برخی نکات مطرح شده در این جلسه
واقعیت و مراتب ایمان
نفاق؛ خطرناکترین جبهه پنهان
وحدت وجود و نگاه ملاصدرا
ابتلائات الهی و راز امتحان مومنان
رحمت و غضب الهی در سلسله طولی
هژمونی کفار و نقش آن در نفاق
سرگذشت حضرت ابراهیم و درسهای ایمان
کفار، پیروی از باطل و فرجام تمدنها
متن جلسه
توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقا مصطفی محمد اللهم صل علی محمد و و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین رب اشرح لی صدری و یسرلی امری ولل عقدة من لسانی جلسات قبل عرض کردیم که این نکات در واقع یه چکیدهای از کل قرآن بود و چکیدهای از همه معارف اسلامی با یک ادبیات متفاوتی میتونیم کل دین رو باز تعریف بکنیم با یک ادبیاتی که جدید باشه برامون طباطبایی میفرمایند که هر دو سال یکبار باید یک تفسیر جدید خودش بزرگترین تفسیر قرن که نه بزرگترین تفسیر طول تاریخ اسلام رو دو سال یکبار باید تفسیر جدیدی نوشته بشه از این جهت که معارف جدیدی استخراج میشه هم از این جهت که ما بتونیم باز تولید بکنیم ادبیاتم بسیاری از کج فهمیها و سوء تفاهمها به خاطر اینکه ما ادبیاتمون ادبیات پوسیده است هنوز که هنوزه تو بسیاری از دیالوگهایی که داریم با عموم مردم ادبیات ما ادبیات مثلاً سده اخیر هم که نه ادبیات ما ادبیات چند قرن پیش با همون ادبیات داریم صحبت میکنی با جوون دانشجومون با مخاطبینی که وضعیت فکری و عقلی و هوشی بسیار بالا لذا با یک ادبیات نوینی باید وارد بحث این ادبیات البته از جناب ملاصدرا به بعد وارد معارف ما شده ولی خوب چه کنیم که فلسفه غریب متاسفانه ای کاش که این ادبیات فلسفی ما یکم پا بگیره یکم جون بگیره یکی از معارفی که محو ملاصدرا با یک ادبیات جدیدی بهش میپردازه همین بحث وحدت وجود حالا وارد بحثهای شلاقی و خطرناکش نمیخوایم بشیم یکم توضیح بدیم ممکنه که کار به تکفیر و خلاصه حکم اعدام و اینها هم وقت وجود حرفش اینه حالا فکر میکنه که یعنی ما همه چی رو خدا میدونیم در وحدت وجود همه چی خدام میگه وحدت شخصیه حقیقیه و وجود وحدت وجودیه تشکیکیه نه تقریباً ۵۰ جلسه درس فلسفه بود که یک جمله خدمتتون عرض کردم وحدت شخصیه جزئیه و وحدت وجود تشکیکیه یک وجود در عالم بیشتر نیست اونم خدای تبارک و تعالیست هر آنچه هست مظاهر اوست تجلیات او هر آنچه که هست تجلیل اوست یه وجود بیشتر یک نفر هست اونم خداست بقیه چین بقیه هم هستند به بودن او تجلی خوب بعد باز اونی که نمیفهمه برمیگرده میگه که خب یعنی شما مدفوع رو هم تجلی میدونید بله که مدفوعم تجلی وجود داره یا نداره مدفوع خوب بودنش و بد بودنش به چیه خوب بودنش به وجود بد بودنش به ماهیتشه وارد این بحث حالا نمیخوام بشم ماهیت که ربطی به خدا نداره ماهیت از خود شیئه ماهیت از ادبیات شیعه بحثو نمیخوام سنگین کنم فقط میخوام مقدمه باشه که خیلی جاهای حساسی چون میخوام برم اینو اگه اولش نگم بعد اونجا که بخوام برم وسطش یاتاقان میزنیم یه وجود داریم خدایا خدای تبارک و تعالیست هر آنچه در عالم هست وجودش از وجود خداست هرچی کم و کسری از خودشه مدفوع بد بودنش به خاطر خودشه به خاطر ماهیتشه اصل وجودش که بد نیستش که ماهیتش بده بودنش که بد نیست روشنه هستی او که بد نیست ماهیت به چه عصبی بده ماهیت او از چند سال بده الان زهر یک مار حمل بر جسارت بشه زهر یک مار بده یا خوبه نصفیه خدا خیرتون بده اصل وجود او خوبه اصلا حیات یک مار به اون نیش و زهرش زنبور عسل که اصلاً اگه زهر بزنه اگه نیششو بزنه میمیره کل بودنش بنده به اون بودن ماهیتش البته بنده به اون برای او خوبه این نیش تا وقتی تو بدن ماره خوبه وقتی وارد بدن من شد بد میشه اونم به خاطر اینکه اشیا در تناسب با همدیگه بالاخره کم و کسریهایی دارند و آفاتی وارد میشه اصلا شرطی از خدای متعال نیست شر هرچه هست به مخلوق برمیگرده من شر ما خلق از حیث خود مخلوق بودنش خدا که شر نمیآفرینه او وجود از وجود جز وجود صادر نمیشه از وجود جز خیر صادر نمیشه هرچه که شره به محدودیت من
به محدودیت من خدا که سیلو ایجاد نمیکنه خدا که زلزله رو ایجاد نمیکنه خدا که طوفانو ایجاد نمیکنه مال آبه آب اصل وجودش خوبه مشکل از کجاست مشکل از اینجاست که آب چون رطوبت داره یه سری چیزها رو در تماس باهاش خراب میکنه اون محدوده اینم محدوده این نمیتونه وقتی به خرابت نمیکنم کاغذم نمیتونه وقتی به آب رسید بگه من خراب نمیشم چون این محدوده باید کاغذو خراب کنه کاغذم چون محدوده باید خراب بشه جفت این خرابیها مال محدودیت ایناست نه مال خدای تبارک و تعالی این حل آقا جان سنگین که نبود انشالله خیلی سنگین بود مقدمات فلسفی میخواد درس فلسفه که مشهد داریم طلای ببینید اولاً بحث عقوبت یک بحثه در سلسله طولی همونم به خدای تبارک و تعالی برمیگرده در سلسله طول ببینید هرچه که حسن است حالا این در سوره مبارکه نساء من بخوام بحثشو وارد بحث بسیار سنگینی است فما لهالا القوم لا یکادون یفقهون حدیث حسن من عندالله سیع من الله یه من عندالله من الله داریم من عندلله یعنی مستقیماً خودم ایجاد کردم من الله یعنی من ایجاد کردم ولی با سلسله طولی الان گناهی هم که من میکنم آخرش به خدا برمیگرده چون فعله دیگه قدرت ندارم فعلی ایجاد بکنم ولی خدا بر این گناه رضایت داشت درسته تو سلسله طولی به او برمیگرده حالا یک بحث بسیار سنگینی است که مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزاد دارد درس میگرفتیم درس تفسیر المیزان که میرفتیم خدمت یکی از شاگردان علامه طباطبایی افتخار داشتیم چند سالی درس المیزان میگرفتیم درس اسفار میگرفتیم از الطاف خدا بود سالهایی که قم بودیم و اینجای المیزان که رسیدیم یادمه این بحثا که مطرح شد چندین جلسه هم طول کشید بعد یکی از دوستان که از دوستان فاضل بود که درس میومد اومدیم بیرون جلسه آخر بود که این بحث تموم شده بود به من گفت شما از این درس چیزی فهمیدی گفتم راستشو بگم نه گفتگو کردیم بحث بسیار که گناه ما چه جور به خدا برمیگرده یه بحث علامه طباطبایی وارد اون بحث نمیخوایم بشیم مستقیم به خدا اسناد داده نمیشه تو سلسله طولی به خدا برمیگرده اونی که میفرمایین همین که حالا عقوبت هم آخرش به خدا برمیگرده ولی در واقع خدا که نمیخواسته از اول این عذاب رو نازل کنه خدا که خلق نکرد خدا که قوم نوح رو خلق نکرده برای اینکه اینا رو همه رو تو طوفان بندازه خب چه خلق کردنیه روشنه بروزش وقتیه که من یه کاری بکنم اصل صفات خدا رحمت خداست این اولین سبقت رحمته غضبه رحمت خدا بر غضبش سبقت گرفت به تعبیر حضرت استاد آیت الله جوادی آملی اگه اسما و صفات الهی مامون باشن یه امام جماعت دارند امام جماعت رحمت همه پشت او وایسادن همه به تبعیت رحمت دارن کار میکنن اگه کسی خودشو از دایره رحمت خارج کرد اون وقت مواجه میشه با صفت انتقام و جباریت و اینها درست شد اصل بحث اساس واقعیت تو عالم خدای تبارک و تعالی است و هرچی که ربط به او داره واقعیت پیدا میکنه حقیقت پیدا میکنه ایمان یعنی چی من چند تا واژه دینی رو میخوام برای شما با همین مبنا تعریف کنم ایمان یعنی چی یعنی واقعیت را بپذیر البته مراتب داره عرض کردیم قبلا انسان واقعیت ذهناً تصدیق میکنه عقلاً تصدیق میکنه یه وقت قلباً هم تصدیق میکنه یه وقت داره میبینه واقعیت رو مثال آتش رو زدیم دیگه میگن آقا در جنگلهای کالیفرنیا آتش سوزی شده منبع خبرم موثقه من و شما که الان میشنویم تصدیق میکنیم ایمان داریم یه وقتی هم اهل آمریکاییم اهل کالیفرنیا این دود بلند شده اینجا تصدیقمون خیلی بیشتره یه وقتی جنگل بانیم آتش نشانیم داریم خاموش میکنیم این شهوده درست شد مراتب ایمان فرق میکنه مراتب درک واقعیت فرق میکنه وقتی که ایمان آوردیم واقعیت رو پذیرفتیم اگر اگر اگر واقعیت مبنای این میشه تقوا تقوا یعنی چی چشممو کنترل کنیم و عروسیهایی که دعوت میکنن نریم و تو خیابون هرکی میرسیم یه گیری بدیم و مثلاً تقوا نه تقوا یعنی واقعیت رو باور کرده مبنای عملش شده
مبنای رفتارش تقوا جبههای که قبول کرده واقعیت رو میشه جبهه ایمان جبههای که واقعیت را قبول نکرده میشه جبهه کفر جبههای که واقعیت رو قبول نکرده این چند دقیقه رو عرض من توجه داشته باشید خیلی بحثهای مهمیه این با یه ادبیات دیگه داریم وارد میشیما جبههای که واقعیت را قبول نکرده ولی اداشو در میاره که واقعیت رو قبول کرده اسمش خطرناکترین جبهه برای از بین بردن واقعیت کدومه نفاق پس ما باید ادبیات دیگه وارد شدیم اصلاً نفاق ادبیات روز و جبهه سازمان مجاهدین و مسعود مذاکره کرده و این حرفا رو بذاریم کنار فضاهایی اصلاً گاهی معارف و واژههای قرآنی به لجن کشیده میشه تو این فضاهای سیاسی ما خرج یه چیزی داره میشه این واژه خیلی عظمت داره خیلی ریزه کاری داره منافق مسعود رجوی آقا حیف این واژه است خیلی واژه ظرافت داره روش کار کنیم واقعیت رو نپذیرفته فرمود هر کسی ظاهرش بهتر از باطنشه منافق هرچی ظاهرش بهتره اشکال نداره حالا منافق مشکلش چیه حرفهای بسیار مهم منافق انشالله جلسه بعد بیشتر صحبت میکنیم امروز در مورد کفار میخوام یه خورده باز بحث کنم فقط یه پرانتزی باز کنیم منافق مشکلش اینه رفیق رفقاش مومن تو این دارودستم تو فضای ایمانی فضای ایمان چرب و چیلیه نفاق مال دوره قدرت اسلامه ما تو مکه منافق نداشتیم شعر ابیطالب که دیگه منافق نداره سنگ به شکمش ببنده دیگه نفاق نداره نفاق موقع ریاست موقع تقسیم پسته موقع تقسیم حقوق اون موقع نفاق پیش میاد مدینه وقتی کاروبار پیغمبر گرفت یه عده اومدن یه عده اومدن تو دانلود کدشو داد کله یحدنودماعهم اینا اومدن که خونشون رو حفظ بکنن کشته نشن به ریاست برسند به پست برسن بعضی از اینا که رسماً با منجمین یهودی در ارتباط اونا به اینا گفتن برو راهکارشم گفتن من دیگه نمیتونم اشاره بکنم که اینا کی بودن و چه جور وارد شدن چه شکلی نفوذ کردن منج میری اسلام میاری بعد مثلاً یه وصلتی هم میکنی شما اون یکی مثلاً یه وصلتی میکنید بعداً فلان کاره میشید اومدن بدن به جایگاههایم رسیدن روایت امام زمان فرمودند که اینها یک سر سوزن ایمان نیاوردند حتی اسلام نیاوردن اسلام ظاهری آورد همه آفات و شرور و مشکلاتی هم که ۱۴ قرنه درگیریم به خاطر همینه همین دعوا و درگیری و داعش و مایع شد جریان نفاقی که دور پیغمبر صحابه پیغمبر همه خوبن بابا ببین خود قرآن صحابه پیغمبر وسط جنگا یه عده فرار میکنن چه جور صحابیه که همه خوبن سوره مبارکه جمعه میگه تو داری خطبه میخونی وسط خطبه خوندنت صدای چیز میاد جمعه بازار بوده جنس ارزون میفروختن داد میزده میگفته آقا پارچه ارزون فلان سرویس آرکوپال مثلاً قسطی از این چیزا پشت نماز جمعه بودن رفتن ۵ نفر پای خطبه پیغمبر موندن رفتن صحابن دیگه عزیزم تاج سرن نور چشمم هر کدومو دست بزنی میری بهشت پیغمبر بودند میگه تو به تعجب میای وقتی اینا حرف میزنن قشنگ حرف میزنن انقدر منطقی حرف میزنن انقدر ادبیاتشون قویه بیانشون قویه پیغمبر فرمود از بعد خودم من کل منافق علیم اللسان از این منافقای زبون دون خیلی میترسم که بلدن چه شکلی حرف بزنن حرف خودشونو با آیه و روایت اینا خطر دارن مشکل منافقین چیه اینور از این پست و موقعیت نمیتونه بگذره دلش با کیه دلش هژمونی کفار رو داره هژمونی خیلی واژه شریفیه ادبیاتمون باز تولید کنیم دیگه از واژه استکبار استفاده نمیکنیم واژه هژمونی خیلی قشنگ یونانی هم توی ادبیات سیاسی و علوم سیاسی واژههای بسیار کاربردی پژمونی کفار رو داره مقبره پست و ریاستی که دست مومنین میبینه از اینجا نفاق شکل میگیره حالا عمیق بشیم رو خدا یکی از کارهایی که میکنه این عرض منو داشته باشین این حرفا انشالله به درد میخوره امتحانش بر مبنای واقعیت امتحان و ابتلا هم میخواد ببینه چقدر واقعیتو قبول داری نصرتشم بر مبنای واقعیت واقعیت حقیقت من که میگم ایمان آوردم به اون جبهه رقیب من که از کفارم خدا دوبله میده حالا نظرت چیه چرب و چیلی نیست اونور بهتره ها
نمیخوای بری اومد به امیرالمومنین گفتش که آقا من خیلی به شما علاقه دارم حضرت فرمودند راست میگه آره آقا من حاضرم فداتون بشم برای فقر و بلا آماده کن برای چی فدات بشم یار که نداری از دار دنیا چند نفر دورتو گرفتن احبنی جبل لتحافت اگه کوه منو دوست داشته باشه متلاشی میشه ایمان نیاره که راحتتره که وقتی ما ایمان آوردیم استرس و اضطراب و درگیری و مشکلاتم آقا ایمان علا به ذکر الله تطمئن القلوب اول کار نیست عزیزم اول کار انقدر اضطراب و استرس داره قرآن میفرماید انبیا کم میارن و ذلزلو حتی یقول الرسول و من مع متان نصرالله اکبر عجب آیا دستور بقره انقدر کارو سخت میکنم پیغمبر برمیگرده میگه خدایا متان اسدالله این نصرت کشتم بردن تموم شد دیگه چیزی نمونده آقا یه نفر یک نفر روی کره زمین ایمان آورده به اسم آقای ابراهیم ابراهیم ابرام البته درسته زده موتور شکونده آلهتکم در سوره انبیا رسانه هم نداره به جایم اعتراض و انتقاد اینام نمیتونه بکنه بگیریم بسوزونش خلاص آقا همه جمع شدن کسی که کسی که بزرگش کرده آذر آذر که بزرگش کرده که حالا پدرشم نیست عموشه علامه طباطبایی با خود قرآن اثبات میکنه که آذر عمویه حضرت ابراهیم عموی او خودش دست اندرکاره برای سوزوندن ابراهیم مردم فقط یک ماه هیزم جمع میکردن انقدر هیزم جمع شد دیدن آتیشی که روشن کنن نمیتونن اینو تو آتیش بندازن منجنیق اونجا اختراع شد منجنیق اختراع کردن با منجنیق پرتش کردن تصور کرد کدام کارایی میکنهها فشار مال اینه ضربدری تار و مار بشن همه ایمان بیارن قبول کنم که نه این بر حقه قویترم میشه کارگردان ما بسازن این ماجرا رو این آتیش برمیگرده دامن من چرا آتیش گرفته همینجور میسوختن در میرفتن فرار تبعیدش کردن آتیش که سرد شد تبعیدش کرده یکی دوتا نبوده مشکلاتش بهانه اطلاعات میاد جلو حالا حضرت ابراهیمه تا ۱۰۰ سالگی اصلاً پدر نمیشه خیلی جالبه ها حرم امام رضا بودیم انشالله نصیب کنه برای همهمون به همین زودی یکی از علمای مشهد از شاگردان محمود اطلاعات خویی و رحمت الله میلانی از علمای بزرگ مشهد علمای بزرگ و گمنام مشهد یه شب زمستان ضریح صحبت میکردیم با هم یه جوان عراقی اومد پشت به ضریح رو به این استاد بعد ایشون گفتش که پشت به حضرت واینست اینوریش به بغل بیا ببینم چی بزرگوارم چون همسرشون کربلایی و سالیان سال نجف و اینها بودن عراقی قشنگ متوجه میشه او گفتش که آقا من بچهدار نمیشم ایشون گفت چند سالته اونجا یادمه گفت ۳۳ سال خیلی برای من جالب بود از صحنههای ماندگار تو ذهن من ایشون یه نگاهی کرد به ضریح گفت به نظرت این آقا چند سالگی پدر شد از امام رضا چند سالگی پدر شدن هشتاد و خورده کلا ۵۳ سال عمر کرده امام رضا ۴۸ سالگی امام جواد ۷ سالشون بود دیگه روشنه ۵۳ سال حضرت ۵۴ سال داشتند امام جوادم که ۷ سال داشتم موقع شهادت امام رضا اولین فرزند امام رضام هستم ظاهرا تنها فرزند امام رضا هم هستند ۴۷ ۴۷ سالگی آقا پدر شده بعد کدوم کدوم امام رضا امام رضایی که پدر شما موسی بن جعفره فداش بشم امام کاظم چند تا ۴۷ تا بچه داشتن فرزندان امام کاظم شما پسر این آقا باشی بعد ۴۷ سالگی پدر بشی همه برادرای امام رضا گفتن آقا امام نیست برادرای امام رضا امامزاده که میریم بزرگوارا امامزاده رو فقط نزده بودیم سیستم قطعه طرف صدقه را انداخت رفت تصادف کرد و بعد دید یکی داره تو همون صندوق گفت ننداز بابا صندوقش خرابه همین برادرای امام رضا گفتم شما امام نیستی امام جواد که به دنیا اومد گفتن که این بچه شما نیست ماجرا رو شنیدید تو حیاط باغبونی کردم نسب شناس من همه رو نگاه کرد و گفت مال هیچ کدوم نیست اون آقا که تو حیاط بود کی بود این مال اون باغبونه است علی بن جعفر که در قم گزارش شهدا ایشون درآمد داره که دوید سمت امام رضا حضرت بغل کرد گفت من از اول میدونستم حق با شماست اینا قبول نمیکردن بحرانی میشه شوخی نیست ۴۷
سالگی بعد این استاد برگشت به آقا گفت که بابا امام اومدی اینجا حاجت بگیری خود حضرت ۴۷ سالگی پدر سال ۳۳ سالته امام رضا حالا اینم جالبه امام رضایی که ۴۷ سالگی پدر شدن نسخه میپیچیدن برای اینا که بچهدار نمیشدن نسخهشونم این بود خیلی انجام دادن نتیجه گرفتن از رفقای خودمون انگشتر فیروزه رکام حالا نقره هم باشه خوبه انگشتر فیروزه تهیه کن روش آیه رو بنویس رب لا تضرنی فردً و انت خیر الوارث در سوره انبیا انگشتر فیروزه بنویس یکی دست خودت دست راست خودت یکی دست راست خانومت چقدر ایمان میخواد شما امام رضا که خودش بچهدار نمیشه ازش نسخه رو بگیری باید بری پیاده هم بشه خیلی جالبه پیچیدگیها رو شما ببینید شوخی نیست واقعیتو قبول داری قبول داری این آقا قدرت داره آره به خودش بچه نمیدم حالا بازم قبول داری پیش خدا آبرو داره قدرت داره عیسی مسیح که مرده زنده میکنه تربیت شده مکتب ایناست اینا خودشون مسیح پرورن بچهدار نمیشه بعد اشاره میکنه هرکی حاجت میخواد بگیره حضرت ابراهیم صد سالگی پدر شد اطلاعات جالبیست دیگه بعد خدا صد سالگی به اون بچه رو داده بیابون فلسطین زندگی میکرد حضرت ابراهیم فلسطین تا مکه چقدر راهه بچه رو برمیداری بیابونهای مکه میذاری برمیگردی بچه شیرخوره با مادرش خیلی ماجرا عجیب غریب جبهه ایمان بعد مسئله اینه که خدا به کفارم همینجور میده بارونی که میباره دردش به ما میخوره حضرت ابراهیم بچه رو گذاشته تو بیابون این بچه تشنه و اینا حالا ماجرا که دیگه خبر دارید انقدر پاشو رو زمین میکشه که چشمه جاری میشه و اینا بعد ۱۰ ۱۲ سال ۱۰ ۱۲ سال ببینه درست شد بعد این همه سال که میخواد بره بچه رو ببینه تو مسیر سه شبی که راه داره هر شب خواب میبینه بعد ۱۲ سال میرسه به بچه میگه سلام عزیزم حالت چطوره بری کجا بابا من خواب دیدم بریم صابرین هرچی بهت دستور دادن انجام صد سالگی بابا بشی بچه رو ببر تو بیابون بزاری باید بری ببینیش دستور بیا سرشو ببر اینجاست بچه رو که میبره سر از تنش جدا کنه خدا رحمت کنه صفای حائری میگفت اینجا من دیگه واقعاً عقل از سرم پرید در عظمت حضرت ابراهیم تنها پیغمبری که تو قرآن سر سوزنی خدا بهش تیکه و کنایه و سرزنش و تندی اونا نداره فقط تحویلش گرفته آقا میاد چاقو رو میذاره رو گلوی اسماعیل نه مثل که قسمت نیست انقدر کشیده بود که گلوی اسماعیل زخم شد اینجاش عجیبه میگه وقتی نمیبری چاقو رو میزد به سنگ سنگا رو دو نیم میکرد فهم واقعیت واقعیت سر بریدن بچه واقعیتی صبر جدی گرفتی ماجرا رو خب بیا ببینم وقتی قوچ از بهشت میاد گریه میکنه بابا تو تورو عشقه به خدا من لیاقت نداشتم ماجرای معروف که میگه در ذریه تو من قرار دادم کی بمان یکی از ابتلائات جدی خدا برای ما چیه میگه من به کفار میدم از دنیا مجانی اشاره میفرماید من از باب ابتلا شما میخوام به کفار سرمایه بدم مسئولیت اینا زیاد میشه خرجش زیاد میشه ۲۰ تراکتور بدبخت روی این بشینه بره جلو مصیبتت بیشتر میشه بغلش بزرگواری که شاسی بلند من ندیدم اینجا صدای دزدگیر که بیاد خلاصه مال کی بوده چی شد و فلان و اینا شاسی بلند گرون خیلی گرون بله دنیا این شکلیه دیگه هرچی که شما توش پیشرفت میکنی چون محافظت بیشتر میخواد مراقبت بیشتر میخواد نه اینکه پیشرفت نکنیم نفت روشنه نگهبانی کنه مراقبت بیشتر میخواد وقتی پنج تا باغ داری باید پنج تا نگهبانم براش بزارید نسبت به ۵ تا باغ استرس داری استرس آدم بیشتره کار آدم بیشتر به کفار میدم اینا البته به شما هم میدم اگه شما از این امتحان سربلند بیرون اومدین بعد به شما میدم واقعیشو به شما میدن الان ماکتشو دادم به اونا تقلبیش دست اوناست واقعیشو به شما میدم اگه پای واقعیت وایستادی البته یه واقعیتم داریم هرکی کار بکنه اثرشو میبینه اینم از تو باید داشته باشیم کافر باشه مسلمان باشه جهود باشه صهیونیستها رو ببینید چقدر زحمت میکشن این شیمون پرز ملعون که به درک
واصل شد تو خاطرات او میخوندم روزی ۱۶ ساعت فعالیت مفید فقط داره ۱۶ ساعت فعالیت مفید داشت ته جهنم چقدر زور میزنه چقدر فعالیت تلاش زحمت میکشه چقدر جدین مصرن طرف از نیوزیلند پا شده اومده شام قصد برگشت ندارم اومدم اینجا برای شهادت امیرالمومنین میفرمود که ای کاش من ده تا از شما اینو شنیدید دیگه ای کاش من ۱۰ تا از شما رو میدادم یکی از جبهه معاویه میگرفتند بس که اینا محکمن جدین خیلی معنا داره کارمندا کارمندای صهیونیست میگرفتیم بس که اینا کار میکنن جدین لتفرقکم فی حقکم و اجتماعم فی باطلهم یه واقعیته دیگه خدا قرار داده خب برگردم به آخر حرف حالا میخواستم آیاتی رو بخونم براتون اینجاست نفاقه تو اون امتحان وقت تمومه برای فردا چشم از بحث در اومدیم نقطه اصلی نفاق اینجاست که من با اینکه تو این ساز و کار ایمانی تعریف میشم به ظاهر ولی این اطلاعاتی که این دارایی کفار منو دلم این موقعیت هژمونیک کفار دل منو ن اگه دستمون از دست کفار در بیاد بدبختیم خودش بایسته روایت میار اصلا عقل میگه آدم باید با اینا بسازه با اینا خوب باشه باید رفیق باشیم این حرفا حرفهای احساسی شعاری هیجانی جب زده با اینا که نمیشه زندگی کرد اینا نون آب نمیشه مردم نون میخوان آب میخوان ما حق الناسه اینا دیگه خیلی جالبه حق الناسه حق الناسه مردم گشنه میمونن گردن پیغمبره پیغمبر مردم گشنه نگه داشت فداش بشم شعب ابیطالب و اینا بعضی که از گرسنگی میمردن اینا لابد خونشون به گردن پیغمبره نفاق اینجا در میاد دنیاش با اینا آباد میشه یه تعلقی داره تعلق صحبت کردیم جلسه اول یه تعلقی به اینا داره یه تعلقیم به اونا داره این وسط آیه قرآن تعریفش از منافقین مزبضبین بین ذالک لا اله الا احس م مذبذبه به مگس میگن زباب زبضب مزبذب مگسی آدمای مگس داشته باشه دل اینو جلب کنه دل او رو جلب کنه رفیقه با هر دو میشینه افطاری اینا میره افطاری اونا حالا اگه افطاری بدم کلا هوا همه خوبه منافقین از اینجا نفاق در میاد اصل ضربه رو اینا میزنن حالا این باشه طلب تو این آیه رو من دیگه سوره مبارکه که به نام پیغمبره میخواستم امروز یه مروری داشته باشم که خب اصلاً وقت نشد یه آیشو براتون بخونم همین یه آیه بحثشو ببندیم دیگه چون جلسات بعد فرصت میفرماید که من کفار رو هرچی زحمت بکشن زحمت میکشن یه سودی هم میبرن ولی من هواشونو ندارم من به جایی نمیرسونم اینا رو الذین کفرو عن سبیل الله اونایی که ایمان و عمل صالح دارند و ایمان دارند به اونچه که بر پیغمبر نازل شده و هو الحق من ربهم آقا ما و غرب تمدن ما و تمدن غرب الان قیاسش قیاس یه مینی ماینره با یه پ ماینریم اینا پورشن قبول داری یا نداری کسی از ما قبول نداشته باشه قبول کنید ولی ولی ولی ما مینی ماینریم که روشنی با سرعت ۱۰ کیلومتر در سال داریم حرکت میکنیم خام پورشه است ولی خاموش به جایی اصلاً واقعیت نداره ماورایی چیزی نیست حقیقت پشتش نیست همینه چرا ذالک به ان الذین کفرو اتبع الباطل چرا اینجوریه چون کافرند دنبال باطلند امری که واقعیت نداره اونی که مومنه دنبال حقه اتبع وصل واقعیت واقعیت کذالک یذرب الله للناس امثاله اهل ایمان قرار بده و جبهه مومنین رو به برکت تلاش ما سعی ما همت ما به موفقیت برسونه به نتیجه برسونه خدایا در فرج امام عصر تعجیل بفرما قلب نازنینش از ما راضی و خوشنود بفرما روح بلند امام راحل علما شهدا الحقوق از ساوه سر سفره اهل بیت مهمان بفرما رهبر معظم انقلاب حفظ نصرت عنایت بفرم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الط
جلسات مرتبط

جلسه شش : حضرت خدیجه؛ الگوی انفاق و ایمان واقعی
اهالی حزب باد

جلسه هفت : باور به آخرت؛ کلید رهایی از نفاق و گناه
اهالی حزب باد

جلسه هشت : تمدن غرب؛ پیشرفت یا دیکتاتوری؟
اهالی حزب باد

جلسه نه : تمدن فرعونی و عبرتهای تاریخی امروز
اهالی حزب باد

جلسه ده : عقل و راه تشخیص واقعیت
اهالی حزب باد

جلسه دوازده : از کوفه تا کربلا؛ مهندسی ترس در تاریخ
اهالی حزب باد

جلسه سیزده : مومنانه بترسیم یا منافقانه؟
اهالی حزب باد

جلسه چهارده : راهکارهای غلبه بر عملیات روانی شیطان
اهالی حزب باد

جلسه پانزده : دورویی خوب؛ هنر عبور از بنبستها
اهالی حزب باد

جلسه شانزده : منافقین و مشکل فهم عمیق
اهالی حزب باد
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات اهالی حزب باد

جلسه چهار : خرافات مدرن و سنتی؛ چالشهای فرهنگی امروز
اهالی حزب باد

جلسه پنج : درسهای جنگ ایران و عراق از نگاه قرآن
اهالی حزب باد

جلسه شش : حضرت خدیجه؛ الگوی انفاق و ایمان واقعی
اهالی حزب باد

جلسه هفت : باور به آخرت؛ کلید رهایی از نفاق و گناه
اهالی حزب باد

جلسه هشت : تمدن غرب؛ پیشرفت یا دیکتاتوری؟
اهالی حزب باد

جلسه نه : تمدن فرعونی و عبرتهای تاریخی امروز
اهالی حزب باد

جلسه ده : عقل و راه تشخیص واقعیت
اهالی حزب باد

جلسه یازده : جبهه ایمان در برابر هژمونی کفار
اهالی حزب باد

جلسه دوازده : از کوفه تا کربلا؛ مهندسی ترس در تاریخ
اهالی حزب باد

جلسه سیزده : مومنانه بترسیم یا منافقانه؟
اهالی حزب باد