امام صادق (علیهالسلام): نگویید سلمان فارسی بلکه بگویید سلمان محمدی [2:18]
سه ویژگی خاص حضرت سلمان (رحمهالله): [3:28]
1. ترجیح خواست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر خواسته خودش
2. ترجیح فقرا بر سرمایه داران
3. محبت نسبت به علم و علما
اشتیاق بهشت به جناب سلمان (رحمهالله) [7:09]
عطش و حقیقتجویی جناب سلمان (رحمهالله)؛ یافتن نشانههای پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله) [10:31]
فرمانداری جناب سلمان محمدی (رحمهالله) بر شهر مدائن پایتخت مردم فارس [14:36]
باز شدن دروازه اسلام به روی ایرانیان به واسطه جناب سلمان (رحمهالله) [17:15]
لرزیدن 14 کنگره ایوان کسری هنگام ولادت پیامبر (صلاللهعلیهوآله)؛ نشانه زوال پادشاهی در ایران پس از 14 قرن [38:26]
حضرت سلمان (رحمهالله): مترجم پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله) و قرآن به زبان فارسی [18:35]
ابیاتی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر کفن سلمان (رحمهالله) نوشتند [19:36]
وحی الهی به پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله): من سلمان را دوست دارم تو هم او را دوست بدار! [24:47]
سلمان در بین اصحاب پیامبر (صلاللهعلیهوآله) همچون جبرئیل بین ملائکه [28:42]
حذیفة بن یمان؛ صاحب سرّ اهلبیت (علیهمالسلام) [31:55]
انتقال جسد سالم جناب حذیفه به نزدیکی قبر جناب سلمان در حدود یک قرن پیش [35:35]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل بیته الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
در شهر مدائن هستیم، در محضر نورانی حضرت سلمان (سلام الله علیه). امروز ما، الحمدلله، به یکی از آرزوهای عمرمان رسیدیم که زیارت جناب سلمان بود. خیلی خدا را شکر میکنیم، خیلی خوشحالیم، الحمدلله. انشاءالله که همگی مورد عنایت و توجه این شخصیت بینظیر جهان اسلام باشند.
حالا نکاتی را در مورد جناب سلمان عرض بکنیم، از باب یادبود این شخصیت و توجه به این بزرگوار. خب، حرف در مورد ایشان خیلی زیاد است و وقت کم. فرصت کم برای گفتوگوی چندان درباره ایشان نیست. انشاءالله حالا در مقاطع دیگری بیشتر باید در مورد ایشان صحبت کرد. البته سابقاً هم جاهایی صحبتهایی شد. یک جلسه، یک بحثی بود: "علی سلمان میسازد" و مباحثی از قبیل جلساتی در مورد حضرت سلمان (سلام الله علیه)، مطالبی عرض کردیم.
در روایتی دارد که مرحوم شیخ صدوق هم در امالی نقل کرده است. راوی میگوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم، عرض کردم به حضرت: «ما اکثر ما اسمع من یا سیدی ذکر سلمان الفارسی». آقا، چقدر من میبینم هی شما یاد سلمان فارسی میکنید؟ (این را به امام صادق (علیه السلام) میگوید.) ببینید، خیلی عجیب است، اعصابش خورد شده، به قول ما، که اینقدر امام صادق (علیه السلام) یاد سلمان میکند!
امام صادق فرمود: «اولاً که نگو سلمان فارسی؛ ولکن قل سلمان المحمدی.» (اللهم صل علی محمد و آل محمد.) خب، این حرف مهمی است. نسبت دادن پیغمبر به نبی اکرم، مثل خود اهلبیت، امام حسن، امام حسین، اینها همهشان در واقع به پیغمبر نسبت داده میشوند. سلمان هم همین شکلی است، به پیغمبر نسبت دارد.
بعد فرمود: «اتدری ما کثرت ذکری له؟» میدانی چرا اینقدر من یاد سلمان میکنم؟ گفتم: نه. فرمود: «ثلاث خلال» یا «ثلاث خصال». بهخاطر سه تا ویژگی که سلمان داشت.
اولیش: «ایثاره هو امیرالمؤمنین علیه السلام علی هوا نفسه.» خیلی اینها برای ما درس است. از خود ایشان بخواهیم، اینجا در محضرشان هستیم، انشاءالله نظر بکنند، کمک بکنند، ما هم اهل این ویژگیها بشویم، به آن مراتب عالی برسیم، انشاءالله. اولین ویژگیش این بود که خواست علی را بر خواست خودش ترجیح میداد. خواست سلمان فانی بود، مندک بود در خواست امیرالمؤمنین. خب، خواست امیرالمؤمنین هم چیزی جز حق مطلق نبود دیگر. «الحق مع علی و الحق یدور معه حیثما دار.» این ویژگی اول جناب سلمان بود.
ویژگی دوم: «وثانیه حبه للفقراء و اختیاره ایاهم علی اهل الثروه.» خیلی فقرا را دوست داشت و فقرا را به آنهایی که سرمایهدار بودند و امکانات داشتند و… ترجیح میداد.
و ویژگی سوم: «وثالث حبه للعلم والعلما.» این بود که خیلی عاشق علم و علما بود.
بعد فرمود: «ان سلمان کان عبداً صالحاً حنیفاً مسلماً و ما کان من المشرکین.» سلمان عبدی بود که صالح بود، حنیف بود، مسلم بود و مشرک نبود. در تمام عمرش یک لحظه مشرک نبود و غیر خدا سجده نکرد. عمر ایشان را هم از ۲۵۰ سال تا ۳۵۰ سال گفتهاند، سن جناب سلمان.
خب، روایات دیگری هم در مورد ایشان هست. مطلب چون خیلی زیاد است، من خیلی مختصر و تند تند مطالبی را در مورد ایشان عرض بکنم. این شخصیت استثنایی، خوب، در قله است. جناب سلمان، میدانید دیگر؟ آقای بهجت (رضوان الله علیه) میفرمود: از ایشان پرسیدند آقا نماز، مثلاً حضور قلب در نماز چیست؟ میفرمود: کمترین حضور قلب همین است که بداند چه میگوید. بالاترین حدش را باید از سلمان پرسید. آقای بهجت (رضوان الله علیه) میفرمود یا میفرمود که: در قیامت همه ما میفهمیم میتوانستیم سلمان شویم، ولی اختیاراً سلمان نشدیم.
خب، در فضائل ایشان، آن نسبت ایشان با پیغمبر اکرم، که عایشه میگوید: آنقدر پیغمبر با سلمان خلوت داشت که ما دیگر، مثلاً، حس حسادتگونهای نسبت به سلمان داشتیم که از وقت همسران پیغمبر میگیرد. آنقدر خلوت با پیغمبر! نسبتش با امیرالمؤمنین، نسبتش با حضرت زهرا (سلام الله علیها)، که حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرستادند دنبال من سه ملک را دیدم، یکیشان به نام «ذره»، یکی به نام «مقدوده»، یکی به نام «سلما». و اینها ذره همسر بهشتی ابوذر بود، مقدوده همسر بهشتی مقداد بود، سلما همسر بهشتی سلمان بود. و در روایت هم دارد که بهشت مشتاق سه نفر یا چهار نفر است؟ هم سه نفرش را داریم، هم چهار نفرش، که یکیشان جناب سلمان است. بهشت مشتاق اینها! چه مقام و عظمتی دارند، چه آیتی از آیات الهی هستند که بهشت مشتاق سلمان است. بهشت میخواهد سلمان را ببیند. آینهی تمام نمای امیرالمؤمنین، آینهی تمام نمای خداست، آینهی تمام نمای پیغمبر است. بهشت از حضور سلمان چه شخصیتی!
ما نمیدانیم الان کجا نشستیم. در کنار دریای پیغمبر. فرمود: «بحر لم ینزح»، دریایی است که تمام نمیشود، یا در تعبیری دیگر: «لم یُدَرک»، امیرالمؤمنین فرمود: درک نمیشود. «علم علم الاولین والاخرین»، علم اولین و آخرین را میداند. فرمود امیرالمؤمنین: «من محدثی بودم که پیغمبر من را تربیت کرد. سلمان محدثی بود که من تربیتش کردم.» یعنی نسبت سلمان با امیرالمؤمنین، نسبت امیرالمؤمنین با... قابل فهم نیست. هیچی نمیشود فهمید از این کلمات. مقام این شخصیت فوقالعاده واقعاً. چون به هر حال یک نسبتی هم ما با این بزرگوار داریم از جهت همشهری بودن و هممحل بودن و همکیش بودن و هممنطقه بودن. به هر حال یک تعلق خاصی هم از اینجا... سلمان فارسی نمیگویند دیگر، همه سلمان محمدی... به نام سلمان فارسی میشناسیمشان.
حالا فیلمش را هم دارند میسازند، سریال ایشان را بعد مختار ساخته بشود. خب، خیلی الان ایرانی شاید به تعداد انگشتان یک دست نباشد در این حرم، بعد اینکه ساخته بشود، اینجا خیلی شلوغ خواهد شد، مثل داستان مختار. تازه مردم کمی با جناب سلمان آشنا خواهند شد. در قله اصحاب پیغمبر، جناب سلمان، بعد امیرالمؤمنین (علیه السلام)، آن شخصی که نفر برتر سلمان است، حتی ابوذر نمیدانست سلمان تو چه مرتبهای قرار دارد؟ که اگر میدانست سلمان چه حقایقی در قلب نازنینش هست، او هم تحمل نمیکرد و میکشت سلمان را (روایات ما است). خب، خیلی مقامات عجیب و غریبی در مورد جناب سلمان مطرح است.
و ایشان در ایران به دنیا آمده است. روایتی هم داریم دیگر. پیغمبر فرمود: از آخرالزمان منطقهایهای سلمان... برخی آیات را به اینها نسبت داد که مثلاً اگر شماها قدر ندانید، خدا کسانی را میآورد که «ملا یکون امثالکم»، اینها مثل شماها نخواهند بود، که در بعضی روایات دارد پیغمبر زد به شانه سلمان فرمودند که این همقبیلهایهای سلمان. سلمان را بیشتر اقوال بر این است که اهل اصفهان، منطقه جی اصفهان بود. ولی حالا منطقه کازرون و جاهای دیگری، رامهرمز و اینها احتمال داده شده، ولی بیشتر همان منطقه روستای جی اصفهان را گفتهاند. پدرش زرتشتی بود. نام مبارک ایشان روزبه بود یا ماهبه بود که روز و ماه و سال و اینها اسامی پدرش و اجدادش و اینها، بدخشان اسم پدرش بود، آذر حبشس یا آذر جسس آذرگشنسب یا آذرگشنسف، که همان آذر گشنسب یا گشن باز، فرزند مرد سالار، اسامی اجداد جناب سلمان است. و گفتهاند که ایشان زرتشتی بوده اول، بعد مسیحی میشود. خیلی عجیب است. یکی از چیزهایی که در شخصیت جناب سلمان خیلی عجیب است، این عطش و حقیقتجویی ایشان است.
پیغمبر هم در مورد ایشان فرمود: «لو کان هذا الدین فی الثریا لناله سلمان.» اگر این دین در ثریا و عمق ثریا هم باشد، سلمان به آن میرسد. سلمان دنبال پیغمبر راه افتاد. از عجایب این است، یعنی شاید دیگر ما در طول تاریخ این مدلی نداشته باشیم. من در ذهنم نمیآید کسی که خود او پا شد رفت و گشت و گشت و گشت و پیغمبر را پیدا کرد. این همه پیغمبر را دیدند، هدایت نشدند. این همه معجزه دیدند، هدایت نشدند. سلمان رفت.
اول پا میشود میرود منطقه شام. آنجا در مسیحیان زندگی میکند، در کلیسا و اینها. و در پی حقیقت و دین حق و اینها، و با پیغمبر اکرم آشنا میشود و پا میشود میآید در حجاز و خدمت شما عرض کنم، خودش را به پیغمبر میرساند. البته اول برده بوده جناب سلمان، که خودش هم تعابیری دارد که: «من کنت عبداً فاتقنی الله بمحمد»، من برده بودم که خدا من را با نبی اکرم آزاد کرد. «من کنت وضیعاً»، خدا من را بالا برد. پیامبر، خب، عبدی بود. پیغمبر با یک تدبیری، یک… فرمودند یک مدلی مکاتبه کردند با صاحبش که بتواند آزاد بشود. ۴۰۰ تا نخل باید میکاشت و رشد میداد که این هم از اعجاز پیغمبر بود که این نخلها خیلی سریع سلمان توانست آزاد بشود.
و این داستان مسلمان شدنش هم که ایشان میدانید دنبال این بود دیگر که پیغمبر را پیدا بکند، میدانست که پیغمبر کسی است که صدقه نمیگیرد، هدیه قبول میکند. بین دو تا شانه پیغمبر هم مهر نبوت بود. پیغمبر را همان سال اول هجرت جناب سلمان خودش را به پیغمبر رساند. این ایام که هستیم، ماه صفر، ایام سالگرد جناب سلمان، ۸ صفر را گفتهاند رحلت حضرت سلمان.
عرض کنم که آمد خدمت پیغمبر در منطقه قبا، یک مقدار خرما به عنوان صدقه داد، دید که پیغمبر اینها را داد به اصحاب، نخوردند. یک مقدار خرما بعداً در مدینه به پیغمبر هدیه داد، دید که اینها را قبول کردند. بعد یک روز هم آمد در منطقه بقیع، دنبال این بود که بین دو تا شانه پیغمبر را نگاه کند که چیزی نوشته یا نه. پیامبر فرمودند که ایشان دنبال این که این نشانه را ببیند. بین دو تا کتف را نشان دادند که آنجا نشانه نبوت را دید و بوسید و خودش را به دست و پای پیغمبر انداخت و مسلمان شد. و خدمت شما عرض کنم که آن قضیه بردگی ایشان هم که باید ۳۰۰ یا ۴۰۰ تا، بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ تا درخت خرمای زرد و قرمز به عمل میآورد که خیلی طول میکشید، سالها طول میکشد. ولی تا کاشت ایجاز اعجاز پیامبری رشد کرد که سلمان آزاد بشود. لذا تا آزاد شدنش یک کمی طول کشید. در جنگهای اول نبود، گفتهاند بدر و احد را نبود. بعد از اول هجرت مسلمان شد. از جنگ احزاب خودش را رساند.
خب، نابغهای بود جناب سلمان، یعنی هوشش یک هوش فوقالعادهای بود. همان جنگ احزاب وقتی که آمد، بازی جنگ را کلاً عوض کرد دیگر. طرح خندق را داد به پیغمبر اکرم. همه مانده بودند چه شکلی برخورد بکنند، داخل شهر بجنگند، بیرون بجنگند، تن به تن بجنگند. که گفت: ما یک چیزی به نام کندک خندق داریم که عربیش میشود خندق. این پیشنهاد پیغمبر هم خیلی خوشش آمد. خندق را کندند. از آن جنگ تا آخر، همه جنگها را کنار پیغمبر اکرم بود. هوش سیاسی بسیار بالایی داشت که بعدها هم در زمان خلیفه دوم وقتی مدائن، که پایتخت ساسانیان بود (اینجا که الان هستیم پایتخت سا.. طاق کسرا پشتمان، ایوان مدائن. حالا اگر وقت بشود برویم خوب است، چون امیرالمؤمنین آنجا دو رکعت نماز خواندهاند.) عرض کنم خدمتتان که وقتی اینجا فتح شد، اول به حذیفه داد. حذیفه (بعد سلمان، آدمی) عرض میکنم انشاءالله. خلیفه دوم این منطقه را، بعد حذیفه، فرماندار اینجا جناب سلمان بود. این هم نکتهای است دیگر، تحلیل دارد. جناب سلمان فرماندار خلیفه دوم بود. سلمانی که از مخالفین خیلی واضح و بین سقیفه است، از معدود اصحاب امیرالمؤمنین است که ذرهای کوتاه نیامد از حق ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام).
در همان روزهای اول هم سخنرانی آتشینی داشت که تو این به وقت شام و خطبه شروع دیشب خواندیم کامل. با این حال وقتی بحث اسلام و حکومت اسلامی است، فرمانداری عمر بن خطاب را قبول کرد و فرماندار مدائن شد. مسئولیت پذیرفت در سنین بالا که حالا خود ریاست ایشان داستانی دارد؛ با چه وضعی وارد شد. آن هم اینجایی که پایتخت ساسانیان و ایوان کسری و طاق کسری. و با چه وضعی سوار بر الاغ آمد و با یک آفتابه و یک حصیر و زیرانداز زندگی میکرد و اتاق یکنفره محل زندگیاش بود، در حد ایستادن و خوابیدن ایشان جا داشت، محل عبادت. آن قضیه حقوقش. حالا اینها را در بعضی جلسات گفتهایم، خیلی مفصل است. چون وقت نیست دیگر، حالا الان وقت نمیتوانم اشاره کنم. حقوقش را پیشاپیش برمیداشت که یک قضیه دارد. گفتند: تو عجیبی که تو اهل زهدی این همه اول سال حقوق کل سالت را برمیداری؟ گفتش که من کم حقوق سالانه را برمیدارم، حقوق برمیدارم که در طول سال دغدغهی معیشت نداشته باشم، همه دغدغهام به عبادت باشد. بله، بله. حالا آن باز یک قضیه دیگری است.
و خدمت شما عرض کنم که آن قضیه که سیل آمد، آفتابهاش را دست گرفت، گفت: من جز... چیزی نگرانی ندارد. «نجل مخفف»، «نجل مخفون»؛ آنهایی که سبکبال بودند نجات پیدا کردند. نگرانی ندارم. اینجا مقاومت میکردند مردم. اینجا دروازه فارس بود دیگر. این مدائن پایتخت فارس بود، پایتخت ایران بود در واقع. و خدمت شما عرض کنم که پایتخت ساسانیان بود. مردم مقاومت میکردند. سلمان آمد با اینها مذاکره کرد. اولم میخواستند شمشیر بکشند، بکشند سلمان را. آنقدر خوب با اینها مذاکره و گفتوگو کرد، خودشان درهای قلعهها را باز کردند، مسلمانها وارد شدند، استقبال کردند. و لذا در اسلام آوردن ایرانیها که از این ناحیه بود، به واسطه جناب سلمان گشوده شد. و همه ما مدیون جناب سلمانیم در مسلمانیمان. جدای از اینکه قبیله به حساب میآییم با جناب سلمان، سبب مسلمانی ما هم جناب سلمان (سلام الله علیه) است.
و ایشان در آن قضیه عقد اخوت، برخی گفتند با ابوذر پیغمبر عقد اخوت ایشان را بست، برخی گفتند با ابو دردا بست، برخی گفتند با عمار بست. به هر حال ایشان در قضیه جنگ خندق عرض کردم که جایگاه ویژهای داشت. اولین کسی بود که قرآن را به زبان فارسی ترجمه کرد و مترجم پیغمبر بود بین زبان فارسی و عربی. یعنی عربیها را به فارسی ترجمه میکرد، فارسیها را به عربی ترجمه میکرد. تا جایی که برخی گفتند: «یُعَلِمُهُ بَشَر.» آیهی قرآن است دیگر. پیغمبر حرفهایی که میزند، سلمان بهش یاد داده. خیلی عجیب است ها! ببینید مقام سلمان چیست؟ «یُعَلِمُهُ بَشَرٌ أَعْجَمِیٌّ وَ لِسَانُهُ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ.» به عربی مبین. بابا این عجمیه. آخه این عربی چگونه میشود که آن عجمی یاد بدهد؟! آنقدر از جهت دانایی سرشار بود جناب سلمان که حتی اینجور تهمت زدند که پیغمبر حرفهایش را از سلمان یاد میگیرد! اینجور شخصیتی جناب سلمان.
و جز آن هفت، هشت نفر محدودی است که بر پیکر مطهر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نماز خواندند. شب دفن ایشان جز شخصیتهای نادری است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مدینه به مدائن آمدند (طی الارض) و پیکر او را خودشان غسل دادند، کفن کردند، نماز خواندند و دفن کردند که اینجا آن گوشه دیدید یک جایی بود اتاقک مانند، آنجا محل تجهیز و غسل سلمان است که امیرالمؤمنین. روایتی هم دارد، هم اهل مدینه نقل کردند، هم اهل مدائن نقل کردند. اهل مدینه گفتند که: دیدیم حضرت فرمود: من میروم برای دفن سلمان. سلمان دیشب از دنیا رفت. اهل مدائن هم میگویند: یهو دیدیم کسی آمد برای دفن سلمان. قنبر هم که میگوید حضرت به من فرمودند که راه بیفت. قنبر یک نقلی دارد، زازان یک نقلی دارد. نقلهای مختلفی داریم در مورد دفن جناب سلمان.
و آنجوری که خاطرم هست، امیرالمؤمنین گریه هم کردند در رحلت جناب سلمان. آن ابیات معروف را هم روی کفن سلمان با انگشت مبارکشان نوشتند: «وُفِدْتُ عَلَى الْکَرِیمِ بِغَیْرِ زَادٍ» که خیلی معروف است. معمولاً روی قبرها مینویسند: «مهمان کریم شدم بدون توشهای.» همچنین شخصیتی، لقمان امت، امیرالمؤمنین در مورد او فرمود: «علم اولین و آخرین را دارد. تمام کتب انبیا را در سینه خودش حمل میکرد.» سلمان! این تعابیری است که اهلبیت در مورد او دارند. با این حال خوبی مقام، البته اوج مقام فنای جناب سلمان را میرساند. امیرالمؤمنین در مورد او گفتند که: «مهمان کریم شدم بدون توشهای.» «حمله زاد». وقتی آدم مهمان کریم میشود، من عجب سیئات؟ که بدترین کار این است که آدم وقتی دارد مهمان کریم میشود، چیزی با خودش ببرد. مهمان کریم دارد میشود، فقرش را باید ببرد. به هر حال اینها همه در توصیف جناب سلمان.
ایشان، خودش عرض کردم، شیوه حکومتش، نحوه برخوردش با بیتالمال. در مسجد اینجا در مدائن تفسیر سوره یوسف داشت. ای کاش اینها ضبط حقایق و معارف خودش در آن سخنرانی بعد از رحلت پیامبر. شما میدانید من این سینه من مملو به علم است. حرف من را قبول کنید. چه دارم بهتان میگویم که جز علی را... اگر حرف علی را گوش بدهید، پرندههای آسمان حرف شما را گوش میدهند، ماهیهای دریا حرف شما را. ولی اگر گوش ندهید، بیچاره... خلاصه شخصیت جناب سلمان، شخصیت بسیار فوقالعادهای است. آنقدر ممتاز بود که مهاجرین و انصار، در آن قضیه هم در کندن خندق بیش از همه کار میکرد، دو برابر بقیه کار میکرد. هم در ساخت مسجد پیغمبر بیش از همه کار میکرد تا جایی که مهاجرین گفتند: سلمان از ماست. انصار میگفتند: سلمان از ماست. حذیفه هم همچین حالتی داشت. عرض کنم که حالا داستان حذیفه متفاوت است. عرض میکنم. پیغمبر فرمودند: نه از شماست، نه از اینها. «سلمان منا اهل بیت.» اینجا بود که پیغمبر فرمودند. خود این عبارت خیلی عبارت عجیبی است در توصیف جناب سلمان.
عرض کنم خدمت شما که: «وُفِدْتُ عَلَى الْکَرِیمِ بِغَیْرِ زَادٍ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ الْقَلْبِ سَلِیمٍ وَ حَمْلَ ذَاتٍ عَقِبَ کُلِّ إِذَا کَانَ الْوُفُودُ عَلَى الْکَرِیمِ.» این ابیاتی بود که امیرالمؤمنین روی کفن مطهر جناب سلمان نوشتند. و خدمت شما عرض کنم وقتی امیرالمؤمنین میآمدند برای دفن سلمان، عمامه و زره پیغمبر را پوشیدند، عصا و شمشیر پیغمبر را برداشتند، سوار بر شتر پیغمبر آمدند برای دفن جناب سلمان. خیلی قضایا است، خیلی روایات است، خیلی داستانها است در مورد جناب سلمان که حیف است که وقت نیست اینها را بخواهیم بگوییم.
ایشان فرزندانی هم داشت. همسری داشت اهل کنده بود. فرزندانی هم داشت که بعدها ازش به جا ماندند. دختری در اصفهان و دو تا دختر هم در حجاز، که اینها را از نسل سلمان میدانستند، فرزندان سلمان میدانستند. بعضی تعابیر دیگر در مورد جناب سلمان، آن دعایی هم که حضرت زهرا (سلام الله علیها) یاد داده بودند به جناب سلمان در مورد تب، آن هم خب خیلی دعای معروفی است: «بسم الله نور، بسم الله نور النور، بسم الله منور النور. منور نورها...» تعابیر این شکلی دارد. آن هم دعای خیلی خاص و عجیبی است. نشان میدهد که چقدر محرم اسرار بوده حتی نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها). گاهی تعابیری اهلبیت میگفتند: «سلمان کجایی؟ دل ما تنگ شده.» یک مدت وقت میافتاد نمیدیدنش، میفرستادند کسی دنبالش.
و جز آن عشره مبشرهای است که بهشان بشارت بهشت داده شد؛ جز افرادی است که خدای متعال وحی کرد به پیغمبر اکرم: «من سلمان را دوست دارم، تو هم دوسش داشته باش.» خیلی حرف است! ما هم در کنار پیکر مطهری هستیم، اگر پیکرش اینجا باشد، در عرش نباشد، در کنار پیکر مطهری هستیم که محبوب خودِ معشوقِ خداست. خیلی حرف است! شما ببینید مثلاً فلان عارف فلان قرن چقدر تجلیل و چقدر کنار قبرش مباحث عرفانی و چه میدانم حالات عرفانی و... این جناب سلمان. گفتم این قضیه را برای رفقا، جناب مرحوم آیتالله انصاری همدانی زیارت غیرمعصوم نمی... حالا به هر دلیلی، یک وقتی از مدائن رد میشدند، حالا بغداد ظاهراً میرفتند، در مسیر میآیند برای استراحت یا نماز اینجا شرکت بکنن. مرحوم آقای انصاری همدانی فرموده بود که من جناب سلمان را دیدم. دیدم ذرة غبار در روح مطهرش نیست. لطافت محض، عظمت محض. و پذیرایی کرد از ما. آنجا کلاً ایشان نگاهش نسبت به زیارت غیرمعصومین عوض میشود. مرحوم آیتالله انصاری همدانی. جای قاضی فرمودند: «توحید را مستقیم از خدا گرفت.» انصاری همدانی استاد نداشت. با جذبههای الهی، مقامات را مرحوم آیتالله انصاری. بله، عظمتی دارد سلمان.
برخی گفتند داستان توبه زهیر از سلمان بوده. اینکه زهیر توبه کرد، گفتند که در یکی از فتوحات جنگی موقع تقسیم غنائم، سلمان میآید در گوش زهیر میگوید که: «خوشحالی؟ مثلاً به غنائم رسیده؟» میگوید: آره. میگوید: «تو نباید اینجا خوشحال باشی. تو باید وقتی خوشحالیات وقتی باشد که کنار سبط رسولالله، حسین بن علی در میدان جنگ واقع میشوی و کنار او شهید میشوی.» و گفتند که حقایق را تا قیامت میدانست. نه تنها سلمان، حذیفه هم این شکلی بوده. حذیفه که بعد ایشان دفن است آن پشت، آن هم کسی بود که به واسطه پیغمبر همه حقایق را اصلاً. آن «صاحب سر» بهش میگویند به حذیفه نه، همه چیز. اتفاقاتی که تا قیامت رخ میدهد را پیغمبر به تو روایت دارد که خدا کسی که سلمان را دوست داشته باشد، دوستش دارد. کسی که از سلمان بدش بیاید، ازش بدش میآید. یک کمی بعضیها در جهان اسلام خیلی به سلمان روی نشان نمیدهند، کما اینکه بین همسران پیغمبر به حضرت خدیجه خیلی روی خوش نشان نمیدهند. «بهار نوریان مر نوریان را، جاذبه ناریان من ناریان را.» «طالبان جنس کثیف...» به هر حال صدیق و فاروق و اینها شد. خیلی هر کسی با سلمان نمیتواند بپرد.
و در روایت دیگر دارد که اگر اهل زمین آن طوری که فرشتههای آسمان سلمان را دوست میدارند، اگر اهل زمین سلمان را دوست میداشتند، هیچ وقت خدا اهل زمین را عذاب نمیکرد. عادی شده. چون از اینها زیاد شنیدهایم در وصف اهلبیت، نمیدانیم یک آدم به کجا میتواند برسد؟ این چهار تا استخوان و پوست و گوشت و مو و این هیکل اینقدی به چه درجاتی میتواند برسد؟ به چه مراحلی میتواند برسد؟ خدا میداند. جناب سلمان، معرفت به مقام نورانیت خودش، ذوب در مقام نورانیت امیرالمؤمنین است. نصیب ما بکند. دست ما را بگیرد تو دست امیرالمؤمنین بگذارد انشاءالله.
و گفتند که جز حواریون نبی اکرم بوده، در بین اصحاب پیغمبر مثل جبرئیل در بین ملائکه است. اسم اعظم را میدانست. جبرئیل از جانب خدا میآمد به پیغمبر امر میکرد. خدای متعال دستور داد: «سلام من را به سلمان برسان.» آدم دوست دارد اینجا اصلاً چادر بزند ماهها و سالها بماند واقعاً. یعنی آنقدر این شخصیت عزیز است. همه عمرش را آدم دوست دارد کنار جناب سلمان. یک روز وارد شد خدمت پیغمبر. پیغمبر بالش خودش، متکای خودش را گذاشتند پشت سلمان و با ملائکه گفتوگو داشت. عرض کردم محدث بود و در مراتب ایمان اگر ۱۰ درجه داشته باشد، سلمان در رتبه ۱۰ ایمان است (روایتی است که به هر حال شنیدید). «افقه الناس» بود، علم اولین و آخرین را داشت.
و لطایفی هم هست در غذایش. یکیش را فقط بگویم، وقتمان هم گذشت. ابودردا که عقد اخوت خوانده بود با سلمان، در خانهی زندگی میکردند. ابودردا روزها روزه میگرفت، شبها عبادت میکرد. خیلی دیگر افراط در عبادت. همچین مقامی! این اعتدال خیلی جالب است. ما مثلاً فکر میکنیم میگوییم سلمان دیگر آقا دیگر پدر مادر عبادت را درآورده بود دیگر. در حالی که روی قاعده بوده کار اینها. اعتراض کرد سلمان به ابودردا که: «این چه وضعی است؟ همهی شب تا صبح عبادت، صبح تا شب هم روزه. این زن و بچه حق و حقوق دارند. این زن رسیدگی میخواهد. این بچهها...» گفت: «دیگر حق نداری روزه بگیری.» ابودردا عصبانی شد. گفت: «تو به من میگویی در نماز نسبت به خدای متعال کوتاهی کنم؟ روزه نگیرم؟» «حق و حقوق اینها را ادا کن. استراحت کن. یک مقدار کنار همسرت باش.» این خبر رسید به پیغمبر. پیغمبر فرمود که: «سلمان سینهاش لبریز از علم است.» تأیید سلمان کردند. بعد فرمودند: «خیلی باهوش است. خیلی علم سرشار دارد.» و این اعتدال سلمان، آن قضیه معروف است دیگر که کی هر شب تا صبح عبادت میکند؟ سلمان گفت: «من.» کی کل ماه روزه میگیرد؟ کی روزی یک بار ختم قرآن؟ دروغ میگوید. خیلی وقتها هم قرآن نمیخواند. توضیح بدهد. گفت که آقا من ماهی سه روز روزه میگیرم: «من جاء بالحسنه عشر» و امثالهم. هر یک دانه ۱۰ روز، روز ۱۰ روز. شبان با طهارت میخوابم، تا صبح عبادت. روزی سه بار «قل هو الله» میخوانم، یک ختم قرآن. لقمان امت. خب اینها در مورد جناب سلمان بود.
و خدمت شما عرض کنم که خیلی مطالب دیگر هم در مورد سلمان بود که فرصت نیست. در مورد جناب حذیفه هم مطالبی را عرض بکنم. جناب حذیفه به عنوان «صاحب سر» معروف است. حذیفه بن یمان که یمنی بود، جز شیعیان خاصه هم در جنگ بدر بوده، جنگ احد بوده، خندق بوده، در قضایای پیغمبر بوده، با عمار عقد اخوت داشته. و عرض کردم موقع فتح مدائن اولین فرماندار اینجا حذیفه بود. و در جنگ احد هم سپاه اسلام اشتباهی بابای حذیفه را کشتند. پیغمبر فرمودند که: «بیا من از بیتالمال دیهاش را بدهم.» گفت: «نمیخواهم یا رسولالله. بخشیدم.» چه روح بزرگی جناب حذیفه داشته!
در جنگ تبوک هم وقتی میخواستند پیغمبر را ترور بکنند، آن گروه تروریست را شناخت. پیغمبر فرمودند: «لو نده.» و همین را کتمان کرد. نشان میدهد که خیلی صاحب سر بود. و واسه همین روح بلند و کتمان قوی که داشت، پیغمبر اسرار را تا قیامت بهش گفته بودند. پیغمبر فرمودند: «میخواهی جز مهاجرین باشی یا جز انصار؟» که خودش انتخاب کرد جز انصار باشد. عرض کنم خدمتتون که در جنگ احد هم عرض کردم که پدرش به شهادت رسید. منافقین را میشناخت. خلیفه دوم میگفت: «هر که در تشییع جنازهاش حذیفه شرکت بکند، من شرکت میکنم. شرکت نکند، شرکت نمیکنم.» منافقان را میشناسد. میدانم.
و جز ارکان اربعه اصحاب امیرالمؤمنین است حذیفه. ایشان هم جز آنهایی است که بر پیکر مطهر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نماز خواندند. و در جنگ جمل هم مشارکت داشته. در روایت دارد که هفت نفرند که به واسطه اینها خدا به شما روزی میدهد و عنایت میکند، یکیاش حذیفه. و امیرالمؤمنین (علیه السلام) جنگ جمل که میخواستند بروند به منطقه ذوقار که رسیدند، حذیفه به اصحابش گفتش که: «خودتان را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) برسانید که حق در نصرت علی است.» و از راویان معروف حدیث غدیر که علامه در الغدیر بحث مفصل در مورد ایشان دارد. در جنگ صفین سعد پسر ایشان بود که در جنگ صفین به شهادت رسید به توصیه پدرش. با امیرالمؤمنین بیعت کرد و یک پسر دیگرش صفوان بود، آن هم در صفین به شهادت رسید.
سال ۳۶ قمری گفتند در مدائن از دنیا رفت. سال ۳۶ میشود همان ۴ سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام). همزمان همان جنگ جمل را بوده دیگر، اوایل حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام). ایشان هم در ماه صفر گفتند که از دنیا رفت. خدمت شما عرض کنم که قضیه قرآن و واحدسازی قرآن پیشنهاد ایشان بوده. و خیلی مطالب دیگر در مورد این شخصیت که به هر حال مطالب در مورد ایشان هم زیاد است.
مطلبی که هست که برای رفقا عرض کردم، ایشان را تقریباً ۱۰۰ سال پیش، سال ۱۹۳۱، الان ۲۰۲۴ هستیم دیگر، جسد مبارک ایشان کنار دجله بوده. آب میافتد و تصمیم میگیرند جابهجا کنند، بیاورند ایشان را کنار جناب سلمان دفن بکنند. وقتی قبر را میشکافند، میبینند پیکر ایشان کاملاً سالم است. علما حضور داشتند. از مراسم تشییع ایشان عکس گرفته شده. از خود پیکرشان ظاهراً به دستور علما بوده ؟. آسا ابوالحسن آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی بوده، اجازه ندادند از پیکر ایشان. نمیدانم، حالا الان خاطرم نیست دقیقاً، ظاهراً به خاطر اینکه از حیثیت ایشان نشود از پیکر ایشان عکس نگرفتم.
یک قضیهای را برخی نقل کردند. مرحوم آقای سلطان الواعظین. حالا بودند آقایانی، سید محمد صدر (پدر مقتدا) بوده. خدمت شما عرض کنم که آقایان دیگری بودند، علما بودند، منبریها بودند، شخصیتهای کشوری بودند. دفن جناب حذیفه. مرحوم سلطان الواعظین، ایشان «فرمانده سلطان واعظین شبهای پیشاور» منظور کتاب «شبهای پیشاور» است فرموده بود که من پیکر ایشان را دیدم. به ذهنم حسن سلیقهای که ایشان به خرج داده، میگوید: به ذهنم این شکلی رسید که من که هیچ وقت توفیقم نشد دست پیغمبر را ببوسم، ولی لبهای حذیفه حتماً دست پیغمبر را بوسیده است. به نیت اینکه به واسطه دست پیغمبر را بوسیده باشم، لبهای حذیفه را بوسیدم. این هم حالا قضیهای در مورد دفن جناب حذیفه.
دو تا بزرگوار دیگر هم آن پشتتر دفن هستند. یکی جناب طاهره فرزند امام باقر (علیه السلام) و یکی هم عبدالله بن جابر بن عبدالله انصاری. این جابربن عبدالله که ازش ذکر خیر زیاد کردیم، پسر ایشان عبدالله بن جابر، آره، حدیث کسا و زیارت اربعین و اینها. این عبدالله پسر جابر بن عبدالله که اینجا پایین پای جناب سلمان است. حذیفه پایین پای سلمان است. آن دو بزرگوار هم پایین پای حذیفه.
خب، این هم از قضیه جناب حذیفه. فقط طاق کسری نکتهای عرض بکنم که خب، این هم منطقه مهمی است. عرض کردم اینجا برای ساسانیها بوده. یکی از اماکن گردشگری و گفتند در دنیا بیسابقه است این طاقی که زدند، بعد این همه سال آسیب ندیده. این طاق کسری بود که وقتی پیغمبر به دنیا آمدند، ۱۴ تا کنگرهاش لرزید. و امام (رحمت الله علیه) میفرمود که امام (رحمت الله علیه) امام خمینی خیلی در تحویل فوقالعاده بود. در آثار عرفانیاش تعویلات عجیب و غریبی دارد. در تحویل این حادثه امام میفرمایند که: برداشت من این است که این واقعه برای این بوده که ۱۴ قرن (این ۱۴ تا کنگره تحویلش این است که ۱۴ قرن) بعد از ظهور پیغمبر، پادشاهی در ایران منهدم شود. نماد پادشاهی بود دیگر. که شد دیگر ۱۴ قرن.
و خدمت شما عرض کنم که مسلمانها وقتی مدائن را فتح کردند، این ایوان کسری را کردند محل نماز خواندن سعد بن ابی وقاص. البته اینجا بابای عمر بن سعد، خدا همهشان را لعنت کند. این آمد اینجا را البته محل نماز کرد. و این دیگر مشهورترین چیزی است که از دوران ساسانی مانده است. صدام هم خیلی لجش گرفته بود. گفت که: «این مال ایرانیها است. بیایید بگویید خرابش کنید.» کلی از این باستانشناسان و تاریخدانان و اینها آمدند روی مغزش کار کردند که: «نه بابا، والله بالله این عراقی است. ایرانیها برداشتند الکی گفتند مال...» روح ضد ایرانی و مریض صدام گفته بود که این آثار باستانی من را یاد ایرانیها میاندازد. این ایرانیها مال خودشان میدانند. «وردار بردار اینها را خرابش کن.» حالا جالب است که بغل بغداد رد میشوند میروند، هیشکی اینجا نمیآید.
خلاصه، سلمان و خیلی عنایتی به این بزرگوار داریم حضرت سلمان، نه به این طاق کسری. خلاصه آقا جان، الان فقط یک مقداری از این طاق کسری باقی مانده است. این ۱۴ کنگره بود و آتشکده فارس بود که بعد هزار سال خاموش شد. و دریاچه ساوه بود که خشک شد. و همان شب هم که هم پادشاه ساسانی هم یک سری از این موبدان و اینها خواب دیدند که اینها همهاش حاکی از این بود که پیامبر اکرم به دنیا آمدند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) از اینجا که رد میشدند، نماز خواندند، دو رکعت. حالا اگر بشود ما هم برویم نماز بخوانیم، خیلی خوب است. و خدمت شما عرض کنم که امام مجتبی (علیه السلام) را هم میدانید دیگر در مدائن مجروح کردند حضرت را. پاهای مبارکشان را اینجا بود که آسیب زدند. از این جهت هم منطقه خاص دیگری است مدائن. که در فیلم مختار هم این بخش را داشتیم.
حالا مدائن قضایای دیگری هم دارد. قضایای معروفی دارد. امیرالمؤمنین که آمدند، من این را بگویم دیگر. باشد انشاءالله در نجف اگر وقت شد مفصل لباسش را مطلبش را بخوانیم. جمجمه انوشیروان را برداشتند. این جزو روایتی است که فضل بن شاذان در فضائل نقل میکند. خیلی حدیث عجیب و غریبی است. خطاب به جمجمه که حرف بزن. جمجمه انوشیروان در طاق کسری گزارش داد: «من چه بودم، دختران زیر دستم بود، چه اموالی، چه فسادی، چهها کردم.» و از آنور بگو. حالا از آن روایت بسیار فوقالعاده است که مفصل حالا انشاءالله یادآوری کنید در نجف کاملش را بخوانیم که حضرت جمجمه را به تکلم آوردند. جمجمه انوشیروان را در اینجا، خدمت شما عرض کنم که تکلم کرد در فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام).
یک روایت دیگر هم بود که در ماه محرم خواندیم که البته امید امیدواریم منتشر نشد. قضیه سلمان با امیرالمؤمنین رفتن قله قاف. آن هم در فضیلت جناب سلمان که خب روایت خیلی عجیب و غریب و فوقالعاده و خیلی طولانی است. آن خیلی حدیثش مفصل است. به هر حال سلمان صاحب سر امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود.
خوش به سعادتش! این پیگیری و عطش، «فمن تبعنی فانه منی.» راز سلمان شدن، «منا اهل البیت» شدن، تبعیت. پا جا پای پیغمبر. قضیه معروف که یک دانه جاپا بیشتر نیست. گفتم: «پس سلمان چی؟» گفتند: «جا پا جای پیغمبر میگذاشتی.» اینطور خودرو ندیدن. اینطور از آزاد بودن. خوش به حالش واقعاً. افتخار ایران جناب سلمان. مان نه به طاق کسری مینازیم، نه به تخت جمشید مینازیم. هرچند اینها بالاخره آثار باستانی است. نمیخواهیم ما داع مسلک نیست که خراب کنیم. آثار باستانی، آثار توریستی به حساب میآید. میآیند چهار نفر میبینند هم به هر حال تاریخ ماست. ولی آن چیزی که ما بهش مینازیم جناب سلمان است که از این سرزمین، از این مرز و بوم سر بلند کرد، رفت خودش را به پیغمبر رساند. اینطور عروج کرد با پیغمبر، اینطور صعود کرد، اینطور در این دریای پیغمبر و امیرالمؤمنین غرق شد و محو شد. جزئی از این دریا. جزئی از این دریا. خیلی عظمت. خیلی عظمت. هر چه در فضیلت این مرد بزرگ بگوییم، دور از ذهن ماست، دور از فهم ماست.
انشاءالله خود این مرد بزرگ عنایتی بکند به ما. بشناساند خودش را و بشناساند مولایش امیرالمؤمنین و مقتدایش رسول اکرم را، بشناساند فاطمه زهرا و اهلبیت را. ما را هم در این دریا غرق بکند انشاءالله این حرم هم رونقی بگیرد، هم برای زائرانش، هم از جهت ساخت و سازش خیلی واقعاً در شأن جناب سلمان نیست این ساخت و سازی که این حرم دارد. چرا بازسازی بشود و جلال و جبروت و شکوهی پیدا بکند. انشاءالله که مورد عنایت و توجه همه این خوبان باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
در حال بارگذاری نظرات...