بررسی پنج ساختار نحوی مدح و ذم
فاعل موصول در ترکیب نعم و بئس
نعم ما یعظکم به؛ نیکو پند الهی
تمییز در افعال مدح و ذم چگونه است؟
فاعل ضمیر و نقش ما در ترکیب نحوی
نعم الثواب الجنه؛ ثواب نیک بهشتی
نقش مؤنث در افعال نعم و بئس
تحلیل نحوی آیات سوره بقره و آل عمران
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. مقرر شد که ما برای «نعم» و «بئس» پنج صورت در نظر بگیریم. صورت اول، بعد اینها دو تا لفظ مرفوع بیاید. صورت دوم اینکه بعد اینها یک لفظ مرفوع و یک لفظ منصوب بیاید.
صورت سوم این است که بعد از فعل موصول و صله بیاید. موصول بهسرش که میشود فاعل فعل موصولِ صله. موصولِ فاعلِ صله چیست؟ در واقع یکی محسوب میشود. پس ما اینجا بعد فعلمان موصول آمده با صله. این را میگیریم فاعل. خب حالا مخصوص را باید چهکار کنیم؟ مخصوصمان یا حذف شده یا ذکر شده، آن دیگر دو تا حالت دارد.
مثل سوره مبارکه نسا آیه ۵۸: "اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَماناتِ اِلیٰ اَهلِها وَ اِذا حَکَمتُم بَینَ النّاسِ اَن تَحکُموا بِالعَدلِ اِنَّ اللهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ اِنَّ اللهَ کانَ سَمیعًَا بَصیرًا". شاهد مثال کجاست؟ "ما" موصوله، "یَعِظُکُم بِهِ" میشود چی؟ مخصوص. احتمالاً اینجا مخصوص همان "اَن تَحکُموا بِالعَدلِ" است. "اَمرُ اللهِ" میشود کل این سه تا دستوری که در دلِ آن است. اینجا چون اینها ماقبل آمده، قرینه میشود بر حذف مابعد. حالا یا " اَن تَحکُموا بِالعَدلِ" را مستقیماً میتوانیم بگیریم یا به قول شما همه را با همدیگر، "اَمرُ اللهِ"، همه آن امر الهی است. خب موعظه همین امر است، همه اینها، یا خوب موعظه این است که میفرماید حکم به عدل کنید.
بعدی سوره مبارکه بقره آیه ۹۳. بهصورت مفرد نمیتوانیم. نباید در دل متن ۹۳ بقره به عنوان مثال میگفتیم مخصوصِ آن هم همین است دیگر. مخصوص باشد مخصوص آقای بهشتیها، قبلاً جمله باشد، «ما» میشود تمییزش. «اَرتَش»، بعدش مفرد باشد، «بو» میشود تمییز. میشود مخصوص. مثال چیز بود دیگر. ما یک جمله فعلیه است یا مفرد؟ جمله فعلی «ما نکریم». «مَن اوته» جمله است، نعتش باشد، مفرد «ما نکره تامه ابوالفضل». مخصوص، حالا خیلی ما "یاعظکم به" این جمله فعلیه بگیریم نکریم وقتی صله میشود گرفت، چه نکره؟ «مِن نکره منعوت». منظور ایشان چی بوده؟
ادامه متنِ قرآن و توضیح آیه
صفحه ۱۴: "وَ اَخَذنا میثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُمُ الطُّورَ خُذوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اسمَعوا قالوا سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اُشرِبوا فی قُلوبِهمُ العِجلَ بِکُفرِهِم قُل بِئسَما یَأمُرُکُم بِهِ ایمانُکُم اِن کُنتُم مُؤمنینَ."
آموزش، فاعلش. فاعلش خب مومن نمیتواند باشد. شخصیت شرط از مخصوص ظاهراً انشایی نمیتواند باشد. وحید شد. خب شرطم که انشاء است، ولی چی گفتیم آخرش؟ گفتیم چیست؟ بعد عرض کردم چی بهتر است؟ " بئسا" بیان جمله میتواند باشد. دو تا مخصوص. رفتم نگاه کردم در روایات به اسم نداشتیم، ولی مرحوم خلیل علی بن احمد فراهیدی، ایشان در کتاب شریف "العین" که معتبرترین کتاب لغت است، میفرمایند که "بئس" و "نعم" متصرفاند و جمعشان هم «بئسا» و «نعموس». مثال از زبان عرب. ولی خب خیلی بعید به نظر میرسد استعمال داشته باشد از ایشان نیز بعید است، چون اصل کتابهای لغت مال ایشان است دیگر. در دوره امام باقر، امام صادق (علیهما السلام) کتاب نوشته شد. بیشتر در تردید انداخت ما را. بله، ولی «بئسا» دیگر نداشتیم اصلاً. کلاً مملکت حرفش معتبرترین کتاب لغت. حالا بدل، در هر صورت جمله شرطیه که نمیتواند باشد، "اِن کُنتُم مُؤمِنینَ"، "بِئسَ مَا یَأمُرُکُم بِهِ ایمانُکُم" جز شرط جابجا شده. خود کل جمله "بِئسَ مَا" خودش جزای شرط، جواب شرط مقدم مومن، کیچ مقدم شده. عرض کنم که حالا اینجایش را بگیریم، "بِئسَ مَا یَأمُرُکُم بِهِ ایمانُکُم" چی چی؟ محبت گوساله. محبت گوساله. خود کلمه را دقیق گفت: "بِئسَ مَا یَأمُرُکُم بِهِ ایمانُکُم حُبَّ العِجلِ". "حُبَّ العِجلِ" مخصوص. خب اینم از این، خلاصه "الحُبِّ لِ العِجلِ" یا "حُبَّ العِجلِ".
آیه بعدی سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۸۷. "بِئسَمَا یَأمُرُکُم ..." برگردونی. نه دیگر. "بئسما یامرکم به" همان «ما» عاید میخواهد دیگر. بله. ۱۸۷ سوره مبارکه آل عمران، ۱۸۷. صفحه ۷۵. پس دوستی گوساله. کل آیه: اگر ایمان دارید، بد چیزی است آنچه که ایمان شما، شما را به آن امر میکند که آن همان چیست؟ دوستی گوساله. "وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ آل عُمْرَانَ قَلِيلًا فَبِئْسَمَا يَشْتَرُونَ کَوْنَهَا؟". بله کسی. آیه ۱۸۷ سوره آل عمران، صفحه ۷۵. "بِئسَمَا یَشْتَرُونَ". «ما» بهش میچسبد یا نمیچسبد؟ نکته قرآنی وقتی میآید سر فعل مضارع تنوین میگذارند. چه نکته بیسوادی! "بِئسَمَا یَشْتَرُونَ".
جواب اینکه «آیت» حذف شده و "بِئسَمَا یَشتَرُونَهُ" بوده. فاعلش این آیت نمیشود. بعد حذف شود. اولاً کسی که طولانی باشد، درست کنی حذف کنید گوشی که وقتی جمله صلاحیت نداشته باشند، خیلی حالا این قواعد نمیدانم از کجا نازل شده. مخصوص چی میشود؟ جان. کلاً همه اینها را دارند میخرند. امروز بد چیزی است. اونی که دارند میخرند که همان چیز است، چیست؟ همان این است که دارم میاندازم پشت سرشان. این را دارم میخرم. "ثَمَنٍ قَلِیلًا". دلم میخ، پدیدار مفعول است. در آن جمله قبلی که مفعول آنجا مخصوص شمشیری غفوری عشق محمد علی. دعای آخر سوره بقره آیه ۹۰ صفحه. "بِئسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُوا بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَن یُنَزِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاؤوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ". بله. ویندوز که ذکر شده، "أَن یَکْفُرُوا بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ". پس اینجا دیگر مخصوص مذکوره. همین که گفتیم یا محذوفه یا مذکوره، این دیگر مذکوره. "أَن یَکْفُرُوا" در واقع چی بشود مخصوصمان؟ بله. یکفر بما انزل الله. مصدر بخواهیم بکنیم چی میشود دیگر؟ این همه فلسفه. دیگر یک دور کل ادبیات نحوم بما انزل الله به انفسهم. کفرهم بما انزل.
صورت سوم هم تمام شد. صورت سوم چی بود؟ صله موصول بیاید محذوف. آموزش مصلی و غیر مسلح. خب. صورت چهارم این است که فاعل فعل کلمه «ما» باشد به معنای شیء تمییز، مثل سوره مبارکه بقره آیه ۲۷۱. فاعلش "ما انتبد الصدقات". صنع ماهی ۴۶ فاعلش. بله. مخصوصش السلام دکتر صلوات شرطیه. خب. پس ضمیر به فعل برمیگردد به مصدر از منتظر از فعل. برمیگردد به خدا. فعل برنم، "صَنَعُ المَصَدَّقاتِ، فَنِعمَ مَا الصَّدَقاتِ". خب، اینجا صدقات به قرینه اینکه بعد میفهمد و "و ان تخفوها"، پس معلوم میشود که از صلوات منظور از صدقات ظاهر است. "فَنِعمَ مَا الصَّدَقَاتُ الظَّاهِرَهُ". ما خیلی ظاهره را خوب نمیدانیم جلو چشم دیگران صدقه دادن. "فَنِعمَ مَا هیَ"، ولی باز اگر مخفی باشد و به فقرا برسد، "فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ یُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّآتِکُم". بخشی از گناهانتان را پاک میکند. بخشی از گناهان. مثلاً میگویند: "غَسَلتَهُ غَسلاً نِعِمّا غَسَلتُهُ". بهتر نه. روایت نیست. مثال معروف در عربی: "غَسلاً نِعِمَّا عَلَمَ وَ سَرِیعًَا". "غَسَلتُهُ غَسلاً نِعِمَّا". اینجا "نِعِمَّا"، "نِعِمَ مَا"، "نِعِمَ الشیء". "نِعِمَ الشیء". مخصوص چیست؟ همان غسل است. "نِعِمَ مَا غُسل". تمییز بگیریم برای ما را، برای ضمیر مستتر تمییز بگیریم. نه دیگر خودش فاعل است. "ما هُوَ" برگردد به غسل. از دور نظاره میکنیم کی چی میگوید. استدلالی که قویتر از ناحیه را طبق آن بیان. "هِیَ" را میخواهیم چهکارش کنیم؟ بهطورِ لفظ صدقات مذکر که نمیشود مؤنث. به اعتبار لفظ یا به طور کلمات نداریم. همه مذکر بگویید، به اعتبار لفظ یا مخصوص دیگری، طبق آن ترکیب، تمییز ماهی، مخصوص خرمنش، نچسب. در هدایت ایشان فاعل فاعل را در تقدیر نمی، قلائینی چی گفته؟ ماهی یک فاعل، اینها دو مدل است: یا اسم ظاهری که با الف و لام تعریف شده، یا فاعلش ضمیر مستتری است که تفسیر میشود به نکره منصوبه بنابر تمییز. یعنی فاعلش آها این بهتر شد. میگوید: "مایی" که آمده، این کتاب از کتاب خیلی خوب "غلائینی جامع الدروس". این "مایی" که آمده تمییز و دارد تفسیر میکند آن ضمیر مستتر را و واجب است که از فعل مخر بشود و بر ممدوح یا مضمون مقدم بشود. تمییزی گرفته که مفسر ضمیر مستطیل. بعد باید در افراد و تثنیه و جمع و تذکره و تأنیث هم مطابقت داشته باشد. بعدش مخصوصِ مرگ یا زن میآید، مرفوع هم میآید بنابر ابتداء. حالا ایشان «ما» را اول "نعم رجلاً زهیرٌ". "نعمت رجلاً زهیرٌ". چیست؟ "نعمت هو". فاعلش آن فاعلش را کی دارد تفسیر میکند؟ "رجلاً" مفسرش. نه همینجوری یه چیزی الکی. یه مفسرش. حالا مخصوص چی؟
What time is? اینجا محول از فاعل است. فاعلی که مختص به الف و لام باشد، تحویلش به فاعلی که مختص به الف و لام. میگوید: "نعم الرجلُ زهیرٌ". گاهی نکره کلمه «ما» است. «مایی» که اسم نکره به معنای شیء است. پس در موضع نصب بنابر تمییز. بنا بر آنچه که محققون از نحویان آن را اختیار کردهاند. محققین فحش بدهند. فاعل میدانستند. ایشان میگوید محققین اینها را تمییز میدانند. فاعل نیست. "و هو أقرب الأقوال فیها". این نزدیکترین اقوال است در آن. پس دو تا قول شد دیگر عملاً. فاعل بگیریم، تمییز بگیریم که مفسر فاعل است. فاعل را چی بگیریم؟ ضمیر مستتر. بعدشان میگوید که فرقی نمیکند، بعدش میخواهد اسم بیاید یا بخواهد جمله فعلیه بیاید. "نعم التقوى". یعنی "نعم ما التقوى". "نعم اما ما" اینجا چیست؟ تمییز است. فاعلمان چیست؟ تقوی. مخصوص این «ما» هم که تمییز است و مفسرِ ذات. بعدش چی بود؟ اسم بود. حالا بعدش جمله فعلیه بیاید. "نعم ما یعظکم به". ایشان معما را دیگر "ما" ی موصوله نمیداند، همان «ما»ی نکره به معنای شیء میداند. هیچی نیاید. اکرامت تو. اکرامت اگر فاعلش ضمیر باشد، درش سه تا چیز واجب است. اولی، دوم مفرد باشد و مستتر باشد، مثل همیشه تو نعمت هم مفرد بود هم مستتر بود. بعد مفرد هم باشد. نمیشود چیز دیگر هم بحث یک وقت شد. پس ابرازِشَم در تثنیه و جمع جایز است به خاطر استقلال از آن به تثنیه استغنا به تسمیت. استغنا حاصل بشود به تثنیه تمییزش یا جمع میخواهد مخصوص مؤخر بشود یا مقدم بشود. مثلاً نمیگویند: "نعمَا رجلانِ خالدٌ و سعیدٌ". شما اگر بخواهید "نعمه" را تثنیه بگیرید، باید تمییزش هم چی بیاورید؟ "خالدٌ و سعیدٌ". "نعمَا رجلانِ". برای اینکه محذور پیش نیاید، تمییز بحث اختلافی که تمییز آخر میشود، تثنیه جمع باشد یا نمیشود. برای اینکه محذور پیش نیاید، ما "نعمه" را فقط برای مفرد میگیریم. خب. و سومیاش هم، پس سه تا شرط داشت: مفرد باشد، مستتر باشد و اسم نکرهای او را تفسیر بکند که بعدش ذکر میشود و منصوبم هست بنا بر تمییز بودن همانگونه که گذشت. وقتی که فاعل مؤنث باشد، جایز است که بهش، به آن فعل، تاء تأنیث ملحق بشود. میخواهد مظهر باشد، مثل "نِعمَتِ المرأَهُ فاطمةُ". و جایز است که بهش ملحق نشود. این تا به خاطر استقلال از آن به تأنیث تمییز مفصل. "نِعمَتِ المرأَهُ فاطمةُ" و "نِعمَ امرأَةٌ فاطمةُ".
خب وقتی که مخصوص مؤنث باشد بحثهای خوبی هم هست. مخصوص اگر مؤنث باشد چی؟ مخصوص مؤنث باشد میشود فعل را هم مذکر آورد هم مؤنث. فعل اگر فاعل هر چند مذکر باشد، میگوییم: "بئسَ الشرابُ الخمرُ". خمر مؤنث، الشراب مذکر. درست هم "بئسَ" میتوانیم بگوییم به اعتبار فاعل، هم "بئسَت" میتوانیم بگوییم به اعتبار مخصوص. "بئسَتِ الشرابُ" یا "نعمَ الثوابُ الجنةُ". الثواب مذکر. الجنة مؤنث. مجاز اینجام الجنة مؤنث است. الثواب مذکر است. "نعمَ الثوابُ الجنةُ" یا "نعمَتِ الثوابُ". خب. پس در مجموع ایشان آقای قلائینی چی شد؟ چی گفت؟ گفت که این فاعلش ضمیر مستتر است که دارد تفسیر میشود به این نکره. این دو تا ولی باز این "فَنِعِمَّا هِیَ" بیشتر میچسبد دیگر. خود «ما» فایلش باشد، بهو تمییز تمییز کرد. به نظر میآید این کلام ایشان، مرحوم حسینی تهرانی، بهتر باشد. حالا باید بررسی. خب دقیق تو دقیقه "نعمّا". یعنی "نِعمَ الشیءُ غَسَلْتُهُ غَسلاَ نِعِمَّا". "نِعمَ مَا" که به معنای شیء است، "نِعمَ الشیءُ". خب مخصوص چیست؟ "غَسلاً". اینجا تقط "نِعِمَّا نِعِمَ" یعنی خوب غسلش دادم. خوب این را آرد کردم.
صورت پنجم در تدقیق به معنای فعال کردن به هم ربط دارد دیگر. آن چون خوردش میکند. تو دقیقه. جان. حلاجی میکند. آقای کریمی با یک ابهام خیلی عجیبی ما را نگاه میکند که مثلاً بنویسم، ننویسم، چی چی بنویسم. دقیقاً اگر بخواهند بگویند همه اینهایی که گفتی یک بار دیگر بگو بنویسم، یک نیم ساعت طول میکشد. این هم هست. دو تا احتمال بود دیگر. این دو تا احتمال اکثر محققین یکی از خیلی بد، خیلی بد یعنی ظالمانه همین است. در مقام اثبات به محققین چه ربطی دارد؟ محقق استدلال میآورد. کتاب معروفی باشد. فاعل معروفی باشد. درس دیروز ما نبوده. معروف بودنش و همچین ما برایمان اثبات نشده. از کجا آمده؟ باز هم هست. اقسام دیگری هم دارد. اقسام دیگرش یکیاش جنسیه بیار، فاعل «ما» نکره به معنای شیء باشد، میان تقویت قول یا اسم موصول باشد یا ضمیر مستتر. خیلی خوب. یک قول دیگر هم در تقویت پیدا شد و اصلاً آن زیرِ آبمان "معروفهی" بودنم زد. آها. یکی هم اضافه شد. الان توضیح میدهیم. میشود همان نکره. توضیح اینجا توضیح «ما» میدهد. نه میگم قولی بود که چیز گرفته بود. موصول از معارفه، میگوید: به کنار اصول معرفه است. بحث معروفه بودنش هست. فرمایشی که به معنای شیء است، آن هم رو حساب نظر قلائینی و به قول ایشان محققون و فلان و اینها، اینها عرض کنم که حرفشان این نیستش که آن که بعد این «ما» میآید دارد تفسیر «ما» میکند. خود «ما» دارد تفسیر فاعل میکند. ولی طبق این نظر حالا ایشان گفته محققی. ما هم یه چیزی برایش درست کنیم. در جواب در مقابل مثلاً پنج تا شاید مثال پیدا بکنید که بشود این را در مقابل مثلاً صد تا مثال که آن معرفه است همه را توجیه میکند. برای نقض یه قاعده یه دونه مثال با پنج تومان، صد تومان. ایشان میگوید که "نعمتَ" هجده بار در قرآن استعمال شده. هفده موردش مخصوص محذوفه و فقط در همین آیه مخصوص ذکر شده. فاعلاش «من» نکره است به معنای شیء. وقتی محذوفه ما باید همهاش بیاییم چیز کنیم دیگر در تقدیر بگیریم. "نعمتَ" هجده بار آمده. هفده موردش مخصوصاش محذ. بالاخره متن آمده. متن نیاید شما مجبور هستید. خلاصه این کلامی که میگوید آقا آن مستتر است، این دارد تفسیر میکند. یک خورده معونه میبرد. فاعل آن دلیل میخواهد. یک چیز اضافهای دارد میگوید. چرا این دارد مفسر؟ خب آنی که به چشم میزند اول از همه فاعل بودن است دیگر. اسلم کردن تقدیر است. من یک چیزی در تقدیر بگیرم که این دارد تفسیر آن میکند. بعداً بروم باز یک مخصوص هم برایش پیدا کنم. شصت تا چیز اینجا فقط یک مخصوص میخواهد در تقریر "فَنِعِمَّا غَسَلْتُهُ غَسلاَ نِعِمَّا". یک مخصوص، ولی طبق آن قول باید چهکارش کنیم؟ "غَسَلتُهُ غَسلاً فَنِعِمَّا". بعد یک «ما»ی آوردم که آن «هو» را دارد توضیح میدهد. بعد یک "غَسلاً" هم در تقدیر. بند و بیلش بیشتر ما میآوریم مصادره مطلوب کد. «ما» فرض بر یک چیزی میگذارد که خودش همان مدعای اوست. اثبات کنی. فعل جامد، فاعل قرار گرفت. فعل اسم. فعل جامد آن فاعل چی قرار گرفت؟ ضمیر دارد. جامد به اعتبار اینکه صرف نمیشود. ضمیر باشد چی باشد؟ حساب هم بازی وقتی ما اینجا وایساده. چرا من بهش بگویم تو برو کنار یک چیز دیگر نه. من الان دیگر قشنگ جازم شدم. اینکه همین نظر غیر محققین درست است. مفسرین مف. این هم صورت چندم شد؟ چهارم.
صورت پنجم. مثل: "زیدٌ نعمَ الرّجلُ". مثل: "زیدٌ نعمَ الرّجلُ". زیدان. "نعمَ الرّجلُ". زید مبتدا است. "نعمَ الرّجلُ" چیست؟ خبر. در "نعمَ" هم ضمیری الان حرکت "رجلُ" چیست؟ فاعل. اینجا رابط این است که مبتدا به معنای کلیاش اعاده کند آخر. خیلی آره، انتقال تکلف برانگیز است. حالا بحثش این است که اگر این را با یکی از نواسخ بیاوریم چیست؟ "انّ زیدًا نعمَ الرجلُ". مبتدایی که مخصوصی که آمده، مبتدا میشود واقعاً. مبتدا بگیریم بعد چهکار کنیم که حالا اسمش نه شده مبتدا شد. حالا بعدش چهکار کنیم؟ آن "رجلُ" مخصوص میخواهد. مخصوص آن چی میشود؟ باید چی باشد؟ مرفوع باشد. زید هم همان است. آمده جلو جلو آمده که الان منصوب است. دیدی کجا گیر پیدا کرد؟ تو چهکار میکنی؟ میگوییم همان را مبتدا را برمیداریم میگذاریم این طرف به معنای کلیاش معنای یا "کانَ زیدٌ نعمَ الرّجالُ". خب مثالم چند تا ایشان میآورد. یکی از اشعار. حالا رد میشویم.
سپس آنچه ذکر کردیم از اعراب این صور پنجگانه مختار ما که ما را محتاج به تکلف، التزام به و تقدیر و قول به تقدیم و تأخیر نمیکند. مبنای اصلی این بود که میخواستم تقدیر نگیرم. عرض کنم تقدیم و تأخیر نگیرم. حذف نگیرم و این سادهترین وجوه است در اعرابش که در آنها در همه اینها اقوال دیگری هم بود که خالی از تکلف نبود. هر که میخواهد برود مراجعه کند سر جای خودش. خدا رحمتش کند. ما هم نظر ایشان را قبول. تقدیر و مغدیر و اینها را خلاصه تراشیدن و بافتن و اینها اینجا خیلی گیری نیست. بخواهد بیاید در تفسیر و آیه قرآن و اینها آنجا مشکلات پیدا میشود. خب این صور پنجگانه تمام شد. یک چهار تا امر بحث دیگری هم هست. حالا انشاءالله رو تخته با سرعت بیشتری بخوریم تمومش کنیم.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...