اجتماع مردم عالم؛ شرط تحقق ظهور
توقع امام زمان (علیهالسلام) از ما برای تحقق ظهورشان چیست؟ [۰۳:۱۸]
ماجرای پیچیده و عجیب ولادت امام زمان (علیهالسلام) [۰۵:۰۵]
امام زمان (علیهالسلام)؛ عصاره شرق و غرب عالم [۰۶:۵۵]
شرایط فجیعی که در انتظار ماست، اگر جمع نشویم… [۰۹:۳۵]
اصلا اگر ما جمع میشدیم غیبتی رخ نمیداد! [۱۱:۰۴]
آیت الله حائری (رحمهالله)؛ انقلاب اسلامی ظهور صغری و مقدمه ظهور حضرت است [۱۳:۳۷]
امام رضا (علیهالسلام)؛ اگر نسبت به کشته شدن یک نفر در آنطرف عالم راضی باشی، شریک قاتل هستی! [۲۰:۰۴]
کربلا همه زمین و همه زمان را پر کرده است [۲۲:۵۶]
ظهور امام زمان (علیهالسلام) در مرحله اول، ظهور در دلها است [۲۸:۴۵]
به میزانی که افق قلبت با قرآن سازگار شده امام زمانی هستی! [۳۱:۰۹]
امام خمینی (رحمهالله)؛ یار هفتاد و سوم کربلا [۴۳:۴۳]
منطق قرآن: قاتلانی که ۵۰۰ سال بعد از واقعه قتل به دنیا آمده بودند! [۴۷:۴۷]
مسلمانی پیشکش، لا اقلّ عِرق عربی داشته باشید! [۵۶:۴۷]
حضرت معصومه (علیهاالسلام)؛ پروانه بیتابِ امام رضا (علیهالسلام) [۰۱:۰۴:۴۲]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
از حضرت حجت بن الحسن ارواحنا فداه که در نامهای به مرحوم شیخ مفید فرموده بودند: «اگر شیعیان ما اجتماع داشته باشند، دلشان با هم جمع بشود و یکدل شوند، این میمنت ملاقات ما و ظهور ما تأخیر نمیافتد.» مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت هم فرمودند: «راه جایگزینی هست برای اینکه به جای اینکه ظهور نتیجه این باشد که همه عالم را ظلم پر بکند و امام زمان ارواحنا فدا بعد از اینکه همه عالم را ظلم گرفته، تشریف بیاورند، راه جایگزینش این است که همه جمع بشوند و بنا بگذارند به اینکه به وظایفشان عمل بکنند و یکدل شوند. اگر این بشود، آن مسیر دیگر رقم نمیخورد. دیگر از طریق پر شدن ظلم و اینکه همه کارد برایشان به استخوان برسد، ظهور از آن طریق محقق نمیشود.»
البته خود مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت فرمودند که: «این فقط یک "اگر" است. خیلی بعید است با این شرایط و اوضاع ماها همچین چیزی رقم بخورد.» این نشان میدهد که آن توقعی که امام زمان از ما دارند و آن ملاحظهای که در زمان غیبت دارند (یعنی اگر به غیبت رفتند، یک چیزی را امام زمان دارند رصد میکنند که هر وقت این اتفاق افتاد، برگردند. البته ماها باید برگردیم، حضرت هستند). به حسب ظاهر غیبتی داشتند. این غیبت تا آن وقتی ادامه دارد که آن توقع امام زمان برآورده بشود.
آن توقع چیست؟ این است که این دلها یکی بشود و این اجتماع شکل بگیرد که عرض کردیم امام زمان، امام جمعه است. این جمعه و نماز جمعه یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد. اینکه حالا مثلاً فکر میکنیم میرویم یک جماعتی میایستیم، نمازی میخوانیم و برمیگردیم، همه داستان که این نیست. این امامی است که همه را دور خودش جمع میکند. این کلمه «جمع» خیلی استفاده شده. اصلاً عجایبی در مورد امام زمان در این بحث «جمع» نهفته است.
روایات متعددی داریم: «جمع الله له اهل الشرق و الغرب.» خدای متعال برای امام زمان اهل شرق و غرب را جمع میکند. شب اولی که بنا دارند فرداش ظهور بکنند، این یارانشان جمع میشوند دور حضرت؛ روایاتی دارد، حالا شاید یک وقتی فرصت شد روایاتش را بخوانیم.
اصلاً داستان ولادت خود امام زمان ارواحنا فداه داستان عجیبی است که کمتر به آن پرداخته شده. اجمالاً میدانیم قضیه والده مکرمه ایشان را که اهل روم بودند و اهل غرب بودند، ولی با تفصیلش معمولاً کمتر بیان شده که بنا داریم انشاءالله روزی اگر فرصت بشود، روایتش را کامل بخوانم؛ روایت مفصلی است و یک جلسهای هم وقت میبرد.
البته خب این چند وقت بحثهای مربوط به فلسطین و این قضایایی که پیش آمد، کمی این جلسه و بحث ما را متأثر کرد و ضرورت داشت که بیشتر به این موضوع بپردازیم. خود داستان ولادت امام زمان ارواحنا فداه دقیقاً مصداق همین قضیه جمع شدن اهل شرق و غرب است و داستان بسیار پیچیده و عجیبی دارد. والده مکرمه ایشان حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها؛ قضایایی برای ایشان رقم میخورد و عوالم ملکوتی ایشان داشت و از آنجا وجود نازنین امام هادی علیه السلام، جناب نرگس خاتون را هدایت میکند تا میرسد به واقعهای که مسلمین برای فتح میآیند به آن منطقه و ایشان هر شب در خواب نرجس خاتون میآمدند. خیلی عجیب است. حالا روایتش را یک وقتی فرصت باشد میخوانم.
میفرمایند: «که فردا میروی فلان جا که فکر کنند مثلاً تو جزء این اسرا و اینها هستی و برت دارند بیاورنت.» حال آنکه ملکزاده بوده، فرزند پادشاه بوده و از نسل وصی حضرت موسی است. و جالب این است که خود مادر امام زمان هم ترکیبی است از حضرت موسی و حضرت عیسی، ترکیبی است از یهود و نصارا.
بعد به دستور امام هادی این کار را انجام میدهد و با آن قضیهای که آن صحابه را امام هادی میفرستند، میفرمایند: «که میروی و این نامه را میدهی به این دختر و میبینی همچین وضعیتی دارد، تو بازار آوردهاند به عنوان برده بفروشندش و او را میگیری و میآوری.» و باقی قضایا که وقتی ایشان میآید و وجود نازنین امام هادی را میبیند، عرض میکند: «مرا شما هر شب در خواب میدیدم.» حضرت بله، «من بودم، من بهت میگفتم چه بکنی.» یک اسراری تو این قضیه نهفته است.
یعنی کانّه میلاد امام زمان هم چون قرار است این آقا همه عالم را جمع بکند به محور خودش، تولدش هم باید این شکلی باشد. باید ترکیبی باشد از اهل شرق و اهل غرب. باید ترکیبی باشد از عصاره اهل بیت، وجود نازنین امام عسکری سلام الله علیه که عصاره تمام اهل بیت است و مادری که عصاره موسی و عیسی است، عصاره یهود و نصارا است. تمام این امم و انبیا حتی در این فرایند ظاهری اجتماع کردند برای تشکیل نطفه ظاهری امام زمان، برای تولد ظاهری امام زمان. چنین امامی، امام جمعه است. این باید این جمع و جمعیت و جامعه در تمام ابعاد لحاظ بشود برای امام زمان و مسیر ظهور او هم همین شکلی است؛ مسیر ظهور جمع شدن خلایق.
این جمع شدن یا به واسطه ظلم ظالمین که همه دادشان هوا میرود و دور هم جمع میشوند، یا به واسطه این است که خودشان با عقلانیت و با فهم دور هم جمع میشوند. راه سادهترش برای عموم مردم عالم همین راه دوم است، ولی خب بعید به نظر میرسد. یعنی تاریخ و سابقه و تجربه نشان داده که معمولاً مردم این شکلی دور هم جمع نمیشوند. بر محور علی بن ابیطالب جمع نمیشوند. اگر هم جمع بشوند، بر محور بغض معاویه جمع میشوند نه حب علی. معمولاً این شکلی است. آن هم تازه بر محور بغض معاویه، وقتی که معاویه دیگر به صغیر و کبیر و هیچکس و هیچ جایی رحم نکند. اگر فقط یک گروه را بزند، همانها فقط با او دشمنی میکنند، بقیه خیلی کاری به کارش ندارند، تا این فراگیر نشود و همه را درگیر نکند و «ملئت ظلماً و جوراً» نشود، همه جا را پر نکند، همه هم دور هم جمع نمیشوند و صدایشان در نمیآید.
خب این خیلی فرایند خطرناکی است. اینجوری اگر قرار باشد مردم دور هم جمع بشوند، ما باید منتظر باشیم که خیلی اتفاقات دردناکتر از این رقم بخورد و همه عالم بشود محل آتش و محل آشوب و محل درگیری و همه به استیصال برسند که البته از بعضی روایات هم همین فهمیده میشود که امام زمان در شرایطی ظهور میکنند که همه عالم ناله و فریادشان بلند است.
تعابیر عجیبی ما در روایات داریم. شرایطی میشود قبل از ظهور که مردم به مردههایشان حسودی میکنند. یعنی وقتی میفهمند کسی مرده، غبطه میخورند و با همه جانشان حسرت میخورند که چرا من نمردم؟ خوش به حال اینکه این مرد، من ماندم. چقدر بد شد که من ماندم! یک حس واقعی میشود در همه مردم. یعنی اینجور کارد به استخوان میرسد، اینجور خسته میشوند و به استیصال میرسند.
خوب، خدای متعال اراده اولیهاش به این نیست که مردم این شکلی دور ولی خدا جمع بشوند. خدا نمیخواهد زور بالا سر ما باشد که ما دور هم جمع بشویم. «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا.» ما در طناب الهی، ریسمان الهی، رشته الهی که ولی خداست، قرآن و عترت؛ اگر همینجور جمع بشویم، خودمان جمع بشویم، اصلاً این قضایا اتفاق نمیافتد. اصلاً اگر ما جمع میشدیم، غیبت رقم نمیخورد، اتفاقات پیش نمیآمد. جمع نشدیم و شد غیبت. غیبت را هم اول قیمت صغری، خدای متعال نعمت را یکجا نمیگیرد، آرام آرام میگیرد.
سالیانی امامان ما سلام الله علیهم اجمعین بین مردم بودند، آرام آرام از دسترس خارج شدند که این قضیه غیبت به نحوی، میشود گفت از دوران امام رضا علیه السلام شروع شد؛ از پایگاه شیعه و مؤمنین امام رضا علیه السلام خارج شد. خوب ببینم چقدر شوق نشان میدهید، چقدر اشتیاق نشان میدهید، دورش جمع میشوید. بله، یک فاطمه معصومهای هست سلام الله علیها؛ او پا میشود، میآید. امام رضا علیه السلام در ۲۰۰ هجری فراخوانده میشوند توسط مأمون ملعون. ۲۰۱ هجری فاطمه معصومه سلام الله علیها حرکت میکند به سمت مرو برای اینکه ملحق بشود به امام رضا علیه السلام.
خوب، امام را ازتان جدا کردم ببینم جمع میشوید دورش؟ حتماً باید امام رضا در شهرتان باشد، بینتان باشد، وسطتان باشد، مسجدتان منبر برود؟ بعد تازه لطف بکنید بیایید پای منبر امام؟ که البته همان موقع هم همین اتفاقات رقم نخورد، دست و بال امام رضا علیه السلام بسته بود. ببینم اگر یکم دور بشود، مرو بفرستمش، اینجا دورش جمع میشویم؟ نه؟ خوب هیچ.
بریم سراغ امام جواد علیه السلام. دسترسی سختتر. بازم جمع نشدید؟ نه؟ میرویم عسکری، امام هادی و امام حسن هر دو به نام عسکریین. دسترسی سختتر، دورتر. باز فرصت میدهم جمع بشوید؟ نه؟ غیبت صغری؟ نه؟ غیبت کبری؟ نه؟ پس هیچی دیگر، من باید سفیانی بیاورم مثل اینکه برای شماها. مثل اینکه تا قتل عام نشوید، جمع نمیشوید. مثل اینکه تا یکی نیاید پدر همه شما را در بیاورد، صدایتان بلند نمیشود. نمیفهمید به امام نیاز دارید؟ نمیفهمید دور امام باید جمع بشوید؟
خدا آرام آرام امام را از جامعه کنار میبرد و البته برخی هم قائلاند که به همین مسیری که غیبت رقم میخورد، ظهور هم به همین مسیر رقم میخورد. آیتالله حائری شیرازی رحمت الله علیه نظرشان بر این بود که فرایند ظهور چیزی شبیه فرایند غیبت است. یعنی همانطور که آرام آرام خدا حجتش را مخفی کرد و به غیبت برد، آرام آرام هم حجت خدا برمیگردد.
انقلاب اسلامی همانطور که یک غیبت صغری داشتیم و یک غیبت کبری داشتیم، ایشان قائل بود که انقلاب اسلامی ظهور صغری بود و مقدمه ظهور کبری است که ظهور خود امام زمان است. ما الان داریم امتحان پس میدهیم دور کسانی که رنگ و بوی امام زمان دارند. حرفشان حرف امام زمان است. حجت امام زمان که خود تعبیر حضرت این است در مورد فقها و علما که در زمان غیبت ما را به اینها ارجاع دادند، فرمود: «من حجت خدا بر اینهایم، اینها هم حجت خدا.» حضرت امام رضوان الله تعالی علیه حجت خدا بود، حجت امام زمان بود.
البته مردم ایران تا حد زیادی، جمعیت زیادی واقعاً امتحان خوبی پس دادند در این ۴۰ سال. این قضایای غزه که این روزها رقم میخورد، این قضایای ۴۰ سال ماست. البته دلمان میسوزد برای اینها، مظلومند، تنها. ولی اینها یک حمایتهای حداقلی از چهار تا کشور عربی دارند که ما همین را هم نداشتیم. چهار نفر در سازمان ملل از اینها حمایت میکنند که ما همین را هم نداشتیم. چهار نفر در تلاشاند که به اینها سلاح برسانند که ما همین را هم نداشتیم. ما ۸ سال اینطور به خاک و خون کشیده میشدیم، هیچکسی هم صدایش در نمیآمد. خیلی هم خوشحال بودند از این.
برای مردم امتحان پس دادن پای حجت خدا زمان حضرت امام رضوان الله علیه به نحوی، در این دوران، در زمان رهبر معظم انقلاب دامت برکاته به نحو دیگری. این قضایای پارسال، قضایای عجیبی بود. هر جا این اتفاقات رقم میخورد، «کن فیکون» میشود. مردم عشقشان، صدقشان. سالگرد شهید عزیزمان، جوان مؤمن شهید آرمان علیوردی رحمت الله علیه را به یاد بیاورید. یک بچه ۲۰ ساله را کف خیابان به جانش میافتند، میگویند: «فقط توهین کن به این رهبر. فحش بده، ولت میکنیم.» با چه وضعی شکنجهاش میکنند؟ «قتل صبر» انجام میدهند، آرام آرام بچه را میکشند با وضع فجیع. حاضر نمیشود زبان به «نام» باز بکند. بچه ۲۰ سالهای که نه جبهه را دیده، نه حتی ممکن است مثلاً سوریه را دیده باشد. اینها امتحانهای خداست.
و بعد میبینید یک همچین جوانی، واکنش مردمشان چیست؟ علاقهاش! قبر این شهید (توفیق دارم مشرف میشوم معمولاً بهشت زهرا، مزار ایشان میروم.) همیشه غلغله است. اینها جوری است که آدم کنار قبر ایشان بنشیند. امتحان ما این است؛ ما واکنشمان چیست؟ این جوان را این شکلی کشتند، خوب شماها واکنشهایتان چیست؟ این را به این دلیل کشتند، خب شماها واکنشهایتان چیست؟ اینها خیلی مهم است. این واکنشها همان چیزهایی است که امام زمان از پس پرده غیبت دارد رصد میکند. ببینم با این حجت من چه میکنی؟ با این نایب من چه میکنی؟ با این نماینده من چه میکنی؟ با این حرفی که حرف من است، حرف قرآن است، حرف سنت، حرف رسول الله است، ببینم با این چه میکنی؟ به این اعتنا نمیکنی بعد میخواهی من بیایم؟
حضرت امام رحمت الله علیه از جملات معروف ایشان است در صحیفه امام؛ میفرمود: «آن قلمهایی که امروز علیه ولایت فقیه، نه شخص ایشان (شخصش که امام به شخص خودش کار نداشت.) میگفت: آن قلمهایی که علیه ولایت فقیه امروز میچرخد، همان قلمهایی است که فردا علیه امام زمان میچرخد.» میدانی خود حضرت امام این معمولاً کمتر گفته میشود؛ امام یک امتحان خیلی خوبی نسبت به ولایت فقیه خودش پس داده است. در زمان مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی، چون ایشان را ولی فقیه میدانست. امام آن شرایطی که برای ولی فقیه قائل است (نه اینکه امام آمد گفت خب ببین من که باید رهبر بشوم، ببینم چه شکلی رهبری را معرفی کنم که به خودم بخورد.) یک جایگاهی برای رهبری قائل بود و اولاً مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی را در این جایگاه میدید. تمام سالهای حیات مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی، با اینکه حضرت امام اشکالات و اختلافات جدی با ایشان داشتند در خیلی مسائل سیاسی، ولی سکوت میکرد، احترام ایشان را حفظ میکرد و تا وقتی که ایشان زنده بود، اصلاً اعلام موضع نکرده بود حضرت امام. بعد از رحلت آیتاللهالعظمی بروجردی تازه مواضعش را شروع کرد و اعلام کرد.
امتحانی بود که خودش نسبت به ولایت فقیه پس داده بود. امتحانش را خوب پس داده بود که خود او را به عنوان ولی فقیه دست مبارک امام زمان از پس پرده غیبت انتخاب کرد و پرورش داد. این خیلی مهم است. واکنشهای ما در این مسائل، در این امتحانات به چه نحوی است؟ چطوری است؟ جمع میشویم؟ دلها جمع میشود؟ بد، دلها جمع شد. چقدر میمانیم؟ تا کی میمانیم؟ کار سختتر شد، بازم هستیم؟ یک توهینی میشود، یک هتک حرمتی میشود، به مساجد حمله میکنند، به هیئتها حمله میکنند، به پرچم امام حسین حمله میکنند. خب ببینم واکنش تو چیست؟ بیمحلی است؟ این بیمحلی در پیشگاه الهی و در پیشگاه امام زمان، این نیست که بگوید خب یک عدهای یک جنایتی کردهاند و کار نداشتند. نخیر، شما را شریک این کسانی که این جنایت را کردهاند مینویسند.
خیلی چیز عجیبی است که تعدادی از روایاتش را جلسه قبل خواندم. یک چند تا دیگر از این روایات را بخوانم برایتان. روایت عجیبی است. فرمود وجود نازنین علی بن موسی الرضا علیه السلام: «لو إن رجلاً قُتِلَ بالشرق.» یک نفر در شرق عالم قتل انجام بدهد، «فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ بِالْمَغْرِبِ.» یکی هم در مغرب عالم از کار این بدش نمیآید. یا اینکه خوب هیچ واکنشی، لااقل در قلبش نفرت و بغض نشان نمیدهد. فرمود: «لَکَانَ الرَّاضِی عِنْدَ اللَّهِ شَرِیکَ الْقَاتِلِ.» پیش خدا این هم که عین خیالش نبود، این هم در پرونده آوردند؛ این شریک جرم است. اینجا در پروندههای دنیا اینجور حساب نمیکنند.
میدانید امام زمان وقتی که ظهور میکنند، مدل قصاصشان هم این شکلی است! یکی از عجایب این است. حضرت دیگر به این احکام امروز قصاص نمیکنند. احکام امروز این است که آقا دو نفر سر قتل بودند، حالا این مثلاً مباشر بوده، آن مسبب بوده، اونی که مباشر بوده را قاتل میدانند، این را مثلاً یک حکم دیگر برایش در نظر میگیرند. این احکام امروزه است. یکی از چیزهایی که امام زمان بر اساسش عمل میکنند و خیلیها فکر میکنند حضرت دین جدید آوردهاند و خرده میگیرند به امام زمان که این چه دینی است، مگر جد تو این شکلی رفتار میکرد؟ این قضیه است که امام زمان حکم قصاص را بر مبنای رضایت قلبی افراد جاری میکند. لذا از خیلی از افرادی که الان هستند تقاص خون امام حسین را میگیرد که ۱۴۰۰ سال پیش رقم خورده. «شما جزء قاتلان کربلایید.» آقا ما ۲۰ ساله به دنیا آمدهایم. خبر کربلا به گوشت رسید؟ راضی بودی؟ حالا یک وقت است انسان سکوتی میکند، میخواهد تحقیق کند، بررسی کند، نمیداند. یک وقتی در دلش میگوید نه، خوب بود.
ما بعضی جاها داریم روز عاشورا جشن میگیرند. خبر دارید دیگر. بعضی از این کشورها روز عاشورا جشن میگیرند. دههی محرمشان بعد از این کشورها مثل دههی نوروز ماست، اوج شادیشان هم روز عاشوراست. خیلی تشویق میکنند به اینکه روزه شکر بگیرید و تبرع به بنیامیه. هر چه میخواهی برای خانهات بکنی، روز عاشورا انجام بده. «فَرِحَتْ بهِ آلُ زیاد.» خیلی خوشحالاند. احادیث جعلی هم درست کردهاند بعضی از این وهابیهای خبیث که مثلاً امروز نمیدانم روزی است که یونس از نجات پیدا کرده و فلان شده و اینطور شد و آنطور شد. جشن میگیریم روز عاشورا. میخواهد بگوید همه و عاشورا جشن... بله یک شمری بود دیگر، حالا تو هم خیلی نامردی، بنشین سر جایت. تو همین شمر خود الان هستی. این داستان کربلا داستان یک مقطع زمانی و مکانی که نیست! این انتقام مال آنهایی نیست که آنجا قتلی انجام دادهاند. این به گستره تاریخ، به گستره جغرافیا. همه زمین و همه زمان را کربلا پر کرده است.
هر روز امام حسین در میدان معرکه است و دارد «هل من معین» میگوید، «هل من ناصر» میگوید. از هر گوشهای از زمین یک روز از فلسطین است، یک روز از عراق است، یک روز از سوریه است، یک روز از لبنان است، یک روز از وسط خیابان شهرک اکباتان، از وسط سعادتآباد؛ یک جوانی به نام آرمان علیوردی را اونی که این را کشته، اگر کربلا بود میایستاد مثلاً تبرع به بدن نازنین قمر بنیهاشم میکرد؟ نه، این اصلاً این را دارد میکشد به خاطر اینکه دستش به عباس بن علی نرسیده. همین قدر دستش رسیده، همین قدر میتواند جنایت بکند. این اگر بود «توی گودی قتلگاه» کم نمیگذاشت. چون جنس همان است. جنس دل همان است. «تشابهت قلوبهم». واکنش همان است. چون جنسها همان است؛ همجنس خوبها همان است، همجنس بدها همان است. البته شدت و ضعف دارد. بعضی کینه و نفرت و عداوتشان شدیدتر است، بعضی آنقدری شدید نیست، ولی جنسها یکی است. بعضی دلها پر میزند...
دیگر قضیه عجیب و جالبی هم داریم دیگر. اون قضیه معروف جناب زلیخا که اسمش زلیخا است، ولی دیگر حالا آنقدر که همه «زلیخا» گفتند آدم نمیتواند زلیخا بگوید به ایشان. این قضیهی زلیخا را خوب شنیدید. حالا نمیدانم تو فیلم هم بود یا نه. حالا بنده چون خیلی این فیلمهای تاریخی را نگاه نمیکنم. آن اواخر قضیه، وقتی که حضرت یوسف علیه السلام از مصر رد میشد و صدا کرد زلیخا را. دید که پیرزنی شده بود، نابینا شده بود. وقتی که باخبر شد زلیخا که این آقایی که در اینجا رد میشود یوسف است، برگشت گفتش که به آن خدایی که وقتی کسی گناه میکند، مثل من دلیلش میکند منظور "ذلیلش میکند"، آن کسی که اهل طاعت است، مثل تو عزیزش میکند منظور "عزیز میکند". یوسف یک گفتگویی کرد با زلیخا. فرمود: «چرا این کارها را کردی؟ داستان درست کردی.» گفت: «عاشقت بودم، دوستت داشتم. محبت وقتی صادقه، بدی محبت فقط به یک نفر نیست.» خیلی عجیب است. خیلی نکته است در این روایت. یک نمونهاش. خیلی از این قبیل روایات داریم. حالا یک دانه خوبش را میگویم، چند تا بدش را هم برایتان میگویم انشاءالله.
حضرت یوسف فرمود که: «تو منو دیدی، آنقدر دلت رفت. تو اگر پیغمبر آخرالزمان را میدیدی که او از من اَمله ملیحتر است، اجمَل جمال…» پیغمبر هم به این جمال ظاهری و چشم و ابرو نبود. به آن هیبت و شکوه و دلربایی معنوی بود. یوسف علیه السلام فرمود که: «تو اگر آن پیغمبر آخرالزمان را میدیدی، چه کار میکردی؟» یک تعاملی. زلیخا گفت: «عاشق او میشدم.» صادق بود محبتش. یعنی آن کمالات ربانی یوسف دل برده بود از زلیخا، نه چشم و ابرو یوسف. البته شاید چشم و ابرو هم مزید بر علت بوده، بیتأثیر نبوده، ولی آن جذبه معنوی یوسف دلربا بوده برای زلیخا. یوسف فرمود: «ارومیه دیدی چه کار میکردی؟» (اشاره به شهر ارومیه در زبان محلی) گفت: «عاشق او میشدم.»
حالا ببینید اینجا وحی رسید به یوسف که زلیخا به حبیب من ابراز محبت کرد، به رسول الله. بگو هر حاجتی دارد برایش برآورده میکنند. دلش تصدیق کرد. هنوز پیغمبر نیامده چقدر مانده تا رسول الله بیاید؟ خدای متعال زلیخا را جزء امت رسول الله حساب کرد. حاجت چیست؟ چند تا حاجت داشت. یکی اینکه اولاً من هم درجه تو باشم، تا ابد با تو باشم، همسر تو باشم. یکم که جوان بشوم (و باز اینکه اینجا همسر تو باشم). داستان جوان شدن زلیخا این بوده. آن محبتی که به رسول الله ابراز کرد، در پیشگاه الهی او را محبوب کرد و جایگاه و خدای متعال بهش نظر کرد.
خوب این است. یک اویس قرنی است، اصلاً ندیده رسول الله را به حسب ظاهر، ولی این پیغمبر دلتنگ او میشد. در مجلس سراغ اویس را میگرفت. اویسی که هیچ وقت نبوده. پیغمبر جایش خالیه اینجا. در این جلسه، یکی شب در بستر با پیغمبر سر به یک بالش میگذاشته، بعد آمده قتل عام کرده امت پیغمبر را، چند هزار نفر را در جنگ جمل به کشتن داده. خیلی این شکلی نیست. این اجتماع اینجوری نیست که مثلاً برویم بچسبیم به پیغمبر، هر جا رفتی دنبالش راه بیفت. اجتماع قلوب، «تشابهت قلوبهم.» دلت چقدر این جنسی است. «یفرحون لفرحنا، یحزنون لحزننا.» آن وقتی که دل او شاد است، چقدر دل تو شاد است؟ آن وقتی که دل او ناراحت است، چقدر دلت ناراحت است؟ نکند دل او ناراحت است، دل تو شاد است؟ نکند به یک چیزی راضی است، تو ناراضی؟ اینها کار سخت است. اینها فاصله میاندازد. فاصله ما از امام زمان این است.
ظهور امام زمان اول ظهور در قلوب است. اول دلها باید امام زمان، نورش آنجا طلوع بکند، بعد از آنجا سرایت پیدا میکند، عالم ماده را هم میگیرد. ظهور در دل یعنی چی؟ یعنی دلها یکی میشود. اینجور رو راست میشود، آینه میشود. فرمود سلمان به این درجات رسید به خاطر اینکه قلبش آینه قلب امیرالمومنین بود. «جَعلَ هَواهُ وَ هواهُ علی بن ابیطالب.» اصلاً خواستهای نداشت سلمان. کنده شده بود سلمان از خودش. علی پر کرده بود سلمان را. اگر خواستهای در قلب سلمان بود، خواسته علی بود. اگر نفرتی در قلب سلمان بود، نفرت علی بود. سلمانی نمانده بود از خودش، خواستهای نداشت. این بود که «منا اهل البیت» شده بود. اتصال پیدا کرده بود. سلامت دل و این لطافت دل اصلاً آن اُنس ظاهری را هم میآورد. آن پیوند را هم ایجاد میکند. سلمان را با آن سن و سال، این آقای روزبه که نامش روزبه بوده، در آتشکدهها بوده، آتشپرست بودند دور و بریهایش. از این ایران با این همه فاصله میکشاند، میبرد، ملحق میکند به پیغمبر اکرم.
اینهایی که تشرفات دارند خدمت امام زمان که خدا نصیب همه ما بکند انشاءالله، این تشرفات علتش چیست؟ آن اتصال قلبی میکشد این اتصال جسمی را هم ایجاد میکند. این ارزش دارد و گرنه اتصال جسمی که آدم معرفت نداشته باشد، همجنس نباشد، این که اصلاً بیشتر محرومیت میآورد برای آدم، خطرناکتر. دلمان باید با دل امام زمان یکی بشود. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت خیلی راهکارهای ویژه و نابی میدادند. اگر میخواهی بفهمی خواسته امام زمان چیست، اینها خیلی قیمتی است عزیزان. خیلی مطالب قیمتی است، چون این بزرگان فرمودند. چون بنده دارم میگویم، خیلی اینها راهکارهای عمیق و دقیقی است. نقطهگذاریهای درستی است.
مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت فرموده بود که: «میخواهی ببینی امام زمان چی میخواهد ازت؟ امام زمان اصلاً کیست؟ امام زمان چیست؟ خدا یک امام زمان برای ما، برای تک تک ما و در دسترس همه ما قرار داده که میتوانی باهاش در ارتباط باشیم، ببینیم چی میخواهد، ببینیم چی میگوید.» قرآن معادل امام زمان است. حتی اگر دلت برای صورت امام زمان تنگ شده، با آن دلتنگی هم بشوی، به صفحه قرآن نگاه کن. این همان اثر را برایت دارد. بگو قرآن چی میگوید؟ ببین از کیا راضی است؟ از کیا بدش میآید؟ کیا را نزدیک میداند؟ کیا را دور میداند؟ خط و ربطی که برایت تعریف میکند چیست؟ خوب و بدش چیست؟ نکات خیلی نکات مهمی است. به میزانی که افقت با قرآن تنظیم میشود، بخواهی یا نخواهی، بدانی یا ندانی، امامِ امام زمانی هستی. برادر، تمام عمرت به مصالحی و به شرایطی تشرف ظاهری هم نداشته باشی، تو تشرف باطنی داری. تو مشرف شدی در محضر امام زمان. تو شاگرد امام زمانی. تو با نور امام زمان داری زندگی میکنی. تو نور امام زمان چیزی جدا از نور قرآن نیست، همین است.
حرفهای امام زمان همینهاست. چیزی جدا از اینها ندارد. منطق قرآن هم آقایان عزیزان تا خیلی مسائلش روشن است. چون بعضی میگویند قرآن سخت است، استاد میخواهد، مفسر میخواهد. بله، یک وقت احکام قرآن است، جزئیات قرآن است، آن استاد میخواهد، مرجع تقلید میخواهد، کارشناس میخواهد. آن منطق کلانش که دیگر استاد نمیخواهد. خط و ربطش معلوم است. آقا این موسی است، این فرعون است. این شکلی است، آن شکلی است. با کدامشان هستی؟ این رفتارها مال موسی است یا مال فرعون؟ آنقدر شفاف و پوستکنده آنها را معرفی کرده. این ابراهیم است، او شعیب است. رفتارهایش را ببین، اخلاقش را ببین. این قوم شعیب را ببین، آب میبستند، در معاملههایشان کم میگذاشتند. «لَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ.» دستور ترازو میبردند. هر کی این مدلی است، در مسیر روبروی امام زمان است، چون روبروی شعیب است. امام زمان جمع تمام انبیا است. وقتی یک رفتاری کردی که رفتار قوم شعیب بود و رفتاری بود که افراد روبروی شعیب انجام میدادند، سختش نکنم. دوباره بگویم. وقتی آدم یک کاری کرده که این کار مال آدمهایی بوده که دشمن شعیب بودند، نتیجهگیری چی میشود؟ امشب کاری که رفتار دشمنان امام زمان است، خیلی ساده است، خیلی پوستکنده است.
ببین در قرآن خدا از کیا تعریف کرده؟ شما شب قدر قرآن به سر میگیری، چی میگویی؟ «خدایا به حق آن کسانی که من مدحت فیه.» یادتان هست؟ «به حق کسانی که اصلاً قرآن به سر یعنی همین دیگر.» قرآن به سر، یعنی چی؟ حرکات سمبولیک؟ مثلاً یک معنای واقعیتی دارد. قرآن به سر که نگفته قرآن را بگیر و بشوریش و ببریش. گفته این را بگیر به نماد اینکه من از این به بعد میخواهم این فکر را لبریز از این معرفت کنم. میخواهم بریزد توی این ذهن من. شب نزول این آیات میخواهم این آیات نازل که میشود تا اینجا نازل بشود. بعد تا اینجا نازل بشود، بیاید ذهنم را پر کند. بعد دلم را پر کند. بعد وجودم را پر کند. بعد قرآن به سر که میگیری چی میگویی؟ «به حق من مدحته فیه.» همه آن کسانی که تو قرآن ازشان تعریف کردی، آنها را واسطه میکنم این شب در شب قدر که میخواهم به تو رو بیاورم. امام حسین فرمود: «که هر کسی بنشیند، قرآن را بگذارد جلویش، ببیند خدای متعال در قرآن از کیا تعریف کرده، از کیا بد گفته، سعی کند با اینها باشد، با آنها.» لشکر امام زمان همین است. سربازهای امام زمان همینان.
آقا، از کجا بفهمیم مثلاً امام زمان از ما چی میخواهد؟ سربازهای امام زمان کیستند؟ کجایند؟ سربازهای امام زمان که در قرآن معرفی کردهاند، همین اصحاب کهف. بعدها البته اینها ملحق میشوند. روایت جالبی هم دارد. بعد از ظهور خدای متعال اینها را هم نشان میدهد. دور امام زمان نماز میخوانند. یا حضرت سخنرانی میکند، جماعتی وارد میشوند. حضرت میفرمایند: «خودتان را معرفی کنید.» اینها میگویند: «ما اصحاب کهف هستیم.» روایت خیلی دلنشین است. اصحاب امام زمان بودند. امام زمان در زمان خودشان، حجت زمان خودشان. به حسب ظاهر اینها به حجتی هم وصل نبودند. اینها فقط از طاغوت بیزار بودند. خیلی اینها لطیف و خیلی عجیب است. اینها از این کاخ زدند بیرون. گفتند: «ما تو کوه میرویم، تو کوه زندگی میکنیم، تو این کاخ اینها نیستیم، نمیخواهیم.» پناه آوردند به غار، چون جای دیگر نداشتند. به حسب ظاهر پیغمبر در دسترس و اینها هم نداشتند. اینها پناه آوردند به غار. گفتند: «یک چند روزی تو غار سر میکنیم، ما نمیخواهیم با اینها باشیم.» با اینها نبودن خیلی مهم است. ما فقط با اینها نباشیم. یک جور نشان بدهیم با اینها نیستیم. شریک اینها نیستیم. راضی به کار اینها نیستیم. غار زندگی میکنی؟ یک مدت سر میکنیم ببینیم چی میشود؟ چی شد؟ یک مدتی سر میکنیم، چی شد؟ خدا چه کرد با این اصحاب کهف؟ ۳۰۰ سال غرق در رحمت خدای متعال بودند. خدا آنها را حفظ کرد. نسلها رفت. پایه شرک جمع شد از این امت. بعد اینها برگشتند به جامعه.
خدا وقتی هم پشت یکی در میآید، چه جوری در میآید؟ تو نشان بده با اینها نیستی. بقیهاش با من. آخه حالا من نشان دادم با اینها نیستم، بروم تو غار؟ چی میشود؟ هیچی. من تو غار ۳۰۰ سال نگهت میدارم. این چی میشود ندارد. با من است. به من داری میگویی چی میشود؟ من ۳۰۰ سال تو غار نگهت میدارم. چی میشود حالا به آمریکا گفتیم نه؟ چی میشود؟ این فلسطینیها به اسرائیل گفتند نه. تهش چی میشود؟ رقم زد خدای این را در این وسط. بعدش چی میشود؟ آنهایی که نزدند و نکشتند الان همه دارند زندگی میکنند. اینها با عزت مردند. این همه را رضا شاه کشت، این همه را محمدرضا کشت، ولی شهدای انقلاب جاودانه شدند. از هیچکس دیگر هیچ اسمی. همه را رگباری درو کرد، شهرهای مختلف. بعضیها اصلاً آدم تعجب میکند وقتی باخبر میشود در یک شهری یک جماعت کثیر را قتل عام کردهاند، همه را دفن کردهاند. هیچکس هم خبر ندارد که اینها یک همچین واقعهای داشتند، چه برسد به اینکه قبرهایشان باشد. خدا تقدیر کرده بود به دست این ظالم از دنیا بروند، ولی این یکی را چون ایستادند و اعلام برائت کردند و با عزت ایستادند، خدا اینها را جاودانه کرده. اینها شدند شهدای انقلاب. این شده اندرزگو. اینجور اسمش ماندگار شد.
دنیا که ارزشی ندارد، آن ور اصل است، ولی همین دنیایش را هم باز برای همینها عزت میگذارد خدا. میشود رئیسعلی دلواری. چند سال گذشته از رئیسعلی دلواری؟ چقدر آدم در این وادی سلام دفن است؟ نام این مرد میدرخشد. چقدر دیگر بودند، سکوت کردند، محل نگذاشتند؟ خب، تمام شد. همه مردند، خیرشان هم کشته شده است. داستان این است: تو نشان بده با اینها نیستی. بگذار من چند تا روایت بخوانم و کم کم بحث. جا دارد که ادامه بدهیم، ولی خب نگرانیم که دوستان خسته بشوند. اگر حالا دوستان خسته نباشند، یک چند دقیقه.
روایت خیلی عجیب است. آقا میفرماید که روایت از امام صادق علیه السلام: «أهْلُ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَمْ یُحِبُّوا أَنْ یَکُونُوا شَهِدُوا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ.» کیا دوست دارند دوران پیغمبر میبودند؟ انشاءالله همهتان دیگر دوران پیغمبر میبودید. فقط ولیمه رسول الله، مهمانیها، جشنها، تولدها، اینها دیگر؟ ها؟ یا نه، همهاش شعب ابیطالب هم میبودید؟ عروسی حضرت زهرا فقط میرفتیم، یک جشن عروسی، شیرینی میخوردیم، برمیگشتیم؟ این شکلی نه؟ با پیغمبر میبودیم، شعب ابیطالب هم میبودیم، جنگ بدر هم میبودیم، جنگ اُحُد هم میبودیم. خوب الان خیلی خوب است این حس. بله آقا. آنهایی که این حس را دارند، خوب است.
اگر کسی این حس را دارد، خوب است. اگر کسی این حس را ندارد چی؟ دورانی هم که آمدیم، خوب است. روایت دوباره برایتان میخوانم؛ روایات کمرشکن بعضی از این روایات. «أهْلُ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَمْ یُحِبُّوا أَنْ یَکُونُوا شَهِدُوا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ.» اگر اهل آسمانها و زمین دوست نداشته باشند که میبودند زمان پیغمبر و دوشادوش پیغمبر و پا به پای پیغمبر در همه معرکه و صحنهها میبودند، اگر کسی، اگر اهل آسمانها و زمین، نه فقط مسلمانها و شیعیان و اینها، یهودیها و مسیحیها، نه، همه اهل آسمانها و زمین، اگر این حس را نداشته باشند، این علاقه را نداشته باشند، «لَکَانُوا مِنْ أَهْلِ النَّارِ.» معلوم میشود جهنمی است. هر کی الان در درونش این حس را نمیبیند، جهنمی است. شما اگر همان موقع میبودی، هم روبروی پیغمبر درمیآمدی. پیغمبر الان هم هست! مگر پیغمبر تمام شده؟ مگر حرف پیغمبر تمام شده؟ مگر منطق پیغمبر تمام شده؟ مگر جهتگیری پیغمبر تمام شده؟ اینی که الان نمیخواهی آن را، چون الان اصلاً از آن جنس نیستی. اگر از آن جنس بودی، بیتاب بودی. اگر جنس تو، اگر فلز تو از مدل فلز آنهایی بود که در جنگ بدر کنار پیغمبر ایستادند، قلبت میکشید به آن سمت. حسرت میخوری چرا من از بدر جا ماندهام؟
همین حسی که نسبت به کربلا شماها دارید. یاد امام حسین که میشود میگویید: «یَا لَیْتَنَا کُنَّا مَعَکَ فَنَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا.» کاش ما بعضیها واقعاً از تو دل جانانه میگویند، مردانه میگویند. بعد بیرون هم که یک اتفاقی رقم میخورَد، مردانه نشان میدهد همان جنس را نشان میدهد. مثل حضرت امام رحمت الله علیه، مرحوم آیتاللهالعظمی اراکی رحمت الله علیه. خیلی هم معروف به انقلابیگری و سیاست انقلابی و بسیجی و اینها نبود که چفیه بیندازد و فلان و اینها. پیرمردی بود، سنش هم از حضرت امام به نظرم بیشتر بود. دوره و همبحث حضرت امام هم بود. شوخیهایی هم ازشان نقل شده. حالا یکیش را میگویم که بدونید اینها مثلاً در فضای رفاقتی این شکلی بودند، حالا خستگیتان هم در برود.
اراکی فلسفه و اینها نخوانده بود، حضرت امام فیلسوف بود. مقایسه که میکردند، یک بحثی مطرح میشد. بعد مثلاً یک بحث فلسفی میشد، مرحوم آیتالله اراکی یک نظری میداد، یک اشکالی میکرد. حضرت امام به ایشان میفرمود: «شیخ محمدعلی، تو معقول نخواندی، تو این مسئله دخالت نکن.» «روح الله، معقول نخواندم، عقل که دارم.» غلط. فضاشان این شکلی بود. یک رفاقت و صمیمیت اینجوری داشتند. رد میشدند مرحوم آیتاللهالعظمی اراکی، ظاهراً قبل انقلابم بوده. خیلی این جمله ایشان جمله طلایی است. رحمت و رضوان خدا بر همه این بزرگان. خیلی مرد خاصی هم بود مرحوم آیتالله اراکی. خیلی آدم دلنشین و رحمت الله علیه. ظاهراً این عکاسیها هست که مثلاً چند تا عکس شاخص میگذارند، عکسهای معروف مثلاً حالا یا اول انقلاب بوده یا قبل انقلاب بوده. یکی از این عکاسیهای قم یک عکس بزرگی از حضرت امام طرف چاپ کرده، گذاشته جلو در. آیتاللهالعظمی اراکی به رفیقش، با همراهش، کسی که همراه ایشان بوده اشاره میکند، میفرماید: «این آقا را میبینی؟» رفیقند از قدیم. گفت: «این آقا را میبینی؟ این اگر کربلا بود، شهدای کربلا میشدند ۷۳ تا.» این جنسش آن است. جنسش آن است. فلزش آن است و نشان داده اینجا روبروی یزیدها ایستاده. از یزیدی که آمد.
یک قضیه حضرت آیتاللهالعظمی بهجت دارند که این هم قضیه جالبی است. فرموده بود که: «من خیلی سال پیش یک وقتی قضیهای برایم رخ داد.» آیتاللهالعظمی بهجت خیلی ساکت و کتوم بود، اصلاً اهل این حرفها نبود. مسئولیتی میکرد. یک چند نمونه اینجوری از ایشان هست در حمایت از حضرت امام و رهبر معظم انقلاب. فرموده بود که: «من یک وقتی یک سیدی را دیدم، خیلی سال پیش در عالم معنا به من نشان دادند. دیدم هر کسی روبروی این سید ایستاد، متلاشی شد. آن موقع نفهمیدم این سید کیست.» سالها گذشت. حضرت امام را ایشان آن موقع میشناخته که این قضیه برایش رخ داده. فرمود: «سالها گذشت. یک کسی یک عکس قدیمی از جوانیهای آقای خمینی به من نشان داد. من جوانیهای خمینی را ندیده بودم، میانسالیاش را دیده بودم. این عکس را که دیدم، دیدم این همان تصویری است که من نشان داده بودم که هر کسی دور این سید ایستاد، متلاشی شد.» همین هم شد. پهلوی ایستاد، متلاشی شد. صدام ایستاد، متلاشی شد. بنیصدر ایستاد، متلاشی شد. بعد از حضرت امام، روبروی انقلاب حضرت امام، هر کسی ایستاد، متلاشی شد. به بعدش هم همین است تا آخرش هم همین است انشاءالله. جنسش جنس امام حسین است. اگر آن قضیه کربلا اینطور بود که میتوانستند بهش غلبه کنند، این قضیه انقلاب هم میشد بهش غلبه. اگر آن شهدای کربلا لگدمال شدند، تمام شدند، اگر با آن لگد مال تمام… اینها هم با این لگد مال تمام میشوند. اینها جنسشان آن جنس است. دشمنان همینطور. خیلی نکته برایتان بخوانم، خیلی جالب است.
یک آیه اشاره کردم جلسه قبل، آیه ۱۸۳ سوره مبارکه آل عمران: «الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ». یک چند لحظه این را دل بدهید. اسم قرآن آوردیم. انشاءالله در محضر قرآن هم یک آیهای بشنویم. خیلی نکته دارد. فرمود: «یک تعدادی بودند، اینها میگفتند که…» یهودیها. در مورد یهودیها است این آیه. یهودیها به آنها گفته بودند، خبر رسیده بود که پیغمبری که میآید، علامت پیغمبریاش به این است که اگر قربانی کرد، این قربانی باید «تَأْکُلُهُ النَّار». یک آتشی بیفتد به این، بسوزد. در امتهای قبلی علامت قبولی قربانی این شکلی بود دیگر. در قضیه هابیل و قابیل هم که همین قضیه بود. از تو خودش آتش میگرفت. اگر از تو آتش میگرفت، خود به خود معلوم میشد این قربانی را خدا قبول کرد. اینها گفتند: «آقا، به ما گفتند پیغمبر اونی است که میآید یک قربانی میکند. این قربانی از تو خودش آتش میگیرد. اگر این پیغمبر شما، پیغمبر اسلام به حق است، باید این قضیه رقم بخورد.» «قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ…»
حالا حرف اینها چی بود؟ گفتند که آقا ما یک پیغمبری را، خدایا به ما نشان بده که این قربانی را انجام بدهد، آتش بگیرد، ما باور کنیم، قبول کنیم پیغمبر را. حالا جوابی که خدا به اینها داده چیست؟ خیلی جالب است. میفرماید که: «قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ.» من این همه پیغمبر بهتون نشان دادم. من ۱۲۴ هزار تا پیغمبر به شما نشان دادم. الان رسیدیم نه؟ من ۱۲۴ هزار پیغمبر به شما نشان دادم. نمیگوید بیمحلی کردید و «بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُ.» برای چی اینها همه را کشتید؟ ۱۲۴ هزار پیغمبر؟ میگوید نشانمان دادی، بعد ما همه را کشتیم؟ قربانی بکند، آتش بگیرد. خدایا چرا داستان درست میکنی برای ما؟ چرا حاشیه ایجاد میکنی؟ قربانی بیاور.
در روایت چی فرمود؟ فرمود که: «کانَ بَینَ الْقَاتِلِینَ وَ الْقَائِلِینَ.» قاتلین و قائلین. اینی که گفت انبیا را کشتید، منظورش امت قبل بودند. خیلی قبلتر یک قاتلینی داشتیم، یک قائلینی داشتیم. این قائلینی که الان برگشتند گفتند آقا این پیغمبر قربانی کند آتش بگیرد، فرمود بین اینها «خمس مائة عام». ۵۰۰ سال بین اینها فاصله بود. «فَأَلزَمَهُمْ اللَّهُ الْقَتْلَ.» ولی خدا قتل آن ۵۰۰ سال پیش را که یک پیغمبر خدا، قتل یک پیغمبر را قتل تمام انبیا. حرفشان هم یکی بوده. بعد یک گروهی که یک پیغمبر را کشتند، این چقدر عجیب غریب است. این اشکال هندسی خدای متعال در عالم ملکوت، خط و نیمخط و پارهخط و دایره و مربع. همهچیزش با اینجا فرق میکند. یک پیغمبر را کشته، همه را به حساب آورده. یک گروه کشتند، تمام شده رفته. یک گروه دیگر بعد ۵۰۰ سال آمدند، میگوید به این یکیا، وقتی خبر دادند که آن یکیا ۵۰۰ سال پیش آن پیغمبر را کشتند. اینها راضی به قتل آنها… خط را تا اینجا کشیدم، آنوَر خط را به آنوَر کشیدم. همه انبیا. اینوَر هم خط را تا اینوَر کشیدم، همه اینها. تو همین بعد به اینها میگوید برای چی قبلیها را کشتید؟ شما که پیغمبر کشتید. غلط میکنید بگید یک پیغمبر دیگر بده که ما این را امتحان کنیم. ببینیم داستان…
امام رضا را کشتی؟ کسی که میخندد. تو از مأمون خوشت میآید. ما داریم آ. داریم آدمایی که به یک خونخواری مدرس را کشتی. آقا مدرس کیست؟ شهید مدرس. بله. من نه. رضا شاه کشت. آمدی تو خیابان گفتی: «رضا شاه روحت شاد!» گفتم خب رضا شاه روحت شاد. رضا شاه قاتل مدرس را میگویی دیگر. تو هم روحت شاد. با رضا شاه هرجا آن روحش به هر نحوی شاد بود، تو هم همان مدل شاد. در حرم حضرت عبدالعظیم ایستاده بودیم. خانم آمد بغل ما. حالا آمده حرم زیارت. مرغ با این شمایل دید و برگشت گفت این رضا شاه کبیر! آن خوب بود. از پس اینها بر میآمد. همه را نوشتند به پای صغیر و کبیری که این رضا شاه کشته بود. دربار جا مانده بود تیر خلاص بزند. این پیرزن بنده خدا ملاک آدم بردنش به همین راحتی است. داستان رضا شاه را دوست دارد.
مرحوم علامه حسنزاده آملی میفرمودند که: «اینها که میگویند خدا رحمت کند شاه را، یک قلمش این است که در جنایت فیضیه شریک است. قلبش تا آخر عمرش هم مشکل طلبههایی که کشتند در فیضیه یک قلمش است. اینی که اینها میگویند شاه خوب بود، یک قلمش است. چه جور جور در میآید؟» و این حکایت دلهایتان شبیه هم است. آخه دلی که شبیه آن است، از جنس آن است، چه ربطی به امام زمان دارد؟ آخه پیام داده که بعد سالها مثلاً جلسه و روضه و اینها رفتن، این فضای مجازی هم عجایبی آدم درش میبیند، گرفتاریهایی دارد. پیام داده برای بنده. پیامها را میخوانم، نه. جواب میدهم. باخبر میشوم چه میگذرد. نوشته که: «آقا، توضیح بدهید. من احساس میکنم که شاه یک نعمتی بود، ما شکرش را نکردیم. خدا از ما گرفت.» پیرمردی که مثلاً ۵۰ ساله پای منبر بوده. چی میشود به این تلقی میرسد؟ شما که میگویی: «عجل لولیک الفرج.» اینها میگفتند: «خدایا عجل رسولک الفرج.» خدایا برسان این پیغمبر را. معجزه را نشان بده ما ایمان بیاوریم. ایمان بیاوریم. بعد خدا به اینها چی میگفت؟ میگفت: «ع تو پیغمبر قبلی را کشتی.»
«عجل لولیک الفرج.» خدا بعضی از ما را میگوید تو مدرس و کی و کی و کی و کی. امام زمان بفرست. من کی کشتم؟ وقتی گفتی رضا شاه روحت شاد، وقتی گفتی پهلوی خوب بود. همین که میگوید آقا اسرائیلیها مظلومند. آمریکاییها خوبند. ما اینها را چیز میکنیم. اذیتشان میکنیم. ما اگر صدای اینها را در نیاوریم، اینها با کسی کار ندارند. همین است دیگر. داستان دو جبهه اینجاست. تو اصلاً جمع شدن دور امام زمان اینجوری نیست که. اینها هم خوب است. اینها هم اثر دارد. روی دلمان اثر دارد. اینها به هر حال اثرات معنوی آن جمع شدن است. یک مدل دیگر است. اینجوری باید دور هم جمع بشویم. اینجا باید دور هم جمع بشویم. تو رفتی با رضا شاه جمع شدی، بعد میگویی انشاءالله امام زمان بیاید، برویم نماز جمعه بخوانیم پشت حضرت. میشود؟
آن دلی که محبت امام زمان دارد، در آن، محبت این دشمنان... این شکلی. بابا رضا شاه یک قلم کارش این است که روضهها را تعطیل کرده بود. جنایت میکرد اگر کسی روضه برقرار میکرد. اینجور دشمنی داشت با امام حسین. آن قضیه کشف حجاب زنش در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و مرحوم بافقی. خیلی قضایا است. متاسفانه نسل نو هم، حالا نسل قدیم خیلی به هر حال مواجه بوده، از نزدیک لمس کرده، این نسل نو که اصلاً عجایبی. یک چیز دیگر است. یک قُدّیسی به نام شاه بود، ما شکرش را ادا نکردیم. خدا از ما گرفت. مرگ هیولایی به نام آخوندها آمدند مثلاً. اصلاً آدم شاخ در میآورد گاهی. آنقدر همه چیز معکوس است.
همین است که میگوید آقا بیمارستان مَمدانی را بیمارستان شهید محمد علی رجایی در قزوین. آنقدر نادان! ایام خیلی شنیدم. بعضی دوستان میگفتند ما در مدارس مذهبی دبیر هستیم، معلم هستیم، آنجا بچههای مذهبی به ما این حرف را میزنند. میگویند آقا این را که حماس زده، از قصد نزدهها. میخواسته اسرائیل را بزند، هواپیمایی که شما زدید. اگر اینها همچین حجمی از انفجار میتوانند انجام بدهند، تو اسرائیل نمیخورد. خودشان را زدهاند. هزار نفر را با همدیگر در اسرائیل بکشند. فکر کن. آخه سر بریدن هیچکس نمیداند این ۴۰ تا کی بودند؟ نه عکس دارد نه اسم دارد. ۳۰۰۰ تا بچه را کشتند. میبرد. ۲۰۰۰ فکر. ۲۰۰۰ عقل.
عرض کردم هفته پیش. این الان داستان اسرائیل و غزه یک نقطه شروع است. این همینجور امتداد دارد. شبیه داستان غیبت است. خدای متعال هی نگاه میکند ببیند چه کار میکنی؟ واکنش نشان ندهی، بعدی تویی. این آتش میآید، آتش میزند. بعضی از این کشورهای عربی به ظاهر اسلامی، اصلاً آدم واقعاً مبهوت میشود. کشور امارات. بعد بعضی از ماها پا میشوند میروند دبی. میآیند میگویند که آقا اسلام آنجاست. مسلمین آنها. پیشرفتهایشان را ببین. خودت الان اماراتی. با اینهایی و امارات هم یک قلم کارهایش همین بود که برگشت به حماس گفت گروهک تروریستی. تازه بنده آن یکی را نمیگویم که فرانسویها گفتند که امارات در بمباران هوایی دارد مشارکت میکند با اسرائیل. این را فرانسویها گفتند. اصلاً آدم دیگر مبهوت میشود. ببین یک زمانی چی باید بگوییم؟ بابا آن عرب جاهلی سگ شرف داشت. لااقل یک عرق عربی میکرد برای خودش. لااقل میگفت من با عربم، با عجم کار ندارم. مسلمان نیستید؟ سنی نیستید؟ عرب نیستید؟ به آن عرق عربی بخواهیم دفاع کنیم از فلسطینیها. حالا به اسلام و اینها کار نداریم. لااقل به عرق عربی دفاع کن. تو رفتی بغل این عبرانیها ایستادی. بغل این یهود ایستادی. از آنور عالم پا شدهاند آمدهاند اینجا. مملکت شما را گرفتند. لااقل طرف عرب باش.
اینکه جاهلیت بعدی از جاهلیت اول بدتر است، همین است دیگر. برادر همکیش و همزبان و هممرام و همهچیز خودش را به یک عجم غریبه، صد پشت بیگانه فروخته. بعد میرود در قتل این با او شریک میشود. عجایب! آدم میبیند در چه روزگار کج و معوجی داریم زندگی میکنیم. چند نمونه حالا اینها مسائلی است که مربوط به مسائل روز است. عرض بکنم و خیلی وقت شریفتان را نگیرم بیشتر از این. تا سه هفته پیش اینجا داد و غال داد و قال راه انداخته بودند. آقا با این مهاجرین برخورد کنیم. با این مهاجرین افغانی، مثلاً افغانستانی. عزیزان اهل افغانستان، با اینها برخورد کنیم. اینها را بریزید بیرون از کشور. یادتان هست دیگر؟
برای چی آنقدر با اینها مماشات میکنی؟ اینها همه چیز ما را گرفتند. حالا همه چیز را ما نفهمیدیم همه چیز را گرفتند یعنی چی؟ بعد بندگان خدا تیپ فاطمیون شهید میدهند، به خانواده شناسنامه نمیدهند. آنقدر گرفتاری دارند. شهید داده برای این مملکت. یک اسم در خیابانها به نام اینها نیست. شهید که وفاداریاش را هم اثبات کرده. فلان کارگردان ما را آمدهاند اینها کشتهاند. آها. پس منطقت این است که مهاجر اگر آمد در کشوری، خیلی بهش محل دادند، مثلاً آنقدر قدرت پیدا کرد که توانست یک آدم مهمی را در آن کشور بکشد، باید همهشان را... درست است؟ بله دیگر. خب داستان فلسطین چی بود؟ ببخشید. یک تعداد مهاجر که پناه آوردند به اینها. گفتند آلمان، نازیها دارند ما را میکشند، تو را خدا یک گوشه در کشورتان به ما جا بدهید. ما عملگی میکنیم برایتان. یهودیها این شکلی وارد فلسطین شدند. بعد وقتی آمدند، شما فرض کنین یک جماعتی از اهل افغانستان بیایند، تعداد کمی بیایند، پناه بیاورند در یک روستای ما در مشهد. به اینها جا بدهیم. بعد چند روز بعد، چند ماه برگردند بگویند که ایران که مال ماست، گم شوید بیرون. تازه در واقع افغانیها بودند اینجا. ما اصلاً یکی بودیم با هم. این فلسطین، اعراب را. اینها از کشورهای اروپایی پا شدهاند آمدهاند. گفتند اینجا که مال ماست. گم شویم بیرون. فلسطینیها خونشان را فروختند؟ خب فلسطینیها دعوا را شروع کردند. خب، فلسطین. آها. دردی داری تو. دردی! به آن «تشابهت قلوبهم» برمیگردد.
تو جنس تو مال اسرائیلیهاست. بکشند آن اسرائیلی، داستانت اینها نیست. این مهاجر ظلم کرده و فلان و اینها. این تازه کارگردان اثر دعوای شخصی و پولش. سرزمین آبا و اجدادی ماست. سرودهای مدرسهشان، بچهها وقتی در سرویس میخواهند بروند مدرسه، سرودهایی که یهودیها میخوانند این است که پیدایت میکنم، میکشمت. این سرودی است که تو در سرویس مدرسه میخوانند. بروید سرچ بکنید، در اینترنت جستجو بکنید. پیدا میکنیم، بزرگش کردند. آنجا انتخابات بگذاریم، آنجا انتخابات. با هم دعوا نکنیم، جنگ نکنیم با همدیگر. شمشیر بگیری. دفاع کنی.
این مناطق بیشرفی اینهاست که این بیشرف هر جا باشد، آخرش سر از سپاه یزید در میآورد. جنسش همین است. فلز است. یک نمونه را هفته پیش عرض کردم. در آن داستانی که قرن هفتم اینها با هم درگیر شدند. بگو من جانباز صفینم. دل میکشد. دل میکشد. اونی که آقایی لطافتی دارد، یک پاکی دارد، مثل زلیخا ندیده خریدار میشود. آن هم که رذالتی دارد، یک خباثتی دارد، یک کثافتی دارد، خیلی هم عجیب است. شما این دشمنان اهل بیت را وقتی در اندرونیهایشان میروی، در خلوتهایشان میروید، نجاست و کثافت میبارد. در این داستان ضد انقلاب خودمان هم همیشه همین است. یعنی سرانی که گنده میشوند در ضد انقلاب، یک گوشه، یک لایه فلان کرده. طبیعی نیست این حجم از رذالت یک داستانی، عقبهای عقبهای دارد. با آن کثافت است که این آمده در میدان. آن کثافتی این را کشیده در میدان.
مأمون ملعون، این که به ظاهر خیلی هم ظاهر را درست نگه میداشت، ولی خلوتش را وقتی شما میخوانید، اصلاً بنده شرمم میآید بخواهم بگویم. در مورد مأمون هم، خیلی کمتر متاسفانه. دانشمند بود، فلان بود، ال بود. طرف غربی کتاب نوشته. میگوید: «من در برابر عالم اسلام…» در کتاب مفصل، کتاب به نام مأمون. کسی که نوشته این کتاب را مفصل در متن این کتاب را دارم (متاسفانه مفصل در مدح مأمون صد و خُردهای صفحه حرف زده). اولین کسی بود که رفت در اهرام ثلاثه. این ریاضیات اهرام ثلاثه را درآورد. این دانشمند بود. این کتابها را ترجمه کرد. خب راست هم میگوید. خیلی از کتابها به واسطه مأمون (نه هارون) ترجمه شد. کتاب ریاضی، هندسه، فیزیک. اینها را اینها آوردند. یک جنس، دل میکشد. میفهمد. میبرد. محم مامون عجیب بود در کثافتکاری و خباثت که اصلاً شرم دارم بخواهم بعضیهایش را بگویم. در خلوت با بچههای کوچک، با پسرهای نوجوان نابالغ زیبارو. گزارشهای رسیده مرحوم شیخ عباس قمی در تتَمة المنتهی. وقتی به… من نمیتوانم بگویم. آنقدر اینها قبیح و زشت است. من شرمم میآید به قلم جاری کنم که مأمون یحیی بن اکثم (که وزیرش بود و رئیس قوه قضاییه او بود)، کارهایی که اینها کردند… که آن سفرهای استانی که میرفت یحیی بن اکثم، ۳۰۰ تا بچه نابالغ با خودش. کسی که توطئه کرد در قتل امام جواد علیه السلام. وقتی میروی میبینی یک داستانی دارد. الکی کسی قاتل نمیشود. آنور یک خباثتی است. اینور هم یک لطافتی است. میکشد، میبرد.
دلی که مجذوب امام است، بیتاب میشود. مثل فاطمه معصومه سلام الله علیها که اشاره کردم. بیتاب میشود. بیقرار میشود. تحمل نمیکند دوری امام رضا علیه السلام را. این خانواده پا میشوند، حرکت میکنند. با همه ناامنی و سختی که بوده. امام آنجاست. باید و پروانه شد دور امام. حرکت میکنند. سفر بسیار سخت. سفر بسیار ناامن با همچین دستگاه حکومتی مأمون ملعون. او هم نگران این بود که این خانواده مخصوصاً، چون امام رضا را وقتی آورده بود دید چه ولولهای شد در هر شهری که امام رضا وارد شد، فضا را عوض کرد. گفت اینها هم وارد بشوند همین میشود. آن ملعون البته میخواست نور خدا را خاموش کند، برعکس شد. این همه امامزاده را در ایران، در مسیر کشتند. اینها هر کدام یک چراغی شدند. ایران را روشن کردند. «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ.»
به ساوه رسیدند فاطمه معصومه سلام الله علیها. دو تا نقل. حالا نقل معتبرتر را بنده عرض میکنم. یک نقل این است که مسموم کردند حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را که خب برخی بزرگان این نقل را قبول ندارند. نقلی که معتبرتر و محکمتر به نظر میرسد، هرچند آن بحث قضیه سَمّ هم محتمل است سر جای خودش، ولی اونی که محتملتر و بیشتر قرائن برایش هست، این است که از شدت مصیبتهایی که در این مسیر فاطمه معصومه سلام الله علیها دیده بود و از دست دادن برادران و خواهران و عزیزان، آشفتگی روحی پیدا کرد و یک چیزی که حالا به تعبیر امروزی ما، فاطمه معصومه سلام الله علیها دق کرد از این غم. که به ساوه که رسید به شدت حال این بزرگوار به هم ریخت، دگرگون شد. دید دیگر انگار توانی برای ادامه ندارد. فرمود که: «پدرم موسی بن جعفر فرمودهاند این مردم قم شیعیان خاص و خالص ما هستند. من را ببرید این مردم باصفا.» که دلها مجذوب، دلها یکی، جمع شدند، پروانه شدند. داره شهر قم فاطمه معصومه. منزل در اختیار گذاشتند. ۱۷ روز پرستاری از فاطمه معصومه. تیمار کردند فاطمه معصومه را. موسی بن خزرج غریق رضوان الهی باشد. منزلش را در اختیار قرار داد. بعداً باغی در اختیار قرار دادند برای دفن حضرت معصومه. گفتند تشییع جنازه باشکوهی شد. انقلاب و غوغایی کردند قمیها در ابراز علاقه و اهل بیت و فاطمه معصومه. که گفتیم وقتی به یکیشان ابراز محبت میکنیم، به همه ابراز محبت است. با امام رضا بیعت کردند. امیرالمومنین بیعت کردند. اینها با رسول الله بیعت کردند.
یکیشان همهاش. بروم تو روضه اینها. در واقع از زینب کبری این شکلی پرستاری و پذیرایی کرد. اینها نشان دادند اگر زینب با آن حال نزار وارد قم میشد، قمیها این شکلی پرستاری میکردند. نه با رخت اسارت. فقط با همین بیماری که محصول این است که دلتنگ است، غم دارد، داغ دارد. قمیها نشان دادند اگر بودند زمان عاشورا، معادله عوض میشد. این شکلی پذیرایی میکردند از زینب کبری. دعوا سر این بود که کی از زینب در منزل پذیرایی کند. بین خودشان تقسیم میکردند. یک شب اینجا، یک شب آنجا. تقسیم میکردند. کی وعده بعدی غذا را بیاورد؟ شما چرا گریه میکنید؟ من که دارم خوب میگویم. چرا ناراحت میشوید؟ بده به فاطمه معصومه احترام گذاشتند. نکند دلتان جای دیگری رفته؟ هی تطبیق میدهید. دختر امیرالمومنین را.
با دست... نمیخواهم خیلی اذیتتان کنم. همین یک روضه باشد که آتش میزند به همه. فرمود: «شمر! من از تو فقط یک درخواست دارم. این همه مسیر آمدم. من زینبم. دختر علیام. یک درخواست از تو دارم بعد این همه سفر، این همه مدت دارم بهت رو میزنم. این را سید در لهوف نقل کرد.» زینب کبری درخواست کرد از شمر. از کی؟ از شمر. گفت: «یک درخواستی بکنم، اجابت میکنی؟» گفت: «بگو ببینم چیست اول.» زینب کبری فرمود: «میشود دستور بدهی این سرهای بریده را دور ما نگه دارند. آنقدر مردم به ما نگاه نکنند.» فرمود: «خیلی حال من و این زنها بد است از شدت نظر که به ما میشود، توجهی که همه نگاه میکنند. با این سرووضع داریم ما وارد این شهر میشویم.» ببین جنس شمر ملعون را که این صهیونیستهای خبیث از همین جنساند. این صهیونیستهای خبیث به مردم غزه گفتند از فلان جاده بروید بیرون، در امانید. همه راه افتادند بروند. همانجا را بمباران کردند. زنهای بی پناه. اینها ادامه و عقبشان همان شمر ملعون است. شمر ملعون گفت: «عجب! پس تو نقطه ضعفت این است زینب.» دستور داد کنار هر زنی یک سر بریده نمایانتر بشوند این زنها. بیشتر همه توجه کنندگان.
الا لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان را در راه حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوقالارحام. از سعادت سر سفره با برکت حضرت معصومه رحمان بفرما. شب اول قبر حضرت معصومه به فریادمان برسان. ظالمین را به خودشان برگردان. اسرائیل خبیث را نیست و نابود بفرما. جنایتکاران را نیست و نابود بفرما. امت اسلام را بر امت کفر غلبه و ظفر و فتح عنایت بفرما. مریضهای اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. در دنیا زیارت و در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. هر چه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...