نمونهای از تحلیل مسائل فرهنگی در یک فیلم [00:07]
سؤالی اساسی در بحث سواد رسانه؛ چرا این پیام تولید شده است؟ [01:25]
امام هادی (عليهالسلام): جایی که جور غالب است سوء ظن داشتن حق است [03:00]
ترفند کار رسانهای: شکستن ارتکازات در قالب سخنان زیبا [08:23]
روش کار رسانهای: نشان دادن یک امر واضح و ذکر مشابهت آن با مواردی که وضوح کمتری دارند [15:51]
امیرالمؤمنین (عليهالسلام): دلیل نامگذاری شبهه اینست که شبیه حق است [18:15]
استفاده از شمشیر برای تثبیت اعتقادات؛ ویژگی خاص مسیحیان است نه اسلام [19:56]
شعار دروغین آزادی بیان در غرب [24:48]
تحول جدی مردم دنیا بر اثر مشاهده حال خوبِ مردم غزه [27:47]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بحث پیچیده نشود. ببینید، مجموع ارتکازات… حالا آن فیلم را یک اشارهای میکردم، این دو طلبه تا زمانی که طلبه شدند سکانس اول فیلم، حالا رفتیم تو فیلم، میخواهم نمونه بهتان بگویم. ببینید کار فرهنگی چه مدلی است. بحث، آن بحث فیلم نیست. ما از این حال و هوا… نه، بعضیها به ما پیشنهاد میدهند، میگویند آقا بنشین فلانی نقد فیلم کن و تحلیل فیلم. برای سرگرمی دورهمی خوب است مثلاً سه ساعت نقد فلان فیلم و اینها. کار ما این چیزها نیست. ولی حالا از باب نمونه میخواهم بگویم که ببینید، مسائل را با یک زاویه دیگری تحلیل کنید.
چون بعضی وقتها ما فیلم که نگاه میکنیم، «آها! ببین اینجا دست نامحرم را گرفت، ببین این فلان چیز را مثلاً اینجا فلان تهمت را زد به پیغمبر، اینجا فلان متلک را!» همهاش دنبال یک چیز گلدرشتیم. هم در جبهه باطل، هم در جبهه حق. «امام رضا (علیه السلام) گفت: خیلی فیلم خوبی بود، باریکلا! حرم امام رضا، دختر مسلمان شد!» مثلاً خیلی چیز خوبی است، خیلی درس. اینجوری که تحلیل نمیکنند که. مگر این مدلی است؟ مجموعهای را ببینی، مخصوصاً یک کار رسانهای، تهش میخواست چه بهت بگوید؟
تهش چه میخواست بهت بگوید؟ تهش چه نگاهی را در تو میخواست تغییر بدهد؟ اینها سواد رسانه است دیگر. الان تدریس میکنند سواد رسانه؛ یعنی اصلیترین سؤال در سواد رسانه یعنی این: «این پیام برای چه به من تولید کرده؟» «تغییر بدهد چرا باید تغییر بدهد؟» «چرا این باید بگوید؟» چندین سؤال دیگر در سواد رسانه، سؤالاتی است که شما اگر داشته باشی آسیب نمیبینی در برابر پیام رسانه.
حالا ته این فیلم چیست؟ حالا من با شخصیت کارگردان هم کار ندارم که همان را هم اگر آدم تحلیل بکند، بالاخره درخور توجه است که کسی که برای هالیوود فیلم ساخته، دو تا فیلم برای هالیوود ساخته، اینقدر اهلِ برای آنها، بعد احساس دغدغه کردی. کسی که لسآنجلس زندگی میکند، آمده اینجا، رفته در حوزه علمیه، دو تا آخوند پرشین* آورده آلمان. اونا بحثش جداست که شما باید – قرآن گفته- باید در هر پیامی به آن کسی که منتقلکننده پیام است نگاه کنی: «ان جائکم فاسق بنبأ فتبينوا». وقتی فاسقی برایت خبری میآورد، بررسی کنیم، تبین کنی، حسابی قشنگ پردازش کنی یک حسابکتابی؛ این چرا آخه این باید بیاید بگوید؟ چرا الان این باید احساس وظیفه کند که یک چیزی به من بگوید؟ آخوندها فیلم بسازند؟ دلسوز شدند اینها؟ یکهو خیلی علاقهمند شدند به آخوندها؟ جای بحث جدی دارد. من فعلاً وارد آنها نمیشوم. یک کم بدبینی اینجا اشکالی ندارد. این را بدانید، سوءظن اینجاها جزو موارد حق است؛ به خاطر اینکه فرمود: «إذا کان الجور أغلب». روایت از امام هادی علیهالسلام: جایی که جور غالب است، اینجا سوءظن خیر است. و آنجایی که خیر و حق و عدالت غالب است، حق نداری سوءظن داشته باشی. ولی شما تو بازار که نمیتوانی حسن ظن داشته باشی، بگویی بدون چک میدهم طرف ببرد، انشاءالله هر وقت داشت بریزد به حساب. بنشین تا خستگیت دربرود! گفت: «به یکی گفتم: برو خبر مرگ این همکارت را به بچهاش بده، بگو استرس پیدا…» مثلاً اسم همکار اکبر، مثلاً تقیزاده. زنگ خانه اینها را زد و گفت: «خانه اکبر تقیزاده؟» بچه آمد دم در، گفت: «که اکبر تقیزاده کیت است، عمو؟» «بابایم است.» «کجا رفته؟» «رفته سر کار.» گفت: «کی میآید؟» گفت: «غروب.» گفت: «بنشین تا بیاید!» خداحافظ. بازار! یکی پول میدهم بدون چک، انشاءالله میآورد. بنشین تا بیاورد.
اینجا وقتی جور غالب است، شما جایی برای حُسن ظن برایت نمیماند. تو فضای رسانه و صداوسیما و فیلم و کارگردانی سینما، اینجا جایی است که جور فحشا، شامورتی بازی، کثافتکاری به معنای دقیق کلمه، به معنای اتم به کلمه، بهعنوان کسی که بودم در این فضا و کار کردم، دارم به شما میگویم- با تجربه دارم به شما میگویم نه با اطلاعات صرفاً- اینجا فضایی است که شما باید سوءظنت غالب باشد، حتی نسبت به کارهای مذهبی. مذهبی هم سوءظن دارم. وقتی میبینم... داستان برای چه باید تو همچین موضوعی؟ کلیت داستان این است: اینها پا میشوند میخواهند بروند آلمان. یک استادی دارند تو حوزه فیلم ۹۳ ساخته. نمیگذارد طلبهها تو وایبر بروند، تو فیسبوک بروند. با اینترنت مخالف است، میگوید طلبه باید درسش را بخواند. بعد دیگر «ملغمهای» است ها؛ یعنی از اول ملغمه است. آن سکانس اولش، دختر و پسر دارند ایست بازرسی اینها را میگیرند و بعد نسبتشان را میپرسند. بعد دهن پسره را بو میکنند. بعد این بسیجی همان طلبه است که بعد میرود آلمان. آلمان بعد این تحولاتی پیدا میکند، در سفر آخرش متحول میشود. بهصورت جدی، آخر هم با آن دختری که این را دعوت میکند به آلمان ازدواج میکند. مثلاً دختر مسلمان میشود.
مفصل تحلیل این فیلم. اتفاقاً دوست دارم این فیلم را علیالخصوص دوست دارم تحلیل کنم. یعنی چهار و پنج ساعت اگر وقت میگذاشتید، این فیلم را با همدیگر میدیدیم. چون خیلی نکته دارد و به نظرم کارگردانش هوشمندانه - با اینکه خیلی هنرمندانه نساخته- ولی هوشمندانه ساخته. یعنی دقیق زده نقاطی را که باید بزند. یعنی روی خود منی که نگاه میکنم اثرش را میگذارد. منی که نقد هم دارم، اثرش را میگیرم که ببینی دیگر به بقیه چه اثری دارد. نگاه نقادانه نگاه نکند چه بلایی سرش میآید. یک دوگانهای انگار دارد از طلبه درست میکند. طلبه 'منجمد، متحجر، عقبمانده.' ولی نه صریح و شفاف مثل خیلی فیلمهای دیگر. با عناد و بغض، طلبهها را له نمیکند. خیلی با محبت و صمیمیت است. یعنی اتفاقاً استادی که نشان میدهد استاد حوزه است، اثرگذار است. آخر هم آن دختر به دست همین مسلمان میشود. تو غرب هم که میرود خیلی اثرگذار است روی بچهها توی آن دانشگاه آلمان. خیلی اثر دارد. کتابی اول دارد به نام «باغوحش منظم».
بعد نکات جالبی که معمولاً نقدهای جدی ما به غرب است، نه نقدهای آبکی. این آقا در نقد غرب اینها را میگوید. قطع میکنیم. مثلاً تو خیابان آلمان که راه میروند، میگوید: «چقدر اینجا قشنگ است و اینها.» میگوید که «اینها چپاول کردند.» ولی به مرور این حرف کمرنگ میشود تو ساختار فیلم. بعد اینکه آقا که این کتاب را نوشته و این هم با آنها میرود و اتفاقاتی پیش میآید آنجا، این یک حرف ثابتی دارد. میگوید که آقا، یک سری چیزها تو اسلام آزاد است ولی تو کشور ما آزاد نیست. هفت، هشت، ده مورد را لیست میکند تو این سفر، بهعنوان تناقضاتی که بهش میخورد. بخش جدی مطلب اینجاست. از اول هم شروع میشود. مثلاً جاهای مختلف. بعضیهایش هم پرتوپلا است ها! یعنی عموماً پرتوپلا است، نه بعضیهایش. کلاً پرتوپلا است. کلاً مغالطه است. ولی مجموعش دارد یک چیزی را میسازد. میخواهد این ذهنیت را… حالا اصل حرفم خوب است ها! ببینید، خوب دقت کنید، نکته جالبی است؛ فیلم هوشمندانه ساخته شده. اصل حرفی که میخواهد بزند، میخواهد بگوید: آقا، «هر عیب که هست از مسلمانی ماست، اسلام به ذات خود ندارد عیبی.» خیلی حرف درست و خوبی. ولی در قالب بیان این حرف، یک ارتکازاتی را دارد میشکند و این ارتکاز دارد شکل میدهد که آن خیلی خطرناک است. خیلی هم نامحسوس است.
بعد چه کار میکند؟ مواردی را همینطور میآورد کنار هم. مثلاً اولش، این اولین موردش این است: وایبرش آنجا قطع است. ایام فیلتر وایبر. این تو هتل دنبال وصل شدن به وایبر اولی آنها است. بعد آن میگوید که: «این وایبر چطور ایران که بودی مشکل داشت، اینجا که آمدی؟» بعد با دخترها عکس میگیرد، با دخترهای بیحجاب تو آلمان. میگوید: «ایران هم بودی با اینها عکس میگرفتی؟» میگوید: «نه.» میگوید: «این دوم.» دست پیرزن میگیرد رد میکند. میگوید: «آنجا هم بودی این کار را میکردی؟» سومی، با هم میروند استادیوم. میگوید: «اینجا زن و مرد با همدیگر قاطیاند، مشکلی ندارد.» فیلمبرداری میکند. آخونده تو خیابانهای برلین، طرف هم دارد ساز میزند. بعد میگوید: «بیا نگاه کن این چه ساز قشنگی! صداوسیمای ما نمیتواند اجازه ندارد پخش کند، آنجا ممنوع است.» این هم ششمیاش، هفتمیاش، دهمیاش. همین لیست. و بعد چه میشود؟ میروند گفتوگو میکنند تو دانشگاه. حالا داستان پیش میآید. یک کمی هم یک جاهایش را هیجان داده و اینها که پسره میآید تو هتل مثلاً یک چیزی جاساز میکند و بعد زنگ میزند پلیس و بعد آن پسره مثلاً همان کسی بوده که این با خانمش گرفته بود و اینها. این طلبه هم یک طلبه بیعرضهای است. اصلاً کلاً در مجموع منحیثالمجموع او بیعرضه است. اول بسیجی بودم و اصلاً به من نمیخورد به اینکه تو بسیجی. بنده خدا یبوستی که دارد، معلوم نیست چه کار میکردی تو بسیج؟ بزنبهادر بود و مورد منکراتی میگرفته و اینها. آره و حالا حالا آمده طلبه شده، مثلاً: «من خواستم با بعد عقلانی دین آشنا بشوم و طلبه شدم.» خلاصه این آخونده با آن طلبه، همهاش تناقض است. بعد خودش هم هی دارد متأثر میشود.
یکی از صحنههای اول فیلم: وارد حوزه علمیه شده. بعد چند تا توریست آمدهاند دارند عکسبرداری میکنند. آن خادم حوزه: «عکسبرداری ممنوع!» بعد این آخونده که وارد میشود- مهران رجبی- این میگوید که: «اینها فکر کردند اینجا نطنزیم و مثلاً فردو. برای جاسوسی آمدهاند، مثلاً نگاهشان امنیتی است. ما نماینده جمهوری اسلامی.» این جواد عزتی میگوید: «ما نماینده هیچ جا نیستیم. ما برای خودمان با پول شخصی.» بعد آرامآرام، یعنی بهعنوان نماینده جمهوری اسلامی واقعاً معرفیش میکند. رندانه افکار جمهوری اسلامی، صداوسیما، همان حرفهاست. در نقد غرب و اینها، میآید جلوتر و این جلساتی برگزار میکنند توی دانشگاه برلین و خلاصه این شرکت میکند و گفتوگو میکند و یک چالشی ایجاد میکنند. آنها میگویند که: «شما مسلمان، چرا هر جای دنیا جنگی و اینها، پای مسلمانهاست و سر میبرید و اینها؟» جواب میدهد. میگوید: «مگر تو جنگ جهانی مسیحیها با همدیگر نمیجنگیدند؟» از این حرفها.
بعد خدمت شما عرض کنم که باز میآید جلوتر، اینها را وادار میکند به اینکه تفکیک کنند بین این مسلمان با آن مسلمان. همانجور که بین این مسیحی با آن مسیحی فرق است. گفتوگو خیلی ساده و دودقیقهای و درپیت، با ادبیات کاملاً درپیت، اثر میگذارد و کُل آن دانشگاه متأثر میشوند. آن دختر هم که پسر را دعوت کرده بود، آن هم دیگر سعی میکند مسلمان بشود، مسلمان میشود. حالا بماند دیگر توی داستان پردازش قضیه. برمیگردند اینها ایران. دوباره وارد حوزه دارد میشود. توریستها وایسادهاند دارند عکس میگیرند. خادم وایساده، میگوید: «عکس نگیر!» بعد صحنه بعدی نشان میدهد که یکی از این طلبهها، بعد دارد با طلبه صحبت میکند. میگوید: «پهنای باند اینجا را افزایش بدهید.» میگوید: «آقا، چقدر؟» میگوید: «بالاترینش. آنقدری که طلبهها خوب چی کنند؟ بروند تو اینترنت.» و طرح جلد کتاب این را عوض کرده: «باغوحش منظم.» «محتوای کتاب هم شما قرار بود ویرایشش بکنی، کی میدهی؟» گفت: «من فایل Wordش را برایت میفرستم. خیلی مثلاً ویرایش شده.» آن کتاب نظرم عوض شده. و نشان میدهد که آن دختره آمده مثلاً ایران و دارد مسلمان میشود.
حالا کار ندارم از جهت کیفیت فیلم واقعاً ضعیف است. ارزش دیدن ندارد از جهت ساخت فیلم. نه داستان دارد، نه جذابیت رمان دارد، نه هیچچیز، هیچچیز ندارد. ولی از جهت ور رفتن با این ارتکازی که گفتم، و کار فرهنگیش واقعاً یک کار دقیقی است. یعنی حسابی روی آن کار کرده. چه میخواهد بگوید این فیلم؟ خوب گوش بده. اصلاً اینهایی که الان گفتم محتوا و مقصود فیلم نبود. یک چیزی میخواهد بگوید که اصلاً به ذهن شما ابتدا و در اثر دیدن فیلم بهصورت عادی نمیآید. رسوخ میکند در ذهن، آن هم چیست؟ میگوید: «ببین، تو یک سری اطلاعات غلط دیگران با رسانه.» هیچ اشاره صریحی به این حرف تو این فیلم نیست. ولی من با نویسنده و کارگردانشان مباهله میکنم سر اینکه تو این را خواستی بگویی. میخواهد بگوید که: آقا، شما یک سری اطلاعات دارید در مورد غرب، یک پیشفرضهایی داریم. آنها محصول رسانه است. دو، مجری جلسه تو دانشگاه برلین میگوید: «این حرفهایی که تو میزنی به خاطر رسانه است. رسانهها گفتند که هر مسلمانی دا…» بعد گفتوگو که میکند با عموم تأیید میکنند. حرف که اینجوری نیست. میخواهد بگوید: «آنها یک سری اطلاعات غلط در مورد اسلام دارند، پیشفرض غلط در مورد اسلام دارند. محصول رسانه شما.» محصول رسانه این چیزهایی که در مورد غرب شنیدی، «باغوحش منظم» و اینها همه جاسوسند و این قضایا. که حالا بماند.
خود این عبارات باید روی تکتکش کار بشود که آیا ما همه اینها را در یک سطح به همین شکلی واقعاً اعتقاد داریم یا نه؟ کدامش عمیقتر است؟ کدامش سطحیتر است؟ کدامش با چه ادبیات و ابعادی گفته میشود؟ تو ذهن نمونه کار یک بخش از کار رسانه همین جمعبندی است دیگر. یک دانه، دو تا، سه تا غلط را میگذارد، بعد چهار، پنج تا دیگر هم مشابه سازی. روی کار داشتم. ستاره: «دیدی خیلی غلط بود؟» آن چهارمی هم که میگویی آن هم شبیه همین است. آن پنجمی هم شبیه همین است. ششمی هم شبیه همین. در را باز میکند. دو تا از آن باورهای واضح غلط تو را زد. بقیهاش را هم با یک مشابهتسازیهایی میآورد لای در. خیلی کار رندانهای در رسانه است که ما از این غافلیم و اگر وقت بود دانه به دانه روی مسائل کار میکردیم معلوم میشد چقدر کار پیچیده است. همیشه و همهجا همین استها. فرعون هم همین کار را میکرد. ما هم از این ابزارها باید استفاده بکنیم در مسیر حقش و نشان دادن تشابهات که یک واضح باطلی را باید نشان داد، بعد اونی که کمتر معلوم است را تشابهاتش را بهصورت دقیق و واضح و عقلی و مبرهن نشان داد.
جهاد تبیین که گفته میشود، یک اصطلاح عام میاندازیم، بعد هرکی هم فکر میکند با یک گوشی و یک دوربین و اینها میآید جهاد تبیین میکند: «پول بدهم من میخورم.» یعنی واژهها به ابتذال گرفته میشود و به ابتذال کشیده میشود، به لجَن کشیده میشود. جهاد تبیین، اصلاً آن جهاد تبیینی که گفتند کار کسی است که اصلاً این یک بخشی از جهاد تبیین همین است که تو باید اول از حیثیت خودت بهعنوان یک جهادگر و یک مبین دفاع کنی. نه اینکه خودت داری همه اینها را به لجَن میکشی به اسم جهاد! «شماره کارت گذاشتهام، ملت پول بدهند، میروم با بچههایم میخورم.» افرادی که یکم معتبرند اینجا بزنیم وگرنه روی تکتک این مواردی که الان معتبرند دست میگذاشتیم. ببینید به اینستاگرام خودمان… همین بلاگرهای صورتی و قهوهای و آبی و سفید و همهرنگ مو میخواهد بگوید: آقا، آنها یک سری اطلاعات غلط و ذهنیتهای غلط دارند، محصول رسانهشان است. شما هم یک سری ذهنیتهای غلط داری، محصول رسالت شما. «غربیا را ندیدید متنفرم.» ببین، این طلبه پا میشود میرود، خوشش میآید، میخواهد ازدواج کند. این هم میرود رفیق میشود، آن کتاب نوشته، نظرش عوض میشود وقتی میرود آنجا. و ما باید دوتایی با همدیگر گفتوگو کنیم. گفتوگو بکنیم، هم نظر تو در مورد آنها عوض میشود، هم نظر آنها در مورد…
چکیده و جمعبندی فیلم خب، این در کل درست است یا غلط است؟ فرمود: «سمیت شبهة لشبهها الحق». کلام امیرالمؤمنین: «به شبهه میگویند شبهه، چون شبیه شبه است. شبیه خیلی شبیه حق.» میگوید: «هم تو با گفتوگو میتوانی با آنها اثر بگذاری، هم آنها با گفتوگو اثر» این داستان کاملاً تخیلی است آقا! زائده ذهن خلاق نویسنده. کجا داستان دنیا این شکلی است؟ بله، ما راهی جز گفتوگو نداریم. این خیلی واضح است. خلط کرد. اولش همین آیه را نوشته اول فیلم: «ادعُ الى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتي هي أحسن.» اصل دعوت به دین با حکمت و موعظه حسنه، با اخلاق خوب است، با برهان، با گفتوگو، با حرف سنجیده است، با رفتار سنجیده است. با دعوا نیست، با شمشیر نیست. که خیلی این دوگانه دعوا و گفتوگو را هم تو این فیلم پررنگ کرده. یک حرف درستی است.
اولاً گفتوگو، دعوا لزوماً جای گفتوگو نیست. شمشیر لزوماً جایش جای گفتوگو نیست. این یکی از آن مغالطات و از آن حرفهای مندرآوردی که علامه در نظام میفرماید: «این اصلاً مدل نصارا است. هذه خصیصة النصارى.» ویژگی مسیحیها و یهودیها بوده. همیشه اینها با اهرام زور بقیه را معتقد میکردند. اصلاً کارکرد شمشیر در اسلام متقاعدسازی و معتقدسازی نیست. کارکرد شمشیر دفاعی است. بحث شدید و… «لن أنزلنا الحدید بعد أنزَلنا الکتاب.» سوره حدید: کتاب را فرستادیم، بالاخره شمشیر هم لازم است. آهن هم لازم. جای کتاب نیست. جای کتاب نیست. بعد کتاب. «شما این کتاب را که بیاوری همه که قبول نمیکنند. باید یک چیزی هم داشته باشی که حمله کردهاند، از خودت دفاع کنی.» شمشیر و تیزی و آهن بعد کتاب است، نه جای کتاب. بعد گفتوگو. گفتوگوت را میکنی، بعدش هم میگیرند حضرت ابراهیم را پرت میکنند تو آتش باید دفاع کنی. حضرت لوط هم: «لو أن لی بکم قوة أو آوی إلى رکن شدید.» ای کاش یک سپاهی داشتم در برابر شما وارد نبرد نظامی میشدیم. این عبارت از لوط است: «ای کاش من سپاه داشتم با شما میجنگیدم.»
شمشیر مال بعد گفتوگو است. حرفش را زده است. حتی حاضر شده دخترش را به تزویج اینها دربیاورد. توصیف کرده که آن تزویج هم منظور چه بوده که من وارد آن نمیشوم، چون خیلی اصلاً عجیبغریب است. به جای آن فعل حرامشان میخواست دخترانش را در اختیار آنها قرار دهد. اوج ایثار و ازخودگذشتگی است که به همچین رذائل و خبائثی پیغمبر خدا دختران خودش را دارد میدهد که اینها به حرام نیفتند. وقتی قبول نمیکنند چه کار کنیم؟ بعد وقتی میخواهد بکشد من را چه کار کنیم؟ از شهر میخواهند با سنگسار من را بیرون کنند چه کار کنیم؟ این دوگانه اصلاً این دوگانه این شکلی نیست. دوگانهای نیست یا دعوا یا گفتوگو. گفتوگو عاقلانه ولی خب با کسانی داریم گفتوگو میکنیم که معمولاً عقل ندارند. آنها حمله میکنند، یک شمشیری هم لازم است. خیلی گفتوگو و همیشه هم وقتی این را خلع سلاح کردند، نابودش کردند. اینها اتفاقاً اهل گفتوگو نیستند. این یکی.
دوم: تجربه نشان داده ما گفتوگوهایمان با شما فایدهای نداشته. این تجربه ثابتی است. کجای تاریخ گفتوگوی انبیا و عقلا و حکما با این سفها، با این جاهلین اثرگذار بوده؟ مگر موارد نادر و اندک و آن هم تازه توی حوزههای خیلی محدودی. گفتم این را چند بار. ما آن قضیه کانادا که پیش آمده بود، سال ۹۵ خب ما دیگر واقعاً آماده شده بودیم برای رفتن یعنی جدی شده بودیم، پیگیر بودیم. هنوز هم رفقا بچههای کانادا در ارتباطیم. با گفتوگو با اساتید فن که حالا اسم نمیآورم میشناسیدشان… با خیلی از این آقایان به گفتوگو که آقا چه کار کنیم؟ که همه اینها هم قائل بودند که نصف فایدهای در رفتن نیست. همهشان هم بودند آنور. یک آقایی بود، یک شیخ ساکن کانادا همان منطقه کلگری هم که گفته بودند. گفتند با این هم مشورت کن. ما زنگ زدیم و تو واتساپ آن موقع که فیلتر نبود. گفت: «من سالها آفریقا بودم، لندن بودم. ولی اینجا کانادا.» من لندن هم بودم. لندن بهش میگویند قم اروپا. «مسجد در مرکز اسلامیاش دارد. بس که آخوند تو خیابان دارد، بس که مانتوئی و محجبه.» دیدید این سری دیدید دیگر؟ بسیج لندن آورده بیرون. واقعاً بسیج است. همه اعضایش فعالاند آنجا. گفت: «من لندن هم بودم ولی اینجا یک چیز دیگر است. ماهی ۲۰۰۰ دلار حقوقت است، قشنگ دانشگاه استخدامت میکند. خانه بهت میدهند، دفتر بهت میدهند.» امامجمعه موقت بود آنجا. بعد گفتش که: «آره.» گفتم: «خب، شما الان اینجا چه کار میکنی؟» گفت که: «من دیگر معمولاً هفتهای یک دانه طلاق میخوانم. جمعهها هم که اینجا نماز جمعه داریم، خطبه میخوانم.» گفتم: «خب، کلاس تو دانشگاه؟» چون برای ما برنامه کلاس دانشگاه بود. گفت که: «آریا، کلاس هم دانشگاه داریم.» گفتم: «خب، خوب است. ببین تو دانشگاه چه کارها میشود کرد.» گفت: «خیلی فضای خوبی است اینجا برای گفتوگو.» گفتوگو! فیلم یاد این میافتم. گفت: «خیلی اینجا فضایش برای گفتوگو خوب است.» گفتم: «عه، چه جالب! واقعاً داشتم متمایل میشدم به رفتن. هی هر چه میگفت بیشتر متمایل میشدم. یک چیزی گفت کلاً…» یعنی لطف خدا بود. گفتم: «که با آتئیستها هم میشود بحث کرد تو دانشگاه؟» گفت: «بله، آزادی. همه با هم میتوانند بحث کنند.» گفتم: «خب، چه خوب! بعد من میتوانم اینها را مسلمان کنم دیگر؟» گفت: «یعنی چی؟» گفتم: «که یعنی اینقدری با اینها صحبت کنم که اینها مسلمان بشوند.» گفت: «برای چی؟» گفتم: «که آتئیست است دیگر، میخواهم مسلمانش کنم.» گفت: «نه. مسلمان… اگر حالا یکی دوتا شاید مخفیانه و اینها، ولی اگر بفهمند داری اینجا بقیه را مسلمان میکنی، هم از دانشگاه اخراجت میکنند هم شهروندیت را باطل میکنند و برگردی کشور خودت.» گفتم: «مچلی؟ مگر ما برویم آنجا گفتوگو کنیم که چه بشود؟ حرف بزنیم فقط؟ کیف کنیم از اینکه آخ جون! دو نفر داریم با همدیگر حرف میزنیم؟» مگر شهوتی است برای گفتوگو که باید ارضا بشود؟ مثلاً گفتوگو برای بیان حق است و یکی حق را میفهمد، یکی حرفش باطل است. یکی حق است. یکی که حق است، هدف از گفتوگو این است. امنیتی بیرونت میکند اگر نکشنت، محصوم نکنند، بیرونت میکنند خیلی رسمی و جدی.
آقای هاشم عماری، رفیقمان که همینجا هم زیاد آمده تو مدرسم، یک دوره برگزار کرده بود. ایشان مال چیز بود دیگر، میشیگان بود. آدم باحالی است کلاً. خودش بزرگشده آنجاست. این پسرش هم محرم بود، دیگر برداشت آورد اینجا. با هم بودیم. پسر طلا بشود. پسرش هم امسال طلبه میشود، میآید قم. قشنگ تربیت شده میشیگان، بزرگشده میشیگان. آره. با لهجه مادری آمریکایی میآید، قشنگ بحثهای طلبگی و اینها را آنجا شنیده بود، آخوند بشوم. آدم جالبی است کلاً. بعد میگوید که من آنجا حرم و زیارت، گفت: «اینها که ندارم، دو تا قبر اسمشان هم یادم رفته.» میگوید که: «یکی... یکیشان هم سیاهپوست است.» اینها مبلغینی بودند که ترور شدند، ترور بیولوژیک شدند. میگوید: «من قبر اینها را بهعنوان زیارتگاه میروم. مثلاً هفتهای یک بار زیارت میکنم.» تو قبرستان مینشیند. نه، یکی دیگر است. دو تا اسم دیگر. مال همان میشیگان بوده. جایی که پناه میبرد بهعنوان یک امامزاده و حرم و اینها، همانجاست. خیلی هم شفاف نمیشود زیاد رفتوآمد کرد کنار قبر. حساس! این برای چه؟ هفته… الان دنیا پارادایم است آقا! بهشت است! بیایید گفتوگو کنیم! «بابا اینها خیلی خوبند، خیلی گودند، خیلی گفتوگو نشده باهاشان.»
با تو قبول داریم که ما با قاطبه مردم غرب اگر بتوانیم درست گفتوگو بکنیم، بدون این اهرم چوب و چماقها، واقعاً حرف ما روی آنها اثر میگذارد. شما الان ببینید این داستان قضیه چه کار کرده؟ قلب انسان. کسی فکر این را نمیکرد که خدا غزه را عَلَم کرده برای همچین داستانی. همه را به چالش کشیده. آتئیست مقاومت میکنند. طرف بغل جنازه تکهتکه بچهاش شکر میکند. این چه مکتبی است؟ این چه ایدئولوژیای است؟ نداشتیم اصلاً. من به حقانیت فکر این آدم کار ندارم، این آرامش را کی به تو میدهد؟ بحث حقانیت و فکر و استدلال نیست. بحث آرامش است. حالت خوب بشود. میگوید: «این حالش خوب است.» دیگر حال خوب دیگر این بالاتر که دیگر نداریم. این حالش خوب است. ماها حالمان خوب نیست. ماهی ۱۰۰ دلاری از جیبمان بزند، حالمان بد است. میمیریم، سکته میکنیم، بیمارستان میرویم. این بچهاش را کشتند، دختر ۴ ساله، چرا حالش خوب است؟ بعد از آنور آن سرود «سلام فرمانده» عربی هم که دست گرفتند و «سلام یا مهدی» و هیچکس هم نمیداند «یا مهدی» کیست. این هم حس خوبی دارد، این نماد زبان آنهاست. این هم کار خداست که از بین این همه اشعار عربی، این بُلد بشود. مدرسه این… زبان مردم غزه است. بعد اشعارش هم مثلاً: «آفرین» و در قالب امید و اینهاست و این کلمات هم حس خوبی بهت میدهد. این عبارات کلاً با همین حس خوب، حس خوب قاطبه وسیع در غرب، حالوهوایشان عوض شده. نشان میدهد که ما بله، فضا برای گفتوگو اگر فراهم بشود، خیلی تحولات رخ میدهد. ولی همچین هم این گل و بلبلی که میگویی نه. ما واقعاً ادراکاتی که داریم به خاطر اینکه آنور را ندیدیم.
رفته بودیم، علامه طباطبایی وقتی رفت آمد، ویرایشگر غلیظتر شد المیزانش. امام خمینی وقتی برگشت، امام خمینی تا ۵۷ عباراتش در مورد غرب یکنمه جا دارد. شما کتاب «کشف اسرار امام» را بخوانید، خیلی متعادل و نرم است. سخنرانی بعد ۵۷ امام خمینی در مورد غرب را بخوان و گوش بده. بعد انقلاب نابود کرده اینها را. بحث مردم غرب نیست ها. این مستضعفینی که تحت این یوغ استکبار و استعمار و اینها. من بحثم آن فضا است. این فضا که فضای گفتوگو نیستش که هم تو نگاهت عوض میشود، هم آنها. هم تو کتابت را ویرایش میکند، هم مسلمان میشود. «خیلی خوب است اصلاً، بیایید با هم گفتوگو کنیم.» کی گفته این شکلی است؟ معلوم است که این شکلی نیست اصلاً. مگر میگذارند گفتوگو کنی؟ گفتوگو به این شکل دربیاید. دو کلمه این شکلی بخواهد گفته بشود. همین برنامه کانادایی که ما داشتیم، ما این جلساتمان مجازی بود. اول شبهای جمعه آنها که میشد صبح جمعه، ما نصف شب هم بود. یعنی بعضی وقتها وسط کلاس نماز صبح میخواندیم. وقت این شکلی بود. ساعت زمستانیشان هم که میافتاد با این ساعت ما، یک وقتهایی خیلی قروقاطی میشد اصلاً یک چیز افتضاحی بود. اینها میگفتند آقا، ما همین جلسه را که میخواهیم اینجا برگزار بکنیم که ویدئو کنفرانس است و بعضی از افرادی که تو کلاس ما شرکت میکنند، از جلسه میرفتند بیرون، روسریشان را برمیداشتند به احترام آن کلاس. گفت: «این را به ۸۰ جا ما باید امضا بدهیم، برگه بدهیم، تعهد بدهیم. آقا، این جلسه فقط دعای کمیل. هیچ حرف سیاسی گفته نمیشود.» جلسه مجازی ویدئو کنفرانسی! بعد میگویم: «بیا با آنها بنشین گفتوگو کن.» من با این… با این هموطن خودم، با این رفیق خودم نمیتوانم گفتوگو کنم تو فضای بعد میگویند: «که بیا با آنها بنشین گفتوگو کن.»
خیلی آقا همه چیز رو به راه و اوکی و خوب است. حالا اینها را برای چه گفتم؟ میخواهم به شما بگویم که ببینید، ارتکاز تو را میشکند. فرهنگسازی یکم شلَت میکند. بعد احساس میکنی اونی که دارد خیلی غلیظ غرب را میگوید، آن دیگر تندرو افراطی است و همچین اینجوری هم نیست. «ببین، عرضه نداشتیم گفتوگو کنیم. گفتوگو میکردید، خیلی اوضاع تو بیسوادی تو نرفتی اصلاً.» چند تا از شما آخوندهایی که داری نقد میکنی آنجا را دیدی؟ خیلی حرف فرعون را دیدی؟ چند تا تو حوزه علمیه را دیدیم که نقد میکنیم مثلاً؟ «تو دو سه سال خوب نخوابی، تو حوزه خوب هم باید بخوابی ها. اگر خواب معمولی دو سال خوب بخوابی، نقد کنی. شما که اصلاً هیچ جای غرب را ندیدی، برای چه داری نقد میکنی؟» چه ربطی دارد آقا؟ یک سری هم این «باغوحش منظم». بله، عبارتش… ببین چقدر این فیلم رندانه است. «باغوحش» عبارتی که تو فرهنگ ایرانی، فرهنگ ایرانی، ارتکاز ایرانی. بحث جمعبندی کنم. ارتکاز و فرهنگ.
تو فرهنگ ایرانی کلمه «باغوحش» کلمه رکیکی است، کلمه تند و تیزی است. حیوان تو فرهنگ ما یک تعریفی دارد. همین کلمه حیوان! این خانم گنجاللهی که این جلسات را میآید، حالا شاید تو مجازی باشند، ایشان بزرگشده کالیفرنیا بود یا لسآنجلس بود، اصلاً کلاً از بیخ ایشان آمریکایی. الان هم به زور فارسی صحبت میکند. مسئول بخش زبان مدرسه تعالی. همسرشان هم که سالها… آقای اصفهان ازدواج کردند. داستان عجیبی هم دارد. ایشان پا میشود میرود آمریکا تحصیل. خانمش پا میشود از آنجا میآید، میرود جامعه الزهرا اول انقلاب. بعد مادر پسر… پسرش آمریکا بوده، دختر را اینجا میبیند برای پسرش خواستگاری میکند، عقد میخواند.
به بنده همینجا جلسه داشتیم میگفتش که: «بابا، تو داری تند و چیز میگویی. این غربی… آقا، حیوانیت! مثلاً فلانی! ما حیوان نیستیم و مثلاً ما با گاو فرق داریم.» میگفت: «این عبارات اینجا تأثیرگذار است برای مردم.» وقتی میگویی آنجا، وقتی میزنی میگوید که: «آخ جون! به من میگویند گاو! حیوان دوستداشتنی ای گاو! ای الاغ!» آخ جون! گل تو فرهنگ شما فحش است. خاطره است. ارتکاز را بشکند دیگر. خب، حالا این کلمه آقا تو فرهنگ ما زشت است. خب شما این دو تفاوت دو تا فرهنگ را ببینی. آقا «باغوحش منظم» اصلاً در فرهنگ غرب این عبارت رکاکت ندارد، تندی ندارد برای خودشان که بگویی اصلاً عبارت تند وت یز نیست که. ببین، ارتکازت را شل میکند. اصلاً خرابش نمیکند. بعدش هم لازم نیست واضح باطل باشد. یکم دوز حقانیتش را کم میکند. یکم شبیه میکند. میگوید: «ببین، این حرف شبیه توهین است. اینها آدمهای خوبیاند. آدمهای محترمیاند.» خب ما مگر اثر عصبانیت و لج داشتن و اینها داریم میگوییم؟ منطقی است آقا. «سگ بودن یک ساختاری دارد، یک سبک زندگی لایفاستایلی دارد، سبک زندگی دارد، یک درک و منطقی دارد. آنجوری دارد زندگی میکند، زندگی سگی است.» بله، این تو فرهنگ ایرانی این عبارت توهینآمیز است. این میخواهد از توهینآمیز بودن این… این را دربیاورد. فقط روی ذهن شما این هدفش این است از این شدت، از این گارد، از این تقابل، تو را دربیاورد این: «أشداء علی الکفار». شدید نباش. «گفتوگو نکردیم با همدیگر گفتوگو بکنیم. رُحَماءُ بَینَهُم باش، ولی اَشِداءَ عَلَى الکفار نباش.» تو همان فرهنگسازیاش باز از مشابهاتش استفاده میشود. مشابهات فطریاش یک بحث مفصلی.
در حال بارگذاری نظرات...