‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد، و آله الطیبین الطاهرین، و لعن الله علی القوم الظالمین.
قبل از ورود در بحث، این چکیدهای که دفتر معظم انقلاب از بحث ارائه کردهاند –که اینها پلیکپیهایی بوده که پخش میکردند در جلسه– متنی بوده که در واقع مد نظر ایشان بوده، چون آن فیش ایشان با متنی که ارائه میکردند گاهی تفاوتی داشت. اول، فیشی که ایشان مد نظرشان بوده که در بحث ارائه بکنند، از رویش مروری داشته باشیم، نکات خوبی دارد که مشخص شود اینجا دنبال چه بحثی بودیم.
تلاش و حرکت آدمی که فلسفهی بودن اوست، آغاز و سکوی پرشی دارد و آن ایمان است. اصلاً بحث از حرکت و رشد و اینهاست. انسان موجودی است که در حرکت است و یک جهتی دارد؛ آن جهت با ایمان حاصل میشود؛ یعنی با ایمان است که به آن نقطه ایمان میرسد. ایمان یعنی چی؟ ایمان یعنی باور، پذیرش و پایبندی به آنچه برای آن و در راه آن به تلاش و جد و جهد است. ایمان میشود چیزی که انسان باور کرده، برایش دارد تلاش میکند و به راهی که وی را به آن سرمنزل رساند، و بالاخره به خود این تلاش. ایمان هم توی قرآن، هم ایمان به خدا و هم ایمان به طاغوت آمده است: «یَؤْمِنُونَ بِالطَّاغُوتِ». بعضیها ایمان به خدا دارند، بعضی ایمان به طاغوت دارند. این هم نکته مهمی است. در مسائل سیاسی هم میبینیم دیگر؛ بعضیها را سرشان را میزنی، تهشان را میزنی، به آمریکا ایمان دارند، علاقه دارند. با ترامپ شاید مشکل داشته باشند، ولی ترامپ برایشان نماینده این جریان و این تمدن و اینها نیست. یک جریان خوب خیلی عالی داریم به اسم آمریکا، یک آدم نخاله به اسم ترامپ آمده خراب کرده، روابط ما باهم را به هم ریخته، نمیگذارد ما دوتا باهم خوب باشیم. هرچه هم آن طرف خرابکاری بکند، موذیگری بکند، اذیت و آزار و نقض عهد و فلان و اینها، اینوریها نسبت به آن سوءظن پیدا نمیکنند. ایمان به طاغوت. قرآن میفرماید: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» (۲۵۶- بقره). اول کفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا. مهمتر از ایمان به خدا، کأنَّهو کفر به طاغوت است. انسان آن طرف را مسدود کرده باشد، نخواهد آن جهت برود. بعد، در این سرعت لاکپشتی هم همان حرکت سرعت بالا هست، دلبستگی هست. این یک وقتی یک جایی زاویه پیدا میکند، منحرف میشود. این کشش و این علاقه انسان را میکشد.
بین خودمان هم زیاد میبینیم، لااقل من که زیاد دیدم، میآید یک مدتی در فضای خدا و پیغمبر و حزباللهیگری و اینها، بعد ماه رمضانی، محرمی، در این فضا قرار میگیرد. کششهای آنور بس که قوی است، این را میکشد و میبرد. آخر در بزنگاهها این آدم اینجا نیست. موقع هیئت و مسجد و نماز و اینها، آدم میدیدش، در افطاریها میدید این را. ولی آن موقع سینه سپر کردن، آن موقع هزینه دادن، آن موقع کار کردن، آن موقع نیست. آن موقع شل است، آن موقع میلغزد، سر میخورد. به خاطر اینکه ته وجودش یک ایمان به طاغوتی هست. ایمان به طاغوت یعنی او را مؤثر میدانند. ایمان یعنی کسی که مؤثر دانستن کی به کی ایمان دارد؟ کسی که کسی را مؤثر میداند، باور دارد، کسی کسی را تصدیقش میکند. کسی کسی را تصدیق میکند. بازی ایمان را فرزندان یعقوب استفاده کردند دیگر، «مَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ» (۱۷- یوسف). اینها یوسف را که برداشتند بردند، سر به نیست کردند. بعد شب آمدند: «جَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ» (۱۶- یوسف). شب آمدند با گریه و زاری، پیراهنی را بردند، به خون دَم کذب، خون دروغین، گفتند یوسف را گرگ خورده است و این هم پیشدستی کرد و گفت: «مَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا». تو که به ما ایمان نداری، حتی اگر ما راست بگوییم. ایمان نداری یعنی چی؟ باور نداری، تصدیق نمیکنی، قبول نمیکنی. طرف را قبول دارد یکی، ولی قبولش دارد. این خیلی مهم است. ایمان یعنی قبول داشتن. اول از همه این جبهه را، این جریان را آدم قبول داشته باشد.
الان خیلیها از مسئولین ما سر سوزنی انقلاب اسلامی را قبول ندارند. مسئولیت هم دارد، ریاست هم دارد. میگوید این فقط یک دورهای است، این حرفها مربوط به انقلاب یک سال، دو سال، پنج سال بود، نه چهل سال! احساسات یک سال بود. اصلاً باور ندارد که این گفتمان انقلابیگری میتواند مملکت را پیشرفت بدهد. این انقلاب اسلامی را خیلیها ندارند، از مسئولین قبول ندارد. امام را دوست دارد، فقط یک سری شعار و احساسات. امام خمینی به رهبری هم، بالاخره از سر خوشبینی است. آدم باید واقعبین باشد. میگوید عرصه دیپلماسی عرصه واقعبینی است، خوشبینی و بدبینی معنا ندارد. واقعبینیشان هم همان است که سرشان را مثل کبک زیر برف کردهاند، هشت متر صداشان هم نمیتوانند صداشان را در بیاورند و باور ندارند که شما اگر مثلاً وایسادی و از مظلومین دفاع کردی، و روبروی مستکبرین ایستادی، اینها مملکت پیشرفت میکند. استقلال یعنی چی؟ مگر میشود یک مملکتی خودش، اقتصادش، برای خودش، روی پای خودش بایستد؟ یک خرده کشورها هستند ابرقدرتاند، کدخدایند. یک سری دیگر هم هستند خرده فرهنگاند، اینها هم از قدرت ابرقدرتها اینور هم به برکت آنها زندگی میکنند.
این هندسه فکری بسیاری از مسئولین جمهوری اسلامی از اول انقلاب تا حالا است. ولی هندسه فکری رهبر انقلاب، حضرت امام، این است که شما: «لا تَحزَنُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَنا». شما ایمان به من داشته باش. پیروز خواهیم شد. همه مشکلات را رد میکنیم، بر همه سختیها غلبه میکنیم. بعد شاهد هم دارد. شما در فضای نظامی و جنگی و امنیتی به واسطهی ایمان پیروز شدید، بدون اینکه سلاحی داشته باشید. مگر کشور با تحریم میتواند زندگی کند؟ با تحریم میشود پیشرفت کرد؟ بله! با موشکمان تحریم بودیم، پیشرفت کردیم. جنگی که سیم خاردار به ما نمیدادند، نخ بخیه به ما نمیدادند. آقا، در تمام هشت سال جنگ به ما نخ بخیه نمیدادند. آقا، مگر میشود با این حرفها مملکتداری کرد؟ مگر میشود پیشرفت کرد؟ این وضع صنعت این است، آن وضع فلان. مملکت عقبافتاده است. ما تهش بخواهیم بسازیم، خودمان برای خودمان بسازیم، میشود پراید. ما مگر میتوانیم چیزی بسازیم؟ موشک عمّه من که نساخته، کی ساخته؟ آمریکاییها برایمان ساختند؟ روسها برایمان میساختند؟ چهجوری ساختند؟ مذاکره. موشک، موشک که ساخته ایران است، که بهدرد نمیخورَد. صرفاً پیشرفت کردیم. رمز پیشرفت ما در این نقطه چی بوده؟ یک کلمه: ایمان. هرجایی از ساختارهای سیاسی و اجتماعی مشکل دارد، به خاطر نقص در ایمانمان است. ما مؤمنانه عمل نکردیم. در فضای سیاسی چرا پیشرفتی نداریم؟ چون مؤمنانه عمل نمیکنیم، چون مسئولین ما مؤمن نیستیم. تحلیل مفصلی دارم در مورد مسئولین، اما امروز وقت نمیشود بگویم. حالا شاید بنویسم.
به تازگی سیر تطوری مسئولین جمهوری اسلامی. اول یکسری شعارها دادند. مردم شعارها را پذیرفتند، مردم حرفهای مسئولین را باور کردند. مسئولین کمکم خودشان باور نکردند حرف خودشان را. چون مسئولین باور نکردند، این سینوس را داشته باشید، خیلی قشنگ است. باور نکردند. مردم پای انقلاب بودند. این مسئولینی که باور نداشتند را گذاشتند کنار. بعد آن مسئولینی که احساس کردند اینها باور دارند آوردند. آن مسئولینی که به ظاهر باور داشتند، کدام دولت میشود؟ این دولت دیگر. من اشاره نکنم. اول بنیصدر آمد روی کار و بعد رفت، بعد رجایی آمد و بعد شهید شد، و دولت موسوی بود که این دولت یکی از خطرناکترین دولتهای تاریخ انقلاب بود. دیگر آن فرم حزباللهی را داشت، محتوا نه. مخصوصاً خود میرحسین موسوی، و عملاً باوری به انقلاب مخصوصاً توی فضای اقتصادی و اینها. اینها رفتند. مردم گفتند که خب حالا بعد از بعد از امام، فضا، فضای دیگری شد. فضای بعد از جنگ بود، فضای رفاه. مردم دنبال این بودند که دیگر بیفتد به سمت پیشرفت. دیگر حالا جنگ و اینها تمام شد. کی میتواند مملکت و آن توقع انقلابیگری و پیشرفت و انقلابیگری را داشتند؟ بعد دیدند نه، انقلابیگری تبدیل شد به اشرافیگری. مردم فرم و پوزیشن انقلابی را کنار گَرداندند. پیشرفت باشد. پیشرفت دیگر با انقلابیگری جور درنمیآید. توسعه و آزادی. آدمی میخواهد که دنبال این حرفها نباشد. خاتمی. بعد چی شد؟ مسئولین سابق که خودشان در واقع توی تضعیف ایمان مردم خیلی نقش داشتند، دیدند که سکه بیایمانی رونق گرفته. گفتند خب ما هم بشویم ورژن جدید آدمهای فاصلهدار با انقلاب.
سال ۲۰۰۵، نمیدانم چند سالتان بود، سال ۸۴، ۲۰۰۵. تبلیغات انتخاباتی یکی از همین آدمهایی که از ارکان نظام بهحساب میآمد، این فلانی ۲۰۰۵ و مانکنهای تهران. پشت ماشینشان میچسباندند، توی خیابانها راه میرفت و رسماً تبلیغات انتخاباتی. شعارها و اینها دیگر رفت توی این فضا. بعد دیگر دعوای مسئولین سر این شد که من بیدینترم، به من رأی بده. من ولانگارترم. توی این مسابقه مردم را توی کُرس گذاشتند که به کسی رأی بدهند که ولانگارتر و بیدینتر است. البته یک دوره دوباره فاصله افتاد. مردم دوباره احساس این کردند که شاید ما اینجا که دیدیم این مسئولین که آمدند، اولیا که به اسم انقلابیگری آمدند و اشرافیگری آوردند. رفتیم به سمت کسی که دیگر حرفی از انقلابی و اینها نزند. انقلاب و ایمان و خدا و پیغمبر نزند. رسماً نظریات پوپر و اینها را بیاور ترویج بکند.
انتخابات ۸۴، مردم دوباره به یک آدمی که ما دیگر با رادیکالترین شعارهای حزباللهی آمده بود رأی دادند. ۸۸. حالا یک تحلیل جریانشناسی انقلاب ۸۸ دیگر ماجرای ایمان و اسلام و کفر و اینها نبود. دوقطبی بود. دوقطبی این بود: همه قبل این دولت و این دولت اشرافی بودند، دزد بودند، سالم نبودند، مؤمن نبودند، استکبارستیز نبودند و ما همه اینها را داریم. در این دوقطبی که قرار گرفتند، اینها شدند بَرَند. و هر آنچه که مشکلات بود مال آن جریان بود، هرچی خوبیها بود مال این جریان بود. کار ندارم که چه اتفاقاتی برایش پیش آمد. اواخر سال ۸۹ و اوایل سال ۹۰، تکتک لاستیکهایش پنچر شد و کلاً دیگر موتورش سوخت، یاتاقان زد، این دولت دهم. مردم به نتیجه رسیدند که آقا نه انقلابیگری، نه اینوری، نه اونوری. البته دوباره چون در آن دوقطبی بود، دوباره برگشت که جریان آقای هاشمی، نماد و پرچمش آقای هاشمی بود. من سردمدار یک جریانیام که این هم انقلابی است و پیشرفت. در حالی که آقای هاشمی نماد یک جریانی است که نه پیشرفت و نه انقلابیگری و هیچ خسرالدنیا نیست.
بعد مردم دیدند این با همه آن دک و پُزش موتورش پنچر شد و دلار سهوخردهای و تورم پنجاه درصد، مشکلات فراوان. گفتند دوباره برگردیم سمت آن جریان. به جریان اعتماد کردند و به پشتوانه حرف من آقای هاشمی، خلاصه روحانی کار... با اشخاص ندارم، کار با این جریان دارم. که چی، آمد تا سال ۹۶. الان دیگر دوقطبی به آن معنا نداریم؛ یعنی اینجوری نیستش که این جریان اگر رفت، یک جریان آلترناتیوی را طرف داریم که به جایش بیاید بنشیند و پرچم را دست بگیرد. الان یک جریان منزوی حزباللهی داریم که جرئت نمیکند دیگر بگوید که آقا مشکلات شما با ایمان حل میشود. ولی ما دو سه تا جریان نخاله داریم که اینها سر به بیدین کردن مردم کُرس گذاشتند. یکیاش همین بهار. عدالت و اسلام و انقلابیگری و این حرفها. خیلی جالب است. نامهی اخیر آقای احمدینژاد که دیروز درآمد. میگوید اصلاً مشکلات این بود که مذاکره با آمریکا را به من نسپرد. مقصر اصلی رهبری بود که پشت رُل مذاکره نشست و سپرد به این آدمها، اینها هم تهش بردند به اینجا رسید. سال ۹۵، اواخر ۹۵ و اوایل ۹۶، اینها میخواستند بیایند برای انتخابات و اینها. جریان بهاری میگفتند که اگر دولت ما رأی بیاورد، خانم... قبل اینکه رد صلاحیت بشن، اگر دولت ما رأی بیاورد، ما قبلاً حبیب را برمیگردانیم از خوانندههای لسآنجلسی. و در این فضا. بعد این انتخابات سیاوش قمیشی و داریوش و ابی و اینها را برمیگردانیم. ما این هم میآریم برات. این که رهبری مسدودش کردند، چون اینها اگر میآمدند دیگر واقعاً هیچی نمیماند. یعنی یک نماد عدالت و اسلام و انقلابم که بود، افتاده به این تکالب. به قول امیرالمؤمنین، مثل سگها دریدن جنازه. دعوای قدرتمندان این شکلیه دیگه. دین که نباشه، تقوا که نباشه. رهبری گفتند که اینها دینشان سیاسی است. کاری به خاطر اینکه هنوز اسم امام زمان از دهنش نمیافتد. حالا دارد جریان لیبرال را بازسازی میکند، ذیل گفتمان و پرچم امام زمان. این خیلی خطرناک است. امام زمان. الان اگر مثلاً مصطفی تاجزاده بیاید در مورد امام زمان صحبت کند، ملت بهش میخندند. اصلاً کی مینشیند حرف امام زمان را از او گوش بده؟ ولی کسی زیر پرچم امام زمان بگوید من معین، سیاوش قمیشی را برمیگردانم، راه میاندازم این آزادی اجتماعی را، توسعه میدهم.
الان مخالف اصلی فیلتر تلگرام همین دو تا جریان بهاریها یا مثلاً چه میدانم در مسائل مختلف همین بحث مذاکره، برجام، اینها. این دیگر از آن فاز ایمان و انقلاب و خدا و پیغمبر و اینها نیست. اساس این است که من عرضه را دارم، من جسارتش را دارم، تو جسارتش را نداری. من بهتر از تو هم بلدم. میخواهی به مردم آزادی بدهی؟ مردم لخت باشند؟ من بهتر بلدم ملت را بگذارم لخت باشند. این دعوای قدرت دیگر این است. این اضمحلال میکند، منحل میکند جریان انقلاب را از درون. چهکار بکنیم رأی بیاوریم؟ اگر اینها در مورد گشت ارشاد انتقاد میکنند، ما تندتر انتقاد کنیم که به ما ملت اطمینان کند. نه عزیزم، ببین. ببین، اگر قرار باشد یک جریانی علیه گشت ارشاد باشد، اوریجینالش همینها هستند. همین لیبرالها. طلبه داریم توی اینستاگرام، افتاده به اینکه با این فضاها جذب بکند. حجاب اجباری صحبت میکند. آخوند پشمالو اینها که نمیآید. اگر دنبال این حرفها باشد، اینقدر آدم بیدین هست. جاسوس، الحمدلله، توی این مملکت هست. پشتشان به جاهای دیگر باشد نماز. نماز شبت هم ترک نشود. توضیح در دعوای امیرالمؤمنین با آن سه تا فرقه. کسی به خوارج اعتنایی نمیکرد. در حالی که خطرناکترین فرقه خوارج بودند. ولی مردم اگر قرار باشد رو بیاورند به اشرافیگری و بیدینی و ولانگاری، ابن ملجم به آنها بپیوندد. معاویه اوریجینالشان است. آمریکا و کانادا، خودش دو تابعیتی است، یک سرش اینور، یک سرش کانادا. پس الان این تحلیل بنده را داشته باشید. خطرناکترین جریان که میتوان اتفاق برای انقلاب باشد این است که ما از این حرف کوتاه بیاییم که همه مشکلات و مسائل با ایمان حل میشود.
خیلی دارند هزینهها را برای این حرف بالا میبرند. در کلاس دانشگاه جرأت نمیکند این حرف را بزن. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ». بر مشکلات اقتصادی. «وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ». اهل کتاب هم اگر ایمان بیاورند، دنیا و آخرتشان تأمین میشود. آیات فراوانی داریم در این زمینه. میگوید همه مشکلات با ایمان داشته باشی، از بالاسرتان و از زیر پایتان روزی میخورید؛ اینجور گشایش میآید. من و شما دنبال چه گفتمانی باشیم؟ دنبال این گفتمان. بعد ادبیات متن. حالا شما یک دانشجو هستید، باید ببینی متناسب با فضا و رشته خودت ترجمه کلاسیک و آکادمیک این حرف برای فضای شما چیست. من را شما ترجمه کردم در گفتمان نظامیاش، برای شما ترجمه کردم. آقا ما ایمان که آوردیم، با همه تحریم و مشکلات، ایمانمان برای ما موشک آورد. ترجمه نظامیاش. حالا ترجمه صنعتیاش چیست؟ صنعت است دیگر. موشک تولید موشک، کار بچههای ابوالفضل. موشک به همه رشتهها دخالت دارد. چرا دانشگاه با همه تحریمها و فقط به خاطر ایمان خروجی میدهد که یکی از بهترین موشکهای دنیا را میدهد. حتی بچهها آمارهایی که به من میدادند، یکی از مسئولین، کار از کرمانشاه که میآمدیم، یکی از این فرماندههای قدیم، آدمهای این کار و اینها به من گفت که این موشکهایی که به داعش خورد، اینجاها بود. از اینجا بود. تو هم از اینجاها بلند شد. بعد آمار میداد، آمار دقیق. گفت بریم روسیه که موشک میزند و از صد تا موشک، مال ما از صد تا ۹۷ تا به هدف میخورد. خیلی چیز عجیب غریبی است. همه دنیا در کف این مانده که چقدر موشکهای ایرانی دقیق است. تکنولوژیاش را هم هیچکس به ما نداد. تعجب میکنی که شهید تهرانیمقدم وقتی میرود پیشِ چه کسی، رو ی فرمول مثلاً موشک ششهزار پا را، نمیدانم چندهزار پوند، حرم امام رضا سه روز اعتکاف کرد. در خاطراتش آمده است. گفتش که من این موشک را از امام رضا میگیرم و میآیم. باز یکی دیگر از مدافعان حرم برای خود من تعریف میکرد. میگفت خود حاج حسن آقا برای ما تعریف کرده است. من هم خاطرهاش را خواندم، هم با یک واسطه هم شنیدم. گفت من رفتم در حرم، بس نشستم، گفتم یا امام رضا! این قلم کاغذ من. شروع کردم این فرمولها را نوشتن. دیدم دارد میآید، یک چیزهایی دارد درمیآید. سه روز نشستم. روز سوم کامل با یک جزوه آمدم بیرون. گفتم بریم بسازیم. توسل به امام رضا یک همچین کارکردهایی هم دارد. اصلاً خندهدار است، خود من هم جرئت ندارم. یک قدرت دیگری ظاهراً هست. شما قبول دارید آن قدرت را یا نه؟ همش تدبیر من و شماست؟ همش کار من و شماست؟ همش لبخند من و شماست؟ همش برنامهریزی من و شماست؟ یا یکی دیگر در عالم همه کاره است؟ رمز موفقیت امام خمینی چی بود؟ امام؟ رمز موفقیتش چی بود؟ ایمان. امام واقعاً باور داشت. شوخی نیست. شما نصرت خدا را باور داشته باشی. مسئله جدی است.
این بین خود ماها، من و شما یک کاری راه میاندازیم توی بسیج و اینور اونور، یکی دو تا مانع گیر میآید، دو تا مشکل میافتد، دو نفر سنگ میاندازند، افسرده میشویم، پشیمان میشویم، برمیگردیم، شل میشویم، قیدش را میزنیم. دیگر تکرار نمیکنیم، دیگر حرفی ازش نمیزنیم. این درست است؟ این باید ادامه پیدا کند، وارد شوید. ببین چقدر اینی که الان باید واردش بشوی ضروری است، فوری است، واجب است. درست است. آقا، چوب دارد، فحش دارد، کتک دارد. قرآن جالب است، میگوید که اینها وقتی جریان مؤمن روبروی جریان کافر میایستد، یک عده از این وسط که قرآن به اینها میگوید کسانی که مریضالقلبند. قرآن چند طیف دارد، اینها را مریضالقلب با منافقین فرق میکند. «وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ». اینها میگویند که «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا» (۱۷۳- آل عمران). میگوید آقا همه جمع شدند، روبرو ی ما. منزوی شدیم، دنیا وایساد روبروی ما. همه علیه ما. همه امکانات هم دست اینهاست. فحصم، بترس، مراقب باش، مذاکره کن، کوتاه بیا، حل کن. العلم. پلاگ یقین. باور دارند به مسیری که دارند. گفته بودند اگر شما راه بیفتی، اینها روبروت وایمیستند. نه تنها جا نمیخورم، منتظر بودم. این کجاست؟ منتظر تیر و ترکشها بودم. ما راه میافتیم، باید علیه ما مقاله بنویسند، جزوه بسازند، شبنامه بنویسند، مستند بسازند، فحش بدهند، مسخره کنند، اسم بگذارند. «وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا» (۸۰- احزاب). خیلی قشنگ میگوید. این اتفاقی که میافتد، این جریان حق، ایمانش بیشتر میشود، محکمتر پیش میرود. همه مشکلات الان جمهوری اسلامی به ضعف ایمان برمیگردد. ضعف ایمان مسئولین. بخش دیگر هم در حوزههای ضعف ایمان مردم. آن هم تعارف نداریم. البته ضعف ایمان مردم برمیگردد باز به ضعف ایمان مسئولین. یعنی مردم اگر آن ایمان و باور را در مسئولین ببینند، جدی وایمیستند. مسئول باور ندارد. امام؟ مردم امام را که دیدند. امام میگوید پیروز این جنگیم. امام میگوید باید حکومت نظامی بشکند و آن را بشکند. امام میگوید خرمشهر آزاد میشود، آزاد میشود. فقط با این تفاوت که امام نخبگانی داشت که واسطه بودند بین امام و مردم، که مردم آن نخبهها را هم میدیدند و باور و ایمان میدیدند و باز جدی میشدند. یعنی امام مطهری داشت، مفتح داشت، بهشتی داشت، خامنهای داشت، حتی هاشمی رفسنجانی داشت. این جمعیت کثیری را آقا ندارد. نیروهایی که الان دارند حرف میزنند، مثلاً یک منبری. حالا وجهه علمی مثلاً شاید نداشته باشد، آکادمیک نباشد. خوب منبر چیزی است. میخواهم بگویم که از آن سطحی که امام وقتی حرف میزد، پنجاه تا مجتهد پشت حرفش را میگرفتند، رسیدیم به اینجا که ۱۰ تا منبری پشت حرف آقا ایستادهاند. خیلی خسارت، خیلی زیاد. در دانشگاه. آن موقع امام حرف میزد، یک پاکنژاد داشتیم، یک دیالمه داشتیم. الان در دانشگاه Telegram و کوچهها، اپهای داخلی، چند تا مهندس و دکتر و اینها داریم که دفاع کنند؟ (منظورشان این نیست که منتقد نباشند به سیستم رهبری). و همه چیز آخرش اصلاً کاری هم به مسائل امنیتی نداریم. ما باید برای خودمان پیامرسان داشته باشیم. بر فرض پیام برود آنجا شیر بشود، از آنجا بیاید یک واسطهای بخورَد دست کسی که اصلاً نسبت بهش مطمئن نیستی. ۴۵ میلیونی که در تلگرام بودند. مشکل از کجاست؟ مشکل از آن نخبگانی که آن وسط کار روی آنها گردش داشته باشد و اینها عمدتاً آدمهای مؤمن یا مؤمن نیستند، یا اگر مؤمن هستند، آن جایگاه و وجهه را ندارند در جامعه که حرفشان را مردم مطمئن بشنوند. مشکل بزرگ جمهوری اسلامی این است.
رهبری در این کتاب میفرمایند که بدون ایمان، هر حرکت و پویشی ناپایدار و بیفرجام است. و هر پویندهای که دلمرده و بینشاط باشد، سرانجام خموش و راکد و بیحرکت میماند. با عوامل و انگیزههای مختلف میشود یکنفر را هل داد. تلویزیون میگذارند، بریم جبهه. مقاله مینویسی، اسمت درمیآید. چند نفر مقالهات را میخوانند. پشت تریبون وایمیستی، حرف میزنی. حالی است دیگر. یک شوری است دیگر. یک سروصدایی است. چهار نفر را مچشان را میخوابانی. چهار نفر را ساکت میکنی. پرستیژ پیدا میکنی. یک چیزی حال میدهد. اوایل حال میدهد. از یک جایی به بعدش دیگر فشار که زیاد میشود، دیگر با آنها نمیتوانی. از اینجا به بعدش دیگر فقط هزینه است، فقط فشار است. از اینجا به بعدش ایمان است که نگهت میدارد. برای انقلابی بودن. زیاد انقلابی بودیم. انقلابی بودیم که داغ با کله رفتیم. باددار زیاد. اینقدر داشتیم. از بین علما آمده، دو تا موضوع انقلابی گرفته، بعد چهل رفته توی حوزه، چهل سال است دارد تدریس میکند. نه من فحش میدهم، پاکت نمیدهند، حلوا که خیرات نمیکنند. ایمان معلوم میشود که چقدر ایمان به این راه داشتی. تبعید میکنند، تک و تنها از زن و بچه دور. یک کسی که در حد مرجعیت است در حوزه، از لحاظ علمی و نخبگی بینظیر است. امام آراء فلسفی که داشته، بعضی از آراء فلسفیاش کلاً فلسفه صدایی را زیر و رو کرد. در علم اصول زیر و رو کرد. در فقه زیر و رو کرد. امام یک آدم مبتکری است از لحاظ علمی. آن جنبههای علمیاش خیلی کمتر دیده شده است. علمی بودن حال ندارند دیگر. امام با اینکه یک آدم کاملاً علمی است، وقتی باورش میشود و باور میکند که من باید حرف بزنم، میآید در میدان حرف میزند. اگر در قایق روی دریای آرام، اقیانوس آرام رها بکنند و تک و تنها باشم، باز هم از آرمان جمهوری اسلامی کوتاه نمیآیم. در دریا میروم تبلیغ جمهوری اسلامی.
خیلی بررسی بکنیم، یک چکی بکن. باور و یقین داریم، انجام میدهیم و بابت چند تایش اگر کشته شویم، باز هم کوتاه نمیآییم. زن و بچه آدم را بگیرند، حقوقت را قطع کنند، هستیم واقعاً پایش یا نه؟ حقوق ندهند، از دانشگاه اخراجت کنند. من که حالا برای هر کار خردهای آدم بیاید بالاترین هزینه را بدهد. این هم برای غلطها است. اشتباه نکنید، تشویق به این نیست که حالا برای یک کار جزئی که حالا مثلاً پنج هزار تومان است، هزینه بدهی، ۱۰ میلیون هزینه بده. من تا تهش هستم. بیعقلی است، حواست باشد. ولی بحث این است که چقدر باور داری کارهایی که داری میکنی تا کجا، تا کجا هستی؟ ایمان. اگر ایمان بود، غفران است. غفران. صحبت بکنیم. کم و کاستیها را پر کردن است. چاله چولهها را پر کردن است. در حرکت که صد تا عیب داری، صد تا مشکل است. اینها دیگر واقعاً جدی است، در محاسبات شما جدی است. ما راه بیفتیم، این این گوشهاش اختلال پیدا میکند، آن گوشهاش اختلال پیدا میکند. اینجا دیگر توک، یعنی من آمدم با این ابزار، با این ماشین راه افتادم، قطعاً این ماشین در مسیر پنچری دارد. چقدر علم دارم؟ چقدر احاطه دارم؟ چقدر میفهمم؟ اینجا دیگر همان ایمان است، کار را پر میکند.
میگوید تو بیا. خاطرات شهدا، یکی از چیزهای جالبش همیشه برای من این امدادهای غیبی و مسائلی است که در محاسبات هیچوقت نمیگنجیده است. یکدفعه باهاش مواجه میشوی. فیلم «چ» خیلی قشنگ. آخر فیلم «چ»، آن سکانس آخرش، یعنی قشنگ همهچی قفل شده است. اینها در زیرزمین گیر افتادند. کل پاوه علیه اینهاست. و اینها یکدفعه دری باز میشود. امام، آن صحنهای که شهید ارسالی ... رادیو دستش است، میگوید که موسی عصایش را بینداز. خود امام واقعاً یکی از امدادهای غیبی بود. مواضع امام جز امداد غیبی بود. کتاب «وقتی مهتاب گم شد». دو سه بار خاطره اینجوری دارد دیگر. یک جاهایی که یکدفعه مهتاب بود و روشن بود و همه چی. یکدفعه مهتاب تاریک شد. دو سه بار این اتفاق پیش آمده است. مهتاب را که نمیتوانی بخوابانی. تو عملیات داری، دشمن شناسایی میکنی. بجنگی، شناساییات را هم رفتی، محاسباتت را هم کردی، امشب شب حمله است، رمز را هم گفتی. رفتی، مهتاب شد. این را دیگر چهکارش کنم؟ محاسبات من را لحاظ نکردی. این نور و مهتاب و آمدن و رفتن شب و روز. حالا دست کیست؟ کی شب را شب میکند، کی روز را روز میکند؟ کی خورشید را میآورد؟ که دریچه تانک را از کجای از کدام ور به کدام طرف بگیرم و توپ را چهشکلی بیندازم. و اینها را میشود طراحی. بیعقلی است. به پیغمبر، تو تیر میاندازی، من میاندازم. شما بهانه است. مرگ دست خداست. پراید بهانه است. اینها همین است. آقا، جنگ بهانه است. اول باید ایمان باشد، بعد حرکت باشد. یا ایمان حرکت میآورد. همین قدر که آدم فهمید یک خدایی در این عالم است، جهان را صاحبی باشد، خدا نام. همین امام توی گفتوگویشان در مورد نشریات آمریکایی. حالا باید مراجعه کنیم. از کجا نشئت میگیرد؟ خیلی قشنگ. منتظری که امام یک تحلیل فلسفه سیاسی مثلاً بدهد، مثلاً یک مبنای علمی خیلی قوی بدهد و اینها. امام میگوید که اصول عقاید که ما خواندیم در مدرسه و اینها، اگر همان حرفها باور بشود، اولین خاصیتش این است که آدم دیگر نمره را از معلم نمیداند. پیشرفت علمیاش وابسته به این موضوع است و دَم این و دیدن و دمای ما توحید بهمان درس میدهند توی فضایی از شرک. همان معلمی که دارد درس میدهد الان با اهرم نمره نگهت داشته سر کلاس. ساختار? ساختار ایمانی نیست. توی ساختار ایمانی به این معنا نیست که مراتب نیست. مراتب هست. این مراتب استقلال و قوامی ندارد. همهاش مراتب، با همه مراتبی که دارند خدا را ناظر میگیرند. با اینکه من رئیس دارم، گزارششم باید بهش بدهم. گزارششم میدهم. ولی همه کار من مبتنی بر این نیست که این گزارش را رد کنند، او من را نگه دارد، حقوقم قطع نشود، اخراجم نکند. من دارم کار میکنم. یک کسی دیگر از من کارفرمای من، یکی دیگر است. من بهانه است. رئیس تشکیلات و ساختار بهانهاند. ایمان واقعی این است. علم حضوری گرفتنی نیست. امام صادق علیهالسلام به عنوان بصری. عنوانی. آمدم علم بگیرم از شما. «لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّم». علم که گرفتنی نیست. علم یک نوری است که خدا در دل هرکی که بخواهد هدایتش کند. «أَوَّلُ مَا تُحَاسَبُ بِهِ النَّاسُ حَقِيقَتُ الْعُبُودِيَّةِ». من توضیح دادم، بعد توضیح دادم. قبل از ایمان، قبل از ایمان مراتب دارد. روی پلهی اول ایمان میخواهد شما را سفت کند. از خود پلهی اول ایمان به پلهی دوم، بیرون. همین حرفهایی که شنیدی، هرچقدر ترتیب اثر مرحوم علامه در جلد یک المیزان. راه رشد ایمان این است. همانقدر که بلدی، ولو یک سر سوزن است. وقتی ترتیب اثر دادی، تقوا چیزی است که همه بلدند. آزمایش نیست. نه عمل است. عمل آزمایش تطبیق در رفتار من، تطبیق پیدا کند، در رفتار من هویت پیدا کند، معنا پیدا کند، تجسم پیدا کند. یعنی ما یک چیزی شنیدهایم قبل از اینکه درونی بشود، عمل کنیم. یک سری چیزها بدیهی است. یک سری چیزها یک دانه خدا بیشتر در عالم نیست. عمل کردیم. قبول داریم روزی دست خداست یا نه؟ رازق که میگوید به مشرکی میگوید، به مشرکین بتپرستان میگوید. خدا، خدا. حالا در عمل من از دست کیست؟ دست کارگزینی. عمل نکردم. درونیاش گلآلود که نمیافتد در شکم آدم. چی شده که خیلی باور دارم امروز را؟ به طرز عجیب، به طرز مشکوک همینجور باورم دارد میآید. مرحوم علامه میفرمایند که مثالش این است، اگر خدا را رازق میدانی و در صدقه طرف مقابل را خدا میدانی. قرضالحسنه که خدا میگیرد دیگر. قرضالحسنه را به کی میدهی؟ اگر این را قبول کردی که قرض به خدا میدهی، همین ۵۰ تومان با این باور که دادیم ایمان، باور تقویت شد. طرف حساب مثلاً حالت زیادهروی در تطبیق بین امکانات خودش و شرایط و موقعیت طرف و اینها، همه را باید حساب کند دیگر. مثلاً مشکلش با ۵۰ هزار تومان حل میشود. من هم ۱۰۰ هزار تومان دارم. ۵۰ هزار تومان هم برایم لازم است. ۵۰ هزار تومان اضافیه. من ۷۰ هزار تومان به او کمک میکنم. مثل حسین و امام علی. به جای تمام دارایی من با موقعیت خودم و جایگاه من. شاه: «تقسیم همه اموالم.» انفاق. اینها اسراف بشود. او در جایگاه رهبر جامعه است. رهبر جامعه جایگاهش بالاتر از من است. بعد مال را به یک نفر دارد میدهد، به همه دارد میدهد. بعد خاصیت انفاق او با خاصیت انفاق من فرق میکند. وقتی انفاق میکند، چندین نفر جذب میشوند. من این ایدئولوژی تقویت نمیشود. این فقط پول است. رفته، بای بای. چیزی، عقیده و باوری شکل نگرفته. اینها همه را باید لحاظ کنیم. سه طرف این معادله را باید لحاظ کرد: موقعیت شما، ظرفیت طرف و شرایط (اقتضائات).
پس اینجا نوبت به مغفرت میرسد. غفران الهی مال وقتی است که شما دارید حرکت میکنی، نه وقتی که ساکن و ایستادی، منتظر غفرانی. غفران مال کسی است که دارد یک مسیری را میرود. در این مسیر قطعاً با مشکالاتی و چالهچولههایی مواجه میشود. این ماشین پنچر میشود، یک میلی ازش درمیرود، سنگی به شیشهاش میخورد. ترمیم در حین حرکت با کیست؟ با خدا. برای کی؟ برای مؤمن. غفران به کی میرسد؟ کسی که در حرکت است. استغفار یعنی حرکت را متوقف نکن. اولاً ناامید نشو، سرخورده هم نشو. امیدوار باش به فضل و رحمت خدا، و مطمئن باش که این چاله و این نقص و این عیب برطرف میشود. غفران خدا بابت گناه هم نیست. حالا اینکه مثلاً خدا در مورد پیغمبر: «لِكَ اللَّهُ ذَنْبَهُ» (۲- فتح). که فقط معصیت نیست که در این مسیر با هر مشکلی که مواجه بشوی، این همان چالهچولههاست. غفرانش با کیست؟ با معصیتی کردی، من میبخشم. معنی چقدر متفاوت است. پیغمبر هم در مسیر پیشرفت جامعهاش با هزار تا مشکل مواجه شد. چقدر منافق هستند. اینقدر تحریم و فشار و جنگ و اینها هست، میتواند مردم را از پا در بیاورد. غفران الهی میآید این چالهچولهها، این کاستیها را پر میکند.
درست شد؟ میدان مسابقه است اینجا. میدان پیشگیری و مصارعه است. کی سرعتش از کی بیشتر است؟ نسبت به مغفرت سرعتت بیشتر باشد. مغفرت سرعت میگیرد در حرکت است. نسبت به مغفرت سرعت بگیر. اگر قرار باشد سر جای خودت وایساده باشی، مغفرت بهت برسد، که بهش نمیرسی. نسبت بهش سرعت بگیر. نه تنها رسیدنی است، بلکه اگر سرعتت بیشتر بشود، زودتر بهش میرسی یا بیشتر بهره داری از مغفرت. تندتر میرود، چون تندتر که میرود، اصطکاکش بیشتر است. آفات و ابتلائاتش بیشتر است. خطر برایش بیشتر است. آسیبهایی که برایش پیش میآید بیشتر است. روشن است دیگر. او نیازش به مغفرت بیشتر است. لذا نیازی که الان امام زمان به مغفرت دارد، خیلی بیشتر از ماست. آقا امام زمان دیگر مغفرت. گناه کردیم که آن هم بخشیده بشود. یعنی فقط کتک نخوری با مغفرت این است که یک گندی زده آدم، خدا میبخشد، کتک نمیزند. میشود مغفرت. مغفرت این نیست که مخرج این است که یک مسیر را داری میروی، هم مسیر چالهچوله دارد، هم شما ضعف داری. هرچقدر سرعتت بیشتر باشد، خطر هم برایت بیشتر است. مغفرت این است که شما را به سلامت از این چالهچولهها رد میکند. با این سرعت مثل نوری که داری میروی، که یک آن اگر خطا کنی، منهدم شدی. یک ماشینی که دارد با سرعت ۴۰ تا میرود، این خطر چپ کردن و انهدامش بیشتر است، یا ماشینی که با ۱۴۰ تا؟ با محاسبات ۱۴۰ کیلومتر بر ساعت در عین حال دارد به هدف نزدیکتر میشود. مقربتر است؟ این ماشین ۱۴۰ تایی نسبت به آن ماشین مقربتر است. به هدف نزدیکتر است. به مبدأ نزدیکتر است. به منتها نزدیکتر است. مقربتر است دیگر. در عین حال خطر هم برایش بیشتر است. خطاب به پیغمبر میفرماید که شدیدترین تهدید قرآن خطاب به پیغمبر اکرم، رفیقترینش و بزرگترین آدمها، گفته: «لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَقَبَضْنا مِنْهُ الْيَمِينَ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ». به ما اگر یک حرف ببندد، رگ گردنش را قطع میکنیم. قارون را تهدید نکرد رگ گردن اش را قطع کند. در تعابیر خطاب به من: «دو لبه به تو عذاب میدهم». اگر کج حرف از خودت. اگر اضافه کنی. «دو لبه میزنم». حواریون گفتند: «خدا، برایمان یک مائده از آسمان». تا آخر سوره مائده. خدا: «یک مائدهای از آسمان بر ما بفرستید». خدا چی فرمود؟ «إِنِّي مُنْزِلُهَا عَلَيْكُمْ»، من میفرستم. «فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ». ولی اگر بعد از اینکه فرستادم، پا کج بگذارید، یکجوری عذابتان میکنم که «لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ». من سرعت.
پس غفران فقط مال حرکتی هم ندارد. استعداد داشته به هم ریخته. خراب کرده. بشوره که باز من کثافتکاری کنم، بعدش؟ امام رضا فرمود: «اگر استغفار میکنی و عمل نداری و حرکت نداری، بخششی در آن نیست.» ماشین پنچری که پنچر شدید خودتان. مخصوصاً رفتی از یک جاده فرعی رفتی افتادی در دره. هم پنچر شده، هم داغون شده. بعد سوئیچش را پرت کردی در رودخانهها، آب برده. امدادخودرو یکی بیاید کمکت کند. مسخره. ماشینی که نمیخواهیم راه برود، برای چی کمک میخواهیم؟ آدمی که نمیخواهد تحرکی داشته باشد و استغفار میکند، خودش را مسخره کرده است. استغفار مال کیست؟ مال کسی که در حرکت است. پیغمبر استغفار. از یک مجلس وقتی پا میشد، مجلسی که نشسته بود، گفتوگو علمی کرده بودند، وقتی بلند میشد، ۲۵ بار استغفار. دائماً در حال استغفار. «الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ یَدْعُو فِي صِیامِه وَقِیامِه فِي لَیالیه وَأَیّامِه إِلَى مَحَبَّةِ حُمَّى صَلَوَاتِ شَعْبَانِی». ظه ماه شعبان. ماهیهای که «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَدْعُو فِي صِیامِه». بیش از همه زحمت میکشید. بیش از همه کار میکرد. بیش از همه استغفار. چرا؟ ترجمه از استغفار غلط است دیگر. گناه کرده. مورد داشتیم گفته مورد کلاً چپ فهمیده، بنده خدا نمیداند هرکی که کمتر گناه کرده بیشتر استغفار میکند. استغفار مال سرعت است، مال حرکت است، مال پر شدن چالهچولهها و نقصها و خلأها و ابتلائاتی است که در طی حرکت برای آدم پیش میآید. تکوینی است. الان یک ماشینی که دارد ۱۴۰ تا کیلومتر میرود، چند تا خطر هست. یک خطر این است که خوابش ببرد. یک خطر این است که یک لحظه فرمان از دستش در برود، مواجه بشود با مشکل. استغفار انبیا و اولیا از کدام قسمت است؟ از آن قسم که میگوید: خدایا حواسم پرت نشود، سنگ در راه نباشد. خیلی مباحث مهمی است، کلامی و اعتقادی. خیلی گیرند. به تعبیر علما، به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی، استغفار انبیا و اولیا استغفار شان برای دفع است، و نه برای رفع. رفع و دفع تفاوتش چیست؟ یکنفری که میخواهد وارد کلاس بشود، وارد کلاس شده. بلندش میکنم، بیرونش میکنم. به این میگویند چی؟ دفع. استغفار انبیا و اولیا این است که مواجه نشوند با این صخرهها. نه اینکه اگر مواجه شدیم، ماشین داغون شد، ببریم درستش کنیم. طلب این است که اصلاً این صخرهها را خدا از توی جاده جمع کند که من باهاش مواجه نشوم. روشن است. برای انبیا و اولیا البته به نسبت انبیا و اولیا میشود گفت که حالات آنها، چون همیشه در یک سطح نبوده، بعضی وقتها توجه کمتر بوده، برای خودش گناه میداند. صحبت میکنی، گوشی زنگ میخورد مثال خیلی شفاف و عینی. نگاهش میکنی، میخواهی این را رد بزنی. گوشی را، تماس را رد میکنی. ببخشید. یک لحظه. ببخشید. آفرین. این حواسم به این فرد هست، متوجه ام که بابت تلفن عذرخواهی میکنم. از آن میزان توجه کم شد. نه اینکه از بین رفت، از توجه یک لحظه ردش کردم. بله بله. مال ما عمدتاً همان است که ماشین را زدیم و خراب کردیم و زدیم به صخره و زدیم به کنار، مچاله شده و باید بروی یک دور اوراقی و دوباره از نو بسازند. و بعد کار هر روزمان هم همین است. یک دور کلاً نابودش میکنیم. بله. اول اینطور بودیم، دوچرخه استغفار، مسجد استغفار. و از اینکه این مفاهیم خوب تبیین نشده. اگر استغفار خوب تبیین بشود، یعنی چی؟ نمیشود یک همچین سوءاستفادهای از آن. کسی که در حرکت است فرمودید باشد. جالب. یعنی مشخص است که شوخیاش هم وسطش است. امام صادق. یک بابایی دزدی میکرد. از آن ۱۰ تا نانی که دزدیده بود، چهار تایش را انفاق کرد. امام صادق عرض کردند: آقا. فرمودند که آقا چرا این کار را میکنی؟ گفت: آقا مثل اینکه شما قرآن نخواندید. چطور قرآن میگوید اگر حسنه انجام بدهی، ده برابر میکنم. گناه انجام بدهی یک برابر است. من ۱۰ تا نان دزدیدم، ۱۰ تا ۱۰ تا ناراحت شوید. ۱۰ تا واحد گناه یکی میشود، ۱۰ تا نان دزدی. چهار تایش را انفاق میکنم، ۱۴ تا. چهار تا از ۱۰ تا کم میکند، چقدر میماند؟ مهندس بوده. اصلاً مشخص است این دزد مهندس بوده. شما قرآن نخواندی؟ گفت چطور؟ همه درست. آنور میفرماید: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ». دزد نه، مال دزدی نه. آنی که با تقوا کسب کردی، با تقوا انفاق کردی، ده برابر میشود. معادلات این اصل کاری را وسط نگذاشته بودی. همه اینها، همه آثاری که در قرآن بار شده بر اعمال و فضائل و حسنات و اینها، مترتب از اینکه از مصدر تقوا بیرون بیاید. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ». خدا از شما قبول نمیکند. ۱۰ دستگاه آپارتمان بدون فسق در وجودت است. با این فسق هیچ اثری بار نمیشود. چون در حرکت نیستی. همه اینها مال وقتی است که انسان در حرکت است.
تقوا حرکت است. آیتالله جوادی آملی کجاست؟ تقوا حرکت است. میفرماید که در سوره مبارکه میفرماید که. این را برمیداشتم. گوسفندی که قربانی میکردند، یک تیکه از گوشتش و خونش را میزدند به کعبه در جاهلیت. مشرک. آیه نازل شد: «لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها». آنی که به خدا میرسد از کار شما، از این قربانی شما، گوشت و خون نیست. «وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ». آنی که به خدا میرسد از شما، تقواست. یکم تحلیلش به خدا میرسد یعنی آفرین. این بعد تقوا مگر خودش یک چیزی است که خودش میتواند حرکت کند؟ خوشخلقی داریم در دانشکده دارد راه میرود. یک آدمی است که حسن خلق دارد، ولی آنور آنور میرود. اگر هم گفتیم حسن خلق وارد شد، من یک ابری وارد شد. خندان. یک ایموجی از ایموجی لبخند وارد شد. حسن خلق آمد. یعنی یک آدمی که مظهر حسن خلق است. حالا میفرماید تقوا از شما به خدا میرسد یعنی چی؟ که در حرکت است. یعنی آدم با تقوا. کُد تقوا که هیچی نیست که حرکت کند. رفتنشم که سیر مکانی که نیست که، سیر مکانتیه. «شعر مکانی داریم»، سیر مکانتی، سیر مکارتی لزوماً از اینجا به آنجا جابجا نمیشود. همین که نشسته دارد سیر میکند. درست شد؟ پس همه اینها برمیگردد به حرکت. حرکت یعنی چی؟ یعنی تقوا. مغفرت هم شامل کی میشود؟ شامل کسی که با تقوا است. مال گناه نیست. ثانیاً: میشود انسان با تقوا هم گناه کند. تقوا که یک مرتبهای نیستش که. یکی از مشکلات ما این هم است. از من داشته باشید. مهندسها بیشتر با آن مبتلا میشوند. در برخورد با آیات قرآن و معارف قرآنی و مفاهیم قرآنی. مفاهیم قرآنی مفهوم، مفهوم صفر و یکی نیست که یا هست یا نیست. منطق فازی نیست. شما منطقتان منطق فازی معمولاً صفر و یک است. آقا یا هست یا نیست. یعنی چی؟ یک خرده هست. یک خرده هستش دیگر. یعنی چیست؟ یا فاز است یا نول است. نه. یک خرده فاز است. میشود اینجوری. یک چیزی بین فاز و نول است. شما در فضای مهندسی چون روی ماده کار دارید، ماده اینجوری است. ماده تشکیک ندارد. ماده یا هست یا نیست. یک چیزی بینابین هم نمیشود. ولی مفاهیم اعتباری همهاش تشکیک است. نیست. یعنی ساعت ساعت ذهنه. اول در واقع اگر اجرا میشود یک امر واقعی نیست. الان ایمان که الان یک گلوله شما در آمده است. به ایمان، غدهای ازش ترشح میکند. غده ایمانوفیز مثلاً. کفر و فیز دارد ازش ترشح میکند. آزمایشگاه ایمانش که دارد ترشح میکند. مؤمن و کافر که جسمشان تفاوتی ندارد که. تفاوتی دارد. ایمان و کفرشان وصف روحشان است. ینبر، ماورایی، مادی نیست. همهاش تشکیکی است، مراتب است، ذومراتب. یک آیه، یک آیه را نقض میکند. متشابه ازش یک وجه دارد. متشابه دو تا وجه دارد. یک وجه درست و یک وجه غلط. محکم و غلط. متشابه را برطرف میکند. مفهوم مغفرت مطلب جا افتاد دیگر. حل شد؟ قشنگ. مغفرت تشکیکی. ایمان، تقوا تشکیکی است. با تکشیشی فرق میکند. تکشیشی فرق میکند. کشکی نیست. تشکیکی. چکی، کشکی. مراتب دارد، درجات دارد. میشود آدم با تقوا گناه کند. تقوا مراتب پایینترش است. الان همه ما انشاءالله اصل تقوا را داریم. شما مراتب بالاترش را داریم، من بدبخت بیچاره انشاءالله پایینترش را داشته باشیم. «هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ، هُمْ اَلتَّقِیُونَ». متقین «اِلّا اِنَّ شیعَهَ عَلِیٍّ هُمُ الْمُتَّقُونَ». همین که امیرالمؤمنین ولایت شان را پذیرفتیم، مطلب اصلی تقوای اعتقادی، تقوای فکری. هر کسی را ولی نمیدانید، هر کسی را امیر نمیدانید. این خودش یک مرتبه از تقوا است. حالا در عمل خیلی لنگ ۱۰ حرکتیم. حالا سرعتمان هم کم است. نسبت به حقانیت امیرالمؤمنین و فلانی. موتور اش خاموش شد. مغفرتش چیست؟ اینکه خدای متعال کمکش بکند حق را بشناسد. ادلهای برایش رو بشود. ادلهای باشد که حقانیت امیرالمؤمنین را بفهمد. اینها میشود یک مرتبه از غفران. غفران همان مرتبهای که به امام زمان دارند میدهند، نه این است. نه با سرعت صد هزار کیلومتر در ثانیه دارد میرود. ماشین مینیماینر دارم میرم با سرعت ۲۰ تا. یک مورچه بیاید در جاده، ترمز بزنم، چپ میکنم. توقع داشته باشم اینجا که اثر بر خود این فعل میخواهد بار بشود. تقوا در خود فعل لازم است. گفت طرف ننه به بچه گفتش که پسرم برو برای من کفن بخر. کفن متبرکی بردار برای من بیا. این رفت یکی از آیات عظام نجف را دید و عمامه را از روی سرشان برداشت، گفت همین به عنوان کفن ننم. کفن آیتاللهالعظمی، عمامه آیتاللهالعظمی فلانی آوردم. کفنت راضی باش. این را برداشتی آوردی؟ گفت مادر، اولش نه، ولی اینقدر زدمش تا آخر تبرک و این هم میشود برای ننه کفن بردن. این هنوز تقوا در آن نیست. در خود فعل هم باید تقوا باشد. دقت بفرمایید. انفاق کردی، تقوا نداشته. انفاق اثر تقوا نبود. انفاق اثر بیتقوایی بوده است. اگر من یک جایی دستم کج رفت، دزدی کردم، دیگر هیچ فعلی از من هیچی قبول نمیشود. به نامحرم نگاه کردم. اینجا الان مثلاً روزه گرفتم، خدا قبول نمیکند «مِنَ الْمُتَّقِينَ» مطلقاً تقوا را در آدم از بین ببرد. بفرمایید چرا. ببینید خود این گناه یک چاله است در مسیر حرکت من. من حرکت دارم یا ندارم؟ اگر تقواهای دیگری را دارم، اولش هم تقوای فکری است که گفتم. من اهل بیت را به عنوان امام قبول دارم. من در زندگیام صبح تا شب چالهچولههای مختلف حرکت را دارم دیگر. این نقصهایی که ماشین من وارد شده، برطرف میشود، مگر به یک حدی برسد این گناه، «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ» (۱۰- روم). اینقدر آدم گناه بکند تا دیگر تکذیب کند آیات خدا را. موتور کلاً خاموش بشود. آن دیگر تمام است. روشن است. ولی تا وقتی که دارد حرکت میکند، ولو با سرعت کم، خدا را قبول دارد، اهل بیت را قبول دارد، هیئت میرود، برای امام حسین نذری میدهد، مشکی میپوشد. این تقوا دارد، در حرکت است. عیبهای مختلفی هم دارد. خدا هم اینها را برطرف میکند برایش به شرط استغفار. به چی سبقت بجویید؟ «إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» (۱۳۳- آل عمران). به سوی مغفرتی «مِنْ رَبِّكُمْ» از سوی پروردگارتان، «وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» (۱۳۳- آل عمران). که به پهنای آسمانها و زمین است، «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» آماده شده است برای بالاتقواها. مغفرت به دو تا چیز. یکی مغفرت، یکی بهشتی که برای بالاتقواها در نظر گرفته شده. یعنی چی؟ کیا سبقت به سمت مغفرت میگیرند؟ نمیخواهد. بهشت زهرای تهران یک بار خیلی خندهام گرفته بود. خانمی بود خیلی بامزه بود. قبر آن قطعه هنرمندان نزدیک به گلزار شه، بهشت زهرا بزرگترین گلزار شهدای کل ایران. بعد این خانم از سمت گلزار شهدا آمد بیرون، سمت قطعه هنرمندان. گفت بریم سر قبر این هنرمندان، این شهدا که نیاز ندارند. آن بدبختها اینقدر برای ما زحمت کشیدند. آخر فاتحه را برای کسانی میفرستند که این بدبخت بیچاره است. مثلاً شهید نیاز به این چیزها ندارد. تصور عوامانه ما از مغفرت. بیشترین نیاز را او دارد. اثر برزخیش برای آن شهید چیست؟ خیلی فرق میکند. بنده خدایی که غرق گناه بوده، آدم وقتی هدیه را میفرستد، برای شهید، خاموش نمیکند. آن آثار معنوی، برکاتش چیست؟ آن در آن جنبههای هدایتی که آن شهید. الان شما برای شهید ابراهیم هادی هدیه میفرستید، توجه میکند. بلندی که دارد او که الان از عذابش که کم نمیشود. که میگوید آخ جون امداد میکند. دارد هدایت میکند، دارد دستگیری میکند. این کمک، این هدیهی معنوی شما برای این جهت دارد گرههایی را در عالم برزخ از خیلیها باز میکند، این هدایا که برایش میرود. میرود با اعمال خودش، با این هدایا. مغفرت و استغفار لزوماً برای رفع عذاب، آتیش خاموش کردن اینها نیست. این اشتباه است. کلاً ما تصوراتمان نسبت به معارف قرآنی معمولاً چپه است. خیلی قشنگ. جلسهی قبل در مورد اطاعت بحثش را کردیم و رحمت. این جلسه هم در مورد مغفرت.
آنجا یک نشانهی تقوا و یک نتیجه تقوا ذکر شد. اینجا نشانههای تقوا پی در پی ذکر خواهد شد. ای انسانی که برای یک وجب زمین و یک مقدار آب و گل در فلان منطقه عالم حاضری سبقت بگیری، حاضری دیگران را عقب بگذاری، حاضری تمام قوا و نیروهایت را به کار بزنی، استخدام کنی تا بتوانی در دریافت فلان مزرعه زمین، در به دست آوردن فلان سرمایه، در تصرف کردن فلان مغازه، در گرفتن فلان گوشه فلان مملکت، در دایر کردن فلان کمپانی در فلان منطقه عالم، در تحصیل امتیازات مادی هرچه بیشتر، برای اینها حاضری مسابقه بدهی، سرعت بگیری، دیگران را عقب بگذاری، اگرچه شرافتها و فضیلتها را هم زیر پا گذاشته باشی. ای انسان، به تو نمیگویند سرعت مگیر. به تو نمیگویند در خانه بخواب. نیروهایت را به کار مزن. آن کسی که به نام دین به تو این سخن را میگوید، دروغ میگوید و نمیداند. نیروهایت را متوقف بگذار؟ دین میگوید سرعت بگیر، هرچه بیشتر. اگر تو یک منبری را پای منبر اش نشسته بودی، اگر دیدی جوری دارد از حب امام حسین صحبت میکند که دارد دعوتت میکند به اینکه کار نکن که محبت امام حسین دستت را میگیرد، پاشو بزن در دهنش. هرکی امام حسینی که انسانها را متوقف کند، امام حسین نیست. شفاعت برای توقف نیست. یک قطره اشک بریزی که هر غلطی کردی حل بشود. قطره اشک خاصیتش این است که تو در این مسیری که در حرکتی، پر میکند. غفران، مایهی مغفرت است. مال کسی که در حرکت است. مغفرت که به جای حرکت نیست. نیستی که بنشین در خانهات، مغفرت میآید. حرکت کن، مغفرت همراهت بشود. امام حسین مال کسانی است که در حرکتند، نه مال کسانی که درجا ایستادهاند. سرعت بگیر، هرچه بیشتر. مسابقه بده، هرچه زیادتر. اما به سوی چه چیزی؟ به سوی چیزی که شایسته توست. نه به سوی یک وجب آب و گل. نه به سوی فلان مبلغ ناچیز. نه به سوی زندگی مادی دنیا که هرچه باشد برای تو کوچک و کم است. ای انسان بزرگ، به سوی چیزی که با عظمت تو، با مقام تو سازگار باشد. که انسان عالیترین موجودات این جهان است. بزرگترین عظمتهای موجود بعد از پروردگار در همین کالبد کوچک و محدود است. ای انسان بزرگ، سرعت بگیر، مسابقه بده. اما به سوی چه؟ «إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ». سرعتت به سوی مغفرت پروردگار باشد. به سوی آن بهشت برین الهی باشد که همه آسمانها در مقابل آن کوچکاند. همه زمین در برابر آن اندک است. یعنی چه؟
دقت کنید در تعابیر، تعبیرات قرآنی، تا خوب بفهمید. قرآن میگوید تو اگر میخواهی همت به چیزی بگماری، برای تو زمین و آسمان اندک و ناچیز است. همت به چیزی بالاتر از اینها بگمار. ای انسان بزرگ، مغفرت برای تو مهم است. از همه چیز بالاتر مغفرت است و پس از مغفرت، آن چیزی که ارزش و عظمتش از آسمانها و زمین بالاتر است، مغفرت است. ما دیدیم به فلانی گفتیم آقا معذرت میخواهم، یک دشنامی به شما دادم، من را ببخشید. او هم با ناز و کبریا، با خوشاخلاقی و لطفی به هر صورتی گفت: خیلی خوب، صرف نظر کردیم. فلان جا فلان جنایت غیر عمدی انجام گرفته. آدم اطراف آن کسی که صاحب حق است با التماس و درخواست و آقا ببخشید. آقا حسابی درست یا نادرست بریدم. شما رفتی، احترام میکردی، تملقی گفتی، دو جملهای گفتی، کسی را با خودت بردی. نامهی توصیه، تلفنی، گفتند خیلی خوب. این بخششها را که ما دیدیم، خیال کردیم غفران الهی هم از قبیل این بخششها است. فلان کس ظلم کرده، جنایت کرده، گناه کرده، در زمین فساد آفریده و برانگیخته. مستوجب عذاب خداست. داشته است یا توجه توسلی که او کرده است، خدا بگوید خیلی خوب حالا که اینجوری شد. اینها میگویند نه. پاراگراف در مورد معنای غفران هم بنده زیاد صحبت کردم. این است که میگویم صحبت کردم برای این است که شما برادران که غالباً در بحثهای ما بود ید، آنچه را که گفتیم از خفایا و زوایای حافظه بیرون بیاورید. غفران یعنی التیام دادن و پر کردن یک خلاء. خیلی مهم. غفران یعنی التیام دادن و پر کردن یک چاله. مثال بدن شما. بدن شما یک جراحتی برمیدارد. این ران، این بازو، یک جراحت عمیق برمیدارد. این لای گوش از هم باز میشود. اینجا مرهمی به شما میدهند، دارویی میگذاری، ویتامین مصرف میکنی، آمپولی میزنی تا این میجوشد، تا این میتراود، میتراود، میزاید. تا بالاخره همجنس خود را، آن گوشت بدن، آن ماهیچهی بدن، همسنخ خود را کنار خود به وجود میآورد. تشکیلات بدن شما کار میکند. این زخم پر میشود. التیام پیدا میکند. مغفرت از جنس این جراحت است. آسیبی که به دست وارد شده است. چطور این؟ خود سیستم فعال میشود برای اینکه شر را، این نقص را دفع کند. این پوست شما چاک خورده، همه قوا فعال میشود برای اینکه این برش روی پوست را پر کند. مال کدام بدن است؟ مال بدن سالم است. هم نمیآید چرا؟ بدن مریض است دیگر. مشکل خونی دارم. علامت مریضی بدن است. کدام بدنی این چالهای که افتاد را پر میکند؟ بدنی که سالم است. بدنی که زنده است. بدن که در حرکت است، و سلول تولید میکند. مغفرت کار آن بدنی است که دارد سلول تولید میکند. درست شد؟ این التیام پیدا کردن یک زخم را، یک جراحت را در نظرتان نگه بدارید تا تشبیهش کنم و تمثیل کنم به غفران. ببینید غفران چهجوری است.
یک تشبیه دیگری میکنند در مورد روح و معصیت و غفران. روح که این چالهها را پر میکند. بعد باز دوباره در مورد غفران یک بحثی دارند. این را انشاءالله جلسه بعد اول جلسه دو سه صفحه را عزیزانی که کتاب دارند خوانده باشند. عزیزانی هم که ندارند میخرند و میخوانند برای جلسه بعد. انشاءالله با سرعت بیشتری بحث را پیش ببریم. خدا انشاءالله بر توفیقات همهتان بیفزاید. آخر بحث این دعای روزهای آخر ماه شعبان که سفارش شده است: «اللهم ان لم تکن قد غفرت لنا فی ما مضی من شعبان فاغفر لنا فی ما بقی منه» و الحمدلله رب العالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دوازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سیزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...