منطق فاضل تونی

جلسه نه : نسبت‌های مختلف کلیات با افراد

00:47:01
139

این مجموعه جلسات، دوره‌ای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیت‌الله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائه‌دهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثال‌های عینی، نمودارهای تخته‌ای، و پیوست‌های فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روان‌شناسی توضیح می‌دهد. این مجموعه مقدمه‌ای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

چرا کلی طبیعی وجود خارجی دارد؟

ماهیت لا بشرط چیست و چه اقسامی دارد؟

کل و کلی چه تفاوت‌های بنیادینی دارند؟

نقش جنس و فصل در شناخت حقیقت اشیا

کلیات سه‌گانه طبیعی، منطقی و عقلی در یک نگاه

اقسام عرضیات و نسبت آن‌ها با کلیات

فلسفه و منطق؛ راهی برای پاسخ به شبهات اعتقادی

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم بحث منطقمون عرضیات رو عرض کردیم قبلشم ذاتیات گفته بودیم تو عرضیات عرضه لازم و مفارق رو گفتیم لازم بین و غیر بین رو هم گفتیم یه تکمله آخر بحث مونده این کلیاتی که گفته شد کلی بودنش نسبت به افرادیه که بر اونها حمل میشه پس ممکنه که در یک کلی چند قسم از اینها جمع مثلاً حالا مثال‌ها رو ببین مثلاً زاهک نسبت به انسان خود زاهک زاهد که عنوان کلیس دیگه نسبت به انسان عرضی هم هست خوب این چه نوع عرضی عرض خاصه عامه خب این پس میشه نسبت به انسان خاص نسبت به زاهک نسبت به این فرد این شخصی که آقایی که داره می‌خنده میشه میشه نو درست شد و آن زاهد و حیوان نسبت به انسان و فرس جنس و نسبت به ناطق عرض عامه نسبت‌هاش با همدیگه فرق می‌کنه یه کلی می‌تونه تو نسبت با یکی یه چیزی باشه نسبت به یکی دیگه کلی فلان است نسبت به کی نسبت مهمه کلیه زهک و کلیه زاهک این چیه خاصه نخیر نسبت به کی نسبت به این آقایی که داره می‌خنده نسبت به کلیه انسان نسبت به حیوان نسبت به نسبت به حیوان عرض عامه نسبت به انسان خاص نسبت به این آقایی که داره می‌خنده نوع چون یه فرد دیگه این نوع زاهک یه نوعی است که این یک فردشه درست شد پس این نسبت‌ها بلکه گاهی در یک چیز هر پنج کلی اجتماع می‌کند نظر به افراد مختلف یه چیز ممکنه که همجنسه هم فصله هم نوع هم عرض خواستم عرض آن هر کدوم نسبت به یه چیزی نسبت به یک کسی درست شد مثل ملون که برای اسود و ابیز جنس رنگی یه جسم رنگی نسبت به سیاه و سفید جنس برای متکیف نوع حالا اقسام کیف یکی شکله یکی طعمه و همچنین یکی رنگ و غیره یعنی یک نوع متکی خوب شما وقتی میگی ملون شیء رنگی این خودش یک نوع از متکیفه کیف متکیف اقسام مختلفی داره یه وقت شما میگی عرض کنم که طعام طعم یکی میگی شکل یکی میگه رنگ متکیف اینا سیه اقسامش متکیف با متکیف با شکل متکیف با رنگ الان این مولون نسبت به این متکف میشه چی میشه نو و فصل الان ملو ملون نسبت به سیاه و سفید جنسه سیاه سفید جنس نسبت به متکیف چی بود نو یک نوعی از متکیر نسبت به کثیف کثیف فلسفی یا نه کثیفه کثیف منزل و اینها خانما میگن کثیفه نه اون کثیف اشیا زیادی کثیفه کثیف معنای فلسفی یعنی یعنی چیزی که حاجب ماورا باشه نسبت به ماورا خودش حجاب است کثیف الان نسبت به جسم ما نسبت به روح ما حجاب شما الان جسم شما اجازه نمیده روحت رو ببینی درست شد این میشه کثیف این کث هر چیزی نسبت به یه چیز دیگه‌ای مانع از دیدن شیء بعدی باشه چه کسی الان مثلاً نور کثیف نیست این نور الان اینجا هست درسته این نور مانع از این میشه که ما همدیگرو ببینیم پس کثیف نیست ولی الان این کتابخونه چرا با خود این کلی این کلی به تنهایی الان اگر باشد ماورای خودش رو حجابی نسبت ماورایش میشه ولی این کتابخونه نسبت به ماورای خودش حجاب هست یا نیست هست پس میشه کثیف کتاب نسبت به ماورا خودش حجاب هست یا نیست میشه کثیف حجاب از ماورای خودش به خاطر اینا منطقه‌هایی که ما خوندیم کسی بره سر کلاس فلسفه کثیف است تمیزشو نداری خب پس کثیف یعنی حجاب از خوب منون نسبت به کثیف این چی میشه میشه فصل منون نسبت به جسم میشه عرض خاص خاصه نسبت به حیوان میشه عرض عامه یعنی شما ملوون با سیاه و سفید که می‌سنجی شیء رنگی خب الان سیاه و سفید با شیء رنگی چه نسبتی داره شیء رنگی جنسیس سیاه و سفید میشه انواعش سیاه و سفید نسبت به متکیف متکیف کیف داشتن کیف معنای فلسفیش متکیف الان منون با متکیر متکیف ۱ نوع منون انواع مختلفی داره یه نوع ملون نسبت به کثیف حجاب از ماورا باشه این کثیف میشه فصل فصلشه مثل ناطق برای انسان اصلا ملوون یعنی همین که کثیف باشه تا کثیف نباشه که ملوون نمیشه فصلش منون نسبت به بفرمایید جسم عرض جسم نمیشه ملون نباشه جسم وقتی جسمه باید ملون باشه درست شد جسم جسم و منون عرضشه ولی عرضشه ذاتیش نیست در حقیقت او نهفته نیست بیرون حقیقت اوست ولی به نحویست که از او جداپذیر نیست این میشه عرض خاص و عرض منون نسبت به حیوان همه حیوانات ملون هستند خاصشونه ارزش شونه ذاتی که نیست عرضی خاص یا عامه مخصوص به حیوان دون بقیه یعنی حیوان دارد و بقیه ندارند همه پس میشه چی روشن شد پس یه کلی ما داشتیم به اسم ملون خود این کلیه میگه آقا این کلیه چیه میگه نسبت به چی هم نوع همجنسه هم فصل هم ارز خاص روشن شد نمونه سوالای قشنگ نسبت به حیوان فصل حالا باز مثال دیگه حساس حساس مثال بعدی اینم فقط می‌نویسم حساس این نسبت به سمیع و بصیر سمیع و بصیر میشه جنسش نسبت به حیوان میشه فصل نسبت به متحرک حالا انسانو اینجا نگفتن بله متحرک بالاراده نسبت متحرک بالاراده میشه خاصه نسبت به ناطق میشه عرض عام و نسبت به مدرک میشه بله بله نسبت ماده حساس همه اینها حالا چون مد مدرک خودش سه مدله مدرک میگیم نوعه برای مدرک نوعه مدرک یا ادراک یا عقلیه یا وهمی یا حسی اینا خوبه حالا داشته باشیم ادراک ادرا عقلی یا حسی یا وهمی پس ما الان ادراک خودش نسبت به این سه تا چیه وقتی میگیم ادراک یا عقلی یا حسی یا وهمی یعنی ادراک نسبتش با این سه تا چیه جنس برای این سه تا این خیلی مهمه بحث‌های جنس و فصل حتی کاربردهای قرآنی داره ببینید یه وقتایی تو آیات یه ظرافت‌ها و لطافت‌هایی هست مثلاً قرآن اومده یه چیزیو چند دسته کرده جنس برای اینا در بیاری مثال الان از قرآن می‌تونم برای شما بزنم بسم الله الرحمن الرحیم خدایا منطقی به ما بده عالی و لقد کرمنا بنی آدم و هملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر من من خلقنا تفضیل عالی ما بنی آدم رو کرامت دادیم و در خشکی در دریا و خشکی اینا رو حمل کردیم از طیبات روزیشون کردیم و نسبت به بسیاری از چیزهایی که آفریدیم این‌ها را فضیلت دادیم پس الان انسان نسبت به بسیاری از مخلوقات خدا چی داره فضیلت فضیلت داری یعنی چی داره فصل داره وقتی میگیم فصله یعنی اول چی داره جنس داره شما اول با همه مخلوقات خدا باید یه جنس داشته باشیم حالا ما جنس‌های منطقی داریم جنس قرآنی هم داریم سایت قرآن مثلاً ما جنسمون با همه موجودات عالم اینه که مسبحیم یثبه لله ما فی السماوات و ما فی الارض هر آنچه در آسمان یعنی جنس تمام موجودات عالم اینه که همه مسبحا تسبیح می‌کند حالا خب این شد جنسشون نوع فصلشم هر فصلی که میاد یه نوع کردنش در میاد دیگه این تسبیحش مثلاً تسبی انسان تفاوتش با بقیه چیه بحث منطقی احسنتم تکوینی و تشریح بعد انسان با اختیار پس میشه فصل انسان نسبت به سایر موجودات چی اختیار اختیار به معنای قرآنی و اینا اختیار همه معنای رایج یعنی جبر نیست ضد ج زورکی نیست اجباری نیست خودش این دیگه میشه عرض دیگه نیست آتیشه اختیار ذاتی انسانه میشه فصلش فصل انسان چیه میگیم ناطق نخیر فصل انسان اختیاره یه جا فصل انسان جاهای مختلف فصل انسان عوض میشه الان برکت بحث قرآنی دیدین چقدر زیاد بود الان شما میگید همه موجودات عالم تسبیح می‌کنند این میشه چیشون جنسش خوب فضیلت انسان بقیه چیه میگه فضل چی انسان را نسبت به بقیه فضلناهم علی کثیر من من خلقنا تفضیلا چرا خدا برتری داده چون اونا همه جبری این چیه اختی فصلش چیه اختیار فضیلتش تو فصلش شما هر چیزی وقتی میگن فضیلت داره باید بگی پس فصلی یه فصلی پایه فصلی در میان است یه فصلی هست فضیلت یعنی مال فصل فضیلت‌ها یا تو فصله یا تو عرض خاص روشن شد اگر اون فضیلت ذاتی او باشه میشه چیش فصلش اگه فضیلت عرض بر او باشه ولی امتیاز خاص او باشه این میشه چیش عرض خاص خوب پس این آخریشون مدرک بود ادراک خودش جنس بود و سه نوع ادراک داشتیم چی بود عقلی وهمی حسی پس الان دوباره مثلاً ما وقتی میگیم ادراک حسی این ادراک حسی نسبت به ادراک چیه یک نوع از ادراک خود ادراک نسبت به اینا چیه جنس ادراک حسی باز نسبت به ادراک وهمی باید نسبت به همدیگه چی دارند فصل هر کدوم فصلی داره که از اصلاً امتیاز مال فصل دیگه این از اون امتیاز داره اون از اون ممتاز میشه از اون جدا میشه مال ادراک حسی یه فصلی دارد که ادراک وهمی ندارد ادراک عقلی ندارد شما یه وقت با تعقل خودت پی می‌بری که این شی باید بسوزونه یه وقت با حست پی می‌بری می‌سوزونه فصلی داره به اسم تجربه اون یه فصلی داره به اسم تعق درست تجربه ادراک عقلی با تعقل ادراک حسی با تجربه است با حس پس این ادراک خودش باز سه قسم شد و نسبت به مدرک باز شد حساس شد ادراک حسی دیگه حساس گفتی نسبت به مدرک میشه چی نوع حساس یه نوعی از مدرکه چو ادراک حسی است یه نوعی از بریم سراغ کلی کلی وقتی گفته میشه به سه معنا اطلاق میشه دیگه با سرعت بگیم و بریم کلیه جزیم که گفتیم کلی قابل صدق بر کثیرین جزئی لا یستق علی کثیری مشخص این شما می‌تونی افراد زیادی براش ولو در ذهن ولو در ذهن بلو در بیرون الان هیچی نداریم یا یه نفر داریم الان روی کره زمین یه دونه انسان داریم همه رو آل برداشت کشت یه نفر مونده همون خودش آره اونم که نیست الحمدالله بله خلاصه همون ملک سلمان نامسلمان همین یه نفر موند الان اینجا کلیه انسان هست ولو یه نفر بیشتر کلی این کلی که میگی خودش سه تاست سه قسمه یه وقت کلیه طبیعی است کلیه منطقی است یه وقت کلیه اقلی کلیه طبیعی اون چیزیه که کلیت عارضش میشه خود کلیت عارض بر او مثل انسان حیوان الان انسان و حیوان این وصف کلی جز ذاتشون یا عرضشونه کلی بودن برای انسان ذاتی است نخیر عرضی داخل ذاتشه کلی بودن نخیر یعنی شما انسان رو باید در ذاتش حتما کلی بودن رو بیاری تا بشه انسان نخیر گنجونده بشه از بیرون می‌بینیم که داخل در ذات او نیست ولی منفک از او هم لازمه چیه لازم عرض لازم بله لازمه چییم هست ماهیت و لازمون دیگه همه رو گفتیم پس کلی میشه عرض درست شد این میشه وقتی کلی برای یه چیزی عرضی بود اون کلیه ما میشه کلیه طبیعی روشن شد حله گیر که نداریم می‌خوایم سریع بگیم رد بشیم دیگه حالا اینا انقلت توش زیاد میشه خب کلیه منطقی مفهومیه که در ذهن مانع از شرکت بین کثیرین نیست شما تو ذهنتون توضیح میده ایشون میگه آنکه مفهوم کلی عارض حیوان و انسان و غیره می‌شود عارض را که همان مفهوم در ذهن باشد کلیه منطقی گویند اینی که شما میگی تو ذهن میاری تو ذهن شما میتونی همه رو مشارکت یعنی الان میشه یه کلی همه اینا با همدیگه باشه ها روشن شد میشه یه کلی هم کلی طبیعی باشم کلی منطقی به اعتبار اینکه این کلی برای اون فرد جز عرضیات میشه کلیه طبیعی به اعتبار اینکه ما تو ذهنمون می‌تونیم هر تعداد که خواستیم فرض بکنیم میشه کلیه منطقی اما بقر فرز قلم و انسان که مربوط به کلیست آن را کلیه طبیعی گویند کلیه عقلی عبارت است از مجموع کلی طبیعی و کلیه منطقی یعنی مجموع عارض و معروض پس تو منطقی ما معروض داریم تو کلیه طبیعی عارض داریم تو کلیه عقلی عارض و معروض داریم تو کلیه طبیعی چی نظر می‌شود به چی نگاه می‌شود به عارض الان اینجا ما معروضمون چیه انسان عارضمون چیه کلیت درست شد یه کلی بودن داریم این کلی رو عارض می‌کنیم بر انسان درسته آقا خوب دقت بفرمایید دو کلمه من یه کلیت داریم یه انسان این کلیت چیه عارض این انسان چیه معروض اگه ما عارض رو فقط نگاه بکنیم میشه کلیه طبیعی معروض رو نگاه بکنیم چه کلیه منطقی جفتشو با همدیگه نگاه کنیم میشه کلیه خب حالا کلیه طبیعی موجود هم هست بین حکما اختلافی نیست که کلی منطقی و کلیه عقلی وجود خارجی ندارن پس منطقی وجود خارجی نداره عقلی وجود خارجی نداره الان آقا تخته پاک کن این مفهوم کلی است یا جزئی پلیس قابل صدق و کثیری نه این یک فردش اگه یادتون باشه آفرین گفتیم که هر کلیه شما وقتی میاری در خارج میشه چی جزئیات هر کلیه وقتی میاری تو خارج میشه جزئی دیگه الان این تخته پاک کن این دیگه الان جز این دیگه مفهومش میشه کلی خب مفهوم تخته پاک کن کلیه خود این کلی رو در مقایسه با این افراد یعنی کلیت را نسبت به این افراد که می‌سنجیم میشه کلیه طبیعی افرادش رو که میگیم نگاه می‌کنیم میشه کلیه جفتشون با همدیگه میشه کلیه عقلی ما کلیه منطقی و عقلی در بیرون نداریم افراد برای آن کلیت تخت پاک کن که می‌شود افراد دیگری هم براش لحاظ کرد اون بحث منطقی و کلی منطقی و این‌ها رو اون الان نداریم در بیرون چیزی معنی تخته پاک کن داریم درست شد نه کلیه منطقی داریم نه کلیه عقلی این دوتا که هیچ بحثی توش چیزی الان به این آویزون نیست به اسم کلیه منطقی به اسم کلیه عقلی تو بیرون چیزی نداریم هیچ درست شد حالا کلیه طبیعی داریم یا نداریم کلی طبیعی چی اختلاف در وجود کلی طبیعی است پس اختلافیه محققین حکما بر این رفتند که کلیه طبیعی در خارج به عین وجود افراد موجود است پس حکمای محقق در دو دسته می‌کنه اونایی که قائل به این هستند میگه حکمای محقق یعنی نظر خودشونم به همینه پس دو تا قله در مورد اینکه ما وجود کلیه طبیعی در بیرون داریم یا نداریم یه نظر اینه که نداریم یه نظر که نظر محققینه یعنی نظر خودشونم همینه حکمای محقق گفتند که داریم ولی چه جوره با همین عین وجود افراد وجودش با همینه عین همینه یه چیز اضافه بر این دیگه نیست همین الان این تخته پاک کن این عین وجودش همون کلیه تبریز در خارج هست ولی دیگه چیزی اضافه بر این نیست یه چیز جدای بری نیست الان ما دو تا چیز داریم یه تخته پاک کن داریم یه کلی طبیعی تخته پاک کن داریم نخیر یه تخته پاک کن داریم که عین همان کلیه طبیعی است درست شد حل دیگه الحم براهینی بر این آوردند که ما برای اختصار به ذکر یکی از آنها اکتفا می‌کنیم و آن دلیل مقسمیس اینا رو داشتیم شما تو منطقه‌های دیگه داشتیم نه دلیل مخزنی بحث کلیه طبیعی و فلان و اینا نداشتیم دیگه خداییش اینا حالا کسی فلسفه بخونه پدرش در میاد اینا کار نکرده باشه جان ساده است یه خورده باید تصور فقط بشه پس گفتیم که در مورد اینکه کلیه طبیعی وجود خارجی داره یا نداره در مورد کلیه منطقی و عقلی که چی بود نداره هیچ اختلافی هم توش نیست کلی طبیعی اختلافی پس کلیه طبیعی محققین از حکما وجودشم چیه عین وجود همین افراده همین افراد موجود می‌گفتن که در خارج به عین وجود افراد موجود است یعنی هر فردی که شما براش میگین کلیه طبیعی رو اون کلیه خود کلیه طبیعی هم موجوده به عین همین فردش شما کلی طبیعی انسان رو بگو اینم الان یه فرد از انسان زید و حسن و بکر و اینا الان این بکر یه فردی از انسانه اون کلیه طبیعی وجود دارد به همین وجود همین آقای هیچی اضافه بر او نیست چیزی جدا از اونم نیست بالاخره کلیه وجود دارد در خارج در خارج وجود دارد کلیه منطقه عق یه نظرم این بود که نخیر وجود خارجی نداره پس نظر دوم اینه که وجود خارجی ندارد حالا این محققین از حکما چه دلیلی آوردن اینا چند تا دلیل آوردن ما یه دلیلشونو می‌خوایم اینجا بگیم دلیلشون که اینجا می‌خوایم بگیم دلیل مقسمیس دلیل مقسمی خیلی بحث خوبیه آقا اینا قیمتیه از بحث‌های خیلی خیلی خوبه انقدر اینا تو بحث‌های توحید به درد آدم می‌خوره مباحث اعتقادی انقدر اینا کارایی داره بحث‌های توحید و در مورد خود بحث‌های خداشناسی اینا بحث‌های خیلی سنگینیه یه ذهن به شدت قوی می‌خواد بعد شما اینا رو باید همه رو مسلط باشی که بفهمی رابطه انسان و خدا چه نوع رابطه‌ای است اینا دخالت داره این الان تو بحث ما که نیست ولی کلاً این ظرافت تو اون بحثا دخالت دلیل مخزنی اول یه نکته بگیم بگیم ماهیت ۴ تا اعتبار داره یه نکته از بیرون ماهیت ۴ اعت دارد این برعکس اون منطقه‌ای که تا حالا می‌خونی اون منطقه ساده‌تر هست ولی کاربرد نداره خیلی به درد نمی‌خوره این منطق یه خورده اصطلاحی سخت‌تره ولی کاربردش خیلی بیشتر ماهی ۴ تا اعتباری یکی ماهیت لعاب شرط قسمی توضیح اینا رو فعلاً نمیدیم لا به شرط قسمی ۱ دومیش ماهیت به شرط شی سوم ماهیت به شرط لا چهارمی ماهیت لا به شرط مقسمی این بحث در علم اصول به شدت کاربرد داره به شدت کاربرد داره این سه قسم اینا قسیم همدیگه همدیگر مخسمی این قسمت چهارم خودش مخسم ببینید اول من این اصطلاحاتو توضیح بدم یه خورده حالا وقتم اگه اجازه بده یه سری اصطلاحات کاربردی اینا را توضیح بده ببینید یه وقت می‌گیم ما به شرط شی یه وقت میگیم لابه شرط یه وقت میگیم به شرط لا این سه تا فرقش با هم چیه خوب دقت بفرمایید ببینید بنده به شما میگم که آقا شما شام منزل ما دعوت شما میگی که من به شرطی میام که باجناقمم دعوت میشه به شرط شی آمدن من به شرط بودن باجناقم است به شرط شی خب حالا بنده به شما میگم آقا شام منزل ما دعوتی شما میگی به شرطی میام که باجناق دعوت نکنی میشه به شرط لا به شرط لا به شرط شی دعوت بکنی به شرط لا دعوت نکن یه وقتم ناب شرط من شما رو دعوت می‌کنم شما دیگه نه در قید این هستی که باجناقت حتماً بیاد نه در غیر این هستی که باجناقت حتماً نیاد این میشه لا به شرط درست شد پس ماهیت به شرط شی ماهیت به شرط لا ماهیت لا به درست شد حالا ماهیت لابه شرط یه وقت ماهیت لا به شرط قسمی است یه وقت ماهیت لا به شرط مغزمیست ماهیتاب شرط قسمی شما خود این ماهیت لعاب شرطت قسمی از این اقسام است یا نه خودش مقسمه برای این اقسامه یه خورده وقت سنگین شد ها مخسم و قسط یعنی چی آقا من به شما میگم کتاب کتاب چند قسمت است چند قسم است کتاب خطی داریم کتاب چاپی داریم کتاب الکترونیکی داریم درسته الان اینجا مخسم چیه کتاب کتاب مخزن قسم چیه این یه قسمه این یه قسمت این قسمت قسط در مقایسه با چیه مخزن هر قسمی در قیاس با اون یکی میشه چی قسیم درسته تا اینجا که روشن حالا من میام می‌نویسم ماهیت یه وقت خود ماهیت رو میام از سه لحاظ نگاه می‌کنم ماهیت به شرط ماهیت به شرط لا ماهیت لا بش اینجا ماهیت به شرط الله یه وقت ماهیت به شرط الله اسم برای من یه وقت چیه برای من مقسم برای من درست شد یه وقت ماهیت لا به شرط قسمه یه وقت مقسنه ماهیتی که قسط باشه میگن ماهیت لا به شرط قسمی ماهیت شرط مخزنی هم که روشن فقط اصطلاحشو حالا اینا چیه و تو مثال و این‌ها فعلاً کاری نداریم مثال همین اصل نکته‌اش حل باشه حالا مثلاً انسان ببینید انسان ماهیت دیگه درسته کتاب کتاب کتاب ماهیت درسته ما میگیم کتاب مثلاً نسبت به اینکه توش باید مثلاً دیگه حالا مثال توش خیلی مناقشه نکنید کتاب باید چیزی باشد که قابل خوندن باشه این قابل خوندن باشه میشه چی به شرط شی باید این حتما باشد کتاب باید یه چیزی باشه که مثلاً گران نباشه بر فرض گران نباشه یعنی به شرط الله یعنی گرانی رو نداشته باشه و مثلاً نسبت به اینکه کتاب مثلاً برای جووناست یا برای نوجوانا اینجا میگیم کتاب لعاب حالا این لعاب شرط یه وقت قسمیس یه وقت مقسمیس لا به شرط در همون مقسم که حالا اون لعاب شرطه خودش اقسامی داره یه قسمش به ارتش یه وقت به شرط لای این‌ها این میشه لعاب شرط مخسمی یه وقت لا به شرط قسمی است لابه شرط مخسمی خود کتاب کتاب خالی خال لعاب شرط قسیم کتاب در مقایسه با اون دو تای دیگه یعنی در قیاس باب به شرطی و به شرط الله یعنی این نه به شرط شی نه به شرط الله در قیاس با این دوتا ولی لعاب شرط مقسمی با اون دوتا دیگه ما کاری نداریم سخت بود نه خیلی هم سخت بود آهنگ واژه‌ها حل باشه فقط دلیل مخزنی رو بگیم ماهیت لعاب شرط به ماهیت به شرط شی و ماهیت به شرط الله منقسم می‌شود متن کتاب اول دارم می‌خونم پس ماهیت لعاب شرط به اینا تقسیم میشه یعنی چه پس این ماهیت آب شرطمون چه ماهیتی لا به شرط مخ خدا خیرتون بده پس ماهیت لا به شرط مخزنی چند قسم داره یکیش ماهیت به شرط شی یکی ماهیت به شرط لا و چون به شرط شی موجود است پس مقسم هم باید موجود باشه خوب حالا شما به شرط شی وقتی میگی یه چیزی به شرط شی ماهیت به شرط شی کلاً داریم در بیرون یا نداریم داریم دیگه الان در بیرون وجودت هستیم هست حالا اون دوتای دیگه رو کار نداریم به شرط الله به شرط اینا رو ماهیت به شرط الان این آقا به شرط شی هست یا نیست اون کسی که اینو درست کرده گفته این باید حتما یه سری فرمولا داشته باشه یه سری چیزا رو باید رعایت بکنی این الان یه ماهیت به شرط شی و در بیرون موجود است هر قسمی وقتی در بیرون هست مقسمش هم باید باشه با او مثلاً میگیم کلمه چند قسم است مثال قشنگ ادبیاتی که فلاسفه خیلی از این استفاده می‌کنیم کلمه چند قسم اسپل حرف زید زید اسم است یا نیست وقتی اسمه اسم یه چیه یه چیه از کلمه است یه قصه وقتی قسم هست یعنی مخسم هم یعنی شما وقتی میگی زید اسم است یعنی حتما زید کلمه هم هست وقتی اسمش هست یعنی مخزنم باهاش خب شما وقتی میگی ماهیت به شرط شی موجود است یعنی ماهیتاب شرط مقسمی هم در بیرون موجود روشن شد چون ماهیت به شرط شی یه قسمی بود از ماهیت لا به شرط مخسمی وقتی قسط در بیرون میگی موجود است پس مقصدشم باید در بیرون موجود باشد تا اینجاش روشن خیلی بقیش ماهیت لا به شرط یعنی هیچ قیدی با او نباشد مثلاً انسان را بدون ملاحظه سیاهی و سفیدی ملاحظه بکنیم و ماهیت به شرط شی آن است که ماهیت انسان را ملاحظه بکنیم مثلاً به شرط سیاهی یا سفیدی مثل انسان سفید انسان سیاه و انسان سفید که موجود است پس خود آن هم موجود است شما وقتی میگه انسان سفید الان در بیرون ما یه انسان سفید داریم درسته انسان سفید چیه یه ماهیت لابه شرطه یعنی سفیدی نسبت به ماهیت انسان لعاب شرط انسان ناطق داریم انسان ناط ماهیت به شرط شی درست شد یه انسان مثلاً غیر پرواز کننده داریم این الان چیه ماهیت به شرط لاس درسته آقا شما الان این انسان سفید رو در بیرون دارید یا ندارید انسان سفید یک ماهیت لابه شرطه درسته ماهیت لا به شرط قسمی است از چی مخزن چی بود ماهیت لعاب شرط مخسمی درسته ماهیت لعاب شرط مخزنی مگه مخسم نیست انسان سفید موجود است از کلیه انسان هم موجود است کلیه طبیعی انسان هم موجود است روشن شد خوب بود لذت بردید یا نبردید الحم درس ۱۰ روز فلسفه بود انقدر تو فلسفه اینا به درد می‌خوره فرق بین کل و کلی ما یه کل داریم یه کلی داریم حیفم میاد انقدر ما از این منطق و فلسفه و اینا لذت می‌بریم که واقعا آدم روحش پرواز می‌کنه بحث‌های شیرین و جذاب و انقدر میشه با مردم دنیا با منطق با این کلیات با دانشجوهای دنیا با دانشگاههای دنیا آدم بره حرف بزنه استدلال بیاره شب پیش حرم امام حسین علیه السلام خدا نصیب بکنه ما نشسته بودیم قبل اذان اذان مغرب یه جوونی ما چون از این روسری‌های سفید عربی سرمون انداخته بودیم و با عربی بعد یه جوونی بغل نشسته بود گفتم نه با اهوازی آب ایشون بچه مال بصره بود یه پسر ۱۶ ساله بود عباس اسمش عباس گفتش که درس کی میری و چی خوندی و فلان و الان در چه سطحی هستی و فلان اینا شروع کرد سوال پرسیدن اسم عرفان و اینا اومد وسط گفت آها از عرفان الان از عرفان کیان و چی و فلانه بعد گفت من کتابای امامو خوندم کتاب عرفا رو خوندم عرفان و فلان اینا شروع کرد سوالای دیگه سنگین پرسیدن سوالای عرفانی پرسیدن خدا قدیم است به چه معناست تو عرض کنم که ذات خدا قابل درک هست یا نیست و فلان و اینا شروع کردیم سوالا پرسیدن ما شروع کردیم فلسفی جواب دادن خیلی آره بحث ذات خدای متعال اینه که قابل فهمه یا نیست و بحث احد و واحد و و حادث مباحث فلسفی به وجد اومده بود گفتم آره ببین فلسفه علم خوبیه میزنم تو سرش فلسفه علمی که شما بلد باشی این سوالات همش جواب پیدا فلسفه انقدر علم خوب و قشنگ و جذاب نیم ساعت ۲۰ دقیقه‌ای نیم همه سوالاشو پرسید و خیلی یه بحث خیلی شیرین و جذاب بعد دقیق گفتم که مثلاً این در علم لغت یه معنا داره در فلسفه منو داره در عرفان در لغت به این معناست در فلسفه به این معنا گفت عرفانش چیه عرفان کامل یعنی قشنگ با دقت همه کلماتو بحث‌های فلسفی این شکلیه از همه علومی که الان ما داریم می‌خونیم به یه معنا از همه اینا واجب‌تره برای ما فلسفه دونستنش علم خیلی مهجور غریبی که نرو سمتش دست نزن جیزه آقای اصل اعتقادات ما با اینا درست میشه الان شما نسبتت با خدا چیه خدا همه جا هست یعنی چی عوامانه زندگی می‌کنه میگه خدا همه جا هست خب یعنی خدا تو این هست خدا تو این هست یعنی چی گیر نیفت اعتقادات ما تو اینست فلسفه اینا رو جواب میده که خدا تو همه چی هست یعنی چی خدا در چیزی نیست یعنی چی خدا هم تو همه چی هست هم تو هیچی نیست سوره نور اشاره کرده اعتقادی ماست با چی جواب پیدا می‌کنه با فلسفه خب یه تیزر تبلیغاتی رفتیم برگردیم سر بحثمون دو سه دقیقه اینو من بگم تموم کن فرق بین کل و کلی کل کلی ۴ تا فرق دارد یه کل داریم یه کلی داریم کل کلی از بحث‌های قشنگ فلسفی است کل کلی فرق اول کل در خارج موجوده در خارج موجوده الان یه کل کلی برای من مثال بزنیم انسان خود انسان انسان و انسان انسان و انسان الان انسان هم کلیس هم کل کل این انسان‌ها الان شما ۴ نفر میشه کل ولی تو ذهن منم نسبت به شما یک مفهوم است میشه کلی خب پس شما الان هر کدوم یک کل و برای کلیه که اون کلیه چیه انسان خب کل کلی اینجا حالا فرقش چیه الان شما که کل هستید در خارج بفرمایید موجود ولی وجود کلی در خارج محل تردید که توش گفتیم کلیه منطقی و عقلی که ما در خارج نداریم کلیه طبیعی هم که گفتیم اختلافی ولی در مورد کل هیچ کسی اختلاف نداره انسان که مفهوم کلی انسان و گیر داریم که الان اون کلیه هم هست یا نیست که البته به دلیل مخزن می‌دونیم که هست وقتی قسط هست مخصوصاً باید باشه دیگه خب این یکی کل متقوم به اجزا کل متقوم به اجزا الان شما انسان که هستید اجزایی دارید همه اینها با همدیگه این کل رو تشکیل داده ولی کلی متقوم به جزئیات مثلاً سرکه انگبین ایشون مثال زده سکنجبین سرکنجبین نوشته سرکنگبی وجودش بسته به شکر و سرکه است ولی کلی متقوم به جزئیات نیست مثل انسان که متقوم به زید نیست بلکه زید و امر متقوم شما الان برای اینکه کلیه انسان رو بخواهیم لحاظ بکنیم این نیاز به این داره که جزئی بیاید الان کلیه انسان تو ذهن شما جز میخواد زید باید حتماً باشه که شما کلی انسان تصور بکنید حالا هیچ فردی روی کره زمین به اسم انسان ما نداریم سیمرغو می‌تونیم تصور بکنیم حالا اینکه چه مدلی باشه هرکی یه جور تصور می‌کنه به اون کار نداریم ولی یه کلی به اسم سیم تصور بکنین وجود خارجی داره نخیر پس شما کلی را می‌توانید بدون اینکه چون متقوم به جزئیات نیست وابستگی به جزئیات نداره ولی انسان رو در بیرون کل کل انسان میشه بدون جزئیات تصور کرد انسان کل کل انسان در بیرون بدون جزئیات داریم نخیر اینم تفاوت دوم کل و کلی تفاوت سوم اجزای کل متناهیه ولی جزئیات کلی نامتناهی است شما الان یه انسان می‌تونین تصور بکنید تو ذهنتون با همه رقم شاخ یه انسان تصور بکنیم ۸ متر قد داره ۱۰۰ متر قد داره بال داره انسانی تصور کن به اندازه کره زمین هر چیزی توی این کلیش نامتناهی است خیلی اینا کاربرد داره‌ها خلقت خدای متعال از قسم کلیست ها حالا دیگه یه چیزی گفتیم و رفتیم حالا جدی نگیر بله زود رو هوا میزنه خدای متعال ما رو به نحو کلی یعنی همون نسبتی که یه کلی تو ذهن ما داره ما هم نسبت به خدای متعال همینیم لذا شما الان انشا می‌کنی تو ذهنتون یه کلی رو درسته یک انسان با هر مدلی تصور بکنی قدرتش رو دارین این همون مقام کنه هیچ چیزی دست و پای شما نمی‌بنده برای اینکه بتونید تصور بکنید درسته شما دیگه انسان هر رقم دلتون بخواد می‌تونید تصور بکنید و ربک یخلق ما یشا هرچی بخواد خلق میکنه عالم ذهنتون تو عالم کلیات هرچی بخواین خلق می‌کنیم درسته فقط ما وقتی میاریم تو ذهنمون دیگه تو بیرون وجود خارجی پیدا خدای متعال همین که میاره آفریده میشه کن فیک درست شد لذت بردید ازش یا نه خب این کل کلی پس فرق سوم چی بود کل متناهیز کلی نامت و چهارمین کل بر جز حمل نمیشه ولی کلی بر جزئیات خودش حمل میشه سرکه انگبین سرکه است لارکه جزئی از سرکه است دیگه شیر موز شیر موز شیر است شیر موز موز است نخیر شیر موز شیر و موز است درسته شما کل رو الان این شیر موز کله دیگه کل این شیر موزها کل شیر موزهایی که الان تو همه مغازه‌ها هست از دهن آب افتاد نه گشنمون شد خب کل این شیر موزها رو که آدم میاره می‌بینه اینو نمی‌تونی حمل بکنین این شیر موز شیر است شیر موز موز است جزش حمل کرد ولی کلی رو میشه میشه گفت زید انسان زید انسان انسان کدوم انسان انسان این فرق چهارمش بود آخری کل بر جز هم نمیشه ولی کلی بر جزئیات خودش حمل یعنی شما می‌تونید کلی رو محمول قرار بدید زید انسان است زید عرض کنم که موضوع انسان محمول هم شده دیگه درسته و انسانی که الان حمل شده کل یا کلیه کلیست چون کل قابل حمل شما نمی‌تونین بگین سرکه سکنجبین است شیر شیر موز است یا شیر موز شیر است بله آفرین آب اکسیژن است کلرو نمیشه بر جز هم کرد ولی کلی رو و جز خیلی خوبه این بحث اینا خیلی به درد می‌خوره

محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00