید: «رفتم جلو و جنگیدیم». جنگ نهروان از عجیبترین جنگهای تاریخ است. حکایتی دارد. حالا بماند. از بین چند هزار نفر فقط سه نفر زنده ماندند. هیچ جنگی اینجوری نشد. جنگهای نصف تیکه پاره هم که نصفشان زنده بکشند اینگونه نبود. یکی حمله کرد به معاویه. یکی حمله کرد به عمرو بنعاص. یکی حمله کرد به امیرالمومنین. آن دو تا زخمی شدند. امیرالمومنین شهید شد. عجیب و غریب جنگ نهروان. یکی از عجیب و غریبها همین است. همین جا کمیل میگوید: «کشههای نهروان از کنارشان رد میشدیم. امیرالمومنین رسید بغل یکیشان. فرمودند: «امیرالمومنین! کمیل! ببینش. صدایش میآمد. حال کرده بودی. هم او است»».
احمد آمده بود یکی را بهش پول دادند، بیست و چهار ساعته سر قبر شاه قرآن میخواند. تکتک آیات، ارواح بزرگان علما، اول از همه خود معصومین، هدیه به آنها بشود. بعدش هم بزرگان و خب، خیلی از برکات و آثار عجیب دارد. خب، حالا یک آدمی نامعلوم نمیدانیم خوب است یا بد. به آن طرف برایش قرآن هدیه کنیم. به میزانی که خودش قرآنی باشد، دریافت میکند. سرش. یک وقتی با یکی از بزرگان سری قبلی شاه. «شاه فلان اینها اینجا دفن است». گفتم: «اگر خوب بشود، توت میخورد. یک جزء قرآن هدیه به حضرت شمر بن ذیالجوشن. نمیدانی یا چوب میخورد یا توت میخورد». آقا، اینها دیگر مشخص است. آنی که مشخص است، هدیه نمیفرستند که. آنی که شک داری. خلاصه آیه میخوانم سر قبر این آقا. بسم الله الرحمن الرحیم. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاهِ مِن یوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّهِ». بَه بَه! عجب صوتی هم دارد. ظهر جمعه، کار و کاسبی را ول کنی، بپری نماز جمعه. یک طبق توت بیاورید برایش. این مدلی قرآن، جوگیر نشویم. با این ظاهر قرآن. این آنی نیست که فرهنگ جاهلیت را میکوبدها. ظاهر قرآن نیست. آن قرآنی که چسبیده به امام معصوم، چسبیده به ولی الله، از دل علی الله دارد بیرون میریزد، این آیات قرآن دست آدم را میگیرد. خیلی جالب است. صدام، آقا نمیدانی اصلاً جنگ را با چه آیاتی و سخنرانی میکرد. با آیات قرآن تحریک میکرد اینها را. «حرض المومنین علی القتال» نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸. «برید بکشید». یک عکسی ازش، یک فیلم ازش درآمده بود که این را مثلاً فرستاده بودند به اردوگاههایش. آن وقت رزمندههای این خب، بالاخره همه که درب و داغون نبودند که. یک تعدادی هم بچه خوب بودند. از تلخیهای جنگ ما همین است که ما با کسایی جنگیدیم که بعضیهاشان همیشه یک خورده نیمچه آدم خوبی بودند. انشاءالله خدا روزی میکند با اسرائیلیها بجنگیم. از ترس اینکه صدام اعدامشان نکند، مجبور شدند بیایند بجنگند. خلاصه، برای اینکه بین اینها یک محبوبیتی پیدا بکند، فیلم گرفته بود از نماز خودش. با کفش گندی زد! با این کفشش نماز میخواند. قرآن میخواند. حج میرود. پادشاههای بزرگ و کثیف دنیا، ظاهر دین، ظاهر دین همهشان دارند. تا آن وقتی که گره نخوره به ولی الله. در عراق، فرمانده انگلیسی با صدای مناره صدای اذان میآید. برگشت به مستشار خودش، گفتش که: «این صدا چیست؟» گفت: «هیچی، اعلیحضرت. به حکومت شما کاری ندارد. اذان». اینجوری که مشکل ندارد.
در هر صورت فرهنگ جاهلی با ظاهر قرآن هم حتی درگیر نمیشود. باطن قرآن درگیر میشود. این همان کاری است که فاطمه زهرا سلام الله علیها کرد. اینها هی میآیند ظاهر قرآن پخش میکنند. فاطمه زهرا سلام الله علیها میآید باطن قرآن را وسط میکشد. بعد اینها هی رو دست خلفای اول و دوم و سوم. اصلاً شما میدانید قرآن را کی جمع کرده و پخش کرده؟ آن قرآنی که الان دست خود اهل سنت هم است. اینقدر خیلی خیلی خیلی خیلی خودشان هم مسلمان نبودند. کربلا رفته بودیم. سال اولی که باز شده بود، روزهای اول بعد از سقوط صدام. یک مسئول کاروان بینمازی داشتیم. بینماز. معتاد! فضایل زیادی داشتیم، بنده خدا. خدا روزیتان کند از اینجور کاروانها. با این کاروانها برویم کربلا. یک مداحی هم شب تا صبح با همدیگر حالتی داشتند. خلاصه این مسئول کاروان ما آمده بود، پا شده بود. از بغل این گشتیهای آمریکایی رد میشدیم. خب، آن موقع میآمدند تکان میدادند، شربت میآوردند. چیکار میکردند اینها؟ اصلاً اول ما این همه کشته دادیم، یکیشان کربلا نیامد کشته شد، مفت و مجانی. برکت وجود نازنین حضرات آمریکایی. خدا روزیتان کرده بود. کربلا بیا. خیر و برکت حضرت معاویه. خیر و برکت حضرت دوستان دیگر. برای بچهشان همه، همه با هم منفعت قرآن جمع کردند اینها. بله. خدا خیرشان بده. مدل خدا خیرهایی که به شمر و مامون و اینها میگوییم. خدمات همهشان انجام دادند. ایران از کجا نان خورد؟ کل ایران یک امام نداشتیم ما. برکت حضرت مامون. ما الان امامدار شدیم در ایران. اینجوری! خدمات به قرآن جمع کردند اینها. هرکی هرچی مصحف داشت، اینها دستور دادند جمع بشود، بیاید قرآن بشود. چاپ کردند. پخش کردند. فایده ندارد، عمو جان! خدای من! چقدر چی بگویم؟ چقدر فقیریم؟ چقدر چیها از ما گرفتن؟
امیرالمومنین روزهای اول، روزهای اول بعد از شهادت رسول اکرم، از منزل بیرون آمد. یک کتابی در دست مبارکش بود. بعد این را گرفت و برای مردم نشان داد و بعد فرمود که: «این قرآنی که خودم همهاش را خودم ضبط کردم. هرچی شنیدم، ضبط کردم. طبق همان دستوری که پیغمبر دادم. به نحوی که پیغمبر فرمودند آیات جمع بشود، سورهبندی بشود، جزءبندی بشود، چه بشود اینها. تفسیر هر آیه را هم کنارش نوشتم. یک جوری است که دیگر مشکلی در ارتباط با قرآن پیدا نمیکنی». علی، دوستش، در محضرش هستیم. قرآن امیرالمومنین در دست امام زمان. انشاءالله وقتی ظهور بکنند، آن را میآورند. کلمه به کلمه تفسیر کرده. دیوانت میکند. نگذاشتند دست ما برسد.
در هر صورت این فرهنگ جاهلی. حالا در مورد فرهنگ جاهلی خود را توضیح دادیم. من یک چند صفحهای از کتاب شریف المیزان یادداشت کردم. اینجا عرض کردم. ما چند سال قبل سلسله مباحث در مورد عصر جاهلیت داشتیم. چندین جلسه امثال پیامبر اعظم. بعد از این متن علامه طباطبایی. متن دو صفحهای ایشان انصافاً پربارتر و عمیقتر و جامعتر است، یعنی در دو صفحه مرحوم علامه آمده و چکیده کرده عصر جاهلیت را. یک نگاهی به مطالب ایشان بیندازیم، دستمان بیاید فضای عصر جاهلی چه بود. بعد بیاییم جلوتر به بحثهای عمیقتری برسیم. انشاءالله دیگر خیلی در فضای عصر جاهلی نمانیم. البته بعد باز در خود خطبه فدکیه، خود حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی اشاره به عصر جاهلیت و به مشکلاتی که اینها داشتند دارد. انشاءالله آنجا بحث را بیشتر بازش میکنیم. الان فقط یک نگاه کلی به بحث جاهلیت داشته باشیم. و اینکه متنی که میخواهم خدمتتان بخوانم، مال المیزان است. المیزان عربی، جلد ۴، صفحه ۱۵۲. مال سوره نسا، زیر آیات ۲ تا ۶. پیدا بکنید این متن را بخوانید. البته من کل متن را نمیخوانم. فقط بحثی که در مورد عصر جاهلیت است، را میخوانم. چون ایشان اول یک بحثی دارد در مورد خود عصر جاهلیت در بین اعراب، عصر جاهلیت در بین غیر اعراب، و اینکه پیغمبر چه شکلی دین را وارد مردم جاهلی کرد، بعد قدم به قدم چه شکلی دین را بین اینها جا انداختند. خیلی بحثش فوق العاده است؛ مهارتهای علامه طباطبایی رضوان الله علیه. یک صلوات به روح بزرگوارش بفرستید. در متن عربی نمیخوانم. همینجور از رویش ترجمه میکنم. حالا یک خورده ترجمه اگر جملات بالا و پایین شد، دیگر با من.
«عرب در آن زمان در جنوب خودش، مجاور حبشه بود». اینها نصارانی بودند. جنوب جزیره العرب چه کسانی بودند؟ حبشه. جعفر طیار و بزرگان دیگر. اولی که خواستند دین را تبلیغ بکنند، اینها رفتند سمت حبشه و با نجاشی، پادشاه علاقمند به پیغمبر شد و حبشه مرکز خوبی شده بود برای مسلمین. غرب جزیره العرب، امپراتوری روم بود. اروپای خودمان، که عجیب است. اروپا، منطقه اندلس که اسپانیای فعلی میشود. منطقه بود که بعداً آمد جزء مناطق اسلامی، یعنی ما شمال آفریقا را گرفتیم. حکومت اسلام رفت از آن بغل، از سمت کشور مراکش و مغرب. رفت به سمت همان حبشه و اینها. رفت به سمت اروپا و اسپانیا را گرفت که الان عجیب است که دقیقاً همین مسیر، بیداری پیدا کرده است. از مصر شروع شده. پله پله دارد میرود. از آن بغل رفته در اسپانیا و ایتالیاست. که ایتالیا دیگر قلب اروپاست. ایتالیا اگر شلوغ بشود، دیگر اروپا کاملاً به هم میریزد. خلاصه امپراتوری روم، سمت چپ اینهاست. غرب نصارانی بودند. پس پایین حبشه نصارانی، سمت چپ امپراتوری روم، اینها هم نصارانی. وقتی شمال خلفس بالای اینها، حکومت فارس بود و مجوس. اینها مجوسی بودند. آتش پرست بودند. غیر ذالک الهند و مصر. این شمال، جنوب، غرب، اینور هم سمت شرقشان مصر و هند و اینها بود. اینها بت پرست بودند. درست شد. بالا مجوسی، چپ نصارانی، پایین نصارانی، سمت راست بت پرست.
جزیره العرب مرکز همه تمدنهاست. منطقه درهم برهم و داغون. داغونی که اصلاً عرب کسی را نینداخته آنجا و مفت نمیارزد. بعضیها برای ما اینجوری آمدند جا انداختندها. بعضیها آمدند عصر قبل از رسول الله را این شکلی جا انداختند. حالا در مورد یهود. حالا این وسط اینها خودشان در جزیره العرب چند تا طایفه هستند که اینها یهودیاند و این اعراب هم یهودی بودند، هم وثنی بودند، بت پرست بودند. اکثرشان زندگی صحرایی داشتند. بعد این باعث شده بود که اجتماع اینها اجتماعی تاثیرپذیر بشود، یعنی شده مرکز همه اعتقادات دنیا. این وسط نصارانی. بالا مجوس. اینور بود بت پرستی. این وسط همه اینها دیگر با همین وسط جمع شده بودند. مهدی از همه افکار و آرا و اندیشهها و اینها جمع است. خاورمیانه الان ما که خاورمیانه میگوییم، از آن تعابیر جعلی و دروغی و الکی و از آن تعابیر نامردی است که به ما تحمیل کردند. ما اصلاً خاورمیانه نیستیم. خاور به معنی شرق. ما خاور نزدیک داریم، خاورمیانه داریم، خاور دور داریم. خاور نزدیک میشود سمت آن طرف مصر و لیبی و شما که به آن طرف مغرب و اینها. این وسط میشود خاورمیانه، سمت خودمان ایران و اینها. به بعدش دیگر هند و ژاپن و کره و اینها، دیگر آنور میرود به سمت خاور دور. این نام اروپاییها است آمدهاند عالم را دو تکه کردهاند. گفتند: «اینور شرق، آنور غرب». خب هم یعنی شرق، ما غربیها. یعنی شما شرق. چقدر نامردند اینها. ما مرکزیم. ما مرکزیم. شما حاشیه. ما گل عالم برای ماست. چون آشیای یعنی اساس و بنیان عالم دور تا دور عالم دست شماست. آن وسط مال ماست. واژه خاورمیانه از شرق الاوسط، از این واژههای الکی اینهاست. خاورمیانه. این را داشته باشید.
خلاصه این وسط شد یک مرکز تاثیرپذیر. مجوسیه اینها دیگر جمع میشدند. از یهود و مجوس همه مست در جهالت خودشان بودند. بعد پایینتر توضیح میدهد مرحوم علامه. میفرمایند که: «عشایر تینا بادیهنشین بودند. هم خساست عیش داشتند، زندگی پستی داشتند، هم همه زندگیشان جنگ و غارت، خفت گیری و از اینجور مسائل». خفت گیری که گفتم، یعنی ترجمه فارسی این کلمه بود: «اختطاف کل ما فی عید» بود. «آخرین امنیتی داشتن»، نه امانت، نه صلح داشتند، نه سلامت. «کار دست کسی بود که قدرت دارد». «حکومت دست کسی بود که سوار بکند». این خیلی نکته مهمی است. یکی از شاخصههای عجیب فرهنگ جاهلی همین است. من یک خورده توضیح بدهم. جاهلیت، جاهلیت داریم میگوییم جاهلیت اولی و جاهلیت اخری. هم آن زمان، هم امروز است. «اُسوه اِبنت رسول الله». «فیبر» ؟ رسول الله. الگوی من فاطمه زهراست. چه الگویی میخواهیم جهان را اداره بکنیم؟ بر آن اندیشهای که فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتند. اندیشهای که فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتند، کجاست؟ به ما چه گفتند؟ «در خطبه فدکیه». تمام شد و رفت. خطبه فدکیه جا بیفتد بر کره زمین، امام زمان آمده بر استراتژی به این نتیجه رسیدیم. داریم. این چه فضا است؟ فضای جاهلیتی که بر آنها حاکم بوده، اینجور بوده. اینها یک آدمهای با یک فرهنگ درون تهی بودند. هیچ حرفی از خودشان نداشتند. سوار میکرده. آماده بودند در اصطبل. اینجوری. هر کی میآید سوار میشود. بعد جالب است که آنهایی که تا دیروز هیچکس حاکم برشان نبود، به هرکی میآمد افکار خود را به اینها تحمیل میکرد. بعد جالبش اینجاست. اینها بر حرفهای اینی که به اینها حاکم شده، تعصبشان اینها بود. خیلی بامزه است. مثلاً الان اینها هیچ نظر خاصی ندارند نسبت به اینکه مثلاً دختر اگر به دنیا آمد و چیکارش کنیم. «دختر خیلی چیز بدی است». یک دفعه حالا که این طیف قالب شده، در مورد دختر نظر خاصی پیدا کردم. تا دیروز این نظر را نداشتم. حالا که این نظر را پیدا کردند، تعصب میورزند نسبت به آن. نظری نداشتی نسبت به این. «فرهنگ ماست». یعنی «اصالت ما به این است». این فرهنگ جاهلی این است. بیاورمشان الان ببینیم چه میشود. یک خورده تندش کنم. فیلم به امروز. این فرهنگ جاهلی. جوان هم هیچ نظر خاصی ندارد. مدل لباس نسبت بهش تعصب پیدا میکنی. آدم درون تهی، این مدلی است. جامعه درون تهی، این مدلی است. خودش هیچ تزی ندارد. هیچ متُدی ندارد. هیچ اندیشهای ندارد. یک موجی میآید، غالب میشود. بعد موج که غالب میشود، این مغلوب میشود در آن موج. بعد این نسبت به موج تعصب پیدا میکند. این خیلی بامزه است. بعد داستان از کجا شروع شده؟ فرهنگ. فرهنگ چیست؟ گفتیم فرهنگ جاهلی. ریشهاش به کجا برمیگردد؟ بفرمایید شیطان. امام المتعصبین. تعصب از آنجا! شیطان در مورد آدم هیچ نظری نداشت. خب، حالا این آدم قرار است بشود اوستای شما. آیه قرآن را ببینید، شیطان نظر خاصی ندارد. بعد چهکار کرد؟ گفت: «من از آتشم و انسان از گل». نسبت به گل بودن خودش و آتش بودنش. شد. غالب میشد. معیار تعصب بر اساس این است. یک دفعه یک چیزی میآید، غالب میشود، بعد این مغلوب میشود، بعد دور همان میرود. خطبه قاسعه. امیرالمومنین. انشاءالله بعداً خدا فرصتی بدهد، جلوتر برویم بهش برسیم. دو خطبه قاسعه امیرالمومنین علیه السلام در مورد شیطان. دیگر پته این را زیر و زبر ریختند بیرون. رسوا کردی شیطان را. اصلاً آبرو برایش نگذاشتی. طولانیترین خطبه نهج البلاغه، خطبه قاسعه است. موضوعش هم چیست؟ تکبر. صفحه ۱۸۲. خطبه ۹۲. بعضی آنجا امیرالمومنین در مورد شیطان خیلی جالب نظری که میدهد، میفرماید که: «شیطان فقط بر کسایی می تواند تاثیر داشته باشد که افکار جاهلی دارند». «فرسان الجاهلیه». مطلب اشاره. جاهلی نباشد، نمیرود در دارو دسته شیطان چون فکر دارد. حالا خیلی الان فرصتش نیست بهش بپردازیم.
در هر صورت فرهنگ جاهلی همچین فرهنگی است. هرچی غالب بشود، هرچی بگوید، آن میشود. نان شب. یک همچین شخصی، بفرمایید فرعون. آدمهای پای رکاب فرعونند همین حالت را دارند. کسی که هیچ نظری نسبت به هیچکس ندارد. تانک فرعون. نظر خاصی پیدا کند، بعد نظر فرعون که حاکم شد، نسبت به آن حرف تعصب پیدا میکند. خیلی بامزه است. در واقع یک جمله بهتان بگویم. محور این چیست؟ ببینید در جامعه ولایی این حرفها، حرفهای پیچیده، حرفهایی که ما در دانشگاهها با کلی آب و تاب توضیح میدهیم، جامعه دو دسته است. یکی جامعه ولایی بود، یکی جامعه جاهلی. درست است؟ در جامعه ولایی، محور جامعه کیست؟ ولی الله. در جامعه جاهلی، محور جامعه کیست؟ زود بزند قالب بشود. آدم خاصی معتبر نیست. حاکم شد؟ حاکم. تمام. ایشان الان محور ماست. هرچی ایشان نظر بدهد. فرعون را بزند کنار و خودش آن بالا بنشیند. خلاف حرف آقای فرعون. بعد حالا شما نظر آقای جدیدی که آمده بامزه. بعضی مکتبهای اهل سنت توضیح دادم. کلمه خوارج. نمیدانم اینجا بود کجا بود؟ من تازگی خوارج ما کجا داشتیم با هم صحبت میکردیم. تازگی منزل آقای شریفی بود. خانواده خارجی امام حسین را آوردن در شام. همه داد میزدند: «خارجیها آمدند». خارجی یعنی چه؟
ببینید! میگویم حاکم جامعه کسی است که زور داشته باشد. ولی امر، خلیفهالله. زیر بارش نرفت. قبول نمیکنم و باهاش میجنگیم. خب، الان چه اتفاقی افتاده؟ آقای "ایگرگ"، خونش واجب است ریختنش. ببین تا کی؟ اینجایش مهم است. آقای "ایگرگ". ریختن خونش واجب است. تا وقتی که یک وقتی ما این وسط که میخواهیم بکشیمش و اینها، یک دفعه یک چیزی شد، یک جوری شد. این آقای "ایکس" آمد پیروز شد. «اطاعتش واجب است». بامزه! الان بنده روبروی شخص آقای "ایکس" ایستادهام. همین الان ریختن خونم واجب است. اگر همین الان میتوانی، بکش. نتوانستی، من رفتم و پیروز شدم. فردا به حرف من گوش بدهی. یا فردا اگر حرف من را گوش کردی، سرت را میبرم! محور جامعه جاهلی آدمی است که زور دارد. در مدینه فاطمه زهرا. فاطمه زهرا راه میافتاد. در خانه مهاجرین و انصار در میزد. با آن حال. بعد میآمد بیرون. فاطمه زهرا میفرمودند که: «بنده را میشناسی؟» گفت: «بله، شما دختر پیغمبر». بعد امیرالمومنین پشت در. گفت: «این همان کسی است که یک ماه قبل و دو ماه قبل در غدیر خم باهاش بیعت کردی. دیگر بالاخره آن جاهلیت یک دفعه کسی میآید، زور میزند، آن بالا مینشیند. دیگر آن بالا نشست، هرچی او داشته باشی، برای گفتن خیلی حرفهای پیچیدهای است». یعنی شما الان در بزرگترین دانشگاههای دنیا، در علوم سیاسیشان بروید، با این حرفها بنشینید بحث کنید. الان نظام اروپا با همه بودنشان و کت شلوار و کراوات و سر و صورت تراشیدهشان. یک جامعه جاهلی خوشتیپ. هرکی زور زد، حاکم شد، رئیس. فقط زور زدنشان خیلی باکلاس شده. تو رأی خودت را بنداز. شما کار نداشته باش. تو رأی خودت را بنداز. فلانی رأی دادیم. انتخابات سال ۲۰۰۴ بود دیگر در آمریکا. رقیب بوش اسمش چی بود؟ یادم رفته که ۶۰ درصد آرا. یک همچین عددی شد. مال آن جرج بوش را ۴۰ درصد اعلام کرد. یک دفعه انتخابات تمام شده بوده. شما اعلام کرد، حواسم هست. من بشوم ۶۰ و ۴۰، آره اعلام کن. اینجوریها. جاهلیت مدرن خیلی پیچیده است. جاهلیت اولی، طرف شمشیر میکشید، میآمد میجنگید. قشنگ مشخص بود. میشناخت. نامردی میکرد! دَر و دَندَن دروغ بود. همه میفهمیدند. دَر و دَندَن جدید خیلی پیچیده شده. یعنی طرف در انتخابات ۱۱ میلیون رأی کم آورده. بیانیه برای ریختن در خیابان که میدهد، با این آیه شروع میکند: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا». فرشتهای از ملائک الله آمده اینجا مملکت را اصلاح کند! جدید خیلی پیچیده است. اینجوری است دیگر. این قدر کار سخت شده.
الان پای رکاب حضرت زهرا، پای رکاب امیرالمومنین. مسئله خیلی روشن است. مثل چراغ. نمیفهمی!؟ بیشعور! تو چرا نمیفهمی که اینها دارند حق علی را میخورند؟ تو چرا نمیفهمی اینها سر آن چرک آشغال سر ناخن انگشت کوچک امیرالمومنین نمیشود؟ تو چرا نمیفهمی؟ تکه تکه بشود، بمیرد، میشود دق کردن. از مدل دق کردن فاطمه زهرا. بقیه بحث جاهلیت انشاءالله باشد فردا شب. در فردا بعدازظهر انشاءالله. مدلی خیلی شفافی به اینها میزند. روز اول بنده قبل از انتخابات، دو سه ماه قبل از انتخابات، یکی از روحانیون فاضل. هنوز تازه اعلام نکرده میخواهد بیاید کاندیدای ریاست جمهوری بشود. ایام عید نوروز بود، سال ۸۸. بزرگان منزل ما بود. تلویزیون روشن بود. بحث انتخابات چیهاست. کی میخواهد بیاید کاندیدا بشود و اینها. گفتم: «حاج آقا فلانی خیلی خوب است». نخست وزیر زمان امام بود. گفتم: «این خط این نشان. دارد میآید». گفت: «آقا توهین نکن. این چه حرفی است». دوست عزیز، اینها چه شدند؟ یک زمانی اینها الگوی ما بودند. ما میدان جنگ میرفتیم، میجنگیدیم. الگوی ما اینها بودند. اول گفتم. باز هم روشن بود مسئله. ولی خب اینجور شده. چه میخواهم بگویم؟ باز الان در این فتنه، اگر کسی دو نفر لنگیدند، باز مسئله پیچیده بود. خیلی روشن است. اصل فتنه آن دوران، فتنه پیچیدهای است. ولی مسئله روشن اینها. این آقا را برداشتند، این آقا را جایش گذاشتند. این دو تا فرقشان مثل فرق چی است؟ آدم قابل مقایسه نیستند با هم مقایسه بشوند. خودش میگفت: «عاملون ان یکون تراب تحت ابی تراب». اهل سنت. بحثمان شد یک جایی. گفتم که: «ببین شما بچه سنی هستی و قبول داری». برادر ابوبکر داد میزد، میگفت: «اَقِیلُونِی، اَقِیلُونِی» مرا رها کنید. «هر کاری کردم، به رویم نیاورید. از گندی که زدم، به رویم نیاورید». می گفتند تواضع میکردی. ایشان گفتم: «خیلی خب. شما دانشجو. عجب تواضعی! تواضع یک خورده همچین سر را انداخت پایین و ساکت شد». گفتم: «حالا این آقا اعتقادش بر این است». آن یکی آقا فرمود: «اِنِّی بِطُرُقِ السَّمُاءِ أَعْلَمُ مِنّی بِطُرُقِ الأرْضِ». «من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میشناسم». داد میزد امیرالمومنین: «بپرسید! نپرسید، بلد نیستم. تکه پاره بشوی». آخه چرا علی را؟ چرا سواد دینی ندارند اینها؟ فرهنگ جاهلی این مدلی است. یک دفعه میبینی یک دفعه این داد فاطمه زهرا است.
«خدایا برویم در روضه». ببین با یک انقلابی من به شما به عنوان یک دستورالعمل بگویم. حرفهای سیاسی زدیم. دیگر آدم هرچی سیاسی تر باشد بهتر است. مخزن روضه ریمیکس انقلابی است. شما بهترین راه مبارزه با این آدم میدانی چیست؟ نه اینکه بیایی هی تخریبش کنی، هی بهش فحش بدهی. بهترین راه تخته چیست؟ مدلی که نوح علیه السلام! نوح در بین انبیا یکی از مظلومترین انبیا هستند. نوح هیچ پیغمبری این مدلی برخورد نداشت. اصلاً یک جوری باهاش برخورد کن، انگار نمیشنوی چه میگوید. خوشحال میشوی. باز چقدر چه چیزی بدتر است؟ با فاطمه زهرا از این نوع دوم برخورد. نمیدانی آمد و گفته شد. خیلی سخت است. فاطمه زهرا خطبه فدکیه میخواند. سخنرانی. یا رسول الله! ما دو تا سخنرانی داریم در طول تاریخ اسلام. در طول تاریخ اسلام ماها معمولاً میخواهیم گریه بکنیم. با سخنرانی امام حسین روز عاشورا گریه میکنیم. دردناک است. امام حسین سخنرانی کردند. صدای حسین شنیده شد. درد داشت. ولی دردناکترین هیچکس تب به آن نزد. بعضی از این روضهها بر سر سوزن برایمان باز کن. بسوزیم با این. اینها روضههای امام زمان است. از این نوع روضههاست. بعضی مسائل آدم خیلی زرنگ باشد، بر سر این داستانها میمیرد. وقتی برخورد میکنیم. این نشان میدهد کلاس تو پای روضه چقدر بالا رفته. کلاست را محک بزن با چه روضهای آتیش میگیری؟ هرکی گریه کرد، معلوم میشود کلاسش خیلی رفته بالا.
امام حسین روز عاشورا این قدر مظلوم شد که مجبور شد بیاید با عمر سعد بنشیند مذاکره کند. حسین با عمر سعد. بهش می گویند: «مذاکره کن». حسین جانم! به این غربت و مظلومیت. شما فرض کنید مثلاً زمان جنگ ۸ سالهمان، کار ما به یک جایی میرسد که امام خمینی مجبور میشد با صدام سر میز بنشیند با هم مذاکره کنند. حالا امام خمینی کجا، امام حسین کجا، صدام کجا، یزید کجا، عمر سعد! امام حسین با عمر سعد مذاکره کرد. حالا روضه بخوانم و آتیش بگیریم از این نوع مدل روضه خوندن. کار به یک جایی رسیده، فاطمه زهرا بیاید به ابوبکر بگوید: «فدک من را برگرداند». روضه در و دیوار نمیخواهیم. دیواری نبوده. نبوده در و دیوار. فاطمه راه بیفتد، بیاید به عمر، به ابوبکر رو بزند. فاطمه رو بزند به ابوبکر! فاطمه، عمر! درست شده؟ خدایا این چه داغی است! سطح روضهمان بیاید بالاتر. سطح پایین نباشیم. هم روضهخوان مجبور بشود روضه باز برایمان بخواند. بسمه. میخواهم از ۵ کیلومتری روضه رد بشویم و بمیریم. کار به اینجا رسیده که فاطمه مجبور شده در حالیکه بیعلی است، بیاید بین نامحرمها. خدای من! خدای من! فاطمه بیعلی بیاید بین نامحرمها! دیگر من با غلاف شمشیر کار ندارم. کار ندارم زینب چند تا نامحرم از دشمن دورش را گرفتند. بسه. ناموس خودت بین یک عده دشمن فقط گیر کند در یک خانهای و حبس شده. چه کسانی حبسش کردند؟ یک عده دشمن. مثلاً اسرائیلی حرامزاده، یا نامرد بی آبروی بیناموس. اینها حبس کردند. اصلاً یک ذره هم جسارت نکردند به ناموس. فقط این ناموس بین اینها گیر است. به خدا قسم.
آن سال اولی که عراق میرفتند، در سامرا یک جوانی حالا مادر ما بین دشمنان بود. مردنمون ؟!. یک عده نامرد دور فاطمه را گرفتند. یک عده نامرد آمدند پشت در خانه فاطمه عربده میکشند. همین بسه. پشت در خانه فاطمه عربده میکشی. نامرد! کجای کاری؟ در خانه را آتیش زدند! من کار ندارم با آن آتیش. انشاءالله دروغ است. آتیش دروغ است. میخ در دروغ است. در و دیوار دروغ است. ولی این فاطمه را عربده کشیدند در خانه فاطمه! همین که این کار را کردند. ای خدا! روضه قتلگاهی نمیخواهیم. روضه باز نمیخوایم. قربون گریههایت بروم. تازه اشکهایت شده از جنس گریه مهدی فاطمه. اشک مهدی فاطمه مدلی است. روضه باز بخواند که. ای خدا! زیارت ناحیه. البته در زیارت ناحیه امام زمان بعضی روضهها را باز میکند. من نمیدانم چه بوده. امام زمان آنجا روضه باز خواندند. چه حالی داشتند! روضهاش عجیب و غریب است. قربونت برم. «بَینَ عَدُوِّکَ وَحدِی» در زیارت ناحیه مقدسه. تنها حسین! من تنها شدی بین دشمنان. مهدی قربونت برم. ای کاش میب ماندی. تنها بمانی روزی تنهایی حسین. مهدی فاطمه را کشته. یارو تکتک رفتند. دیگر کسی نیست سپر حسین بشود. این سطح کلاس روضهمان بالا برود. آقا میآید. به خدا قسم فاطمه تنها شده. مهدی فاطمه تنهاست. مهدی. من خودم را بکشم. سپر ندارد. حالا یک خورده روضه باز. الان روضه باز میچسبد. یک خورده حالا روضه باز حسین جان تنها شدی. آقا تنها ای. چه تنها شدنی! چه تنها شدن تنها شد است. تو تنها شدنی. اولش دورش خلوت بود. یک دفعه دوباره شلوغ. باز بخوانم. یک گوشه فقط برویم کربلا. کربلا. زینب از روی زینبیه ایستاده. گفتی قتلگاه را نگاه میکند. یک وقتی دور حسین شلوغ است و گرد و خاک. دیگر حسینش را نمیبیند. تنها چیزی که دیده میشود، شمشیر و نیزه. خدایا با حسین چه میکند! زینب از آنهایی است که فقط ببیند حسین باشه درآوردنش. حالا ایستاده دارد بازی را میبیند. این گرد و خاک که نشست. سلام حسین. حسین استاد امام فاطمه زهرا. یک بیت شعر را خیلی دوست دارم. مجلس مجلس فاطمه پسرش است. با روضهامان را میگویند با این یک بیت فاطمه خیلی گریه کرد. «حسین جان، فدای بچهها». «حسین جان، خدایا روضهخوانی کن فاطمه». «حسین جان، فدایت داده شدی بیسر و سامان، گشته کوه از سرت گذشت». «بیا بار که چه کسی تو را کشته؟» «بیچاره، چه کسی تو را کشته؟» «بیچاره کرده، چه کسی تو را کشته؟» زین ؟!. حسین. حسین.
«وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ». ای امان طلب. لعنت الله علی الظالمین. «نسألک اللهم و ندعوکَ» «بِعِظَمِتِکَ یا الله یا ارحم الراحمین». «بِعِظَمَتِکَ، یا الله یا ارحم الراحمین». «یا الله، یا رحمان، یا رب العالمین». «یا مقلب القلوب. ثبت قلبی علی دینک». «محمد یا علی یا فاطمه». «به حق فاطمه». «یا محسن به حق الحسن». «یا قدیم الاحسان به حق الحسین». «اللهم عجل لولیک»الفرج. خدایا قلب نازنین آقامون از ما راضی و بفرما. عمر ما نوکری آقامون قرار بده. حتی کمتر از آنی دست ما از دامانشان کوتاه بفرما. شهدا، فقها، امام راحل سر سفره با برکت فاطمه زهرا مهمان بفرما. نسل ما محب بینی دو عالم قرار بده. عاقبت ما، جوانهایمان، خانوادهمان، شیعیان عالم ختم بخیر بفرما. مرزهای اسلام. به آبروی حضرتش شفای عاجل عنایت کند. حاجت حاجتمندان شیعیان عالم، خصوصاً مردم مظلوم بحرین. حاجت از حاج تشان. بفرما دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت، صهیونیسم ملعون، آل سعود خبیث، در دنیا و آخرت خوار و ذلیل. الهی! رهبر معظم انقلاب، علمای اعلام، مسئولین خدمتگزار موید و منصور. هر آنچه گفتیم و صلاح ما بود، آنچه نگفتیم و صلاح ما می دانیم. برای در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت، نصیب ما در برزخ و قیامت و بهشت. انشاءالله مانند این دنیا ما را همنشین علی قرار بده.
در حال بارگذاری نظرات...