در این جلسات، با نگاهی عمیق و متفاوت به سوره مبارکه نجم، به سراغ مهمترین پرسشها و شبهات اعتقادی روز رفتهایم؛ از حقیقت وحی و جایگاه پیامبر تا نسبت عقل، ایمان و زمانه.
مباحث بهصورت کلاسی، تحلیلی و زنده ارائه شده تا مخاطب فقط شنونده نباشد، بلکه همراهِ فکر و فهم قرآن حرکت کند.
اینجا قرآن نه شعاری و احساسی، بلکه استدلالی، زنده و پاسخگو به چالشهای فکری نسل امروز بررسی میشود.
اگر به دنبال محتوایی عمیق، جذاب و راهگشا برای تقویت باورها و فهم درست دین هستید، این جلسات نقطه شروع شماست
قسم های قرآن برهان و استدلال است نه عبارت پردازی شاعرانه. [3:35]
به عصمت قلم سوگند، پیامبر معصوم است نه مجنون. [7:30]
پیامبر، قلم است در دستان خدا، آنچه خالق تقریر می کند پیامبر تحریر می کند. [16:40]
اصرار قرآن بر ارتباط با آسمان، جهت دریافت حقایق. [22:03]
تفاوت کوکب و نجم؛ [24:15]
نجم، نور و طلوع و افول دارد و کوکب(ستاره) جزئیست از آن کُل. [25:00]
سجده، ظاهری دارد و باطنی؛ [28:35]
سجدهِ باطنیِ ملائک بر آدم، از خلقت آدم تا همیشه. [29:00]
سجدهِ ابلیس، مصداق سجده ظاهری و جنگ باطنی با خداست. [32:23]
هرآنچه در عالم است، خزائنی دارد نزد خدا که به قدر معلوم فرو میفرستد(حجر/۲۱). [34:19]
رجوع اموات به منازلشان در دنيا، به قدر اعمالشان! [48:57]
اَشرافِ برزخ و بهشت، حاملان قرآنند. [50:49]
کربلا، مکان ویژه ریزش رحمت الهیست، و شب جمعه، زمان ویژه این نزول رحمت. [52:37]
کربلا، ایستگاه زیارت خداست در بالاتر از عرش! [53:20]
روضه از زبان امام رضا(عليهالسلام)؛ خزانه هر کرب و هر بلایی، کربلاست. [54:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین الان الی قیام یوم الدین.
به یاد امام رضا علیهالسلام بودیم و مجلس معطر و منوّر شد؛ عطر حریم و بارگاه امام رئوف، حضرت سلطان ابوالحسن، علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و السلام. همین برایمان بس که در مجلسی شرکت کردیم که مجلس یاد امام رضا علیهالسلام است. حالا برای اینکه نه سیخ بسوزد نه کباب، اصطلاحاً و بحثی را خدمت عزیزان داشته باشیم، بنده سه چهار نکته اصلی را در این جلسه مد نظر داشتم که عرض بکنم. یک نکته طولانی بود و نکته مهمی بود که خب، این جلسه عرض نمیکنم. روز یکشنبه ما یک جلسه مجازی داریم با خادمان امام رضا علیهالسلام در تهران. انشاءالله آنجا این مطلبی که اینجا میخواستم عرض بکنم را -با اینکه بنا بود آنجا صحبت دیگری داشته باشیم- انشاءالله این نکته را آنجا عرض میکنم. این عملاً نیم ساعت چهل دقیقهای از بحثمان منتقل شد به آن بحث.
بحث تفسیر قرآن بحثی است که دقتی را میطلبد و استمراری را. و ما هم عرض کردیم که فضای جلسه، فضای کلاس است. عزیزان هم البته با محبت و با تواضع با جدیت در جلسه حضور دارند، ولی به هر حال چون ردهبندیهای مختلف سنی را ما در جلسه داریم؛ نوجوان و جوان و ... و به هر حال جلسه متنوع است، از جهت هم سن و سال و هم حالا جنبه مطالعات و تحصیلات و اینها. این میطلبد که به هر حال مباحث عمومیتر مطرح شود. سوره مبارکه نجم هم یکی از سورههای سخت و سنگین قرآن است. مطالبی در سوره مبارکه نجم آمده که مطالب خیلی خاصی است. فهمش هم فهم آسانی نیست، خصوصاً آیات ابتدایی سوره مبارکه نجم که اشاره به قضیه معراج پیغمبر اکرم دارد و اتفاقاتی که در معراج رقم خورده که بسیار آیات سنگینی است. حالا ما انشاءالله سعی میکنیم به هر حال بحث انشاءالله به عنایت امام رضا علیهالسلام مطرح بشود که برای ماها به هر حال در ارتباط با قرآن قابل استفاده باشد.
نکتهای که عرض میکردیم این بود: قسمی که در آیه اول سوره مبارکه نجم به آن اشاره شده، عبارتپردازی نیست. یک جمله شاعرانه نیست. یک کلمه زیبا و قشنگی که حالا خدای متعال خواسته مثلاً فضا را شاعرانه کند و فضا را تلطیف بکند و اینها نیست. قسمهای قرآن فقط از باب این نیست که خواسته بگوید مثلاً اونی که بهش قسم خوردم چیز مهمی است. قسمهای قرآن فقط از باب یادآوری بزرگی و عظمت اونی که بهش ... قسمهای قرآن برهان است، استدلال است، استنتاج است. اگر ما به این نکته توجه داشته باشیم، فضای تفسیر آیات قرآن عوض میشود، خصوصاً برخی شبهات خاص را قرآن کریم با قسم جواب داده است.
اینجا نسبت به اینکه پیغمبر اشتباه نداشته باشد و از خودش چیزی نگوید و متأثر از دیگران مطلبی را ارائه ندهد، به نجم قسم خورده. در سوره مبارکه قلم برای اینکه میخواهد بگوید پیغمبر مجنون نیست. حرفهایی که میزند. مجنون هم به معنای دیوانه است، هم به معنای جنزده است؛ یکی از معانی مجنون، جنزده است. کلمه جن به معنای پوشیده است. امر ماورایی، امر پوشیده. امری که ما فهمی ازش نداریم، تصویری ازش نداریم، نمیفهمیم چیه، نمیبینیمش. یعنی چیزی که خیلی احاطه شده با یک چیز دیگری. مثلاً جنّت با... چون خیلی با دار و درخت پوشیده شده، از آن وسط باغ دیگر ما تصویری نداریم، هرچه میبینیم درخت است. درختان نمیگذارند باغ را ببینیم. لطیفهای که میگوید "درخت را نمیبینن، جنگل را ببینیم" واقعیت دارد، درست است؛ چون درختها نمیگذارند ما جنگل را ببینیم. جنگل فقط درخت نیست، جنگل یعنی اینکه ما آن زیستبوم جنگل را هم ببینیم، موقعیت جنگل را ببینیم، نهرش را ببینیم، خانههایش را ببینیم، آدمهایش را ببینیم، حیواناتش را ببینیم. ولی اینقدر متراکم و کنار هماند این درختها، نمیگذارد ما جنگل را ببینیم. ما فقط درخت میبینیم. برای همین بهش میگویند جنّت چون پوشیده شده. به جنین میگویند جنین چون پوشیده شده، ما نمیبینیمش. به جن هم میگویند چون که پوشیده است و ما نمیبینیمش. مجنون هم همینطور است. مجنون متأثر از یک عامل مخفی است، از یک مشکل مخفی، از یک مشکلی که نمیشود فهمید، نمیشود پیدایش کرد، نمیشود دید، یا متأثر از یک موجود مخفی است که جن باشد. بهش میگویند مجنون.
در قرآن و زبان عربی کلمات خیلی تنوع دارد و خیلی دقت در کلمات. مثلاً ما سفیه داریم، مجنون داریم. در فارسی به همه اینها میگوییم دیوانه، میگوییم خل، ولی در تعابیر عربی و قرآنی همه اینها مساوی نیستند. مجنون با سفیه. پس در سوره مبارکه نجم قسم به نجم میخورَد برای اینکه بگوید پیغمبر انحراف ندارد، متأثر از کسی و چیزی نیست، هوای نفسش دخیل نیست در چیزهایی که میگوید، از روی هوا حرف نمیزند. در سوره مبارکه قلم به قلم قسم میخورَد، میخواهد بگوید که پیغمبر مجنون نیست. خیلی نکته مهمی است، نکته تفسیری بسیار مهمی است. بله، ما معمولاً در ترجمهها و تفاسیر سوره مبارکه قلم را اینطور میگوییم: "ن والقلم وما یسطرون" که حالا آن "نون"اش هم جزو حروف مقطعه است، از آن هم سر در نمیآوریم. قسم به قلم، قسم به سُطور، سطرها و خطوطی که از قلم تولید میشود. "ما أنت بنعمة ربک بمجنون". به واسطه نعمت رب تو مجنون نیستی.
بالاخره قرآن ثواب دارد، سورهها خواندنشان آثار دارد. همین سوره مبارکه نجم، گفتهاند اگر کسی هر روز بخواند بین مردم محبوب میشود، خوشنام میشود، آبرومند میشود. آثار اقتصادی دارد بعضی سورهها. سوره مبارکه واقعه هر شب خواندنش گشایش اقتصادی میآورد. سوره یاسین محفوظیت میآورد از ابتلاآت و گرفتاریها و برای دفع سحر و دفع چشم زخم. و سوره نور مداومتش انحراف اخلاقی و انحراف دامن را از خانه آدم دور میکند. آثار هم مادی دارد و هم آثار معنوی دارد. سوره یاسین را بخوانیم بلا دفع بشود. یاسین کیست؟ چیست؟ سوره قلم را بخوانیم فلان خاصیت را دارد. حالا "والقلم وما یسطرون"؛ چه میگوید؟ بعدش چه میگوید؟ ثواب دارد. یک حجابی میشود برایمان که بخواهیم به عمق آیه برسیم، تدبّر بکنیم در آیه. قسمهای قرآن استدلال است. میفرماید که به قلم قسم، پیغمبر مجنون نیست. معنایش چیست؟ قلم مگر چه ویژگیای دارد؟ ظاهر قلم ابزار بروز. قلم در دست شما عصمت دارد! ببین چقدر استدلالهای قرآن محشر است و چقدر غریب است. یکی به یکی بگوید آقا "روی این کاغذ این چی بود نوشتی؟" "من که نمیخواستم بنویسم، این قلم نامرد! قلم در دست کی بود؟ قلم دست دشمن است! شیطان! در خواب دیدن خوشگلی! قلم در دست دشمن است! دست کی بود؟" "در دست دشمن بود." "چرا این را نوشتی؟" "من که ننوشتم، من به قلم گفتم بنویس، قلم یک چیز دیگر نوشت!"
قلم ویژگیاش چیست؟ چقدر زیباست! قسم به قلم و آنچه مینویسم! نگفتم آنهایی که مطالب خوب. آن که سر جای خودش. محتوای ارزشمند، محتوای نورانی، مطلبی که هدایت میکند، آن سر جای خودش. به اصل نوشتن و این کلمات و حروفی که به واسطه قلم جاری میشود و منتقل میشود. خدا به قلم قسم خورده که پیغمبر مجنون نیست. چرا؟ به خاطر اینکه هیچ وقت نمیشود گفت به یک کسی که با قلم چیزی نوشته: "چرا این را نوشتی؟" بگوید "قلمم دیوانه بود! اینها از قلمم پریده! من نمیخواستم بنویسم!" غیر منطقی است. اگر کسی بگوید آقا "من نمیخواستم بنویسم!" الان با این قلم. بنده اگر آب بنوشم، قلمم... من نوشتمها، قلم ننوشت. قلم یک چیز دیگر نوشت! "قلمم دیوانه بود! قلمم قاطی کرده!" قاطی بکند؛ خوب کار نمیکند. یا اختلال وقتی ایجاد میشود، مشخص است که اختلال ایجاد شده. یعنی دستور نمیپذیرد. نه اینکه در فرمان شما یک کار دیگری بکند. دستور نمیپذیرد یعنی شما میگویی آقا "من دکمه را میزنم باز نمیشود. گوشیام باز نمیشود." نه اینکه آن کاری که برایش تعریف شده است را مثلاً فرض کنید که انگشتم را میگذارم روی گوشی که این صفحه باز بشود، به جای اینکه صفحه باز بشود مثلاً پیامک ارسال میشود! مگر اینکه باز خودت تعریف کرده باشی همچین کاری را برایش. یعنی اختلال به تو برمیگردد. اختلال به آن طراحی نرمافزار برمیگردد.
خلاصه اینکه معصومه قلم، معصومه. به عصمت قلم قسم، پیغمبر معصوم. برای عصمت پیغمبر. چرا؟ چون قرآن نمیخوانیم، در قرآن تدبّر نمیکنیم. قرآن مظلوم. حرفهای دیگر که زده بشود مشتری خیلی دارد. به قرآن که برسیم دیگر خیلی جذابیت ندارد. دیگر بالاخره غصه دردی است. واقعاً قرآن مهجور. پیغمبر روز قیامت گله میکند که امت من، چیزهای دیگر را مینشینند دو ساعت، سه ساعت، چهار ساعت، ده ساعت پیگیری میکنند. قرآن را کسی حال نداشت. کسلکننده است. خستهکننده. سروکار دارد، حوصله میخواهد. هرچی که سرگرمی و با توهم و وهم و خیال و اینها سروکار دارد جذاب است، پشتش هم خبری نیست. به عصمت قلم قسم، قلم در دست نویسنده تحت فرمان محض است. به دست او میچرخد. هرچی که دارد بروز میدهد را نویسنده ابراز کرده. نویسنده چرخانده. قلم از خودش چیزی ندارد. قلم از خودش حرکتی ندارد. قلم از خودش حرفی نمیزند. نمیشود قلم از خودش واکنشی داشته باشد بدون فرمان پذیرفتن از نویسنده. به همین دلیل که در قلم این شکلی است، در پیغمبر اکرم. "ما أنت بنعمة ربک بمجنون."
از آن طرف همه به این قلم ارزش قائلاند. قشنگ است دیگر. وقتی یک کسی یک چیزی مینویسد، میگویند آقا "ناز شستت! مرحبا به این قلم! اصحاب قلم!" درست است. از آنها قلم هیچ کاره بود. از این ور همه مدح و ثنای قلم را میگویند چون قلم اگر نبود این هم بروز پیدا نمیکرد. با قلم بود، با این خودکار بود، با این جوهر بود که آن چیزی که درون نویسنده بود بروز پیدا کرد. اگر این قلم نبود، بروز هم پیدا نمیکرد، در او مخفی میماند. آدرس بنویسیم، یک شماره بنویسیم، لنگ یک خودکاری. این خودکار هیچ کاری نمیکند. این خودکار عددی که آن نویسنده، آن کسی که آدرس را میخواهد به شما بدهد، خودکار مینویسد. کاملاً تحت فرمان. شش بنویسد، آن شش مینویسد. نمیگوید من شش نوشتم، هفت. نوشت قاطی کرده. مجنون! "قلمم دیوانه است!" هفت نوشته! از آن طرف هرچی که او گفت: "آنچه استاد ازل گفت بگو، میگویم." اونی که او گفت، این نوشت. از آن طرف خودکاری، چه قلمی! هرکی هم که شماره دارد، شماره را از چی دارد؟ آدرس و تلفن را از چی دارد؟ از جوهر دارد، از قلم دارد، از خودکار دارد. آدرسی که میروند و بر اساس این جوهر خودکار میروند. اگر نبود هیچکی به هیچ جا نمیرسید. خیلی لطیف است، خیلی قشنگ است. قلم خیلی قشنگ است. خدا به قلم قسم خورده، یعنی پیغمبر هم قلم است در دست خدا. پیغمبر از خودش حرفی ندارد. پیغمبر از خودش کاری نمیکند. پیغمبر، معاذالله، جن زده بشود. امروز حالش خوب نیست. هوا گرم است، گرمای عربستان هم زیاد است. آفتاب زده. سر مبارک شلوغ پلوغ بود. خیلی ترافیک. در ترافیک گیر کردهاند. دیگر بالاخره اعصابشان خورد بود. یک چیزی گفتند. دیگر حالا جمله خطرناکی است که لحظه آخر آن کسی که بعدها شد خلیفه پیغمبر. پیغمبر فرمود: "یک چیزی بیاورید بنویسم." که این هم نکته عجیبی دارد. پیغمبری که در تمام عمرش چیزی ننوشته، به حسب ظاهر سواد نداشته، در همه عمرش از ایشان یک کلمه کتابت کسی ندیده. لحظه آخر فرمود: "یک قلم بیاورید با کتف گوسفند میخواهم یک چیزی بنویسم، با دست خودم بنویسم برای ابد و برای تاریخ بماند که من برای بعد از خودم توصیه به کی کردم؟ توصیه به چی کردم؟" معجزه. نشان بدهد در نوشتن. یکی از آنها برگشت چه گفت؟ جنبههای تلخ و سختی است در تاریخ. معاذالله. "این آقا هذیان میگوید. حالش خوب نیست، تب دارد، بیمار است." این یک کلمهای نیست که به پیغمبر پرونده باشد. انکار قرآن است این. انکار وحی است این. انکار خداست این. این ربط خداست. برای اینکه پیغمبر یک قلمی در دست خداست. پیغمبر هذیان میگوید؟ معاذالله. یعنی خدا قلم پیغمبر هذیان نوشته. یعنی خدا هذیان گفته. اگر کسی بگوید آقا "این قرآن به خاطر اینکه اینها همه عرب بودند، یعنی پیغمبر تحت تأثیر عربها بوده؟ یعنی خدا تحت تأثیر عربها بوده؟" مشکلش به توحید برمیگردد.
خیلی نکات لطیفی است. حالا انشاءالله از اینجور قسمها، جلسات بعد باز هم میخوانیم. پس از یک طرف قلم هیچکاره است، از یک طرف همه مدح و ثنا مال قلم است. همه میگویند چه قلمی! چه خودکاری! اگر این نبود، اگر جوهر نبود. هرکی به هر جا رسیده با این جوهر است رسیده. چون این جوهر است که آدرسی که در ذهن بوده نشان داده. با این منتقل شد. همهکاره، هیچکاره. درست است آقا؟ چقدر مثال لطیف و فوقالعاده. قلم، قلم همهکاره هیچکاره است. هیچکاره است، همهکاره است. برای اینکه همه با این قلم کار دارند. با نویسنده کسی کار ندارد. ما که در دل نویسنده نیستیم. در ذهنش نیستیم. با این جوهر، با این قلم، با اینکه نوشته شده کار داریم. این را میبینیم. این را میخوانیم. شیخ صدوق این را گفت. شیخ صدوق آن را نوشت. شیخ صدوق نظرش این بود. شیخ صدوق نظرش آن بود. مگر ما در مغز شیخ صدوق بودیم؟ مگر ما با شیخ صدوق زندگی کردیم؟ ما چه را خواندیم؟ کتابهای شیخ صدوق را خواندیم. جوهر قلم شیخ صدوق را خواندیم. میگوییم اونی که نوشته نظرش بوده، دیدگاهش بوده، حرف شیخ صدوق بوده. شیخ صدوق را در قلمش دیدیم. شیخ صدوق ما قلم شیخ صدوق است. اگر قلم نبود ما اصلاً نمیدانستیم شیخ در این عالم هست. درست است آقا؟ قلم اینقدر مهم است. پیغمبر هم هیچکاره است. هرچه میگوید حرف خداست. هم همهکاره است چون اگر این نبود کسی خداشناس نمیشد. کسی نمیفهمید خدا چه میگوید. کسی نمیفهمید خدا چه میخواهد.
چقدر قشنگ است! سوره قلم، آیات اولش را ببینید. به قلم قسم میخورَد. بعد میگوید: "ما أنت بنعمة ربک بمجنون." به واسطه نعمت رب مجنون نیستی. بعدش "و إن لک لاجراً غیر ممنون." خیلی هم اجر داری! یک اجری داری که اصلاً به حساب نمیآید! هم هیچکارهای، هم همهکاره. قلم! و "انک لعلی خلق عظیم." این بعد از اینهاست. تو بر یک خُلق عظیمی هستی. قسم به قلم. آن ور هم قسم به نجم. خدا به نجم قسم خورده. حالا در مورد ستارهها و کهکشانها و اینها اگر فرصتی باشد و انشاءالله یادم باشد و شرایطش باشد، هفته بعدش حالا نکاتی را عرض خواهم کرد. و اینکه قرآن بود که اصلاً فضای علم نجوم را به بشریت، به روی بشریت گشود. ما قبل از قرآن اینقدر فضای نجوم و بررسی ستارگان و آسمانها را نداشتیم. تاریخ اینطور حکایت میکند و قرآن اصرار دارد که ما آسمانبین باشیم، آسمانی باشیم. "یتفکرون فی خلق السماوات و الارض." سحر هم که پا میشوی به آسمانها نگاه کن. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله حائری شیرازی را، به عنوان توصیه اخلاقیشان خیلی آسمان پدیده عجیب و غریبی است. پروازهایی که خدا نصیب میکند میرویم. معمولاً بنده از این شیشه هواپیما اگر آن بغل باشم بتوانم نگاه کنم، بالاترش را نگاه میکنم. بالاترش چه خبر است؟ خیلی بالا! خیلی زیاد است! خیلی بالا! خیلی بالاست! تا تهش چقدر است؟ بعد تازه به ما گفتهاند همه اینهایی که چشمت میبیند آسمان دنیاست که آسمان اول است. هفت آسمان داریم. تازه هفت آسمان جدای از عرش، ساختار عرش، کرسی، این کهکشانهای متعدد که یکیاش کهکشان راه شیری است. اینها همه مال آسمان دنیاست. چه خبر است این بالا؟ یک نگاهی داریم میاندازیم. این را خیلی ارجاع داده. قرآن اصرار دارد که ما ببینیم و قرآن اصرار دارد که یک سری حقایق را از راه ارتباط ما با آسمان به خورد ما بدهد، به ما بفهماند. یکیاش نجوم است. نجمه. کلمه نجم با کلمه کوکب تفاوت دارد.
نکته دوم، قسمها بود. قسمهای قرآن استدلال است. قلم. نکته دوم در مورد خود نجم است. چرا به نجم قسم میخورَد؟ خب ما نجم را در ترجمههای فارسی میگوییم ستاره. تقریباً هم درست است. ولی در قرآن و زبان عربی ما یک نجم داریم، یک کوکب داریم. اینها با همدیگر تفاوت دارد. اونی که معنایش میشود ستاره، کدام است؟ کوکب. نجم نیست. پس نجم چیست؟ نجم به این اجرام آسمانی میگویند که طلوع دارد، ظهور دارد، نور دارد، روشنایی دارد.
در کتاب جمهور اللغة، جلد ۱، صفحه ۴۹۵ میگوید: "کل طالع، ناجم." در کتاب تهذیب اللغة، جلد ۱۱، صفحه ۸۸ میگوید: "یقال لکل ما طلعه قد نجم." یعنی اونی که طلوع دارد. اجرام آسمانی که طلوع دارد. البته حتی به چیزهای دیگری هم که جوانه میزند، یکهو خودش را نشان میدهد، بیرون میزند، نجم گفته شده. که آیه قرآن داریم: "و النجم و الشجر یسجدان." سوره مبارکه الرحمن. اینجا گفتهاند نجم معنایش چیست؟ چمن. چمنی که جوانه میزند، که خیلی معانی عمیق و عجیبی دارد. "النجم و الشجر یسجدان." هم این سبزهای که این بغل تازه جوانه زده و یک چیزی دارد خودش را نشان میدهد، هم این در سجده برای همان درختی که بالا رفته. سجده اینها یعنی چی؟ ما تصورمان از سجده چیست؟ کلاً ما از این مفاهیم چه میفهمیم؟ این نکته سومی که مرتبط با نکته دوم است، مشکلی که داریم این است که چون در فضای محسوسات و امور حسی و سمعی و بصری هستیم، با این چیزهایی که چشممان دیده و گوشمان شنیده انس داریم، مفاهیم را که میشنویم سریع به اینها تطبیق میدهیم.
سجده یعنی چی؟ آن حالتی که یکی اینجوری خم میشود، دو تا دستش رو زمین است، دو تا پایش رو زمین است، زانوهایش رو زمین است. این را قرآن گفته چمن و درخت سجده میکنند؟ بریم بگردیم ببینیم اینها یعنی یا در سلولهایشان مثلاً اینجوری باشد که مثل سجدهاش؟ آقا! همه عالم سجده میکنند! این سجده است؟ اینه که من و شما بهش میگوییم سجده، این جنبه ظاهری سجده است. یک نکته طلایی فوقالعاده بگویم، نکته یادگاری. خدا به ملائکه فرمود به آدم سجده کنید. بله. به همه ملائکه فرمود. ملائکه عالیین و اینها که کار با آنها ندارد. به همه ملائکه فرمود، شیطان سجده نکرد. بقیه ملائکه سجده کردند. سؤال. گفت سجده کنیم، بلند شویم؟ امیرالمؤمنین فرمود: "ملائکه هنوز در سجدهاند نسبت به آدم!" اینجوری؟ اینجوری؟ بله. کورمال کورمال روی زمین. این ملک مو. چرا؟ اینجوری. تو سجده. از خدا نگفته بلند. تجربیات نزدیک به... من این همه روایت ملائکه میآید، گنده وایسادهاند، یک چیزی هم زیر گردنشان آویزان است. تو ملائکه عمامه دارند، یک چیزی هم تحتالحنک آویزان است. حالا پر دارند، مثنی و ثلاث و رباع. دو تا دارند، استادشان میفرمود که این دو رکعت، دو، سه رکعت، چهار رکعت نمازیم. ملائکه مرتبط. دو تا بال دارند، سه تا دارند، چهار تا دارند. میآید حساب کتاب میکند، حرف میزند. ولی تو سجده نیست. چرا؟ چون سجده ظاهری دارد، یک باطنی دارد. همان ظاهرش هم برایم هر کسی برای هر طبقه هر جایی ممکنه متفاوت باشد. ممکنه سجده آدمها با سجده ملائکه متفاوت باشد.
همانطور که در حالات مختلف نماز. اونی که مریض است مگر سجده هفت عضوش را رو زمین میگذارد؟ سجده هست یا نیست؟ این چه مدل سجده است؟ میگویند آقا "این هم همان سجده است." باطن سجده از ظاهرش عوض میشود. بله. به ملائکه فرمود: "سجده کنید." سجده، سجده چی بود؟ باطنی بود. البته ظاهر هم داشت. ممکنه ظاهر سجده را ازش بلند شده باشم، ولی هنوز دستور نرسیده که از باطن سجدهام بلند شوی. خارجی تو باطن سجده هنوز هست. روشن است. حالا فرمود "نجم و شجر سجده میکنند." حقیقت وجودیشان سجده میکند. وجود ملکوتیش دارد سجده میکند. ملکوتش دارد سجده میکند. که بخواهم وارد بشوم، وارد نکته سوم بشوم. در ذهنتان باشد هفته بعد بیشتر بهش بپردازیم.
نکته سوم: همه این چیزهایی که ما در عالم میبینیم. پس اول نکته دوم را تکمیل کنم. با کوکب فرق میکند. کوکب به معنای ستاره است. نجم هر چیزی که طلوع میکند. پس به خورشید هم میگویند نجم. به ماه هم میگویند نجم. به ستارهها میگویند نجم. همه اجرام آسمانی که طلوع و غروب دارد، فروغ دارد و این فروغش از بین میرود، طلوع دارد افول دارد. خدا به اینها قسم خورده. پس این نکته را هم توجه داشته باشید. فقط به ستاره قسم نخورده. ماه و خورشید هم.
نکته سوم. این نکته را هم باید بهش به عنوان یک قاعده ممتاز قرآنی توجه داشت که این قاعده اصلاً این نکات را اگر ما بهش توجه داشته باشیم، فضای آیات و قرآن و اینها یک چیز دیگری است. اصلاً قرآن را یک چیز دیگر میفهمی. کلمات درهمبرهم و پرت و پلا و معاذالله باشد، حالا به قلم تو خوبی. تو میگویی باش قلم خیلی مهم است. باش، پیغمبر مجنون نیست. قبول. تو میگویی که پیغمبر اشتباه نمیکند. قبول. به ستاره هم حالا قسم خورده دیگر. تو گفتی اصلاً دوست دارم! نمیخواست قسم. زبانشان متوجه نمیشود. این چیزهایی که خدا بهش قسم میخورَد و اصلاً اشیایی که جلو چشم ماست. چطور سجده ملکوت داشت، باطن داشت؟ سجده فقط این نبود. هزار مدل ما سجده در همین دنیا میتوانیم داشته باشیم. با حرکت چشم کسی پلکش را یک کمی خم میکند. این هم سجده محسوب میشود. تازه اینها مال احکام ظاهری شریعت. آن سجده باطنی که اصلاً هیچی. اصلاً ممکنه به اینها کار هم نداشته باشد! ممکنه کسی بدنش ایستاده باشد ولی قلبش در سجده باشد. ممکن هم است کسی بدنش در سجده باشد، قلبش در حال جنگیدن با خدا باشد. حسب ظاهر سجده هم میکرد، رکوع هم میرفت. ولی قلبش باور نداشت. سجده باطنی نداشت. رکوع باطنی نداشت. باطن نماز را نداشت. باطن عبادت را نداشت. خیلی چیز ترسناکی هم هست که ممکنه پنجاه، شصت سال اینجا نماز حسب ظاهر همه درست است. میرویم آن ور میبینیم آن ور شکل نماز نداریم. چیزی به صورت نماز ما اینجا نداریم. "فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون." و "الذین هم." اصلاً نه تنها این نماز تنها عن الفحشا و المنکر نیست. پاکت نکرده. خوب نشدی. بالا نرفته. بلکه قرآن نفرین کرده. با این هی دور شدی. هر بار این نماز را خواندی یک چکی زدند. یکی کوبیدند در صورتت. پرتت کردند عقب. "عن صلاتهم ساهون." پس این باطن و ملکوت.
آیهای داریم در قرآن. علامه طباطبایی میفرماید این جزو غرَر آیات قرآنی است، یعنی اگر ما در قرآن فرض کنید زبانم لال، بر فرض محال بگویند آقا مجبوریم از قرآن هشتاد درصد، نود درصدش را بدهیم برود. ده درصدش باید بماند اگر ماندن بتوانند بقیه حرفهای قرآن را برسانند. اگر ما ده تا آیه اصلی در قرآن داشته باشیم که حرف همه قرآن را میزند، یکیاش این آیه است. آیه ۲۱ سوره مبارکه حج. خیلی این آیه عمیق است. خیلی این آیه عجیب است. آیه را بخوانم یک کمی با هم صحبت بکنیم و تمام. "و إن من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم." چقدر این بحث را میطلبد!
فرمود: "هیچی نیست!" هر چیزی. هر چیزی که میشود به عنوان چیز تصور کرد. بگو لیوان، بشقاب، کاسه، انگشتر، میکروفون، سیما. امور انتزاعی. توهین، احترام، محبت، نفرت. هر چیزی که عنوان چیز بهش گفته میشود پیش ما خزائنی دارد. اگر پایین است به خاطر این است که بالا وجود اصلیاش هست و ما از بالا نازلش کردیم. باز الان چه مشکلی پیش میآید؟ سجده وقتی میشنیدیم با این چیزهایی که باهاش انس داریم، سجده را به اینها میگوییم.
بفرمایید باران. باران وقتی میآید پایین که هست دیگر. بالا. بله. همیشه که باران نمیآید که. میگوید که: اگر اینجا هست، این از آن آیاتی است که اگر یک کم روش آدم فکر کند، حالاتش یکجوری میشود، سیاه و کبود میشود. کم کم جای دیگر میرود. همه چیزهایی که میبینید نازل شده. حقایق ملکوتی و بالایی است. اصلش بالاست. نازل شده، آمده اینجا. آقا یعنی چی؟ یعنی این لپتاپی که اینجا داریم از آسمان لپتاپ بریده؟ این لیوان؟ یعنی ما بالا لیوان داریم؟ تو آسمان؟ یعنی چی؟ از کجا میآید لیوانهای آسمان؟ از آسمان اول اینکه آسمان مادی منظور نیست. بعدش هم آسمان یعنی باطن. باطن و ظاهر. مثال: الان بنده دارم مثل این حرفها را میگویم. شما دارید میشنوید. بله. بنده دارم میگویم، شما هم دارید میشنوید. اینی که الان اینجا بین من و شما دارد رد و بدل میشود چیست؟ صوت. بله. صدا. جلسه علمی رفتیم تفسیر قرآن. تفسیر قرآن بود. جفتش هم صوت بود. هم آهنگ داشتیم. الحمدلله آهنگهای خوب،تر و تمیز، هم تفسیر قرآن. الان این صوتی که از من منتشر میشود، به شما میرسد. تفسیر قرآن کجایش است؟ این که میگویی آهنگ است کجایش است؟ این که میگوید غناء است کجایش است؟ این که میگوید سرودهای است کجایش است؟ میگویی شعر مدح امام رضا. این مدح امام رضایش را به من نشان بده. فرکانسها را ببریم با همدیگر بررسی کنیم ببینیم مدح امام رضا کجایش است. تفسیر قرآن فقط صوت. تفسیر قرآن داخلش است. باطنش است. بعد از کجا میآید اینهایی که دارد گفته میشود؟ در ذهن من است. بله. در ذهن من است. یعنی کجای ذهن من است؟ کجاست؟ الان اینجا کلم خالی شد. آخیش. کجای کلمه؟ کجای ذهن من است؟ بعد وقتی میگویم خالی میشود، شما که میشنوید کجا میرود؟ این صوت که به گوشتان رسید. مطلب کجا رفت؟ "مطلب خیلی به دلم نشست. به جانم نشست. خیلی حال کردم این مطلب. سعی میکنم در ذهنم نگه دارم." مطلب. من به ذهن ندارم. من به گوشتان دادم. خزانه مطلب کجاست؟ از کدام خزانه آمد؟ به کدام خزانه رفت؟ از خزانه ذهن من به خزانه ذهن شما. چه شکلی آمد؟ از خزانه من نازل شد بر دهان. منتقل شد به گوش شما. از گوش شما رفت بالا در خزانه ذهنتان. بله. خزانه ذهنتان. باطن همین جا هست.
نکته جالب و بامزهاش که اگر روش توجه کنیم عرض میکنم خیلی اتفاقات عجیبی برایمان میافتد این است که اصلاً باطن، ظاهر، همش باطنی است. شنیدن کجاست؟ دیدن کجاست؟ باطنمان است. ابزار چشممان است. ولی بصر بینایی مال جانمان است. بینایی چشم مال بدنمان است. ولی بینایی مال جانمان است. "من آینده را اینطور میبینم." "من فلانی را آدم درسخوانی نمیبینم." چه میبینی؟ بعد این جمله واقعهای است یا کیک؟ درست است؟ دروغ است؟ مجاز است؟ حقیقت. "میبینم." طرف رفیقش گفت "پاشو." گفت "نمیپاشم." گفت "نه، باید بگی پاچیده نمیشوم." حالا اینجا در ذهنم دارم میبینم با قوه تخیل. باطنش هی عمیق میشود، عمیق میشود، عمیق میشود. لایههای باطنی تا میرود پیش خدا. پیش خدا یعنی چی؟ پیش خدا. "عندنا خزائنه." یعنی اولاً همه اینها کار خداست و همه کارها هم به اسماء و صفات خدا برمیگردد. همه اینهایی که اینجا میبینید درست است اسمهای مختلف میگذارید روش. الان میگوید که آقا مثلاً این مطلب را اینجا نوشته. این مطلب اینجا نوشته شده. نوشته شده یعنی چی؟ یعنی یک کاغذی یک مطلب را روی خودش ثبت کرده. بله. ظاهر را که نگاه میکنی یک کاغذ و یک نوشته. ولی باطنش این است که خدای نوشتهای را روی کاغذی ثبت کرده. خدای کاغذی نگه داشته. این فعل خداست. بری بالاتر صفت خداست. "الذی علم بالقلم." علم بالقلم. پیغمبر. نازل. خدا با قلم آموزش میدهد. هرکی هرجا آموزش داده با قلم که، با قلم هم باید آموزش داد. یک معلم بیشتر نداریم. همه معلمهای دیگر فیکاند. همه معلمهای دیگر ظاهرند. کار تعلیم با خدا. یک معلم داریم. یک عالم داریم. یک عالم داریم آن هم خداست. برنامه مجلسی میگفتند: شما مطالبی که مینویسی آخرش مینویسی والله العالم. معمولاً والله اعلم. خدا بهتر میداند. شما چرا انگار بقیه هم میدانند. خدا میداند.
شما تصور کنید مثلاً یک کسی لبخند میزند. لبخند چیست؟ یک کار است. یک فعل. حالا این لبخند، لبخند رضایت زد. فلان چیز را برایش تعریف کردم لبخند رضایت زد. لبخند رضایت. کاری که انجام داد چی بود؟ لبخند بود. باطن این کار چی بود؟ یعنی فعل بود. باطنش یک صفتی بود. صفت چی بود؟ رضایت. درست است؟ باز میرود عمیقتر. این رضایت هم باز باطن دارد. علم، حیات. به اینکه یک موجود زنده است. به دانایی او برمیگردد. به اراده و قدرت او برمیگردد. به حیات او برمیگردد. هی لایه لایه باطن دارد. به صفت برمیگردد. همه اینهایی که ما اینجا داریم، فلانی به فلانی درس داد. بله. ظاهرش این است. باطنش چیست؟ باطنش معلم درس داد. معلم کیست؟ یک معلم در عالم حقیقتاً بیشتر نداریم. آن هم خداست. چون یک عالم در عالم بیشتر نداریم. علامه مجلسی. اگر من بگویم والله اعلم ممکنه برای غیر خدا هم چیزی بلداند. الله العالمین. نجم بهش میرسیم. "علمهُ شدید القوی." اینجا بحث شدید القوی کی بوده که این حرفها را به پیغمبر یاد داده؟ جبرئیل بوده؟ خدا بوده؟ با این. پس هرچی که ما اینجا میبینیم خزائنی دارد در باطن عالم پیش خدا. و هرچی که میآید از آن خزائن نزول پیدا میکند. "بقدر معلوم." با یک اندازههایی به فراخور اقتضا و زمینههایی نزول پیدا میکند. همه یک جایی هست. پیش خداست.
مطلب آخر. آیه قرآن میفرماید: "الله نور السماوات و الارض." روشنایی آسمانها و زمین خداست. ما با ستاره کار داشتیم. با ماه کار داشتیم. با خورشید کار داشتیم. خدا به اینها قسم خورد. به نور و نورانیت اینها قسم خورد. به هدایتی که از نورانیت اینها ایجاد میشود قسم خورد. ولی نور کار کی بود؟ پس چی شد؟ قسمهای خدا چی شد؟ خدا به یک کارش که برای ما شفافتر است، حرف و حدیث نداریم، راحت میفهمیم قسم میخورد تا یک کار دیگرش را اثبات کند. یک کارش را میگذارد جلوی ما که روشن است. اما و اگر ندارد. قلم برای همهمان روشن است ولی نقش وساطت پیغمبر معلوم نیست. همانی که قلم ساخته پیغمبر ساخته. قلم را نشانت میدهد. به قلم قسم میخورد، پیغمبر و حقانیتش را اثبات. همانی که به نجم روشنایی داده، به پیغمبر هم روشنایی و نور داده. البته نور حقیقی بین این دو تا مال پیغمبر است. نماد خورشید نه. مال نجم. جلسه بعد عرض خواهم کرد. "الله نور السماوات و الارض."
یک روایت میخواستم بخوانم شیخ صدوق از امام رضا علیهالسلام که ایام میلاد امام رضا علیهالسلام است ولی دیگر چون وقت گذشته و خسته شدید، معنای "الله نور السماوات و الارض" را امام رضا فرمودند یعنی چی؟ روایت برای ما خیلی کلیدی است. ادامه بحثها را بر اساس آن روایت انشاءالله خواهیم داشت.
خب، اینجا پشت ما قبرستان است و میبینیم. این حرفها را میشنویم. آنها از باطن میشنوند. پیغمبر از کنار قبرستانی رد میشد. خطاب کرد به اموات. بعد اصحاب پیغمبر گفتند: "یا رسول الله با کی حرف میزنی؟ یک مشت مردهاند!" فرمود که: "به خدا شما از شنواییتان بیشتر نیست! بیناییتان بیشتر نیست! اینها از شماها بهتر میشنوند، بهتر میبینند!" قبرستان بسیار قدیمی. چند قرن. شاید قدیمیترین قبرستان تهران باشد. و اموات فراوانی و حالا خود ما هم اینجا از نزدیکانمان هستند؛ پدربزرگ و مادربزرگ مادرم هم پشت این دیوار. جوانیشان رفته بود آن قبر و میشناخت. دیگر چند سال گذشته بود، قبرها هم مندرس. قبرها را پیدا کنیم. به هر حال اینجا امواتمان هستند. حاضرند. ناظرند. میبینند. غبطه میخورند به شماها. با خودشان میگویند: ای کاش ما هم در دنیا بودیم! ای کاش برگردیم! مخصوصاً به میزان اعمالشان چون آنجا ارزشها به واسطه اعمال شکل میگیرد. بعضیهایشان هر هفته میتوانند بروند سر بزنند. بعضیهایشان ماهی یک بار. بعضیهایشان سالی یک بار. گرفتارند. بعضیشان مثل خود شیخ صدوق، اینها عالِم ربانیاند. روحشان اشراف دارد و در جریانند که کی به کیست. چه خبر است. آزادند. اموات معمولی هفته یک بار به خانوادهشان سر میزنند. و وقتی میبینند که اینها غافلاند، درِ ... شبهای جمعه میآیند سر میزنند. اموات شماها رفتند منزلتان سر بزنند. میگویند کجاست؟ جلسه تفسیر قرآن مقبره شیخ صدوق. باز هم افسوس میخورَد کاش من برگردم دنیا همش در همین جلسات باشم. وقتمان را به سریالهای ششصد مرحله بازی در گوشیمان و قرآن یاد میگرفتم.
تجربیات نزدیک به مرگ امسال پخش میکرد. البته بنده چند سال است این تجربهها را ندیدم. ولی یک تیکهای پخش شده بود میگفتش که آن ور آیاتی را که فهمیده بودم، مقاماتی به واسطه قرائت قرآن به واسطه آیاتی بود که فهمیده بودم معنایش. فکر کرده بودم. و سرمایه اصلی انسان در برزخ قرآن و فهم قرآن است. فرمود: "اجراِ برزخ و اجرِ بهشت حاملان قرآناند." یعنی آنهایی که قیطریه بالا مینشینند در برزخ، آنهاییاند که جلسات قرآن بودهاند و قرآن می... حاشیه شهر و روستاهای اطراف و اینها. و خصوصاً شب جمعه که میشود. حالا شبها گفتهاند که کراهت دارد. امام صادق فرمودند: "شبها قبرستان نروید." پرسیدند چرا؟ فرمود: "شبها که میشود روح اینها در مجلس علمی، در عالم برزخ، بهشتیان در وادیالسلام مجلس علمی دارند. قبرشان به احترام شما باید آن مجلس را ول کند بیاید به شما سر بزند. محروم میشوید."
شخصیتهای درجه یکی. مرحوم خیاط، شیخ محمدحسین زاهد، مرشد چلویی. شخصیتهای ممتاز بین این امواج هستند. شهدای مؤتلفه: صفارهرندی، امانی. شهدای دیگر، بزرگان دیگر که اینجا مدفوناند. بعضی علمایی که اینجا هستند غیر از شیخ صدوق شب. این است ولی شب جمعه یک امتیاز ویژهای دارد. روح اموات کربلا مهمان کربلا است. این حقایقی که گفتیم نازل میشود. آن محلی که ریزش میکند رحمت از آنجا عالم را میگیرد کربلا. زمانش هم شب جمعه است. مکان کربلا است، زمان شب جمعه جاری میشود در عالم رحمت. رحمت. اگر آن رحمت جاری نشود هیچ مادری بچهاش را دوست ندارد. هیچ مادری بچهاش را اصلاً در رحم خودش نگه نمیدارد. هیچ مادری به بچهاش شیر نمیدهد. رحمتی که نازل شده در عالم، از خزائن بالا نازل شده. ولی این خزائن شب جمعه از کربلا عالم را کربلا. خدا را در بالاتر از عرشش زیارت کند شب جمعه. کربلا چه خبر! کربلا شب جمعه! شهدایی که اینجا دفناند، امشب کربلا هستند. از آنجا انشاءالله به ما نظر دارند. میگویند افرادی هستند اینجا کنار قبر ما به یاد ما هستند. ما را واسطه کردهاند. انشاءالله سلام ما را به امام حسین علیهالسلام. ایام میلاد امام رضاست. نمیخواهم وقتتان را بگیرم. یک روضه کوتاه میخواهم بخوانم. خادمان امام رضا آمدهاند. حال و هوایمان مشهدی شد. میلاد امام رضا علیهالسلام. روضه من هم همین باشد از زبان امام رضا علیهالسلام. امام رضا علیهالسلام عاطفه و ترحم و محبتت هر جایی که به جوشش آمد، هر جای دلش شکست، هر جای دلت سوخت. همانطور که این خزائن نازل شده، انگار مصیبتها هم که بین ما نازل شده، خزانه مصائب. تو عالم خزائن. هر کرب و هر بلایی کربلا بوده. اینجا نازل شده غمها و مصیبتهای اهل بیت. چه دردی و چه غمی بر اهل بیت گذشته. در عاشورا آدم عزیزی از دست میدهد. بدنش زخم بوده، رنجور بوده، آسیب دیده. مرتبه ضعیفی بوده از دردی که به امام حسین وارد شده. از دردی که بر اهل بیت وارد شد. همه اینها را باهاش پل بزن برای مصیبت امام حسین علیهالسلام. فرمود: "إن یوم الحسین." روز حسین. یعنی مصیبت حسین. غم روز عاشورا اشک ما را جاری کرد و کاری کرد که پلکهای ما زخم شد. دو سه عبارت دارد این روایت. من عبارت آخرش را نمیگویم برایتان. آن عبارت فقط باید ظهر عاشورا حرم امام رضا کنار ضریح امام حسین. "أعزنا بأرض کرب و بلا." عزیز ما را ذلیل کرد. این عزیز که بود؟ هم امام حسین بود. وقت اسارت به تن کردند. دستهایشان را بستند. به زنجیر کشید.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنین. عمر ما. نوکری حضرتش قرار ب. نسل ما، نوک. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل. حقوق ملتمسین دعا در این شب جمعه به آبروی امام حسین بهرهمند از رحمت واسطه خودت قرار بده. مرزهای اسلام. شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. اسرائیل و آمریکای جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و عنایت بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما باشد.
در حال بارگذاری نظرات...