نقشه قرآنی حوادث آخرالزمان:
جای خالی نقشهای قرآنی از مسائل مربوط به امام زمان (علیهالسلام) [02:06]
خبر واحد و حتی خواب و تجربههای نزدیک به مرگ را با عرضه به قرآن میتوان قبول نمود [06:04]
روایات نزدیک ظهور را تطبیق نمیدهیم اما امیدوار بودن مسئله دیگری است [14:30]
اسلامی که خداوند از آن راضی شد، اسلامِ غدیر است [22:30]
نقطه نهایی زندگی بشر => جامعهای که در آن، خداوند پرستیده میشود [25:31]
پازل آخرالزمان در قرآن:
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی فاطمه الزهرا و علیالمرتضی و علی اولاد المعصومین الاطهار و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از مسائلی که در مباحث مربوط به امام زمان (صلوات الله و سلام علیه) باید خیلی به آن توجه شود و نکتهای خطیر و مهم است، این است که مباحث باید از یک نظم و سازماندهی متقنی برخوردار باشد. باید این مباحث از منبع معتبری پیگیری شود. مباحث مربوط به امام زمان در شاخه علوم غیبی محسوب میشود. امام زمان را به تعبیر روایات ما، مصداق غیب دانستهاند. مسائل مربوط به عالم غیب، مسائلی نیست که با هر فکر سادهای، با هر تحلیل سادهای، با هر توجیهی قابل فهم باشد. ساختار خودش را دارد. فهمیدن عالم غیب را باید از یک منبع متقنی ما به آن بپردازیم و هیچ منبعی در بین منابع ما، معتبرتر از قرآن کریم نیست.
ما برای شناخت امام زمان باید به قرآن رو بیاوریم که خوب، جای این حقیقتاً خالی است و به ندرت دیده میشود، بلکه شاید اصلاً دیده نمیشود. اینکه ما معرفت به امام زمان را از قرآن بطلبیم و از قرآن بخواهیم که امام زمان را برای ما معرفی بکند؛ هم امام زمان را معرفی بکند، هم مسائل مرتبط با امام زمان. جامعه امام زمان چه شکلی است؟ مقدمات رسیدن به این جامعه چیست؟ موانع رسیدن به این جامعه چیست؟ ما نیاز داریم به یک نقشهی قرآنی برای این مباحث که حقیقتاً جای این نقشه خالی است. اگر این نقشه را داشتیم، آن وقت خیلی مطالب دیگری که همسو با این نقش است، به دردمان میخورد. معمولاً مباحث مربوط به امام زمان از طریق روایات مطرح میشود. روایات؛ البته بین روایات ما، روایت معتبر زیاد داریم. این بحث البته بحث تخصصی است و فعلاً بنا ندارم به آن بپردازم. انشاءالله طی روزهای آتی در یک جمع تخصصیتری بیشتر به این بحث خواهیم پرداخت. فردا، پسفردا در جمع دوستان دانشگاه تهران به این نکته انشاءالله بیشتر و مفصلتر خواهیم پرداخت.
یک اشکالی که به مباحثی که ما معمولاً در مورد امام زمان (علیه السلام) داریم، مطرح است، این است که عمدتاً مباحث بر اساس روایات است. خب، روایت که خیلی خوب است؛ بله روایت خیلی خوب است، ولی اصطلاحاً به این روایت میگویند خبر واحد. ما یک خبر واحد داریم و یک خبر متواتر. خبر متواتر اونیست که دیگر در حجم بسیار بالایی برای ما نقل شده است، یا طوری که دیگر هیچ جای ابهام و شک و شبهه نمیماند. وقتی که در آن حد نیست، دو تا روایت، سه تا روایت، پنج تا روایت داریم؛ به این میگویند خبر واحد. عموم علمای بزرگ اسلام، مثل شیخ انصاری، آخوند خراسانی و خیلیهای دیگر فرمودند در مباحث اعتقادی ما به خبر واحد نمیتوانیم مراجعه کنیم. خبر واحد برای بحث احکام و مسائل فقهی و اینها خوب است، چون شمایید و یک عمل و در پیشگاه الهی میخواهی پاسخ داشته باشی که چرا آقا این شکلی وضو گرفتی، چرا مثلاً در نماز این ذکر را گفتی، ذکر رکوعت را اینطور گفتی. میگویی آقا یک دانه روایت داشتیم سندش خوب بود، دو تا روایت. ولی در بحثهای اعتقادی نمیشود گفت یک دانه روایت داشتیم، دو تا روایت داشتیم؛ تازه روایتی که سندش خوب باشد، از شیعه رسیده، روایت معتبر. این کلام علمای بزرگ ماست. خبر واحد در مباحث اعتقادی کاربرد ندارد. خب، پس چه کار بکنیم؟ ما در مورد امام زمان اگر قرار باشد به روایات مراجعه نکنیم، چه کار باید بکنیم؟ ما باید آن نقشه را از قرآن بگیریم. بعد اهل بیت به ما یاد دادند، گفتند روایاتی که از ما به شما میرسد، عرضه به قرآن بکنید. ببینید چقدر تناسب دارد با این نقشه؟ بحثهای اعتقادی این شکلی است.
البته خود قرآن هم محکمات دارد و متشابهات دارد. آن مباحث محکمات قرآن را باید پیدا کرد و گرفت. متشابهات قرآن را با همان تفسیر کرد. روایاتی هم که به ما میرسد که حالا سندش و اینها باید سر جای خودش درست شود، باید با این نقشه تطبیق داد. یکم این نکته را عرض بکنم بعد وارد بحث جزئیتر میشوم که روشن میشود این مطالبی که عرض میکنم خدمتتان. وقتی آن نقشه برای ما حاصل شد، لب دین را فهمیدیم، مغز دین را فهمیدیم، آن وقت دستمان باز میشود؛ نه تنها روایاتی که سندش خوب است پذیرفته میشود، ممکن است روایتی باشد سندش هم خیلی قوی نباشد، ولی همسو با آن نقشه است. ممکن است یک چیزی اصلاً روایت نباشد؛ یک کسی خواب دیده، تجربه نزدیک به مرگ بوده؛ ولی چون نقشه را داریم، عرضه به آن نقشه میکنیم. نمیگوییم اعتقاد از آن بگیریم. نمیگوییم چون این آقا در تجربه نزدیک به مرگ این را دیده، پس ما دیگر از این به بعد اعتقاد به آن پیدا میکنیم؛ نه. میگوییم ما اعتقادمان را از قرآن گرفتیم، اعتقادمان را از قرآن گرفتیم؛ حتی از روایت هم نگرفتیم، چون خبر واحد بود. اعتقادمان را از قرآن گرفتیم، ولی حالا این هم چون دارد آن را تأیید میکند، یک خواب خوبی است. آدم هرچی نگاه میکند، میبیند نشانههای صدق در آن میبیند. تأیید میکند آن معارف قرآن را. یک دریچههایی باز میکند، لطافتها و ریزهکاریهایی دارد. آدم این را هم قبول میکند. قبول میکند نه یعنی اعتقاد به آن پیدا میکند. میگوید این هم بالاخره تویش نکتهی تذکری است. خدا به عنوان یک مبشر برای ما فرستاده. خیلی از خوابها این شکلی است. پیغمبر اکرم به خواب خیلی اعتنا داشتند، برعکس اینکه هی گفته میشود خواب که حجت نیست. بله، در بحثهای اعتقادی، خبر واحد هم حجت نیست. قرار نیست ما بر اساس اینها اعتقاد بگیریم. خواب حجت نیست، ولی تأیید، بشارت. پیغمبر اکرم بعد از نماز صبح را رو میکردند به مردم، "هل من مبشرات؟" کی دیشب خواب خوب دیده؟ بگویید. خب یک فرهنگی است دیگر. یعنی پیغمبر میخواست مردم را بر اساس خواب بار بیاورد؟! همه در خواب و خیال و توهمات بودند؟! پیغمبر همچین کسی بود توهمات ایجاد بکند؟! رمان تأیید، بشارت نکتهای دارد، تذکری دارد.
بعضی وقتها کسی خواب تعریف نمیکرد، خود پیغمبر خواب تعریف میکردند. آن داستان معروف که فرمود جعفر بن ابیطالب و حمزه سیدالشهدا را دیشب در خواب دیدم. داستان معروفی که دیدم طبقی از میوه روبروشان است و هی جابجا میشود، انار انگور میشود، انگور خرما میشود. دیدم در باغی از بهشتاند. به اینها گفتم از کجا به این درجات رسیدید؟ گفتند سه تا کار میکردیم: اولیش محبت به علی بن ابیطالب بود. دومیش آب دادن به تشنه بود. سومیش هم صلوات بر محمد و آل محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد). خب، پیامبر برای چی خواب تعریف میکردند؟ برای چی میگفتند مردم خواب تعریف کنند؟ برای اینکه این لطف خداست. خیلی از خوابها یک بشارتی است، یک نکتهای است، یک تذکری است. خواب را که به جای قرآن نگذاشته، خواب را که به عنوان منبع اعتقاد قبول نکرده. خیلی از این مکاشفات، تجربیات نزدیک به مرگ، تشرفات مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت چقدر تشرفات نقل میکرد. چقدر به تشرفات اعتقاد داشت. چقدر به جملاتی که افراد در اثر تشرفات نقل میکردند، اعتقاد داشت! خیلی اینها عجیب است.
بعضی از مسائل را با همدیگر خلط میکنند، متأسفانه خیلی رایج است در زمان ما. بعضیها هم به اسم کار کارشناسی در مهدویت و بحثهای این شکلی این مباحث را خلط میکنند با همدیگر. سند ندارد اینکه فلان است، آن که روایتش ضعیف است. چرا مسائل را با همدیگر قاطی میکنید؟ چه ربطی دارد اینها به همدیگر؟ یک سری مباحث را ما اعتقادش را از قرآن میگیریم، یک سری چیزها هم نشانههاست. وقتی آن نقشه کلان را از قرآن داشتیم، از این مسائل دیگر هم میتوانیم به نشانههایی برسیم که حالا نکاتی هست در این زمینه باید عرض بکنم. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت خیلی عنایت داشت، تشرفات نقل میکرد در جلسات، در سخنرانیها. اینها که حجت نیست. بعضیها هی میگویند آقا این تجربیات نزدیک به مرگ که حجت نیست. مگر کسی گفت حجت است؟ مگر کسی گفت چون این آقا تجربه نزدیک به مرگ این را دیده، شما اعتقاد پیدا کن؟ اینها نکته است، لطافت، بشارت، انذار است. اعتقادت را از قرآن میگیری، ولی این دارد یک چیزهایی از قرآن را برایت محسوس میکند، ملموس میکند. تذکر بهت میدهد. چه اشکال دارد؟
در این کتاب «زمزم عرفان» از مرحوم آقای ریشهری خاطراتی دارد. ایشان چندین سال در محضر آیتاللهالعظمی بهجت مشرف میشد. مقدمه بگویم، چون بحث طولانی امروز داریم انشاءالله وارد بحث بشویم. در این کتاب یکی از مباحث ... ایشان خدمت آقای بهجت میرسید، سالی دوبار معمولاً خصوصی با ایشان دیدار داشت. محصول این جلسات را جمع کرده، شده کتاب «زمزم عرفان». آدم خوشسلیقهای هم هست مرحوم آقای ریشهری. لوازم حواسجمعی هم هست. یعنی خیلی حواسش بود به اینکه کلمه جابجا نشود. همه چیز را یادداشت میکرد و ضبط میکرد. انصافاً هم آدم محققی بود، روحش شاد باشد انشاءالله. جلساتی که خدمت آقای بهجت میرسید، سؤالات را ضبط کرده و مکتوب کرده، شده کتاب «زمزم عرفان». کتاب قشنگی است. در یکی از جلسات سؤالی میپرسد. حالا بنده امروز این قضیه دوباره یادم آمد، چون تهران بودم، کتاب قم بود، در دسترسم نبود که مراجعه کنم وگرنه صفحهاش را میآوردم برایتان از رو میخواندم. سؤال میکند از آقای بهجت که آقا برای تشرف به امام زمان مثلاً چه هست؟ ایشان جواب اجمالی میدهند. ایشان میگوید که آقا مثلاً فلانی از شما درخواست کرد، جواب خاصی دادید، یک دستورالعمل خاصی دادید. دیگر چون اصرار میکند آقای ریشهری، آقای بهجت میگوید "دستور..." یادم است در کتابش هم ایشان آورده که "دستورالعمل خاص برای تشرف خدمت امام زمان." آخر که جلسه تمام شد، مفصل گفتگو میکنم. "آخر آن جلسه که مطالب را یادداشت کردم، میگوید که وقتی خواستم پاشم بروم..." چقدر عجیب است اینها، تویش نکته است. "میخواستم بروم، آقای بهجت وقتی با من خداحافظی کرد، فرمود این دستور را اگر احیاناً انجام دادی، اگر تشرف برایت حاصل شد، از حضرت سؤال کن قضیه فرج چقدر دیگر مانده؟ خبرش را بیاور!" در کتاب «زمزم عرفان». ما که نه توفیق داشتیم به اینکه عمل کنیم و نه تشرف. نکته دارد آقا.
به بعضیها باشد، آقا ادعای مشاهده، تشرف، این حرفها نداریم. دکور و دستگاه راه نینداز. باب مشاهده بسته است. باب تشرف بسته است. دستور از کجا آوردی؟ سند ندارد. به بعضیها باشد کلاً هیچی سند ندارد. از یک کنار کلاً افتادند. عنوان بصری اصلاً وجود خارجی نداشته، حدیثش که دیگر هیچی. حرز امام جواد سند ندارد. فلان چیز سند ندارد. قاطی میکنند مسائل را با همدیگر. این روایت سندش کجاست که اگر انجام بدهی تشرف پیدا میکنی خدمت امام زمان؟ سندش آنهایی که عمل کردند و به نتیجه رسیدهاند! سندش آنها! بعد چقدر مسئله را جدی گرفته که این میرساند به تشرف؟ سؤال دارد از حضرت. و باور دارد به اینکه این آدم تشرف پیدا میکند و سؤال میپرسد و جواب میآورد. خیلی مطلب دارد. به بعضیها باشد: آقا اینها کلاً سند ندارد. حرف آن بابام سند ندارد. از کجا معلوم امام زمان را دیده؟ خب، قطعاً آن حرفی که برای بهجت بیاورد... آیا بهجت یک دستگاه معرفتی دارد، عرضه به آن دستگاه میکند. آقای بهجت که بچه نیستش که هرکی آمد گفت امام زمان، میگوید آخ جون، وای وای، راه بیفتد دنبالش. میفهمد دنبال هر کسی راه نمیافتد.
ولی نکته اینجا هست، این است که در قضایای مختلف، آدمی که مشتاق است، آدمی که عاشق است، آدمی که بیتاب ظهور امام زمان است، هی دنبال نشانه میگردد. نه اینکه تطبیق بدهد؛ سعید خراسانی است، سید یمانی است، این فلان است، این فلان. نه، تطبیقی نداریم ما. تطبیق ممنوع است. ولی امید داریم. روایاتی اینجا خوانده شد در مورد قضایای فلسطین و اسرائیل و اینها چند جلسه قبل. خوب، برای بعضیها سؤالات و ابهاماتی بود. نکاتی دارد، باید عرض بکنم مفصل. ما نمیگوییم که آقا همین قضایایی که الان در اسرائیل دارد رقم میخورد، در فلسطین رقم میخورد، همین را مقدمه ظهور امام زمان است. از همین جا. کی ما این را گفتیم؟ کی ما تطبیق دادیم؟ تطبیق نمیدهیم، ولی امید داریم. سختشان است ما حتی به این داستانها امید داشته باشیم. چرا امید داریم؟ روایاتی داریم، نقشهای داریم که بنده این نقشه را عرض میکنم از قرآن. آنی هم که آنجا عرض شد، از این باب بود که جغرافیای ظهور، بحثی است که انشاءالله فردا و پسفردا خواهیم داشت. بحث جغرافیای ظهور. جغرافیای ظهور همین منطقه است. یعنی شما چشمت به اوکراین و روسیه و بنگلادش و اندونزی و آلمان و فرانسه و اینها نباشد که امام زمان از آنجاها دربیاید. چشمت به همین منطقه باشد. هر خبری هست، اینجاست. قضایای قبل از ظهور اینجاست. حالا یا الان است، یا پنج سال دیگر است، یا پانصد سال دیگر است، یا پنج میلیارد سال دیگر است. ما نمیدانیم. ولی همینقدر میدانیم که هرچیزی هست، اینجاست. هرچیزی هست، در درگیری با یهود است. هر فتنهای هم که هست، پشتش یهود است.
اگر عالم اسلام هم با هم درگیر بشود و دیگرانی عَلَم بشوند که حالا در روایات تطبیق داده شده به سفیانی، سفیانی هم پیشکرده یهود است. بله. اتفاقاً این مطلب در روایات نیست که سفیانی را یهود میآورند سرکار، ولی قرآن دارد. بنده برایتان میخوانم امروز. اینکه میگویم پایه مباحث معرفتی باید قرآن باشد، برای همین است. یک نقشهای بهت میدهد. بعد روایتی که نگاه میکنی، میفهمی، دستت میآید. ادعاها را که میشنوی، بشارتها را که میشنوی، دستت میآید، این میخورد، این نمیخورد. این نمیخورد با این نقشه، این میخورد به این نقشه. ممکن است روایت ضعیفی هم باشد، روایت از اهل سنت باشد. مگر هر روایتی از اهل سنت بود باید کوبید به دیوار؟ علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در این تفسیر شگفت انگیز المیزان که رهبر انقلاب تازگی تعبیر کرد به تفسیر شگفتانگیز المیزان... تفسیر شگفتانگیز المیزان یک بحث قرآنی را مطرح میکند کامل، که جا افتاد بحث از نگاه قرآن چیست. روایت را میآورد. خیلی وقتها روایت اهل سنت است، ولی چون منطبق با آن بحثی است که قرآن ارائه داده، میگوید این هم قبول است. هرچی از اهل سنت است باید بگوییم به دیوار؟ آقای روباه از اهل سنت خوب باشد، قبول بکنیم. محمود راوی جمله نقل کرد، امام باقر فرمود. راویاش هم آدم خوبی است. تطبیق بده به قرآن؛ جور درمیآید یا نه؟ اگر جور درنمیآید، من نگفتم قبول نکنی! عرضه باید باشد به قرآن.
حالا بنده امروز میخواهم یک بحث قرآنی خدمتتان عرض بکنم، انشاءالله حوصله بکنید، چون بحث خیلی مهمی است و حالا بنده اهل تمجید از نکاتی که عرض میکنم نیستم، ولی کار شده روی این بحث و انشاءالله خیلی کمک میکند به خیلی از مباحثمان. خب، یک سیری از بحث را میخواهم در چند قدم ارائه بدهم تا انشاءالله دلهایمان آماده بشود برای این مطالب و با یک توجه و آمادگی وارد این بحث بشویم که حالا دقایقی را در خدمت این بحث هستیم و بحث بسیار مهمی است. محضر نازنین حضرت بقیهالله یک صلوات هدیه بفرمایید: (اللهم صل علی محمد و آل محمد).
آیهی ۵۵ سوره مبارکه نور، یک نقشهای ارائه میدهد در مورد آینده بشریت. آینده چه خواهد شد؟ جامعه مؤمنین و سرانجام مؤمنین به کجا خواهد رسید؟ عاقبت چی میشود این اوضاع و احوالی که الان مؤمنین دارند؟ تهش چیست؟ که این آیه، آیه آخرالزمانی و آیهی بسیار مهمی است. علامه طباطبایی هم یک بحث مفصلی در جلد ۱۵ المیزان از صفحه ۱۵۰ به بعد ... تمام مطالبی که امروز عرض میکنم بر اساس تفسیر المیزان است، بخش عمدهاش. بحث را علامه طباطبایی دارند با سیاق قرآنی بحث را میآورند جلو. اثبات میکنند این آیه جز بر دوران امام زمان و ظهور امام زمان تطبیق ندارد. نگاه قرآن و تعریف قرآن از دوران ظهور امام زمان این است: «جامعه مهدوی، انقلاب مهدوی، زمانه امام زمان این شکلی است.» آیه ۵۵ سوره مبارکه نور: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» خدا به آنهایی که از بین شما ایمان دارند و عمل صالح دارند، وعده داده. معلوم میشود این وعده به مشرکین و کفار و طاغوت و اینها نیست. مال مؤمنین است. آنهایی که ایمان و عمل صالح دارند، خدا بهشان وعده داده: «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» خدا اینها را خلیفه در زمین خواهد کرد. بقیه میروند، اینها میمانند. خدا وعده داده. هر جریانی، هر فکری، هر ایدئولوژی، هر مکتبی، جز مکتب مؤمنین نابود میشود. شما تهش میمانید. آخر داستان مال شماست. که حالا آیات دیگر هم دارد: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ». آیات دیگر پایان تاریخ. حالا این را اصطلاحاً غربیها بهش میگویند پایان تاریخ. هفت هشت سال پیش یک سلسله جلساتی با دوستان کانادا داشتیم، عنوانش همین بود، پایان تاریخ. همین آیات را بحث میکرد. پایان تاریخ که غربیان این اصطلاح را آوردند، در نگاه قرآن پایان تاریخ از آن مؤمنین است. خدا وعده داده آخرش داستان به نفع مؤمنین میشود. «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ» همانجور که قبلاً هم در یک دورههایی این اتفاق رخ داده. علامه طباطبایی با بحث قرآنی خیلی قشنگ تطبیق میدهد. آیاتش را میآورد. انبیایی بودند، مردمی بودند، ظالمانی بودند، قبول نکردند، ظلم کردند، طغیان کردند. همه رفتند. آن انبیا مرامشان بود، منطقشان بود، دینشان ماند. مثل حضرت شعیب و خیلی از انبیا. پس در دورهها هم این اتفاق رخ داده. ولی آن آخر داستان دیگر همیشگی است. دیگر بعدش غلبهای نیست. قبلاً دورانهایی بود، انبیایی بودند، غلبه کردند، دشمنهایشان از بین رفت، اینها خلیفه شدند، اینها ماندند، دشمن رفت. ولی علامه طباطبایی میفرماید: «آرام آرام چون دلها قساوت پیدا کرد، انحراف پیدا شد، خطشان عوض شد. دوباره منطق انبیا رفت حاشیه. دشمن آمد بالا. ولی این قضیه که میگوید دیگر ته داستان است، دیگر آخرش تمام میشود. دیگر دنیا را این منطق میگیرد.» «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» که اینها مجموعهای از آیات قرآن است. یک غلبهای میکند، دیگر هیچکس هم نمیتواند به این غالب بشود.
خب، چه اتفاقی میافتد؟ «وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ» آن دینی که خدا از آن راضی است، به مکنت میرسد. خدا تمکین میکند این دین را. اول: دینی که خدا راضی است کدام دین است؟ چرا میگویید اسلام؟ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا». من امروز قبول کردم اسلام برای شما دین باشد. خیلی هم جالب است. یعنی تا آن روز خدا قبول نکرده بود، راضی نبود به اینکه اسلام دین باشد. با غدیر گفت: «باشد! «نماز خواندید، حج رفتید، زکات دادید، جهاد کردید. باشه، خوبه. ولی امروز راضی شدم که این بشود دین شما. امروز از این اسلام راضی شدم.» پس آن دینی که خدا راضی است، اسلام غدیر است. دینی که آخر همه جا را میگیرد، اسلام است. ولی اسلام غدیر، اسلام امیرالمؤمنین. نه هر اسلامی.
خب، «وَلَيُمَكِّنَنَّ» یعنی چی؟ یعنی اینها دست و بالشان باز میشود. توضیحی در (علامه طباطبایی میفرماید که اینجا خدا وعده داده، به بحثهای جلسات قبلمان هم خیلی مربوط است.) «إن الله تعالی سیجعل لهم مجتمعا صالحا.» خدا وعده داده یک جامعه صالح قرار میدهد که اختصاص به مؤمنین دارد و اینها دیگر دست و بالشان برای اجرای دین باز میشود. تا قبلش شرایط نداشتند. هی باید مراعات میکردند. در تقیه بودند. در غربت بودند. زور بهشان میگفتند. دست و بالشان باز نبود. همه دین را آزادانه و راحت دیگر جاری میکنند. این پایان تاریخ. بعد چی میشود؟ «وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا» تا قبل از این همهاش ترس بود. اضطراب بود. دلهره بود. ترسهای مختلف. ترس امنیتی، ترس اقتصادی، ترس از اظهار عقیده. ولی دیگر در آن پایان تاریخ، امنیت حاکم میشود.
خب، چه اتفاقی رقم میخورد؟ در یک کلمه: «يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا» خیلی لطیف. آخر داستان را بهت بگویم چی میشود. عالم به اینجا میرسد. جامعه را این شکلی، من این شکلی قرار میدهم که فقط من را میپرستند. دیگر من شریک نخواهم داشت. بُتی دیگر نخواهد بود. شریکی نخواهد بود. نقطهی نهایی زندگی بشر که علامه طباطبایی یک بحث دیگری در جاهای دیگری دارد به عنوان «غایت نوعیه» که بحث بسیار فوقالعادهای است. یکم بحثش چون تخصصی است، در این جلسه اشاره نمیکنم. که میگوید هر چیزی به سمت کمال خودش حرکت میکند. یک بذر سیب به سمت درخت سیب و میوه سیب حرکت میکند. میگوید جامعه انسانی هم چون در حرکت است، به سمت غایت نوعیه خودش حرکت میکند و غایت نوعیاش میشود جامعه دوران. که بحث مفصل فلسفی است البته این بحث. خب، آن جامعه آرمانی چیست؟ چه ویژگی دارد؟ قرآن دست روی قیمت پوشاک و خوراک و اینها نگذاشته بگوید ارزانی میشود. آقا همهاش راه برو، سفر، کیف و حال. نه! «یَعْبُدُونَنِی». داستانی بود. خلقتان کردم برای اینکه من را بپرستید. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» مگر خلقت نکردم من را بپرستید؟ مگر غرضی نبود؟ آخرش غرض حاصل میشود. غصه نخور. امروز و فردا را نگاه نکن. شرایط جور. آخرش حاصل میشود. آخرش درست میشود. آخرش همه من را میپرستند. داریم حرکت میکنیم به سمت آن نقطه نهایی. شما میگویی آقا مگر تو اقدام نکردی برای اینکه بچهدار بشوی؟ اینکه الان یک جنین است. بابا این جنین است. ولی در حرکت است. آخرش بچه میشود. آخرش بچه بزرگ میشود. حضرت زکریا از خدا بچه خواست وارثش بشود. وارث نیستش که، این که الان جنین در رحم مادرش است. بله، الان جنین در رحم مادر است. به دنیا میآید، بزرگ میشود، وارث میشود. سیر حرکتیاش است. خدا بشریت را خلق کرده برای اینکه همه با هم خدا را بپرستند. خب، پس چرا نمیپرستند؟ برای اینکه داریم حرکت میکنیم به سمت آن نقطه نهایی. آخرش اینطور میشود: «يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا» آخرش فقط من را میپرستند. من دیگر شریک ندارم. پس آخر داستان این است. که حالا هرکی خواست به این بحث، جلد ۱۵ المیزان ذیل این آیه انشاءالله مراجعه میکند. مباحث خیلی خوبی علامه طباطبایی دارد که اثبات میکند این آیه در مورد ظهور امام زمان است و هیچ جای دیگر تطبیق ندارد.
پازل اول، قطعه اول این پازل در نقشهی قرآنی در مورد امام زمان و ظهور. قطعه اولش چی گفت؟ هدف از ظهور امام زمان چیست؟ بفرمایید: عبودیت، بندگی. کار امام زمان در جامعه چیست؟ ایجاد بندگی. جامعه امام زمان چه مدلی است؟ همه بندهاند. از قرآن گرفتیم دیگر. بله، میخواهیم قدم به قدم با هم پیش برویم. چون آخرش به خروجیهای عجیبی میرسیم. عجیب و غریبی میرسیم، همهاش هم قرآنی است. این قطعه اولش قبول است؟ بریم بعدی. یک بار دیگر بگویم. آیه ۵۵ سوره مبارکه نور. وعده داد خدای متعال این دینی که از آن راضی است را آخر فراگیر خواهد کرد و این دین جاری خواهد شد و همه در امنیت و امان و به راحتی به این دین ملتزم میشوند، عمل میکنند. خدا را میپرستند. دیگر خدا هیچ شریکی نخواهد داشت. عبودیت کامل پایان تاریخ است که میشود دوران امام زمان. از قرآن اثبات شد. پس عبودیت و بندگی. یک عبارت دیگری در قرآن داریم، از عبودیت به یک کلمه دیگری هم تعبیر کرده. خوب دل بدهید، خیلی خیلی جالب است.
آیه ۶۰ و ۶۱ سوره مبارکه یاسین: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ» این قطعه دوم بحثمان. قطعه اول شد عبودیت. قطعه دوم، عبودیت چیست؟ هندسهی عبودیت چیست؟ عبودیت یعنی چی؟ در جامعه بخواهد بیاید یعنی چه اتفاقی میافتد؟ «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ» میفرماید بچههای آدم، مگر ما با هم عهد نداشتیم: «أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ» که شیطان را نپرستید. شیطان را نپرستید. مگر چند نفر شیطانپرست داریم؟ یک گروهک در تهران. چند نفر شیطانپرست داریم در خیابانها؟ مثلاً چند نفر میگویند شیطانپرستیم؟ شیطان پرستم، خدای متعال میگوید شما بچههای آدم زدین زیر قولتان، همهتان رفتین شیطانپرست شدید؟ خدایا، بابا ماشین، موتور میپرستیم! نه. علامه طباطبایی اینجا در جلد ۱۷ توضیحاتی میدهد، میفرماید: «المراد بعبادة الشیطان طاعته.» بندگی شیطان یعنی چی؟ طاعت است. حرفگوش کردنش است. سجده کردن که میگوید عمل میکنی. هرچی در گوشت میگوید، آنی که پس کلهات نشسته، هرچی میگوید انجام میدهی. «فیما یوسوسوا». هر وسوسهای که میگوید شیطانپرستی است. «و یأمر بهی». هر دستوری که میدهد انجام بده. از «لا طاعة الا لله». بندگی خدا یعنی حرفگوش دادن خدا. الله اکبر! این که بندگی نشد! که الان در کسبوکارت، الان حرفی که زدی سر چی بود؟ کی در گوشت گفت بگو؟ کی گفت داد بزن؟ کی گفت فحشش بده؟ کی گفت تحقیرش کن؟ حرف کی را گوش دادی؟ پرستیدی او را. پرستیدی او را. در فرهنگ قرآن همین حرفگوش دادن پرستیدن است. پرستیدن سجده کردن و رو به قبله و اینها نیست. یک بتی بیاوریم آنجا همه کله بگذاریم. حرف هر کی را گوش بدهی، پرستیدی. حرف خدا را میزند، خدا را میپرستی. یا حرف شیطان را میزند، شیطان را میپرستی. خدای متعال در آیه ۶۰ یاسین میفرماید: «مگر ما با هم قرار نداشتیم شیطان را نپرستی؟» علامه طباطبایی میگوید که عبارت قشنگ: «يا بَنِي آدَمَ». چرا میگوید «يَا بَنِي آدَمَ»؟ میخواهد بگوید شما بچهی آن کسی هستید که شیطان بهش سجده نکرد. به خاطر اینکه شیطان به باباتان سجده نکرد، بیرونش کردم (اخراجش کردم). بعد شما رفتید آنی که باباتان سجده نکرد را میپرستید! «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» بابا این دشمنت است. یک کلمه دیگر آمد به اسم «عدو». با این کلمه کار داریم. نقشه میدهد به ما. «وَأَنِ اعْبُدُونِي» قرارمان چی بود؟ من را بپرستید. همان قرار، همان غرض. «هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» به یک کلمه جدیدی رسیدیم. اگر تخته داشتم اینجا الان با تخته یا پاورپوینت توضیح میدادم. معارف قرآنی خوب تحلیل بشود. منبر جایی باشد که معارف تحلیل بشود. دیگر قرار نیست شعر بگوییم، از خودمان ببافیم. باید متن دین را ... شما اینجا نیامدین صبح جمعه از خوابتان بزنید از استراحت آخر هفتهتان بزنید خدا و پیغمبر و دین را بشنوید. صبح جمعه یاد امام زمان. معرفتمان را همهمان به امام زمان افزایش بدهیم. دیگر بنده مسئولم نسبت به وقت شما. بعد مطلب متقن گفته بشود. فرمود من را بپرستید، همین صراط مستقیم است. یک کلمه عبودیت داشتیم، در قطعه اول پازل. حالا در قطعه دوم، عبودیت چیست؟ در نگاه قرآن صراط مستقیم است. دوباره برگردیم. اول گفت آخرش همه خداپرست میشوید. عبودیت را هم گفت چیست؟ صراط مستقیم است. یعنی چی؟ یعنی آخرش عالم میافتد بر مدار صراط مستقیم. همهتان وارد صراط مستقیم میشوید. حالا قویتر و ضعیفتر. موانع صراط مستقیم برداشته میشود. از کسانی و چیزهایی که شما را از صراط مستقیم دور میکرد. که اینجا فرمود بندگی شیطان و پرستش شیطان است. خارج میشوید. فرمود عالم این شکلی میشود که برای من شریک نمیگیرند. در این آیه فرمود شریک کیست؟ شیطان است. یعنی آخرالزمان حرف اول و آخر را کی میزند؟ پایان تاریخ خداست، نه شیطان. درسته؟ این هم قطعه دوم حل شد.
بریم قطعه سوم. قطعه سوم این است. خب، در همین آیه هم داشتیم که شیطان روبروی صراط مستقیم قرار دارد. ولی یک آیه دیگر داریم در سوره مبارکه اعراف آیه ۱۶. میفرماید: «من وقتی شیطان را بیرون کردم، شیطان برگشت به من یک حرفی زد.» گفت: «فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» گفت: «خدایا من را از اینجا بیرون کردی؟ باشد. من هم دارم برای بندههایت میروم.» چکار میکنم؟ برنامه شیطان چیست؟ «میروم سر صراط مستقیم مینشینم. نمیگذارم کسی به صراط مستقیم برسد. بعد میگوید «مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ» از چهار طرف هم میروم، نمیگذارم کسی به صراط مستقیم برسد. هم از جلو، هم از عقب، هم از راست، هم از چپ.» علامه طباطبایی بحث بسیار بینظیری را اینجا ارائه میدهند در جلد ۸ المیزان که مطالب فوقالعادهای دارد. حیف که فرصت (تکتک اینها را باید یک جلسه بحث میکرد.) پس شیطان، کار شیطان چیست؟ برنامهاش چیست؟ نمیگذارد شما به صراط مستقیم برسید. بشریت به صراط مستقیم برسد. آخر شیطان شکست میخورد. آخر تاریخ آنی که شیطان میخواست نمیشود. همهتان به صراط مستقیم میرسید. شیطان زور خود را میزند، ولی میبازد. نمیتواند مانع بشود از اینکه مردم، بشریت به صراط مستقیم برسند. به بندگی خدا برسند. آخر برد با من است. این هم شد قطعه سوم.
بریم قطعه چهارم. بچه (چه) قطعه چهارمی که از اینجا دیگر داستان یک چیز دیگر میشود. پس آخرش بندگی خدا همه جا را میگیرد. بندگی خدا در برابر بندگی شیطان بود. شیطان هم همه هدف و کارش این است که نگذارد شما به صراط مستقیم برسید که صراط مستقیم هم همان بندگی خداست. حالا میرسیم به این بخش. شیطان کیست؟ بچه این قطعه چهارم بحثمان. آیه ۱۱۲ سوره مبارکه انعام: «وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ». شیطان فقط شیطان جنی نیست. شیطان انسی هم داریم. یک سری شیاطین جناند و یک سری شیاطین انسان. ویژگی مشترک همهشان چیست؟ چیست؟ کسی را شیطان میکند؟ چه جنش را، چه انسش را. ویژگی مشترکشان چیست؟ اینجا چی میگوید؟ «وَلِكُلِ نَبِيٍّ عَدُوًّا». «عَدُوًّا» دشمنی با پیغمبران. دشمن. به یک کلمه جدید رسیدیم. شیطان کیست؟ دشمن پیغمبر. دشمن مؤمنین. این دشمن یا جن است، میشود شیطان جنی. یا انس است، میشود شیطان انسی. بعد میگوید اینها هم همه با همدیگر ارتباط دارند. «يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا». آن شیاطین جنی به شیاطین انسی القائاتی دارد. شیاطین انسی هم به همدیگر القائاتی دارند. با همدیگر رابطهای دارند. روابط مرموزی دارند. وحی میکنند به همدیگر. وحی کلمه عجیب و غریبی است. به طور نامحسوس. به قول ما به تله پاتی (تلهپاتی) روی همدیگر اثر دارند. امواجی بین اینها رد و بدل میشود. روی هم اثر میگذارند. حرفهایی را به همدیگر منتقل میکنند که این خروجی اینها میشود انحراف. خب، به کلمه چهارم رسیدیم. کلمه «عدو». دوباره برگردیم. یک دور سیر بحث، خسته که نشدید؟ همه سرحالند؟ احسن! احسنتم! ماشاءالله. انشاءالله که با همین آمادگی به زودی انشاءالله پای رکاب امام زمان فداکاری بکنیم انشاءالله.
پس چی شد؟ خدای متعال فرمود آخرش عالم را بندگی میگیرد. یعنی نمیگذارم شیطان شما را وادار به پرستش خودش بکند و نمیگذارم شیطان مزاحم شما بشود که به صراط مستقیم برسید و این شیطان، هر دشمن انسی و جنی انبیاست. یعنی آخرش دست و بال دشمنان انبیا را قطع میکنم. نمیگذارم دشمنان دین، دشمن پیغمبر کارش پیش برود. دشمن پیغمبر هم تمام کارش که شیطان است. همه هدفش این است که نگذارد شما به صراط مستقیم برسید. نگذارد بنده خدا بشود.
قطعه پنجم بحث: هر پیغمبری دشمنی داشته، دشمنانی داشته. پیغمبر ما در ردۀ (رده) دشمنانش کی در رأس دشمنان است؟ بریم سراغ آیهاش. هر کدام بحثهای مفصلی داشت که بنده دیگر رد کردم برای اینکه آن نقشه را بهش بپردازیم. آیه ۸۲ سوره مبارکه مائده. این سوره مبارکه مائده عجیب است. یک جلسه هم یک اشارهای کردم بعد یادم رفت نکتهاش را بگویم. سوره مبارکه مائده آخرین سورهای است که به صورت سورهای جامع بر پیغمبر اکرم نازل شده و بیشتر محتوایش هم در مورد ولایت، آیات غدیر و آیات مرتبط با ولایت امیرالمؤمنین نوعاً در سوره مبارکه مائده است. آن سنگ آخر کار پیغمبر بوده که به پیغمبر فرمود اگر این را نگویی اصلاً هیچ کاری نکردی. «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» بگو که داستان غدیر بود. این را نگویی اصلاً تو رسالت من را به جا نیاوردی. تو پیغمبر من نبودی. همانجور که این اسلام را قبول نمیکرد بدون ولایت امیرالمؤمنین، رسالت پیغمبر هم قبول نمیکرد بدون ابلاغ ولایت. همه را گفتی، این را نگفتی، تو که پیغمبر من نبودی. نصب صریح قرآن خطاب به پیغمبر. اگر این را نگویی اصلاً تو پیغمبر من نبودی. «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اصلاً رسالت را به جا نیاوردی. تو پیغمبر من نبودی. اصلش این بود. سنگ اصلی این بود. پروانه این ساختمان، آن مجوز، آن نخ اسکناس... همهاش این بود. همه اسکناس هست. نخ به چه درد میخورد؟ پول نیستش که. (من را) قبول ندارم، پول دادی به من، پول آوردند و قبول ندارم. سوره مبارکه مائده این سوره است. لذا بحثهای در سوره مبارکه مائده بحثهای عجیبی است. این آیات که میخواهم عرض بکنم در سوره مبارکه مائده است. آیه ۸۲: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» گفتیم شیطان کیست؟ یک بار دیگر: دشمن پیغمبر. دشمن هر پیغمبری شیطان روبروی آن پیغمبر بود. حالا شدیدترین دشمن در برابر پیغمبر و طرفدارانش، این جناح مؤمنین. شدیدترین دشمن یعنی شدیدترین شیطان در برابر اینها کیان؟ یهود و مشرکین. اول یهود را گفته، بعد مشرک. جالب است اینجا هم باز علامه طباطبایی در جلد ۶ المیزان بحث را ارائه میدهند، میفرمایند که قرآن معمولاً یهود و نصارا را از هم تفکیک نمیکند. مسیحیها حالا ماها یکم اینها را تطهیر میکنیم، خوب معرفی میکنیم. ولی سابقه تاریخیشان اینها خیلی سابقه درخشانی نیست. اعتقاداتشان که اعتقادات عجیبی است. «ان الله هو المسیح ابن مریم». رسماً گفتند الله همین عیسی است. الله عیسی. عیسیپرست بودند. سه تا خدا قبول داشتند. «ان الله ثالث ثلاث». جنایتهایی کردند در طول تاریخ مسیحیت. خیلی سابقه درخشانی ندارد. قرآن معمولاً با تعبیر «اهل کتاب» از اینها یاد میکند و موضع قرآن در برابر اهل کتاب، موضع سخته. در سختی جریان مقابل اینها را قرار میدهد. اهل کتاب، اهل کتابی که کتاب دارند ولی اهل عمل نیستند. عمل نمیکنند. به ظاهر خودشان را اهل تورات و انجیل نشان میدهند، ولی هیچ نسبتی با تورات و انجیل ندارند. تازه همینها را هم تحریف. خودش یک بحث مفصلی میطلبد و چندین جلسه در مورد همین بحث بشود. اهل کتاب در فرهنگ قرآن جماعت پلیدیاند. جبهه مقابلند. ولی در خود اهل کتاب، خدای متعال اینها را دو گروه کرده، گفته همهشان یک سطح نیستندها. یهودیها خیلی بدترند از مسیحی. بعد در همین آیه میفرماید: «وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ». در اینهایی که در جناح مقابل شما روبروی شما هستند، آن سر دشمنی یهود و مشرکین است. این ته دشمنی که اتفاقاً خیلی به شما نزدیک است، یکم با همدیگر میتوانید راه بیایید، کیانند؟ مسیحیان. «الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ». بعد توضیح هم میدهد: «ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ» که علامه طباطبایی در مورد این هم یک بحث فوقالعاده ذیل این آیه دارد. میفرماید چرا مسیحیها یک آب پاکترند؟ بهترند؟ چون بالاخره در فرهنگ اینها رهبانیت هست، دوری از دنیا هست. آن علمایشان، برجستگانشان، قسیسینشان که میشوند همین کشیشهایی که ما میگوییم، اینها بالاخره میروند یک گوشهای. دنبال دزدی و دلهدزدی و جرم و جنایت آشکار نیستند. درسته غلط کاری که میکنند، ولی یک آب پاکتری است. لااقل بالاخره در گوشهموشهها حرص به دنیا، دنبال دنیا و اینها خیلی در آنها دیده نمیشود و خیلی تکبر هم ندارند. نرمترند. میشود با اینها گفتگو کرد، ارتباط داشت؛ با اینکه اینها در جبهه مقابلند. ولی آقا آن یهودیهاشان نه. «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً» هم دارد. یعنی دشمنیشان یک چیز پنهان، مخفی نیست. هی نشان میدهند، میبینی این را. در رأس دشمنان شما یهود است.
پس چی شد؟ شیطان اصلی که ما مسلمین باهاش درگیریم در بین انسانها شیطان انس است. شیطان جن. خب، شدیدترینش ابلیس است. در بین انسانهایی که دشمنند با دین، با خدا، با پیغمبر، شدیدترینشان، شدیدترین شیطان، بزرگترین مانع، خطرناکترین، آنی که دندانش از همه تیزتر است. آنی که بیشتر از همه لاشهپاره (لت و پار) میکند. آنی که هیچ رقمه نمیخواهد ما به صراط مستقیم و بندگی خدا برسیم، یهود است. آیه دیگر در قرآن داریم، فقط یک اشارهای بهش (به آن) میکنم در سوره مبارکه حج، آیه ۵۲. این هم قطعه آخر بحثمان. آیه ۵۲ حج میفرماید آقا هر پیغمبری که آمد یک حرکتی بزند، «إِذَا تَمَنَّیٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ». این شیطان وای نمیایستد پیغمبر برود هدفش را انجام بدهد. هر پیغمبری هر طرحی که داشت، هر ایدهای که داشت، هر برنامهای که داشت، هر کاری که داشت، شیطان آمد به هم ریخت. شیطان آمد خرابش کرد. پروژه ظهور که یکی از آرزوهای پیغمبر است. دین کله. شیطان میآید خرابش بکند. در بین شیاطین، شیاطین انس و جن، شیطان انس، دشمنترینش کیست؟ یهود. پس مهمترین مانع برای ظهور و خراب کردن ساختار ظهور کیست؟ این نقشه قرآنی است. حالا بعضیها میگویند آقا سفیانی، سفیانی نه یهود است و نه مشرک است. با این نقشه قرآنی معلوم میشود سفیانی هم پیشکرده یهود است! البته روایات هم اگر خوب دقت بکنیم، کنار هم بزنیم، به همچین نقشهای میرسیم. جغرافیای درگیریهای قبل از ظهور هم این شکلی میشود. درگیریها اصلش با یهود است. حالا یهود یا خودش مستقیم ما را میزند، یا نیروهای نیابتی میفرستد. یک جورایی هم این تحلیل اثبات میشود که در طول تاریخ اسلام، پشت هر فتنه، یهود بوده. که بعضیها این را بحثهایی هم کردند، این را تقریباً میشود پذیرفت بر اساس این آیه قرآن، چون شدیدترین دشمن یهود است. روایاتی هم داریم که این را تأیید میکند.
بخوانم و بحث را جمع بکنیم. روایتی داریم در کتاب تفسیر برهان. این روایت خیلی نیاز به بحث دارد. فقط اجمالاً عرض میکنم، چون نکته دارد. یک آیهای داریم، میفرماید: «وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» که اول سوره مبارکه اسراء است. میگوید شما دو بار فساد کردید. یک بار هم دیگر شدیداً دیگر همهچیز را به اوجش رساندید و «عَلَوْتُمْ عُلُوًّا كَبِيرًا». بعد از این من دیگر پدرتان را در میآورم. این آیه را در این روایت از امام صادق (علیه السلام) ... این هم روایت شیعی است. نقشه را از قرآن گرفتیم، حالا میآییم در روایت میبینیم روایت هم دارد نکات عجیبی میگوید. یک زاویهای دارد به ما میدهد. اصلاً بحث را به جای دیگر دارد میکشاند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «این دو تا فسادی که بنی اسرائیل (یعنی یهود) کردند، که بنی اسرائیل هم به یهود گفته میشود، هم به نصارا. ولی بیشتر به یهود تطبیق دارد، خصوصاً با این آیه که خواندیم که بین یهود و نصارا هم یک تفکیکی کرد، آنجایی که دارد شدید برخورد میکند بیشتر یهودیها را دارد میزند.» روایت امام صادق فرمود: «این بنی اسرائیل آن دو تا کار فساد بزرگی که کردند چی بود؟ قتل امیرالمؤمنین و طعن الحسن بن علی.» دو تا فساد بزرگی که یهودیها کردند، این بود: «امیرالمؤمنین را کشتند و امام حسن را مجروح.» آقا مگر امیرالمؤمنین را ابن ملجم نکشت؟ چه داستانی؟ چیز دیگری شد. کجای تاریخ گفته بودند یهودیها کشتند؟ داستان امام حسن چه ربطی دارد به یهودیها؟ از عجایب یهود این است که همیشه نامحسوس. الان که تکنولوژی و رسانه و همه جای دنیا گوشی در جیب همه است، اینقدر نامحسوس است، خیلیها نمیفهمند یهود دارد چه کار میکند. ۱۵۰۰ سال پیش در تاریخ ببینیم مثلاً نشانههای واضح از یهود پیدا کنید؟ این نقشه قرآنی میگویم خیلی کمک میکند. خیلی مسائل را عوض میکند. معلوم میشود در قتل تمام اهل بیت ما یهودیها نقش داشتند. رد پایش هم تا حدی محسوس است. حضرت به ابن ملجم فرمود: «تو آن کسی هستی که یک زن یهودی به تو شیر داده. تو قاتل منی.» چرا امیرالمؤمنین باید دست بگذارد روی اینکه یک زن یهودی به ابن ملجم شیر داده؟ سمی که برای امام حسن مجتبی گرفتند، از پادشاه روم گرفتند. چرا از او گرفتند؟ چه رابطهای بود؟ معاویه از کی خط میگرفت در طرح ترور امام حسن مجتبی؟ قرآن فرمود: «شدیدترین دشمن شما در بین انسانها یهود است.» شیطان اصلی. اینها به هم خط میدهند، ولی به صورت مرموز. «یُوحی». نمیفهمی. ردیابی نمیشود کرد. بین خودشان است. رد پا ندارد. اینها قرآنهاست. آیات ساده را کنار هم بگذاریم به همچین چیدمان عجیبی برسیم. دوستان توجه دارند به این نکات؟ چهار پنج تا آیه بود که شاید همهتان هم شنیده بودید. آیا ولی یک نقشهای رسماً (این) روایت امام صادق میفرمایند که آقا قتل امیرالمؤمنین فساد بنی اسرائیل بود. ترور امام مجتبی فساد بنی اسرائیل بود. اینها دو تا فسادشان بود. ولی دیگر کجا کار را به اوج رساندند؟ «وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا» کجا بود؟ «قتل الحسین (علیه السلام).» آنجایی که دیگر کار را به اوج رساندید. وقتی بود که شما حسین ابن علی را کشتید. کجا یهودیها امام حسین را کشتند؟ دیگر حالا باید بروی در تاریخ. داستان سرجون، بحثهای این شکلی و نقشی که داشت و ایدهای که داد به عبیدالله و این داستانها و ارتباطات یزید با یهود که همهاش هم معمولاً مخفیانه و مرموز بود. روی کار را که نگاه میکنی فکر میکنی یزید است. شدیدترین دشمن انسی ما یهود و مشرکین است. میگردند بین چهار تا به ظاهر مسلمان. قرآن این مسلمین را جز مشرکین حساب نکرده. اشتباه نکنید. مشرکین همان بتپرستها و اینها. ولی اینها همدست یهودند. یعنی باز پروژه دست یهود است. میگردد بین چهار تا مسلمان نادان یکی را هم پیدا میکند، میشود داعش. رهبر معظم انقلاب در سخنرانی ۱۴ خردادشان، اوایل ظهور داعش فرمود: «ما داعش را دشمن اصلی نمیدانیم.» بعد یک آیه عجیبی هم ایشان موقع خواند که بنده وقتی از تلویزیون نگاه کردم خشکم زد. یکهو ایشان فرمود: «ما خطاب به این داعشیها آن آیهای را میخوانیم که هابیل خطاب به قابیل گفت: «لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ» برادر تو اگر دست دراز کنی من را بکشی، من دست دراز نمیکنم تو را بکشم.» بعد ایشان فرمود: «البته هرکی به ما حمله کند دفاع میکنیم، ولی نگاهمان به داعش این است؛ یک برادر جنایتکار.» آقا داعش است. داعش برادر جنایتکار ماست. یکی تحریکش کرده. دیدید یک زمینههایی دارد برای دشمنی. یهود خبیث. آن دشمنیاش از همه بیشتر است. همه شیطان انس این است. همه برنامهها زیر سر این نامسلمان (لامصب) است. دشمن اصلی نیست. داعش هم دشمن اصلی ما نیست. تکه پارهشان میکنیم. شما برادرت بنشیند سرت را ببرد، چه کار میکنی؟ میزنیاش دیگر. برادرت اگر چاقو هم زد که از خودت دفاع کنی، افتاد کنار. دیدی هنوز نمرده، چه کار میکنی؟ مینشینی سرش را میبری؟ بیمارستان.
ایشان دستور داده بود به فرماندههای سپاه قدس، فرمانده... و سعی کنید تا میتوانید داعشی کمتر کشته بشود. بعضی از فرماندههای سپاه قدس گفته بودند: «ما مانده بودیم برای چی آخه؟» اوایل که در برابر سوریه فرموده بود که "مراقبت کنید از دو طرف کمتر کشته داده بشود." داعشیها هم کمتر کشته بشود. بالاخره برادرت است این. اگر بفهمد دشمن اصلیاش یهود است، این هم روبروی او. این حواسش نیست. چرا میگوییم این نشانهها خیلی امیدوارکننده است برای ظهور؟ چون دارد دست یهود رو میشود. همه عالم دارد متوجه میشود که بابا این «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً»... این همه دشمنیهای دیگر دارد میرود به حاشیه. خیلی امیدوارکننده است. ما تطبیق نمیدهیم، ولی امیدواریم. همان سبک آقای بهجت. خیلی امید داریم. خیلی هوا، هوای ظهور است. چون شیطان دارد لو میرود. دست و بال شیطان دارد قطع میشود. شیطان انس را داریم به قول این جوانها خفتش میکنیم. داریم میگیریمش. شرایط ظهور شرایطی است که شیطان میرود کنج رینگ. میافتد زیر ضربه. از زور میافتد. این شرایط ظهور است و انشاءالله آقا میآید و انشاءالله نابودش میکنیم. ذبح شیطان طبق روایات توسط امام زمان هم شیطان انس و هم شیطان جن. و که (که) شیطان انس در رأسش یهودیها بودند. فرمود: «اینها بالاترین جنایتی که کردند، قتل الحسین (علیه السلام).» بشارتش را بگویم صبح جمعه بشنوید و اشک. فرمود: «ولی اینطور نمیماند. خیلی جنایت کردید، خیلی فساد کردید، امیرالمؤمنین را کشتید، حسن بن علی را ترور کردید، حسین را کشتید.» «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا» اوضاع عوض میشود. امام صادق فرمود: «یعنی اذا جاء نصر الحسین.» ولی من انتقام حسین را ازتان (از شما) میگیرم. چه کار میکنم؟ «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا» بندگانی از خودم را. باز بحث بنده را. چون آنی (آن کسی) روبروی شیطان میایستد که بنده باشد. چه کار کنیم به درد امام زمان بخوریم؟ ببین خروجی این بحث چقدر به درد بخور است. آدمهای امام زمان کیند؟ بندهاند. چه کار کنی به درد امام زمان بخوریم؟ بنده بشویم. کیا دشمن امام زمان میشوند؟ هرکی حرفگوشکن شیطان است، چه شیطان انس، چه شیطان جن. نقشه دستت آمد؟ دیدی چقدر قشنگ شد همهچیز؟ چه کار باید کرد؟ جامعه را چه کار کنیم آماده ظهور بشود؟ سعی کن همه بروند به سمت بندگی. حرفگوشکن شیطان دیگر نباشند. حرفگوشکن خدا باشند. حرفگوشکن شیطان انس نباشند. حرفگوشکن شیطان جن نباشند. آنهایی که حرف شیطان انس را اکو میکنند در جامعه یا زمینه فراهم میکنند یا راحت حرفشان را بزنند. فضای مجازی، سختافزار، نرمافزار. کاری میکنند یهودیها، دشمنها، حرفشان را راحتتر، القائاتشان را بهتر برسانند. اینها سربازهای شیطانند. در جامعه پیدایشان کن. گرفتی نقشه چقدر مطلب دارد این نقشه وقتی دستت باشد.
فرمود: «ولی اینطور نمیماند. من وقتی بخواهم انتقام حسین را بگیرم، بندگانی از خودم را مبعوث میکنم. اولی «بَأْسٍ شَدِيدٍ» که اینها خیلی پرتوانند. «فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ» میآیند از تو لانههایتان پیدایتان میکنند، پدرتان را در میآورند.» امام صادق این عبارت را هم توضیح داد. فرمود: «قَوْمٌ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ لَا يَدَعُونَ لِآلِ مُحَمَّدٍ وَتْرًا إِلَّا أَخَذُوا.» صلواتش را بفرستند. (اللهم صل علی محمد و آل محمد). فرمود: «کیا انتقام خون حسین را از بنی اسرائیل و یهودیها میگیرند؟ اینها یک قومیاند که حالا بحث دیگری میطلبد. در بعضی روایات دیگر این قوم را گفتند که پایگاهشان قم است. فرماندهشان قمی است. مکتب قم، جریان قم. اینها یک قومیاند که ریشهشان آنجاست. نه اینکه همهشان قمیاند، نه. ریشه فکریشان از قم است. پایگاه فکریشان از قم است. اینها یک قومیاند، خدا اینها را برمیانگیزد قبل از قیام امام زمان.» توجه بکنید. وزیر (چقدر) گفته بودند که آقا این... ما روایتی نداریم که مثلاً با یهودیها قبل از ظهور درگیر میشویم. این چی دارد میگوید پس؟ میگوید قبل از ظهور امام زمان. امام صادق میفرماید که اینها میروند سر وقت یهودیها، سر وقت بنی اسرائیل و میروند. هیچ خونی از ما آل پیامبر نیست مگر اینکه اینها شروع میکنند به انتقامش. یعنی این جریانی که راه میافتد قبل از ظهور امام زمان، که حضرت میآیند کار را تمام میکنند، یک جریانی راه میافتد به انتقام گرفتن از بنی اسرائیل بابت تمام خونهایی که ریختند. داستان الان دیگر داستان انتقام از این چهار تا بچه در غزه نیست. داستان تمام تاریخ است. داستان تمام دشمنیهاست. داستان تمام فتنههایی که اینها کردند. داستان انتقام خون اباعبدالله. امام زمان هم که میآیند میگویند: «یا لثارات الحسین.» و در عین حال حرکت میکنند به سمت قدس. بخشی از انتقام خون امام حسین در قدس. آیات و روایات فراوانی هم در این موضوع میشود آورد که الان وقتش نیست وگرنه آن هم مفصل عرض میکردم خدمتتان. عامل قتل، مسبب قتل، یهود بوده در همه جنایتهای تاریخی، اینها اصل بودند. و انشاءالله قبل از ظهور مردان بنده قدرتمندی میروند به سمت اینها «فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ» از تو لانههایشان تک تک پیدایشان میکنند، پدرشان را در میآورند. چون اینها سهیماند در همه جنایتهای تاریخی. نگو آقا اینها که این دوره بودند، نه. اینها سهیماند که یک روزی روایتش را همینجا خواندم و توضیحش را عرض کردم. امام زمان فرمود که: «بگو این زخمهای جنگ صفین است.» اینها هم شریک. انتقام خون حسین را از بنی اسرائیل میگیرند.
بروم در روضه داغ دلتان تازه بشود. خیلی جنایتها کرده یهود در طول تاریخ. یکی از این جنایتهایشان را میخواهم اشاره بکنم. کمتر شاید به آن پرداخته شده. ایام میلاد زینب کبری (سلام الله علیها) است. فردا شب شب میلاد این بانو. این روضه تقدیم به ساحت قدسی زینب کبری. این جمله معروف البته سند آنچنانی ندارد، ولی خب با این قرائنی که عرض کردیم تقریباً میشود پذیرفت که از امام سجاد پرسیدند: «کجا بیشتر از همه به شما سخت گذشت؟» این جور نقل شده از حضرت. حضرت سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام.» شام یک چیز دیگر بود. چرا شام یک چیز دیگری بود؟ جاهای دیگر که درگیر شدند، نیروهای یهودیها بودند، ولی در شام خود یهودیها هم بودند. برو در عمق روضه. بعد من برایت عبارت مقتل را بخوانم. این زن و بچه را که با دست بسته آوردند، اینجا که رسید آوردند، اینها را مانور دادند جلوی یهودیها. اینها داغ دلشان آرام شد که انتقام خیبر را گرفتم. از امیرالمؤمنین. مردهای ما را اسیر کردی در خیبر. دختر، انتقام پایگاه زندگی اینها بود. عرض کردم قرائنی نشان میدهد از زمان خلیفه دوم اینها به آن منطقه فلسطین و شامات سوق داده شدند و پایگاه زندگیشان، تعداد زیادیشان همان منطقه بود. شامات بود که سوریه و دمشق و اینها میشود. یهودی زیاد داشت. این اسرا یک طرف داستانش به این بود که آمدند و بعد از این مردم کف و سوت و اینها. آن جنبه اصلی این داغ این بود که اینها را جلوی یهودیها چرخاندند. جلوی یهودیان زن و بچه را خوار کردند. یهودیها به اینها متلک گفتند. یهودیها به اینها سنگ پرتاب کردند. اینها تا اینجا تحلیل. حالا مقتل (برایت) بخوانم. ابن جوزی. این جزو مقاتل معتبر ماست. کتاب «بستان الواعظین و ریاض السامعین» جزو مقاتل مطرح و معتبر ماست. در صفحه ۲۶۳ نقل میکند. خیلی این عبارات، عبارات سنگینی است. عباراتی است که باید مثلاً ایام عاشورا در آن حال و هوا خواند، ولی چون روضه جلسهمان و روضه بحثمان است، نمیتوانم نگویم. عذرخواهی میکنم بابت اینکه این روضه کمی مکشوف است و احتمالاً اذیتتان میکند. عبارت به همین ترتیبی که عرض میکنم. کلاً جریان کربلا به این نحو میگوید:
میگوید که: «إن الحسین (علیه السلام) مات عطشاناً.» (نام استسقا ما انهن قل) میگوید: «حسین وقتی داشت کشته میشد، درخواست آب کرد، فمنع منه، بهش آب ندادند. وقتل و هو عطشان، با لب تشنه کشتنش. و أعطاه الله تعالی حتى سقاه من شراب الجنة، با لب تشنه رفت، خدا از شراب بهش سیرابش کرد. و ذبح ذبحاً، ولی ذبح عجیبی شد حسین بن (علی). و سُبِيَ حرمه، زن و بچهاش هم اسیر شدند. بعضی عبارات اصلاً ترجمهاش خیلی سخت است. و همٌلت مکاشفات رؤوس، ترجمهاش بماند. همین قدر فقط بدانی که با وضع بد این زن و بچه را بردند «على الأكوار» به غیر (یعنی) بدون محمل و (پایگاه) کجاوهای. سوار بر مرکبهای بدون پالان، بدون اینکه جای پا داشته باشد حتی. «حتى دخلوا دمشق». ببین همه را سریع گفت. اینجا که میرسد یکم زوم میکند راوی. یک اتفاقی اینجا افتاده. یکم دارد با جزئیات بیشتر میگوید. این روضه اصلی که من و تو را امروز باید آتش بزند. «اینها را برد فرستاد دمشق و رأس الحسین بینهنّ علی الرِّماح.» سر حسین هم بر نیزه بود بین اینها. «إذا بكت إحداهنّ على رؤيته، ضربها حارثٌ بالسوط». اگر این زن و بچه نگاهشان وقتی وقتی به این سر بر نیزه میافتاد، کسی اگر گریه میکرد با شلاق میزدنش. بگویم این عبارت را یا آتش بگیرم؟ آماده کن خودت را برای اینکه انتقام بگیری از یهودیها. «وَ وَقَفَ أَهْلُ الذِمَّةِ، اليَهُود و النَّصَارَىٰ لَهُمْ فِي سُوقِ دِمَشْقَ». یهود و نصارا آمدند ایستادند سر راه این اسرا در بازار دمشق. بازار. لازمه توضیح بدهم یا نه؟ این بازاری که میگوید بازار پارچه و لباس و اینها نبود. این بازار بردهفروشها بود. یهود و نصارا آمدند. توضیح دارد آخه. چی بگویم؟ هر اسیری که میآوردند، میبردند بازار. بگذار این زن و بچه را هم اول بردند بازار دمشق. یهود و نصارا آمدند چه کردند؟ «وَ يَبْصُقُونَ فِي وُجُوهِهِم وَ يَرْمُونَهُم بِالحِجَارَةِ». (یعنی) هی تو سر و صورت این زن و بچه تف انداختند. ادامه دارد این روضه که من دیگر واقعاً میبینم خیلی حال شما را بیشتر از این نمیخواهم بگیرم. وضع بشید. ادامه دارد در این مقتل که حالا تازه اینجا آوردند پشت در قصر یزید و وارد قصر یزید کردند و اتفاقاتی که آنجا رقم خورد. فقط یک اشارهای بکنم آخر این مقتل را. هدیه باشد محضر قدسی حضرت زینب کبری. آنجا گفتند که نُه ساعت از روز اثر مبارک اباعبدالله را پشت در قرار دادند. اینجا دارد زینب کبری که حالا لقب ایشان ام کلثوم است. «ان ام کلثوم رفعت» یکهو سر مبارکش را زینب کبری بالا آورد و «فرأت رأس الحسین» نگاهش افتاد به این سر بر سر دار. سر مبارک اباعبدالله. «فبکت». هیچ هم نبود. گریه کرد. خطاب کرد زینب کبری گریه کرد. صدا زد: «یا جدا!» (خطاب به رسول الله) «هذا رأس حبیبك الحسین». یادته چقدر این را دوست داشتی؟ این سر محبوب تو حسین است. مصلوب (شده) دار زدند. به بلندی زدند. «و بكت». گریه کرد. خیلی سخت است این عبارت. تمامش بکنم... «بعض الحُراس» یکی از آن سربازهایی که اینجا ایستاده بود، گریه زینب را که دید، «ضربها سیلیًّا». سیلی بود. «فأصاب وجهها». صورت زینب کبری را گرفت و «شلّت یده مکانها». دست آن ملعون هم همانجا شل شد، فلج شد. دستش.
انشاءالله آقامان بیاید. انشاءالله برویم انشاءالله از این کسانی که اینطور اهانت کردند به زینب کبری انتقام بگیریم. از این شیاطینی که رقص و پایکوبی کردند. از این شیاطینی که سر ارباب ما را به نیزه زدند. از این شیاطین اهانت کردند به این اسرا انتقام بگیریم. به زودی خدایا در فرج آقامان امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکر حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علم، شهدا، فقها، امام راحل، ذویالحقوق، ذویالارحام از (کنار) سفره با برکت زینب کبری مهمان. شب اول قبر زینب کبری به فریادمان برسان. شر ظالم اسرائیل جنایتکار و غاصب آمریکای خبیث را به خودشان برگردان. خدایا نابودی یهود را روزی نسل ما قرار بده. افتخار محو کردن این شیاطین از روی زمین را نصیب ما بفرما. خدایا رهبر عزیز انقلاب حفظ و نصرت (عنایت بفرما). مرزهای اسلام، خصوصاً مجروحین غزه شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. امت اسلام فتح و ظفر و غَلَبِهی نهایی عنایت بفرما. هرچه گفتیم (خیر) و ما بود. هرچه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بنبی و آله رحمالله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سه
امام جمعه
جلسه چهار
امام جمعه
جلسه پنج
امام جمعه
جلسه شش
امام جمعه
جلسه هفت
امام جمعه
جلسه نه
امام جمعه
جلسه ده
امام جمعه
جلسه یازده
امام جمعه
جلسه دوازده
امام جمعه
جلسه سیزده
امام جمعه
در حال بارگذاری نظرات...