‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالم، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد، و آله الطیبین الطاهرین، و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیراً.
خدا را شاکریم که توفیق داد زیر سایه حکومت اسلام، در دوران طرفدار تو بودن پرچم اسلام، دور هم جمع بشویم، در کمال آسایش و رفاه، معارف قرآن و عترت را با هم مرور بکنیم و از این خرمن، دامنی انشاءالله که شاکر نعمت بزرگ باشیم.
ماه ذیالحجه است، ماه فضائل امیرالمؤمنین؛ ماه بروز فضائل امیرالمؤمنین. هر روز کانهو از یک انگشت میتراود و میچکد. فضائل امیرالمؤمنین این ایام، ایام مباهله و سوره مبارکه «انسان» را و پیام عید غدیر را پشت سر گذاشتیم. خود ایام حج هم به نحوی بروز فضائل امیرالمؤمنین است که مردم میآیند و دور کعبه، علی بن ابیطالب و زادگاه امیرالمؤمنین طواف میکنند و مرور میکنند روایت شریفه پیغمبر اکرم را که «علی، جان. مثل تو مثل کعبه است و مردم باید بیایند به سمت تو و تو نروی به سمت مردم». این ماه ذیالحجه، امیرالمؤمنین علیه السلام، و از خدای متعال میخواهیم که این ماه را برای ما مبارک قرار بدهد و ما را از ذات گنجینه بیپایان حضرت امیر -صلوات الله و سلام علیه- بهرهمند بفرماید، انشاءالله. صلوات هدیه بکنیم محضر امیرالمؤمنین: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم».
کتابی که پیش روی ماست، کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن»، از آثار برجسته در واقع، میشود گفت در عالم اسلام. این کتاب برجستگیها و فوقالعادگیهایی دارد که آن را ممتاز میکند در آثار اسلامی و خصوصا آثار قرآنی. درباره این کتاب نکتهای که هست این است که یک نگاه هماهنگ و موزون به ابعاد مختلف اسلامی صورت گرفته. نگاه متورم و کاریکاتوری ندارد. گاهی برخی طوری دین را معرفی میکنند، که انسان متحیر میماند در اینکه چطور میتوانند یک جوری حرف بزنند کانهو در قرآن مثلا هزار آیه اصلا نازل نشده! وقتی منبرها را آدم وقتی مینشیند، احساس میکند اصلا سوره توبه ما در قرآن نداریم، سوره انفال در قرآن نداریم، سوره تحریم نداریم، سوره ممتحنه نداریم. اصلا چیزی به اسم کفّار نداریم. اصلا چیزی به اسم درگیری با کفار نداریم. ماییم و مثلا صدقه و انفاق و محبت و اینها. یعنی حرفهایم، سر جمع سیصد-چهارصد تا آیه. یک جوری اسلام را ترسیم میکنند که عملا دو هزار-سه هزار آیه به محاق میرود. خیلی هنر میخواهد! خیلی حرفهای باید تعریف بکنند که هیچ بروز عملی و درگیری و چلنجی با هیچ مکتب و خطی نداشته باشد. یک چیزی آن وسط دارد واسه خودش بازی میکند. این خیلی هنر میخواهد. واقعا هنرمندانه است، خود همین که، البته خب این هنر هم از ابلیس گرفته و تزویر ابلیس که او بلد است. او میگوید: اسلام هم دارد در خورجین خودش. همهچی دارد. اسلام دارد، شیعه دارد، خدا دارد، پیغمبر دارد، همه چیز قلابیاش را دارد. من میگویم خدای چینی. شیطان از هر چیزی یک دانه چینیاش را زده. خدا ی چینی زده، چیز زده، پیغمبر زده، امام زده. خلاصه از هر چیزی یک دانه ارزان و بیکیفیت و قلابی، همهچی دارد. و شیعه دارد، تفسیر قرآن دارد. لذا این کتاب بارزترین ویژگیهایش این است که اسلام واقعی را نشان میدهد.
مزین ابلی را توی مکه میدیدم. میگفت: «الإسلاميه لمر قائدنا». بله، به درک واصل شد. دورههای قرآن گذاشته بود با هدایای سنگین در حجاز سعودی. غلطه! حجاز. دولت حجاز در حجاز یک برنامههای سنگین گذاشته بود برای مشغول کردن مردم به قرآن و فاصله گرفتن از اسلام. خیلی عجیب است! یعنی مردم مشغول قرآن بشوند، دنبال اسلام نروند. خیلی پیچیدهاست!. خیلی هنر میخواهد. مردم را با قرآن مشغول کنید از قرآن برای اینکه قرآن را نفهمند، او را مشغول قرآن کن! و این زیاد بوده. تو دورههایی خیلی بیشتر بوده، تو دورههایی کمتر بوده، ولی هست و نوسان داشته. خب زمان طاغوت اوجش بوده این مسائل. هنوزم متاسفانه درگیریم. بعضی شهرها بیشتر درگیرند، بعضی کمتر، که قرآن هست، ولی قرآن محرفه. شما وقتی که حرف یک نفر را نصفش را نمیگویی، فروش آن تحریف معنوی است دیگر. یک کسی یک حرفی را زده، نصفش را گفته و خالی کرده. «بعض بینهم»، یعنی همین. من و مدیران و رؤسا و خودمان و رفقا. این فکر میرسد به مردم. این حرف هم روی هوا ندارد که بتواند زور بگوید به مردم، دیکته میکند. این هوا بین اینها. این از اسلام هیچی نمیماند. یک چیز عجیب و غریب.
تمام وجود نازنین امام باقر علیه السلام فرمود: «تعلیم اموی» این شکلی بود که به مردم، اسلام را یاد میداد. شرک را یاد نمیداد. مردم برای شناخت اسلام آزاد بودند، برای شناخت شرک آزاد نبودند. «لم يطلقوا للتعليم». باید یاد بگیرند که هر جور شرک را بر اینها تحمیل کردند، به اسم اسلام بپذیرند. که اگر شرک را به خورد اینها دادند، بگویند این هم جزء اسلام است. خب این روش اموی کانهو رسوخ کرده توی نظام تعلیم و تربیت ما و هنوزم بالکُل از او فاصله نگرفتهایم. اسلام هست، ولی نه اسلام کاملاً پاک، بلکه اسلام مخالف درش آمیخته و گاهی به آن شکل و تئوریزه میکنند، به اسم اسلام به خورد ما میدهند. سازش را تئوریزه میکنند با آیات و روایات به خورد ما میدهند. راه آمدن با دشمن و چه میدانم سر فرود آوردن و عقبنشینی از آرمانها و اینها را همه را تئوریزه میکنند با خود آیه، با خود روایت. اینها مشکلاتی هستند بیان مجموعه معارف که معمولا آثار ما بهش مبتلاست. خب خیلی آثار هم اینطور نیست البته، مثل تفسیر شریف المیزان، که یک سند برجسته برای افتخار شیعه، سند جامعی است برای تعلیم و تربیت، که اساتید فوق فوقتخصص معارف، یعنی اگر دنبال معارف کسی میگردد، دیگر زبدهترین معارف آنجاست، کتاب شریف تفسیر شریف المیزان. و بزرگانی مثل شهید مطهری و اینها هم با تکیه به این تفاسیر بود، که مطهری خب یک جهت، نوع بحث حضرت آقا در این کتاب است که نگاه، نگاه جامعی است به اسلام. باز عرض خواهم کرد که این جامعیت چه ابعادی دارد.
نکته اصلی این است که در مفاهیم ذهنی و مباحث تئوری خودش را منحصر و محصور نکرده. مثل بسیاری از کتابها که تهش یک قطره هم از این کتاب اثر خارجی و بیرونی نمیچکد. هرچه هست توی عالم فرض و ذهن و شغل طلبهها، عالم ثبوت. هیچ ثبوتی ندارد. فقط توی فرضیات، توی ذهنیات و نظریات. بسیاری از کتابهایی که حتی شماها توی دانشگاه و مدرسه میبینید، اینها تهش ثمره ندارد. حتی گاهی آثار اسلامیها ولی تهش خروجی ندارد. الان شما از این جلسه رفتی بیرون، هیچی فرآورده عملی برای تو ندارد. فقط یک سری مفاهیم را دور زدی، دور و قول کردی هولش دادی. داخلش هم نه. با این اختلاف دارد سر اینکه این واژه را اضافه کنیم یا نکنیم. در تعریف. او این جور تعریف کرده، او میگوید این غلط است، یک جور بگو این هم در بر بگیرد. خب حالا تهش چی شد؟ من چکار میکنم؟ بسیاری از آثار کلامی این شکلی هستند. لذا توی دورههایی اصلا اینها تدریس میشده. توی دوره های مردم، مردم را مشغول کرده بود به آثار کلامی برای فاصله گرفتن از امامت. خیلی عجیب است! از قرآن مردم را مشغول اعتقادات میکنند برای فاصله گرفتن از اعتقادات. درگیر اعتقادات نظری بشوند که کاری با اعتقادات عملی نداشته باشند. بروند دنبال اینکه مثلا قرآن مخلوق است یا نیست. که این شبهه رایج معتزله بوده در زمان مأمون که او اصلا تعلیم و تربیت را به این سمت برد. گفت بیایید توی دانشگاهها! بروید تدریس کنید مخلوقیت قرآن. بحثهای عمیق علمی و کرسیها و بیان و آزاداندیشی بشود. از سراسر دنیا بگویید اینها بیایند اینجا بحث بکنیم، و اینها. چه؟ مباحث اصلی کلامی برود در حاشیه. به اینها بپردازیم که کسی هم ارضا بشود، آن حس عطش مباحث اعتقادی و کلامیشان هم تسکین یابد، اما اولویتها را به هم بریزد که بروند سراغ مباحث فرعی که از مباحث اصلی دور بمانند. خیلی وقتها ما میرویم پای قرآن و آن وقت ارضا میشود مباحث درمان. ولی میبینیم که مباحث درجه پنجم و ششم و دهم را به خورد ما دادند و از مباحث درجه یک غافل شدهایم. این کتاب نظر دارد به مباحث درجه یک.
کتاب را برجسته کردهایم. یکی از وجوه برجستگی این کتاب. یکی از وجوه برجستگی کتاب، خود مؤلف کتاب است. خود حضرت آقا -ظله العالی-. ایشان از نوابغ نه فقط الان. نوابغ تاریخ شیعه است. حجاب معاصریت و حجاب سیاست نمیگذارد ایشان دیده بشوند. یکی از بزرگان مشهد از علمای حی مشهد که از شاگردان مجتهد صاحب اجازه اجتهادی هستند، از اثر مرحوم آیت الله خویی و مرحوم آیت الله میلانی. ایشان همین چند شب پیش، چند شب پیش، شاید مثلا چهل شب پیش. ایشان با هم میرفتیم سمت حرم و اینها. خیلی هم انقلابی به این معنای امروزی ما نیست. البته قبل انقلاب زندان ساواک و اینها بوده، ولی خب با مجموعههایی در مشهد بوده که اینها اشتهار به انقلابیگری که ندارند هیچی، بلکه اشتهار به ضدیت با انقلاب دارند. میخواهم بگویم که از سر غلیان احساساتش نبود این جملهای که ایشان گفت. اثر شناخت عمیقش بود، چون ایشان حضرت آقا را از جوانی و نوجوانی میشناخت در مشهد. مدرسه عباسقلی، یک مدرسه دیگر را هم میگفت. میگفت یک هندی بود آمد و به کف دست حضرت آقا نگاه کرد، گفت: «طالع بلندی در تو میبینم، عالم اسلام را رهبری خواهی کرد.» در نوجوانی به جوانی. با همه مشکلاتی که ایشان با نظام و اینها دارد که دلش پر است میگوید: «از زمان شیخ طوسی تا به امروز مانند سید علی خامنهای نیامده است.» جان! عرض کنم که ایشان میفرمود که از زمان شیخ طوسی مانند ایشان نیامده. باز یک وقت دیگر ایشان به من میگفت که «ایشان از آقای بروجردی بالاتر است.» چون زمان آقای بروجردی شاه حکومت میکرد. آیت الله بروجردی فتوا میداد، ایشان هم فتوا میدهد، هم حکومت. و خیلی تعابیر عجیب و غریب در مورد ایشان به کار میبرد. هم از جهت علمی، بعد علمی، از صوت ضبط شده و میگفت: «وجوه مختلف. یل العلل خلقی و یل الخالقی». تعابیر و اصطلاحات علمی به کار میبرد. میگفت: «در خلقی و خالقی مانند ایشان نداریم. در کلام مانند ایشان نداریم. در رجال مانند ایشان نداریم. در حدیث مانند ایشان نشدن. در فقه در اصول تک تک.» این متن ماجرا است. آن غلیان احساسات هشتاد ساله از همسر خود آقا هم نمیتواند باشد. غرض اینکه این اثر احساسات نیست؛ اثر شناخت دقیق دارد اینها را. خب ما نشناختیم آقا را به این معنا.
شما ببینید بعضی مباحث عجیب. مثلا بعد از شهادت شهید مطهری -رضوان الله علیه-، دانشگاه تهران که سالیان متمادی از خرمن مرحوم شهید مطهری استفاده میکرده، محروم میشود. یک دفعه با یک خلأیی مواجه میشود. ده سال دانشگاه تهران ایشان تدریس میکرده و شاگردان فراوان تربیت کرده بود. به عنوان یک قطب علمی الان مطرح است. توی آن فضایی که کسی را قبول نمیکردند. من وقتی وارد صدا و سیما شدم، قطبزاده به من گفتش که «خمینی، مطهری. ما دو تا آخوند فقط قبول داریم. بقیه دیگر هیچ.» یعنی توی فضاهای علمی غربزده و اینها. حالا امام که اذیتمان میکند به قول خودشان. کاریزمای سیاسی و اینها داشت. مطهری آخوند باسواد بود. مطهری. اینها زیر بار حرف کسی نمیرفتند که کسی را بخواهند قبول بکنند به عنوان عالم. آن موقع بعد از شهادت شهید مطهری، وقتی میروند خدمت حضرت امام میگویند: «کسی را معرفی بکنید که خلأ ایشان را پر کند.» خب بهشتی هست، مطهری که شهید شده، مفتح هست، باهنر هست، جوادی آملی، مصباح یزدی، همه اینها هستند. همه هم سر ما جای دارند. خدمت سید علی بگویید: «بنده درخواست کردم ایشان بیاید جای مطهری را برای شما پر کند.» خیلی حرف بوق حرف عمیقی است. تقریبا بیست سال تفاوت سنی دارد با شهید مطهری. توی خود دستنوشتههای شهید مطهری شما ملاحظه بفرمایید. یک جایی من تازگی دوباره برای اینکه تو ذهنم قبلا مطالعه کرده بودم، برای اینکه به قطع برسم دوباره رفتم مطالعه کردم. جای ایشان فرموده بود که «یکی از دوستان مشهدی من جزوهها را دادم ایشان رویش کار بکند.» آیت الله خامنهای. توی فضای علمی طلبگی باید شما آشنا باشید که حتما هستید. بیست سال تفاوت خیلی حرف است. گاهی یک سال دو سال تفاوت کلی طرف را از جایگاه میاندازد. یک کسی آن قدر خودش را از لحاظ علمی ثابت کرده، با بیست سال تفاوت با شهید مطهری! بررسی بکند، احترام میکند به نظر علمی، و جایگاه پیدا میکند. اگر حضرت آقا رهبر نبود، میشد دهها پله بالاتر از شهید مطهری و آن جایگاه ویژه خاصی پیدا میکرد. ولی خب این فضاها و خود همین ورود در این جزئیات، ایشان همهاش به همین هم عنایت دارد توی این کتاب که باید مسلمان ورود بکند در حوزههای عملی، نه یک قلم علم باشد که همه تجلیل بکنند ازش. خود همین ورود توی این مسائل ایشان را برده توی حجابهایی که دیده نشود آن مقامات بلند علمی و جایگاه رفیع ایشان. و من استنادات فراوانی دارم برای اینکه بخواهیم در مورد جایگاه علمی ایشان صحبت بکنیم: سخنان بزرگان درباره مقامات علمی ایشان. ایشان واقعا یک تئوریسین به معنای واقعی کلمه، سفید اولویت به معنای واقعی کلمه، طراح، نظامساز است، ایدهپرداز است توی ابعاد مختلف. ولی خب این حجابها مانع شده.
شما الان کتابی را دست گرفتهاید که این کتاب مال چهل و سه سال پیش است و الان هست. کسانی که بخوانند میفهمند ایشان چی گفته. الان عمقش فهمیده میشود. خب این خاصیت کسانی است که از زمانه خودشان جلوترند. شهید مطهری در مورد میرزای شیرازی ایشان میگوید که: «ایشان پانصد سال از زمان خودش جلوتر است.» باید قرونی بر مردم بگذرد تا تازه قدش برسد. تاریخ قدش برسد به میرزای شیرازی بخواهد حالا با او مواجه بشود. خب امام اینطور، حضرت آقا هم اینطور. حالا تاریخ هنوز به امام نرسیده، فضلا از اینکه بخواهد به حضرت آقا برسد. حرفشان چی بود؟ هنوز تاریخ و جامعه و مردم عقباند از این تفکر. الان ما داریم دو سه نسل عقبتر. تازه با این تفکر مواجه میشویم. یعنی مثلا شیخ فضل الله نوریها کم کم دارند شناخته میشوند. کم کم شیخ انصاریها و آخوند خراسانیها را مورد توجه قرار گرفتند و آرای اینها ترازی پیدا کرده. ولی خب امثال حضرت آقا نه. و هنوز این آثار غریب است بین ما بچههای حزباللهی. هنوز اینها را نخواندهایم ما. هنوز با عمق اندیشه ایشان آشنایی نداریم. هنوز با مبانی فکری ایشان آشنایی نداریم. که این کتابها، مثل این کتاب، اینها مبانی فکری نظامند. چرا امام میفرماید: «بعد مطهری»؟ چه ویژگی در مطهری هست که در حضرت آقا هست و امام به این نظر دارد، به این عنایت دارد؟ آن ساختار اندیشهورزانه، مبانی نظامی. یعنی یک کسی نشسته تولید کرده در حوزه اندیشه، مبانی نظام را و راهکار دارد برای اجرای اینها در بیرون. شما این نظام فکری خودش را عرضه میکند که حالا آن هم توی چه زمانی؟ توی چه زمانی؟ چه دورهای؟ توی دورهای که طاغوت حاکم است بر مردم. خودش حجاب میآورد برای اندیشه، اندیشهورز. ماها معمولا کسانی که اهل حتی کسانی که اهل فکر هستند، نکاتی که عرض میکنم توجه عمیق بهش داشته باشید. دیگر بعدا اشاره نمیکنیم ولی تو کل کتاب میبینیم. دائم ما دائما تحت تأثیر فضاهای پیرامونی خودمان هستیم. شهید مطهری یک جایی در مورد این بحث دارد. خیلی بحث قشنگی است. مرحوم میرزای شیرازی بحث سحر را که میخواستند مطرح بکنند، شاید خواندهاید. بحث سحر را که میخواستند مطرح بکنند، مثالی که زده بودند برای سحر گفته بودند: «یک ساحلی آمد مثلا اینجا کرد گل و بلبل.» گل و بلبل چرا نگفت مثلا دریا؟ اهل شیراز بوده، فضای منطقه گل و بلبل بوده. سحر و اینها گل و بلبل میزند توی ضمیر ناخودآگاهش. گل و بلبل آمده. حالا یک کسی که در کویر رشد کرده، کسی از کویر مثال میزند. اینها فضاهای پیرامونی است که روی افکار ما اثر دارد.
حالا حضرت آقا هم قبل انقلاب، زمان طاغوت هم در مشهد. مشهدی که هنوز زوایای فراوانی از او را انقلاب نتوانسته فتح بکند. میبینید دیگر. فضاهای خودمانی که داریم میبینیم. توی این مشهد. این مشهد قبل انقلاب، مشهد الان. ما هنوز درگیریم برای بعضی بدیهیات. انقلاب را نمیتوانیم با یک طایفه مطرح بکنیم. هنوز در مورد وحدت شیعه و سنی نمیتوانیم اثبات بکنیم برای خیلیها. خیلی حرفها. هنوز فضای اخباریگری یک حکومتی دارد بر اندیشه برخی افراد این شهر. حالا حضرت آقا چهل و سه سال پیش یک حرفهایی زده که همین الانش کتاب توی بحث اشاره آورده که یک عده مخالفت میکردند، چرا در زیر کلمه ولایت، فلانی این حرفها را زده. باید یک عده از قرآن بکشند بیرون و با آیات و روایات قشنگ مباحث سیاسی روز را اثبات بکنیم. این اندیشه کسی است که میخواهد متفکر باشد و بیتزلزل. وگرنه متأثر میشود از فضای درگیری که اینجا بیرونمان نکنند، آنجا شهریهام قطع نشود، آنجا... نمیدانم اخراجی دانشگاه نشویم. کسی که از این چیزها بترسد، نمیتواند آزادمنشانه تولید فکر و تولید محتوا و تولید اندیشه بکند. اگر کسی نترسید از اینکه دیگران چه میگویند. حرف نو این شكلی است. حرف نو. آن کسانی که توی فضاهای ذهنی خودشان منحصر شدند برنمیتابند این حرف را. «سلمکم الله آقا بفرما نو. فضای فکری حوزه که خودش را منحصر کرده توی فروع فقهیه در حد بول و غائط توی فضای خانه و اینها. یک دفعه یکی دارد میآید میگوید: «شأن فقیه شأن رسولالله.» خیلی حرف، حرف سنگینی است. اصلا زیر بار نرفتهاند. اولین کسی که روبروی حرف ایستاده، از بین خود همین مجموعه. توی همین نجف بودند، توی همین قم بودم. خورشید در روز دارد برای ماها دیگر جزء واضح است. بیانات امام. اگر میترسید از اینکه یک وقتی چیزی نگویند، تکفیرش نکنند، فلان نشود، این حرف مطرح نمیشد. و ما هنوز حصار را بشکنیم، خط شکن میخواهد. چطور فضاهای عملی خط شکن میخواهد؟ چطور توی جبهه فضای نظامی خط شکن میخواهد؟ یکی باید بزند به خط. فضاهای فکری هم خط شکن میخواهد. یک کسی باید شجاعانه بزند جلو.
این کتاب یک ویژگی دیگر که دارد این است که یک خط شکن فکری است، یک متفکر. یک متفکر خط شکن این کتاب را تألیف فرموده که حضرت آقا هستند. نود و دو سال تازه اینها پیدا شد و چاپ شد. لطف خدا بوده. بله. که نوارها را پیدا کردند. خودتان مطالعه بفرمایید. لذا یک وجه دیگر همین است که ایشان از زمانه خودش جلوتر بوده و در یک افق بالایی دارد به مسائل نگاه میکند. آیندگان خواهند فهمید. الان هم همینطور. بسیاری از مباحثی که ایشان مطرح کردند، آیندگان خواهند فهمید که این چی بود؟ بسیاری از مباحث توی حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی فهمیده نشده. فضاهای رجل سیاسی باهوش و صاحب نفوذ و صاحب قدرت، نگاه این است. اینکه واقعا ایشان را حالا ما جدای از اینکه قدرتی در دست اوست، توانی دارد، چه میدانم حکومت دارد. از منظر یک شخصیت متفکر، یک عالم برجسته اسلامی و صاحب روش، صاحب سبک در استفاده از آیات قرآن. این روشی که میبینید سابقه نداشته این. این واقعا موهبتی است به ایشان. به هر کلمهای که ایشان میرسد، میآید یک تعریف جدید از خود قرآن عرضه میکند. تقوا، مغفرت، ایمان، توکل، اخلاص، چی چی چی. به هر چی میرسی. تعریف جدیدی از قرآن مطرح میکند. سابقه فکری ندارد. خودش تولید کرده. آن هم یک جوان پنجاه و سه ساله. آقا چند سالشان بوده؟ سی و پنج سال. یک طلبه سی و پنج ساله، نه طلبه سی و پنج ساله انقلاب ندیده. فکر بکنیم واقعا چه نعمتی است. این نعمت. اینی که حضرت آیت الله مصباح میفرماید: «اگر تمام عمرمان سجده شکر برویم برای لحظاتی که درک کردیم از رهبری این مرد الهی حضرت آقا، شکر نعمت را به جا نیاوردهایم.» چه نعمتی خدا به ما داده. یک همچین شخصیتی. اشکال نمیشود گرفت. اشکال نمیشود، خدشه نمیشود کرد. یک نظام استوار که از این نظام فکری منبعث شد. یک نظام عملی روشن و شفاف و یک سیره اجتماعی و سیاسی که در سی سال آثار فراوانی نسبت به کل دنیا بروز پیدا کرده. این آثار همه دارند میبینند. امنیت این کشور وسط این مجموعههایی که اطراف ماست، یک چیز عجیب و غریبی است. همه دعواها سر این کشور است. تنها کشوری که توی همه این کشورها شب مردم سر آسوده به بالین میزنند همین کشور است. که توی میانمار میزنند. چون نصف حرفهای ما را دارند میزنند. یک صدم حرفهای ما را دارند میزنند. دارند قتل عام میکنند. نکند اینها بعدا بخواهند پنج درصد حرفهای اینها را بزنند. ده درصد حرفهای اینها! این ور سوریه و لبنان و عراق و چه و چه و چه هستند. کدام یک سیاست امنیتی درست پشتش بوده؟ این از کجا درآمده؟ از یک نظام فکری درست. حرف دیگران چی بود؟ نظام فکری غلط و تهش میآمد میگفتش که: «دنیای آینده دنیای گفتمانهاست، نه موشکها.» علما و عملا مختل بودند. نظام فکری طرف، صلاحیت علمی و صلاحیت عملی نداشت. هیچی نیست. زندان بوده. زندان هم کم نبوده ایشان. ولی آن هنر ایشان را شما ببینید توی این کتاب. ایشان میفرماید که: «من یک روشی را اتخاذ کردم برای بیان حرفهایم که هیچ وقت دشمن نتوانست مچ من را بگیرد.» لذا کمترین تعداد زندانی را تقریبا میشود گفت ایشان داشته است. البته وقتی هم بردند، حسابی بردند. وقتی که آن کمیته ضد خرابکاری فرستادن ایشان را تهران، حسابی از خجالت ایشان درآمدند. خاطرات خود حضرت آقا تعریف میکند منوچهری آمد چطور شکنجه کرد و اینها. و تبعیدهای فراوان. توی همان تبعید ایشان منشأ خیرات و برکات شده بود. ایشان وقتی جیرفت تبعید میشود، چه کارها که نمیکند! مثلا یک نظام تولید میکند آنجا. یک نظام اجتماعی برای یک شهر بسیار کوچک و شهر محرومیتزده. اینها نشان میدهد که یک کسی یک عقبه قوی دارد. من صحبت اگر کسی میخواهد در حوزه فرهنگ اثر داشته باشد، اثرگذار باشد، این وابسته به یک عقبه قوی است. قدیم نمیشد من «خلق الساعة» بدوم بیایم، وارد بشوم، بخواهم یک حرکتی بکنم. اینها نمی شود. اگر کسی میخواهد جریانساز و جاری باشد، «کما یجر الشمس». جریان داشته باشد، اول خودش جریان داشته باشد. این که میگوییم پنجاه سال بعد میفهمند. چون جاری است. جاری است. اگر مرده باشد که پنجاه سال بعد با مرده کار ندارند. آنی که زنده است، پنجاه سال بعد بهش میرسند. جاری است. جریان دارد. جریان وابسته به چیست؟ به یک عقبه فکری قوی، عقبه عملی قوی. اخلاص سنگین و قوی میخواهد. تقوای قوی میخواهد. فکر صائب میخواهد. مطالعات سنگین میخواهد. بروید در مورد خود حضرت آقا. من سیزده سالگی مشغول مطالعه که میشدم، دیدم هشت ساعت گذشته، اذان مغرب شده. دو ساعت گذشته هم نفهمیدم. در آثار. آن هم با چه ابعاد فراوانی که مطالعه میکرد! چه زمینههایی؟ زمینههایی که اصلا ماها بعضی وقتها آرزویمان میآید وارد بشویم. ایشان توی حوزه رمان، ادبیات فارسی قدیم، قدرت شاعرانگی ایشان. قبل انقلاب، فیلم شب شعرهای آن موقع. ایشان شرکت میکرده. یک آخوند. الان من جرأت ندارم شرکت کنم توی جمهوری اسلامی. با شعرای انقلاب. «شهرستان ادب» میآید تهران. گفتم: «نه بابا، من و شماها چکار؟» یک جوریه برای من. آن موقع قبل انقلاب. یک کسی با این مجموعه ملک الشعرای بهار و دیگران که با اینها ارتباط داشته. یک چیز خاص نیست. یا مثلا توی حوزه ورزشی. چون اثر همیشه تابع مؤثر است. واسه همین ما داریم روی این بحث میکنیم که مؤلف کیست. من آن موقع مثلا با طلبهها میرفتیم والیبال بازی میکردیم. کسی باخبر نشود. چون خیلی افتضاح بود اگر کسی میفهمید که مثلا یک آخوند والیبال بازی میکند. باشگاههای آن موقع. الان شما بفرمایید مثلا حوزه علمیه. طلبهها من و والیبال. همین الانش یک جوریه. چقدر یک کسی باید جلوتر از زمانه باشد و در قید و بند ساختهها نباشد. درست نکرده باشد که خودش بنشیند، جدای از این فضاهای فکری که برایش ساختند، و جامعه و توی حصار خودش بنشیند فکر بکند. منم و این موضوع. من چه تحلیلی نسبت به این موضوع دارم؟ درست است یا غلط؟ اگر درست است، اقدام میکنم. ولو صد سال بعد بفهمند که این درست بوده.
اگر ما فقط این جلسه و جلسه بعد در مورد حضرت آقا صحبت بکنیم، کم است. بحثمان زیاد است. باید بیش از اینها صحبت بکنیم. روش منحصر به فردی بود. ایشان نمیآمد که بگوید. حتی یک کلمه در مورد نظام شاهنشاهی حرف نمیزند. یک کلمه انتقاد صریح نمیکردم. یک چیزی میگفتم همه خودشان میفهمیدند. نمرود صحبت میکند. در مورد فرعون صحبت میکند. در مورد چی صحبت میکند. اصلا کاری به حکومت پهلوی ندارد. حتی اگر بنیاسرائیل بگویی و منظورت اسرائیل باشد، دستگیرت میکند. حالا یک کسی که این علم بالغلب است برای انقلابیگری. روشن است. هرچی بچه حزباللهی تئوری توی این جلسه است مطرح میکند. شلوغترین جلسه. من قبل انقلاب پهلو میزند به برخی جلسات شلوغ الان. آن هم تو مشهد. آن دور که مردم تو خیابان مینشستند. یک طلبه جوان سی و پنج ساله، سر ظهر ماه رمضون با یک صدای بلند سخنرانی. اول انقلاب حضرت آقا با یک لحن آتشین سخنرانی میکنند. ملت میآیند مینشینند. بعد کاوه اینجا تربیت میشود. علم الهدی تربیت میشود. امثال آقای رئیسی اینها همه تربیتشدههای جلسات حضرت آقا. فراوان از این افراد هستند. بسیاری کسانی که شاگرد ایشان بودند. یک کسی شدند توی این مملکت. تربیت کادر میکند. تربیت کادر خیلی مهم است. ما از این مسئله حیاتی غافل بودهایم توی این سالها. در انقلاب هر وقت کسی خودش چهره شد، از او استفاده کرد. الان هم برای ریاست جمهوری اینها منتظریم یک کسی خودش چهره بشود، یا به زور چهرهاش بکنیم که حالا بیاید خراب بشود، کلا بسوزانیمش، بگذاریم کنار. یا خودش چهره بشود، استفاده کنیم ازش. یک نظام مدون تربیتی نداریم که بگوییم ما یک کسی را به صفر میگیریم اینجا. ما تربیت میکنیم. دانشگاه امام صادق را با این برنامه پیش رفتند. تا حدودی موفق بود. ولی خب هم کم است. خیلی کار بیش از این حرفهاست. چند درجه باید ارتقا پیدا بکند. آن اهدافی که هست باید بیاید در حوزه سطح دبیرستانهای پایینتر، توی سطح آمادگیها، مهدکودکها. رئیس جمهور از مهدکودک شناسایی میشود. شناسایی استعدادی میکنند. مدارس ویژه تر مدیران از مهدکودک و آمادگی. فیلم ساخته. بیست سال قبل از ریاست جمهوری یک نفر اسمش را گفته. ترامپ را گفته. اوباما را گفته. بیست سال قبل گفتند: «آن سال فلانی رئیس جمهور.» یکی که بخورد زمین. یکی که سوتی بدهد. یکی که یک پرونده داشته باشد. سریع صد نفر جایگزین دارند برایش. ما یک نفر خودش چهره میشود. آنها با طراحی میزنند نابودش میکنند. ما با حماقت پازل او را تکمیل میکنیم. این شخصیت را میسوزانیم، میگذاریم کنار. دیگر کسی برش نگرداند. با همه اشتباهاتش. دوباره بپذیریم. مشکلات ماست. چرا؟ چون کادرسازی نداریم. حضرت آقا کاری که قبل انقلاب میکرد، کادرسازی میکرد. که بعد دیگر ایشان را مشغول کارهای اجرایی کردند و از این فضا فاصله گرفت. این چندین سالی که ایشان تو مشهد فعالیت میکردند این موج خروشان نیروهای انقلابی و فعال فرهنگی را توانستند تولید بکنند. خب البته منقطع. نیروهای فعال فرهنگی. یکی دیگر از آقایون. نیروهای اجرایی، چه نیروهای اجرایی؟ ایشان هنوزم با فلانی تا هزار و ششصد. تا هزار و چهارصد هم نه، تا هزار و ششصد هستیم با آن مرحوم. پاکسازی کردهاند توی این نظام. مدیران و اینها ساختهاند. کسی هم بیاید خارج از دایره مدیران اینها بخواهد مدیر داشته باشد، همون دایره وسیع مدیران نابودش میکنند، حذفش میکنند.
با اطمینان به پادشاهی یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس. آن اول کار، یکی از دولتها. آن بابا آدم میخواهد. میگوید: «آدم باید از ما بگیرد.» بعد میبینی معاون اولش کسی میشود که اینها تربیت کردهاند. تهش مجبور رو میآورد به اینها. این میشود کادرسازی که ما از اینها غافل هستیم. کادرسازی کجا صورت میگیرد؟ توی مدرسه، تو مسجد، تو هیئت. هیئتداری محرم. پاکسازی نداریم. هیئت هست و ادامه زندگی. یک زندگی روتین دارد. یک ساعاتی دارد برای تخلیه. خب این چه فرقی کرد با کلیسای مسیحیت؟ هدف این است که دین زندگی مردم نباشد. همه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» این است که چه شکلی اسلام باید متن زندگی باشد؟ قرآن وقتی میخواهد متن زندگی بشود چگونه میشود؟ به قرآن برای متن زندگی چه میگوید؟ همه کتاب این است. آدمش را میساخت. خدا رحمت کند مرحوم صفایی حائری. آقازاده ایشان برای بنده پیغامی آورد. میفهمم. عاشق موسی صفایی. ایشان میفرمود که اول پیروزی انقلاب مرحوم شهید بهشتی آمدند به ابوی حائری. مرحوم صفایی متولد هزار و سیصد و سی. اگر اشتباه نکنم. شاید هم بیشتر. بیش از این. با یک فاصله تقریبا بیست بیست و پنج ساله. میگوید «حزب جمهوری از شما استفاده میکند. فعالیت سیاسی. قلم خوبی داری. استفاده کن.» ایشان حرف قشنگی زده. ایشان گفته بود که: «گیرم ما رفتیم الان یک گوشهای از این نظام، یک سوراخ را پر کردیم. این نظام سی سال بعد آدم نمیخواهد؟ من میخواهم آنها را تربیت کنم برای آینده انقلاب.» شهید بهشتی قانع شد. من به رفقا میگفتم اگر غیر از همین آقای میرباقری و اینها نبودند کفایت میکرد برای ایشان که برای سی سال بعد نظام تربیت کرده. دیگر یک مجلس خبرگان دلش خشک میشود به این تعداد کمی که الان مجلس خبرگان نگاه میکند. چند نفر مثل آقای میرباقری؟ انقلابی، صریح و خوش فکر، صاحب نظام فکری. با همه انتقاداتی که میشود کرد. محصول تربیت هستند. نه یک سری انسانهای خودرو و یک گوشه سر درآوردهاند.
امام خمینی فرمود: «من اساتید من دو نفر. اسد، منیر، حسینی و هاشمی.» و کادرسازی. ما آدمها را وقتی جمع میکنیم. برو پوستر بزن توی خیابان. برو داد بزن. به فلانی زندگی کن. یک چند روز زندگیت را مختل کن برای انقلاب. بقیه را با زندگی کن. ابدالدهر. بعد آنها به ما بگویند: «چکار بکنیم؟» شما میگویی: «کارت نداریم.» آدم مشکلات ماست. کجا باید اینها تربیت بشوند؟ حضرت آقا بنا را بر این گذاشته بود و این آثار، آثاری است که رهنمون میکند ما را برای اینکه تربیت با چه مبنای فکری باید صورت بگیرد. خودش با این کتاب تربیت کادر میکند. لذا این اثر از آثار برجسته است برای اینکه اگر میخواهد یک مجموعه کادرسازی بکند، جزء دروس مطالعاتی و دروس اصلیاش چه کتابی باید باشد؟ قطعا این کتاب باید باشد. شما کار تشکیلاتی را بروید یک چند واحد بگذارید مطالعه کنید. فقط سازمان مجاهدین خلق کارش فوق العاده است. حالا من نمیگویم بریم یهود و صهیونیست. کار تشکیلاتی فقط یهود. جنس میخواهد بخرد توی یک شهر. یک مغازه بقالی یهودی باشد. کل شهر را زیر پا میگذارد و برود از آن خرید میکند. کار تشکیلاتی یهود این شکلی است. من یهودی توی این شهر هستم. نباید از غیر یهودی بخرم. اقتصاد مقاومتی مسخره صهیونیست با اقتصاد مقاومتی کارش را در حکومت میکند. پنج میلیون آدم بر هشت میلیارد آدم دارند حکومت میکنند. پنج میلیون آدم. بعد جذب هم ندارد. نکته جالبش این است. شبکهی تلویزیونی دیدید که تبلیغ یهود بکند؟ سایت دیدی تبلیغ یهود بکند؟ کتابی دیدی تبلیغ جای یهود بکند؟ جایی دیدی جذب داشته باشد؟ بهائیت جذب دارد! بعد جالب است که خود بهائیت جای کار توی خود «بیت العدل» ندارد. در اسرائیل. بانک مهدش «بیت العدل» است. قبر بهاء الله توی «بیت العدل» در حیفا. عرض کنم که آنجا آخوندهای منبری در قبل انقلاب. شنید اید، غرب دیدم ؟، دمش بله. عرض کنم که بیت العدل مرکز بهائیت است. ولی بهائیت توی اسرائیل هیچ کرسی برای تبلیغ ندارد. کار یک چینش مرتب و منظم عجیب غریب. پول، رسانه، تشکیلات. که پول و رسانه از محصول تشکیلات یهود. به چه معنی جذب ندارد؟ چون صهیونیسم که مکتبی جهانی است. توی صهیونیسم مسیحی داریم. حتی بنده اضافه کردم. حتی صهیونیسم اسلامی! گفتند: «بنده گفتم. سرپرست شیعی هم داریم.» به یک عده برخورد. صهیونیسم شیعه دیگر چیست؟ انگلیسی. بعد از اینکه ما گفتیم صهیونیسم شیعه، آقا بعد گفت: «شیعه انگلیسی.» صهیون. یک مکتب است فراتر از این مکاتب ایدئولوژیک. یک مکتب سیاسی است که خودش طلبهها را حق نمیکند آن مبانی فکریاش را. لذا توی قالب مسیحیت شما را نگه میدارد. ولی شما توی مسیحی بودنت خروجیات میشود تأیید ما و رشد نظام اقتصادی و سیاسی ما. صهیونیسم مسیحی. همهاش خروجی مال من است. اصلا اسلام. اصلا هیئت. دیدید یکی از این خاخامها فیلمش درآمد دیگر. حتما دیدید. میگوید که: «سرفی را توی عراق ما گذاشتیم.» سرفی مبلغ اهل بیت بود. آمده بود برای ترویج شعر هیئت و روضه و قمه و فلان و این حرفا. میگوید: «اصلا من بهش میگویم برو قمه بزن. من پول میدهم. من میگویم امام حسین. من میگویم شعائر. من میگویم سایت فلان. به نفع من است. من طراحی دارم.» وقتی تو طراحی داری، وقتی رسانه داری، وقتی تشکیلات داری، مهمتر از همه چیز. هر کی تو هر زمینی بازی کند، به نفع توست. مافیا یعنی چی؟ تشکیلات مخفی یعنی چی؟ نظام فراماسونری که میگویند آقا! همش تشکیلات. تشکیلات یعنی چی؟ یعنی یک جاهایی من دست گذاشتم روی گلوگاههایی. فلانی توی مملکت کارهای نیست. فقط فلان گوشه کار است. سازمان برنامهریزی. سازمان برنامهریزی یک جور نظام طراحی کرده همه بخوره به او. عرض من روشن است الان. بعد چهل سال بعد انقلاب تازه گفتمانی شکل گرفته این مباحثی که توی عمل هم. قبلش مبانی تشکیلات را ارائه کرد. هاشمی رفسنجانی شدیدا به این موضوع دفاع اسم میبردم. نکته توی همین است. نکته توی این است که آدم دارد. امام چرا برخی به آنها بال و پر داد؟ چون آدم بودند. رسولالله و امیرالمؤمنین اینطور بودند. امام میدانست که او از اول مشکل دارد. اولا که تا کسی بروز نداده چیزی را، محافظ و ضمیر طرف که مسئولیت نداریم که. هر وقت مسئلهای بروز کرد، آن وقت ما نسبت به همین الان مسئولیت داریم. درست است؟ من الان داماد کسی بیاید برای خواستگاری. بخواهم دختر شوهر بدهم، خدا به من بگوید که سی سال بعد تو چکار میشوی؟ بعد یکی بحث ظواهر. کادر داشتن. آدم داشتن. حالا برخی از این شخصیتهایی که شما اسم آوردید از مناطقی مثل کرمان و اینها. حتی آدمهایی مثل حاج قاسم سلیمانی، متصل به اینها. اینها را آوردند. اینها استفاده از ظرفیت است. امام نگاه تشکیلاتی و نگاه راهبردی دارد. آقا نگاه راهبردی خوب. بیارید. هیچی عرضه دارد اداره کند. امیرالمؤمنین اینطور بود. امیرالمؤمنین به کمیل فرمود: «کمیل تو مشغول دعای کمیلت باش. حکومت بشود دست زیاد.» خیلی حرف است. کمیل اهل کوفه بود. امیرالمؤمنین کوفه را به کمیل نداد. یک روستایی داد نزدیک انبار. آن طرفها. شبانه ریختند و حتی چهار نفر پاسبان نگذاشته بود که اگر شب دشمن خواست شبیخون بزند اینها را کنترل بکند. ماجرای معروفی که اگر خلخال از پای دختر یهودی کشیدند مال همین جاست. تخلیه کردند. خبر رسید به حضرت. حضرت نامه دادند. بروید بخوانید توی نهج البلاغه. حضرت فرمودند: «عرضه اصحاب حقیقت.» از حدیث حقیقت به کمیل فرمود. من حقیقت بلندترین احادیث عرفانی حضرت را به کمیل یاد داد. ولی به زیاد، زیاد بن ابی سفیان. بابای عبیدالله زیاد بن ابی. باباش معلوم نبود کی بود. میگفتند زیاد ح...ث حرامزاده. باباش معلوم نیست کیست. که معاویه آمد بالای منبر سخنرانی کرد. ماجرای معروف «استلحاق». گفتش که: «زیاد داداش من است. تا حالا رو نکردهام.» این هم بچه، بچه ابوسفیان بوده. ننهاش فلانی است. سمیه که اینجا شدهاند آ. سمیه و مرجانه و اینها مال همین است دیگر. مادر این سمیه بود. مادر عبیدالله مرجانه. اینستاگرام پیج نمیزدند آن موقع. سردر خانهشان پارچه سیاه میزدند. یعنی زیاد مادرشان بوده. باباش هم ابوسفیان. یک همچین کسی را حضرت فرماندار کوفه نگه داشته بودند. چرا؟ به خاطر اینکه آدم دارد. خرابکاری هم که نمیکند. کادر دارد. آدم دارد. مدیریت دارد. دارد اداره میکند. آنی که مهمتر از تقواست را گذاشته بود. خیلی عالی بود. چقدر این آدم خوش فکر است. فرموده بودند که: «توبیخهای اهل بیت بابت نماز و اینها نبوده. بابت موضعگیریهای سیاسی بوده.» اگر هر کی ندیده امروز برود توی کانال. نوشته: «از آقا.» ببین! حضرت وقتی مشت زد توی سینه سلمان. «چرا دیر موضع گرفتی؟» ارزش دارد. اینهاست. مباحث عبادی توی مسجد، شب و فلان و اینها. آنها مهم هستند که البته اینها وابسته به آن است که در ادامه میآید. عقب است. اگر کسی عقبه فکری قوی نداشته باشد، عقبه معنوی قوی نداشته باشد. اینجا، اینجاست که نلنگی. ارزان روشن است. «چرا مسجد ندیدمت؟ نماز مغرب غایب بودی؟» میگوید: «عقرب زده.» روایت معروف. عقرب زده. مجلسی نشسته بودی، کسی در مورد سلمان بد گفت و موضع نگرفتی. برای همین گرفت. خیلی حضرت تند و تیز به او میگرفت. مباحث. یعنی آن جلوههای بیرونی ماجراست. چه کسی میتواند اداره بکند این عالم اسلام، این حکومت، این نظام. ولو طرف در آن فاصله میشناسد. حضرت اینها را نمیشناخت؟ طلحه را نمیشناخت؟ زبیر را نمیشناخت؟ اولین کسی شمشیر کشید برای امیرالمؤمنین زبیر بود. اهل کار تو ماجراست. تو متن. اهل مایه گذاشتن. پس میخواهیم بزنیم. قدرت دارد. آفرین! قدرت اصالت دارد. و عرض کنم که دیکتاتوری و اصالت قدرت و چه و چه و چه. بله قدرت اصالت دارد برای اجرای احکام اسلام، برای هدایت مردم. «شدید بینات». «فرستادیم تو.» در سوره مبارکه حدید، آیهاش را ملاحظه بفرمایید: «بینات فرستادیم. منطق داریم، برهان داریم.» اینها همهاش کاربردی نیست. بله. شما توی دانشگاه اسلامی که بهتان درس میدهند، اسلامی که ته شمشیر نیست. اگر شمشیر بیاورید، برنامه صدا و سیما منتشر میشود. چند هزار نفر دیگر هم میشنوند. توی برخی از برنامههای صدا و سیما گفتند: «اسم از جنگ، شمشیر، خون شهید اینها نیاورید.» «اسلام را بگو. چکار داری به شهدای مدافع حرم؟ چکار داری به اسرائیل؟ چکار داری به جنگ؟ چکار داری به جنگ تحمیلی و دفاع مقدس؟» فضای عمومی اینها ماست. مدرسه و اداره زیر نظر دولت. صدا و سیما برای چه جوریه؟ مردم میگویند: «مردم برنمیتابند و فلان و اینها.» آره. میگوید: «کشش نیست.» مردم. این مشکلات ماست. کجا در میآید؟ همین الان دانشگاه صدا و سیما لیبرال تربیت میکند. دانشکده خبر همین مشکل الان را دارد. دانشگاه هنر. کجا تربیت بشود هنرمندهای بعدی ما؟ کجان؟ الان که ولش کن. بردیها کجان؟ حزباللهی تبدیل شده به موجود غرغرو. دانلود صدا و سیما. من خیلی طلبه خوش فکرم. حرف دارم. خب بگو! غر میزنم. الان منبریهای معروف ما را نمیخواهم اسم ببرم. فلان شیخ، فلان سید. این کلیپهایشان میآید، اعصاب آدم میریزد به هم. چون بزنی سربالاست. تو وقتی میگویی: «مملکت ما که همه دروغ میگویند.» یعنی من آخوندی که چهل سال منبر رفتم عرضه نداشتم شما را تربیت کنم. یعنی من دروغگو بودم. که شما دروغ جذابیت دارد. منبرم شلوغ میشود. فالوورهایم زیاد میشوند. فلان سید کمسواد کممایه میآید فلان حرفها را میزند. بخورند. مشکلات اینهاست.
عقبههایی که لازم داریم، ندارند. چرا؟ آقا میفهمد. بیماری فطیر. چرا توی این دیدار اخیر با بنیاد طلاب؟ خیلی برای من جالب بود. اولین حرفی که آقا زدند: «باسواد.» خیلی حرف بود. من خودم وقتی از تلویزیون دیدم، یک لحظه شوک به من وارد شد. میخواهی حرف داشته باشی برای آینده، عقبه علمی قوی میخواهد. سی و پنج ساله. ببین چه حرفهایی زده. سه چهار سالگی این حرفها را زده حضرت آقا. نهج البلاغه را قورت داده. این آدم توی بچگی سیاست. حرف داشته باشد، باید امیرالمؤمنین بشناسد. حکومت. هوایم نمیشود. بود ؟. نمیشود من توی فضاهای فکری عوام باشم. هی بیایم ژست بگیرم، مثل خواص حرف بزنم. به قول آیت الله وحید خراسانی: «عوام از خواص و خواص از عوام.» ؟ آنجا از عوام از خواص و خواص از عوام. ژستش فقط. ظرائف حکومت امیرالمؤمنین را میشناسد. نه تاریخ امیرالمؤمنین را میشناسد. نه مبانی سیاسی قدرت. کی بهتر میتواند شمشیر بزند؟ کی بیشتر قدرت دارد؟ کی بیشتر میتواند آدم جور بکند؟ «أنزلنا الحدید». شمشیر مهم است. آقا جان! شمشیر خیلی مهم است. قدرت خیلی مهم است. موشک خیلی مهم است. موشک برایش خیلی مهم است. سر سفره امنیت نشستهایم حرف میزنیم. موشک خیلی نامرد است. تو چقدر ما توی آمریکاییها بدن. حاشیه هم که انشاءالله نرفتیم. حرفهایی که زدیم متن. لذا این روش حضرت آقا که مستقیم خودش را درگیر نمیکند ولی مبانی را منتقل میکند، با یک بیان جذاب به طوری که متمایز میشود و ممتاز میشود در بین انقلابیونی که صاحب کرسی بودند. هر کی آمد یا حرف داشتند سواد نداشتند. یا سواد داشتند حرف نداشتند. یا حرف و سواد داشتند اما روش مشکل داشت، کم بودند مثل حضرت آقا. حرف داشته باشند، سواد داشته باشند، روش هم بلد باشند. هنرمندانه حرف بزند. نظام دستگاه توی کار تربیتی این شکلی باید باشد. به نظرم مسئولیت سازندگی. شاید ماجرا را آنجا نقل میکنند. میفرمایند که یک آقایی بود، یک پادشاهی بود. این طوطی داشت درباز. گفته بود که هر کی خبر مرگ طوطی من را برای من بیاورد، من اعدام میکنم. اینها ماندند که خبر هم ندیم، خودش باخبر نشود. همهمان را بیرون میکند. یک رندی برگشت گفت: «من خبر میدهم. حقوق مثلا یک سالهتان را همه به من بدهیم.» اعلی حضرت طوطی شما امروز هیچی نخورده است. چرا؟ گفت: «آب هم نه. غذا خورده است نه آب. اعلی حضرت طوطی شما امروز هیچی هم نخوانده است. اعلی حضرت طوطی شما امروز تکانی نخورده است.» گفت پادشاه: «اعلی حضرت! من چیزی نگفتم. خودت هم گفتی.» همه مقدمات را او داد و پادشاه نتیجه بگیرد. این شیوه نتایج مختلفی دارد. میگوییم یکی از اختلالات کار فعالان فرهنگی دردای ماست. من حالا خیلی از اینها میخواهم بنویسم. فرصت نیست. الان شما ببینید الان مثلا فضای سیاسی ما فضای نسبتا آرام است. درست است؟ یک ماهیه که تقریبا کسی از اینوریها زیر آب چیزی از مبانی دین را نزده. جایی هم چیزی به خارجی ها نگفته. بنده هم به آنها آب ندادهام. ساکت است. درست است؟ منتظر چی هستیم؟ یک دفعه اینها یک سوتی بدهند، یک حرفی بزنند، حمله کنند. حمله کنیم. فعال فرهنگی منتظریم که فضا آرام بشود که من بتوانم کار بکنم. دقیقا ضد آنی که آقا میخواهد. امام میخواست که توی خیابان داد بزنیم. بابا! مردم را اغنا کنی. اینها را برای اغنا کنی. خدا حفظ کند آقای دکتر جلیلی را. من یک انتقادی بهش کردم. او در جواب من این را گفت. بس که این آدم روشن است. بس که این آدم سالم است. بس که این آدم دولت و ملت و همه اینها باهاش هستند. جایش هستند. همه با هم رفته. دولت سایه زده و دارد کار میکند. ناامید نمیشود. بابا! باختیم دیگر. ول کن دیگر. برو. انتخاباتیه. خانم. تمدنسازی حمایتیه. یک دولتی یک وزارتخانهای اختلالاتی دارد. باید در دولت برای حمایت وارد بشوم، بروم ببینم دارد چکار میکند. من بروم کمکش کنم. من هم کارشناسهای این طرف خودم را بیاورم. نگاه، نگاه امیرالمؤمنین. وقتی شنیدم، با خودم گفتم: «امیرالمؤمنین اگر میخواست چهار تا سخنرانی این شکلی بکند توی دورانی که غصب خلافت کردند، چی میشد؟» که این بابا دارد توی دوران حکومت اسلامی این حرفها را میزند. بانکداری اسلامی میخواهی؟ آمریکا. باکتری صهیونیستی میخواهی؟ ایران. بعد آنجا سود صفر درصد، اینجا سی و دو درصد. همه با هم دارند میخورند. یکی از خطبههای نهج البلاغه اگر این بود، هیچی. هیچی نمیماند در طول تاریخ. بیعقلی ماست. سر این سفره انقلاب و نظام نشستهایم و نفهمی و بیشعوری و بیتقوایی ما. من قبل این فضا را دانستم و فرصت استفاده کردیم، فقط غر زدیم. مدل انگار توی خون ما ایرانیها رفته. غر بزن. انتقاد. نقد کنیم ما. منتقدیم. ما حرف داریم. بعد مثلا فلان جا آدم میکشند. حوزه علمیه واکنش چیست؟ یک روز تعطیل میکنیم. میآییم داد میزنیم. امام میگوید: «من که موضع نمیگیرم.» تعطیلی خوب است. ولی خب ته این ته برخورد سیاسی شما همین است. امام چکار کرد؟ امام شنید یک کسروی پیدا شده. فعال فرهنگی یعنی امام قبل از اینکه رهبر بشود. آقا کسروی شبهات نوشته. حالا مگر چند نفر میروند کتاب کسروی را بخوانند؟ امام برخورد سیاسی کرد. «اینها یک مشت فتنهگرند که از آمریکا و اسرائیل تغذیه میشوند و همهشان بنده سازمانهای جاسوسی فلان و فلان.» علت یک هفته درس را تعطیل کرد. اسرار ولایت، مبانی. چون شبهات در مورد ولایت و ائمه و عصمت و اینها. همه مبانی. تنقیح اثری که من تازگی داشتم برخی از جاهایش را میخواندم. برخی از نکاتی که امام فرموده بود، همین شبهاتی بود که دو ماه پیش پیش آمد. درباره زمانی که امام با رأی مردم انتخاب میشود یا نه. من واقعا تعجب کردم. موضوع موضع گرفته بودم. چرا؟ مبنای امام را نخوانده بودم. ایشان توی این مطلب پنج شش تکه از نهج البلاغه آورده بود که رأی مردم کی لازم است. آن موقع در برابر کی. کسروی. کار فرهنگی یعنی با هنر. با زبان. با تخاطب. با هر کسی توی فضای خودش. حالا من کاسه را چه شکلی میتوانم مبانی را بیاورم توی قالب خروجی؟ یک چیزی بشود که این طرف دستش بیاید و بفهمد و مسیر زندگیش. حکمت میخواهد. الهام میخواهد. این را که ما توی این دو تا کتاب خودمان این بحثها را زیاد کردیم. توی «پیغام برای پیغمبر» و «پیغمبر مجازی». این دو تا کتاب که الحمدلله حالا چاپ شده و در دسترس. کار حضرت حدیث از امام رضا است که فرمود: «کسی میخواهد با مردم درگیر داشته باشد، احتیاج به سه تا چیز دارد: حکمت، و الهام، و شرح.» نیروی فعال فرهنگی این سه تا را میخواهد. حکمت میخواهد. پیغمبر پیغمبر. بحث مفصل که کردیم. فعال فرهنگی مبلغ. یعنی بچه شانزده ساله محاسنش درنیامده بود. حضرت شاگردهای بزرگ داشتند. مثل ابوبصیر و مثل زراره. بعضی از اینها مثل آبان بن تغلب. از خود حضرت بزرگتر بود. توی مجلسی که اینها بودند وقتی وارد میشد هشام کسی بود که حضرت جلوی پایش بلند میشد. مینشینیم و حسودی میکنیم به هشام. چرا؟ برای اینکه درگیر بود با افکار مختلف. بحث میکرد. میزد. ضربه فنی میکرد. با مبانی مسلم و با هنر. رئیس خوارج بحث کرد. با مبانی خود خوارج اثبات کرد. چون گفت: «من حرف تو را قبول نمیکنم. تو هم حرف من را قبول نمیکنی. دیگر هر کدام از دو نفر را معرفی کنیم. یک نفر را معرفی کنیم. اینها واسطه باشند تعیین کنند که من راست میگویم یا تو.» گفت: «قبول.» هشام گفتش که: «آقایون شما مگر در ماجرای صفین نمیگفتید علی چون حکم تعیین کرد از خدا خارج شد و خونش را باید بریزیم؟» فرهنگی دست برتر این را بزنم. من هم جواب بدهم. مظلوم بشویم. ما وقتی دست برتر داریم. اینها بازیهایی که یهودیها برای ما طراحی میکنند. بازی رسانهای که او میسازد. فضایی که هست. به مقداری که میتواند، به مقداری که خودش درگیر. حضرت آقا توی این کتاب درباره کاسب میبینی، فرش فروش میبینی. چه میدانم. از این شکر پنیرهای مشهدی میفروختند. چی میگویند به اینها؟ چی چی فروش. به اینها میگویند. از اینها بودند. بعضی از اینها ضبط میکردند جلسات را. دیگر از اینها بودند تا مثلا فلان طلبه فاضل. تا فلان بسیجی فعال. وقتی بحث مبانی هم میشود، یک خلوص گفتمانی و یک عیار علمی خاصی پیدا میکند. هیچکی از این حرفها هیچی نمیفهمد. رفقای ما نمیخواهم اسم ببرم. نباید بفهمند. انقلاب مبنا دارد. مردم بکنند. برجستهای که برای عوام قابل فهم باشد را میگرفت. آن را به خورد مردم میداد. مردم عزت شما را برمیتابد این را؟ نخیر. خیلی خوب. حالا ما کلی مبنا داریم در مورد عزت. آنها که نمیخواهد به تو بگویم. فعال هستیم. کتاب مینویسم در مورد عزت. کار برای انقلاب. رزومه برای من. فعال فرهنگی اولین چیزی که باید ذبح بکند رزومهسازی است. بله. مطلب نوشتن توی کانال تلگرام برای شما رزومه ندارد. برو به جایش کتاب بنویس. پولش را در بیاور. سخنرانیهای اینجوری توی مساجد. حرف زدن. حلقههای صالحین و اینها. رزومه. پنج سال حلقه صالحین داشتم. اینها از این کارها. فعال فرهنگی ذهنیت فعال فرهنگی. ما یک مدرکی بدهند و یک جایی یک چیزی بشود. و میآیند به من مراجعه میکنند. این جور افراد رتبه علمی بیاورند. یک چیزی بشود. یا فلانی بشود. شهرت. فعال فرهنگی. و شهرت داشته باشد. باید اینها را ذبح کرد. در آستانه مرجعیت بود. یک کاری کرد از کشور انداختندش بیرون. الان من طلبه هستم. به من بگویند: «آقا! به خاطر حرفهایی که دیروز زدی تو این مسجد راهت نمیدهیم.» امام را از قم و ایران بیرونش کردند. آن هم رفته تا مرز کویت. پشت مرز وایساده برگشته. آقا مصطفی خمینی فرمود که: «من امام فرودگاه بغداد.» خاطره ایشان که: «ما وقتی رفتیم امام پول تاکسی گرفتن.» وقتی ما را بغداد بردند تبعید کردند به نجف. فرودگاه بغداد. خلاصه در مسیر حقوق نجف که فرودگاه بغداد فرستاده بود. امام از هواپیما که پیاده شد، پول تاکسی گرفتن نداشت. نشسته بود در فرودگاه. بوق زد. دیدم یک کویتی است این امام را میشناخت. خانه خودش کاظمین. با خبر شدند که امام آمده کاظمین را. دیگر بردند کربلا و نجف و گاو کشتن و کلی ماجرا. فرودگاه بغداد دیده و گفته: «هیچی.» عقبه معنوی. یعنی اینها. آن اخلاص اینجا خودش را نشان میدهد. بعد یک دفعه میآید طلبکار میشود: «آقا! من توی انقلاب سهم دارم.» آدمها را برمیدارم میبرم. میگویند: «نمیدهی به ما سهممان را.» آدمها را میبرم. رد صلاحیت کردی. به همه کسایی که به من علاقه دارند میگویند: «رئیس جمهور سفید بیندازم.» چرا؟ چون مبنای فکری قوی میخواهد و یک مبنای عملی قوی میخواهد. کسی که میخواهد فعال فرهنگی باشد باید استاد اخلاق داشته باشد. مخصوصا. تعارف نداریم. یک کار معنوی جدی میخواهد. اضافه بشود. فعال فرهنگی که بخواهد یک کاری بکند، بهش یک چیزی اضافه بشود، این سرطان معنوی و اخلاقی دارد. امیرالمؤمنین. بسیجی یعنی علی که تمام وجودش وقف اسلام است. من این را کجا فهمیدم؟ این را از آقا خوانده بودم در سیره امیرالمؤمنین. یک لحظه گفتم: «یا امیرالمؤمنین!» پارسال، پارسال یا پی پارسال. این تکه را وقتی دیدم، گفتم: «یا امیرالمؤمنین! اگر من قبلا میگفتم که حالا مثلا شما خوبید، الان دیگر میگویم هیچ. من دیگر هیچی برای گفتن ندارم.» دستنیافتنی. کجا دیدم؟ دیدم توی ماجرای جنگ خیبر. این جمله آقا را من توی این سیره اینجا فهمیدم. برای من تبلور پیدا کرد. یعنی چی؟ «همه وجودش وقف اسلام.» جنگ خیبر که پیغمبر فرمودند: «فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و رسول او را دوست داشته باشند.» که فردا که شد، گفتند: «امیرالمؤمنین ارمت شده. چشم درد دارد. چشمش درد میکرد. چشمش چیزی نمیدید. نمیتوانست کار بکند.» پیغمبر اکرم با آب دهان به چشم او زد. چشمش. وقتی چشمش درد میکرد، به دنبال او فرستادند. فرستادند دنبال امیرالمؤمنین. پیغمبر فرمود: «بروید علی را بیاورید.» علی کجا بود؟ نظر شما! چشمش درد میکرد. جنگنده. چشمش بسته است. دنبال امیرالمؤمنین رفتند و دیدند توی آشپزخانه سپاه نشسته دارد سیبزمینی خرد میکند. من رئیسم! بابا! پس فردا غدیر داریم. اینها باید بیایند همه بیعت کنند. رفته گفته: «آقا من چشمم درد میکند. جا دارید یک گوشهای من یک کاری بکنم. چشم چشم نخواهد، بتوانم کار کنم برای اسلام.» کفش پیامبر را پینه میکرد. پشت در. اخلاص. هیچی. تشخصی از خودش. «اندک آبرویی دارم که آن را هم شما به ما عنایت کردید. و آن را هم سر دست گرفتهام برای نظام.» «جسم ناقصی دارم.» مشکلات ما اینهاست. مشکلات اینهاست که این عقبهها قوی نیست. این عقبهها قوی نیست. این اخلاصها قوی نیست. این توکلها قوی نیست. ساختار فکری. چه کسی. علی. حق علی. یقین. امر برای من روشن است. مثل امیرالمؤمنین بازی نمیخورم. روشن است. بازی نمیتوانم بخورم. از این دو تا ناحیه است که شیطان ما را بازی میدهد. علم و عمل. توی ناحیه علمی شبهات، خیالات و موهوم. توی ناحیه عملی انگیزهها. آره. مثل شب انتخابات. اگر رأی ندهی دیگر نظام رفته. بعد همین انتخابات اخیر. رفقای فعال فرهنگی قبل انتخابات که فعالیت فرهنگی چند وقت قبلش را شروع کردم برای کار تبلیغاتی و اینها. با خود انتخابات دیگر همین جور رفتم. یعنی بعد انتخابات کار ما تمام نشد. تازه سفر ما شروع شد. توی یکی از این برنامههای کشوری که ما دعوت بودیم اساتید کشوری را ما خواستیم دعوت بکنیم. تعداد زیاد. بابا! تو هم حال داری. انتخاباتی که باختی. دغدغه اضافهتر بشود که انتخابات باختیم، باید دو برابر کار کنیم. حرمت بوده. رفته. حالا سیبزمینی. حالا خود سیبزمینی کار ندارم. شاید یک چیز دیگر بوده. حضرت یک کار این شکلی توی آشپزخانه داشتند. جنگاور اول عرب که اسمش میآمد دشمن میلرزید. حالا رفته توی آشپزخانه. مثالی که شما میگویید: «بازی شطرنج. منتظریم ببینیم چه حرکتی انجام بشود بعد ما عکس العمل نشان دهیم.» وزیرشان را گذاشتهاند کنار. یک سرباز آوردهاند جلو. به خط آخر رساندهاند. به رئیس جمهورش کردهاند. منسجمی داشتم متاسفانه. ببینید کار شیطانی خیلی موونهای ندارد. یعنی تشکیلات نمیخواهد. شما وقتی میخواهی با دروغ رأی بیاوری، تشکیلات لازم نداری. شما وقتی قرار است با پولپاشی و پول حرام آدم جمع بکنی، تشکیلات خاصی لازم نداری. یک بابک زنجانی داشته باش، برایت خرج بکند. آدمش میآید. انگیزه بدبختی است. ولی میخواهم بگویم تشکیلات داشتن آنها خیلی حسنی برای آنها نیست. اینها قاعدتا اینجوری باید جمع بشوند. امیرالمؤمنین یک تعبیری دارم. برای یک جلسه منبر فقط در مورد این روایت بحث میکردم. روایت فوق العاده است. فرمود: «أنا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب المنافقین.» یعسوب به آن ملکه زنبورها میگویند. ملکه زنب. نمیدانی که نمیدانم دیدید یا نه. ملکه زنبور. نوشته بودم امیرالمؤمنین ملکه است. یعنی چی؟ خدمتتان عرض کنم که چو رفتم دیدم. من رفتم سر چیزا ؟ کندو را رفتم کردم. کاری که کندو چیز میکند. کاری که ملکه. تشکیلاتی. یعنی او همهاش نظارت دارد. هر کی توی خانه خودش دارد چکار میکند. اصلا یک چیز فوق العاده. بعد به محض اینکه او بمیرد، همه اینها میمیرند. خیلی عجیب است. اگر همه وجود اینها بند ملکه است. اگر ملکه بمیرد، میگوید تا هشت ساعت نهایتا زنده میماند و همه ملکه، همه زنبورهای کندو میمیرند. حالا فرمود: «من یعسوب مؤمنینم.» دیدم که میگویم. «حنا یعسوب المؤمنین.» «انا» یعنی این جثه امیرالمؤمنین. هیکل ظاهری یا آن حقیقت ولایت؟ حقیقت ولایت دیگر. «انا یعسوب الایمان.» ایمان این است. ایمان این است. اینجا میشود فهمید مؤمن است یا نه. یازده ماه روزه. ماه رمضون است. خب امروز مقدماتی را گفتیم و به نظرم لازم بود. خود آقا در مورد این کتاب تعبیرشان خیلی جالب است. میفرماید: «اینها پایههای فکری برای ایجاد یک نظام اسلامی بود.» دیگر از این واضحتر نمیشود. عمقی زدیم در آن دوره. پایههای فکری برای ایجاد نظام اسلامی. «اگر پنجاه سال دیگر انقلاب ایجاد نشود، بالاخره پایههای فکریش اینهاست. آن کار جهت دادن به فکر نسل جوان آن روز بود.» میگوید: «من میگویم انقلاب پنجاه سال طول بکشد.» آدمش را دارم میسازم. این حرف را میگوید. من میگویم انقلاب پنجاه سال دیگر پیروز بشود. میخواهی آدم داشته باشی برای انقلاب اینهاست. این حرفها را باید شنید. اهمیت خواندن این کتاب. انشاءالله جا افتاده. عقبهاش جا افتاده بود. ولی خب هی باید بیشتر و بیشتر و دیگر. حالا میخواستیم وارد بحث بشویم که یک وقتها یکی دو هفتهای میافتد بین بحثمان. دو هفته فکر کنم جلسه تعطیل است. حالا دوستانم چون کتاب را نداشتند، انشاءالله چون ما متن کتاب را نمیخوانیم. ما توضیحاتی میدهیم در مورد بحث. دوستان باید قبلا مطالعه فرموده باشند. جلسه یک و دو برای جلسه بعد انشاءالله بهتر. ولی نشد. نهایتا تا دو که ما دیگر روی مطالعهای که دوستان کردند و سوالاتی که دارند، حاشیه بنویسند. سپس در هنگام مطالعه متناسب با همان، انشاءالله خدمت عزیزان بحث داشته باشیم. ماه محرم در پیش است. شب جمعه آخر ماه ذیالحجه هستیم. امشب شب جمعه بعدی. شب جمعه اول محرم. چشممان به عنایت این خانواده. واقعا آنی که ضامن عاقبت بخیری ماست، دنیا و آخرت ما را تامین میکند. عنایت این خانواده. کمبود نیروی انسانی و تشکیلاتی شد مظلومیت اباعبدالله. وقتی آدم تربیت نشده. بعد اینهایی که هستند، اینها آدمهایی که امیرالمؤمنین تربیت کرده. حبیب بن مظاهر، مسلم. یک آدمهاییاند که خود اباعبدالله تربیت کرده اینها را. صفایی تحلیل فوق العادهای در مورد این دارم که اهل بیت هر وقت از کار اجرایی محروم شدند، همه تمرکز گذاشتند روی تربیت و زیرساخت. اینکه بعدا شما بتوانی اداره کنی و حکومت داشته باشی. همین که آدم تربیت باشد. امام سجاد علیه السلام را آورد به تربیت. خود اباعبدالله توی این دوره ده ساله. امام «رضوان الله علیه» را آورد به تربیت. خود امام مجتبی علیه السلام که حالا درگیریهایی داشتند مواجه شد. ولی بیشتر اباعبدالله چند تا گل سرسبد تربیت کرده. اباعبدالله الحسین از بنی هاشم، از غیر بنی هاشم. هر یک دانه یک عالمی است. شهدای کربلا ولی افرادی عالم بودند. اداره میکند.گوشی. مجموعه فرهنگی. مجموعه منسجم یا تشکیلات مرتب بر محور ولی. شکل کعبه. بگذار عاشورا. حضرت میفرمایند که: «فلانی تو بدهی داری، پاشو برو.» بده به خاطر مال باشد، اگر به خاطر جان باشد، به خاطر موقعیت باشد. اول که حضرت راه افتادند، اینها جالب است. اینها بخشهایی از تاریخ است که کمتر به ما میگویند. اولی که اباعبدالله الحسین حرکت کردند، مردم گفتند: «حسین دارد میرود کوفه، حاکم بشود.» این چند روزی که از عید قربان و اینها حضرت حرکت کردند از مکه. هر منزلی که رسیدند، چند ده نفر به حضرت اضافه شدند. تا رسیدند منطقه «زباده». هر جایی که آب داشت، حضرت توقف میکرد. منطقه زباده. ایشان منطقه زباده که بودند، پیک آمد خبر شهادت مسلم بن عقیل را که داد. آنجا حضرت گریه سنگینی کرد. آن سخنرانی معروف که: «من کان فینا محجه و متوطنا علی لقاء الله قریبه» ؟. به این عبارات ؟. «فلیرحل معنا». شهادت. از حکومت خبری نیست. این سخنرانی آنجاست که فرمودند. اینی که میگوید: «اصحاب فرار میکردند.» مال اینجاست. شب عاشورا. اینجا دارد که جمعیت ازدحام شد برای فرار کردن. کسرهای یکدیگر اجتماعی سوار میشد. حکومت و ریاست شهادت است. مسلم را که کشتند، مردم کوفه هم زدند زیر عهدشان. شب عاشورا وقتی فرمود پاشید بروید، اینها گفتند: «کجا برویم؟» اول از همه هم قمر بنی هاشم که گفتند: «کجا برویم؟» بگوییم که «ما سیدمان را گذاشتیم. حالا آمدیم. لنبقی بعدک.» ما بعد از تو باقی بمانیم؟ مگر میشود بدون یعسوب زندگی کرد؟ مگر زنبور میتواند زندگی کند؟ قمر بنی هاشم توی آن لحظات جنگاوری وقتی مشک آب را میخواست برساند، این شعر معروف را میخواند دیگر: «یا نفس من بعد الحسین هون والله انی اوهامی ابداً الدینی.» این شعر معروف که بیت بعد این است که: «یا نفس من بعد الحسین بمانی.» مگر میشود؟ این درک. این درک نسبت ماست با اینهاست که تشکیلات میسازد. اینهاست که فعال فرهنگی میآورد. اینهاست که شور ایجاد میکند. اینهاست که اخلاص. دری وری. تهمت. اذیت و آزار کثیر. خیلی. آن هم اتصال با باطن ولایت، لبریز میکند جان انسان را. این مشهد ما. این حرم علی ابن موسی الرضا مه. امام رضا. این حضرت آقا اینها که منشأشان دارد از این حرم گرفته میشود. از این آقا. یعنی کسی مشهد باشد، ساکن مشهد باشد، سیراب نشود از این چشمه ولایت، واقعا خسارتزده است. دعایمان این است که دریای عظیم ولایت سرشار کند وجود ما را از ولایت. و «انا من شروطها» را حالیمان کند. به خوردمان بدهد. بریزد در وجودمان. توسلات میخواهد این شبهای ماه مبارک، ماه مبارک محرم. اینجوری وقتی اینترنت وقتی جوش خوردن این باطن. پیوند میخورد به این دریای ولایت. طهارت پیدا میکند. از دست ندهیم و برای همدیگر دعا بکنیم. انشاءالله که بالاترین بهرهها را از این ماه محرم و صفر داشته باشیم. الحمدلله رب العالم.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...