فاعل و مخصوص باید مطابق باشند
نعم و بئس در ساختار قرآنی
تمییز؛ کلید فهم افعال مدح
بررسی نحوی آیه ساءت مرتفقا
سه حالت برای فاعل افعال مدح
نعمالثواب؛ ستایش ثواب بهشتی
کاربرد ما در ترکیب افعال مدح
حبذا المتخلّلون من امتی
فاعل ضمیر و نقش تمییز در نحو
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
تذکر اول
دو نکته در باب مدح و ذم باید عرض کنیم. تذکر اول مخصوص به مدح و ذَم است:
مخصوص در غیر «حبذا» از این صیغه تصرف ندارد و باید با فاعل مفرد، مثنی، مذکر و مؤنث مطابق باشد.
مثل: «نعم الرجلُ سعیدٌ» که هر دو – مخصوص و فاعل – مطابق هستند. (سعیدٌ بود؟ «سعیدٌ» الرجل)
میگوییم: «نعمت المرأتانِ الهندانِ»؛ اینجا المرأتان و الهندان هر دو مثنی و مؤنث هستند.
«نعمت النساءُ الهنداتُ»؛ جمع و مؤنث.
سوره مبارکه صافات، آیه ۷۵: «ولقد نادانا نوحٌ». آیا ابتدائیت در قرآن داریم یا نداریم؟ بعید میدانم قرآن داشته باشد. (بله، قرآن دارد).
ترجمه «نادانا نوحٌ» چیست؟ (با شور و حرارت) آها، «نوح ما را خواند».
در اینجا مخصوص چیست؟ احسنت، مطابقت داشته باشد.
خب، «مجیزون» یعنی چه؟ بله، از باب جواب و اجابه. فاعل آن جمع مذکر بود. مخصوص هم باید جمع مذکر میشد: «نحن».
آیه بعدی: سوره مبارکه کهف، آیه ۲۹. بله، آیه سخت نیست؟ سخت است یا نیست؟ بله. آها، احسنت: «بئس الشرابُ الماءُ الموصوفُ کالمُلْحِ».
فایل (فاعل) بله، ترجمه تحتاللفظی فیلم (متن) خیلی ساده و سریع است اما گیر دارد.
«بئس الشرابُ الماءُ الموصوفُ کالمُلْحِ». (الموصوفِ کالمِلحِ).
«الماءُ الموصوفُ کالمِلحِ» یک کلاس است. «الماءُ» وصفش «الماءُ الموصوفُ کالمِلحِ».
این جمله نیست. میشود صدها کلمه هم بیاید. صدها کلمه درباره یک کلمه: «زیدٌ الذی جاءَ و قامَ و قعدَ». هزاران کلمه وصف (جمله) نیست. (هر آنچه که خبر ندارد یا مبتدا ندارد).
هزار تا وصف: «زیدٌ الذی اخوه فلانی و فلان و فلان و فلان». خب، که چه؟ نوع نسبت غیر اندماجی است که محمود سرُّد در حلقات میفرماید.
ترجمه مکارم: «مرتفقا». ترجمه «مرتفقاً» چیست؟ خود کلمه «مرتفقاً» اجتماعِ رِفق و رَفق: «مرتفقَ رَفقَ با هم نزدیک شدن». «اتفاق افتعال» به معنای «مطاوعت» / «مطاوعه رفیقپذیرفتن». خب، کمکی نکرد. «مرتفقَ» پذیرفتن رفق یعنی چه؟ عبارت چطور معنی شده؟
آها، مرتفقَ مصدر میمی است. مصدر میمی در ثلاثی مزید با وزن اسم مفعول یکی است.
وقتی مصدر ترجمه کردم، مصدر یا مشتق است. وقتی جامد گرفتم، جامد شد، میتوانیم چه بگیریم؟ «تمییز».
«ساءت مرتفقاً» بود. به همین خاطر اصلاً هیچی نیست. «ساءت» یک «ساءت» خالی است. مرتفقاً تمییز است.
«ساءت» چه؟ اگر فاعل ضمیر بود، بعدش تمییز میآید. بله، «ساءت» مخصوص نیست، بلکه مخصوصِ فاعل «ساءت» است.
آن «مستتره» به چه چیزی برمیگردد؟ «ساءت». «ساءت» الان فاعلش چیست؟
(این یک بحث جدید در تفاسیر است که کلاً اضافه شد. فکر نمیکنم تا حالا کسی این جوری کار کرده باشد). (تکمیل کنم احوال تمییز. البته بحث بود، یادم است که یک چیزهایی یادم است. چند سال پیش یک بحثی داشتیم: تمییز. بله، مفرد بود، شرط نبود. مثنی یادم است. مثنی یک چیزهایی دارد. یادم میآید که مثنی اما تمییز گرفته بودیم. مثالش را هم داشتیم در روایات، آیات و اینها داشتیم. حالا باید دوباره نگاه کنم. خب، خب).
آقای دکتر چیز خوبی فرمودند، این قابل تحمل است. «ساءت» به اعتبار همین مثالهایی که زدیم. «نعمت» آوردیم، هم برایش مثنی آوردیم، هم جمع آوردیم. ولی خب، این اسم ظاهر بود. بله.
خب، باز ببینید. بحث است. وقتی که اسم ظاهر است، تفاوت دارد. وقتی ضمیر است، ضمیر الا و لابد «هیه» بگیریم. چگونه میتوانیم برای «نعمت» ضمیر «هنّ» را بگیریم؟ خلاف قاعده اسم ظاهر بود.
اگر یادتان باشد، در مورد افعال بحث بود که مثلاً «جاءَ الرجالُ». اگر بخواهیم بگوییم «یا الرجالُ، جاءوا». «الرجالُ جَاءَ»، دیگر نمیتوانستیم بگوییم «جاءوا»، چون ضمیر میخواست برگردد، فاعلمان ضمیر میشد. ولی وقتی «جاءَ الرجالُ» میگفتیم، فاعلمان اسم ظاهر بود. فعل را به صورت مفرد میآوردیم.
حالا اینجا هم «نعمه» و «نعمت». چون فاعلش به ظاهر گیری تویش نیست، «نعم الرجالُ»، «نعمت المرأهُ». ولی وقتی میخواهد برگردد، ظاهر نیست. به نظر میآید «وَلَنِعمَ المُجِیبُون» اسم ظاهر مثنی «ساعات» درست است. اگر اسم ظاهر دارید، «ساعات» را بیاورید. «ساعات» ظاهر، مثنی. اما اسم ظاهر نداریم. بله. یعنی هیچ راه دیگری نداریم غیر از این (مطابق با قاعده بود. چرا؟) «و ساءَت نارًا مرتفقًا». «و ساءَت النارُ مرتفقًا». به نار به «ساعت». «ساءَت نارًا» را خالی مخصوص بگیریم، اشکال ندارد؟ بله. خب.
«نار سرادق» (سرادقٌ) فایل صوتی احاطه دارد بر اینها. چی؟ «سرادقُ». اون «نارُ» فاعل. «سرادق» تمییز نمیتواند باشد؟ خب، یک کاخ آتش. بله، «سرادقُ النارِ».
«ساءَت النارُ مرتفقًا». آتش بر اینها احاطه دارد. یعنی چه؟ «سرادقُ» سایه میافکند. به اعتبار اینکه خیمه (خیمه هالهای). یک هالهای از آتش، موهاتی (حتی) محیطش میشود.
«نارٌ» چی بود اینجا؟ بفرمایید. اگر بفرمایید آیه را بخوانید.
(حافظ قرآن نیستم). «الظالمینَ نارَ». بله، کل جمله میشود وصفِ «نار». ذکر شده. بله، کریم.
آخرش چی شد؟ «ساءَت نارًا مرتفقًا». بحث اجتماع جمع، جمع کجا؟ «ساءَت نارًا» به عنوان «ساءَت هی نارًا». احسنت! «ساءَت هی نارًا». بد چیزی است آن که (حالا ما مخصوص آن هم) «نارٌ مرتفقٌ».
بد چیزی است از چه جهت؟ از جهت همنشینی، جمع شدن اینها. این ظالم با آتش ظالمین، دیگر اعتدال الظالمین، «نارٌ». رنگ تمییز چیست؟ ابهامش چرا؟ بد این آتش، از چه جهت؟ اجتماعی. (یک دونا). یعنی چی؟ نه، خب بحثی تویش نیست.
این آتش بد چیزی است از جهت اینکه کسی بخواهد کنارش بنشیند، رفیق. از جهت همنشین بودن. از جهت اجتماع. از جهت اینکه کسی با آن جمع بشود. از جهت اینکه کسی بخواهد همنشینش بشود. از جهت اینکه کسی بخواهد رفیقش باشد. بد چیزی برای رفاقت. جهت رفیق بودن. «مرتفقَ» هم رفیقپذیرفتن. این واژه خیلی بهتر است به عنوان رفیق پذیرفتنِ «مرتفقَ».
خب، دیدید آیه. آیه سختی بود یا نبود؟ سخت است. خب، مخصوص فایل «ساءَت نارًا» که «ساءَت نارًا» مخصوصش است دیگر. اینجا اسم ظاهر نمیگیرد. فایل را که «نار» بگیرد.
صفحه چند است؟ نساء، ۲۹. اینجا که اصلاً اجتماعی ناپسندی. همین! تمام شد. چی با چی؟ کی با کی؟ کجا؟ چه نوشیدنی بدی! ده جلد ترجمه «ساءَت جمهوریت» (جمهوری). چی؟ آن «سرادق»؛ صادق میشود. مثل «نعم الرجلُ زیدٌ». خوب مرد، زید. «صادق» آتش. «ساءَت نارًا سرادِقٌ». «ساءَت العذابُ» مثلاً. برگردانیم. «ساءَت العقوبةُ». مثلاً، «النارُ» «ساءَت سرادِقٌ» از «سرادِقُ».
مهندس! «سرادقُ» میگویند «سرادق پاره». واژه معرب فارسی بوده که به عربی جمع نیست.
«صادق» را مؤنث بگیریم. آنجا احاطه را «أحاطَ» «سرادقُ». اگر شما ترجمه ما را درست میکنید، ما حاضریم، ولی مشکلی حل نمیشود. (حالا مشکل دو تا). خیلی خب، به هر حال این جوری است.
حالا آن «هیه» را ببینیم که به چه برمیگردد. ادامه دارد ها. ۲۹. «لَهُم فِیها مِن أساورَ مِن ذَهَبٍ وَ یَلبَسُونَ نِعْمَ الثَّوابُ»؟! «نِعْمَ الثَّوابُ»؟
«نِعْمَ الثَّوابُ» «ثیابٌ» مثلاً. «نِعْمَ الثَّوابُ اخضرُ» مثلاً. که آن «أساور» مثلاً «أساورَ من ذهبٍ».
«جنّاتٌ تجری». «نِعْمَ الثَّوابُ جناتُ عدنٍ تجری». کُلّ جمله. «ثوابُ» مفرد. فاعل و مخصوص باید یکی باشد. «الثَّوابُ» اسم جنس است. جنسش. «نِعْمَ الثَّوابُ». از «الثَّوابُ» مؤنث و جمع و اینها استفاده شده یا نشده؟ (فقط مؤنث را استفاده کرده). در قرآن که استعمال مذکر است. نه، اصلاً خودِ «ثواب» در قرآن، از «ثواب»، مثلاً «ثوابانِ»، «ثواباتٌ».
خب، این هم برایش فکر بشود. «حَبَّتْ مُرتَفقاً» هم که چیست؟ نه، «مُرتَفقاً» به «جنات» برمیگردد. به «جنّت» برگرداند. (حسن باشی). مفرد.
خب، الان این به خودش مفعولش مخصوص ندارد. خدا خیرتان بدهد. استفاده کردند.
نکته قشنگ: در نظر نگیریم. «ساءَت» برای سوره، بد است از حیث مُرتَفَق بودن، جمع میشود. بله، چون اصلاً «سواءَات» داریم ما در قرآن. بله، معلوم است. «سواءَات» روزی. «ساءَت» چیز دیگری است. قشنگ فعل متصرف. جامد نیست «سواءَات».
«سَوءَا». «بهمّا». به نظرم برکات قرآنها (اینقدر برکت تویش هست). بحثهای تمرینی قرآنی. ولو یک خرده سرعت بحث کند میشود، ولی آثارش: حضور شما. «ساءَکُم تَسَاوکَن سَاعَه سُوءٍ». (تسوع بوده). «تساحُمٌ لِسوءِ ۳۰». بله. سی ام چیزه. (به هم). (هر جا آمده). «سِیئَاتٌ» (وجوهُهُم) دوباره آمده. «سِیئَاتُ وجوهِ الذینَ کَفَروا». معلوم میشود که این متعدی است؟ لازم؟ لازم نیست دیگر. «سِیئَاتُ» به وجوه سیاه میشود. خب باشد.
ببینید. اگر لازم باشد. نه، نه. الان لازم باشد یا متعدی باشد. اگر لازم باشد، باید مجهولش با چه چیزی بیاید؟ با حرف جر. درست است؟ الان اینجا: «سِیئَاتُ وجوهِ الذینَ کَفَروا». «سِیئَاتُ» مگر مجهول نیست؟ مجهول است دیگر. مجهولش با حرف جر آمده. پس لازم است. متعدی؟ بله.
«ساءَت مرتفقًا». حالا «ساءَت مرتفقًا» اگر از همین سَنخ بگیریم. «ساءَ سبیلًا». «ساءَ قریبًا». اوه! چقدر در قرآن داریم. «فَساءَت مِنَ المُنظِرِینَ، فَصَلًا فلان». اگر بخواهیم آن را فعل ذم بگیریم: «إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعمَلُونَ». این خیلی خوب است. سوره مجادله، ۱۵. «سَاءَ مَا کَانُوا یَعمَلُونَ». یعنی «ما کانوا یعملونَ» را فاعلش گرفتیم. (فقط میخواستم). ۱۵. «سَاعَة» «مَسیرا» که دو جا داشتیم. «سَاعَة مَرتَفَقاً». «سَاعَة مُستَقرًّا و مُقَامَا».
بعد «سِیئات» باب افعال رفته. و «السَّیِّئاتُ». «ساءَ قرینٌ». سوره نساء، آیه ۳۸: «وَ مَنْ یَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينُهُ». «فساءَت» که آمده.
بحثی که هست، اصلاً اگر بخواهد ذم باشد، یعنی جامد باشد. جامد مگر جزای شرط قرار میگیرد؟ نه. همان جامد هم پا بگیرد میآید. آقا، احسنت. پس میشود جامد جاذب.
سوره اسمیان (اسماء). اروپا میگیرد. سوره انشایی هم پا بگیرد. «فساءَ قرینٌ». «فساءَ قرینٌ». «فساءَ». «فساءَ الشیطانُ». آیه ۳۸، صفحه ۸۵. ۸۵. «الذینَ یُنفِقونَ اموالَهُم رِئاءَ النّاسِ فَلا یُؤمِنونَ». آیه ۳۸.
بعد از آن بحثهایی که در مورد فاعل و ... آره. «فساءَ قرینٌ». عرض کنم که این تذکر اول بود که گفتیم که مخصوصش... آره. تمامش کنیم. انشاءالله، انشاءالله. یا علی.
* **تذکر دوم:**
فاعل «نعمت» و «ساءت» ممکن است یکی از این سه حالت را داشته باشد:
الف) معرفه به «ال». مثل آیه شریفه آل عمران، آیه ۱۷۳: «حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الوَکِیلُ». «حَسبُنَا اللَّهُ» چیست؟ «حَسبَ». «اَسبَ». مبتدا و خبر. یا مبتدای مقدم یا «اللَّهُ» مبتدای موخر باشد از گناه خبر مقدم.
«حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الوَکِیلُ». «نعمَ الوَکِیلُ»: اینجا فاعل «نِعمَ» چیست؟ «الوَکِیلُ» که چه دارد؟ «ال».
و آیه شریفه رعد، آیه ۱۸: «مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ». «بِئْسَ الْمِهَادُ». فاعل «بِئسَ» دومینش. پس یک «وَ بِئْسَ الْمِهَادُ». «حسبنا و نعم الوکیل». «المهاد» (ذکر شده). آن (مهد). بله، «مَأْوَی» (اسم مکان از «أوَی»).
دومینش: مضاف به ذیاللام. ذیاللام یعنی چه؟ کلمه.
مثل آیه سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۳۶: «مِن أَهلِ الکِتابِ مَن إِن تَأمَن-» (به این سوره آل عمران یک علاقه خاصی دارم. سوره دلچسبی است کلاً، هم ادبیات هم محتوا. خیلی سوره بچسبی (گیرایی) است. یک آهنگ طنین خاصی دارد).
آل عمران، آیه ۱۳۶ میفرماید که: «نِعْمَ أَجرُ الْعامِلینَ». خب، اینجا «أَجرُ» فاعل «نِعمَ» است که مضاف به چیست؟ «الْعامِلینَ».
مثل سوره مبارکه (نوشتم همان سوره آل عمران، آیه ۱۵۱). «الظالمینَ» (جداست). خب، به اعتبار بله، بله.
حالا قسمت سوم که میآید، از هم جدا (به اتفاق) خودش، به تو که اضافی. عرض کنم که این لاتبازی ما، فکر کنم دارد کمکم آقای کریمیان منتقل میشود. بچههای کرج معروفند به لاتبازی. انقلاب خلاصه میگویند که بچههای کرج اینها لاتند. صحبت که میشود، تو کتمون (کتفمان) نمیرود. همین جور الکی یک چیزی.
سومینش هم پس، فاعل «ال» داشته باشد. خودش ذواللام باشد. یا مضاف به ذواللام باشد. یا ضمیر مستتری باشد که ضمیر مستتری که به وسیله نکره منصوبه (کَمان) چیست؟ تمییز شناخته میشود. «نعمَ رجلاً زیدٌ». از این «رجلاً» فهمیده میشود که فاعل «نعمَ» مفرد مذکری «هیه» است.
مثل سوره کهف، آیه ۵۰: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا». بله، این چی بوده؟ «بِئْسَ هُو بَدَلاً لِلظَّالِمِینَ». این شکلی بوده. (ابلیس ملعون). آن ابلیس بد چیزی است از حیث بدل بودن برای ظالمین.
و مثل «سَاءَتْ مسیرًا». سوره نساء، آیه ۹۷: «سَاءَتْ مسیرًا». «ساءَت» از حیث جمع شدن. مخصوص نمیخواهد. یعنی تو همین هم بحث است که «مخصوص رجلاً». «ساءَت مسیرًا». تمییز اینجا معنای مصدر. تست به مکان. هیچ فرقی. مسیر معمولاً اسم مکان گرفته میشود. مسیر را معمولاً اسم مکان. اینجا مصدر میمی. فاعل «مَسیرًا» آن را بیان میکند.
گاهی به جای تمییز، این تمییز را گاهی به جایش چی میآید؟ «ما» میآید. سوره بقره، آیه ۲۷۱: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ». «نِعْمَ مَا». اینجا معنیاش چیست؟ «شیءٌ». این تمییز است برای ضمیر مستتر. ضمیر «هیه» هم مخصوص مدح. مخصوص هم دارد. مخصوص تو این حالت هم مخصوص داریم. مخصوص متن مرجی. «فَنِعْمَ هِیَ». دو تا. «فَنِعْمَ هِیَ مَا». «فَنِعْمَ هِیَ مَا».
فَنِعْمَ هِیَ «شیئٌ». خب، معلوم نیست حالا (نِعمَ هُوَ) میشود یا نه. چون گفتیم باید فاعل و مخصوص یکی باشند. «ما» هم چند تا مثال هم دارد در روایات. حالا آیاتش را که بحث کردیم. «نعمتی» و «المستکم» که گفتیم.
«حَبَّذَا المُتَخَلِّلُون مِن أُمّتی». این را خواندیم در فاعل و (دو حالت دارد). یک جمله فعلیه «ما» میشود نکره و جمله. یا مفرد میآید بعد از «ما» و «ما» اینجا نکره تامه میشود و مفرد مخصوصش مفرد. (تحمل کرد). حالا بحث را پیش ببریم. انشاءالله. یک مثال روایی هم فقط بخوانیم و برویم.
«حَبَّذَا المُتَخَلِّلُون مِن أُمّتی فی الوضوءِ وَ الطعامِ» (نهج الفصاحه، صفحه ۲۸۴). «المتخلّلونَ مِن أُمّتی». این چیست؟ این هم شما بفرمایید. سریع ما دیگر تمامش کنیم.
بله. اسم چیست؟ از باب (قاب افعال). «خَلَّلَ یُخَلِّلُ». (قاب تفاوت). «تفعّل» (تفعیل). معنای اصلیاش چی بود؟ مشارطه. «تفعّل مطاوعه» چیست؟ «تخلیلَ تخلّلَ». خلال پذیرفتن. این دو قرینه. طعام کسانی که لای دندانشان را خلال (خلال غیر از مسواک). مسواک روی دندان، خلال بین دندانها است. جفتشان مستحب.
«المتخَلِّلون مِن اُمّتی» بله. کسانی که خلال میکنند از امت من در وضو و طعام. در وضو نه، یعنی وسط وضو. یعنی نسبت به وضو، برای وضو و برای. یعنی در مورد وضو، در مورد طعام. وسط تمام اینها خلال. نکته خوبی بود.
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...