‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و مصطفی محمد، و طیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی یوم الدین.
این کتابِ «طرح کلی اندیشۀ اسلامی» که برای دوستان آشناست و میدانند که این کتاب برای دوران مبارزات رهبر معظم انقلاب در مسجد امام حسن مجتبی (علیهالسلام) است. انسان واقعاً مشعوف میشود از این نوع نگاهی که حضرت آقا به مسائل دارند؛ یک نگاه کاملاً متفاوت، ابتکاری، خلاقانه و دقیق، با فقاهتی که در روایات فرمودند که شما به روایت اکتفا نکنید، درایت کنید. خیلیها کتاب جمع کردهاند. یک آیه قرآن را آوردند گفتند ایشان این کار را نکرده؛ چون درایت کرده، مطلب را فهمیده، مطلب را پخته و در هر موضوعی که وارد شده سعی کرده که آن واژهای که با آن کار دارد را کالبد شکافی بکند، قرآن و روایت، و یک تعریف جدید و بهروز از این کلمات به ما بدهد. این مدل، به نظرم مدلی است که باز باید احیا شود؛ یعنی بعد از بیش از چهل سال که از این کتاب گذشته، هنوز این مدل غریبه. هنوز ما در ادبیاتمان، ادبیات دینیمان، واژهها را بازیابی نکردهایم. واژهها هنوز با همان مفاهیم کهنه خودش، مفاهیمی که ناظر نیست به حضور دین در اجتماع، ناظر نیست به ساخت تمدن.
آقا وقتی واژۀ غفران را بررسی میکند، ارتباط این واژه را با تمدن اسلامی پیگیری میکند. واژۀ رحمت را وقتی نگاه میکند، میگوید: «این کجای این ساز و کار است؟» «از کجای این تمدن است؟» «رحمت چطور تمدن میسازد؟» در تعبیر خیلی جالبی که «اَطیعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرحَمُونَ» معمولاً ما تصورمان این است که رحمت جانشین کمکاریهاست. میگوید: «کار نکردی؟ اشکال ندارد. رحمت خدا شاملت شود.» نه، رحمت مکمل پرکاریهاست: «اَطیعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرحَمُونَ.» اطاعت بکن تا... این میشود یک فقه فعال، یک فقه پویا. نه منظور فقط مباحث احکام فرعی؛ یعنی فقه نسبت به معارف. هر گوشه از این معارف را که دست میگذارد، از تویش یک جنبشی، یک تحرکی، یک فعالیتی درمیآید. این نگاه حضرت امام است که باز این نگاهم هنوز غریبه و ما چهارشنبه شبها با دوستان بحثش را، حضرات، که داریم، یک کمی داریم آن را واکاوی میکنیم. اینکه اسلام همهاش سیاست است، اینکه از سوی احکام هم سیاست درمیآید، اینکه از توی دعای کمیل هم سیاست درمیآید، از نماز شب هم سیاست درمیآید را، در این کتاب خیلی قشنگ میتوان فهمید. یعنی این سیل، به نظرم این «طرح کلی» باید ادامه پیدا بکند و حتماً استمرارش در خود کلمات حضرت آقا...
آقا! یکی از مشکلاتی که ما داریم این است که آقا را تا حالا مطالعه... آقا را مطالعه کردهایم، ولی حجاب معاصریت یک معضلی است دیگر. یعنی هر انسان فرهیختهای که از زمانه خودش جلوتر است، در زمان خودش فهمیده نمیشود. شهید مطهری در «حماسه حسینی» همین بحث را دارد. ایشان میفرماید که شخصیتهای بزرگ ۵۰۰ سال بعد از رحلتشان شناخته میشوند. ۲۰۰ سال، صد سال، لااقل ۵۰ سال بعد. از سید جمال الدین اسدآبادی یاد میکند و خیلی شخصیتهای «المیزان» ۱۵۰ سال دیگر فهمیده ... علامه طباطبایی را نسلهای آینده خواهند... به نظرم از شهید مطهری نقل شده که امام را ۵۰۰ سال آینده و آقا هم همین. یعنی در زمان خودش نمیگنجد و خیلی جلوتر است. الان ما رسیدیم به آقای ۵۰ سال پیش. یعنی الان داریم «طرح کلی» میخوانیم و میفهمیم ۵۰ سال عقبی. ۵۰ سال پیش چه گفت؟ نمیبینیم الان چه دارد میگوید. الان کجا را دارد میزند؟ الان چه خطی را دارد میبیند و پیگیری میکند. من یک وقتهایی مینشینم مطالعه میکنم، مخصوصاً خطبههای نماز جمعه آقا را. در این سالها واقعاً قابل استفاده است. یعنی مطهری اگر میخواست... هر سری که الان چهارمین دوره است که داریم «طرح کلی» را ... هر سری که مرور کلی کردیم، این را گفتم. این خیلی چیز عجیبی است و اصلاً ماها به آن توجه نکردهایم.
بعد از شهادت شهید مطهری به امام میگویند که آقا! خلأ مطهری در دانشگاه احساس میشود. چه کنیم؟ بعد از مطهری... مطهری را کی شهید کردند؟ اردیبهشت. هنوز کیا هستند؟ بهشتی، مفتح، باهنر، همه اینها هستند. امام چه میفرماید؟ «از طرف من بروید خدمت آسید علی آقا. از ایشان درخواست ممکن است قبول نکند. بگویید که من گفتم. درخواست کنید ایشان بیایند جای مطهری را برای شما پر کنند.» ۲۰ سال تفاوت سنی دارد. آقا و شهید مطهری تقریباً ۲۰ سال تفاوت سنی. امام چه میدید در آقای ۱۳۵۸ که چهل سالش بوده؟ شدیدترین ۶۰ سالگی شهید...
برخی نوشتههایش هست. نمیدانم چقدر با شهید مطهری ... من در اول نوجوانی، خیلی تأکید نمیکنم «مطهری» بخواهم؛ چون فرض من این است – حالا من گاهی شوخی هم میکنم سر کلاس به طلبه میگویم که زیر ۲۰ سال همه اینها را خواندیم – یعنی آقای صفایی را خواندیم، شهید مطهری تقریباً همه آثار اینها که اسمشان... همه آثار صفایی، من شهید مطهری، عرض کنم که مرحوم علامه تهرانی، آیتالله مصباح، آیتالله جوادی، برخی از آثار علامه، علامه طباطبایی، آیتالله نجفی... اینها یادم میآید. بیش از اینهاست. بعضی وقتها یادم میآید... یکی فلانی را هم کامل خواندم... یکهو به مناسبت اینها. تقریباً همهشان قبل ۲۰ سالگی - علامه طباطبایی - مسلمانی باید تا قبل ۲۰ سالگی اینها را خوانده باشد؛ ولی کتاب «طرح کلی» از آن کتابهایی است که بعد ۲۰ سالگی باید نشست و آن را گفت: یعنی همه آنها را بخوان و بعد در کلی صحبت بکنیم. که این... «المیزان» و «طرح کلی»، قشنگ فضایش مشخص است که متأثر از فضای فکری علامه و «المیزان» است. یعنی بابی که علامه باز کرد در فهم معارف، مشخص است که آقا متأثر از این است و خودشان جاهای مختلفی فرمودند ما تا «المیزان» نخوانده بودیم، انقلابی نشده بودیم. وقتی «المیزان» خواندیم، انقلابی... غرض اینکه آن فضای فکری که مطهری "پاره تن امام"، علامه طباطبایی در فقدان او گریه میکند، امام در آقا میبیند.
ما به عنوان یک شخصیت استراتژیک این شکلی، استراتژیست و ایدئولوگ، معمولاً به آقا نگاه نمیکنیم و او را رمان، یک شخصیت سیاسی که خوشفکر، خوشذهن، خلاق، مدیر و بلد است... اینها را نگاه میکنیم، ورای از همه اینها یک شخصیت... یعنی شهید مطهری که خمینی هم بود، علامه طباطبایی هم بود، بهشتی هم بود، هاشمی رفسنجانی هم بود. آقای صفایی تعبیری دارد. میگوید که: «زرنگی هاشمی و مدیریت بهشتی هیچکدام به بصیرت...» حالا عین تعبیرش را باید پیدا بکنم، در «نامههای بلوغ» در پاورقی هم هست. «مملکت را پیش نبرد، غیر از آن سعه صدر و روح بلند امام.» نه زرنگیهای هاشمی، سیاستورزی ایشان کار را پیش برد، نه آن مدیریت بهشتی. آنی که انقلاب را پیش برد، امام بود و «بوسهی سرد»، حالا باید ببینید. امام قریب به ۸۰ سالگی رهبر میشود. آقا قریب ۵۰ سالگی. تفاوت ۳۰ سال فاصله سنی. و امام باز چه میدید این مرد را که او را برای رهبری شایسته... اینها همه جای فکر دارد. ما در مورد آقا جا دارد بنشینیم همایشها بگیریم، کنگرهها بگیریم. البته بیگانهها و بیرونیها بیشتر میفهمند و بیشتر رصد میکنند. در لبنان چندین همایش خوب گرفته شده. ما هنوز مثل قلهای که در دامنهایم و نمیبینیم عظمتش را، از بیرون بهتر دیده.
آقا! واقعاً اینطور است. من دارم میگویم که این کتاب را با اشتها بخوانید، با ولع. این کتاب، کتابی است که نه سید علی خامنهای کتاب را ساخته، این کتاب سید علی خامنهای را ساخته. اینطور است به این کتاب. این کتاب خود آقا فرمودند. در مقدمه کتاب به نظرم هست. فرموده بودند که این کتاب، کتابی بود که این بحثهایی که ما کردیم، آدم میساخت برای انقلاب. اگر پیدایش بکنم، میفرمایند: «این سخنرانیها منبع خوبی برای مچگیری ماست. در آن سخنرانیها راجع به توحید، امامت، ولایت، نبوت و سایر مباحث اساسی الان هم آنها را تأیید میکنم. اینها پایههای فکری برای ایجاد یک نظام اسلامی بود. اگرچه ما آن موقع امیدوار نبودیم که نظام اسلامی شش، هفت سال دیگر محقق شود. میگفتیم اگر ۵۰ سال دیگر هم ایجاد نشود، بالاخره پایههای فکریاش اینهاست. آن کار جهت دادن به فکر نسل جوان آن روز، نیروی انقلابی تراز انقلاب با درک عمیق از معارف قرآن که این هم باز یکی از معضلهای ماست. آدمهای انقلابی جوششی زیاد، ولی فهمی از معارف ندارد. نمیفهمد الان شرایط امروزمان کجای تاریخ است. ما یک آدمی را میخواهیم در عرصه سیاست، در عرصه مدیریت، در عرصه کنشگری سیاسی اجتماعی که مختصات را بفهمیم، بفهمیم الان کجاییم؟»
آقا بیاید بگوید: «شب ابیطالب نیستیم. الان در موقعیت خیبریم... فلانی...» باز آقا بیاید. خیلی پیش آمده دیگر. پیچ شرایط را جوری نشان دادند. آقا آمده تطبیق با وضعیت دیگری. بفرمایید کی صلح حدیبیه است؟ بفرمایید کی پشت در خیبریم؟ بفهمد کی موقعیت امام مجتبی است؟ بفهمد کی موقعیت مثلاً امام صادق (علیهالسلام) و مانند این. شرایط تاریخی را خوب بشناسد. آن کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» ایشان که باز از این جهت بینظیر است. آن کتاب «دو امام مجاهد» ایشان باز از این جهت بینظیر است. یک فهم دقیق و عمیق از سیرهی اهل بیت و تاریخ اهل بیت. اینجا را در بحثهای قرآنی و روایات انسان میبیند و بحثهای تاریخی. البته آنجا در بحث سیره آدم میبیند. اصلاً متفاوت است با زمانه خودش. یعنی مشخص است که یک نسل، دو نسل، بلکه ده... حوزههای علمیه باید حالا حالا بدوند تا بفهمند او دارد چه میگوید و چه میفهمد.
یک نکته بسیار مهمی بود که چون همیشه تأکید کردیم، تأکید میکنیم. امیدوارم باز منجر نشود به اینکه یک جلسات دیگری یک وقت دیگری راه بیفتد و مجبور بشویم باز جلسه اولش از این حرفها بزنیم که یک عده را مشتاق بکنیم به شنیدن این حرف. امیدوارم که این جمعی که شروع به مطالعه کرده، مثل سه جمع قبلیمان نشود و استمرار پیدا بکند که اگر خدای نکرده این جوری بشود، من دیگر در مشهد این کتاب را میبوسم و میگذارم کنار؛ چون دوستان بیشتر، آن هم که ... چیز بود، تأکید بود... دوستانی بود که خارج از مشهد بودند، از طریق فضای مجازی، شهرهای مختلف، از جنوب و غرب و مرکز و فارس و قم و جاهای مختلف میگفتند ما این بحثها را پیگیری میکنیم. بعضیها میگفتند ما خودمان حلقههای این را داریم؛ یعنی بحثهایی که میشنویم و میرویم در حلقهها ارائه میدهیم. یک بخشی از آن انگیزهای که ما داشتیم، همان دوستان بودند که پیگیر بحث بودند. گفتند: «آقا! هیچکس هم نیست، شما ادامه بده بحث را برو پی...» ولی خب، فضای جمعی و خصوصاً دوستان هم گفتند قرار است که فضایمان، فضای گفتوگو باشد؛ یعنی هر مطلبی که مطرح میشود، دوستان نظری دارند، مصداقی در ذهنشان است، تطبیقی میخواهند بدهند، همه اینها طرح شود. یعنی جلسه، جلسه فعالی باشد و دیالوگ باشد، مونولوگ نشود.
یک نکتهای که اول در این کتاب مطرح میکند، که باز این بحث ما چون قبلاً داشتیم، ولی مجدداً میگویم برای دوستانی که تشریف نداشتند: «أَطیعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرحَمُونَ.» آقای خامنهای تفاوتی بین عالم اسلام و رهبانیت مسیحی میگوید که این فعال است و آن منفعل. رهبانیت و راهب مسیحی از جامعه فاصله میگیرد که آلوده... رهبانیت ابتدایی. قرآن در مورد مسیحیها تعریف کرده و «وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا» قرآن از مسیحیها خیلی تعریف، دو بار لااقل تعریف درست حسابی کرده. یکی این آیه است. میفرماید که: «ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَىٰ آثَارِهِم بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ» ما بعد از این انبیا عیسی بن مریم را فرستادیم. «فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً» در دل کسانی که از او تبعیت کردند رأفت و رحمت. مسیحیها اهل رأفتند، اهل رحمت. تعاملشان خوب است. میسازند. عناد و تضادی ندارند. دو تا ویژگی را تعریف میکند. یک ویژگی را هم میگوید، ولی تأیید آنچنانی نمیکند. میگوید یک رهبانیتی هم دارند که البته من ننوشتم «این رهبانیت را هم یک جوری تعریف کرده.» یعنی اینی که از جامعه فاصله گرفتن. من از آنها اینجور فاصله گرفتنی را نخواستم، ولی خود همان هم باشد یک لطافتهایی پیدا بکند. «ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ» بعد قرآن جای دیگر میفرماید که بین مسیحیها و یهودیها: «إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» ولی کسانی که به شما خیلی نزدیکاند: «وَأَشَدُّ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوٓا۠ ٱلَّذِينَ قَالُوٓا إِنَّا نَصَٰرَىٰ» مسیحیان. «وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ» خیلی آیه زیبایی است. رعایت روانشناسی و... برای کار فرهنگی آدم میفهمد روی چه شخصیتهایی، مخاطبشناسی و اینکه سرمایهگذاری را روی کیا بکند. میفرماید که شما با یهودیها کار نداشته باشید. آنهایی هم که شریک استراتژیک یهودیانند، با آنها هم کار... خیلی شما سرمایهگذاریتان روی مسیحیها باشد. مسیحیها لطیفاند. چرا؟ چون: اولاً که فضای معنوی اینها، فضای کشیک... کشیش و کشیک... کشیشها... کشیک نه، کشیک مال حرم است. کشیشها... فضای کشیشها، فضای معنویشان، فضای فاصله گرفتن از دنیاست، هرچند من این معنویت را اینجور تأیید نمیکنم. ولی خود همین خیلی... یعنی رقابت برای این هتام دنیا ندارند. خود این یک لطافتهایی میآورد. من این را استکبار هم ندارم. متکبر نیستند مسیحیها. مسیحیت صهیونیستی الان فرق میکند. ترامپ هم مسیحی است. بوش هم مسیحی است. اینها را کار نداریم. مسیحیت خالص کلیسایی. نه مسیحیت سیاسی که ذیل صهیونیسم تعریف شود. مسیحیت کلیسایی، آن آداب و آن احکام و آن ازدواج توی کلیسا و آن غسل تعمید و آن مسائل، یک لطافت برای آدم میآورد. شما با آنها ببندید. با آنها رفاقت بسته. این تأیید جان این کشیشها از مسیحیان است. یعنی آن فضای کشیشها را اینها اثر گذاشت. نه دنیا. فاصله گرفتن بخش ازدواج بد است، ولی اینکه دنبال درآمد و پول و فلان و این حرفها نیستند. از این ماجراها دارند بخش دیگر... غرض اینکه عالم اسلامی با راهب مسیحی تفاوتش این است. او فاصله میگیرد که آلوده نشود، اما عالم اسلامی رهبانیت ندارد، گوشهگیری ندارد، فرار ندارد. عالم اسلامی میرود برای نجات.
«مرابطون» «مرابتوا هاده الامه» خیلی قشنگ است. «علماء شیعتنا مرابطو هاده الامه» عالمان شیعه مرزدارانند. ببین! تعریف روایت پیغمبر از عالم را مرزدار. مرزبان ایستاده، رصد میکند، میزند. در روایت دیگر دارد که اینها مدافعاً در برابر سگها. وقتی عالم از دنیا میرود، مفصل است که روح او را با چه احترامی وارد ملکوت میکنند و ملائکه میآیند و انبیا میآیند و اینها و میگویند «المدافعُ عن ایتامِ شیعتي من الکلاب.» یک همچین... «أنت کنتَ تُدافِعُ عن أمتنا من الکلاب.» بلکه تو کسی بودی که در برابر سگها از امت ما محافظت کردی. به تعبیر، تعبیر هجوم. عالم اسلامی کسی است که مهاجم و مدافع مرزدار. یک تعبیر فعالانه است، نه تعبیر منفعلانه. خودش از همه چیز کشیده کنار، کاری به کار هیچکس ندارد. اولین نقطهای که اصلاً آقا، دارد درگیر... سال ۵۱ دارد این حرفها را میزند. من ۵۱، ۵۴ این حرفها مال آن موقع است. آن هم حوزه مشهد به نسبت قم متفاوت بوده. خیلی آن موقع این حرفها مطرح بوده که آقا! عالم اسلامی عالم در صحنه است. عالم مبارزه. عالمی است که تفنگ از دستش نمیافتد. خطیب نماز جمعه کسی است که باید تفنگ دستش باشد. کاراکتری است که پیغمبر ساخته از یک عالم. الان اینها بد است دیگر. این تصویری که یک عالم تفنگ دستش باشد، خیلی زشت است. قلم دستش است بیا...
تصویر صوفیانه است که کشکول و طبرزین دستش است. تصوری که ما از اهل بیت پیغمبر… ما یک کتاب دستش است. امیرالمؤمنین هم که حالا دیگر از آنور هم افتادهایم، یک شمشیر با یک شیرِ یوقور. به قول یکی از اساتید ما میفرمود که دوست دارم یکی یک عکس از امیرالمؤمنین بکشد، حضرت بیل دستش. آن تصویری که در ذهن من است این است. بیل و کلنگ. اول ستارهدارت میکند به جرم توهین به اهل بیت. استخراجت میکنند جایی که... پس اینها با هم مسلمان بودن و مسئول بودن. این واژهسازی ایشان هم که آقا ادیب است، واقعاً از جوانی در او دیده میشود. نوع تولید ادبیات را ببینید دیگر. مسلمان بودن و مسئول بودن لازم و ملزوم است. سعی میکند غریق را، وبا زده را، بیمار را نجات بدهد. نگاه پیامبر این است، طبیب. یعنی تعریفی که امیرالمؤمنین از پیامبر دارد، طبیب دوار. یک پزشک سیار. یکی از آقایان قم، خدا رحمتش کند. ما اول که رفتیم قم، رفتیم یک دور همه آقایان را دیدیم. خدا امواتشان را بیامرزد و احیایشان را زنده کند. یعنی زنده... بعد رفتیم یک دور همه آنهایی که بودند را دیدیم. بعد آمدم به رفقا و اینها گفتم که دو نفر دل بردند از ما درس. یعنی جلسات این دو بزرگوار از اساتید آشنا. بعضی چیزهایی که دیدیم همینها بود. خدمت یکی از آقایان رفتیم. جز مراجعی بود که خیلی مشهور نبود. بعد به ایشان عرض کردم که آقا! ما داریم در کرج کار فرهنگی میکنیم. تشریف میآورید، یک سخنرانی برای شما بگذاریم؟ عصبانی شد. گفت: «مگر من فقیه سیارم؟ من مجتهد سیارم. من اینجا مینشینم مردم...» بگویم شوخی دارم؟ جدی دارد میگوید با عصبانیت. بعد دیگر خدمت ایشان نرفتیم. بعد چند تا از آقایان دیگر دیدیم که آره این فقیه سیار. خب، پیغمبر فقیه سیار بوده. عاشق غلامرضا فقیه خراسانی که آقای بهجت خیلی از ایشان تعریف میکردند، کتاب ایشان را بخوانید. یکی از بهترین کتابهایی که در شرح علما نوشته شده، همین کتاب شرح حال شیخ غلامرضا فقیه خراسانی است. اگر اسمش را یادم بیاید... «بر قلۀ پارسایی» که نیست. حالا کتابش را آوردم اینجا، اسمش الان یادم نیست. عرض کنم که کتاب قطوری، شش، هفتصد صفحه است. آقای بهجت میفرمودند که: «ما روز قیامت اگر با ایشان ما را قیاس بکنند، چه میخواهیم جواب بدهیم؟» برمیداشت، نان خشک و ماست چکیده، سوار الاغ میشد، تک و تنها میرفت روستاهای اطراف یزد. اصالتاً مال خراسان بود، رفته بود آنجا، در حد مراجع یک فقیه. من خیلی دوست داشتم ایشان را ببینم. وقتی ایشان را دیدم، او را فوق آنچه دیده بودم یافتم. «روز قیامت اگر ما را با ایشان مقایسه بکنند، چه جوابی داریم؟» همه روستاها رفته. روستاهایی که سه تا خانواده فلانجا هم روستا است. گفتند: «پشتمان کو؟ سه تا خانوار زندگی میکند.» گفته بود: «من رفتم.» سوار الاغ میشد، میرفت آنجا. تک تک اینها را مثل دکتری که ویزیت میکند، مسائلی که بوده، آن موقع. حمدت را بخوان، صورتت را بخوان، نمازت چه شکلی است؟ اصول دینت چیها است؟ قرآن چه شکلی میخوانید؟ تک تک اینها را درست میکرده. میرفته روستای مشهد، آمده بود. میخواسته زیارت برود. گفتند: «آقا! این روستا مثلاً سمت تربت است. آنجا یک جایی هست. میشود سخنرانی کرد؟» قبل اینکه بیاید توی حرم، از همانجا جلوی حرم سوار الاغش میشود، راه میافتد. میگویند: «آقا! یک زیارت میکردید.» ایشان فرموده: «امام رضا زائر نمیخواهد، نوکر امام رضا نوکر... زائر زیاد دارد، نوکر ندارد.» امام رضا نو... نگاه این عالم، یک عالم تراز. عالم اسلامی این شکلی است. احساس دغدغه دارد. شب خوابش نمیبرد از مشکلات مردم. شب خوابش نمیبرد از انحرافات.
من کم دیدم آدم این شکلی. یکی دیدیم حاج آقای قرائتی بود. خدا به طول عمر حاج آقای قرائتی، «سر» میگفت که: «دانشگاه امیرکبیر سالیان...» دانشگاه هنر امیرکبیر که بودیم. «حاج آقا! من یک شبههای دارم.» عالم دینی. همه ما باید این حس را داشته باشیم. یک مسلمان و مسئول این دو تا با هم ملازم. این مسئولیت این است. «من شبهه دارم.» گفتم که جواب بده. حل. قرآن دارم الان پای تختم. خلاصه گفتم این... الان میاندازد عقب.
یک جوانی شبهه دارد. گفت: «کجاست؟» سپردم به این مسئولین، نگهبانان اینها. «من توی جلسهام دارم صحبت میکنم. این جوان هر وقت آمد به من اطلاع بدهند. من بیایم بیرون.» گفتم: «خبرم کنید.» منتظر. «همین الان فکر کرد.» گفت: «من شبههای ندارم. شبهه برطرف شد.» آخوند واقعی هم دارید. خلاصه برطرف. آدم مسئول با دغدغه. خانواده ایشان گفته بود که: «به ندرت پیش میآید که ما ایشان را توی خانه ببینیم.» حالا این برای ماها دیگر این بخشش درس نیست که بگوییم آقا ما دیگر آره ننه و بابا و زن و زندگی همه چیز را زدیم و مشغول کار فرهنگی. کارهای فرهنگی در خانوادههای دیگر...
این حس مسئولیت، این حس بیخوابی، این حس بیتابی. یکی از آقایان گفتش که من مرحوم حاج آقا صفایی حائری را بردم دانشگاه صنعتی اصفهان. خیلی برای من جالب بود. این خیلی درس. میگفت که: «توی خوابگاه برای ایشان اتاق گرفتیم. به دانشگاه گفتم هر کی سؤالی دارد بیاید بپرسد.» اول صبح من بهشان گفتم شما میدان ۷۲ تن زودتر آمده توی سرما نشسته با اتوبوس. پا شدیم با هم، دانشگاه و یک سخنرانی کرد. دانشگاه خیلی خوششان آمد. رفتیم خوابگاه. عصر که ایشان آمد توی خوابگاه، متصل این دانشجوها آمدند سؤال و صحبت. تا نصف شب شد. گفتم: «دیگر الان برای نماز شب دیگر وقت میگذارد.» دیدم نیم ساعت مانده به اذان. گفت: «کسی نمانده سؤال داشته باشد؟» گفتم: «چرا، یکی دو تا دیگر هستند.» گفت: «بگو بیایند.» نماز شب ببین نماز شب غذا دارد؟ شبهه این جوان غذا ندارد؟ چند تا از کتاب... «اگر به من بگویند در کوچهی پایینی امام عصر ایستادهاند و میشود ایشان را زیارت و الان یک جوانی بیاید از من سؤالی داشته باشد، شبههای داشته باشد، من این را به او ترجیح میدهم.» چون یار میخواهد. نه. بعد میگوید: «مالک خیلی دوست داشت علی را ببیند، ولی دید بار علی روی زمین مانده. برای همین گذاشت، رفت مصر که کار علی را انجام بدهد. نه اینکه بنشیند، بر و بر نگاه بکند.» علی از این آدمها نمیخواهد بنشیند، مات و مبهوت نگاه بکند: «وای تو خوبی، عاشقتم، نوکرتم.» بار را بردار.
این تصور یک عالم است. عالم مسلمان این شکلی است. گاهی ما تعریفهایی که از علما میکنیم، به یکی از رفقا گفتم بعضی از اینها غیبت است. نباید باشد. «در حالات فلان عالم نوشتهاند که ایشان این قدر مشغول کارهای علمی بود، نامههایی که میدادند پهلو... بعد شش ماه نامهها را درآورد.» دیگر فرصت کرد بزرگوار که بعضی نامهها را بخواند. «از خوبهای سرشلوقی بوده. ایشان وقت نداشته مادرت یک ماه پیش از دنیا رفت. بابایش شش ماه پیش از فوت... زاییده، پول ندارد.» غیبت است. به عنوان کرامات داریم مینویسند اینها. «این قدر مشغول این کارها بود اصلاً جواب بعد شش ماه نامه.» خلاصه، یک نکته مهمی است که عالم مسلمان مساوی با... یعنی نه عالم، اصلاً مسلمان. مسلمان مساوی با مسئول.
یک کتاب «مسئولیت و سازندگی» خود مرحوم آقای صفایی حائری را خیلی سفارش میکنم که بخوانید. این کتاب مال جوانی ایشان بوده؛ یعنی در تایم ۱۸ تا ۲۰ سالگیشان این کتاب را نوشتهاند و کتاب فوقالعادهای است، مخصوصاً بخشهای آخرش که بخش شخصیتشناسی است. با شخصیت بیتفاوت چهشکلی برخورد کرد؟ مغرور چهشکلی برخورد کرد؟ ناامید چهشکلی برخورد کرد؟ تک تک اینها را گفته. با هر کدام از اینها چه مدل برخوردی باید داشت. خیلی کتاب قابل استفاده.
میفرماید که عالم با تقوا، دارای تقوا. یعنی آن تجهیز لازم را، آن زره لازم را در مقابل آسیب گناه، وطن... میپوشد و وارد منطقه گناه میشود. نه از گناه فرار میکند، از گناه فرار فیزیکی نمیکند، فرار قلبی میکند؛ یعنی مبارزه میکند. در عرصه وامیایستد، با گناه مبارزه میکند. مثل حضرت لوط. حضرت لوط با گناه چهشکلی فرار کرد؟ خیلی جالب است. خیلی اینها درس است. نه تنها نگذاشتند بروند. مردم میگفتند: «بیرونش کنید.» خودمان میرویم دیگر. آقا! فضا خوب نیست. جو مساعد نیست. «شهر ما رعایت نکردهاند.» یک مشت آدم الوات به معنی دقیق کلمه. حضرت لوط را گرفتن. این پیغمبر چقدر مظلوم است که کار آنها را به اسم این پیغمبر. لوتی را از این پیغمبر اسمش... چون لوط به معنای تماس، تماس نزدیک. بعد عرض کنم که این پیغمبر بین این جماعت میگوید: «غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» وقتی ملائکه آمدند بروند اینها را عذاب بکنند، گفتند: «ما فقط یک خانه سراغ داریم.» بین زنشم نه. بچههاش، دختر حضرت. بعد اینها خیلی درس است برای ما. در سوره مبارکه هود این آیهی مهم... مهمان میآید. این ملائکه به شکل بشر میآیند. زن لوط میرود بالا، گرا میدهد به اینها که: «برای لوط مهمان آمده. چند تا ترگل مرگل آمده. خبر نمیدهی؟ سهم داریم از اینها. مهمانها را رد کن بیایند.» حضرت لوط با اینها درگیر میشود. بعد میفرماید که: «ای کاش من یک قدرتی داشتم، میتوانستم با شما درگیر بشوم.» عالم این است. «أَوْ آوِيَ إِلَىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ» من یک قوتی داشتم یا یک مرکزی بود که از من حمایت بکند. یک جمعی بود از من حمایت بکند. من با شما درگیر میشدم. شما را میکشتم. اینها گفتند: «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ» این آدمهای پاکیزه و پاستوریزه را از شهر بندازید بیرون. گفتند: «بیرونش کنید.» بیرون نرفت. بعد ببین اینجا دیگر اوج ماجراست. برمیگردد میگوید که: «آقا! شما مگر دنبال این ماجراها نیستید؟» حالا خیلی حرف است. «من دختر دارم.» به جای این کثافتکاری به دختر من متوجه شوید. چقدر آدم باید از خود گذشته باشد؟ چقدر ایثار؟ تا آخر. هر آنچه داری از سلاح و تجهیزات توی میدان نگه دارید. من این را هنوز دارم. بزن، بکوب است. مخصوصاً میرویم که به خاطر ما کنترل بکنند. حضور داشته باشی توی آن عرصه. این نگاه امام این است دیگر. یک وقتی بالا... آن ایامی که دهه دوم محرم از امام این را خواندم. امام به شهید سعیدی میفرماید که: «آقای سعیدی! برای چه مسجد گذاشتی رفتی؟» دوستانی که بودند. آقای سعیدی گفته: «آنجا تحت فشار بودم و توهین و فلان و اینها. گذاشتم، رفتم.» امام فرمودند: «من هر جا فشار بیشتر باشد.» تفاوت نگاه. باید بدانیم یعنی آن کادرسازی، آن جمعی را که آدم باید هماهنگ بکند. بالاخره پیغمبر هم برای تأثیرگذاری سه سال توی غار بود دیگر. «ترک مجلس» اثرش بیشتر است. گاهی حضور در مجلس... من میدانم با این لباس توی مجلس باشم، بیشتر مراعات میکنم. پس حضورم بیشتر به درد میخورد. به خاطر حضور ما مراعات میکنند؟ بله. پیغمبر هم سه سال طول کشید، کادرسازی کرد در خفا. بعد آمد تبلیغ علنی کرد. نه اینکه همان اول شمشیر بکشیم، تا آخر میایستیم. شنونده باید عاقل باشد. توی میدان باید بمانی؛ یعنی با لوازمش، با مؤلفههایش، با ابزارش، با شرایطش.
«جمیلاً» از اینها فاصله. یک مدتی خود مرحوم صفایی خیلی در مورد این قشنگ بحث میکند. میگوید این «هجرت جمیل» یعنی برو فاصله بگیر. با قدرتمند... پیغمبر از مکه گذشت، رفت مدینه. خیلی بدین. اصلاً خوشم نیامد. گمشید. مکه را فتح کرد. بعد همان ابوسفیانی که داشت پیغمبر را میزد، افتاد به زانو. تشکیلات هم مهم است. شما برو جایی که میتوانی تشکیلات بسازی. خیلی دیگر مخلصیم. از همان اول سوخت میدهیم. اینجا دو نفر نمازگزار بیشتر... خب برو آنجا ۵۰ نفر. «ما به خاطر خدا میآییم. این حرفها چیست؟ دو نفر و ۵۰ نفر.» دیدم به من میگویند: «آقا این حرفها... مگر شما به خاطر خدا نمیآیید؟ بین دو نفر و ۵۰ نفر چه فرقی میکند؟» آقا! یک صحبتی دارند. اول رهبریاش. بفهمند که این حرفها را بگذارید کنار. به خاطر یک نفر و دو نفر الان فضای بعد از انقلاب است. آنی که قبل انقلاب بوده، مال اصل طاغوت بوده. بعد عمرت را میگذاشتی یک نفر. الان من میلیونی هدایت کنم. نه، ما در فضای مجازی فعالیتی نداریم. فحش بخوری دیگر با اسم مستعار مینویسی. دیدم که میگویم. زیاد دیدم در رسانه. «الماشالله!» وقتی که وقت پز دادن، اسم خوب درمیآید. وقتی که جای هزینه دادن، فحشخوریاش ملس است. یکی از رفقای ما معمم شده بود. بچهها: «فحشخوریاش خوب است یا نه؟ برم توی خیابان؟» یعنی بدانی که این فحش دارد. با این در عین حال بگویی آنجا میشود اخلاص. بدون هزینه داری بگویی، بعد میشود اخلاص. من که فقط وقتی چلو مرغ و پلو و سروصدای... هستیم. معروف است دیگر. یا حسین میگویند، برو قیمه میدهند. شله میدهند. هر وقت یا علی میگویند هل دادن است. یا حسینها را هستیم. دارند شله میدهند. وقتی شلهها هستیم... موقع کارهای بچهها توی همین هیئت و مجموعه خودمان، همیشه دلشان پر است. سوراخ دیوار دارد، آدم درمیآید، دارد میچکد. یک آدم دارد میچکد. موقع بنر زدن و تبلیغات و اینها که هست، به طرز عجیبی همه کار دارند. خریده بودیم. بعد میرفتیم اکو را سوار میکردیم. سیاهی میزدیم. میکروفون وصل میکردیم. باند را میگذاشتیم. میشستیم. قرآنش را میخواندیم. سخنرانیش را میکردیم. مداحی یادم میآید. میدادیم، جمع میکردیم، میرفتیم. دانشگاه خیلی خوبی. الحمدلله. فرار کردن از کشور اخلاص بالا بوده. آخه یکی از رفقای اهل سنت آمده بود. با صحبت میکند از همین دانشگاه. یک مدت باهاش ارتباط گرفتیم. یک کتاب معرفی کردیم. کتابهای... اینها را بخوان و اینها. به زعم خودمان داشت نزدیک میشد. فضای فکریش به تشیع. «فلانی خبر داری؟» گفتم: «نه.» تا پیغمبر خودش آمده بود. تصویر نفس ما در صحنه باشیم. آدم مسئولیت یعنی این. تقوا مقدمه وسیلهای برای پیروزی است یا نه؟ میبینند که خیلی آسان وسیله پیروزی است.
اصلاً جامعه را با تقوا میشود اداره کرد. جامعه با تقوای نیست. این که ول کنی بری، «ولش کن آقا! اینجا آلوده است. ولش کن.» «قوه قضائیه خیلی سخت است. ولش کن قاضی شدن.» من به یکی از طلبهها دیروز آمده بود شنبه دفتر ما. طلبههای درسخوان خیلی خوب از بچههای قم بودند که درسشان با این قضاوت کار کن... فقط کوبیدن قضاوت برای طلبه. «وضعیت مملکت صلاحیت ندارد.» دانشگاه میخواند کجا؟ استاد اخلاقی که او میبیند، فضای معنوی که او میبیند، خیلی از سبک زندگی. اصلاً لایفاستایلی یک طلبه با فضایی که یک دانشجوی حقوق مثلاً دارد. بعد طلبه را هی نهیش کردم: «نریا، قاضی نشیا، دو سوم دینت میرود. فلان میشود.» امام جماعت بشوی کل دین میرود. «جماعت نشو. جایی نرو. قضاوت نکن. حرف نزن. بین مردم نرو.» اینش آخه، آنش... این گناه دارد. این لغوست. این فلان میشود. «یک وقت خدای نکرده نگاهت بیفتد. میخواهی چکار کنی؟» آدم و آدم باشد. من پول دیگر آدم را گول میزند. آدمی که اینجوری است. خب، همین حضرت زهرا (علیهاالسلام) قرآن است. پیغمبر به اینها گفتش که: «بریم جنگ تبوک.» جنگ تبوک، جنگ با روم بود. سختترین جنگ هم ۸۰۰ کیلومتر راه رفتن این و جنگ بسیار فرسایشی. پیغمبر به اینها فرمودند که: «بیایید بریم جنگ تبوک.» اینها چه گفتند؟ «فتنه نندازید.» مفسرین گفتند که منظورشون این بود. گفتند جنگ تبوک چون با رومیها است، رومیها دخترهای خوشگل دارند، وضعمان خراب میشود. آیه قرآن نازل شد: «أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» در فتنه افتادی درمیروی به خاطر یک چیز این شکلی؟ خود همین در رفتن اصل کفر است. «تو از چی میترسی؟ از کافر شدن میترسی؟» اصل پدر جد کفر همین است. «مملکت را ول کردیم و صدا و سیما که اخ، رسان هم که فلانه. شهر هم که اینجور است. پول هم که آنجور است.» او همین کار خودمان. اینجا با دو نفر اخلاص کامل. آدم ندارم. توی غار که همه خوباند. وقتی میخواهد مملکت بدهی دستش، همه زوارشان در میرود. بعد خواجه ربیع بزرگوار. میآمدم خدمت امیرالمؤمنین.
«آقا! ما را بفرستدی اینجا بریم عبادتمون رو بکنیم.» «برو مشغول عبادت.» وقتی جنگ میشود، درگیری میشود، فحش خوردن دارد. بعضی خیلی لطیفاند دیگر. «نه، من دیگر نیستم. اینجا هر سه همین است. یک کلمه حرف بزنی، ترندت میکنند. فضای مجازی پدرت را در میآورم. رحم نمیکنند. تازه اولش است. ساده است. ننه و بابا و زن و بچه و فک و فامیل به هیچکس رحم نمیکنند. ترور شخصیتی، ترور فیزیکی، ترور بیولوژیکی از این کوفتهایی که آمده. الان دستگاه ابلیس، وقتی درگیر بشوی، همین است.» امام حسین (علیهالسلام) هم چوب کردن توی لانه زنبور. گوشه بنشیند یک عالم مقدس پاک. اعتبارتون مهم است. آخه بعضی دیدم از بعضی آقایان. حالا اینها درد و دل است دیگر. بعضیهاش. طرف یک فقیه وارسته بزرگوار. بعد میگوید که: «طلبهها توی مسائل سیاسی ورود نکنند. اعتبار روحانیت آسیب دیده. ما ورود در این مسائل کردیم. قبل انقلاب اعتبارمون بیشتر بود.» من یک مقاله بعد یک سال پیش بود. یا دو سال پیش بعد مقاله منتشر کردم. بعضی از خاطرات. گفتم شیخ عباس قمی را سوار اتوبوس کرده بودند. اتوبوس پنچر شده بود. ملت ریخته بودند، زده بودند. «ما شیخ سوار کردیم ماشینمون مشکلدار شد.» شیخ عباس قمی. امام میفرمود: «من بغل جاده وایستادم.» ماجرای قم از قم که امام تهران میرفت. «ماشین سوار نمیکرد.» آخوند، شما اعتبار الان را قیاس بکنید با اعتبار قبل انقلاب. حرف غلط که هیچ. بعد استدلالش به اینکه شما ورود کردی توی مسائل. اتفاقاً الان اگر ورود نکرده باشند، درد مردم حرف نمیزنند. ماجرا با علما باشند. حرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) این است که خدا اقرار گرفته در نهجالبلاغه است. اقرار گرفته از علما که سکوت نکنند، هلاک ظالم بر شکم سیری ظالم سکوت نکنند.
خدا از علما اقرار گرفته. خیلی تعبیر. بعد همه شخصیتهای فرهیخته نخبه علمی همین است. بعدش هم میفرماید که شما نخبهها همینید. شما توی مسائل سیاسی باید ورود بکنید. دانشجوها هم همین. عالم خدا ازش عهد گرفته. میفهمی؟ حالیته؟ میبینی باید حرف بزنی. اعتبارم زیر سوال میرود. شخصیت علمی برجسته مغزشان را حلوا، حلواش کنند. پیامبر اکرم را سنگباران کردند. اعتبار زیر سوال نرفت. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شمشیر روش کشیدند. امام حسین (علیهالسلام) را به شهادت رساندند. همه اهل بیت این همه تبعید کردند. ما یک کلمه بگویم: «حاج آقا! کلاستان امروز بابت فلان موضعی که گرفتید تعطیل است.» به شخصیت علمی ما جسارت شد. ما باید همان علمیِ خودمان را داشته... لوط شمشیر بکشد، بگوید: «من تا آخر وایستادم. من از این کوتاه نمیآیم.» تعریف ما کلاً فرق میکند. تعریفمان از علم، از کار فرهنگی، از اعتبار اجتماعی.
این کتاب «طرح کلی اندیشۀ اسلامی» را برای چه میخواهیم بخوانیم؟
یک تعبیری دارد یک آقایی سید محمد روحانی. یک کتابی دارد. من کتاب را توصیه میکنم. توصیه اکید. بخوانید. «ایستاده در باد». کتاب قدیمی هم است. مال دهه ۷۰. سید محمد روحانی. تفسیر سوره مبارکه احزاب. به نظرم ۶۰۰ صفحه شاید بیشتر. من کم پیش میآید پای کتابی بال بال بزنم که این چقدر قشنگ! خط به خطش از من ساعت برد و خیلی کم پیش میرفتم توی این کتاب. «ایستاده در باد». الان هم پیدا نمیشود. من به رفقا گفتم. به طلبههامون گشتم بودم، پیدا نکردم توی اینترنت. چاپ تهران سال ۷۸. اینها بحثهای ایشان بوده. ناظر مسائل روز گفته بود. یک تعبیری دارد فوقالعاده است. تعبیر خیلی امروز. به چه مناسبتی صبح یاد این تعبیر ایشان افتاده بودم. میگوید که: «مشکل منافقین و کفار در این نیست که مثلاً اهل عمل نیستند. منافقین که نماز میخوانند، روزه میگیرند. خیلی از این تنسکات را هم... دارند. مشکلشان این است که کبریهای غیرالهی دارند. کبری دختر ماره؟ رفته بود توی حمام زنونه، همه ترسیده بودند. گفته بود: «نترسید، خواهر من کبری.»» نه. کبری، یک صغری داریم و یک کبری. ماژیک مربوط به منطق. یک صغری داریم یک کبری. یک کبریها را باید از آدم از دین بگیرد. یک صغرای کبری من بگیر ببینم چی یادتون... مسئله مهم ما در نتیجهگیری که میخواهیم بکنیم دو تا قضیه داریم. قضیه منطقی. کبرا. انسان... انسان یا انسان حیوان است. منطقه. تکرار انسان توی جزئی. میگویند صغری. به این قضیه دوم که کلی است میگویند کبری. کبریها قضایای کلی هستند. «هر فلانی فلان است.» «هیچ فلانی فلان نیست.» «هیچ انسانی سنگ مثلاً.» «هیچ کافری لایفلح الکافرون.» قاعده کلیه در قرآن. «هیچ کافری به قول شما سعادتمند نیست.» کبراست. همه مشکلات از کبریهای غیرالهی دیگر.
منافقین تمسک دارند. نماز میخوانند، روزه میگیرند، حج میروند. کبریهایشان از معارف! باید چه بگیریم؟ کبری باید علی (علیهالسلام) باشد. مثلاً: «کان علی علیهالسلام لا یکره الحلال.» نسبت به هیچ حلالی که راحت شدنی است. هم کبرای علمی است، هم کبرای عملی است. در عمل نسبت به همه حلالها کراهت داریم؟ بیکراهتیم؟ اشتیاق داریم یا نه؟ نسبت به بعضی خوشمان نمیآید. مثلاً نسبت به واجبات شوق دارد. در هر کار مهمی که قرار گرفت، آنی که سختتر بود انتخاب کرد. مسئله ازدواج. در هر کاری که قرار میگرفت، سختترش را انتخاب میکرد. این یک کبراست. فضای این کتاب این شکلی است. دنبال این است که کبرا برایت بسازد.
کبرهای غیرالهی مثل همینایی که توی ذهن ماهاست. خرافات است. یک بخشیش مثلاً میگوید که کبرای کشکی از اینها خیلی داریم. «دین با سیاست جور درنمیآید.» چرا؟ «دین میگوید دروغ، سیاست میگوید دروغ دوزش بالا.» «دین میگوید دروغ نگو، سیاست میگوید دروغ بگو.» مسلم است. نه دین میگوید دروغ نگو. نه سیاست میگوید دروغ بگو. یک کبری...
بعد این طرف برایش مسلم است یک کبریایی را مسلم. این این جور است. همیشه اینگونه است. «هر فلانی فلان است.» «هر مسئولی دزد است.» «هر آخوندی فلان است.» «هر حزباللهی فلان است.» در مسائل مختلف. کبریات غیرالهی. کبرای ولی الهی نیست. مشکل منافقین و کفار این است. سوره مبارکه احزاب را در آن کتاب «ایستاده در باد» با همین نگاه نگاه میکند. که مثلاً کافر قابل اعتماد نیست. مذاکره سودمند نیست. مشکلاتت را با جبهه سلطه، نظام سلطه با مذاکره نمیتوانی حل بکنی. با مذاکره حل میشود. یک کبرای غیرالهی. کبری که پایه قرآنی مقاومت که جواب میدهد کبراست. «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» بشارت کجا میدهد؟ وقتی استقامت. «استقاموا علی الطریقه لاسیناهم ماء غدقا.» اینها کبرای قرآن است. کبرای غیرالهی میگوید: «کوتاه بیا، درست میشود. بهش بده، حل میشود. تعطیل کن، درست میشود. اگر این کار را نکنیم، بهانه برای فشار میآید.» قرآن میفرماید این کبری یک کبری آدمی که مریض است. «تُصِيبُنَا دَائِرَةٌ» چرا در برابر دشمن اینو دادی رفت؟ میگوید: «اگه نمیدادم، بدن برای تحریم بهانه داشت.» «بهانه را از دستش بهانه از دست دشمن در بیارند.» با این جور کاری، با عقبنشینی. «الَّذِينَ يُسَارِعُونَ إِلَيْهِمْ تَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ إِلَيْهِمْ» این بیمار دل است. دلش مریض. آدم مریضدل دیگر دل مرکز کشف حقایق است. قرآن فقط به علاقههاش کار ندارد. فهمش هم کار دارد. «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا» آدمی که فهمش از حقایق غلط است. کبراهایش غلط است. دلش بیمار است. من فقط علاقه مثلاً به فلان چیز دارد. علاقه به ناموس فلانی دارد. علاقه به فلان گناه دارد. فقط اینها نیست. غلط میفهمد مسائل را. تحلیلش غلط است. یک وقت غلط تحلیل میکند و بنا هم ندارد، اصرار هم ندارد که به همین غلط بماند. دنبال حق میگردد. هر کی بهش گفت، میفهمد. یک وقت دغدغهمندانه نفهم، بیشعوری که از این شعار بیچاره کردهای. قلب مریض. وقتی هم که میفهمد حق با اوست، زیر بار نمیرود. «گردن او کامل میرفتم، درست میشد. موشک خراب کردهاند.» نمیفهمد این کبرا را قبول ندارد. کوتاه نمیآید با اینها، عقبنشینی است. «لَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» این کبرای قرآنی. تا تبعیت کامل نکنی، ازت راضی نمیشوند. تو یک عبد ذلیل نشوی. یک گاو شیرده نشوی که هر وقت هم هزینه داشتی، سرت را ببُرد. مؤمن کسی است که این کبری را پذیرفته.
کتاب «طرح کلی» را میخواهیم بخوانیم برای کشف این کبریها. مسائل جزئی. بعضی وقتها روایتمان این است مثلاً حضرت فلانجا به فلان کس چه گفتند؟ در تاریخ مثلاً زن فلانی کی بود؟ تفسیر قرآن که مینویسند حضرت نوح چند تا بچه داشت؟ کشتی نوح چند متر بود؟ چند طبقه بود؟ یک آیه در قرآن داریم در مورد اصحاب کهف. میگوید: «حالا یا پنج نفر بودند یا شش نفر یا هفت نفر یا ۸ نفر. چکار داری؟ نخواستند بگویند.» نه خدا... شما گرم بودی حواست نبوده. این مهم است. من چند نفر بودند. هشتمیشان سگشان بود؟ ششمیشان سگشان بود؟ پنجمیشان سگشان بود؟ تفاوت منبرهای آقا با منبرهای دوره خودش که هیچ، برای اصل ما هم همین است. از توی منبر آقا کبرای قرآنی و معارف دارد میجوشد. از ماها کبایی، صغری. با حرفهای بیسر و ته. «فلانی به فلانی محبت کرد.» ممکن است محبت کنی، خیلی بدت هم بیاید، یک کتک هم بخوری. حالا هم نمیآید. معارف از هم گسسته. مشکلی که ما داریم این است که نگاه کسی میتواند این معارف را این شکلی بگوید که خودش نگاه سیستمی به معارف. فقیه این است. فقیه کسی است که کبری را علیه اینها القا. «الْأُصُولَ وَعَلَيْكُمُ التَّفْ» ما به شما اصول میدهیم، ضوابط میدهیم، کبری میدهیم، کلی میدهیم، جزئیات با قرآن و اهل بیت. وقتی مواجه میشویم، دنبال این نیستیم که بگردیم. حتی با حرفهای آقا بگویم اینجا این را بگو، آنجا آن کار را بکن. «آقا! بعداً حمایت میکند.»
بازاریها فلانجا فلان نامه را دادند. من خیلی خوشم آمد. اساتید دانشگاه، اساتید اقتصاد فلان کار کردند. حال ندارم جزئیاتم را. رسیده. ما حال نداریم. آقا! عروسک مثلاً... فلان آنجا را این کار را بکنی، این بخش. اگر آن کار را بکنی، اینجور میشود. همان جزئیاتش هم عنصر فعال و فهیم در عرصه فرهنگ، میشود یک دانشجوی کنشگر در عرصه سیاست، در عرصه فرهنگ، در عرصه رسانه. خودش میزند. خودش میفهمد. خودش ابتکار عمل با او خلاقیت با او است. اول او میزند. بعد آقا حمایت میکند. آتش به اختیار. خیلی چیزهای دیگری فهمیده بودند. آتش به اختیار داشته باشیم. یکی از کارهایی که خیلی حمایت کردند چی بود؟ چند سال قبل یک دانشجویی سال ۹۰ بود به نظرم. ۹۰ یا ۹۱ احتمالاً به گوشتان نخورده. یک دانشجویی برداشته بود نقشه جامع علمی کشور را نوشته بود. امیرکبیر با رفیقش دوتایی. آقا به وجد آمد. همانجا دو بار از این دانشجو تعریف کردند. بعد یک دانشجو آمده پیش من، «نقشه جامع علمی کشور را نوشته.» آقا! الان فلان وزیر دارد میآید، چه جوری بفرستیمش به هوا؟ آبدش کنیم. نفی بکنم. این هم در وقت خودش شاید لازم باشد. خودش لازم است، ولی این است. کار ما کار فرهنگی این است. کار تمدنی ما این است. دانشجو آمده این کارها را بکند. کار سیاسی این است. الان شما در حوزه سبک زندگی که شاه کلید تغییر تمدن است. شماره دانشجوی ۱۲ سبک زندگی. چکار کردی؟ سبک زندگی برایمان مهم نیست. بعد نمیدانیم که سبک زندگی است که خوانش سیاسی ایجاد میکند. آدم وقتی با یک مدل زندگی کند، افکارش هم آن مدلی میشود. الان شما توی فضاهایی که بین مردم میبینی، بین دانشجوها و مردم شهر. کیا تمایل دارند که از کشور فرار کنند، در بروند؟ کدام طبقات اجتماعی مردم؟ کدام محلهها؟ محسوس است دیگر. مثلاً فلان محله را میدانی کشور فرار بکند. فلان طایفه فرار نه از باب اینکه نجات پیدا کند، از باب اینکه اقتضای سبک زندگیش را اینجا نمیبیند. میگوید: «من میخواهم سگ داشته باشم، اینجا نمیگذارند. من میخواهم مثلاً استخر مختلط بروم، اینجا نمیگذارند. من میخواهم استادیوم مختلط بروم، اینجا نمیگذارند.» این سبک زندگی به آن خوانش سیاسی ختم میشود دیگر.
کنسرت آزاد میکنم. کنسرت. کار نداریم که او دارد رای میسازد. «روستاها بیا به فلانی رای بده. خیلی خوب استها. اعدام نکنه.» «نه، قول داده اعدام نکنه.» «خدایا! این جفتشان که آخوند. جفتشان پشمکی. جفتشان فلان.» میخندد. حالا اصل اعدامیها این بوده از اول انقلاب نماز جمعه اعدام کنه. «خوشم آمد.» با همان کبریهای غیرالهی که برای مردم شکل گرفته. کار فرهنگی همین است دیگر. شما اینها را باید اصلاح کنید. این را میبینی، وزیرش کردند. یک آدم قالتاقی است. با هم فحش دهیم. گل بوته سبز شد. خدا بیامرزد پدر قبلی را. البته شما در کار رسانهای قطعاً باید با صغری درگیر بشوید. طرف مقابل با صغری درگیر. ولو جوری صغری را میزند و جوری صغری را اثبات میکند که از توش کبری درمیآید. ما معمولاً امتداد کبرهایمان ضعیف است. «فلانی خوب است.» بعد مردم بهش رای میدهند. «خوب نبود.» کلاً عقایدشان را کار نداریم. صغری کار داری؟ آنی که برای ما مهم است صغری است. این شخص، آن آقا، این بابا، این بد، آن خوب، این دیو، این دلبر. کبری را باید درست کرد. الان آقا در این کتاب یکی از هنرمندیها و ابتکارات فوقالعاده... این را بگویم جلسه بعد.
یکی از فوقالعادگیهای کتاب آقا چیست؟ خاطره بگویم. بعد بیایم بگویم که این آقا فرموده بودند که دوران بنیصدر ما میدیدیم بابی برای ارتباط با مردم نداریم. نمیتوانیم بگوییم این مشکل دارد. امام هم که دست و پای ما را بسته بود. از بنیصدر تعریف میکرد. سخنرانی دوران رهبریشان خیلی فرمودند که من آمدم خدمت امام. گفتم: «آقا! ما باید با بنیصدر مبارزه کنیم. شما که اذن مبارزه را نمیدهید. مردم هم کشش را ندارند.» من به این نتیجه رسیدم: «باید برای مبارزه با بنیصدر همانگونهای مبارزه کنم که قبل انقلاب با طاغوت مبارزه میکردم.» حالا آن چه بوده؟ اولین کتاب میگوید: «ما یکی دو بار موضع علنی گرفتیم. ما را برداشتن دستگیرمان کردند.» صغری نباید... حالا به تعبیر صغری نباید در شخصیت نمرود و فرعون... میگفت: «دانلود یزید.» میگفتم نوع سیاستورزی معاویه. میگفتم: «همیشه ساواکیها توی جلسه ما بودند. هیچ وقت هیچی نداشتند. فراعنه ایناند! انبیا ایناند! تواغیت ایناند!» دردش میآید، همه وجودش دارد میسوزد که میسوزد. گرفتی؟ «تو را دارد پیدا کردی.» مجری برگردد، بگوید: «دکاندارانی که در لباس دین مردم را به سخره گرفتهاند، مردم را تحقیر میکنند.» و لبخند بزند، بکنم سیاست. آقا! در این کتاب مدل طرح معارفش مدل کبایی است نه صغرایی. سخنرانی سیاسی، بعضی میگویند سخنرانی سیاسی بکن، بعضی میگویند سخنرانی سیاسی نکن. سخنرانی سیاسی بکن در طرح کبری. سخنرانی سیاسی نکن در طرح صغری. «فلان شخص چی؟» هیئت سکولار که نداریم. هیئت قطعاً انقلابی است و نه معنایی که توی هیئت زید و بکر و عمر حرف بزنند. الان بریم هیئت حاج فلان. حاج مکسور مثلاً بزند فلانی را پرپر کند، بفرستد هوا. ضرری، خسارت. هیئت را خرج این کار کرد.
میفهمم من هم خیلی خوب است تا اینکه من همه حق را ببندم به دم یک نفر. همه باطل را ببندم به دم یک نفر. «الحقُ تعرفُ اهلَهُ.» یعنی چی؟ یعنی کبری را بشناس. تشخیص میدهی. آدمی که این مدلی است، نمیتواند حق باشد. آدمی که آن مدلی است، باطل است. آدمی که دنبال زیادهخواهی است. آدمی که تواضع با مردم ندارد. علاقه به مردم ندارد. دلسوز مردم نیست. توی عرصه نیست. توی صحنه نیست. فشاری که به مردم میآید، احساس نمیکند. کبریِ این آدم خائن است. حالا شما بگو من. «من میگویم ایکسیم که نماد اشرافیت است.» میآید فرمودند کتاب سازمان پیغمبر... ما آوردیم. مطلب آقا میفرمایند که این حرف غلط است. شما بگویید. شما بگویید: «آقا! ما دولت دستمان نیست. الان من شنیدهام، میگوید: آقا! ما در مشهد چه کاری ازمان برمیآید؟ نه شورای شهر دستمان است، نه شهرداری دستمان است، نه استانداری دستمان است، نه دانشگاه.» غلط است این. فکر غلط است. شما نگو من هیچی دستم نیست. شما مخصوصاً عنصر دانشجو. شما میتوانید یک سری مفاهیم را گفتمانسازی کنید. ضریب بدهید که خود مسئولی که مخالف با این است، مجبور شود این را تکرار کند و عمل کند. وقتی شما گفتمان کردید یک چیزی را، مسئولی که مخالف است عمل میکند. بعد مثال «من تولید علم را گفتمان کردم توی این مملکت. این قدر گفتم، گفتم. مسئولینی که صد مخالف بودند، مسخره میکردند. گفتمان، گفتمان تولید. گزارش بده ما رشد علمی نصف از زبان ما شروع شده، از دولت قبلترش بود که اینها مانده بود. ما شروع کردیم آب سنگین واس ماست، اینجوری شد. گفتمان شد. آن مسئولی که مخالف است هم میآید عملش را میکند.»
شما در فضای دانشگاه، استاد مخالف هم مجبور شود وانمود بکند و قبول داریم فضای سیاسی چه جور گفتمانسازی میکند. اول صد را میزند، بعد شما به پنجاه راضی میشوی. مفصل صحبت کدام نقد. سال دهه ۷۰. چرا بعضیها اصرار دارند نقد رهبری کنند؟ خیلی جالب است. رهبری که وقتی که کشور در خطر است، باید سرانگشت قدرتش همه مردم را یکجا جمع بکند. چرا سؤال کردیم؟ به اجرا کار نداریم. گیر میدهیم به سیاستگذاری. سیاستگذاری. پیاده کن. وقتی با نقد سیاستگذاری کرد که آقا! «من این را صفر تا صدش را پیاده کردم به نتیجه نرسیدم.» گفتی: «این غلط بود.» گفتمان شد. من و تو حزباللهی مجبوریم فیگورش را بگیریم. الان گفتمان کردیم به حجاب گیر بله. ما اولویتمان حجاب نیست، ولی نه اینکه ولش کن دیگر. گفتمان. اگر یک عنصر حزباللهی بیاید به یک نفر تذکر بدهد، «موت را بپوشان.» در حد توهین به اهل بیت رسولالله است. «تو چرا اینقدر نمیفهمی و نمیفهمی؟ نباید به موی کسی گیر داد.»
این کتاب را پس میخوانیم برای کشف کبریها و برای گفتمانسازی. گفتمان انقلاب. توی این کتاب گفتمان معارف انقلابی توی این کتاب. خدا انشالله توفیق بده با این کتاب مأنوس باشیم و بفهمیم و بتوانیم پیاده بکنیم. آبروی محمد و آل...
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دوازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سیزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهارده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...