رود فرات؛ یک رود بهشتی و مهریه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) [1:48]
امام صادق (علیهالسلام): اگر تماس گناهکاران نبود آب فرات شفای هر بیماری میبود [5:35]
هر فرزندی که با آب فرات کامش باز شود محب اهلبیت (علیهمالسلام) خواهد شد [6:33]
فرات، نیل، سیحان، جیحان: آب، عسل، شراب و شیر بهشتی جاری شده در دنیا [8:47]
طغیان فرات و سرازیر شدن آن به شهر کوفه: از نشانههای ظهور [10:22]
استحباب شستن کفن در رود فرات [11:15]
زیارت اربعین و غسل جناب جابربنعبداللهانصاری در آب فرات [13:01]
جابربنعبداللهانصاری: ما هم در ثواب شهدای کربلا شریک هستیم [22:10]
با محب اهلبیت (علیهمالسلام) دوستی داشته باش چرا که همان محبت باعث نجات او خواهد شد [27:08]
حق ناصبی بر گردن امیرالمؤمنین (علیهالسلام)؛ ذرهای دلسوزی به خاطر تشنگی اصحاب کربلا [29:26]
آبی که در حسرت رفع تشنگی یاران کربلایی ماند… [33:18]
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد… [37:13]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
در مسیر کربلای معلی، در آستانه ورود به شهر کربلا، در این شب جمعه به رود منحصر به فرد فرات رسیدیم. حالا توفیق نبود که امشب به حرم امام حسین (علیه السلام) برسیم. هرچند تو مسیر هم که باشیم، زائر شب جمعه هستیم. دیگر آنی که مهم است، زیارت شب جمعه امام حسین (علیه السلام) است که کسانی که در مسیر هم هستند، زائر شب جمعه محسوب میشوند. ولی بههرحال از فیض حضور در نقطهای که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نزول اجلال میکنند در شب جمعه، محروم بودیم. ولی توفیق هست، الحمدلله، کنار رود فرات هستیم که یکی از چهار نهری است که خدای متعال مهریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) کرد. این نهر در این دنیا مالک ندارد؛ رود فرات، رود بسیار بزرگ و با اهمیتی است. من چند تا نکته در مورد رود فرات عرض بکنم، انشاءالله. بعدش باز نکات دیگری و روضه امشب را انشاءالله کنار این رود فرات بخوانیم.
خب، عرض کردم رود فرات یکی از رودهای بهشتی است که مهریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. این رود فرات از ترکیه شروع میشود و نزدیک خلیج فارس با دجله یکی میشود و "شط العرب" میشود. میآید میخورد به اروندرود و اروندرود هم میآید میخورد به خلیج فارس؛ همین خلیج فارس خودمان. آب فرات در آن هست و رود بسیار عجیبی است. محاسنی برای این رود نقل شده، روایاتی نقل شده. من چند تا روایت را برایتان بخوانم.
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «ان ملکاً یهبط کل لیله»، یک فرشته هر شب فرود میآید، «معه ثلاث مساقی»، همراهش هر شب سه مثقال «من مسک الجنه»، از مشک بهشتی میآورد. «فیطرحها فی الفرات»، میریزد در آب فرات. «و ما من نهر فی شرق ولا غرب اعظم برکة منه»، نه در شرق عالم، نه در غرب عالم، دریا و رودی با برکتتر از این رود نیست. این صدا هم که میآید، صدای موج رود فرات است که میخورد به این لبه رودخانه.
و روایت دیگری دارد که در زمان خلیفه عباسی، سفاح (لعنت الله علیه)، امام صادق (علیه السلام) به کوفه آمدند. سوار مرکب بودند. به این پل کوفه که رسیدند، توقف کردند و به غلامشان فرمودند که: «یک آبی به من بده.» غلام آمد کوزه را از آب پر کرد و به حضرت داد. حضرت نوشیدند؛ طوری که آب به محاسن و لباس حضرت میریخت. و باز هم از این آب خواستند. باز هم آورد و حضرت نوشیدند، حمد کردند و فرمودند: «نهر ماءٍ ما اعظم برکته»، نهر آبی است که چقدر برکت بزرگی دارد. «اما انه یسقط فیه کل یوم سبع قطرات من الجنه»، هر روز هفت قطره آب از بهشت میریزد توی این آب فرات. «اما لو علم الناس ما فیه من البرکه»، اگر مردم میدانستند چقدر در این آب فرات برکت هست، «لضربوا اخبیه علی حافاته»، دو طرف این آب خیمه میزدند. نشستیم، فرمود: «اگر برکت این آب را میدانستند، کنار آب فرات خیمه میزدند.» «اما لولا ما یدخله من الخاطئین»، اگر نبود که خطاکاران گناهکاران میآیند چیزهایی تو این آب میریزند و تماس با این آب پیدا میکنند، ما از این مضمون خیلی تو روایات داریم که یک چیزهایی هست تو این عالم، بهشتی، اثرات آنچنانی دارد، دست گناهکار که بهش میخورد اثرش میافتد. مثلاً دیوار کعبه سفید بوده، دست گناهکاران خورده سیاه شده. حجرالاسود سفید بوده، دست گناهکاران خورده سیاه شده، و همینطور خیلی چیزها بوده که از گناهکار اثر گرفته. حضرت فرمود: «اگر آب فرات گناهکاران توش نمیرفتند و اثر نمیگرفت از گناهکاران، هر بیماری با هر مشکلی میرفت تو آب فرات خوب میشد.» انقدر آب فرات، آب عجیب و فوقالعادهای است.
در روایت دیگری دارد، فرمود امام صادق (علیه السلام): «احدوا یحنک بما الفرات»، خب سفارش شده کام بچهتان را با آب فرات باز بکنید و حالا هم تربت امام حسین (علیه السلام)، هم آب فرات که تو بعضی روایاتم اینها را هموزن هم دانستند. البته تربت امام حسین (علیه السلام) مقامش بالاتر است. یا کام بچه را با تربت باز کنید یا با آب فرات. بهترش این است که جفتش؛ یعنی تربت را تو آب حل بکنید. اولین چیزی که بچه، یک کوچولو، یک قطره میریزد، آب فرات باشد. فرمود: «هر بچهای که با آب فرات کامش باز بشود، من گمانم این است که «احبنا اهل البیت»، محب ما اهل بیت میشود.» «و سألنی کم بینک و بین الفرات»، سلیمان بن هارون میگوید: «حضرت از من پرسید که چقدر بین تو و فرات فاصله است؟» «فخبرته»، خبر دادم که چقدر فاصله است. مسافت را گفتم. «عنده لأحببت ان آتیه طرف النهار»، اگر من نزدیک فرات بودم، دوست داشتم هر صبح و هر شب، دو طرف روز، اول روز و آخر روز، میرفتم تو آب. آب فرات خیلی عجیب است. اینها روایاتی است که کمتر گفته میشود. آب فرات خیلی براش آنچنان چیز خاصی قائل نیستیم. یعنی همین پیادههای کربلا که میآیند، از همان ور میاندازند میروند. کسی کنار آب فرات نمیآید دستی به آب بزند. آبش البته الان خیلی تمیز نیست. یک دستی به آب زد... خب، ما جزو آن گناهکارانی هستیم که دستمان میخورد. بههرحال اثر آب گرفته میشود.
عرض کنم خدمت شما که فرمود: «الماء سید شراب دنیا و الآخره»، سالار آبهای دنیا و آخرت. نوشیدنیهای اولاً سالار نوشیدنیهای دنیا و آخرت، آب است. آب شیرینم هست، آب فرات آب شیرین است. فرمود: «آقای نوشیدنیهای دنیا و آخرت، آب است و اربعه تو انهار فی الدنیا من الجنه»، چهار تا نهر تو دنیاست که از بهشت میآید: فرات و نیل و صیهون و جیحون. بعد فرمود: «فرات تو بهشت، آب است؛ نیل تو بهشت، عسل است؛ صیهون تو بهشت، شراب است؛ جیحون تو بهشت، شیر است.» این چهار تا نهری که تو سورهای که به نام پیامبر داریم، این چهار تا نهر بهشتی تو دنیا ازش میریزد تو دنیا. تو دنیا که میآید، این شکلی میشود، این چهار تا نهر میشود.
تو روایت دیگر داری: یکی از اهل کوفه آمد خدمت امام باقر (علیه السلام). حضرت فرمودند: «اتغتسل کل یوم فی الفرات؟» روزی یک بار میروی تو فرات غسل کنی؟ میگوید: «گفتم آقا نه.» فرمود: «فی کل جمعه؟» جمعه یک بار میروی؟ گفتم: «نه.» «فی کل شهر؟» ماهی؟ «ففی کل سنه؟» سالی یک بار میروی تو فرات غسل کنی؟ گفتم: «نه.» فرمود: «انک لمحروم من الخیر»، تو از خیر محرومی. سالی یک بار در فرات غسل نمیکنی. لذا غسل در فرات هم خیلی سفارش شده، خصوصاً برای زیارت امام حسین (علیه السلام) که اگر تو فرات کسی غسل بکند، آقا برای زیارت امام حسین همه گناهانش بخشیده میشود. تو روایتم دارد: «سالِ که امام زمان میخواهند ظهور بکنند، آب فرات طغیان میکند، میریزد در شهر کوفه.» یعنی سیل میآید از آب فرات. حواستان باشد هر وقت فرات طغیان کرد و سیل آمد در کوفه، به سمت کوفهاش، یعنی سمت نجف. این شکلی چه موجی افتاد! الان طغ... عرض کنم خدمتتون که مستحب است که آقا کفنتان را هم با آب فرات بشویید. کفن بخریم تو آب فرات بشویم و بعد ببریم.
این چند تا روایت بود در مورد آب فرات. خدمت شما عرض کنم که روایت خیلی جالب... فرات و دجله هم قدیمیترین رودهای کره زمیناند و این بینالنهرین بین این دو تا شکل گرفته که تمدن کهن تاریخ در واقع آب فرات، پیرامون آب فرات حیات بشر در طول تاریخ شکل گرفته. آب فرات البته برای ما بیشتر از همه یادآور عاشوراست؛ قضایایی که در روز عاشورا رقم خورد. حالا چند تا مطلب در مورد آب فرات هست که باید اشاره بهش بشود. من قبل اینکه وارد روضه بشوم، یک روایت بخوانم که مربوط به این ایام است. بعدش انشاءالله روضه بخوانیم و انشاءالله که مایه توجه باشد.
در روایت دارد که در کتاب "بشارة المصطفی لشیعة المرتضی"، جلد ۱، صفحه ۷۴، مفصل است. روایت اربعینی معمولاً اولش فقط خوانده میشود. من امشب این روایت را کاملش را بخوانم و بعد انشاءالله برویم سمت روضه.
خب، جابر بن عبدالله انصاری، میدانید اولین زائر اربعین کسی است که از آب فرات غسل کرد و به زیارت امام حسین (علیه السلام) روز اربعین... خیلی جابر واقعاً مقامات عجیبی دارد. هم فرزند شهید، جابر بن عبدالله پدر شهید شد در رکاب پیامبر. هم خودش اسراری از اهل بیت از طریق ایشان به ما رسید، هم حدیث کسا، هم حدیث لو... و قضیه زیارت امام حسین (علیه السلام) که خیلی جرئت میخواست تو آن شرایط، تو آن دوران کسی این شکلی اینجا تو فرات غسل بکند، با آن وضعیت راهی بشود، برود زیارت امام حسین (علیه السلام)، در حالی که خود اهل بیت اسیر بودند. و این عظمت این مرد را میرساند که چقدر در اعلام محبت به اهل بیت بیباک بود. و روایت جالبی هم از این مرد بزرگ به ما رسیده. پیغمبر هم بهش بشارت دادند که امام باقر را میبینی، سلام مرا به ایشان برسان. البته نابینا شد جابر ولی ملاقات کرد امام باقر (علیه السلام).
در روایت دارد از عطیه عوفی، میگوید: «من با جابربن عبدالله انصاری که از اجداد شیخ انصاری خودمان هم هست، ایشان شیخ انصاری از نوادگان جابر بن عبدالله؛ یعنی خدا در نسل او هم همچین برکتی قرار داد.» میگوید: «دوتایی رفتیم برای زیارت قبر حسین بن علی. «فلما وردنا کربلا دنا جابر من شاطئ الفرات»، کربلا که رسیدیم جابر رفت در آب فرات. «فاغتسل»، غسل کرد. «ثم تضر به»، از یک چیزی شبیه لباس احرام که بالا و پایین دارد، یک دانه بالاپوش، یک دانه پایینپوش تنش کرد. کیسهای که توش صعود بود، صوف کوفی، عطر خاصی است. آنم باز کرد، صوف را به تنش مالید، خودشو معطر کرد. «و الا ذکر الله»، هر قدمی که برداشت، به یاد خدا بود. اینها درس است برای ما برای پیادهروی اربعین، زیارت اربعین. این شکلی معطر، غسل کرده، تمیز و هر گامی با ذکر خدا، توجه به خدا. «حتی اذا دنا من القبر»، خیلی عجیب است. نابینا بود. میگوید: «نزدیک قبر که شدیم...» تعابیر اینجا هست، حیفم میآید حالا وسط روایت است، نمیخواهم وارد روضه بشوم، ولی لطیف است، حالا کنار این فرات اشکم بریزیم بیتناسب نیست. میگوید که: «به من گفتش که: «امسنی یدک»، دست مرا برسان به قبر امام حسین (علیه السلام). لمس بده.» «فعالمسته»، دستش را رساندم به قبر امام حسین (علیه السلام). خب، از کودکی دوست بوده با امام حسین (علیه السلام). میگوید: «فخر علی القبر مغشیا علیه»، روی قبر امام حسین (علیه السلام) غش کرد. جابر از حال رفت. زیارت واقعی این است. آدم به قبر اباعبدالله که میرسد این شکلی باشد، از حال برود. «فرششت علیه شیء من الماء»، کمی آب به صورتش پاشیدم، به هوش آمد. «فلما افاق»، به حال که آمد، صدا زد، «قال یا حسین یا حسین یا حسین»، سه بار یا حسین گفت. امام حسین را صدا زد.
خب جابر رفیق بوده با امام حسین، سابقه نداشته تا به حال صدا بزند جواب نگیرد. حالا با لحن محبت، گلایه، هرچی، برگشت گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه؟» رفیق مگر جواب رفیقش را نمیدهد؟ این حالی است که من و شما هم باید تو این مسیر داشته باشیم. این کلام جابر را ما باید به امام حسین بگوییم که: «حبیب لا یجیب حبیبه؟» میشود رفیق جواب رفیقش را ندهد؟ بعد خودش جواب داد. جابر گفت که: «و انا لک بالجواب؟ چطور جواب بدهی تو به من حسین جان؟ و قد شطح اوداجک علی اصبات» رگهای گردنت را بریدند. «و فرق بین بدنک و راسک»، تنت اینجاست، سرت کجاست؟ چطور جواب بدهد کسی که فرسنگها بین سر و تن او فاصله است؟ «فشهد انک ابن خاتم النبیین»، با امام حسین نجوا کرد. اینها برای ما درس است. اینجور باید زیارت برویم. حرف بزنیم از عمق جانمان، ارتباط برقرار کنیم. به این زیارت خواندن و چند تا عبارت را از رو خواندن اکتفا نکنیم. دل حرف بزند، دل ارتباط بگیرد. فقط به حرم اکتفا نکنیم. تو همین مسیری که داریم میرویم، الی ماشاءالله فرصت برای ما است که با امام حسین حرف بزنیم. از موقعیتهای مختلف، یکیش همین نهر فرات است. دیدنش. این همه آب. صدای العطش بچهها بلند، مهریه مادرش بود این آب، نگذاشتند یک قطره به او برسد. امام سجاد فرمودند: «سگهای بیابان از این آب خوردند، ولی یک قطرهاش به پسر فاطمه نرسید.»
جابر نجوا کرد. گفت: «شهادت میدهم تو پسر خاتم النبیینی، پسر سید المؤمنینی، پسر حلیف التقوا و خلیل الهدایی، نفر پنجم اصحاب کسایی، پسر سید النقبایی، پسر فاطمه سیده النسایی. و مالک لا تکون کذا؟» چطور اینجور نباشی؟! خیلی تعابیر عجیبی... «فقط غذت کف سید المرسلین»، تو کسی بودی که از انگشت سید المرسلین تغذیه کردی. در روایت دارد هیچ وقت امام حسین (علیه السلام) از شیر مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نخورد. از همان اول فاطمه بچه را که به دنیا آوردند: «بهش شیر نده تا من بیایم.» شیر ندادند. پیغمبر اکرم آمدند، انگشت مبارک را به دهان اباعبدالله گذاشتند، سیر شد. و شیر مادر هم خشک شد و از انگشت خاتم النبیین تغذیه کرد. خیلی اینها تعابیر عجیبی است. باورش برای امثال ما سخت است. از ذهن ما دور است، ولی اینها مقاماتی است که این ذوات مقدسه داشتند. اینجا هم جابر بهش اشاره میکند. «و ربیت فی حجر المتقین.» در دامن متقین تربیت شدی. و تعابیر دیگر که میگوید.
بعد میگوید: «غیر طیبت میتا»، تو که خوش جان دادی. «غیر أن قلوب المؤمنین غیر طیبت لفراقک»، تو که خوش جان دادی، تو که طیب بود مرگ برایت، ولی دلهای مؤمنین فراق تو برایشان طیب نیست. تو حال و روزت خوش است، ولی مؤمنین در فراق تو حالشان خوش نیست. حال کسی بدون تو خوب نیست. «و لا شاک فی الخیرات. فلک السلام الله و رضوان.» بعد عرض میکند: «شهادت میدهم تو به همان مسیری رفتی که برادرت یحیی بن زکریا رفت.» جناب جابر رفت به سمت مزار شهدا. خطاب کرد به شهدای کربلا: «السلام علیکم ایها الأرواح التی حلت بفناء الحسین و انخت به رحلته و اشهد انکم اقمتم الصلاه و آتیتم الزکاه و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتی اتاکم الیقین.» «والذی بعث محمدا بالحق نبیا، لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه.» این عبارت خیلی مهم است. سلام داد به شهدای کربلا. خطاب کرد به شهدای کربلا: «قسم به کسی که نبی اکرم را پیغمبر کرد، ما هم در این جهاد شما شریکیم. در این ظهر عاشورا اتفاقاتی که رقم خورد.»
خیلی تعبیر عجیبی است. عطیه میگوید: «برگشتم گفتم: «یا جابر، کیف و لم نهبط وادیا؟» چطور میگویی ما شریکیم؟ ما اینجا نبودیم. تو این تشنگی نبودیم، شمشیر نزدیم، تو این خیمهها نبودیم. چی میگویی ما هم شریکیم در جهاد شهدای کربلا؟ «و لم نعلم جبلا»، نه دره پایین رفتیم، نه کوهی بالا رفتیم. «و لم نضرب سیفا»، نه شمشیری زدیم. «و القوم قد فرق بین رؤوسهم و ابدانهم.» این شهدا سر از تنشان جدا شد. چی میگویی ما با اینهاییم؟ «و اُیِّمَت اولادهم»، بچههایشان یتیم شدند. «و أُرمِلَت ازواجهم»، زنهایشان بیوه شدند. جابر به عطیه گفت: «یا عطیه، سمعت حبیبی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)!» من از حبیبم پیغمبر اکرم شنیدم که فرمود: «من احب قوم حشر معهم.» برای آنهایی که خصوصاً زائر امام حسین است، خصوصاً تو این ایام، خصوصاً با پای پیاده، خیلی بشارت بزرگی است. این بشارت جابر به عطیه گفت: «حبیبم رسول الله فرمود: «هر کسی که قومی را دوست داشته باشد، با همانها محشور میشود.» شماها امام حسین را دوست دارید، شهدای کربلا را دوست دارید، با اینها محشور. «و من أَحَبَّ عملَ قومٍ أَشرَکَ فی عملهم.» هر کس عمل یک قومی را دوست داشته باشد، تو آن عمل شریک است.» بعد گفتش که: «قسم به کسی که پیامبر را به نبوت برانگیخت، «ان نیتی و نیت اصحابی الحسین و اصحاب حسین.» نیت من همان چیزی است که نیت اصحاب حسین بوده است.»
حالا یک سؤالی هم آقای متین، که از همین راه که این بحث نیت... حالا بحثش مفصل است. الان چون رفقا خستهاند، خیلی حوصله شاید بحث طولانی نداشته باشند، بیشتر بهش نمیپردازیم. ولی آن چیزی که انسان برای قلبش تلقین و باور شده، این میشود نیت. البته تمرین میخواهد. فقط یک چیزی به ذهن آوردن نیست. باید در مواقع مختلف و مواقف مختلف انسان هی این را به خودش تحمیل و تلقین بکند تا جان آدم بپذیرد و کمکم برای آدم باور بشود. این میشود نیت. و اگر کسی واقعاً قلباً طوری بود که موانعی که تو زندگی برای همه ما پیش میآید و میخواهد ما را از یک فیضی و از یک فوزی محروم بکند، انسان سعی میکند آنقدر که توان دارد بگذارد برای اینکه بر آن مانع فائق بشود. کسی که اینجوری است، جنسش جنس نیت اصحاب امام حسین است. ولو تقدیرش این نبوده که کربلا باشد، شهید بشود؛ مثل جابر. جابر را هم باید در زمره شهدای کربلا دانست. امام خمینی را هم در زمره شهدای کربلا دانست. قاسم سلیمانی را باید در زمره شهدای کربلا دانست. آقای رئیسی و همینطور اسماعیل هنیه. خیلیها. اینها جنسشان طوری در امتحانات خودشان را طوری نشان دادند که معلوم است که اگر کربلا بودند هم کمک میکردند امام حسین را. چون در مواقفی شبیه کربلا از خودشان رشادت به خرج دادند. از خودگذشتگی کردند. از زن و بچه گذشتند. از خوشیهایشان، از آبرویشان، از پولشان. این میشود جنس آدم. این میشود نیت. هر چقدر هم آدم وسعت بدهد، جا دارد در نیتش. این است که اگر بود، کربلا کمک میکرد. اگر بود، صفین کمک میکرد. اگر بود، حضرت موسی (علیه السلام) تبعیت میکرد. اگر بود از حضرت ابراهیم کمک میکرد، تبعیت میکرد. تو همه اینها شریک است. امیرالمؤمنین در خطبه در نهج البلاغه به این مطلب اشاره کرد.
بعد فرمود که: «حزنی نحو ابیات کوفان»، به من فرمود که من را برگردان سمت این خانههای کوفه. یعنی برگردیم. «فلما سرنا فی بعض الطریق»، تو مسیر که آمدیم، گفتش که: «یا عطیه، هل أو أننی بعد هذه السفره ملاقیک؟» توصیهای بهت بکنم؟ من گمان میکنم دیگر بعد این سفر نبینمت. خیلی توصیه مهمی کرده. جابر، توصیه خیلی مهمی است. جابر جزو اصحاب سر اهل بیت است. این جمله را گفت: «عهد محب آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! ما احبهم و ابغض مبغض آل محمد ما ابغضهم و ان کان سوا من قومک و ارتفق به محب محمد و آل محمد فان انتزل له قدم به کثرت ذنوبه سبقت له اخراه به محبته فان محبته و مبغضته یعود الی الله.» گفت که آقا محب اهل بیت را دوست داشته باش. از کسی هم که از اهل بیت بدش میآید، بدت بیاید. تا وقتی که این بغضش ادامه دارد. ولو اهل روزه و نماز و عبادت و اینهاست، وقتی محبت اهل بیت را نفرت دارد، توهین میکند و از این قبیل، تو هم ازش نفرت داشته باش. و با آن کسی که محب اهل بیت است رفاقت داشته باش، ولو گناهانی هم دارد. خیلی تعبیرش قشنگ است. گفت: «ممکن است بابت گناهانش یک پایش لغزیده باشد، ولی بابت محبتی که به اهل بیت دارد، یک پای دیگری دارد که جای خوب و سفت و محکم گذاشته. و آخرش همین یک پایی که جای سفت و محکم گذاشته، این را میبرد بهشت. آنی هم که پایش را از محبت اهل بیت برداشته، ولی یک پایش روی عبادت و نماز و سفر و حج و انفاق و محبت اهل بیت را ندارد، آن هم آخرش سر میخورد، میرود جهنم.» جملۀ ماندگار جناب جابر.
اینجا کنار فرات یاد قضیه دیگر هم افتادم، عرض بکنم و روضه بخوانیم انشاءالله. شب جمعه، محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها). این آقای بهجت نقل میکردند که آقایی کربلا میخواست بیاید. آشنایی داشت ناصبی بود. حالا این روایت جابر که روایت از این قبیل هم زیاد داریم که محبت اهل بیت اگر نباشد، هیچ فایدهای ندارد. از آن ور نشان میدهد که اتفاقاً محبت اهل بیت را هم به اندازه خردل و سر سوزنی اگر جایی باشد، از آدم میخرند. خیلی مطلب مهمی است. خیلی امیدبخش. گفت که این ناصبی بود و به شیعیان توهین میکرد. دید که میخواهد برود نجف و کربلا. این سر... به خود این آقا که توهین کرد هیچ، به امیرالمؤمنین هم توهین کرد. گفت که: «بازم میخواهی بروی؟ از اینها چی دیدی؟ هی میروی کربلا؟ هی میروی نجف؟ اینها چیکارند؟ مگر از اینها کاری برنمیآید؟ مردند فلان...» از این تعابیر و توهینهایی. «من خیلی دلم شکست. گفتم بروم حرم امیرالمؤمنین نفرینت میکنم.» آمد حرم امیرالمؤمنین و جای دیگر هم نرفت. اول رفت حرم امیرالمؤمنین، سفت محکم علیه این آقا نفرین. حالا ظاهراً بعد سه روز یا چند روز خواب میبیند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا قیامت اینجا بنشینی و نفرین بکنی، آنچه که میخواهی در مورد این آقا که مثلاً من بکشمش یا هرچی، من این را محقق نخواهم کرد. چون این آقا یک حقی به گردن ما دارد. گفت: «این حق چیست؟» امیرالمؤمنین توضیح دادند. بعدها دوباره آن ناصبی این را دید، گفتش که: «چی شد؟ رفتی دیدی خبری نشد؟» گفتش که: «من اتفاقاً رفتم و خواب دیدم، به من گفتند که حقی به گردن ما دارد.» گفت: «چه حقی؟» این قضیه را گفت. این قضیه را گفت که احتمالاً همین نقطه بوده. چون الان ما زیر پل هندیه هستیم و این پل خروجی کربلاست. همین حوالی میخورد به داستان که قضیه رخ داده. حضرت فرمودند که: «این شورطی بود، پاسبان بود در کربلا. این ناصبی. یک شب که پاس میداد، تشنهاش میشود. دنبال آب میگردد، پیدا نمیکند. همینجور قدمزنان میآید تا فرات. مینشیند کنار نهر فرات. به این آب که نگاه میکند، این حجم آب، آب شیرین، آب گرم. نگاه به آب میکند، اشک تو چشمانش جمع. هیشکی هم نبوده. آن دل اینها که کشتند: چی میشد یک چند قطره آب میدادند؟» اشکی بر چشمش نشست. امیرالمؤمنین فرمودند: «چهل گریههای کنار فرات هم به یادگار بماند. شب اول قبر امیرالمؤمنین بیا. بفرما تو حقی به گردن ما داری. اما نمیگذاریم شما را ببریم.» این آقای ناصبی برگشت گفت: «خدا شاهد است من این قضیه را برای هیچکس نگفتم. کسی هم اصلاً خبر نداشت، ندید.» اینها اینند که تو دل شب من یک گوشه، یک بار یک جمله گفتم کنار فرات و با همین شیعه شد.
برگشت. انشاءالله توجهی به ما بکنند. این شب جمعه کنار نهر فرات. حرم غروق مادر است. ما اینجا کنار مهریه مادر قرار گرفتیم. آب فراتی که خیلی خاطرهها این آب دارد. این آب شعور دارد. این آب درک دارد و آیه قرآن فرمود: ما به آب نیل دستور دادیم باید موسی را برساند به کاخ فرعون. معلوم میشود دریا شعور دارد. دریا میفهمد. اگر پرده از چشم مادینگر و ظاهرینگر ما کنار میرفت، میدیدیم تا قیامت در حسرت این ماند که ظهر عاشورا کام اباعبدالله را تر بکند. و این آب بیشتر از همه عزادار است. این آب بیشتر از همه ناله دارد. آبی که دستان قمر بنیهاشم بهش رسید، ولی لبهای قمر بنیهاشم از این آب سیراب نشد. آب فرات در حسرت عباس ماند. و واسه همینم شاید به خاطر همین باشد که میآید دور قبر عباس (علیه السلام) طواف میکند. آب فرات ابراز شوق میکند. ابراز محبت میکند. همین آب. آبی که چشم رب در حسرت در حسرت این آب، که این بچه بیشیر لبی تر کند. امام حسین هم فرمودند: این بچه از شدت عطش خودش دارد جان میدهد. آبی که در مواقفی ظهر عاشورا امام حسین (علیه السلام) به این آب رسیدند. خواستند کامی تر بکنند. حسین بن نمیر ملعون تیری انداخت به دهان مبارک امام حسین (علیه السلام) اصابت کرد و نتوانست امام حسین (علیه السلام) آب بنوشند. بعضیها هم لحظات آخر جام آبی آوردند کنار امام حسین (علیه السلام). کنار حضرت آب را خالی کردند، گفتند: «فقط خواستیم که در حسرت آب بسوزی.» بعضیهاشان هم تیکه انداختند، گفتند: «مگر نمیگویی پدرت ساقی کوثر است؟ تحمل کن، چند دقیقه دیگر که مردی بابات سیرابت میکند. تو که نباید تشنه باشی. تو اگر بابات ساقی کوثر است، پس چرا داری با تشنگی میمیری؟» از این زخمزبانها و از متلکها.
ولی شاید فراتر از همه اینها آن جملهای باشد که نسبت دادند به فاطمه زهرا که شبهای جمعه وقتی به زیارت پسر میآید، این عبارت را میگوید: «بنیه تتلو...» یک چند خط تقدیم بکنم به یاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) در این شب جمعه در ورودی شهر کربلا. انشاءالله بیبی به همه ما نظری بکنند. کنار این نهر فرات، به یاد بچههای تشنه اباعبدالله. پیاده لبهای خشکیده اصحاب سیدالشهدا. به یاد آن لبهای تشنهای که از شدت عطش آسمان را دود میدید. عطش همه وجودش را پر کرده بود. به تعبیر آن روایت فرمود: «جگر من طوری شده در اثر تشنگی...» عرض کردم یک بار دیگر این عبارت را آقای جاودان (حفظه الله) این شکلی ترجمه میکرد این عبارت را: «جگر من در اثر تشنگی مثل کویر ترک ترک شده.» این شکلی ترک... جگر من ترک برداشته از شدت عطش. السلام علیک یا اباعبدالله از کنار نهر فرات سلام بدهیم با آقامان. «و علی الأرواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیه اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد من زیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.»
به یاد آنهایی که دلشان امشب کربلاست، از راه دور التماس دعا دارم. دلهای سوخته و مشتاقی که نشد امسال به هر دلیلی زیارت اربعین نصیبشان بشود. از این کنار این نهر فرات نایبالزیاره همه باشیم. انشاءالله اباعبدالله به رحمت واسعه به همه توجه کند. همسرمان، بچههایمان، خانوادهمان، همانهایی که همراهمان نیستند، همه آنهایی که التماس دعا گفتند. رفقایی که خیلی دلشان میآید ولی شرایطشان جور نشد. انشاءالله مادر فاطمه زهرا نظری کند. امشب شبهای جمعه، نیمهشبها تا بر روی اسرارش خدا پرده کشید. از راه میآید زهرا، قامت خمیده. لب میگذارد روی حلقی بریده. فریادهای یا بنی را بگیرید. حیدر باید بازوی زهرا بگیرد.
آخ... روضه نمیخواهد سر ندارم. قربان آن آقا... انگشتر ندارم. یک تکهای سالم پیکر ندارم. جایی برای بوسه مادر ندارد. گیسوی خود را ریخته روی گلو، مادر بود این گونه شکل. گفت چطور گفتوگو میکند مادر؟ انشاءالله مادرش نظری کند این شب جمعه به یاد همه گذشتگان. قدیمیهایی که میآمدند هر سال کربلا اربعین. رفقایی که دنیا رفتند، خصوصاً مرحوم آیت الله رئیسی که امسال خیلی جایش خالی است. فیض گفتوگوی مادر با پسری شکلی است. گو «یا بنیه، یا بنیه، برخیز مادرت زهرا بنیه. دیدم خودم در عصر عاشورا بنی. افتاده بودی زیر دست و پا.» «من بی وضو تو را شانه...» حالا به دنبال سرم. «من بی وضو موی تو را شانه نکردم، حالا به دنبال سرت باید بگردم.» این شلوغیهای کربلا یادم میبینم، هر چقدر امیدوارکننده و مسرتبخش. ولی از یک طرف داغهایی تو دل آدم. یکیش این است. همان که امام زمان ناحیه مقدس عرض میکنم زبان ما را به تأخیر انداخت. کاش بودی عاشورای ۶۱ لاله تنها فنفوظ فوزا عظما. با همین حالی که اربعین میآییم، عاشورا میآمدیم. یا ابا... جونمان را فدایت میکردیم. از یک طرف این شلوغی حرم را که آدم میبیند، یاد آن وقتی میافتد که حسین تو گودال شلوغ شد. فرقت شمشیر میزدند. هلهله میزدند. یک عده با خنجر میزدند. امام باقر فرمود: «و بالاسا و بالحجاره.» بعضی لباسها میزدند، بعضیها سنگ میزدند. به گمان تقرب الی الله. به جان حسین، جان حسین، جان حسین. «وَ یَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا ایه مُنقلَبٍ یَنقَلِبونَ. و علی لعنت الله علی الظالمین.»
انشاءالله در فرج آقامان امام زمان تعجیل بشود. و انشاءالله که خدای متعال از همه ما زیارت مقبوله در این شب جمعه بنویسد. انشاءالله که زندگی ما و مرگمان حسینی باشد و همه عمرمان در خدمت اهل بیت. و انشاءالله که نابودی رژیم صهیونیستی به همین زودی محقق بشود. رهبرمان انشاءالله تا ظهور امام زمان در حفظ و نصر الهی باشند. حوائج همه مؤمنین برآورده بشود. برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
در حال بارگذاری نظرات...