حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)؛ محور اجتماع قلبها
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)؛ عیار و شاخص رضایت و غضب [02:42]
آیت الله بهجت (ره): امام زمان (عليهالسلام) در مجالس حدیث کساء حاضر میشوند [05:55]
حدیث کساء؛ واقعه نزول آیه تطهیر [12:55]
ویژگی های خاص حدیث کساء: [16:01]
۱. نقل واقعه از زبان حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
۲. اطلاع حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) از مکالمه بین خداوند و جبرئيل
بررسی متن حدیث کساء [19:22]
پناه آوردن پیامبر (صلاللهعلیهوآله) به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) [19:59]
تجلی عشق در سرتاسر حدیث کساء [23:12]
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها): محور عشق خداوند به خمسه طیبه [35:57]
اگر جمعی از شیعیان به یاد جمع ما تحت کساء باشند؛ رحمت الهی بر ایشان جاری می شود [38:38]
جریان داشتن دعای پیامبر (صلاللهعلیهوآله) برای هر کسی که به یاد جمع تحت کساء باشند [41:24]
شرایط قیامت به گونهای میشود که همه آرزو میکنند "فاطمی" باشند [43:23]
ماجرای ورود با شکوه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در روز قیامت [49:18]
خطاب خداوند به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در روز قیامت؛ محبین خود و فرزندانت را پیدا و وارد بهشت کن [53:29]
عنایت عجیب خداوند به محبین حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و مقام شفاعت ایشان [56:25]
روز رسیدگی به حکم قاتلین فرزندان حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) [59:07]
هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمكُمْ … [01:03:06]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در جلسات قبل، بحثی را محضر عزیزان مطرح کردیم در مورد کلام امام زمان (عج) بود که فرمودند: «اگر شیعیان ما دلهایشان با همدیگر جمع بشود، میمنت ظهور ما و حضور ما تأخیر نمیافتد و ما خواهیم بود بین آنها و امر آنها فرج آنها تأخیر نمیافتد.» در مورد این اجتماع، کمی گفتوگو کردیم که اجتماع ظاهری مهم است، با هم بودن به حسب ظاهر مهم است، ولی مهمتر این اجتماع باطنی و اجتماع قلبی است. دلها با هم باشد؛ یکدل باشند نسبت به آن چیزی که باید بپسندند یا بدشان بیاید. همه یکی باشند.
جلسه قبل این بحث را عرض کردیم خدمت عزیزان که محور رضایت و غضب را پیغمبر اکرم (ص) نمادی قرار دادند برای اینکه مردم به اینجا چشم داشته باشند: فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. «ان الله یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضبها.» خدای متعال به رضایت فاطمه راضی میشود، به غضب او غضب میکند. یعنی اگر میخواهید ببینید به چه چیزی باید راضی باشید و به چه چیزی باید غضب داشته باشید، آن سنجه، آن عیار، آن شاخص، فاطمه زهرا است. خودتان را با او تطبیق دهید، دلهایتان را بر آن محور جمع بکنید. فاطمه زهرا (س) محور اجتماع قلوب است. این خیلی بحث مهمی است که مقداری در این جلسه انشاءالله خدمت عزیزان نکات را عرض خواهیم کرد.
هفته بعد البته مراسم دعای ندبه برقرار است و حقیر خدمت عزیزان نیستم، انشاءالله هفته بعدش باز بحث را ادامه خواهیم داد. البته ما هم بحث دعای ندبهمان برقرار است؛ ولی مشهد انشاءالله در محضر امام رضا (علیه السلام) دوزادگان هستیم. مقداری در مورد این نکته، این جلسه با هم گفتوگو بکنیم که دلها اگر قرار است با هم جمع بشود، باید با فاطمه زهرا (س) همدل بشود. یکدلی باید به واسطه فاطمه زهرا (س) باشد. اصلاً انگار نقش حضرت زهرا (سلام الله علیها) این محور است، این قطب. بر مبنای او، بر مدار او همه جمع میشوند. حتی خود اهلبیت (ع). نه تنها محور جامعه مسلمین، نه تنها محور مؤمنین، بلکه محور خود اهلبیت (ع). در روایت دارد که حتی محور انبیا. «علی معرفتها دارت القرون.» اصلاً این هستی، اصلاً انبیا بر محور فاطمه زهرا (س) شکل گرفته است. اصلاً خلقت بر محور فاطمه زهرا (س) شکل گرفته است. «لولاک لما خلقت الافلاک» به پیامبر اکرم فرمود: «اگر تو نبودی، خلق نمیکردم این هستی را، این کهکشانها را. اگر علی نبود، تو را خلق نمیکردم. لولا فاطمه لما خلقتکما.» اگر حضرت فاطمه (س) نبود، شما دو نفر را نیز خلق نمیکردم. محور فاطمه زهرا (س) است.
این در جاهای مختلفی دیده میشود. دو سه نمونهاش را امروز میخواهم عرض بکنم خدمتتان. یک بخشش در مورد حدیث کساء است. یک بخشش هم در مورد قیامت است که دو بخش این جلسه ما، این بحث خواهد بود انشاءالله که خیلی طولانی نشود؛ چون مطلب زیاد است و روایات خیلی جالب و پرمغزی در این زمینه هست.
اول در مورد حدیث کساء عرض بکنم؛ خوب حدیث کساء از آن معارف بینظیر ما است. کمی هم هنوز غریبه، با اینکه بیشتر مطرح شده این سالها و بین مردم جا افتاده، ولی هنوز خیلی کار دارد. بزرگان ما خیلی به این حدیث کساء عنایت داشتند. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت (ره) توجه ویژه داشتند. جملاتی از آقای بهجت (ره) هست در مورد حدیث کساء که در خود سایت ایشان این مطلب از قول ایشان نقل شده. امام زمان (ارواحنا فداه) به مجالس حدیث کساء عنایت ویژه دارند. به تعبیر ایشان، در مجلس حدیث کساء حاضر میشوند. این تعبیر از آقای بهجت (ره) است. یکوقت یک روضهخوانی، یک مداحی مثلاً حالا یک چیزی میگوید، شاید از سر اعتقاد هم بگوید، از سر علاقهاش هم بگوید، حالا شاید برای مجلس گرم کردن بگوید، معلوم نیست حالا چقدر این پشتش گرم باشد، چقدر استوار باشد این مطلب. یکوقت یک کسی در حد و اندازه مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت (ره) یک مطلبی این شکلی تأکید دارد. ایشان خانوادهشان را هم جمع میکردند و خانوادگی حدیث کساء میخواندند. هر روز. «گفتهاند که مرحوم آیتاللهالعظمی وحید خراسانی حدیث کساء ترک نمیشد.» ایشان مقید بود؛ خصوصاً برای دفع بلا این را سفارش میکردند.
بعضی بزرگان برای دایره وسیعی از مشکلات. تا مثلاً پرسیده بودند: «آقا، بچه ما لکنت زبان دارد، مثلاً چه بکنیم؟» مرحوم آیتالله موحد ابطحی (ره)، بعضی از دوستداران ایشان بعد از رحلتش خواب دیده بودند، یک کسی فرزندش لکنت زبان داشت، ایشان در عالم رؤیا به آن آقا گفته بود که: «برای بچهات حدیث کساء بخوان، خوب میشود.» میگوید: «من هم انجام دادم و خوب شد.» حالا میخوانم برایتان؛ چون در متن حدیث کساء این هست که اگر جمعی – تعبیر جمع هم دارد، این مهم است – اگر جمعی از شیعیان دور هم جمع بشوند، این حدیث را بخوانند، حاجتی اگر داشته باشند، اصلاً تعبیر میگوید: «طالب حاجتی نیست بین اینها، نه اینکه همهشان با هم یک چیز را بخوانند، نه. هر کسی با هر حاجتی آمده، بدون حاجت برمیگردد. طالب حاجتی نیست مگر اینکه حاجتش برآورده میشود.» تازه فقط هم بحث حاجت نیست، میگوید: «غم و اندوه و ناراحتی و اینها اگر داشته باشند، برطرف میشود.» ملائکه استغفار میکنند و ملائکه حاضرند تا وقتی جمع اینها جمع است. این جمع خیلی مهم است. حدیث کساء خیلی نکته دارد. «جمع من شیعتنا.» حدیث کساء تنها خواندن هم برکات خودش را دارد، اشکالی هم ندارد. میشود کسی در خلوت تنها بخواند، ولی آنی که سفارش است، این جمع است. یک گروهی، یک جمعی دور هم جمع بشوند، این حدیث کساء را بخوانند. بلاهایی دفع میشود.
به مرحوم آیتالله گلپایگانی (ره) گفته بودند: «آقا، برای این بمبارانهایی که میشود زمان دفاع مقدس.» بعضی از مسئولین به ایشان گفته بودند. ایشان فرموده بود: «حدیث کساء بخوانید.» مرحوم آیتالله بهاءالدینی (ره) به یکی از این مناطق، شهرستان دورود در لرستان، خیلی بمباران میشد. فرموده بودند: «حدیث کساء را بخوانید.» و ختم صلوات را هم وقت دیگری فرموده بودند. اینجوری که نقل شده، میگفتند که این یکی از این خلبانهای صدام را که گرفته بودند، اینجور نقل شده که پرسیده بودند: «چرا از فلان وقت به بعد دیگر موشک نخورد به شهرمان؟» میگفت: «ما حمله میکردیم، ولی روی شهر شما که میامدیم، دیگر تاریک بود، چیزی نمیدیدیم. اینور آنور میزد.» باورش سخت است، بعضی پذیرش این چیزها برایشان... عالم به هر حال حساب و کتاب دارد. همه چیز به آن اسبابی که ما فکر میکنیم نمیچرخد. حدیث کساء آثار عجیب و غریب دارد تا این حد که مثلاً اگر مرده زنده بشود، جای خیلی خاصی است. مرحوم آیتالله بهجت (ره) هم به شدت عنایت داشتند به حدیث کساء و بزرگان دیگر. متن حدیث کساء هم متن عجیبی است. آقای بهجت (ره) میفرمود که: «اصلاً کسی دقت روی خود همین محتوا داشته باشد، میفهمد که این معجزه است.» حدیث کساء عباراتی دارد، همین عبارات نشان میدهد معجزه بودنش را.
یک مروری به حدیث کساء داشته باشیم خیلی سریع تا آن نکات اصلی را بیشتر به آن بپردازیم. حدیث کساء البته مرحوم شیخ عباس قمی (ره) در مفاتیح آن را ایشان نقل نکردهاند. بعدها به مفاتیح اضافه شده است. این پایان مفاتیح، این هم حالا یک دعوایی بین برخی آقایان، بین علما و اینها سر این قضیه بوده که به مفاتیح اضافه نمیکردیم، لااقل توی این کتاب نمیآوردیم، جور دیگری چاپ میکردید. مردم الان فکر میکنند حدیث کساء توی مفاتیح هست. حالا به هر دلیلی شیخ عباس قمی (ره) حدیث کساء را در مفاتیح نیاورده است. حالا مشکلی نیست، یعنی دعوا سر این نیست که آورده باشد یا نیاورده باشد. مسئله این است که مرحوم شیخ عباس قمی (ره) در کتاب اول میگوید که: «من این چیزهایی که به هر حال به ذهنم رسید را جمعآوری کردم و لعن میکنم هر کی چیزی به این کتاب اضافه کند.» کلمه. لذا برخی علما مثل مرحوم آیتالله ریشهری (ره) قائل بودند که: «آقا، این را اصلاً باید حذفش کرد از این مفاتیحهای موجود.» نه به خاطر اصلاً بحث سندش و این حرفها نیست. بحث این است که شیخ عباس (ره) راضی نبوده چیزی به این کتاب اضافه بشود. بعضیها گفتند: «آقا، ما اضافه نکردیم، این ملحقات مفاتیح است.» یعنی مفاتیح را تمام، مردم راحت باشند، یک حدیث کساء اضافه. مردم که به هر حال وقتی میخوانند، این مسئله را متوجه نمیشوند، فکر میکنند شیخ عباس (ره) در مفاتیح نقل کرده است.
یک نکتهای، چون وقتی توجه به این نکته نمیشود، این هم عرض کردم، حدیث کساء در مفاتیح نیست، ولی توی این مفاتیحهایی که چاپ شده هست. یعنی هر کدام از این مفاتیحهایی که دم دست است، مراجعه کنید، حدیث را از همان اول هم که نقل میکنند، بعضیها با همین عبارت: «به سند صحیح جابر بن...» حالا آن بحث سندش هم رویش بحث است و اختلافاتی هست. آقای بهجت (ره) میفرمود: «آنقدر متن این حدیث عالی است و درجه یک است، اصلاً دیگر کار به سندش نمیرسد که ما سندش را بررسی بکنیم که آیا مثلاً حالا این فرد هست و آن فرد نیست و اینها.» چیکار... قضیه مربوط به نزول آیه تطهیر. اصل قضیه آیه تطهیر جزو واضحات است، یعنی همه قبول دارند که آیه تطهیر در شأن این پنج تن است. شیعه و سنی گفتهاند. به یک واقعهای بوده نزول این آیه، یک واقعهای بوده، این خانواده دور هم جمع بودند، آیه تطهیر نازل شد. توی جزئیاتش اختلافاتی است، مثلاً آیا این خانواده که دور هم جمع بودند فلان غذا را داشتند میخوردند یا فلان غذا؟ خانه حضرت زهرا (س) جمع بودند یا خانه پیغمبر (ص)؟ مثلاً این کساء یمانی رویشان پهن بوده یا نبوده؟ بعضی جاها کساء یمانی دارد، بعضی جاها کساء خیبری دارد. بعضی جاها دارد مثلاً همه زیر کساء بودند، بعضی جاها دارد پیغمبر باید از کساء را روی سر اینها نگه میداشته و با یک دست دیگر دعا میکرده. اینها دیگر آن اختلافات قضیه است. اصل قضیه واضح است که این پنج تن جمع بودند دور هم، این آیه نازل شد.
ولی یکی از آن روایتهای... دقت بکنید مطلب را دوستان. به نکات توجه داشته باشند؛ چون به تکتک نکات کار داریم. پس حدیث کساء خودش موضوعیت که ندارد که این کلمات را فقط بخوانیم. حدیث کساء واقعه نزول آیه تطهیر، آن آیه مهم است. حدیث کساء بهخاطر آن واقعه اهمیت پیدا کرده. آن آیه چیست؟ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.» خدا اراده کرده از شما هر آلودگی را دور کند و شما را به نحو مطلق تطهیر کند. خودش یک بحث مفصلی است که وارد آن دیگر نمیشویم که اصلاً این تطهیر حالا چه داستانی است و چه میخواهد بگوید. با این به هر حال عصمت این چند نفر را میخواهد بفرماید در عالیترین حد عصمت. یعنی ذره غبار در وجود نازنین این پنج تن نیست. در اوج پاکیزگی. پاکیزگی جسمی و مادی و اینها نیست. فقط هم پاکیزگی از گناه نیست که مثلاً گناه نمیکنند. هیچ آلودگی در هیچ ساحتی از وجود اینها نیست. در فکرشان، در قلبشان، در جسمشان. هیچ. دیگر وارد بحث نمیشوم که اگر همین را بخواهیم باز بکنیم، بحثش مفصل میشود. پس داستان حدیث کساء، نزول آیه تطهیر. حالا این یک روایتی است از آن قضیه که چه گذشت که این آیه نازل شد. ولی این روایت با همه روایتهای دیگر متفاوت است. واسه همین این روایت، آن واقعه ارزش خاصی پیدا کرده است. روشن است که دارم عرض میکنم. دوستان، ۱۰ مدل این قضیه نقل شده، ولی این مدل نقلی که شده، خیلی مهم بوده؛ چون اصلاً این واقعه و این نوع نقل یکجور دیگر است، با همش متفاوت است.
از زبان فاطمه زهرا (س) داستان نقل شده است. بقیه را زید و امر و ام سلمه و که و که و که، اینها نقل کردهاند. همسر پیغمبر (ص) گفته، آن یکی گفته، آن یکی گفته. این اصل قضیه از زبان فاطمه زهرا (س) است. بعد یک عباراتی دارد اصلاً در عقل نمیگنجد این عبارات. خیلی عجیب است. معجزه است. میفرماید وقتی ما دور هم جمع شدیم زیر کساء. پیغمبر اینجا هستند دیگر. پیغمبر، پیغمبر دیگر. وحی میشود پیغمبر. درست است؟ اگر قرار باشد آیه نازل بشود، چه کسی باید به اینها خبر بدهد که آیه نازل شده؟ شما بفرمایید. پیغمبر (ص). فاطمه زهرا (س) چه میفرماید؟ میفرماید ما دور هم جمع شدیم، خدا به جبرئیل گفت: «برو آیه تطهیر را برای اینها ببر.» بعد جبرئیل (ع) آمد، اجازه گرفت، آیه تطهیر را به پدرم گفت. پیامبر (ص) چه کار؟ پیغمبر (ص) پیغمبر (ص) است. پیغمبر (ص) بگویم بله. قبول. پیغمبر (ص) بگویم. ولی قرار نیست فقط پیغمبر (ص) بدانند. بعد خدا دارد با جبرئیل (ع) صحبت میکند. اینها الان کنار پیغمبرند. فاطمه زهرا (س) خبر. بعد خدا دارد آنور چه میگوید؟ حالا آن محتوای خیلی مهم است که باید عرض بکنم که اینها را دارد معرفی میکند، عشقبازی میکند که آن خیلی مهم است. این، این معجزه است. آیتالله بهجت (ره) میفرماید: «این معجزه است.» داستان این است. میفرماید جبرئیل (ع) دارد میاید با این آیه، دارد میاید با این حرفهایی که مطرح شده، دارد میاید. این خانواده ایناند، فاطمه زهرا (س) این است. اینها که وحی از پیغمبر (ص) نمیشنوند. اینها امت پیغمبر (ص) هستند. بله، مسلمانند، حرفگوشکن. هر چیزی که پیغمبر (ص) دستور بدهد، گوش میدهند. ولی معنایش این نیستش که اینها در حجابند، خبر ندارند خدا و پیغمبر (ص) با همدیگر چه بینشان دارد میگذرد. خیلی نکته است. فاطمه زهرا (س) این است. جایگاه این است. بعد راوی صفر تا صد داستان، از اول تا آخر فاطمه زهرا (س) است. این یک نکته. و قضیه اصلاً محورش فاطمه زهرا (س) است. این هم نکته دوم.
بریم یک مروری روی حدیث داشته باشیم ببینید چقدر عجیب و غریب. «عَن فاطمه الزهراء (علیها السلام) بنت رسول الله» اصلاً راوی فاطمه زهرا (س) است. میگوید که شنیدم فاطمه (س) فرمود: «دخل علی الی ابی رسول الله» شما نیت کنید دیگر. الان نیت مجلس کساء بکنیم انشاءالله. امام زمان (عج) هم به تعبیر آیتالله بهجت (ره) در مجلس حاضر میشوند دیگر، ایشان توجه میکنند. «دخل علی الی ابی رسول الله» میفرماید پدرم رسولالله وارد شد. «فی بعض الایام» یک روزی. فرمود: «السلام علیک یا فاطمه» به من سلام کرد. گفتم: «علیک السلام» پیغمبر (ص) چه گفت؟ «انی اجدو فی بدنی ضعفا» من کمی بدنم دچار ضعف شده است. پیغمبر (ص) پناه آورده به فاطمه زهرا (س). خیلی، من حال ندارم. پیغمبر (ص) پناه آورده. فاطمه زهرا (س) چرا بین این همه روز و این همه واقعه امروز؟ آیه تطهیر نازل شد. توی این حالت آیه تطهیر نازل شد. فکر کنید دیگر، بحثی نمیکند. فکر. و با این حال پیغمبر (ص) آیه نازل شد که پیغمبر (ص) آمده میگوید: «فاطمه جان، من احساس میکنم خیلی ناتوان شدم از جهت جسمی و بدنی.» من هم عرض کردم: «اوذک بالله یا ابتا من الضعف.» من پناه میبرم به خدا از اینکه شما گرفتار ناتوانی بشود. «تو برای من آن روپوش یمنی را بیاور.» حالا خود همین یمنیاش هم کلی رویش میشود بحث کرد و این کساء اصلاً چرا کساء؟ چه بوده؟ معلوم میشود که کمی ظاهراً یک لباس گرمی بوده، لباس بلند گرمی بوده. نه فقط یک روپوش یکنفره که مثلاً سایز یک نفر اندازه یک نفر باشد و او را گرم بکند. نبوده. به چند نفر میرسیده، یک لباس بلندی بوده و گرم بوده. «آن کساء یمانی را برای من بیاور.» میفرماید: «به من گفت: فقط تئتی به.» خیلی ریزهکاری دارد. «بیاور من خودم را بپوشانم.» فرمود: «بیاور من را بپوشان. تو من را بپوشان. تو برایم بیاور. تو من را بپوشان. تو من را گرم کن. تو به من برس.» پیغمبر (ص) به فاطمه زهرا (س) میفرماید: «کمی به من برس. من حال ندارم.» «یمانی فغطیته به و صرت انظر» عشق میبارد دیگر. آوردم و پوشاندمش و دیگر محو تماشا شدم. «صرت انظر» دیگر نشستم به نظاره پیغمبر (ص). دیدم چهره میدرخشد. «کانه البدر فی لیلت تمام و کمال.» انگار ماه شب چهارده پیغمبر (ص) را پوشاندم و محو این جمال شدم.
کمی گذشت، فرزندم حسن (ع) آمد. من و ایشان... پیغمبر (ص) توی آن اندرونی و خلوت... امام حسن (ع) با فاطمه زهرا (س) عرض میکند که: «السلام علیک یا امه» سلام مادر جان. فرمود که ادب و معاشرت را باید از این حدیث کساء یاد گرفت. اینها چه شکلی با هم حرف میزنند؟ گفتوگوی معمولی هر روزشان این است. «سلام مادر جان.» میفرماید: «و علیک السلام یا قرة عینی و ثمرة فوادی.» سلام نور چشمم، سلام میوه دلم. عشق میبارد. عشق. همهاش عشق است. عصاره خلقت. این پنج نفر. آنی که بین اینها حاکم است، عشق است. اجتماع قلوب، یکدلند. دلهای کیست؟ عشقی که بین اینها... منتها عرض کرد: «یا اما عندک» من کنار تو، نگفت در خانه، از جانب تو، ببین محور فاطمه زهرا (س) است. «عندک» از کنار تو یک بوی خوشی استشمام میکنم. «رایحة طیبة کانها جدی.» این انگار بوی پیغمبر (ص) است. میفرماید: «گفتم: نه. ان جدک تحت الکساء.» بله، جد تو زیر کساء است. «فقبل الحسن و نحو الکساء.» حسن (ع) رفت به سمت کساء و گفت: «السلام علیک جدا یا رسول الله» سلام کرد و اجازه میدهی من وارد بشوم زیر این کساء؟ فرمود: «و علیک السلام یا ولدی و یا صاحب حوضی.» کلی حرف است. ای پسرم، ای صاحب حوض من به امام مجتبی (ع) میگوید. من به تو اجازه دادم. «فدخل معه تحت الکساء.» یعنی خود همین کساء... میخواستند وارد بشوند، هر کسی نیامده. یک گوشه را بگیرد برود آن زیر. اجازه گرفتن. پیغمبر (ص) راه داده زیر این کساء. اینها دیگر خودش اسراعی است که باید اهلش توضیح بدهند.
باز لحظاتی گذشت و «اذا بولدی الحسین (ع)» حسین (ع) وارد شد. «السلام علیک یا امه.» سلام کرد. چه فرمود؟ «علیک السلام بیا ولدی و یا قرة عینی و ثمرة فؤادی.» دوباره گفت: «مادر جان، من کنار تو بوی پیغمبر (ص) راه طیبی احساس میکنم که انگار این جدم رسولالله (ص) است.» گفتم: «نعم، ان جدک و اخواک تحت الکساء.» آره، جدت و برادرت با هم زیر کساء هستند. میگوید امام حسن (ع) زیر کساء حساب کرده. «فدنا الحسین نحو الکساء.» امام حسین (ع) به کساء نزدیک شد. ببین رفتارها همه شکل هم. اجتماع قلوب، نظم ظاهری را هم آورده. دلهای کیست؟ رفتارها هم یکی، مو نمیزند. رفتار با همدیگر. خیلی درس. و خیلی عجیب. نزدیک میشود، میگوید: «السلام علیک یا جدا.» «السلام علیک یا من اختار الله.» این تعبیر اضافه است. سلام ای پیغمبر (ص)، کسی که خدا او را اختیار کرد. اجازه میدهی من با شما دو نفر باشم؟ میفرماید: «و علیک السلام یا ولدی.» او را گفت: «صاحب حوض.» این را چه فرمود؟ «و یا شافع امتی.» ای شفیع امت من، ای نجات امت من، حسین (ع)، یعنی در چهره اینها این را دید. وقتی راه داد زیر کساء، شفیع امت را راه داد زیر کساء. صاحب حوض را راه داد زیر کساء. خود حوض یک بحث مفصلی است که محل اجتماع... خود حوض محل همه دور حوض جمع میشوند که حالا آخر بحث انشاءالله عرض میکنم که آنجا هم که همه دور حوض جمع میشوند و ساقیش امیرالمؤمنین (ع) است، محور آنجا هم فاطمه زهرا (س) است. صاحب حوض امام حسن (ع)، شافع امت امام حسین (ع). «قد اذنت لک.» به تو هم اجازه دادم بیا کنار.
«فقبل عند ذلک ابوالحسن علی بن ابیطالب.» عشق عالم آمد. عشق رسولالله (ص) آمد. علی (ع) وارد شد. حالا ببین به فاطمه (س) رسیده. «السلام علیک یا بنت رسول الله.» چه عشقی بین این دو تا. روضه آخراش انشاءالله طلبتان آخر جلسه که این عشق به کجاها که نینجامید. این ایام چه فرجام تلخی داشت این ایام. این عشق. «السلام علیک یا بنت رسول الله.» سلام دختر رسولالله (ص). نمیگوید همسر من، نمیگوید مادر بچهها، نمیگوید فاطمه، دختر رسولالله (ص) میگوید. من هم گفتم: «و علیک السلام یا اباالحسن و یا امیرالمؤمنین.» نمیگوید همسر عزیزم، نمیگوید شوهرم، امیرالمؤمنین (ع). این رابطه از توی آسمان با همدیگر پیوند دارند. از آنجا به هم نگاه میکنند. بعد فرمود: «یا فاطمه، انی اشم عندک رائحة طیبة کانها رایحه اخی و ابن عمی رسول الله.» بوی برادرم میاید، بوی پسرعمویم رسولالله (ص) میاید. گفتم: «نعم ها هو مع ولدیک تحت الکساء.» با ولدیک. نگفت هامون. آره رسولالله (ص) پیش دو تا بچه تو هستند، دو تا بچه تو. «با ولدیک.» لطافت میبارد. «فقبل علی نحو الکساء.» علی (ع) آمد به سمت کساء. عرض کرد: «السلام علیک یا رسول الله.» دیگر نگو برادرم، پسرم. «السلام علیک یا رسول الله.» همان عبارتی که: «اتاذن ان اکون معکم تحت الکساء.» اجازه میدهید من هم بیایم زیر کساء؟ علی (ع) اجازه میخواهد. از پیامبر. فرمود: «و علیک السلام یا اخی.» سلام برادرم. «یا وصیی و خلیفتی.» وصی من، خلیفه من. «و صاحب لوایی.» پرچمدار من. «قد اذنت لک.» اجازه دادم. «فدخل علی تحت الکساء.» علی (ع) هم وارد کساء شد.
«ثم اتیت انا نحو الکساء.» حالا چه سری بود از همان اول فاطمه زهرا (س) نرفت زیر کساء؟ مگر اول پیغمبر (ص) نرفت زیر کساء؟ چرا از اول فاطمه (س) نه... انگار یک سرش این است باید اینها را تکتک جمع کند. حسن را بیاورد. حسین را بیاورد. امیرالمؤمنین (ع). همان کاری است که قیامت انجام میدهد. فرمود تکتک شیعیان ما را میگردد، پیدا میکند از آن اقصی نقاط. سوا میکند. بهخاطر همین بهش میگویند فاطمه. یکییکی جدا میکند. او باید بیاورد. او باید همه را جمع کند. فرمود: «تا همه اینها را نیاورم، به بهشت خودم وارد بهشت نخواهم شد.» لذا اولین کسی که وارد بهشت میشود، امیرالمؤمنین (ع) و پیغمبر (ص) هم. ولی آخرین کس حضرت فاطمه (س) است. همه را بیاورم. جمع کردن با من است. آوردن با من است. وقتی پیغمبر (ص) رفت زیر کساء، همانجا فاطمه زهرا (س) بود. اجازه نگرفت من بیایم زیر کساء؟ آمد. حسن (ع)، حسین (ع) را آورد. علی (ع) را آورد. همه که جمع شدند، حالا نوبت فاطمه (س) است. «ثم اتیت انا نحو الکساء.» حالا من هم آمدم سمت کساء. گفتم: «السلام علیک یا ابتا یا رسول الله.» سلام پدر جان، ای رسول خدا. اجازه میدهی من هم با شماها باشم زیر این کساء؟ فرمود: «و علیک السلام یا بنتی و یا بضعه.» دختر من، پاره تن من، جگرگوشه من. «قد اذنت لک.» اجازه دادم. «فدخلت انا تحت الکساء.» «فلم اکتملنا جمیعا تحت الکساء.» همه که جمع شدیم زیر کساء. دیگر حالا داستان شروع شد. حالا اینجا این ظاهر قضیه است. ببین توی ملکوت چه خبر شد؟ اینها با هم جمع شدند.
«اخذ ابی رسول الله به طرف الکساء.» پیغمبر (ص) این سر این کساء را گرفت و با دست راستش به آسمان اشاره کرد: «اللهم ان هؤلاء اهل بیتی و خاصتی و حامتی.» خدایا، اینها اهلبیت و حامی منند. «خصیصین منند.» گوشت اینها گوشت من است. خون اینها خون من است. هرچیزی اینها را آزار بدهد، به من آزار میدهد. میخواهد از وحدت کامل. همهشان. «هرچیزی اینها را آزار بدهد، من را آزار میدهد.» یعنی درد همهمان یکی است. حزن همهمان یکی است. «انا حرب لمن حاربهم.» دشمن همهمان یکی است. رفیق همهمان یکی است. «عدو لمن عاداهم، محب لمن احبهم.» «انهم منی و انا منهم.» همینها از همه یکی. بعد درخواست کرد: «خدایا، صلوات و برکات و رحمت و غفران و رضوان تو را بر من و اینها قرار بده و رجس را از ما دور کن و تطهیرمان کن.» این آیه تطهیر بهخاطر این دعا نازل شد. درخواست.
حالا فاطمه زهرا (س) دیگر نمیگوید پدرم فرمود. میگوید پدرم دعا کرد. حالا بگویم خدا چه کرد. مستقیم از خدا دارد میگوید. «فقال الله عزوجل.» بلافاصله حالا خدا چه گفت؟ خدا هم سریع در عالم بالا فرمود: «ای ملائکه من، ای ساکنان آسمان من، انی ما خلقت السماءا مبنیه.» این آسمانی که میبینید خلق کردم. این زمینی که میبینید. این قمر منیری که میبینید، ماه خورشید فلکی که میچرخد. دریایی که جاری است. فولکی کشتی که دارد حرکت میکند. همه را برای چه آفریدم؟ «الا فی محبت هؤلاء الخمسه الذین هم تحت الکساء.» همه را به عشق این پنج تا آفریدم. عشق خدا را در خلقت لمس میکنیم دیگر. چقدر عاشقانه این گلی که آفریده، این درختی که آفریده، میوهای که آفریده. ترکیبش، این زیباییاش، این ظرافتش. عاشقانه خدا خلق کرده است. از سر باز نکرده. خاصیت داشته باشد. یک چیزی خلق میکنم بخوری دیگر. انار را میبینی چه خوشگل، با چه هارمونی، با چه لطافتی، چه رنگی. بعد آن دانه دانهها تکتک سر جایشان نشسته. انگار خدا نشسته قلم زده مثلاً. به عشق چه کسی اینها را قلم زده؟ این درختها را، این ابرها را میبینی توی آسمان. این کوهها را میبینی، این جنگلها را میبینی. درختها را میبینی. عشق چه کسی بود خدا را اینطور وادار کرد عاشقانه خلق کند؟ «فی محبت هؤلاء الخمسه.» به عشق این پنج تا خلق کردم. بقیه را هم سر سفره نشاندم. گفتم به شما برسد، ولی اول برای اینها گذاشتم. به عشق اینها.
حالا «فقال الامین جبرئیل.» جبرئیل (ع) سؤال کرد: «یا رب و من تحت الکساء.» زیر کساء کیان؟ میخواهد معرفی کند خدا. جان مطلب اینجاست. خدای متعال فرمود: «هم اهل بیت النبوه.» اینها اهلبیت نبوتند. ببین دقت بکنید، نمیفرماید اهلبیت «النبین.» اهلبیت پیامبر (ص) نیستند. اهلبیت «پیامبریاند.» تفاوت دارد. اینها با بیت پیامبری فرق میکند. خانه پیامبری داریم، اینها اهل آن خانه. فرق میکند که اهلبیت پیامبر (ص) اگر اهلبیت پیامبر (ص) باشند، محور میشود پیامبر (ص). اینها اهلبیت «نبوتند.» محور نبوت. حالا «و معدن الرسالة.» معدن رسالت. اول این را میگوید. بعد معرفی میکند. حالا اینها که چه کسانی بودند؟ باید بگوید پیغمبر (ص) و دختر و نوهها و دامادش دیگر. درست است؟ ولی برای ملائکه آسمان و برای جبرئیل (ع) خدا چه شکلی معرفی میکند؟ «هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها.» یک نفر فقط اسم آورده. اینها کیاند؟ فاطمه (س)، پدرش، شوهرش، بچههایش. فاطمه (س). یعنی عشقش را وقتی میخواهد بگوید من به عشق اینها همه را خلق کردم. حالا میخواهد آن پنج تایی که دیگر به عشق اینها همه خلق شدند را معرفی کند. محور عشق را میگوید. محور عشق فاطمه (س) است. فاطمه (س) و پدرش و شوهرش و بچههایش. بعد دیگر حالا جبرئیل (ع) درخواست میکند، میگوید: «اجازه میدهی من هم بروم پایین؟ نفر ششم اینها باشم.» دیگر خدای متعال به او اجازه میدهد و میاید پایین و از پیغمبر (ص) اجازه میگیرد که نفر ششم باشد. او هم بیاید زیر این کساء. معلوم میشود این کساء فقط لباس ظاهری و لباس گرمکننده مادی و اینها نبوده. این کسایی که همه خلایق زیر این کساء هستند. ولی کساء را که همه خلایق زیر کساءند و کساء را پیغمبر (ص) دست گرفته، همه را میآورد زیر کساء. خلایق کساء را چه کسی داد به پیغمبر (ص)؟ فاطمه (س) داد. چه کسی انداخت روی پیغمبر (ص)؟ فاطمه (س) انداخت. دست پیغمبر (ص) است، ولی کسایی که از فاطمه (س) گرفته. حالا اسراری. من هم نمیفهمم، ولی به هر حال یک چیزهایی است از این متن فهمیده میشود. دیگر آمد و آیه را نازل کرد.
و آخر داستان امیرالمؤمنین (ع) به پیغمبر (ص) عرض کرد: «یا رسول الله، اخبرنی ما جلوسنا هذا تحت الکساء.» خوب یا رسولالله (ص)، این امروز ما زیر کساء جمع شدیم، چه شد؟ به من خبر بده. الان یک اتفاقاتی افتاد، خدا در آسمانها این را فرموده. جبرئیل (ع) آمد پایین، از بالا به پایین، آیه تطهیر آمد. از پایین به بالا قرار است چه برود؟ اینجا قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ از اینجا چه قرار است منتشر بشود؟ فرمود: «والذی بعثنی بالحق نبیا.» قسم سنگینی هم خورد پیغمبر (ص). فرمود: «به آن کسی که من را پیغمبر (ص) وصفانی با رسالت نجیا ما ذکر خبرنا هذا.» این خبرنا هذا، یعنی این داستان امروزمان. حالا این داستان امروزمان میتواند همین متن باشد. ماها دور هم جمع بشویم، یک وقتی هم نه، دور هم جمع بشویم همین قضیه را بگوییم. همین کاری که امروز کردیم. خیلی نکته است. فرمود: «فی محفل من محافل اهل الارض.» توی یک محفلی از محفلهای زمین. «و فیه جمع من شیعتنا.» تویش جمعی باشند از شیعیان ما. اگر یاد این قضیه بیفتند، یاد قضیه کساء بیفتند. حالا شیعیان ما باشند و محبینمان. «و نزلت علیهم الرحمه.» ما با هم جمع شدیم آیه تطهیر. آنها با هم جمع بشوند رحمت میاید، به شرط اینکه جمعشان را پیوند بدهند به این جمع ما. یاد جمع ما باشند. یاد این قضیه باشند. دلشان اجتماع قلوب پیدا کند با این پنج تایی که زیر کساء بودند. این برکت را دیدی جاری شد؟ ما با هم جمع شدیم زیر کساء. آنها هم هر جایی جمعشان را به این جمع متصل کنند، رحمت جاری میشود. حالا تکتک اینها کلی بحث. رحمت جاری میشود یعنی چه اتفاقی میافتد؟ «و حفت بهم الملائکه.» ملائکه میآیند دور تا دورشان را میگیرند. «و استغفرت لهم الا ان یتفرقوا.» تا وقتی از هم جدا نشدند، ملائکه برای اینها استغفار میکنند. الان جمع شما این شکلی است. ملائکه آمدهاند.
امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد: «اذا والله فزنا و فاز شیعتنا و رب الکعبه.» اگر این است که به رب کعبه قسم، این پس تو رب کعبه را اینجا هم گفت. به رب کعبه قسم، ما رسیدیم. چیزهای بزرگی که خدا وعده داده. به فوز رسیدیم. هم شیعیانمان. این سؤال امیرالمؤمنین (ع) بود که پیغمبر (ص) جواب داد که چه شد. این را فرمود. تمام شد. امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد: «پس دیگر آقا، همه چی تمام.» دومی را اضافهتر. پیغمبر (ص) خودش فرمود بدون سؤال. «فقال النبی ثانی.» حالا مجدد پیغمبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) یک چیز دیگر. «یا علی.» دوباره قسم. «والذی بعثنی بالحق نبیا و استفانی بالرسالة نجیا ما ذکر خبرنا هذا فی محفل محافل اهل الارض.» قضیه امروز ما. هر جایی از زمین یک جمعی باشند، بنشینند این داستان را تعریف کنند. اگر نقل بشود و «فیه محزون.» کسی اگر غصه داشته باشد. خود پیغمبر (ص) با ضعف آمد دیگر. حالندار بود. تمام شد. زیر کساء آمد. قطب عالم، قطب کائنات، با این کساء، با این جمع «لیذهب عنکم الرجس» شد دیگر. رفت آن ضعف و درد و خستگی و گرفتاری و اذیتها. همه رفت. فرمود: «انگار من این گوشه کساء را پایین ننداختم هنوز. هنوز جا دارد.» بگو همه بیایند زیر این کساء. از ما که رفت این خستگی و درد و رجس. هر کسی هم یاد امروز ما باشد، اگر غمی داشته باشد، غصهای داشته باشد، محزون باشد، از او هم میرود. «الا و فرج الله همه.» و «لا مغموم الا و کشف الله غمه.» غم داشته باشد، هم، غم آن ظاهریه، این باطنیه. «و لا طالب حاجت.» اصلاً یک حاجتی داشته باشد. «الا و قضی الله حاجته.» خدا حاجت او را میدهد. جمع شدن، دعای پیغمبر (ص) مستجاب. این دعای پیغمبر (ص) بسته نشده است هنوز. همه را در ادامه آورده، یعنی انگار پیغمبر (ص) زیر کساء دعا کرد: «خدایا، برای این جمعی که اینجا جمع شدیم، اینها را نازل کن.» که نازل شد. «برای هر کسی هم بعداً یاد این کرد، اینها را نازل کن. رحمت را نازل کن، فرج را نازل کن، رزق را نازل کن. طالب حاجتی باشد، خدا حاجتش را برآورده میکند.» اینجا امیرالمؤمنین (ع)، آن هم رفت بالا. «اذا والله فزنا و سعدنا.» یک سعدنا اضافه کرد. «و کذالک شیعتنا فازوا و سعدوا فی الدنیا و الآخره.» «فی الدنیا و الآخره.» قبلش فقط این بود که پس هم ما آخرتمان درست شد، هم شیعیانمان. مرحله دوم که پیغمبر (ص) اضافه کرد، امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «پس هم دنیا و آخرت ما درست شد، دنیا و آخرت شیعیانمان.» همه چی با همین حل شد. با چی؟ با محبت فاطمه (س). با اتصال.
بروم بخش پایانی عروض. خیلی عزیزان را معطل نکنم. این بخش اول حدیث کساء بود. بخش دوم در قیامت. بریم آنجا و دیگر انشاءالله همانجا باشیم و اتصال پیدا کنیم با حضرت زهرا (سلام الله علیها). قیامت هم آقا، محور فاطمه زهرا (س) است. تا جایی که بعضی تعابیر در روایات ما، این تعبیر در روایت میفرماید که اوضاع در قیامت یکجوری میشود. عبارت را برایتان بخوانم: «فَعِند ذالِكَ يوَدُّ الخَلائِقَ أَنَّهُمْ كَانُوا فَاطِميينَ.» میگوید شرایط قیامت که حالا توضیح میدهم برایتان، میخوانم. شرایط قیامت یکطوری است، عنایات خدای متعال و دستگیریهای خدای متعال در قیامت یکطوری است، آنجا همه آرزو میکنند فاطمی باشند. برخی آقایان گفتند: «ما تعبیر مثلاً حیدری، علوی، نمیدانم، مثلاً حسنی، حسینی اینها نداریم در مورد قیامت. حسینی باشند، علوی باشند.» تعبیر فاطمی را داریم. همه آنجا میخواهند فاطمی باشند. چرا؟ برای اینکه عرض کردم این جمع کردن، کار فاطمه زهرا (س) است. او. حالا کمی توصیف کنم که چه طور میاید و چه کار میکند.
دو تا روایت تقدیم میکنم خدمتتان که انشاءالله با این دو روایت دلمان زنده بشود. هر دو روایت یک محتوا را دارد. بعضی شکل خاصتر است، عبارتش روایت دارد جالبی است. راوی این هم جابر است. حدیث کساء هم راویش جابر بود، راوی این هم جابر است. «قال جابر ابی جعفر (علیه السلام) جعلت فداک یابن رسول الله.» آن جابر هم یک چیزیاش میشود ها. هم حدیث کساء را نقل کرده، هم همینجور حوادث. اولین زائر امام حسین (علیه السلام). میگوید که حالا اگر جابربن عبدالله باشد البته، شما دوتا جابر. «فداک یابن رسول الله.» به امام باقر (ع) عرض کردم که: «آقا، من یک حدیثی در مورد فضیلت مادرت فاطمه زهرا (س) برای من...» «فی فضل جدتک فاطمة.» حالا نکته دارد. «اذا انا حدثت به شیعه فرحوا بذلک.» آقا یک روایت از فضیلت مادرت حضرت زهرا (س) به من بگو. «من به این شیعیان بگویم کیف کنند، فرحوا بذلک.» دلشان شاد بشود. یک چیزی در مورد فضیلت مادرتان بگویید، اینجوری دل ما را شاد کند. امام باقر (ع) فرمود: «پدرم یعنی امام سجاد (ع) برای من روایت کرد از جدم امام حسین (ع) از رسولالله (ص) که پیغمبر (ص) فرمود: «وقتی قیامت میشود، نُصِب الانبیاء و الرسل منابر من نور.» برای انبیا منبرهایی از نور میزنند. «منبر من از همه منبرها در قیامت بالاتر خواهد بود.» بعد خدای متعال «ثم یقول الله یا محمد.» «اللهم صل علی محمد و آل محمد.» خدای متعال به من خطاب میکند: «اخطب.» خطاب میکند: «خطبه بخوان.» من هم خطبه میخوانم. خطبهای که تا حالا هیچکدام از انبیا و رسل تا حالا مثل این را نشنیدهاند. بعد برای اوصیا (ع) منبرهای از نور میزنند. برای وصی من علی بن ابیطالب (ع) منبری میگذارند. «فیکون منبره اعلا منابرهم.» از همه منبر اوصیا بالاتر است. بعد خدا به او میفرماید: «یا علی، اخطب.» علی (ع) خطبه بخوان. خطبهای میخواند که تا حالا احدی از اوصیا (ع) همچین خطبهای نشنیده. بعد برای اولاد انبیا و مرسلین منبرهای از نور میگذارند. «فیکون لابنی و سبطی و ریحانتی ایام حیاتی.» که این پاره تن من، حسن (ع) و حسین (ع)، برای اینها منبری میزنند از نور. به این دو نفر میگویند که: «اخطبا.» خطبه بخونید. آن دو تا هم خطبههایی میخوانند که احدی از اولیا انبیا و مرسلین نشنیدهاند.
خسته نشوید. داستان را داشته باشید. اینجا دارد جالب میشود. بعد خدای متعال تا حالا چه بود؟ انبیا را آورد. به پیغمبر (ص) فرمود: «برو تو انبیا داستان داشته باشی.» خیلی عجیب است. وقتی میگوید یک چیزی باشد شیعیان شاد بشوند، الکی نیست. فرمود: «آقا، منبر انبیا را میگذارند، منبر پیغمبر (ص) از همه بالاتر است، خطبه میخواند. منبر اوصیا را میگذارند، منبر امیرالمؤمنین (ع). منبر فرزندان انبیا را میگذارند.» فرزندان انبیا چه کسانی آمدند؟ برای پیغمبر (ص) حسن (ع) و حسین (ع) آمدند. حضرت زهرا (س) میآمدند دیگر. فرزندان انبیا، حسن (ع) و حسین (ع) آمده. خب، تمام شد دیگر. پیغمبر (ص) و اوصیا (ع) و فرزندان انبیا. حالا چه میشود؟ «ثم یناد المنادی و هو جبرئیل.» اینجا منادی که جبرئیل (ع) باشد صدا میزند. میگوید: «عین فاطمه؟» فاطمه (س) کو؟ بعد «عین خدیجه؟ عین مریم؟ عین آسیه؟ عین ام کلثوم؟» «عین ام کلثوم ام یحیی بن زکریا.» مادر یحیی. اینها را صدا میزند. همه پا میشوند.
خدای متعال میفرماید: «یا اهل الجمع لمن الکرم الیوم.» ای خلایقی که من امروز جمع کردم، کرم امروز از آن کیست؟ اینجا پیامبر (ص) و علی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) میگویند: «لله الواحد القهار.» بعد خدای متعال میفرماید: «ای اهل جمع، من کرم را قرار دادم برای پیامبر (ص) و علی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع).» و: «ای اهل جمع، طاطئوا الرؤوس و غضوا الابصار.» وقت اصلی کار رسید. حرف از کرم شد دیگر. حالا نوبت من است، کرم نشان بدهم. سرها را بیندازید پایین. چشمها را ببندید. چرا؟ «هذه فاطمة ترید الجَنَّه.» فاطمه (س) دارد میاید. همه سرها پایین، همه چشمها بسته. آنجا هم هر چشمی جا ندارد دیگر، من خیلی بازش نکنم دیگر قضیه را. همه سرها را میاندازند. «فیاتها جبرئیل.» حالا ناقه فاطمه (س) را چه کسی میآورد در صحرای محشر؟ جبرئیل (ع) میآورد از ناقههای بهشتی. «مدبجت الجنبین.» دیگر توصیف کردهاند. خیلی عجیب قریب است که این ناقهای که فاطمه زهرا (س) بر آن سوار است، چه ویژگیهایی دارد. این تکتک این قطعات این شتر را که آنجا شتری از شترهای بهشت هم هست، توصیف کردهاند که از چیست و دمش از چیست و این سمش از چیست و اصلاً تعابیر بسیار عجیب و غریب است. بعد این ناقه حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. «الیها معت الوف ملک.» صد هزار فرشته دور تا دور فاطمه زهرا (س) را گرفتهاند. از راستش. از سمت راست فاطمه زهرا (س) صد هزار ملک. صد هزار ملک از این طرف. «یملیونهما علی اجنحته.» وقتی هم میآید معمولی نمیآید، صد هزار ملک هم بال باز کردهاند که شتر او پا بگذارد روی بال اینها که این شکلی وارد بشود. میآورند فاطمه زهرا (س) را «الی باب الجنه.» جلوی در بهشت میایستد. کیف کنید، اصلاً روایت امام باقر (ع) فرموده برای کیف کردن شیعیان.
بعد میفرماید: «فاذا صارت عند باب الجنه، تلطفت.» جلوی در بهشت که میرسد، توجهی میکند فاطمه زهرا (س). میگوید: «فیقول الله یا بنت حبیبی ما التفاتک؟» فقط یک نگاهی میکند، یک توجهی. انگار درخواستی از خدا دارد. خدای متعال میفرماید: «ای دختر حبیب من، چرا توجه کردی؟ التفاتت برای چه بود؟ و قد امرت بک الی جنتی.» من میخواهم تو را ببرم بهشت. برو بهشت دیگر. قرار است اولین نفر وارد بهشت بشود فاطمه زهرا (س). بهشت بشوی، برو. چرا برگشتی نگاه میکنی؟ دارند میبرند بهشت، برگشته نگاه میکند. فاطمه زهرا (س) نمیرود بهشت. چرا نگاه میکنی؟ عرض میکند: «یا رب، احببت ان یعرف قدری فی مثل هذا الیوم.» دوست دارم امروز فهمیده بشود من کیستم. اینها که نفهمیدند من کیستم. گفتند: «از صدای گریهاش خسته شدیم.» چهل نفر ریختند. «پشت گردیده بود.» همدست. نخوانم دیگر اینطور کردند. میخواهم حالا فهمیده بشود من کی هستم. «فیقول الله یا بنت حبیبی، ارجعی.» ببین چه شد. حالا میخواهد قدرش فهمیده بشود. میفرماید: «برگرد.» باشد. تا دم بهشت رفته. قرار بود تو از من خواستی به تو به خلایق بفهمانم تو که بودی. باش. برگرد. برگرد. «فانظری من کان فی قلبه حب لک.» برو نگاه کن ببین در چه دلی یک ذره محبت نسبت به تو پیدا میشود. «اول احد من ذریتک.» یا به یکی از بچههایت یک ذره محبت باشد. «خذی بیده و ادخلیه الجنه.» دستش را بگیر بیار، ببرش توی بهشت. نه بیا به من معرفی کن، من حساب کتاب کنم. بیحساب ببر. خودت نگاه کن، انتخاب کن، ببر. ببر با خودت ببر توی بهشت.
امام باقر (ع) فرمود: «و الله یا جابر.» گفتی شیعه ما شاد بشود. «به خدا جابر، انها ذلک الیوم.» آن روز نمیدانی چه وضعی است؟ «شیعتها و محبیها کما الطیر حب الجید من الحب الردی.» دیدی مرغ دانه میریزد از سنگریزه سوا میکند بین سنگریزهها؟ فرمود: «یکجوری محبینش را آنجا سوا میکند مثل این مرغی که دانه دانه، دانههای دانه قابل استفاده را از آنهایی که قابل استفاده نیست سوا میکند.» دانه دانه. این شکلی آنجا مادر ما سوا. «فاذا صار شیعتها معها عند باب الجنه.» حالا همه شیعیانش را با خودش پشت در بهشت جمع کرده است. میشوی ما باشیم و ببینیم دیگر. انشاءالله. دلمان شاد است دیگر. «یولق الله فی قلوبهم ان یلتفتوا.» سبحانالله. خب، اینها باید بروند توی بهشت، فاطمه زهرا (س) دست اینها را گرفته. باید بروند توی بهشت. میگوید: «حالا دوباره خدا به دل اینها میاندازد.» اینها هم بگویند نه، ما نمیرویم. دوباره خدا میفرماید: «شما چرا نمیروید؟» «فَاِذا الْتَفَتُوا يَقُولُ اللهُ يَا أَحِبَّائِي مَا الْتِفَاتُكُمْ؟» ای دوستان من، تعبیر دوستان من میکند. تو فاطمه (س) اینها را انتخاب کرده دیگر. دوستان من، چرا نمیروید؟ چرا وایستادی نگاه میکنی؟ «وَقَدْ شَفَعْتُ فِیکُمْ فَاطِمَةَ بِنْتَ حَبِيبِي.» من که فاطمه (س) را شفیع شما قرار دادم، چرا نمیروید توی بهشت؟ میگویند: «يا رَبِّ! أحْبَبْنَا أنْ يُعْرَفَ قَدْرُنَا فِي مِثْلِ هَذَا الْيَوْمِ.» دوست داریم اندازه ما معلوم بشود که ما عاشق فاطمه (س) بودیم. اینجا فهمیده بشود ما هم کی هستیم. ما هم فهمیده بشود کی هستیم. خدا میفرماید: «یا احبایی، ارجعوا و انظروا.» وای خدایا از این تعابیر. وای از این تعابیر. میفرماید: «باش، حالا نوبت شما است.» برگردید برید. برید حالا چکار کنیم؟ من منظور به فاطمه (س) فرمود: «برو ببین هر کس یک ذره به تو و بچههایت محبت دارد، بردار بیاور.» حالا اینها را حبیبالله حساب کرد. حالا به اینها چه میگوید؟ میگوید: «شما هم برگردید برید من احبکم لحب فاطمة.» برید ببینید چه کسانی شما را چون محب فاطمه (س) بودید دوست داشتند؟ همین نه؟ «انظروا من اطعمکم لحب فاطمة.» چه کسانی به شما طعام دادند بهخاطر فاطمه (س)؟ خرجی دادی، فاطمیه خرج کردی، شیر کاکائو دادی، خرما دادی، کم، زیاد. «انظروا من کساکم لحب فاطمة.» چه کسی لباس تنت کرد، لباس داد بهخاطر محبت فاطمه (س)؟ «من سقاکم شربتا فی حب فاطمة.» چه کسی بهخاطر محبت فاطمه (س) یک قطره آب بهت داد؟ «و غیبتا فی حب فاطمة.» چه کسی یک وقتی داشتند ازت غیبت میکردند، گفت: «نه، محب حضرت زهرا (س) است، در موردش حرف نزنید.» برید اینها را پیدا کنید. «خذوا بیده و ادخلوه الجنه.» به این نام نمیگوید اینها را بیاورید صاف ببرید بهشت.
امام باقر (ع) فرمود: «والله لا یبقی فی الناس الا شاک او کافر او منافق.» فقط دیگر کافر و منافقاند که دیگر، دیگر آنهایی که خیلی اوضاع بیریخت دارند، آنها میمانند. بقیه را همه را یا فاطمه (س) دستشان را میگیرد یا محبین فاطمه (س) برمیدارند. خوب این یک نقل بود. یک نقل دیگر را بخوانم و دیگر روضهمان هم همینجا باشد و عرض من تمام. آنجایی که گفت چشمها را ببندید سرها را پایین بیندازید فاطمه (س) میخواهد رد بشود، میگوید: «لا یبقی یوم اذن نبیا و لا رسولا و لا صدیق و لا شهید.» سرها را بیندازید پایین. چشمها را ببندید. این مال فقط خلایق نیست. همه شهدا و صدیقین و انبیا و مرسلین، «غضوا ابصارهم.» چشمها را میبندند. ابراهیم خلیل هم چشمش را میبندد. فاطمه (س) میخواهد رد بشود. «حتى تجوز فاطمة، فتصير حتى تعض عرش ربها.» حتی به عرش ربش نزدیک میشود. فتزود به نفسها الناقتها.» به ناقهاش تکیه میکند. آنی که جلوی در بهشت میایستد را اینجا یک کمی بیشتر توضیح داده که چکار میکند. جلو در بهشت که همه را میخواهد جمع بکند، هم از فاطمه زهرا (س) بشنو، هم امیدوار شو، هم روضه را بشنو که اصلاً روضهای است دیگر. با همین گریه از آن شتر میاید پایین فاطمه زهرا (س) و «تقول الهی و سیدی.» چه میگوید؟ میگوید خدای من، سید من. «احکم بینی و بین من ظلمنی.» حالا وقتش است که بین من و آنهایی که به من ظلم کردند تو حکم کنی. «اللهم احکم بینی و بین من قتل ولدی.» حکم کن بین من و آنهایی که بچههایم را کشتند. «صدا میرسد من قِبلالله جل جلاله.» «یا حبیبتی و بنت حبیبی.» محبوب من، دختر محبوب من. «سلینی تعطی.» تو فقط درخواست کن. تو فقط لب تر کن عزیز من. چه میخواهی؟ تو بگو من عطا کنم. «و شفعی تشفعی.» شفاعت کن من تأیید کنم. «عزتی و جلالی لاجازنی ظلم ظالم.» به عزت و جلالم نمیگذارم از اینجا ظلم ظالمی رد بشود. همه را حساب کتاب میکنم. «فتقول اله و سید.» خوب شما فکر کردی وقتی بحث میشود چه میگوید؟ ببخشید میخواهم روایت را توضیح بدهم، آخه مجبورم کمی روضه هم بخوانم. مثلاً فاطمه زهرا (س) آنجا چه میگوید؟ میگوید: «خدایا، با غلاف شمشیر من را زدند. خدایا، بین در و دیوار من را قرار دادند. روی من دست بلند کردند. بچهام را کشتند.» به نظر میرسد اینها را بگوید اول. یا بگوید: «خدایا، حسنم را مسموم کردند، حسینم را مقطع الاعضا کردند.» به نظر میرسد اینها را بگوید. ولی روایت چه میفرماید؟ میفرماید خطاب میکند فاطمه زهرا (س) به خدا: «الهی و سیدی.» خدای من. اصلاً حرفی از خودش نیست. «ذریتی.» بچههایم. «و شیعتنا.» شیعیانم. «و شیعت ذریتی.» شیعیان ذریهام. «و محبی.» دوستدارانم. «و محبی ذریتی.» محبین بچههایم. خودش نشد. اینی که میخواهم تقاص ظلم را بگیری، این محبین من، اینهایی که بهشان توهین کردند بهخاطر من. حرف شنیدند بهخاطر من. اذیت شدند. دوستداران من. اینها را بیاورید. اینها را خدایا. اینها را حکومت کن. اینجا حاکمیتت را نشان بده. بگیر تقاص این ظلمات. اینجا خطاب میرسد. خدای متعال میفرماید ندا «من قبلالله جل جلاله.» حدیث کساء را داشتی که هم فاطمه و ابوها. حالا باز ببین قیامت خدا چه میگوید. همان خدا صدا میزند: «عین ذریة فاطمة و شیعتها و محبیها و محبی ذریتها.» ذریه فاطمه (س) کجایند؟ شیعیانش کجایند؟ محبینش کجایند؟ محبین ذریهاش کجایند؟ ملائکه جمع میشوند. همه اینها را میبرند.
من روضه را مختصر کنم. دیگر وقت گذشته، خیلی جمع و جور. اصل روضه اینجاست. این خانواده جمع شد دیگر. دیدی دور هم جمع شدند زیر کساء. با چه محبت و عشق و صمیمیت، رحمت جاری شد. خوب پیغمبر (ص) از دنیا رفت. چهار نفر ماندند. یک قضیه دیگر شبیه حدیث کساء داریم که این چهار تا با همدیگر یکجا جمع شدند. کی بود؟ چند شب پیش بود که امیرالمؤمنین (ع) غسل را داد. مخفیانه کفن را کرد. مادرتان. خداحافظی کنیم. حسن (ع) و حسین (ع) خودشان را انداختند روی سینه مادر. علی (ع) هم که بالا. دوباره جمع کساء جمع شد. همانان دوباره. ولی با یک حال غریبی. بچهها صدا میزنند: «مادر، ما یتیم شدیم. کجا رفتی؟ سلام ما را به پیغمبر (ص) برسان. بگو هنوز داغ تو آرام نشده بود که مادر ما را هم از دست دادیم.» مادر، به رسولالله (ص) بگو بچهها تنهاهایند. خیلی دیگر تنها شدند. جانم. این عبارتی است که در چندین مقتل این را داریم. مرحوم مجلسی هم در بحارالأنوار نقل کرده. اینجا کفن را بسته. گفتند امیرالمؤمنین (ع) تمام بندهای کفن را بست. فقط صورت مانده بود. «به اینها مادرتان را ببینید.» «فاز الفراق و اللقاء فی الجنه.» دیگر مادرتان را تا بهشت نمیبینید ها. خوب ببینید. حافظیاتان را بکنید. حالا چه صورتی هم دیدند. بماند دیگر با چه صورتی خداحافظی کردند. با چه لبی، با چه چشمی. حال حسن (ع) و حسین (ع) جمع شدند با مادر دور مادر. اینجا امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «خودم دیدم صدای ناله فاطمه (س) بلند شد. حنّت و أنَّت.» دیدم ناله زد فاطمه (س) و «مدّت یداها.» دیدم دو تا دست از کفن آورد بیرون و «ضمتهما الی صدرها.» دو تا بچه را چسباند به سینه. خوب بچهها را به خود گرفت. یعنی هنوز مادرتان هستم. من هنوز هم مادرتان هستم. بچهها را آرام کرد. خوب، خیلی وجوه دارد. عزیزان بگذارید من روایت را تمام کنم بعد برگردم وجوه این را بگویم. امیرالمؤمنین (ع) فرمود همان جبرئیل (ع) و ملائکهای که در قضیه کساء آسمان غلغله شد: «به عشق اینها خلق کردم.» فرمود ملائکه از آسمان صدا زدند: «ارفعهما یا اباالحسن.» این دو تا بچه را بلند کن. «لقد ابکی و الله ملائکه السماوات.» همه آسمان به گریه افتادند از این منظره. نمیتوانم تحمل کنم. امیرالمؤمنین (ع) بلندشان کرد. بعد ابیاتی هم سرود امیرالمؤمنین (ع) با اشک چشم و با یک حال حزین که دیگر به آن ابیات کار نداریم. من فقط همین جای روضه را یک اشاره بکنم و تمامش کنم.
چرا اینجور شد؟ فاطمه زهرا (س) این بچهها را بغل کرد، به سینه چسباند. خوب، خیلی وجوه دارد. یک بچه توسط همین بود که خواست نشان بدهد من هنوز هم دستم از این دنیا به حسب ظاهر کوتاه است، ولی هنوز هم مادرتان هستم. من یکی دیگر. این بود که آنقدر این بچهها تنها بودند، هیچکسی نبود نوازششان کند. امشب تشییع جنازه وقتی علنی است و چهار نفر میآیند نوازش میکنند، ولی وقتی مخفیانه است از آستین به دهان است، دیگر کسی نیست نوازش کند. خود مادر باید نوازش کند. بچه. سوم هم بگویم. خیلی وقت بود این بچهها هی میخواستند به مادر نزدیک بشوند. دلشان تنگ شده بود، میخواستند بغل کنند. هی حیا میکردند، میگفتند مادر پهلو، مادر دستش را سختی بالا میآورد. هی خون تازه میآید. هی بچهها حیا کردند مادر اذیت نشود. مادر درد دارد. دیگر امشب مادر دیگر خلاص شده. بگذار که خودمان را راحت بیندازیم روی این بدن مادرم. انگار گفت: «آره، من هم دیگر دستم الان راحت بالا میاید، بگذار یک کمی شما را خوب بغل کنم.»
«الا لعنتالله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.»
خدایا، در فرج آقا امام زمان (عج) تعجیل بفرما. نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوقالرحام، الساعه سر سفره با برکت فاطمه زهرا (س) مهمان بفرما. شب اول قبر فاطمه زهرا (س) به فریادمان برسان. خدایا، ما را جزو محبین و شیعیان فاطمه زهرا (س) محشور بفرما. دشمنان فاطمه زهرا (س) اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. امت اسلام را فتح و ظفر نهایی عاجلاً عنایت بفرما. مرضای اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهلبیت (ع) را نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی...
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پنج
امام جمعه
جلسه شش
امام جمعه
جلسه هفت
امام جمعه
جلسه هشت
امام جمعه
جلسه نه
امام جمعه
جلسه یازده
امام جمعه
جلسه دوازده
امام جمعه
جلسه سیزده
امام جمعه
جلسه چهارده
امام جمعه
جلسه پانزده
امام جمعه
در حال بارگذاری نظرات...