برخی نکات مطرح شده در این جلسه
ترسهای غیرواقعی و ریشههای نفاق
ترسهای مومنانه در برابر ترسهای منافقانه
ترس از آبرو، فقر و مرگ؛ دامهای پنهان
فتنهها و غربال شدن مومنان در بحرانها
راهکارهای تقویت ایمان و غلبه بر ترس
نماز باران و نشانههای توکل واقعی
دنیا را شوخی بگیریم، خدا را جدی
چگونه در سختیها و آینده نامعلوم نترسیم؟
متن جلسه
‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد اللهم صل علی محمد و فعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالم من الان الی قیام یوم الدین رب اشرح لی صدری و یسرلی امری بهل عادت من لسان یفقهو انشالله که این شبهای بهترین روزهای با برکت رو با دست پر گذرونده باشیم همه ما انشالله که این سال جدید رزقی رو که از دیروز شروع شده رو مفید و پربرکتی داشته باشیم انشالله در بحث ما وقفه چند روزهای افتاد بحثی که داشتیم بر مبنای سوره مبارکه احزاب بود و این هفته آخر باید جمعبندی کنیم بحث رو لذا خیلی فشردهتر باید انشالله مبنا بر این بود که یه صورت شناسی داشته باشیم از منافقین در سوره مبارکه احزاب از این باب که اول از همه نسبت به خودمون چقدر واقعا بر اساس واقعیت و حقیقت داریم زندگی میکنیم دچار توهم نیست که به گمان اینکه مومنین خیالمون راحت باشه بعد خدای نکرده بعداً متوجه بشیم که با دست خالی رفتیم و بهرهای از ایمان یکی از واضحترین و مهمترین ویژگیهای کسانی که مبتلا به نفاقند ترس در مورد ترس یکم با هم امروز گفتگو ترس یعنی چی لازم ترسی که به نفاق منجر میشه چیه ترسی که به نفاق منجر میشه ترسهای غیر واقع یعنی انسان مبنای ترسش توهم اصلا نفاق یعنی چی نفاق یعنی اینکه من حقیقت و واقعیت رو در ظاهر ابراز پذیرش دارم در قلب پذیرش خدا رو قبول دارم از من میپرسن که چند تا خدا تو عالم میگم کنفرازقه میگم یک چند نفر خالقه میگم یک تو عمل تو روایت امام هستیم میفرماید تو عمل طبیب رو هم موثر میدونم در روایت هست برای شرک همین قدر کافیه که انسان فکر کنه که هم خدا شفا میده دکتر هم تبریک این انسان بیدینه نه ببینید مراتب ایمان مراتب داره نفاق مراتب داره شرک مراتب داره یه آیه عجیبی داریم در سوره مبارکه یوسف میفرماید و ما یومن اکثرهم بالله الا وهم مشرک اکثر کسایی که ایمان به خدا دارند مشکن آخه چه جوری با هم جمع میشه هم مومن باشه هم مشرک ایمان رو داره ایمانش ضعیفه قبول داره خدا رو میدونه خدا رازقه میدونه خدا خالقه خدا شافیه قلبش این و اون رو هم داخل میکنه این رو هم صاحب اثر میدونه اونم صاحب اثر میدونه این اگر بود انسان درجات و ایمانش میاد پایین از یه جایی به بعد دیگه ایمان نیست از یه جایی به بعد مغز ضعف ایمان و نفاق خیلی معروضه به هم نزدیکیه اونی که آدمو دچار دلهره میکنه اینجاست نگران و مراقب باشیم بنده خودم برای خودم قبول دارم ایمان من ضعیف هزار و یک شاهد و علامتم دارم براش از یه جایی به بعد دیگه این ضعف ایمان خدایی نکرده میکشه به نفاق اون خیلی خطرناکه باید چیکار کرد باید با این ضعف ایمان هم مبارزه کرد آقا همه مومنن دیگه همه پای دستگاه امام حسینن مردم کوفه عرض کردم خدمتتون نا اهل بیت را دوست داشتند مومن هم بودن ضعیف الایمان بودند یه مرز باریکی داره یه دفعه با یه بحران این از تو مرز ضعف ایمان میاد تو نفاق این خطر اینجاست از یه جایی یه دفعه آسیب میبینه با یه فتنه با یه لرزش با یه زلزله سیاسی و اجتماعی مهره مشرکین و منافقین و اینهاست داره برای اینا بازی میکنه اصلاً هم حواسش نیست اینجاست که کار سخت میشه ترس ترس بر مبنای تعلق به غیر واقعیت گاهی انسان تعلق به واقعیت داره بر همین مبنا میترسه بحث این اولش کسل کننده بود میریم تو مثالها اول دارم گرمتون میکنم فعلاً چون مثالها مثالهای خیلی آدم آدمی که مومنه ترسش از چیه ترسهای مومنانه رو بگم پخش مومن چیه از چی میترسه الان میدونید مومنین ترسشون اینه بعد ماه رمضان چه کنند یکی از ترسناک مومنی دارم بعد ماه رمضان چه کنم فضای خوب و با نشاط و با صفایی که تو ماه رمضان ایجاد شده اینو میتونن بعد ماه رمضان خیانت برای اولیا خدا ترس اینکه من دست از پا خطا نکنم ترس اینکه یه وقتی غافل نشم به چشم زدن غافل از آن یار از آن ماه نباشید شاید که نگاهی کند آگاه نباش اینا ترسهای عاشقانه است میترسه یه لحظه غافل بشه یار به او داده توجه میکنه من به او توجه نداشته باشم از این میتر نترسه مومنانه و عاشقانه از عمل خودش میترسه از عاقبت خودش میترسه از جایگاه خودش پیش اهل بیت پیش خدای متعال میترسه این دعای ابوحمزه واقعیته دیگه اینا واقعیته که امام سجاد دارن عرض میکنن ترسها رو ببینید جدی این ترسا تو امام سجاد بابا گریه میکردن ضجه میزدن غش میکردن امیرالمومنین صلوات الله و سلام علیه غش میکرد پای این مناجاتها من خیالم راحت نیست تو از من راضی هستی یا نه آقا شما خودت ترس ببینید پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین میفرماید که علی جان میبینم ماه رمضانی که تو تو ماه شهید میشی حالا ترسو ببینی آقا کجا دفنمون میکنن مراسمو چطور میگیر مراسم بعد از مرگ او آبرومندانه برگزار میشه اینا ترسهای ماست معمولاً دیگه میخوایم بمیریمم نگران ایناییم امیرالمومنین عرض میکنم یا رسول الله فی سلامت من دینی من وقتی میمیرم با دین سالم میمیرم آقا شما غصه چیو داری من غصه واقعیتو دارم واسه توهم ندارم واقعیت دارم فی سلامت کلید بهشت دست شماست قسیم الجنة و النار شمایی شمام دلهره داری بله منم دلهره یخافون یوم کان شره مستطیرا در سوره مبارکه انسان اهل بیت رو چه شکلی توصیف میکنه ترسهای اهل بیت رو ببینید اینا وقتی اطعام میکنند گرسنن روزهدار بودن تشنه گرسنه یه روزی مسکین اومده یه روزی یتیم اومده یه روزی اسیر اومده مسکینه و یتیما و اسیرا بعد وقتی که میدن میگن انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزا ولا شکور شکورا انا نخاف من ربنا یوم ابوسن غم تریرا ترس خداستا ما از خدا میتر آقا ترس از خدا واقعیه از چیه خدا که ترس نداره ببین چقدر نمیترسن از خدا پس تخیلات توهمات خیلی شجاع گردن کلفت خدا که ترس نداره آره فقر ترس داره آره ابی پولی میترسی اینا ترس داره خدا ترس نداره ترسهای ماها چیاست الان شبای ماه رمضون ما صحرا بیدار چرا بیدار میشیم صحرا حالا یا اصلاً نمیخوابیم خدا خیر بده به آدم چیز از ترس گرسنگی درس گرسنگی و تشنگی من با خودم میگم فردا شبه شب عید فطر یا خود شب عید فطر که دیگه ترس گرسنگی و تشنگی نداری دیگه چه به خودم میگم دیگه چه مرگته بیدار ترسی ندارم از ترس خدا خدا که ترس نداره نمیترسی الان اون به تو توجه کرده باشه تو خواب باشی روایت فرمود که یا عیسی دروغ میگه کذب من زعم انه یحبنی و اذا جننه اللیل نام عنی چقدر این روایت زیباست دروغ میگه کسی که میگه من خدا رو دوست دارم وقتی که شب میشه نام انی نمیفرماید میخوابه میگه از من میخوابه نام عنی لط تو منو دوست لیس کل حبیب یحب خلوت حبیبه مگه هرکی دوست نداره با حبیب خودش خلوت کنه گفتگو کنه ترس عاشقانه و مومنان است دیگه آدم که قبول کرده واقعیت رو حقیقت رو اینجور عاشقانه تعلق میترسه از اینکه از دستش بدی خدا رو بپا از دستش ندی یه لحظه غفلت میکنه این همه گریه و زاری اولیان خدا و انبیا و اینا تو قرآن به خاطر همینه دیگه یه لحظه غافل میشه چه جور ضجه امور ترس نداره آره تو آخه ترس از دست دادن بچهتو داری تو نمیفهمی حجت حضرت ابراهیمو همینجا گفتم براتون دیگه سر بچه رو میخواست ببره ما باشیم دست و پامون میلرزه که این بچه رو داریم از دست میدیم خدا را از دست نده بچه کیه خدا رو داشته باش ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد اسماعیل آفرین رو دوست داره ماه آفرین رو دوست داره کارآفرینو دوست داره کارآفرین کیه کارآفر چاپ کار کیه همه قبول داریم تو عمل که میرسه نه دیگه من غیر از خدا سمت ن اینا خطره اینا ضعف ایمانه که میاد آروم آروم به سمت نفاق تو سوره مبارکه احزاب ویژگی اصلی منافقان ترسهای مختلفشونه ترس از فقر ترس از جنگ ترس از مرگ ترس از آبرو ترس از عزت چه وقتایی به خاطر آبرومون از ترس آبرومون یه کارایی میکنیم دیدی اینا کارهای منافقانه است فالوورام داره کم میشه حال شماها نمیدونم چقدر تجربه این چیزا رو دارید ایشالا که تجربهشو نداشته باشیم تجربه تلخی این سلبریتیهایی که ترسهای جدی زندگیشون ایناست بعضی از اینا دچار افسردگی میشن بیماری میشن خودکشی میکنند یه زمانی رو پرده بوده همیشه طرف بازیگر خیلی معروف بین اینا بودم میدونم خیلی معروف مدتها هرجا میرفت همه کار پمپ بنزینم که پیاده میشه هی ویو میده کسی میشناسه هیچکی نمیشناسه چه عذابی برای آدم ترس از اینکه ما از سکه نیفتیم ترس از بیمحلیها بعد آدم خیلی دست و پا میزنه دیگه میبینی چیکارا که نمیکنه ترس از اینکه موقعیتشو از دست بده آدم احساس کنه دیگه رای نمیاره چه کارا که نمیکنه تفاوت مومن و منافق اینجاها میشه فهمید دیگه دست و پا میزنه برای اینکه از دست نده قبر و قیامت و خدا و جدی نگرفته ماجرا رو امیرالمومنین شما ببینید میفرماید که اقالیم سبعه هفت اقلیمو به من بدن یه دونه جو رو از دهن مورچه بکشم بیرون به ظلم اقانیم سبعه اگه همه آقا اقالیم سبعه نه مازندران و فریدون کنار و این پژوهشکده و یه اتاقی از این پژوهشکده و یه میزی از یه اتاقی از این پژوهشکده و چقدر حقیر واقعا موقعیتهای ما اینا نه ایرانم نه دنیام نه اقالیم سبعه چیکار کن این مورچه داره اینو میبری از دهنش بکش بیرون برای چی از ترس چی آدم ظلم میکنه از ترس چی هر وقت کسی داره ظلم میکنه از ترس یه چیزی داره ظلم میکنه که اون واقعیت نداره همه الحمدالله دیگه باهوش و هوشمند درس خونده رو هوا میگیرید چی میگم آدم وقتی ظلم میکنه که یه ترسی داره ترس از یه چیزی داره که اون واقعیت نداره ترس از واقعیت آدم به ظلم نمیکشونه آیه قرآن میفرماید که بچههاتون نکشین لا تختلو اولادکم خشیة املا چقدر قشنگ بچهتو نکش چرا میکشه خشیت املاغ از ترس فقر ازدواج نمیکنه از ترس فقر بچهدار نمیشه از ترس فقر خب تو ترس بیدینی نداری چند سالته میگه ۳۵ سال شما متاهلی مجرد ۳۵ سال چرا ازدواج نکردی میگه آقا با این وضعیت که نمیشه ازدواج کرد ترس از فرق داره بنده خدا من برم سر خونه زندگی بعد استدلالم خیلی قشنگه میگه خب ببین خدا راضیه من یه بدبختی رو بردارم ببرم سر خونه زندگی بعد نتونم هزینه تامین کنم این ظلم نیست استدلال قشنگ استدلال منافقانه خیلی تمیز ۳۵ سال ۱۵ سالگی بالغ شدی ۲۰ ساله داری چیکار میکنی یوسف پیغمبرو فکر نمیکنم اینجور انقدر تحمل و دووم داشته یعنی انقدر دامن پاک یادم داره نه خیلی از دامن بنده خدا ترسی نداره از جیب خیلی میترسه خیلی با دامن و اینا کار نداره خیلی حساسیتش به جیبه به دامن خیلی حساس نیست دفتر ما دانشگاه فردوسی میان برای مشاوره و اینا یکی از این بچهها اومده بود گفتش که برای ازدواج درد عمومی درد عمومی دانشجوها چیه میگم ازدواج خدمت یکی از علمای بابل بودیم چند روز قبل آیتالله محمدی ایشون از من پرسید که مشکل اصلی دانشجوها چیه مشکل اصلی اعتقادیشون چیه گفتم ازدواج مشکل اعتقادی ازدواج واقعا میگما مشکل اعتقادی تو ازدواج دلیل داره که آلودگی دامن با آلودگی فکر منجر میشه دلیل داره جایی بودیم چند تا از این بر بچههای عزیز و محترم ضد انقلاب با هم بودیم بعد اینا رگبار ما رو بسته بودن صفر تا صد نظام جمهوری اسلامی و امام و همه وکیل مدافع و نماینده خدا و رهبری و جمهوری اسلامی همه چی پیدا کرده بودن ما رو هفت هشت نفر بودن رادیکال بودن دو سه تاشونم خیلی معمولی بحث میکردیم و اینا همه حرفاشونو زدم تخلیه شدن اینا گفتم که شما کدومتون ازدواج کردید گفتن که هیشک بود من گفتم که ازدواج کنیم خوب بشید گفتم الان یه دوره سر و صدای فتنه شروع میشه این دوتایی که این بغل آرومتر بودن اینا متاهلاشون بودن یکی از اینا برگشت گفت که حاجی راست گفتی گفتم چطور گفت منم سن اینا بودم همینجور کلم باد داشت از وقتی ازدواج کردم آروم شدم ازدواج خیلی اثر داره این آتیشیه که داره قلقل میکنه یه جایی باید بزنه بیرون کف خیابونو با سطل آشغال یه آتیشیه دیگه باید یه جایی آروم بشه معمای صفایی حائری یه جوونی اومده بود پیش ایشون این جوونه اومد پیش من و وایساد گفتش که شما آخونده چی میگین حرفای مارکسیستا رو ببینین آخه اینا جواب نداره که روشنه خیلی واضحه حرفای اینا درسته دفاع میکنه اینا یه دختری اومد رد بشه دیدم زل زد بهش همینجور اختاپوسی داشت مطالعه محل تحقیق پروژه اسکن دیگه زل زد به این محمود صفایی فرمودند که خب حالا اینا همه رو گفتی متاهل که نیستی گفت نه گفت برو ازدواج کن ازدواج کردم جواب منو چی میدی گفت نه برو ازدواج کن حالا بعداً بیا با هم صحبت بعد یه سال من دیدمش خیلی آرام با نشاط اومد وایساد آدم اگه ترس داشته باشه از واقعیت از این چیزا میترسه دیگه چهار ستون بدنم میلرزه ادله استحباب ازدواج شامل یه دونه ازدواج میشه یا هر باری که ازدواج صورت بگیره شامل که معمولاً فقها گفتند که شاملش میشه تو هر ازدواجی یه جوونی اومده بود دفتر ما گفت که آقا حالا یه قیمت یه نخی رو گفت نرخ خیلی پایینی هم گفت که خب طبیعتاً میتونست حق با او باشه گفتش که ببین من انقدر باید درآمد داشته باشم که برم ازدواج کنم که من ندارم الان دانشجویان من یکم نگاش کردم گفتم که میدونی من چند تا بچه دارم گفتم که به نظرت منی که سه تا بچه دارم همسر دارم درآمدی که تو گفتی برای اینکه بخوام برم زندگی تشکیل بدم خیلی درآمد درآمدی که تو گفتی به نظرت من الان با سه تا بچه دارم گفت نمیدونم گفتم والا به خدا من ندارم بادآوردهها زندگی میکنید گیر میکنیم قرض میکنی گاهی خیلی گیر میکنی گاهی توی ابتداییات زندگی گیر میکنیم حالا من بخوام خاطرات خودمو برای شما ممکنه حمله بر چیزهایی بشه و خیلیاشم باور نمیکنید که چه شکلی زندگی رو شروع کردیم و اینها ترس از واقعیت داریم ولی یه کمی میترسیدیم اینا رو خیلی جدی نگرفتیم زندگی شروع کردیم اون اوایل زندگی با پدر و مادر خودمون توی خونهای خونه تقریباً ۵۰ متری دوتا اتاق داشت یه اتاق مثلاً شش هفت متری و یه حال ما خانواده تو این اتاقه بودیم پدر مادر تو اتاق این حمامش اینجوری بود که آب نمیومد آبگرمم نداشت سرویس بهداشتی باید آب جمع میکردیم بعد ما تو همون وضعیت بچهدار شدیم بچه اول بعد حمام بچه رو میآوردیم وسط اتاقی که داشتیم و وسایلم دور تا دور چیده بودیم و فضای دو سه متری اونجا بچه رو با لگن و اینا وسط اتاق مدت قدیمیا اینجا بودن نه جدیدیها همجور هستند این وضعیت ما بود تا مدتها که حالا بعد به اطلاعات دیگهای افتادی الان ما یک سال خونه به دو همین الانی که خدمت شما هستیم همین الان اساس من توی حیات مشهد چند بله سه ماهه که اساس گوشی جمع زندگیه دیگه بازی میکنیم میخندیم زندگی اینه مشکل اینه که اینو جدی گرفتیم اونو شوخی گرفتیم اون بخش شوخی اینا رو جدی اینایی که شوخیه رو جدی گرفتی بعد از اینا میترسیم از اینا که شوخیه میترسه از این بازیها میترسیم که ترس نداره که تهش اینه که بدبخت میشیم فقیر میشیم خب بعدش چی از آبرو میترسی آبروی چیه میشه یکم برای من تعریف کنید بادآوردهها رو میخواستم بگم وقتمونم رو به اتمامه حاج آقای علیزاده درسته محکمی که گفتم از دل پری حکایت داشت یکی از دوستان چند تماس گرفته یه کسی یه پولی به من داده خلاصه یه مبلغی به ما داده برای عنوان تو داری من ندارم من ندارم گفت نه من اون مقداری که باید و خلاصه با کاری که باید انجام دادم برداشتم این اقدام دیگه پول خوبی نسبتاً به زور شماره کارت بده فرستاد بنده خدا مدیری داره یه صاحابی داره یه گوشهای یه وقتایی یه جاهایی بچه اول ما میخواست به دنیا بیاد پول ابتدایی بیمارستان نداشتیم یکی از این تجار تهران کتاب میخواست چاپ بشه این کتاب آخری که از ما میخواست چاپ بشه بعد این کتاب لازم بود گفتم خدایا این کتاب به درد میخوره یا به درد کتاب خوشت میاد یا من پول چاپ این کتاب ندارم به کسی هم رو نمیندازم وقتی دوستان ما به من گفتن برای چاپ کتاب و فلان و اینا هر مقدار که بود هر وقت ربطی نداره از اینور اونور سه سود یعنی نمیدونم یک شبانه روز شاید ضربدری پول میرسید خلاصه کارش تموم شد دیدم شما آخوندی دریچههای رزقتون از یه جاهاییه ما از اینا نداریم شنیدم این حرفا رو نه شما اگه جاهایی باز بشه که زندگیتون بچرخه حالا خیلی هم نمیخوایم از این دنیا مگه چی میخوایم زندگی شوخیه از جدیها و بترسیم از این شوخیا نتر ترس از اینکه من نمیدونم آبرو یعنی چی یه چیز توهمیه آب مسئول مالی مسئول مالی ترس داره اهل بیت واقعاً شوخی گرفتن اینا رو مرگ و شوخی گرفتن پول و شوخی گرفتن آبرو عزت اینا اینا که برای ما خیلی جدیه میترسیم طرفداراشو از دست الان من میترسم مثلاً شما در مورد من بعداً چی نه من باید یه جور صحبت کنم مخاطبین من من چی گفتم اون جلسهای که اونجا برگزار شد اون کمیسیون فلان نماینده من چی گفتم حالا هرچی گفتم چه اهمیتی داره یکی از بزرگان یکی از عرفا ایشون منزل ما میومد سخنرانی میکرد یه روزی فردای اون جلسه که منزل ما بود بهشون عرض کردم که آقا همه جمعیت از صحبتهای شما راضی بودن و همه خیلی تعریف کردن نه حالا ندید من خیلی من حالم خوب نبود خیلی صحبت کنم صدام گرفته بود همه تعریف میکردن خدا چی خدام تعریف کرد وضعیت جا خورده مردمو جدی گرفتی مردم یه روز هستن یه روز نیستن میان میرن بادیه دیگه صبح میگن درود بر مصدق اسب میگن مرگ بر مصدق زندگی کرد خیلی حماقت آدم با دهن مردم بخواد زندگی کنه ناخن جهیزیه اینو نگیرم مردم چی میگن به درک هرچی میگن ما سر خونه زندگی که رفتیم یه تلویزیون بابا بزرگم رفتم دزدیدم انباری خونه بابابزرگمون مال ۱۳۳۰ بود نداشته باشیم نخواستیم منزلمون حالا برخی دوستان منزل ما یک کتابخونه است که وسطش زندگی میکنیم دورتادور چند هزار جلد کتاب اون وسط زندگی میکنی چقدر هزینه کرده دکوراسیون درست کرده ویترین گذاشته چه ظرفهایی توش گذاشته استفاده از این میشه هدیه داده بودن یه دکوراسیون کوچولو هم تو خونه درست کردیم اونم به لطف خدا مرتبش کنن زدن کل دکوراسیون آوردن پایین از اونم خلاص شدیم الحمدلله راحت یه مبل درب و داغون داشتیم اونم رد کردیم یه دو تا فرش کف خونه پهن با دوتا پشتی راحت آقا سه تا بچه رو تو خونه ۵۰ متری داشتیم خونه ۱۵۰ متری که من جا ندارم توش بچه داشته باشم خیلی خیلی ماجرا داریم خیلی دست و پامونو بستیم برای خودمون مانع درست کردیم الکی از این ترسها نجات بده از این ترسهای ببخشید خیلی حرف زدم امروز از همه خرابتر داغونتر بدبختتر حاج رضا مارمولک عنده خطا عنده گناه از همه بدترین بعضی چیزا تجربیه دیگه میخوام بگم منی که انقدر بدم و وضعم خرابه بعضی از اینا تو زندگی شما که از خوبان اولیای خدایی خیلی بیشتر از بنده دیدید تریبون دستتون نیست تریبون شیطونو خواب دیده بود گفتش که آقا تو خیلی خوشگلی ما هرچی عکس و اینا ازت دیدیم زشت بود گفت آخه دشمنه دست دشمنه یکم خدا رو جدی باید بگیریم تو زندگی علامت ایمان اینه علامت ایمانی نفاق از همون وقتی شروع میشه که چیزای دیگه رو جدی میگیریم خدا رو شوخی میگیریم خیلی جدی نه آخه آبروم چی میشه امام اگه حضرت امام رضوان الله علیه میخواست اینجوری زندگی کنه گفتن آقا آبروت چی میشه این حرفایی که داری میزنی وقت گذشته آیت الله خوانساری خیلی اینا توش عظمته خیلی تو اینا حرفه خیلی تو اینا نکته بترسونمتون وقت نشد میخواستم یه سری مسائل بگم بگم اگه اینا اتفاق افتاد چون تازگی از یه کسی یه چیزایی شنیدم مربوط به اتفاقاتی که تو چهار پنج ماه آینده رخ میده میخواستم اینا رو بگم ببینم چقدر میترسید یکی از خوبان شنیدم تازگی مثلاً الان ساعت چنده ۱۲ ساعت ببینیم حق نداری جایی چیزی بگی ازشون اسم بیاری حرفی بزنی اصلاً ایشونو ندیدی اصلاً ایشونو نمیشناسی یه کسی اینا رو گفته چی سکوت کرد بنده حالا فعلاً دیشب خیلی خوانساری مرحمت الله خوانساری ایشون دید که بارون نمیاد خشکسالی و قحطی بود تو قم همه مراتع و حیوانات اینا خلاصه داشت از بین میره ایشون اعلام کردند که بیاین نماز باران بخونیم حالا تو چه دورهای اعلام کرد تو دورهای که سربازهای انگلیسی کف یعنی جلوی اینا مثلاً نماز بارون خوندن خب بارون نمیاد دیگه اصلاً مضحکهای میشه ایشون اعلام کرد مردم بیان نماز بارون بخونن حالا اینجاش خیلی قشنگ اگه بارون نیاد خیلی سه میشه چیکار کنیم همه آبرو عزت اسلام و مسلمین و شیعه و همه اینا میره رو هوا دعا کن یا نماز بارم نبود خیلی نماز بارون بارون نیاد چی میشه چی میشه هیچی دماغ من به خاک مالیده آدم بابا خیلی دمت گرم بعد ایشون نمازو خوند بارونی اومد که در تاریخ سابقه نداشته دیگه اصلاً میشه نماز میگن آیت الله خوانساری نماز تو حرم حضرت معصومه مزار ایشون سید محمدتقی خوانساری ناصر احمد خوانساری یاسر احمد خوانساری علامه طباطبایی دفنه محمد تقی خوانساری معروف به نماز بارانه هیچی دیگه از ایشون نمیدونم صاحب نماز بارون جدی گرفته این حالا این بحث دیشب چیزایی به من گفت اولش این بود گفتش که حاج آقا توضیح داد چون واقعاً از عجایبه یعنی هرکی باخبر بشه در به در میره ایشونو بگرده پیدا کنه خیلی یه چیز فوق العاده ما نمیدونیم چی شد که نصیب ما شد دیشب میشه گفت نمیشه گفت نه آخه از تبعاتش میترسند ترسم که گفتم آقا من ازش پرسیدم که اول چند تا چیز گفت که دیدم همش واقعیت داره ولی مسائل مختلفی رو گفتش که دیدم همش داره درست میگه و اینا جوانی نداره ۱۸ سالش مرگ رفته بعد اتفاقاتی افتاده و سه ساله که غذا نخورده ولایت امیرالمومنین پدرش اونجا بود عجیب غریب جوان ۱۸ خدمت شما عرض کنم که دیگه عنایتی بهش شده و چشم برزخیش باز شده و خلاصه میبینه و الان اصلاً با کسی ارتباط ارتباط نمیگیره همه رو به شکل واقعی میبینه و مام با کلی التماس و اینا بعد من چی میبینی اگه حیوونی بگو به خودمون درست کنیم دیگه حالا از سر لطفش بهش گفتم خب از یکم از بدن بگو چی میشه و اینا حاج آقا برو لباستو در بیار بحث اهلیت و ایناست گفتش که خلاصه یه خبرایی در راه از چهار پنج ماه نمیدونم من اینا قطری گفت فضا میره به یه سمتی که خلاصه یه انسداد اقتصادی خیلی شدیدی خدایی نکرده انشالله که اینا هیچ کدوم اتفاق نمیافته نمیشه اوضاعم خیلی خوبه هر روز گشایش داریم شما که میدونید ولی مثلاً ممکنه اینجوری بشه فقط آماده باشیم آماده ترسش لااقل داشته باشیم چند مرد حلاج انسداد اقتصادی خیلی شدیدی میشه که دیگه آخوند کشی باب میشه حالا من نمیدونم این درسته غلطه سواد ظاهری آنچنانی هم نداشت یعنی من اصلاً ازش میپرسیدم خیلی ماجرا داشتیم که از کجا این به این مسائل رسیده بود و اینها چیزهایی هم که میگفت فلانی چقدر فلانی چقدر عوام زده است و این حرفا رو نه ما اولاً که آدم زیاد دیدیم الحمدالله علما یعنی ایشونم واسطه شد که من از ایشون پرسیدم گفتم آقا این حرفایی که این میزنه یکی از عرفا و علمایی که از بزرگان خدمت ایشون به خود این بزرگوارم هی داشت میگفت مسائلی رو از کجا داره میگه حالا بالاخره چیز عجیبی به خود من چند تا چیزه جالب بود اینم گفت گفت که بعد آمار داد گفت تا چند وقت دیگه این میشه بعد اون میشه بعد اون میشه بعد اون میشه تو سطح کلانت جامعه چه اتفاقاتی میافته که اتفاقات جالبی هم هست چه اتفاقاتی میفته که نمیشه دیگه اون اصلاً هیچی اصلاً حرفشو نزنی بعد دیگه خوب میشه به بعدش یه دوره خیلی سختی هم از جهت اعتقادی هم از جهت اقتصادی خلاصه رهبری تو این سخنرانی اخیرشون ۱۴ خرداد یه چیزایی فرمودن دیگه فرمودند که برنامه کوتاه مدت دشمن اختلال آشوب گمان من اینه که مردم همراهی نمیکنن و خلاصه این چیزی بود که رهبری فرموده خلاصه روزای سختی ظاهرا در پیش ببینیم چقدر میترسیم یا نمیترسیم البته من سال ۸۸ برای شما بگم عرض من تمام ما یک عوض نمیشه حالا یه اتفاقات دیگه میفته به ۱۴۰۰ نمیرسه حالا بگذریم بله خلاصه ما سال ۸۸ سال ۸۸ رفقا میگفتن که آخه تو با این وضعیت میای ما امیرکبیر و اینا میرفتیم وسط دیگه میدان ولیعصر دیگه گل دعوا اون موقعم تندتر از حالا عکس رهبری داشبورد ماشین ماشین ول میرفتم با آمادگی برای شهادت و غسل شهادت میرفتم خیلی نترسیدیم انشالله الانم نترسیم از این مسائل البته همین وقایع دی ماه وزن بحرانی بود یعنی حوزهها رو تهدید کرده بودند حالا اینجوری که ایشون گفت اون هرچی که دی ماه پارسال اتفاق نیفتاده بود میخواد دیگه اتفاق بیفته بحث حجاب و بحث آتیش زدن مساجد و آتش زدن حوزههای علمیه که پارسال ریختندشون اصلاً در جریان سیاست و وقایع که خیلی جدی میشه وسایلی که جدی میشه ایشالا که به حق امام زمان این مسائل اتفاق نیفته من اصلاً بحثم این نیست که بخوام از پیشگویی بکنم نسبت به آینده نه کاری به این آدمی نیستم که بخوام این حرفا رو جدی بگیرم بحث من اینه که چقدر ما میترسیم یا نمیترسیم اگه اینجور شد همه حرف من این بود اگه اینجور شد اوضاع اینجوری شد وضعیت اینجوری شد چقدر میترسیم این حرف من اینه خدا انشالله که این ترسها رو از ما بگیره مهم فتنهها و اتفاقات نیست این فتنهها میاد و میره لازمم هست فتنهها واقعاً لازمه اگه نباشه رشدی توش نیست غربانی نیست لت غربلن غربتاً فرمود قبل از ظهور غربال میشه روایت عجیبه میفرماید قبل ظهور انقدر اوضاع خراب میشه مردم از کنار قبرها که رد میشن به مردهها حسرت روایت حالا هرچقدر من از این اخباری که اینجوری شنیدم میخوام به شما بگم این روایت که نمیرسه از کنار قبرها و مردهها که رد میشن میگن خوش به حالت نیستی این اوضاع رو ببینی خیلیا میلغزن خیلیا میریزن وقتی این مسائل پیش میاد بحران که پیش میاد این ترسها خیلی دلارو به هم میکوبونه از این ترسها نجات بده خدا رو قبول کرده باشیم و پاش بایستیم تا آخر خط این همه حرف چکیده تمام این سخنرانی یک ماه ما بود اگر انشالله که عسلی داشته باشه خدایا به حق ماه رمضان فرج امام عصر برسان قلب نازنینش از ما راضی بفرما مومن واقعی باورمند واقعی نسبت به خودت نسبت به امام زمان نسبت به حقایق قرار بده شر ظالمین شر توطئهگران خودشون برگردان مشکلات را از سر این مردم از سر این مملکت به آبروی امام زمان عزت امام زمان مشکلات ریز و درشت اقتصادی فرهنگی سیاسی اجتماعی دور بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاه
جلسات مرتبط

جلسه هشت : تمدن غرب؛ پیشرفت یا دیکتاتوری؟
اهالی حزب باد

جلسه نه : تمدن فرعونی و عبرتهای تاریخی امروز
اهالی حزب باد

جلسه ده : عقل و راه تشخیص واقعیت
اهالی حزب باد

جلسه یازده : جبهه ایمان در برابر هژمونی کفار
اهالی حزب باد

جلسه دوازده : از کوفه تا کربلا؛ مهندسی ترس در تاریخ
اهالی حزب باد

جلسه چهارده : راهکارهای غلبه بر عملیات روانی شیطان
اهالی حزب باد

جلسه پانزده : دورویی خوب؛ هنر عبور از بنبستها
اهالی حزب باد

جلسه شانزده : منافقین و مشکل فهم عمیق
اهالی حزب باد

جلسه هفده : سوغاتی اصلی ماه رمضان
اهالی حزب باد
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات اهالی حزب باد

جلسه چهار : خرافات مدرن و سنتی؛ چالشهای فرهنگی امروز
اهالی حزب باد

جلسه پنج : درسهای جنگ ایران و عراق از نگاه قرآن
اهالی حزب باد

جلسه شش : حضرت خدیجه؛ الگوی انفاق و ایمان واقعی
اهالی حزب باد

جلسه هفت : باور به آخرت؛ کلید رهایی از نفاق و گناه
اهالی حزب باد

جلسه هشت : تمدن غرب؛ پیشرفت یا دیکتاتوری؟
اهالی حزب باد

جلسه نه : تمدن فرعونی و عبرتهای تاریخی امروز
اهالی حزب باد

جلسه ده : عقل و راه تشخیص واقعیت
اهالی حزب باد

جلسه یازده : جبهه ایمان در برابر هژمونی کفار
اهالی حزب باد

جلسه دوازده : از کوفه تا کربلا؛ مهندسی ترس در تاریخ
اهالی حزب باد

جلسه سیزده : مومنانه بترسیم یا منافقانه؟
اهالی حزب باد