هدف اصلی انبیا؛ عاقلکردن بشر پیش از دادن ابزار مادی
«اولوالابزار» بودن بشر امروز در برابر «اولوالابصار» انبیا
نمونههای فساد ناشی از تکنولوژی ارتباطی در خانوادهها
امام رضا (علیهالسلام) و روایت شمشهای طلا و وعده ظهور
نقش امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) در تکمیل عقل پیش از ابزار
تهدید اتمی و خطر علم در دست جنایتکاران
روایت پشیمانی اینشتین از پیامدهای بمب اتم
نامه و شعر شهریار به اینشتین و اشک دانشمند غربی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
نکته ابتدایی که میخواهم محضر عزیزان عرض بکنم و جمعبندی مطالبی باشد که شبها محضر عزیزان داشتیم، این نکته است که انبیا و اولیا، انبیا و معصومین، کار اساسی که خواستند در عالم نسبت به بشریت انجام دهند این بوده که خواستهاند اول بشریت را عاقل کنند، اول عقل را در بشریت فعال بکنند، تزکیه دهند، اصلاح بکنند. اول بشر تبدیل به آدم شود، آدم شود؛ بعد در رهگذر اینکه عقلش رشد کرد و شکل گرفت، حالا بخواهد شکل بدهد و پیشرفت بکند. پیشرفت مادی را با این نگاه، انبیا ایجاد کردند. انبیا حامل علوم بودند، معارف را داشتند، زیر و بم زندگی ما را بلد بودند که چهکار بکنند، اصلاحش بکنند. تمام این پیشرفتهای مادی را هم آنها از روز ازل بلد بودند؛ بلد بودند چه بکنند تا این اتفاقات رقم بخورد.
یک کسی مثل سلیمان نبی از پیشرفتها و امکاناتی بهرهمند بود که هنوز که هنوز است بشر به آن نرسیده است. کی را سراغ داریم که روی یک قالیچه بنشیند و با آن حرکت بکند؟ معلوم میشود که این فرمول داشته است دیگر! حضرت سلیمان این فرمول را بلد بوده است. معلوم میشود که این فرمول را هم میشده به همه داد؛ نمیتوانستند حضرت سلیمان به همه خلایق یاد بدهند که ما یاد بگیریم؟ به جای اینکه برویم آهن سرد را از دل زمین در بیاوریم، با این همه مصیبت یک مرکب برای خودمان درست بکنیم، از همین باد استفاده میکردیم برای حمل و نقل. چرا نمیشد؟
چرا انبیا این فرمولهای پیشرفت مادی را به ما ندادند؟ دوست نداشتند ما پیشرفت کنیم؟ نسبت به پیشرفت، نگاهشان منفی بود؟ بدشان میآمد از پیشرفت، از تکنولوژی؟ نه، پاسخ این نیست. پاسخ این است که انبیا میخواستند اول بشر عاقل بشود، بعد امکانات مادی را در اختیارش قرار دهند.
شما نسبت به فرزند شیرخواره خودتان، به یک بچه کوچک اجازه نمیدهید که به چاقو دست بزند؛ چرا؟ برای اینکه این بچه عقل استفاده از چاقو را ندارد. چاقو چیز خوبی است، امکان خوبی است برای کسی که عاقل باشد؛ ولی اگر کسی عاقل نبود و چاقو را در اختیارش قرار بدهی، هم به خودش آسیب میزند، هم به دیگری. پدر و مادرها چقدر مراقبت میکنند که بچه کوچک چاقو را برندارد؟ چاقو را برمیدارد، میکند تو چشم خودش، تو چشم دیگری، دستش را میبرد، یک صدمهای میزند به شما.
مثلاً برای پسر بچه شش، هفت ساله تا حالا دیدهاید کسی بیاید یک ماشین دویست میلیونی مثلاً بخرد، یک ماشین بیامو (BMW) مثلاً برایش بگیرد، این را بیندازد زیر پای بچه شش، هفت ساله؟ تا حالا دیدهاید کسی همچین کاری بکند؟ هیچ پدر عاقل و حکیمی همچین کاری انجام نمیدهد. میگوید این بچه باید اول عقل استفاده از این ابزار را داشته باشد، بعد من امکانات را در اختیارش قرار بدهم، این تجهیزات و ابزار را در اختیارش قرار بدهم.
مشکل امروز بشر این است که به قول برخیها، بشر «اولوالابزار» شده است؛ «اولوالابصار» نیست. «اولوالابزار» هست، ابزار دارد، ولی «اولوالابصار» نیست؛ عقل استفاده از این امکانات و وسایل را ندارد. مشکل اصلی این است دیگر. برای همین هر چقدر علم پیشرفت میکند، بشر به سمت صلاح حرکت نمیکند. اتفاقاً پیشرفت علم باعث میشود که یا این علم در خدمت شهوت قرار میگیرد یا در خدمت... هر چه علم توسعه پیدا میکند، آدمکشتن راحتتر میشود، فحشا راحتتر میشود، بشر آلودهتر میشود، آلودگی راحتتر میشود.
همین امکانات ارتباطی که الان بین ما رشد کرده است، خب در همین سالها میبینیم در مملکت خود ما (به بیرون هم کار نداریم)، در مملکت خود ما این ابزارهای پیامرسانهای ارتباطی و اینها چقدر رشد کرده است؟ زندگیهای ما را بهتر کرده است یا بدتر کرده است؟ واقعاً اینی که الان ما خودمان در زندگی خودمان میبینیم، کدام است؟ تهمت راحتتر شده است، شایعه فراگیرتر شده است، روابط خانوادگی سستتر شده است. چقدر از این مردان و زنان به واسطه همین پیامرسانها زندگیهایشان به هم خورده است؛ یا طلاق گرفتهاند، یا طلاق عاطفی گرفتهاند، به اختلافات جدی برخوردهاند.
چرا این اتفاق میافتد؟ مشکل چیست؟ مشکل این است که اول باید این صلاح باطنی، این عقل رشد بکند، بعد این ابزار در اختیار آدم قرار بگیرد. انبیا اول خواستند بشر را رشد بدهند، بعد هر چقدر که رشد کرد، صلاحیت پیدا کرد، بعد حالا از این امکانات و ابزارها در اختیارش قرار [دهند].
امام رضا علیه السلام علم اولین و آخرین را داشتند. اصلاً ما امام رضا علیه السلام را به عنوان عالم آل پیامبر میشناسیم. آن علم خاص و ناب امام رضا علیه السلام [که] از سرتاسر دنیا میآیند اینجا مینشینند، مناظره میکنند؛ هر کسی را حضرت به یک نحوی محکوم میکند، در مناظره طرف دست و پایش را گم میکند، شکست میخورد. چرا امام رضا علیه السلام بسیاری از این قوانین فیزیکی و شیمیایی و وسایل علمی و اینها را در اختیار بشریت قرار ندادند؟
یک روایت جالب برایتان بخوانم. راوی میگوید که با امام رضا علیه السلام بودیم. حضرت مرا بردند خارج از شهر، به بیابانی رسیدیم. حضرت نشستند روی سنگها، روی زمین، با دست اشاره کردند. دیدم کلماتی را خواندند. [این] خیلی جالب است، توجه به آن داشته باشید. دیدم حضرت کلماتی را خواندند، زمین شکاف خورد. راوی: دیدم زمین شکاف خورد، چند تا شمش طلا از دل زمین آمد بیرون. حالا حضرت چه قصدی داشتند، چه برنامهای داشتند، نمیدانم.
راوی میگوید که حضرت شمشهای طلا را برداشتند، به من نگاه کردند و فرمودند: «این واقعهای که امروز دیدی را برای کسی نقل نمیکنی. این بین خودمان میماند. این ماجرایی هم که دیدی که من آمدم یک ذکری را گفتم و از دل زمین شمش طلا درآوردم، این مال الآن نیست که با خودت فکر کنی خب ما این شمش طلا را در بیاوریم، ببریم بین شیعیان تقسیم بکنیم، خزانه را پر بکنیم، وضع همه خوب بشود. این مال دوران ظهور ولیِ ماست، قیامکننده ماست.»
امام رضا فرمودند: «آن موقع بشریت صلاحیت پیدا میکند که بیاید از دل زمین گنجهایی که در دل زمین است را در بیاورد، به همین راحتی برود با آن زندگی کند. الان شرایطش نیست.»
امام زمان هم که تشریف میآورند، ظهور میکنند، اول کاری که حضرت میکنند چیست؟ «أَکْمَلَ بِهِ أَحْلَامَهُمْ وَ عُقُولَهُمْ»؛ اول حضرت عقل مردم را کامل میکند، بعد امکانات مادی در اختیارشان قرار میدهد. اگر عقل مردم پیشرفت نکند و مادیات مردم پیشرفت کند، وضعیتی [پیش میآید] که الان تقی به توقی میخورد، دستش را میگذارد روی بمب اتم، تهدید میکند.
نمیشود! تحریمهای امروز و این جنگهای امروز و این مصیبتهای امروز، الان این سعودیهایی که دارند یمنیها را میزنند، به واسطه علم دارند میزنند دیگر. علم پیشرفت کرده است، آدمکشتن راحتتر شده است. قدیم باید یک نفر راه میافتاد، یک شمشیر دست میگرفت، با چه مصیبتی چند تا هم زخم میخورد که میتوانست یک نفر را بکشد. الان به راحتی آب خوردن تکنولوژیهایی آمده است. نمیگذارد ابر از آسمان شما عبور کند، ابر را در هوا میدزدند. تا اینجاها علم پیشرفت کرده است دیگر! ابر مصنوعی درست میکنند، ابر را بارور میکنند، ابر را در آسمان میدزدند.
تکنولوژی در اختیار کیست؟ در اختیار فاسدترین و جنایتکارترین آدمهای کره زمین. خطرش بیشتر است که علم در اختیار کسی باشد که صلاحیت ندارد، ابزار در اختیار کسی باشد که عقل ندارد. این خیلی چیز خطرناکی است.
یک ماجرایی را عرض بکنم خدمتتان از مرحوم شهریار، شاعر شیرینزبان آذریِ ما ایرانیها که واقعاً جزو مفاخر ماست. جناب شهریار را [بشناسید]؛ این را بدانید اگر ایشان انقلابی و اهل این مسائل نبود، گله گله این مملکت را این غربزدهها ازش مجسمه طلا میساختند. شهریار خیلی از جهت ادبی و شعری قوی است، خیلی انسان فوقالعادهای است؛ ولی چون روحیهاش اینطور بود، نسبت به این انقلاب و نسبت به این مسائل چون پایبند بود، آن طیف غربزده نسبت به ایشان هم نفرت دارد. ایشان هم در امان نمانده از این گزند.
جناب شهریار باخبر شده بود که آمریکاییها دارند تهدید اتمی میکنند. بمب اتم در واقع جزو محصولات کار علمی و پژوهشی انیشتین بود. (انیشتین البته کلمهاش غلط است؛ اسم انیشتین را ما فارسها و ایرانیها به اشتباه میگوییم انیشتین. انیشتین غلط است، ایشان آلمانی بوده است، اسمشان هم «اینشتین» (Einstein) است، نه «انچ تین».) [اگر این را نگویم] یکی رد میشود، فکر میکند از بیسوادی بنده است که دارم به مشکل بر نخورم.
مرحوم شهریار خیلی نگران بود. این داستان را داشته باشید، داستان جالبی است. باخبر شد که خب، این تهدیدات اتمی آمریکاییها میخواهند که با بمب اتم بزنند. انیشتین، خب، بمب اتم محصول کار ایشان بود، در فعالیت فیزیکی که ایشان داشت، بمب اتم کشف شد. ایشان هم با اینکه آلمانی بود، ولی بعداً آمد تابعیت آلمانی خودش را لغو کرد و رفت یکی دیگر از کشورها، آنجا ساکن شد.
جناب شهریار خیلی غصهدار بود، نگران بود که یک وقت این حمله اتمی صورت نگیرد. یک نامهای مینویسد برای انیشتین. خیلی جالب است، ببین چه روحیه لطیفی! اینها جزو مفاخر ما هستند. نامه مینویسد برای انیشتین، شعری را میگوید، خطاب به انیشتین. از کانالهای مختلف این را برایش ترجمه میکنند و میبرند، میرسانند به دست انیشتین.
و نکته جالب هم این است که انیشتین وقتی این شعر را شنیده بود، گفته بود: «دوباره برای من بخوانید.» دوباره خوانده بودند و [او] گریه کرده بود. انیشتین وقتی شعر شهریار را شنیده بود، گریه کرده بود. بدانید، حالا یا تحت تاثیر این شعر بوده یا تحت تاثیر چیز دیگری بوده، انیشتین خیلی نگران میشود واقعاً از این ماجرای تهدیدات اتمی و اینها. میآید خودش به این کمپین میپیوندد که علیه تهدید اتمی و استفاده از بمب اتم و اینها [فعالیت کند] و گویا پشیمان شده بود. نقل کردهاند، گفته بود: «آقا، من فکر نمیکردم این بمب اتمی که من بسازم، آخر دست اینها میافتد و یک همچین استفادهای میخواهند ازش بکنند.»
عالم کار علمیاش را انجام داده، یک دانشمند کارش را انجام داده، محصول را عرضه کرده، میبیند بشریت صلاحیت استفاده از این محصول را ندارد؛ پشیمان شده است. خب، این همان عقلی است که انبیا داشتند. از اول میدانستند چه چیز را رو کنند برای خلایق. بمب اتم را امیرالمؤمنین هم بلد بوده، حضرت آدم هم بلد بودند، امام رضا هم بلد بودند. امام رضا نمیتوانستند بیایند فرمول بمب اتم را بگویند، بعد شیعیان استفاده بکنند علیه مأمون؟
[اگر چنین میکردند،] خیلی مسائل حل میشد، اما دردی [بزرگ] برای ما دوام مییافت [و به همین دلیل] یکی دو نسل بعد همین بمب اتم میافتاد دست بقیه خلفا، [و] هیچی از شیعه نمیماند.
شعری که شهریار برای انیشتین مینویسد، خیلی شعر زیبایی است. بگذارید من یک دو سه بیتش را برایتان بخوانم. میگوید که:
«انیشتین، یک سلام ناشناس، البته میبخشی!
دوان در سایهروشنهای یک مهتاب رؤیایی،
نسیم شرق میآید، سحرگه، گیسوان افشان،
فشرده زیر بازو شاخههای نرگس و مریم...»
چند بیت حالا جلوتر. حالا شعرش چون شعر مفصلی است. [ادامه میدهد:]
«نبوغ شعر مشرق نیز با آیین درویشی
به کف جام شرابی از سبوی حافظ و خیام
به دنبال نسیم از در رسیده، میزند زانو
که بوسد دست پیر حکیم دانای مغرب را.»
خیلی تعریف میکند از انیشتین. [در ادامه میگوید:]
«انیشتین! آفرین بر تو! خلاء را با سرعت نوری که داری درنوردیدی.
زمان در جاودان طی شد، مکان در لامکان طی شد.
حیات جاودان، کز درک بیرون بود، پیدا شد.
بهشت روح علوی هم که دین گفت، جز این نیست.»
خیلی ابیات قشنگی است و حکیمانه هم صحبت کرده با انیشتین. [ادامه میدهد:]
«تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را.
انیشتین، ناز شست تو! [تو] نشان دادی که جرم و جسم
چیزی جز انرژی نیست.
اتم تا میشکافد، جزو جمع عالم بالاست.
به چشم موشکاف اهل عرفان، تصوف نیست.»
جهان ما حباب روی چین آب را ماند. [شهریار میگوید:]
«منِ ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم،
جهان جسم را موجی از جهان روح میدانم،
اصالت نیست در ماده.»
این بیتش را داشته باشید، خیلی جالب است. [شهریار سپس میگوید:]
«انیشتین! صد هزار احسنت، لیکن صد هزار افسوس!»
شهریار، این حکیم، این مرد الهی که مورد عنایت امیرالمؤمنین بود، وقتی آن شعر «علی ای همای رحمت» را گفته بود، مرحوم آیتالله مرعشی نجفی در عالم رؤیا دیده بودند که امیرالمؤمنین مورد عنایت...