‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و صلی الله علی سیدنا ابوالقاسم مصطفی محمد، و آلِهِ الطیبین الطاهرین، و لعنة الله علی القوم الظالمین مِنَ الآن.
اِلٰهی اِشرَح لی صَدری وَ یَسِّرلی اَمری وَ احلُل عُقدَةً مِّن لِسانی.
حضرت آقا (سَلَّمَهُم الله) در مقدمهی کتاب خود، نکتهای را مطرح میفرمایند که در واقع غرض از نوشتن این کتاب و طرح این مباحث است. آن نکته این است که مکتبی زنده است که تجسم و تجسد پیدا بکند، مکتبی که در قالبِ جسم و جسمانیت، بتواند خود را به منصهی ظهور برساند. این مکتب خواه ناخواه، مکتبی مرده است، هرچند فکر و ایدهی آن بماند. مکتبی زنده است که رسوخ کند و بروز پیدا کند.
شما (به عنوان مثال) کشور عربستان سعودی را در نظر بگیرید؛ اینجا اسم اسلام هست، ولی این اسلام هیچ بروزی ندارد. ماجراهایی که این چند وقت پیش اتفاق افتاد، (نشان میدهد که) شیرینترین چیز برای صهیونیستها و لیبرالها، همین اسلامِ اینشکلی است. شاید جلسهی قبلم در مورد این صحبت کردیم که اسم اسلام باشد، یک روحانی و یک آخوند هم حکومت بکند، ولی نرمافزار، نرمافزارِ آنها باشد و سختافزار، سختافزاری باشد که خروجیِ همین نرمافزار است. یعنی او (لیبرالها و سکولارها) برای زن، یک تعریفی دارد، بهترین حالت این است که آن تعریفی که از زن دارد، پیاده شود، تجسد پیدا بکند، نظامسازی بشود. و باز جذابترینِ آن این است که یک مسلمان و یک داعیهدارِ امرِ دین، این کار را انجام دهد. جذابترین اتفاقی که در طول قرون متمادی در کشور ما افتاده بود، قبل از (دورهی) شاه، (این بود که اگرچه) مملکت شیعه بود و در دورههایی حتی ملا و باسواد (هم حاکم بود)، اما نرمافزار و سختافزار همه مالِ کفار و استکبار بود. این مطلوبترین حالت است. خب، این نظام هم به مرور دچار اندراس میشود و عملاً چیزی از این نظام نمیماند.
اتفاقی که در این کشورهای عربی ملاحظه میفرمایید، در این ماجرای بیداریِ اسلامی، خیلی جای تحلیل دارد. یا به قول خودشان بهار عربی؛ اتفاقی که آمریکاییها میخواستند در منطقه رقم بزنند برای بیداری اسلامی، همین بود که مثل تحوّلی که الان در عربستان رخ میدهد، این مدل مطلوبِ آمریکا بود در بهار عربی؛ اینکه بدون سروصدا یک روتوشی بکند، یک رفرشی انجام بدهد، (همانطور که در) قطر کردند. خب، کشورهای که انقلاب نشد، قطر و عربستان بودند. (در) کشوری که انقلاب شد، هزینه زیاد شد و کشته دادند و آخر همان اتفاق افتاد. این کشورها بدون کشتن، همان اتفاق (برایشان) افتاد. یعنی این مردم عملاً فقط خون خودشان را هدر دادند، چون آخرِ اتفاقی که در عربستان افتاد، در بقیهی کشورها افتاد، (اما) در عربستان بدون جراحت و هزینه و اینها، همین اتفاق افتاد. یعنی چیزی که مردم در واقع دنبالش بودند، یک تنفّسی. حالا در عربستان شد رانندگی زنان و کنسرت امکلثوم. امکلثوم را که میشناسید، لابد دیگر معروفترین خوانندههای زن دنیاست. لیبرالهای داخلی خودمان میگویند: «دیگر فقط کم مانده خوانندههای لسآنجلسی ما هم بیایند و در ریاض و جده کنسرت برگزار کنند». دیگر همهچیز (برنامهریزی شده و) این اتفاق افتاد. خب، (این) اتفاقی بود که سالیان سال در عربستان، محدودیتهای عجیبوغریبی بود.
(آنچه در) عربستان و قطر (اتفاق افتاد)، به نفع خودش (صاحبان قدرت بود). (اما) در تونس، لیبی و مصر و اینها، باز به نحو دیگر، مردم دنبال تحول بودند. در تونس، تحولی که مردم میخواستند، این بود که بتوانند (بدون) حجاب اجباری باشند. در تونس بیحجابی اجباری بود. ولی الان دوباره همان لیبرالها حاکماند و کسی صدایش درنمیآید. اصلاً کسی غصهی (آن را نمیخورد). بدتر از دورهی قبل (از دورهی بنعلی) کسانی که الان حاکماند، (از لحاظ) وضعیت فکری، سرسپردگیشان به غرب خیلی شدیدتر است. (بنعلی) دیکتاتوری اقتصادی داشت و فساد اقتصادی داشت. اینها (اما) به ظاهر (همینطورند).
(در مجموع)، تلقیِ مردم وقتی از اسلام این شد و نهایتِ بروز اسلام این شد، این دیگر از اسلام در واقع چیزی نمانده است. این مکتب به اضمحلال رفته و نابود شده است. اباعبدالله الحسین علیه السلام به خاطر (خطر چنین وضعیتی) قیام کرد. ما یک سری بحثها را این چند وقت در همین کانال منتشر کردیم. تحلیلی بود در مورد دورهی اباعبدالله علیه السلام با این عنوان که «وقتی همه خواب بودند». همه خواب بودند، فقط حضرت بود که بیدار بود. مگر امام حسین علیه السلام از چه چیزی احساس ناراحتی و دغدغه کرد که قیام کرد؟ حجاب مردم که دستنخورده بود و (حتی) بی(حجاب)ی که (نیز) نبود. نماز را که مردم میخواندند، قرآن هم میخواندند. اینها که بحثی درش نبود. بحث فساد اقتصادی و اینها هم که قبلتر، مردم به خاطرش قیام کردند و به امیرالمؤمنین رأی دادند. ولو حالا در مورد عدالتی که امیرالمؤمنین طالبش بود، رخ نداد، ولی بالاخره مردم نسبت به این (فساد اقتصادی) هم داد میزدند.
چی بود که امام حسین را به اینجا رساند که فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی»؟ اصلاح، فرع بر فساد است. امت جد من فاسد شده است و من خروج میکنم که اصلاحش کنم. فسادش به (این معنا است که) نرمافزار در اختیار کفار و مشرکین و منافقین (قرار گرفته). بحث جهاد کبیر که حضرت آقا فرمودند، حالا من خیلی نمیخواهم تو این بحث ورود بکنم. اینها، ببینید، این (مباحثی) که مثلاً حضرت آقا بحث جهاد کبیر را مطرح میکنند، چهل سال پیش در این کتاب (طرح کلی اندیشهی اسلامی) مبانیاش را گفتهاند. (آقا) دنبال اینها میگردد. (اینها) مباحث همین الانی است که دقیقاً بحثهایی است که همین امروز دارد (مطرح میشود)؛ یعنی مبانی فکریِ نظامِ فکریِ سخنرانیهای ایشان، دقیقاً همینجا است که چرا ایشان اینجور میگوید، چرا به مذاکرات بدبین است. دقیقاً مبانی قرآنیاش قبل انقلاب (و در) سالهای ۵۰ و ۴۹ (مطرح شده).
وقتی کسی مبنای قرآنی دارد، (یک) نظام فکری دارد. نظام فکری (باید) تبدیل بشود به یک نظام اجتماعی و نظام سیاسی. (اما اگر کسی) مبنای فکری دارد، نه (یک) نظام فکری دارد (و) یعنی اتصال به قرآن ندارد، این میشود عمله و اکله و نوکر فکریِ دیگران. این (اشاره به) دیگران پیاده (کردن است). و مثال بارزش همین سند ۲۰۳۰. او اعتقادی به قرآن عملاً ندارد. کسی که سند ۲۰۳۰ را وقتی میآورد و در این کشور اجرا میکند، عملاً ایمانی به قرآن ندارد. اصلاً (اسلام در نظرش) یک معرفیِ ظاهری از اسلام و مسلمین (است) و باور به این ندارد که قرآن یک نظام آموزشی دارد و باید آنچه که در مدارس اجرا میشود، نظام آموزشیِ قرآن باشد. اصلاً باوری به این ندارد.
جهاد کبیر چیست؟ میفرماید که: «وَلَا تُطِعِ الْکَاِفِرِینَ و َالْمُنَافِقِینَ و َجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا» (سورهی فرقان، آیهی ۵۲). اطاعت نکن (از) کافران و منافقین را. اصل اطاعت در کجاست؟ آب بخور، آب نخور. اصل اطاعت توی طراحی نظام (است). او، نظام آموزشی بهت میدهد، نظام تربیتی میدهد، نظامها نظامهای مختلفی که (او) میتواند (بگذارد)، نظام اقتصادی میدهد، نظام سیاسی (میدهد). نظامهای مختلفی که میدهد: «اطاعت نکن و جاهدهم به جهاداً». وقتی او میآید (و) عرضه میکند، بگو من قرآن دارم، «به» این قرآن. بگو من قرآن دارم، من خودم از قرآن نظام آموزشی اتخاذ میکنم و همان را پیاده میکنم. این میشود جهاد.
کاری که حضرت آقا در این کتاب کرده، نظامات را طراحی کرده است. نظامات مختلف. مخصوصاً مبانی اصلیِ اصلیِ یعنی ریشهها را ایشان در مورد تبلور پیدا کردن (مورد بحث قرار داده). نظام اقتصادی متناسب و متناظر با این چه خواهد بود؟ نظام سیاسی متناسب با این چه خواهد بود؟ خب، ما الان مشکلات فراوانی داریم. ما در نظام تربیتی مشکل داریم. چهل سال از انقلاب گذشته، هنوز یک نظام تربیتیِ تراز (که مطلوب باشه) نداشتیم. نظام اقتصادیِ تراز هنوز نداشتیم. حتی نظام سیاسیِ تراز هنوز نداشتیم. بعد چهل سال، هنوز بحث این است که ما برگردیم به پارلمان یا اینکه با همین ریاست جمهوری (ادامه بدهیم). حتی نتوانستیم اینقدر طراحی بکنیم که آن چیزی که به درد ما میخورد (و) در با مختصات اقلیمی و فرهنگی و اعتقادی ما (سازگار است). نظام سیاسی مطلوبی که در این کشور میشود پیاده کرد، چیست؟
عمدتاً (این مشکلات) به فساد خواص در طول این چهل سال برمیگردد. عمدهی خواص ما فاسد بودند، مگر تکنمایندههای مجلس، وزرا، رؤسای جمهور. چند (نفر) بینشان پیدا میشود (که) مسلمان (واقعی و) اعتقادی باشد؟ کسی که باور کرده باشد این حرفها را از عمق جان و حاضر باشد پایش هزینه (بدهد). خواص فاسد متاسفانه زیاد بودند و این کشور و این نظام را عوامِ صالح نگه داشتند. برعکسِ نظامات دیگر. در نظامات دیگر، معمولاً خواص صالح هستند و عوام فاسد، که حالا یا خواصِ صالح میتوانند قانع کنند عوامِ فاسد را، یا مظلوم واقع میشوند و توسطِ فاسد کشته میشوند، مثل ماجرای کربلا. اما در ماجرا (ی ما)، برعکس است؛ یک (عده) عوام صالح داریم و این خواص (فاسدند). به قول آقای رحیمپور (ازغدی)، جملهی معروف ایشان که میگوید: «سی سال است مسئولین میخواهند نظام را ساقط کنند، مردم نمیگذارند.» «چهل سال است مسئولین میخواهند نظام را ساقط کنند، مردم نمیگذارند.» این واقعیتی است، یعنی مسئولین (ما) دلدادهی به غرب (هستند) و (به آن) باور (و ایمان) (ندارند)؛ یعنی مسخره نکند، تهدلش مسخره نکند. یکی از (این مسئولین)، خودِ حضرت (رهبر انقلاب) قبل انقلاب (است). و چقدر مبانی او هماهنگ با مبانی امام (است). حالا میرسیم. قشنگ، چون این از قرآن جوشیده است. وقتی همه متصل به قرآن باشند، حرف را از قرآن گرفته باشند، یک نظام فکریِ هماهنگ پیدا میکنند و نظاماتِ خروجیِ آن هم همه (یک) نظامِ هماهنگ (خواهند بود).
مشکل این است که ما تربیت (درست) (نداشتیم). چرا خواص فاسد شدند؟ چون ما تربیت نکردیم خواص را و چون تولید علم نکردیم. چون دانشگاه ما با نرمافزار غربی دارد خروجی میدهد. فرقی هم ندارد، حتی دانشگاه (امام) صادقمان هم همینطور. علوم اسلامی است (اما) مگر ما مدیریت اسلامی میخوانیم؟ مگر ما اقتصاد اسلامی میخوانیم؟ هنوز کار نشده (روی) اینها. خب، مسلماً آن مسئولی که خروجیِ این دانشگاه است، باورمند به این حرفها (است). وقتی که میآید کار را دست میگیرد، این حرفها را پیاده (میکند). جلسهی زیارت عاشورا شرکت میکند. به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی، اسلامی شدن دانشگاه و دروس به این است که جلسهی دعای کمیل (و) زیارت عاشورایی بگذاریم و پرده بکشیم (تا) زن و مردها جدا (باشند). (و بعد هم) «کتاب (در) اول (صفحه): بسم الله، صفحه دوم: عکس امام، صفحه سوم: عکس رهبری، (بعدش هم مثلاً) دعای فرج.» این چارتا را که زدیم، دیگر دانشگاه اسلامی شد.
این علم، مخصوصاً در علوم انسانی، وقتی نرمافزارِ او (غرب) غربی است، خب، این اقتصاددان چه تز (و نظری) به ما میدهد؟ مسلّم برنامهای که او میخواهد پیاده بکند، به (سود ما) نیست. و این مهجوریت قرآن است، این که آقا داد میزند. در این کتاب، (ایشان میگوید) مهجوریت قرآن به این نیست که بگوییم: «آقا (مسلمانها) نمیخوانند.» فقط ماهرمضانها میخوانند، به خاطر ثواب میخوانند. نه. اصلاً ما گیریم مردم صبح تا شب قرآن بخوانند. در عربستان مگر کم قرآن میخوانند؟ شما بروید ببینید مسجدالحرام و مسجدالنبی چه خبر است. شاید بعضی از شما دیدهاید. بعضی از اینها روزی دو تا سه تا ختم قرآن (دارند). در لیبی ما شش میلیون حافظ قرآن داریم، توی کشور لیبی. جمعیتش (کم است)، سه میلیون حافظ قرآن دارد. یک همچین نسبتی است. (یک) درصد عجیب و غریبی از حفاظ (قرآن در) کشور لیبی (وجود دارد)، ولی این وضعیت کشور (اشاره به بیفایده بودن حفظ قرآن دارد)، در مشت صهیونیستها اداره میشود، با همین خواص مسلمان.
قرآن خواندن، قرآن خواندن (باید) به این باشد که (مفاهیم قرآن) تجسم پیدا بکند. یعنی حالا خروجیاش چیست؟ این که ما عرض کردیم، در این جلسات دنبال این میگردیم (که اینها را پیدا کنیم). بحث تفسیری بکنیم که حالا اینجا واو، واوِ عطف و واوِ حالیه است. این آیه چی دارد میگوید، این (کار) سیاق (است). کاری که آقا اصلاً اینجوری تفسیر نکردهاند آیات را. شما یک بار تفسیر این شکلی نمیبینید. برخلاف بسیاری از تفاسیر رایج که محوریت این است که شأن نزول چی بوده و این در مورد کی بوده و این جمله آخر برمیگردد به آن جملهی اول، (آیا) جملهی اول ربطی (به) آیهی قبلی دارد؟
اصلاً ایمان وقتی قرار باشد نظام اقتصادی بسازد، چی میشود؟ آقا با این کار، خروجیِ ایمان در نظام سیاسی چی میشود؟ باید (ایمان) از بحثهای ذهنی خارج بشود و تأثیر عملی و عینی و مخصوصاً اجتماعی داشته باشد. این قرآن (باید) تبلور پیدا کند در زندگی مردم. ببینید: «وَاَعدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ». الان تجسم پیدا (میکند) در موشک. این قرآن (باید) عمل (شود). وقتی شما موشک میسازید: «وَ اَعدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُم». ده میلیون حافظ داریم که این آیه را بلدند. (اگر قرآن فقط خوانده شود) برای شما میخوانند، چپه هم میخوانند. این شد عمل به قرآن؟ این شد مهجوریتزدایی از قرآن؟ قرآن دیگر مهجور نیست؟ ما ۸۰ میلیون آدم داریم روزی صد بار این آیه را میخوانند. مهجوریتزدایی از قرآن (یعنی این که) قرآن از ما میخواهد تبلوری پیدا کند در خارج، یک نقشی داشته باشیم، حضور داشته باشد در زندگی مردم.
این آیه (در مورد) نظامات بود. نظامات (را) که (تا کنون) عمل نکردهایم. یا تئوریاش را داشتیم در دورههایی. مثلاً نظام بانکی را مرحوم شهید صدر (در کتاب) «البنک الاسلامی» (نوشتهاند). این کتاب (در مورد) نظام بانکیِ ما هم (بوده) و تقریباً عمدهی مباحث را از شهید صدر (گرفته). ایشان این مباحث را (قبلاً) مطرح (کرده بودند). هوش خارقالعادهای که ایشان داشت، (باعث شد که) نظام اقتصادی (را) (در کتاب) «اقتصادنا» (نیز) ایشان در آن دوره نوشته بود. و قبلتر هم یک مباحثی پیدا میشود، ولی اصل آن چیزی که اجازه میدهد به شما که بخواهید یک نظام را بسازید (بوده). تا چهل سال پیش (چنین) قدرتی (نداشتیم که) شما نظام آموزشی میخواهی عوض بکنی. الان که قدرت داریم، خیلی کارها را نمیتوانیم بکنیم. رهبر معظم انقلاب در مورد سند ۲۰۳۰ موضع میگیرند، چه بلبشویی میشود. نمیشود خیلی کار (کرد).
دورهی قاجار، مثلاً علما (اگر) بیایند و مدارس را دست بگیرند، میشود یک همچین چیزی؟ اصلاً ممکن است؟! (موضوع) فرع بر قدرت است. مسلماً هر کسی مدارس را و افکار دانشآموزان را آنطوری میچیند که با نظام قدرت او تناسب داشته باشد. (پس) نظام آموزشی هم تک و توک شکل (گرفته). چرا مال (ما به صورت) مجموعه نداریم (و) نیرو نداریم؟ یکیش این است که اصلاً نظامبندی نشده است (و) تشکیلاتی برای اجرای خودِ اجرا (نیست). ما هنوز به دولت اسلامی نرسیدهایم. پنج مرحله که (آقا) گفتهاند و تازگی هم فرمودند (که) من به دولت اسلامی نرسیدهام.
دولت اسلامی یعنی چه؟ دولت اسلامی؟ (مثل) دولت مسلمان در مصر هم از اینها (وجود دارد). همین لیبی هم دولت (اسلامی دارد). ممکن است خیلیهایشان هم آدمهای خوبی باشند (و) دولت اسلامی. وقتی دولت اسلامی است که شما نظام را طراحی کردهای. (مسئله) به کمکاریِ (بعضی از) هملباسهای ما (برمیگردد). تعارف که نداریم. بخش عمدهاش وقتی همهی دغدغه میشود اینکه ما بیاییم و احکام بول و غائط را بگوییم و برویم ماه رمضان صحبت کردیم و طرف یاد گرفت که باید سه بار بشوید یا دوبار بشوید. قشنگ جا انداختیم. این میشود همهی دغدغه؟ بله، خب یک کسی حرف دیگری بزند، مظلوم واقع میشود. علامه طباطبایی را میبینید دیگر، شاید خبر داشته باشید، علامه طباطبایی خیلی اذیت شد. خیلی. (دلیل) اشکال (بر ایشان) این بود که چرا این حرفهایی که شما زدی، (علمای) قبلی نگفتهاند؟ چرا «المیزان» شبیه بقیهی تفاسیر نیست؟ (چرا) مجمعالبیان (جور) درنمیآید؟ پای منبر که مینشینند، غصهشان این است که شما حرف عجیب نزنید. بقیه چه میگویند؟ خیالش راحت است. مثل یک رانندهای که مسافر با خیال راحت میگیرد (چون) میگوید (این راننده) بلد است رانندگی (کند). مثل بقیه رانندگی میکند. (اما اگر) رانندگی ویژهای دارد (و یکه تاز باشد)، دیگر خوابش نمیآید، خوابش میبرد (از ترس). یک حرفی مثل بقیه بزن که ما چرت (بزنیم و) بخوابیم.
الان این منبرهایی که حضرت آقا اینجا رفتند، همین الان در این کشور (چنین منبرهایی) نداریم (که ایشان با این لحن) چطور صحبت میکند با مردم. حالا میخوانید، میبینید (که ایشان) نهیب میزند به این مردم. ای مؤمن! مؤمن نام! مؤمننما! با توام که در مجلس نشستهای. مؤمن نام، مؤمننما! تو میدانی که فلان کار اینطور است. تو فقط اینطور میکنی. تو اینطوری (هستی). کدام یک (از منبر)یها مردم را نقد میکند؟ کدام یک از سخنان (بزرگان) جرئت دارد (که) مردم را نقد کند؟ خیلی شجاعت میخواهد. خیلی شجاعت (میخواهد) (که) نقد مردم (کنی). (اما اگر) نقد مردم نکنی، شوری به پا نمیشود. بعد نظامسازی نمیشود. بعد تشکیلات درست نمیشود. حالا در مورد اینها حرف زیاد است.
عمده مسئله این است که باید این معارف تجسد پیدا کند. این که آقا میفرمایند که ما در حوزهی سبک زندگی مشکل داشتیم در انقلاب (و) انقلاب خیلی کارها توانست بکند. (اما) از جهت امنیتی پیشرفت ما محیرالعقول است. با هیچ محاسباتی در دنیا جور درنمیآید. یک کشوری که تماماً (در تحریم) (است). من رفتم در بندرعباس، یگانه دوستان نیروی دریایی به من میگفتند که: «آقا این زیردریایی که داریم میفرستیم، یک پیچش را هم به ما نمیدهند. همهاش تحریم است. بعد این زیردریایی که کامل تحریم است، پدر آمریکاییها را درآورده در منطقه.» آمریکا (و) ناوهای آمریکایی تکان نمیتوانند بخورند. «۲۰۰ متر زیرزمینیم، از ما خبر (ندارند) (و) هیچی هم از ما (به بیرون) درز نکرده.» (پیشرفت ما) عجیب و غریب (است). صنعت موشکی (ما) ا(ینقدر مهم است که) در ادامهی برجام، (میخواستند) از ما نگیرند. اینهایی که ما داریم، محیرالعقول است، ولی در جهت سبک زندگی، فاجعه است.
رهبر انقلاب در سالهای ۸۹ و ۹۰ و ۹۱ (در) خراسان شمالی و بجنورد، فرمودند که: «ما در حوزهی سبک زندگی پیشرفتی نداشتیم.» فاجعه است دیگر. ۲۰ تا سؤال مطرح کرد. من (به سخنرانی) سؤال ایشان تازگی مراجعه میکردم. (ما) حتی عرضه نداشتیم در مورد سؤالها فرهنگسازی بکنیم که سؤالی مطرح کرد. یعنی سؤالش هم غریب شد، چه برسد به اینکه بخواهیم جواب بدهیم. ایشان میگوید: «مثلاً چرا فرهنگ آپارتماننشینی در کشور ضعیف است؟» سؤال. اصلاً سؤالش مطرح نشد، سؤالش (رواج) نگرفت. ۲۰ تا سؤالش را مطرح (کرد). (و این یک) نظام (است). دیگر نظام همسایگی و همسایهداری، نظام معاشرت. در واقع، نظام مجاورت بخواهیم اسمش را (بگذاریم). شما وقتی با کسی همجوار میشوید، این یک اسلوبی دارد، یک قوانینی دارد، یک فرمی دارد. او باید (اینها را) رعایت (کند). همسایهها از حال (هم باخبر باشند). پیغمبر چطور (بود)؟ پیغمبر (به همسایه به قدری ارج قائل بود) که ما فکر کردیم ارث میبرند اینها از (هم). (همسایهها) (باید) اینقدر سرشان توی زندگی هم باشد، نه به عنوان فضولی، به عنوان خدمت و رسیدگی.
شما ببینید سورهی مبارکه (ی) «ماعون» از عجائب قرآن است. این میگوید: «این آقایی که مَنعَ الْماءُونَ میکند، ماعون چیست؟» ماعون را گفتهاند معونههای رایج در زندگی. مثلاً دیگ و قابلمه و بشقاب و قاشق و اینهایی که هر خانهای دارد و هر همسایهای موقع نیاز میآید مراجعه میکند، این را بهش میگویند. کسی که یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ. این که ماعون به بقیه (نمیرساند، این) تعریف خدا از مؤمن این است. میگوید: «مسلمانی؟» میگوید: «بله.» میگوید: «به همسایه کمک میکنی؟» میگوید: «نه.» پس مسلمان نیست.
خروج وقتی نداشته، تبلور وقتی نداشته، این اسلام اسمش نیست. (در ذهن) من یک چهارتا فرمول مبتدا و خبر دارم، خدا هست، اسلام حق است. این که نشد اسلام. (چون) خدا این را نمیخواهد، نه (که) قبول ندارد، تکذیب میکند. (چنین کسی) میگوید: «اصلاً دین بر حق نیست.» چرا (چنین کسی) نمازش را میخواند؟ نماز میخواند: «لَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْکِینِ.» (سورهی ماعون، آیهی ۳) تشویق نمیکند که (کسی) به مسکین کمک کند، تشویق نمیکند.
تعریف قرآن از مسلمان چیست؟ (اگر اسلام) تبلور پیدا نکند توی زندگی، این که اسلام نیست. این که ایمان است. ایمان، ایمانی است که تبلور پیدا میکند در نحوهی مواجههی شما با همسایه، در نحوهی مواجههی شما با فرزند، در نحوهی مواجههی شما با استاد، در (نحوهی مواجههی) شما با همسرت. این وقتی بروز پیدا کرد، اسمش را میگذارند ایمان. تا وقتی بروز پیدا نکرده: «لَمَّا یَدْخُلِ الإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» (سورهی حجرات، آیهی ۱۴). مسلمانی (چنین کسی) که این اسلام در حد طهارت است، حالا غسلت واجب میشود، کفنت واجب میشود. مسلمان یعنی نجس نیستید: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» (سورهی توبه، آیهی ۲۸). دست خیس بهت زدند (نجس.) ایمانی که سعادت است و دنیا است و بله، مردم میروند نگاه میکنند. (به) جلسات بعدی (موکول میکنیم) صحبت کردن (دربارهی آن).
یک کسی مثل سید جمال اسدآبادی وقتی که تشریف میبرند غرب، اسلام (واقعی) را نه در آسیا و ایران و این کشورها دیده، (بلکه) مسلمانان را (اینجا میبیند) و اسلام واقعی را آنجا دیده. منظور این (است که) من (در کتاب) «المیزان» علامه طباطبایی به شدت میتازم به سید جمال اسدآبادی. (مثلاً یکی از نمونهها این است که علامه معتقد است) کفرِ خودش (یعنی چیزهایی که سید جمال فکر میکرده اسلام است). این نظام که شما دیدید، همهاش تبلور کفر است. و این اصلاً نظام (نیست). مفصل بحث میکند ذیل آیهی آخر سورهی مبارکهی آل عمران، که این از شاهکارهای «المیزان» است. (در مورد) آیهی (آخر) سورهی مبارکهی آل عمران، تقریباً ۵۰ صفحه، اگر مطالعه بفرمایید، نظامات اجتماعی را آنجا مرحوم علامه بحث مفصلی کردهاند. مال کیست؟ مال دههی (۳۰ و ۴۰ شمسی) است. تقریباً دههی ۳۰ و ۴۰ (نوشته شده). علامه، قبل (از آشنایی با) این کتاب «المیزان»، (انقلابی) نشد. «المیزان» که (امام) خواندند، انقلاب (شد). (ایشان) نظامات را تازه فهمید.
تفاوت نگاه قرآنی که حضرت آقا دارند با تفسیرهای موضوعی چیست؟ (علمای) مباحث علمی خیلی دنبال این که بخواهند این را نظامسازی بکنند، نبودند. معمولاً اینجوری (نبوده). بعد انقلاب، چرا رویکرد این (نظامسازی) بوده. تفاسیر موضوعی، عمدهی تفاسیر موضوعی و خصوصاً قبل انقلاب، بیشتر (در مورد این بود که) ایمان در قرآن کجا آمده؟ خطاب به مؤمنین (کدامین آیات) بوده؟ اینکه حالا بخواهد از اینها در بیاورد که یک نظام اقتصادی مؤمنانه چیست، خیلی کاری به این (نداشتند). نظام سیاسی مؤمنانه چیست و هندسه برایش در بیاورند (نیز انجام نمیشد). ما هندسه (هم نگذاشتهایم.) یک آیه را فقط بخوانیم و ترجمه بکنیم. این که نشد هندسه و نظامسازیِ مفهوم.
شیخ اعظم (و) شیخ انصاری، ایشان یک روایت را گرفتند: «لاَ تَنْقُضِ الْیَقِینَ بِالشَّکِّ» (یقینت را با شک نقض نکن.) این تقریباً الان شده ۲۰۰ جلد کتاب جدیِ اصولی. اصول (فقه) اگه بخواهیم کتابهای دیگر را بحث بکنیم، بیش از یک میلیون کتاب (شده). کتابهای جدی که امثال میرزای نائینی و مرحوم خویی و اینها نوشتند. اصلِ کتابها (ی اصولی) بیش از ۲۰۰ جلد است. مبتکر اصلی مرحوم شیخ اعظم (و) شیخ انصاری. حالا آقا طلبه (ها) میفهمند. یک روایت آمده، یک نظام فکری درست کرده توی اصول بحث استصحاب، غوغا (به پا کرده).
حضرت امام با یک روایت (در مورد) ولایت فقیه (نظر دادهاند). حالا ما در برخی مباحث ۲۰۰ تا آیه داریم. بحث ایمان، تقریباً ۸۰۰ بار توی قرآن آمده. هیچ مفهوم پربسامدی به اندازه ایمان توی قرآن (نیست). بعد این مفهوم با این نظام. هنری. مثلاً هنر در قرآن (و) فیلمنامهنویسی و مثلاً زوایای دیدی که قرآن روش کار (کرده). کافر هم میگیرد (و) محضر قرآن با این ذهنیتی که پیدا کردم، مباحث هنری (را) (مطالعه میکنم و) میروم ببینم قرآن چی میگوید. و این مباحث طبی. بعضیها نکاتی را از قرآن درآوردهاند و طب را اثبات (کردهاند). مباحث (علمی) کار (ندارد). عمده این است که اینها وقتی بروز نکند، حالا مقدمه خیلی (زیاد شد). وقتی بروز نکند توی جامعه، یک سری حرفها فقط توی ذهن مردم باشد، یعنی مردم در اعماق ذهنشان با این حرفها آشنا هستند. شما فکر کنید الان مثلاً ما محرم که میشود، عاشورایی باشد، نه تاسوعایی، نه عزاداری باشد، نه خرج دادنی باشد، نه مشکی پوشیدنی. در اعماق ذهن مردم، وقتی بپرسی: «(امام) حسین قبوله؟» بگوید: «بله، عاشقشم هستم.» شما میتوانید تصور بکنید جامعهای که (امام) حسین را دوست دارد و این غوغای محرم و صفر درش اتفاق میافتد. میشود تصور کرد؟ حالا چطور میشود که یک جامعهای خدا را باور کرده باشد و در بانک او، خدا دیده نشود؟ مثل این میماند که شما امام حسین (را) قبول داشته باشی و محرم و صفر همه سر کارند و میخورند و مسافرتاند و لب آباند (و مشغول تفریحاند). وقتی تجسد پیدا نکند، بانکت بویی از خدا ندارد. (پس) جامعه (هم) اینگونه است.
(اگر ایمان تجسد پیدا نکند،) مسالهی جامعه (این میشود که) هر عضو، هر بخش، هر صنفی، یک عضوی باشد (که بیماریاش) کثافات مملکت را در آنجا جمع میشود. (مثل کسی که) پروستات دارد (و این بیماری) میزند به کل بدن: تورم و چه و چه (و مشکلات دیگر). همهی اینها محصول (بیدینی) مردم هم (هست و) به باد میرود دیگر. اقتصاد مشکل دارد، خیلی جای بحث دارد. ما بیاییم در مورد این بحث بکنیم که اقتصاد مردم چه اثری روی دین مردم (میگذارد). قرآن یک جا تعبیر به محاربه دارد، فقط توی قرآن یک جا به یک گروه فقط گفته: «شما محارب با خدا هستید.» حکم محارب چیست؟ اگر محارب باشند، دست و پایشان را از خلاف قطع میکنند. مثلاً دست راست (و) پای (چپ و ...) نفی بلد و اعدام. این حکم (برای) محارب (است). و فقط یک جا یک گروه را محارب دانست (که) با خدا (میجنگد). (آنها) کسانی که ربا (میخورند). اینها محارب خدایند. اینها شمشیر از رو کشیدند برای خدا و دین. (اما) واقعاً در جامعهی ما تصور مردم نسبت به نزول، نسبت به ربا، محاربه با خدا هست؟ گریه کردن؟ حالا این که دولت، دولت اسلامی (هست)، چارچوبی داریم. این نباید دست بخورد. قانون اولویت یعنی چه؟ یعنی حالا بقیهی کسانی که باید طرح بدهند. بله، این طرح میرود توی مجلس. بانکداران فشار میآورند. آقای نماینده (که) از فاضلترین کارهایی که دارند انجام میدهند (و) روترین کاری است که دارند انجام میدهند (چه میکند؟) چهار نفر آدم لمپن توی مجلسی پیدا میشوند (و) بروند و با یک زنی که (آب و) دانه (دارد) (درگیر شوند). سادهترین (مسئله) این که ما مشکلم (همین) است. این که اینجاست، «طرح بانکداری اسلامی» را (که) برداشتن سود (هم جزو آن است،) میرود توی مجلس، با یک فشار برش میگردانند.
نمایندهی فاسدی که دستش توی جیب این بانکدارهاست، وقتی نظام فکری مشکل دارد، کدام یک از آیات قرآن در مورد ایمان، وقتی بحث (میشود)، بحث را (در مورد) حجاب آورد؟ (قرآن) در مورد حجاب صحبت نکرده. حتی آیهی حجاب به نظر (من) کار دارد. میگوید: «نگاه نکن به آنی که نامحرم است.» نگاه نکن. بحث سر این است که مسائلی که اولویت دهم و بیستم است را (الان) طراحی (میکنند). وقتی نظام را طراحی (نکردی و نگفتی) برای مسلمان چیست، داد بزن (برو) (و) به نزول و ربا و نظام سیاسی فاسد و اینها کار نداشته باش. مراجعه کنیم (به) امیرالمؤمنین. (ایشون) از کارگزار دارد. امیرالمؤمنین برای مالک اشتر نظام سیاسی را (در) نامهی مالک تعریف کرده (است). چقدر ما فاصله داریم با این نظام؟ نظام تربیتی معین کرده (است). نظام اقتصادی (نیز) (تعیین کرده است). آموزش. فاصله بسیار داریم.
غرض اینکه این میشود (نتیجهی آن). اینکه ما سبک زندگی اسلامی نداریم. و مردم، آن پروفسور جامعهشناس آمریکایی میآید توی تهران (و) میگوید که: «من همهی جای دنیا را رفتهام. در عمرم هیچ شهری را آمریکاییتر از تهران ندیدم. آمریکاییترین شهری که در عمرم دیدم، تهران است.» چرا آمریکاییترین شهر دنیا را آقا میگوید تهران است؟ تعصب هم به خرج نمیدهم که بگویم در مورد شهر ما بد میگوید. چرا؟ چون بروز این شهر، بروز مؤمنانه اصلاً نیست، بلکه کاملاً بروز لیبرالی است. بروز لیبرالی است. یعنی شما وقتی که همان ماجرایی که ما قدیم میگفتیم توی منبرها، شما مثلاً تصور کنید (در) بحث تشابه به کفار، چرا اینقدر مذمت شده؟ خدای متعال فرمود: «تو پیراهنت اگر پیراهن دشمن من باشد، تو هم دشمن من (هستی و) قبول داری. (اگر) لباسی که تنته، لباس اعدای منِ (است)، تو جزء اعدای من محسوب (میشوی و) قبول داری؟» (به خدا) چرا؟ چرا لحن (قرآن) اینقدر تند است؟ شما تصور کنید توی استادیوم که میروند (برای) بازی پرسپولیس و استقلال، (تماشاگران) زمین قرمز نشستهاند، آن و(ر) زمین آبی نشستهاند. دیگر کسی هم میآید میشمارد؟ تماشاگر آبی آمده، ۵۰ هزار تا تماشاگر قرمز. کسی نمیرود از تکتک اینها بپرسد: «آقا شما قرمز تنته، واقعاً باور داری قرمز را؟ نکنه استقلالی باشی؟» فراوان هم پیدا میشود (چنین کسانی). طرف رفته قاطی قرمزها نشسته، پیراهن قرمز هم تنش است، ولی استقلالی است. من دیدهام اینجور موارد را. (تیمشان) باخته بود، «کدام پیروزی؟ کدام استقلال؟ پرسپولیس باخته بود.» وسط آبیها، «پرسپولیسیام ولی وسط اینها (نشستهام).» خلاصه غرض اینکه وقتی دارد محاسبه میکند، کلان (را) نگاه میکند که شما بروز در چیست. آن بروز است که تأثیر کلان دارد. وقتی حساب میکنند این تیم چقدر طرفدار دارد و آن تیم چقدر طرفدار دارد و وزن این بیشتر است یا وزن آن. (نه اینکه) تکتک از دل مردم بپرسی. بعد آنی هم که از بیرون مردد است نگاه میکند، میگوید: «این تیم مثلاً ۲۰ میلیون طرفدار دارد و آن ۱۵ میلیون طرفدار دارد.» (آنها) به درجهی طرفداری هم کاری ندارند، به قلوب هم کار ندارند. اینکه دلت پاک باشد، مزخرفترین حرفی است که در عالم (یک) آدم میتواند بشنود. (نباید) به دل کسی مراجعه بکنیم. تو بروز (بده). چه نوع بروزی است؟ بروز تعیین میکند مال کدام مکتبی (هستی). دلت هم پاک، اصلاً پسر پیغمبر (باش). وجود دل صیقلی دادهای است که خدا را میشود در آن اعماق دید. بروزت بروز کافرانهای است، تعارف ندارد. بروز، بروز مؤمنانهای نیست.
مشکل ما این است (که) عقاید مردم بروز پیدا نمیکند در زندگیشان. خود عقاید ضعیف میشود. جوان من وقتی میآید (میگوید): «آقا جان، من هیچ قومی را مؤمنتر از صهیونیستها در عالم سراغ (ندارم).» (در) صحبتهای (آقا) منتشر کردم، اگر دیدید. «آقا اینها اینقدر نسبت (به) عقاید خودشان، نسبت به خانواده، نسبت به محرم (اتکای زیاد دارند.)» نسبت به ذبح. یکی از دانشجوهای امیرکبیر بود، سال ۸۶، ۸۷، رفته بود بلغارستان، مسابقات جهانی بود و دیپلم جهانی هم گرفت و رتبه آورده بود. برگشت. به نظرم اولی که برگشت، اولین جایی که آمد، منزل (ما بود.) جزو بهترین دانشجوهای ریاضی امیرکبیر بود. وقتی آمد پیش من، گفتش که: «حاج آقا، یک چیزی بهت بگویم (که) باورت نمیشود. مسابقات بلغارستان که داشتیم، رفتیم سلف برای پذیرایی و اینها، یک گوشتی گذاشتند جلوی ما.» حالا من یادم نیست، خیلی گذشته. «داد و بیداد میکنند این (گوشت) چرا (جلوی ما است.) به ما احترام (بگذارید!)» دانشجوهایی که اعتراض کردند، اسرائیلیها بودند. فضا را (عوض شد). رفتند غذای ویژهی یهودی سفارش دادند (و برایشان) فرستادند. شما توی اتوبوسهای اسرائیل هیچوقت دختر و پسر با هم (یکجا نمینشینند). محجبهترین زنهای دنیا، زنهای یهودیاند، یعنی حجابشان حجابی است که تو هیچ (ایران)ی ندارد. پنج، شش تکه حجاب دارد. حتی صهیون… حالا صهیونیست که میگوییم، کدامها؟ صهیونیست مسیحی، صهیونیست یهودی (فرق میکند). خود یهودیها حتی یک طایفهای از صهیونیست (هستند). آنهایی که ارتباطاتشان با خاخامهایشان قوی است. (آریل) شارون، وزیر امور خارجهی صهیونیست بود (قبلاً). دیگر امیر قطر اوکی اوکی ارتباط داشت. برای هر بار ارتباطی که میخواستم داشته باشم، (میگوید) فتوا میگرفتم از خاخام: «آقا این مورد، اینجا اجازه میدهی؟» (آقا) فیلم منتشر کرده بودم توی هواپیما، فیلم مثلاً یک صحنهی ناجور داشت. خلاصه مانیتورها را پوشاندند. آتش به اختیار.
(صهیونیستها) به آن باور (واقعی) بروز پیدا کردهاند. خیلی جدی باور کردهاند و خیلی جدی دارند نظامسازی میکنند. خودش باور کرده، دارد بقیه را به این باور میرساند (که) متناسب با آن مدلی که او میخواهد، همه در زندگی میکنند. چون هیچکس مثل او باور نکرده. علل جذابیتشان چیست؟ چرا داعش اینقدر درصد جذب داعش الان توی نمودار، از درصد جذب به شیعه بالاتر رفته توی دنیا؟ یعنی از مثلاً ده تا مسلمانی که مسلمان میشود، هفت نفر داعشی میشوند، سه نفر شیعه میشوند. گرایش به داعش توی دنیا دارد غوغا (میکند). برای کسانی که جذب به اسلام میشوند (مانند) اروپاییها و اینها. چطور (اروپا)ییها میآیند، همینجور دارند میآیند سمت داعش؟ حالا از جهت نظامی ضعیف شدند اینها، این که حاج قاسم گفت ما دیگر جمع میشوند و اینها. از جهت نظامی ضعیف شدند، ولی از جهت بستهی گفتمانی خیلی قوی دارد کار (میکند).
یکی از علل جذابیت داعش این است که آن باور توی اعمال و رفتار اینها بروز (یافته است). (داعش میگوید) «من عاشق شهادتم.» (این) بروزی است که شما در باورت داری، نه (فقط) خود باور. مردم کی باور میکنند حرف شما را؟ وقتی که باورت را (به عمل) ببینی. عمل، عمل (نیست)، بلکه باور (است). یعنی عملی که از باور (میآید)، خیلی باور کرده (است). اصلاً از عمل، بویی (میآید) که این خیلی باور کرده، دیگران هم باور میکنند. ملانصرالدین گفته بود که: «آقا، ته کوچه آش میدهند.» شنیدید دیگر. میخواست یک چند تا شیرینی توی جیبش بود این بچهها وایساده بودند، میخواستند (بخورند). یعنی خود منی که این دروغ را جعل کردم، وقتی باور دیگران را میبینم، خودم باور میکنم. کی ما میتوانیم اصلاً حرکت فرهنگی یعنی چی؟ فعال فرهنگی یعنی کی؟ کی شما تحرک فرهنگی و اثر فرهنگی دارید؟ وقتی که اینقدر خودت را باور (داری). بعد دیگر تمام رفتارهای شما از آن باور میجوشد. کاری بکنیم یک دانشجو فقط توی فضای دانشگاه متناسب با باورش دارد رفتار میکند، یک سلوکی متناسب با باورش دارد. همین بسته برای این که بقیه باور کنند، دیگران جذب گفتمان و منش بشوند، یا لااقل بیایند از او بپرسند که: «این چیست؟» برای بقیه لااقل سؤال میشود (که) باورش کردی. ولی وقتی من حرفش را میزنم توی خانواده که این اسلامش تبلوری ندارد، (او هم) یکی مثل بقیه (رفتار میکند). عربدهکشی از همه بدتر است. نماز هم که چیز تحفهای نیست. چه میدانم؟ نه به فکر فقیرم، نه فکر بله. وقتی شما اردوی جهادی میبرید، این اثرش برای تبلیغ نظام (و انقلاب است). یکی از دوستان خیلی مؤثر در فرهنگ و رسانه، وقتی از من میپرسید سال گذشته اوضاع خراب است، چه کار کنیم؟ گفتم که: «باید اردوی جهادی را بیشتر کنیم.» یعنی نیروی خالص ما دارد جهادی تربیت میشود. مردم هم درکشان از انقلاب و باورشان به انقلاب، از همان مبلغ انقلاب است. او را که میبیند، انقلاب را باور میکند. زلزلهزده هم داریم.
اینها که گفتیم در مورد چی بود؟ مال کیست؟ قرار است کی اتفاق بیفتد؟ کی قرار است به اینها عمل (کنیم)؟ کی قرار است بروز پیدا کند؟ ایثار، چه میدانم؟ محرومین، مستضعفین. مستضعفین چه کسانیاند؟ کجایند؟ کی نوبتشان میشود؟ کی قرار است توی سیرهی شما بروز داشته باشد این مستضعفین؟ دم انتخابات قرار است برویم با اینها ارتباط (برقرار کنیم؟) کاملاً معکوس است. کاملاً معکوس است. شما دم انتخابات وقتی میروی توی روستا، کاملاً اثرش معکوس (میشود). من دیدهام (این رفتارها را). انتخابات سبک زندگی، همهاش که بحث آپارتمان (نشینی نیست). سبک زندگی یک دانشجوی مؤمنِ حزباللهیِ بسیجی چیست؟ او چه امتیازی دارد که دیگران ندارند؟ یکیش اردوی جهادی (است). نقطهی تمایز سبک زندگی او و دیگران (است). او حرکت نماد سبک زندگی انقلابی و حزباللهی میشود. شهید حججی چقدر با ماها تفاوت (داشت). با خود من (خیلی تفاوت داشت). او چکیدهی اندیشهی امام (است). امام وقتی میخواهد در یک جوان ۲۵ ساله بروز پیدا کند، (چه میکند؟) به مردم بگوید: «با اون (جوان) را باور میکنند.» این مردم دور این جمع میشوند. اینها حرفهای جدی است. ایمان را میبینند، باور را میبینند، یقین را میبینند، شهادت را. اثر فرهنگی دارد. او تحول ایجاد میکند. او موج ایجاد میکند. حرف زدن و تریبون داشتن و رسانه داشتن و (چیزهایی) که بچههای انقلابی (به دنبالش میافتند و میگویند) «بریم روزنامه (بنویسیم)، توی فضای تلگرامی (فعالیت کنیم).» اینها… ما مثلاً یک مدت (که) کسی را نمیزنیم، بر فرض (این است که) به قول امروزیها میروند یک عده (از) مخاطبین از دست میدهیم. ما فرهنگمان شده (این که) بچه حزباللهی باید غر بزند. جدی بکنیم (این فضا را).
آن جلسه گفتم، شاید جلسهی اول بود گفتم: «وقتی خلوت میشود، فضای درگیری کار (بر)عهدهی (همهی ماست).» نه رئیسجمهور چیزی گفته، نه وزیر خارجه چیزی گفته. ذهن مردم را کار کنی. با چی کار کنی؟ نظامسازی که تبلور پیدا کند. یعنی همهی کتاب من (در) این جمله چکیده (شده است). آنی که حضرت آقا دنبالش هستند، دنبال تبلور ایمان و تجسم ایمان (است). ایمان جسم (و) کالبد پیدا کند. ایمان کالبد پیدا کند. ایمان حیثیت پیدا کند. بروز پیدا کند. این زندگی مؤمنانه است. این خروجیِ ایمان است. میوهاش را مردم ببینند (و) بچشند. شهید حججی یک مثال (از این میوه است). مردم محصول تفکر انقلابی را توی فضای امنیتی و نظامی چشیدند (و) باور (کردند). فقط این است. (این) که جواب میدهد. چرا مردم (را) خط قرمز (میکشیم؟) حتی (در) لایکهای مملکت (نمیخواهیم چنین شود). خیلی خوب است. امنیت محصول این است. چون نظام آموزشی درست نداشتیم، آن وقت مردم تصور (کردند) آموزش (صحیح) (یعنی) نظام آموزشی اسلامی. نه! تو رو خدا بچههای ما رو (پایبند به) دکمه (نکنید). نتوانستیم بروز بدهیم. چون خروجی نداشتیم. یک جا تبلور پیدا نکردیم، بگوییم این میشود نظام آموزشی اسلامی. یعنی تهش این است (که) (شما) از آن (طریق) بدتان میآید (که) آدمهایی تربیت بکنیم، مثلاً حسین فهمیده تربیت بشود، بر فرض. ما توانستیم (چنین) بگوییم (و) نشان بدهیم این (نمونه) را که محصول نظام آموزشی ما اینان(اند.) نه! من خیلی با صراحت برای شما میگویم. ما حتی در حوزههای علمیهمان، نیروهای نخبهمان محصول نظام آموزشی حوزه نیستند. مطهری محصول حوزه است. مطهری حوزوی است، ولی محصول حوزه، حوزه مطهری پرورش نمیدهد، تعارف نداریم. احمدی روشن (و) مسعود (علیمحمدی) دانشگاه نیستند، نه. مجید شهریاری محصول دانشگاه (نیست). نه احمدی روشن محصول (کامل) دانشگاه (است.) دانشجوست، ولی محصول (کامل) دانشگاه (نیست.)
بخش اول جلسهی اول را خیلی سریع مرور کنیم. در مورد حالا باز در مورد این کتاب من یک نکتهی دیگر اینجا چند تا نکته نوشتم. اینها را عرض بکنم. ما در این کتاب دنبال چی میگردیم؟ دنبال نظام فکری (هستیم). آقا (و) خود آقا، تبلور یک نظام (هستند). که قطعاً این نظام فکری من نتیجه (میدهد). قطعاً این نظام فکری نظام مثمر(ثمر) است. این درخت، درخت میوهدهنده است. یعنی خود اولین محصولش، خود آقا بوده. آقا محصول یک نظام فکری است که اولین محصول خود این نظام فکری، خود آقا بوده و این نظام فکری بسط پیدا بکند، مانند او فراوان (خواهیم داشت). حالا میشود گفت این نظام فکری مثلاً نظام فکری امام بوده. عبارت دقیقتر، نظام فکری قرآنی است نه محصولات قرآن. خود امام، میوهی قرآن (است). مطهری، میوهی قرآن (است) و مانند این بزرگان، علامه طباطبایی میوهی قرآن (است). و این نظام فکری را باید کشف کرد که خب، آن کتابی که توی آثار خیلی برای نظام فکری دلالت دارد، همین کتاب ماست. ما در این کتاب دنبال نظام فکری حضرت آقا (هستیم).
نظام فکری چند تا اسلوب دارد. من دوتاش را نوشتم برایتان. نظام فکری یعنی چی؟ دو تا رکن نظام فکری، این دوتا است که عرض میکنم. رکن اول نظام واژگانی. حالا ای کاش تخته بود (که روی تخته مینوشتم).
نظام فکری. پس ما، اولاً در این کتاب دنبال نظام فکری حضرت آقا هستیم. نظام فکریِ منبعِث از قرآن و سنت. از قرآن و سنت جوشیده. یک فکر خالص توحیدی اسلامی. «طرح کلی اندیشهی اسلامی». اندیشهی اسلامی را ما میخواهیم. این کتاب باید کتاب معارف ما باشد. دیگر توی دانشگاه اندیشهی اسلامی این است. دیگر دروس دانشگاه. این یک نظام فکری است. نظام فکری هم دو تا رکن (دارد). ما در این کتاب به دنبال نظام فکری حضرت آقا میگردیم. در واقع به دنبال این دو تا میگردیم. اولش نظام واژگانی.
توی یک نظام فکری، بعضی واژهها پررنگ است (و) بعضی واژهها کمرنگ. بعضی واژهها هست (و) بعضی واژهها اصلاً نیست. انگلیس رفته بودم سخنرانی. بعد مترجمی داشتم. من گفتم: «حیا.» این مترجم به من گفتش که: «اینجا معادل ندارد.» گفت: «مدل انگلیسی میشود نظام واژگانی.» نظام واژگانی بود. آن وقت بروز عملیاش چیست؟ «حیا» معنا ندارد. اصلاً خندهدار است (برای آنها). میگوید: «برای چی؟» «ایثار» یعنی چی؟ «خدا» مگر منفعت (طلبی) است؟ یعنی چه؟ این نظام واژگانیاش میشود (یک) فرهنگ. فرهنگ یعنی مجموعهی نظام واژگان که یک سری واژهها اینجا پررنگ، یک سری واژهها کمرنگ، یک سری واژهها اولویت دارد. مثلاً توی نظام سیاسی، برای کسی که میگوید: «دوستی با دنیا برای ما اولویت دارد.» شورای (انقلابیون). توی مراحل بعدی (میگوید): «ما نباید با دنیا قهر باشیم.» عدم انزوا اولویت (دارد). برای امام، عدم انزوا اصلاً اولویت ندارد، نه تنها اولویت ندارد، اصلاً مطرح نیست.
برای امام، عدم انزوا. از آقای (مطهری)؟ توی دیدار شعرای (ایشان) تعبیر به کار بردند. از آقای صحیفه به کار بردند، گفتند که: «همهی دنیا ما را منزوی کنند (به) درک، ما (که) منزوی نشدهایم.» مگر ما چی گیرمان میآید وقتی آنها ما را منزوی نکردند؟ که خیلی پیچیده تو فضای مجازی (و) همه دست دست گرفته (اند) که حرف نظام واژگانی از نظام فکری ایشان (فهم شود). چرا برای انزوا ارزشی قائل نیست؟ یعنی اصلاً انزوا را ضدارزش نمیداند در حالی که برای یک لیبرال، انزوا ضدارزش است. نظام فرهنگی (و) سیاسی (داریم). (بعد) نظام فرهنگ عام داریم یا فرهنگ مضاف؟ یک فرهنگ عمومی داریم، یک فرهنگهای مضاف داریم: فرهنگ سیاسی، فرهنگ نظامی، فرهنگ (در) آموزش، فرهنگ معاشرت. مجموعهی همهی اینها میشود فرهنگ عمومی کشور. درست است؟ فرهنگ توی نظام واژگانیاش واژهای به اسم انزوا، جزء ضدارزش (است)، ولی توی فرهنگ، توی نظام واژگانی دیگر، انزوا (نه که) ضدارزش نیست. نظام واژگانی (اینطور است). این نظام واژگانی از کجا درآمد؟ از نظام فکری ایشان. نظام فکری از کجا درآمده؟ از قرآن. سیری که ما داریم در میآوریم و میخواهیم به این برسیم که ایشان از کجای قرآن دارد این را در میآورد که انزوا ضدارزش نیست. روشن است عرضمان؟
ما در کتاب دنبال اینها میگردیم. خط به خط مرور بکنیم، ولی این کلمه یعنی چی؟ آن یعنی چی؟ کتاب که مطالعه میکنیم، کتاب ساده است. دیگر منبر عمومی ایشان بوده، درس تخصصی که نبوده. مباحث ساده است. ما در این کتاب دنبال نظام فکری حضرت آقا هستیم. آن نظام فکری که اولین محصولش خود سید علی خامنهای (است). درست شد؟ باور کرده (این را). ایشان این کتاب (را باور کرده.) تجسمش خود آقای خامنهای (است). باور کرده (است). تعریف او از واژگان چیست؟ حتی گاهی تعاریف فرق میکند. یک کسی در مورد صلح یک تعریفی دارد. دیگری یک تعریف دیگری از صلح دارد. در مورد خشونت، کسی یک تعریفی دارد، یک کسی دیگر تعریف دیگری از خشونت دارد. در مورد ظلم، یک کسی یک تعریفی دارد و محدودهی ظلم را یکجور میبیند. دیگری (یکجور) میبیند. درگیری ما با لیبرالها اینهاست دیگر. درگیری بسیاری از این مسئولین لیبرال اینهاست دیگر. در مورد رأی مردم، تعریف از رأی مردم، تعریف از انتخابات، تعریف از حقالناس، تعریف از دموکراسی، اصلاً مردمسالاری نظام جمهوری اسلامی، بسیاری از مسئولین ما (چه تعریفی از اینها دارند؟) تعریف از ولایت فقیه، بسیاری از مسئولین تعریف درست از ولایت فقیه ندارند. تعریف (کنید و) دیدن مواضع تیزترین (نفرات را) نسبت به همه (مشاهده کنید). دیگر تا رئیس صدا و سیما را از شرمندگیش (رها کرد.) مسئول قبلی، دکتر سرافراز، واقعاً اذیت (شد.) فکر انسان فوقالعادهای بود، ولی خب مشکلاتی در فضای صدا و سیما (بود) که بنده خبر دارم، از (جریانش باخبرم). (ایشان) مجبور به (استعفا) شد.
تکنوکرات. یعنی همین که یک وزیر چهل ساله وزیر (به عنوان) وزیر نفت مشخصه. بعدش هم بچهاش میآید، بعد نوهاش میآید. خاندان عالم زنگنه. (یک) وزیر تکنوکرات. «شیر نفت را ببندیم.» گفتم: «مگر میشود شیر نفت را ببندی؟» اصلاً در نظام فکری او، معنا ندارد که شما شیر نفت ببندی. یعنی چی (این حرف)؟ گاز را نباید از عسلویه (برداریم؟) هرچی که داریم، ذخایر زیرزمینیمان را تخلیه کنیم. گاز را تحریم میکنیم. اقتصادمان دارد با گاز تأمین میشود. نظام فکری، نظامی است که لیبرال چیده است: تکنوکرات بشوی، فقط بلد باشی که بتوانی بفروشی و بخری و پول بیاوری (و) قرارداد ببندی. بعد میگوید «برنده شدند.» بعضی از اینها توی دنیا (برنده شدند). خب، طرف مقابل خیلی گیرش میآید. یک توتال (مانند قرارداد جدید نفتی) میبندد (که) هرچی هست، میرود توی جیب. این است که ما مسئول درستحسابی توی مملکت تک و توک داریم. از اینجا (ریشه میگیرد). چرا؟ چون نظام فکری (اش) نظام فکری درستی نیست.
عمل بلد نیست، عرضه ندارد، دنیا (را) ببندم. امام فرموده بودند که: «کشورهای عربی (اگر) دنیا (را) ببندند، کل حکومت آمریکا ساقط میشود.» (عدهی زیادی) مسخره (میکنند و) میگویند: «یعنی چی؟» «صهیونیست باید از بین برود»، یعنی چی؟ «اسرائیل باید از بین برود.» «ما دنبال این نیستیم که کشوری از بین برود.» میشنوید این حرفها را از مسئولین؟ آقا توییت کرده بود که: «آن مرد که میخواست نمیدانم صهیونیستها را از بین ببرد، رفت.» کسی که از بچگی توی آمریکا بوده، توی مدارس آنها بزرگ شده، سربازی آنجا رفته (و در) خلوت هم که نشسته (و) دست به (دست) خانم اشتون (داده). مسلمان باور نکرده که این دشمن اینقدر لجّن است که نباید به او اعتماد بکنیم. یعنی عدم ایمان. (طرف) متدین است، ولی مؤمن (نبوده و) تطبیقاتی (است). گاهی (دین برایش) معنای دیگری میدهد.
پس این میشود نظام فکری که اول بر نظام واژگانی تکیه دارد (اما) رکن دوم نظام فکری، زاویهی دید است. از منظری که او میبیند، یک نگاه تاریخی دارد به مسائل، یک نگاه کلامی دارد به مسائل، یک نگاه ژئوپلیتیکی دارد به مسائل، یک نگاه راهبردی دارد به مسائل. گاهی دو نفر یک کاری دارند انجام میدهند. مثلاً من ممکن است به این بچه شکلات بدهم، یکی دیگر هم (ممکن است) به این بچه شکلات (بدهد.) مثلاً بنده شکلات (داشتم) توی جیبم مانده بوده. شکلات روحانیت، شکلات میدهد که جذب هیئت بکند. یکی دیگر شکلات میدهد، برو مثلاً قاری قرآن بکن. این منظر فرق میکند. خیلی وقتها یک کسی ممکن است نگاه قرآنیاش نگاه درستی است. (اما) نگاه راهبردی ندارد. بسیاری از علمای ما اینطور (هستند). معارف قرآن را قبول دارند. خب امام تفاوتش با بقیه چی بود؟ امام (یک) قرآن (داشت) که (آن) قرآن از (قرآنهایی) که (استنباط میشد) از امام (نمیگرفتند). قرآنش فرق میکرد با بقیه. تفاوت امام (با) بقیه این (بود). هم تفسیر قرآن نوشتند. برخی از همینهایی که با امام مشکل داشتند، اینها هم تفسیر گفتند، تفسیر نوشتند. تفاوت امام چی بود؟ امام یک نگاه راهبردی داشت. امام نگاه راهبردیاش هم از قرآن (میگرفت). نظام (و) مثالهای خیلی ساده (ای داشت). در منظر امام، نحوهی مواجهه با اهل سنت، نحوهی مواجهه با مخالفین، با دشمنان (فرق میکرد). اینها درجهبندی (دارد). دشمن بدخیم، دشمن خوشخیم. دشمنی که اصلاً باید (مانند) غدهی سرطانی (باشد)، باید محو (شود). دشمنی که نمیخواهد محو بشود، لازم نیست محو باشد. فقط شر نرساند. دشمنی که اصلاً دشمن نمیداند (که) او را قبول ندارد، دشمن است. فراوان این طیف فکری (وجود دارد). گفتم: «شما با شیعه خوبی؟» میگویی: «فقط شیعه؟» مگر حزبالله لبنان شیعه نیست؟ (از طرف دیگر) میگویی «ما سنی را میزنیم (و) خون شیعه را به باد میدهیم.» گفتم: «برای چی؟» گفت: «ما تزمان این است که اگر قرار است به تقیه باشیم، میرویم روبروی آمریکا تغییر (مسیر) میکنیم. چرا سنیها را تغییر (مسیر) کنم؟»
زاویهی دید (در) نظام فکری فرق نمیکند. مشکل دیگر از جای دیگر توی نظام واژگانی دیگر نیست. این را میخواهم عرض بکنم. دوست، دشمن. همهی اینها قبول (دارند). توی زاویهی دید شما، حالا اینها را بلد باشی. چه چیزی را سر کجا بگذاری؟ کی چقدر دشمنیش (زیاد است)؟ کدام دشمن را چطور دفع کنی؟ بصیرتها، مهارتها، ظرافتها، ذکاوتها، فطانتهای خاصی که خدا به هر کسی نداده است.
«اِتَّقوا فِراسَتَ المُؤمِنینَ» (نور مومن را دریابید.) این تعبیر «فراست» کردهاند در روایت. «نورالله». فراست مؤمن، تفرس (هم دارد). یک تشخیصی میدهد. حضرت آقا فرمودند که: «ما هنوز که هنوز (به راه امام در مورد مبارزه با بنیصدر نرسیدهایم).» امام گاهی یک ضرب دستی داشته. پرتاب این گوی انقلاب که هنوز بعد چهل سال (ادامه دارد). نحوهی مواجهه (امام) با بنیصدر. این مثلاً چه فتنههایی را در طول زمان دفع کرد؟ با این که (اغتشاش) گذاشت، بنیصدر (سبب شد نظام) جمهوری سقوط کرده بود. هرکی میخواهد خراب بشود، (باید) رو کند (امام) فرصت (داد). توی اول انقلاب، زاویهی دید را ندارد. صد تا روایت میآورد که نباید مسئول باشی. ماجرای معروف که طالقانی به امام زنگ زده بودند، گفته بودند: «امام، شب ۲۲ بهمن، شب ۲۲ بهمن حکومت نظامی اعلام کرده بودند دیگر. رژیم پهلوی گفته (بود): «هرکی بیرون بیاد فردا از صبح تا عصر، از شب تا صبح، این ساعت فلان و اینها با حکم تیر داریم و میزنیم.» خیلی قدارهبند (به بنیصدر) گفته: «هرکی بیاید با چاقو میزنیم (و) خونش گردن (فلان).» «خون اینها گردن شماست.» (امام گفت): «اگر امر از جای دیگری باشد چه میگویید؟» گریه (کرد). «جای دیگری بود.» این شکلی است دیگر. جاهای دیگر (نیز) این فراستها و اینها تا آنجاها میکشد. عنایت خاصی میشود کار داریم که آن فراست و فطانت یکجور دیگر میبیند مسائل را. یکجور دیگر تحلیل میکند. یکجور دیگر مواجه میشود با مسائل. توی نظام فکری باید پیدا بکنیم و ببینیم که آقا وقتی با مسائل مواجه میشود، چه شکلی مواجه میشود. از چه زاویهای برخورد میکند. زاویهی برخورد او با (چیست؟) برای مسائل فردی اولویت دارد؟ مسائل اجتماعی اولویت دارد؟ مسائل سیاسی اولویت (دارد؟) مسائل سیاسی اول (اولویت دارد). نگاه خیلیها ندارد (که) به این میگویند سیاستبازی. «این یک نفر بهش ظلم شده، تو باید داد بزنی.» «این اثرش تضعیف حکومت باشد، به درک.» «حکومت اصلاً برای چی برپاست؟ حکومت برپاست که حق (را) (اجرا کند).» این نگاه خوارج (است). اینجوری بودند (و) خوارج هم قرآن میفهمیدند. ببینیم که ایشان مسائل را از چه زاویهای تحلیل میکند و در پی اثبات و نفی چه چیزهایی (است). این چه زاویهای برای او چه اولویت دارد که باید اثبات بشود؟ چه چیزی اولویت دارد که باید نفی بشود؟ این دو تا را ما در این کتاب کار داریم.
یک نکتهی دیگر را هم عرض کرده بودیم که حضرت آقا به معنای واقعی کلمه نخبه بودند. نخبگی ایشان هم به خاطر این است که ایشان در حصار برساختههای بیرونی (و) در این حصار قرار (نگرفتهاند). یعنی از بیرون محیط یک تفکراتی، حالا به قول ما طلبهها ارتکازاتی، یک نگاههایی حاکم است. حالا میبینید توی همین کتاب بهش (اشاره شده). مثلاً در دورهی (آقا)، فکر رایج مردم در مورد قرآن چی بوده؟ هنوز هم توی یک لایههاش هست. بین تعدادی از عوام. «قرآن را که تفسیر قرآن را که نمیشود فهمید. قرآن را فقط معصوم میفهمد.» قرآن عملاً (نشان میدهد که) دست مردم از قرآن کوتاه میکنند و کسی سراغ این که بخواهد استنباط از قرآن بکند و نظامسازی (و...) هیچی! ابداً (نمیرود.) (اما) قرآن (ایشان) تحت تأثیر این فکر قرار نگرفت. جلوتر از زمان (خود) بدی (بود.) اقدامی میکند که مردم ۵۰ سال بعد تازه میرسند به او طرز دیدی که او داشت.
نقطهی اتکای ما (کجاست؟) ما داریم (نظامسازی میکنیم.) شما (آیا) آن متناسب با چه نوع جمع (است؟) به جمع مبتنی به چه چیزی متکی به چه چیزی (مانند) جمعی که متکی به یک سری مشهورات بیسند (است و) سطحینگری دارد. سطحینگری دارد جمعی که خرافاتی است. حتی قاطبهی علمای درجه یک (ما) ولی فضای حوزهها (و) طلبهها و منبری (ها). چطور (است؟) فضای رایج (میان) منبری (ها اینگونه است): معلمی که (میگوید): «آقا دخالت نکن. مسائل (را) از روزنامه (نگیر). حرف نزن از خبر. چیزی نگو. به آمریکا و اسرائیل و برجام و اینها کار نداشته (باش).» رفته بودند در برو (و) گفتمان رایج (شان بود.) دیگر ورود میکند. بله، برآمده (از) مراجع (است). مطمئناً توی سطح بالاتر هستند دیگر. به قول خودتان گفتید که دغدغه (ی آنها) البته باز هم همه را نمیتوانیم بگوییم (یکسان است). دغدغهی مراجع در حد احکام فردی بوده. دیگر راه را مسدود میدیدند (و) به خاطر این بوده. نگاه راهبردی همین است. نظام فکری از آن جهت نیست که بگوییم آقا اینها قرآن را نفهمیده بودند. نفهمیده بودند (نه.) خیلی هم تند و تیز بودند علیه ظالم. خیلی تند و تیز بودند. نگاه راهبردی بعضاً این بوده که: «آقا، من اگه بخواهم الان اینجا ورود بکنم، فقط خون تعداد شیعه را (میریزم).» مراجع دورهی مشروطه را (که) تجربه کردهاند. مشروطه خیلی تجربه (تلخی بود). خیلی تجربه. اینهایی که وارد شدند، سنگ روی یخ (شدند). سنگ روی یخ (شدند)، مثل شیخ فضلالله نوری، مثل مرحوم نائینی و (بقیه). این بزرگانی که ورود کردند، کلاً مصیبت بود. مشروطه، مشروطه کلاً (وضع شهر را) (به هم ریخت.) و خیلی تبعات (داشت). مار گزیده بالاخره از ریسمان سفید و سیاه میترسیدند. امام میخواهد همان حرفها (و) همان تیپ وارد بشود. ولی امام مردم نیستند و مشکلات مشروطه را امام شناسایی کرده و میدانست که چه آسیبهایی (نباید وجود داشته باشد). امام میدانست که وقتی شما به مردم میدان ندهی (نتایجی مانند) مشروطه پیش میآید. لذا همه (ی) تکیه را گذاشت روی مردم. امام نرفت سراغ نخبگان که نخبگان را توجیه کند. امام اولین کاری که کرد، بیانیه داد (به) مردم. «تو با مردم حرف (بزن).» نخبگانم (باید) میخواست (اند) از حرف امام باخبر (میشدند.) منبر امام توی جماران برای مردم (بود.) چی میخواهد بگوید؟
همین کاری که آقا میکند. آقا برای نخبگان حرف نمیزند. آقا برای مردم حرف میزند. نخبگان هم باید همان حرف مردمی را بفهمند (و) اجرا (کنند). همهی بار را گذاشته (روی) دوش مردم. این دیگر نگاه راهبردی است. مسلم بن عوسجه رضوان الله علیه. ایشون کیست؟ جزو شهدای کربلاست. نفر چهارم بود که امام حسین اسمش را آورد. سوم یا چهارم روز عاشورا. وقتی حضرت اسما (و) اصحاب را آوردند، عین مسلم بن عقیل، عین حبیب بن مظاهر (بود.) یک همچین شخصیتی. از چه طریقی توانستند مخفیگاه مسلم را بهش (مسلم بن عقیل) دسترسی پیدا کنند؟ از طریق مسلم بن عوسجه. معقل را وقتی فرستاد (پیش) عبیدالله، «کجاست؟» کارتون نگاه (کنید.) نگاه راهبردی نبوده. در اوج ایمانند، گاهی فراستها باز هم نمیخواهیم بگوییم او فراستی نداشته. وقتی چیز دیگری است. گاهی یک کسی از یک زاویه مسئله را میبیند. آن فراست را داشت که وقتی آمدند (و) عبیدالله آمد عیادت. «چیست (این وضعیت؟)» توی خانهی هانی (هستیم). سر عبیدالله را بزن. بیا (و) سر (این) عبیدالله را بزن. گفت: «این شرش بعداً بیشتر از این است که بخواهد خیر داشته باشد.» دیگری (بود.) امام اول جمهوریش کردید. «خودت مسئولین را انتخاب کن و عزل کن و اینها. ما هم همهپشت (شما هستیم و) تأییدت میکنیم.» واسطهها (هم) واسطههای معتبری (بودند.) امام فرموده بودند که: «الان با این مشکلی نیست. مردم من را قبول دارند. شما هم قبول دارین (مرا.) حلّه.» سی سال بعد این دیگر (میشود این وضعیت). نه من (با) نظام جمهوری (مخالفم.) که کشور را نگه میدارد.
غزالی (و) بهجت گفته بودند که: «الحق (این است) که توی سیاست سکوت بکنیم و کار به مسائل نداشته باشیم.» یعنی آن خودش حرف آخر کار (است). (منظورشان) خریت است. یک چیزهایی میبیند، یک زوایایی را میبیند. نداریم. وضعیت شهودی و معرفتی امام در اوایل جوانی و طلبگی هفته (ای) (یک) اتوبوس میآمد تهران توی مجلس شرکت میکرد. مجلس که فقط مدرس را داشت (اینگونه بود). «با یک گله خر نمیشود کاری کرد.» شنیدید. معروف است دیگر. گفته بود: «اگر تو یک جایی گفتم: آقا چرا فلان طرح توی مجلس رأی آورد؟» گفته بود: «تو اگر بیایی یک جایی یک آدم باشد با یک گله خر، بعد تو از اینها بپرسی: خورشت قرمهسبزی میخواهیم یا یونجه؟» همه (فقط) جواب میدهند. امام توی همچین مجلسی رفته. یک بار شرکت میکرد، میدید اینها توی زاویهی دید (سیاسی) خیلی (کندی دارند.) گاهی یک سفر خارجی رفتن، زاویهی دید آدم را کامل عوض میکند. یک سفری، حالا یا خودم بودم یا دوستان بودند، یادم نمیآید. رفته بودند سمت هرمزگان. زندگی میکنند. این مغازه شیعه است. آن سنی است. از آنور (میبینیم.) واقعاً این وحدت شیعه و سنی چقدر حرف درستی بوده. بابا، چیکار داری مردم را به جان هم بیندازی؟ فقط سفر میخواهد آدم (برود). فقط با اروپا رفته باشه، دیده باشه. آمریکا را دیده باشه. زاویهی دید اثر دارد. امام توی این مسائل متفاوت بود با بقیهی مراجع. و هیچ نقصی هم برای سایر مراجع ما در این جنبه نمیتوانیم اصلاً (ببینیم). پس این هم باز فضای نخبگانی حضرت آقا (است) که ما این را لازم داریم. پس ما در این کتاب دنبال این چند تا نکته میگردیم. یکی از جهت نظام فکری ایشان، نظام واژگانی ایشان، زاویهی دید ایشان و آن نقطهی تراز نخبگی.
خودمان هم میخوانیم و نظام واژگانی. دوم (آن) نگاه راهبردی انگار حضرت آقا واقعاً با یک عینک خاصی دارند به مسائل نگاه میکنند. و این هم حضرت آقا چطور به عینک فرقان و بصیرت و محصول تقوا (و ...) مسعود جهاد. جهاد توی چه زمینه (است)؟ چون اگر بخواهیم (در) بحث به لحاظ معرفتی از حضرت آقا (بالاتر) (باشیم.) حضرت آقا چطوری دارد با چه عینکی (نگاه میکند؟) و این عینک را تجربه است. در روایات یکی از اقسام علوم، تجربه است. (من) در حوزههای (مختلف) ورود نکردهام. مدیریت بیمارستان بلد نیستم. خب، مدیریت بیمارستان دو واحد درسی (است که) دانشجوهای مهندسی پزشکی و پزشکی و اینها میخوانند. دو درسی. (رجوع به کتاب) «مدیریت بیمارستان» (توسط) رضا امیرخانی (اشاره دارد). کتاب «نشت نشا» (نوشتهی) ایشان. کتاب رضا امیرخانی را بخوانید. ۱۴، ۱۵ سالگی خواندیم. کتاب، کتاب شیرینی است. رمانهای جذاب (و) قشنگ. داستان سیستانش قشنگ است. خدمتتان عرض کنم که توی «نشت نشا» یک بحثی دارد ایشان در مورد فرار مغزها. آنجا میگوید که تفاوت علم و تجربه را بحث میکند. حالا خودتان مراجعه بفرمایید. مزهاش بیشتر (است). قلم (ایشا)ن قلم جذاب (است).
توی دانشگاههای (ما) یکی از تفاوت دانشگاههای غربی با دانشگاه ما این است. انگلیس، اسکاتلند (بودم.) مغازه (دارم و) خرید میکنم. بعد دیدم که جوان (ها) خیلی زیاد (هستند) توی این فروشگاه. بعد میگوید که: «ما مال دانشگاه (هستیم.)» میگوید: «دانشگاهتان کجاست؟» میگوید: «طبقهی بالا.» (بعد میپرسد:) «دانشگاه کجاست؟» یکی از دانشگاههای بزرگ منطقه بوده (و) طبقهی بالا (قرار داشته.) بعد خوابگاهم پخش است. آن اتاق روبرویی، آن خانهی اینوری، آن خانهی آنوری. اینها هر کدام یک خوابگاه (است). ما توی دانشگاه تهران، گربه بخواهد از درش رد بشود، با تیرکمون میزننش. بیرون شهر میسازیم. دانشگاه فردوسی (مشهد). دیگر دانشگاه فردوسی، روستای خیلی باکلاس.
بیست سال توی روستا زندگی بکنیم و هیچ ذهنیتی از زندگی مردم نداشته باشیم (با این هدف که) کار علمی (و) تحقیقت را بکنی توی آزمایشگاه. چرا اینجوری (شدهایم)؟ گفت: «ما اساتیدمان به این نتیجه رسیدهاند که ما باید بین مردم باشیم تا مشکلات را بشناسیم.» برای همین دانشگاه ما را طبقهی بالای فروشگاه قرار دادند. حجرههایمان هم، حجره یعنی همان خوابگاههایمان (را) پخش کردهاند وسط شلوغترین جای شهر که دائم در ارتباط با مردم باشیم و ببینیم مشکلات مردم (را.) مثلاً وقتی من میآیم، میبینم که مثلاً تاید مصرفش بالاست، بر فرض، من باید به این نتیجه برسم که من چه جایگزینی برای تاید داشته باشم که بعداً (با) وضعیت خرید تاید، توی بحث واردات (با) مشکل بر نخوریم. من دانشجو وقتی میآیم، میبینم دو روز آمدهام، تاید نیست. سه روز آمدهام، تاید نیست. درگیرش میشوم. میروم یک چیز دیگر خودمان (بسازیم تا) خودکفا بشویم. این را دیگر واردات (نکنیم). اینها تجربه است.
یک بخشی از آن نظام فکری اینهاست که متفاوت باشد. (نباید) متن امور (نباشد.) خود (او) تجربهی اجرایی داشتن (است که) خیلی ذهن آدم را باز میکند. نهدهم عقل با تجارت است. کاسبها یک زوایایی را میبینند. معروف بین ماها (این است که) کاسبA یک آدمشناسی دارد (که) صد تا آخوند یک همچین آدمشناسی (ای) ندارند. بازار کار (همینطور است). کار میکردم (و) مواجهات با مردم خیلی (مؤثر بود). روی عقل آدم تکانی نخورده (بود). صبح تا شب چهل تا مشتری کاملاً متنوع میآمدند. یکی آمده بود برای خرید. هرچی بهش میدادی میخرید. یکی آمده بود برای نخریدن. هرچی بهش میدادی نمیخرید. یکی آمده بود میونه (داشت) (و) یک خورده سیخش میدادی میخرید. یکی میونهاش رو به آنور بود (و) نباید سیخش میدادی تا میخرید. کیف و کفش بچه بود. بچهها قلق (ها) متفاوت (داشتند). نوع پدرمادرها با بچهها متفاوت (بودند). اصلاً یک چیز عجیب (بود.) و خیلی چیزها را باورش میشد که بقیه باورشان نمیشد. یعنی بعضی قالتاقیها و رندیها و اینها را آدم فقط باید برود توی بازار تا بفهمد. (چون) اینقدر ما صاف و ساده طلبهگی بودیم. هرچی دیدیم. طلبههای نماز شبخوان مؤمن صالح (هستند). کسی ۵۰ تومان از جیبش افتاده (است؟) دیگر مدارس تهران چند سال پیش که میرفتم، اتاق (هایی) مال استراحت طلبهها بوده. بعد دیدم یک شیشهای دارند پر (از) پول. عصرها که میخوابند، بعد بلند که میشود، بهش میگوید: «آقا این پولت.» آدمها همه خوبند. کسی مال کسی را نمیخورد. ۵۰ تومان از جیبش بیفتد (و) دست گرگ بشود. گاهی خوبی یک عده از آقایون سر همینهاست. من دیدهام که میگویم (و از آنها) نماز شبخوان (ند و) سالم. سالم! موسی علیه السلام خواب دیده است. (کسی به او) گفت: «آدم از این گندم خوردی، ما را بهش انداختن بیرون.» (موسی) گفتش که: «مَهْلاً یا بَنِی إِسْرَائِیلَ، أَتَعْلَمُ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ بِهَذَا الْعِفْتِ وَ الْبَصِیرَةِ؟» (آرام باش ای بنی اسرائیل. آیا کسی از اهل بیت را میشناسی که این اندازه عفت و بصیرت داشته باشد؟) آرام باش. الکی (نبود.) من توی شرایطی بودم باورم نمیشد کسی در عالم باشد بتواند قسم دروغ بخورد. این قسم دروغ که خورد من گفتم: «مگر میشود کسی در عالم قسم دروغ بخورد؟ (نباید دروغ بگوید.)» واسه همین من قبولش کردم. وگرنه (ساده) قسم دروغ خورد و «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ». (سورهی اعراف، آیهی ۲۱) قسم خورد که: «من خیلی شما را میخواهم.» (همسرم گفت:) «گیوتین نصفش میکنی.»
ظرافتهایی است که حضرت آدم ممکن است نداشته باشد (وقتی) زد. تجربههایی است (که) به محیط آدم برمیگردد. به شرایط سنی آدم، به شرایط جغرافیای آدم، محیط تحصیلی انسان و گاهی اصلاً به ژن آدم. ژن وقتی خوب است، یک زوایایی را انسان میبیند. مثل خیلی از مسئولین. خودش گفت: «من ژن خوب داشتم.» میدانستم من بروم کدام (قسمت) بکشم توی کشور. تشخیص دادم. وقتمان ظاهراً تمام (است.)
خب، من یکی (در مورد) تعریف «عالم» و «عابد» (بروز) نظام فکری دیگر (در آینده صحبت خواهم کرد.) الان با این توضیحاتی که ما دادیم، وارد کتاب میخواهیم بشویم. در نگاه آقا اولین چیزی که تعریفش با همه فرق میکند، نگاهش به آخوند است. اصلاً تعریف (ایشان) از آخوند فرق میکند. تعریف او از عالم، (یعنی) جامعهی دینی. یک تعریفی است که میتوانم بگویم ۹۰ درصد مطالب ما همین الان (فهم شده.) نداریم. اولین جملهای که ایشان شروع میکند با روحانیون مسیحیت. شما بدانید (که) جالب (است). نظام آموزشی صهیونیستی اینقدر رخنه کرده در ما که حتی تا حوزههای علمیهی ما نفوذ کرده. برای چه کاری؟ برای این که آخوندها را همان راهبان مسیحی (مانند) یک آخوند بیخطر، ساکت، آروم (تربیت کند). (بعد آنها را) بولد میکنند توی فضای دیگر. اسم نمیخواهم (ببرم). فلان سیدی که مثلاً بیشترین طرفدار را پیدا میکند توی اینستاگرام و اینها، وقتی میروی (و) میشکافی، میبینی چه دستهایی در کار است (که) این را برجسته کند. همان دستهایی که در کار ذهنیت عمومی نسبت به آخوند، ذهنیت راهبان (دارند). یعنی آخوند به محض این که وارد یک شغل اجرایی شد، به محض این که وارد یک کاری شد در سیاست، یک پست سیاسی یا عنوان سیاسی (و) مسئولیت سیاسی گرفت، آلوده ( میشود).
از دست آخوند خوب، آخوندی که نه ریاست دارد، نه مسئولیت دارد، نه دخالت دارد. خیلی با او درگیر بودند. حضرت امام عمده درگیریشان با طلبهها همین که فرمود (ند.) اولین بحث با این (مراحل) شروع میکند. امام (هم) آخرین حرفشان توی وصیتنامه این است. میفرمایند که: «زخمی که پدر پیرتان از این مارهای خوش خط و خال (و) از این متحجرین خورده است، از پهلوی و صدام (و اینها) نخورده.» خیلی حرفه. «من توی فیضیه درس میگفتم. فلسفه میگفتند (که) پسر من مصطفی رفت (و) از یک کوزه آب بخورد. لیوان او را برداشتم، بردند (و) خاکمالی اینها کردند.» (چون) باباش فلسفه میگوید. یعنی باباش فلسفه میگوید، این نجس است. این دیوانه که بچه ازش خورده (چه میشود.) امام فرمود: «خونی که اینها به دل من کردند، پهلوی نکرد، ساواک (هم) (نکرد).» آخوند فاسد از ساواک بدتر است. حرفهای امام (است) دیگر. کی جرأت دارد اینها را بگوید؟ اولین چیزی که در نظام اجتماعی و سیاسی نمیگذارد که اتفاق بیفتد، رهبانیت روحانیت است. وقتی ما متولی نماز جماعتی بودیم که آن هم بخوان و برو. آخوند شد، همهی کارش استخاره کردن و تعبیر خواب کردن و اذان توی گوش بچه گفتن (است). دو کشوری قرار بود ما برویم. بعد ما را خواسته بودند. میخواستند مرکز اسلامی به ما بدهند در آمریکا. (بعد) شما. لطف خدا بود. امسال مهمان امام رضا (بودیم.) بعد من با روحانی که آنجا بود، روحانی که آنجا بود، یک روحانی پاکستانی. آفریقا بودم، لندن بودم، کجا بودم. اینجا از همهی جا خیلی خوب (بود.) درآمد که خیلی عالی. ماهی ۲۵۰۰ دلار مثلاً درآمد دارم. ماشین بهم میدهند. (در) دانشگاه (هم) تبدیل (میشود). برای مؤسسهی اسلامی هم دست من است. گفتم: «چه خوب. مؤسسهی اسلامی چه کار میکند؟» گفت: «عقد بخوانم، طلاق اجرا میکنم، اذان توی گوش بچه میگویم، یک خطبهی نماز جمعه (میخوانم).» گفتم: «خب، من مثلاً بیایم آنجا بخواهم بروم با آتئیستها توی دانشگاه بحث بکنم، مسلمان بکنم، مشکل ندارد؟» گفت: «مشکل که ندارد، ولی اگر کسی (را) مسلمان کنی، بیرونت میکنند.» گفتم: «خب، یعنی چی؟ آخوندی باشد که اینجا قبولت داشته (باشد). تازه اگر بخواهی موج داشته باشی که ترورت میکند.» «موج نباید داشته باشی. اثر هم نباید داشته باشی. اذان (باشد) و نماز.»
خیلی عالی بود از جهت اقتصادی و حتی اجتماعی (بود.) برای ما کلی پز بود. غرض اینکه این میشود آخوندی که آنها میخواهند (که) فرهنگ سیاسی (ما.) «شما نمازت را بخوان. بیا. برو خانه. (لباسهای) ترگل و قبهی نو (بپوش تا) مردم ببینند و لذت (ببرند.)» هیچی هم دخالت (نداشته باشی.) یک کلمه. ۵۰ سال (یک) ممبر رفته. فایلهای صوتیاش را میگیری. یک نوار مثلاً رندم برمیداریم. مثلاً از ۵۳ برمیداری، ۴۲ برمیداری، ۸۵ برمیداری. و نمیدانی (کدام) برای کدام سال است. وقتی میگذاری، هیچ فرقی با هم نمیکند. یعنی الان شما نمیفهمی دههی ۴۰ (است یا) ۵۰ (است یا) ۷۰. (در آن سخنرانیها) هیچ تبلوری توی سخنرانی این آقا ندارد که (نشان دهد) «الان توی این دورهایم.» که «الان شما محرم امسال (بودید یا) پارسال.» فرق (میکند.) نوع مباحث ما از پارسال (تا الان) تحولات افتاده توی کشور. متناسب با اینها باید حرف بزنیم. سال ۹۶ توی دانشگاه منبر رفته (و) فاجعه. غلط هم دارد میرود و برمیگردد. من امروز میخواستم دو جلسه بخوانم. ۸۰ صفحه بخوانم. توضیحات ما در مورد کتاب ضروری بود.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...