مهمترین خطری که جامعه را تهدید میکند
منطق امام حسین علیه السلام، الگوی مناسب برای ایجاد تمدن
مراحل اصلاح جامعه
دلیل تاکید قرآن به ماجراهای قوم بنیاسرائیل
واقعیت غرب در بیان امام خمینی ره
ظلمهایی که غرب به ملتها کردند
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «برای اینکه امت جدم را اصلاح کنم خروج کردم و میدانم که این اصلاح میسر نمیشود مگر به کشته شدن من. من حاضرم برای اصلاح امت جدم کشته بشوم.»
مرحوم علامه طباطبایی در جلد ۵ تفسیر المیزان فرمودند: «مهمترین خطر برای جامعه، مهمترین فساد برای جامعه، گرایش به بیگانه است، دلبستگی به کفار.» لذا میتوان اینجور برداشت کرد که اصلاحی که امام حسین (علیه السلام) به دنبالش بودند، این بود که میخواستند اول از همه کفار را بیآبرو کنند، دل مردم را از کفار بکنند، از یهود و نصارا، یا به تعبیر امروزی ما از غربزدگی در بیاورند مردم را. این قدم اول اصلاح جامعه است.
مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: «هر بدی، زشتی و بداخلاقی، عقبماندگی، ضعف، هر چه در کشور ماست، در امت ماست، از کفار آمده است، از قرآن نیامده است. همهاش از کفار آمده است. کفار این شکلی بار آوردهاند. پس باید اول از اینها ببریم تا بتوانیم آباد شویم.»
امشب بنده میخواهم آمارهای عجیب و غریبی به شما عرض بکنم، در اتمام این جلسه. میدانم که قلبتان به درد خواهد آمد از برخی از این گزارشهای تاریخی که کمتر گفته شده و دستهایی در کار است که گفته نشود و جایش امشب است، در شب عاشورا. ما میخواهیم بنشینیم یک دور برخی از مسائل را با هم مرور کنیم و تصمیم جدی بگیریم برای اینکه آینده را بسازیم، با فکر اباعبدالله، با منطق اباعبدالله، با راه ابا...
در سوره مبارکه مائده، آیات ۵۱ تا ۵۴ فرمود که با یهود و نصارا ارتباط قلبی نداشته باشید، به اینها دل نبندید. اینها بیچارهتان میکند. اگر به اینها دل ببندید، خدا شما را جزو اینها به حساب میآورد. هر بلا و عاقبتی که سر آنها در آورد، سر شما در میآورد. گفتیم پیغمبر اکرم این را تعبیر کردند به یهودیان امت. فرمودند: «فتنههایی که امت من را به هم میریزد از جانب یهودیان امت است.» اینها هم کارشان تمام نمیشود، ادامه دارد.
بعد مرحوم علامه طباطبایی از آیه قرآن استفاده کردند: «اگر کسی یهودی امت شد (نه مرتد فقهی که اعدامش واجب باشد، بلکه مرتد باطنی)، این مسلمان نیست، ادایش را درمیآورد.» سوره مبارکه مائده، همانجا فرمود: «اینهایی که دل به کفار میدهند، دلشان مریض است که دلشان با کفار میرود. آدمی که دلش سالم است که کفار دلش را نمیبرند، جذابیت ندارند کفار برای آدم سالم.» گفتیم این جذابیت، این دل بیمار چیست؟ دلبستگی به مادیات، دلبستگی دنیا.
باز مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند که بیمار دلی مقدمه نفاق است. اگر کسی دلش بیمار شد، اول منافق نیست؛ آرامآرام به نفاق کشیده میشود، آرامآرام منافق میشود. اول یککمی خوشش میآید، دوست دارد اینها یککمی تحویلش بگیرند، دوست دارد رسانههای آمریکایی و انگلیسی و اینها اسم این فرد را با عظمت بیاورند، دوست دارد مسئولین خارجی با احترام با این حرف بزنند، در موردش با احترام صحبت بکنند. اولش بیماری دل، بعد دیگر اصلاً کمکم یکجوری رفتار میکند که آنها ناراحت نشوند. این میشود نفاق و جامعه ما را - میفرماید - منافقین بیچاره کردهاند چون نمیگذارند ما قدم اول اصلاح را برداریم، از کفار کنده بشویم. میخواهند همیشه برده باشیم، نمیخواهند کنده باشیم و یهود و نصارا همیشه فقط برده میخواهند.
آیاتی امشب برایتان میخوانم. شش قدم مراحل اصلاح جامعه است. علامه طباطبایی در جلد ۵ تفسیر المیزان میفرماید:
قدم اول: مردم باید خدا را دوست داشته باشند. دارم میگویم چون با این حرفها کار دارم، هی میگویم علامه طباطبایی، علامه طباطبایی. کار دارم با این حرفها. یک جاهایی میخواهیم برویم، چند خط از امام خمینی میخوانم، بعد یک سری نقل تاریخی، بعد دیگر میرویم کربلا، با هم زار میزنیم.
علامه طباطبایی میفرماید که قدم اول تو اینکه جامعه اصلاح بشود، آباد بشود، این است که خدا را دوست داشته باشد. نشانهاش هم این است که از دشمنان خدا بدش بیاید، از یهود و نصارا بدش بیاید. تا جامعهای از غربزدگی در نیاید، یعنی خدا را واقعاً دوست ندارد. این قدم اول اصلاح جامعه است. امام حسین این قدم اول را خواستند انجام بدهند.
قدم دوم: وقتی خدا را دوست داشت، واقعاً نشان داد که خدا را دوست دارد، اثبات کرد صادقانه، حالا محبوب خدا میشود. خدا هم دوستش دارد. «یُحِبُّونَهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ». «یُحِبُّونَهُمْ»، خدا دوستش دارد؛ «یُحِبُّونَهُ»، اینها خدا را دوست دارند. این دو تا در واقع یک مرحله محسوب میشود. واسه همین ما این دو تا را یکی میگیریم و چهار مرحله بعد که با هم میشود پنج مرحله.
مرحله بعدی این است که در برابر مؤمنین کرنش دارند، نرمند، متواضع. مؤمن وقتی، حالا یک حرف تندی هم زده، تحمل کن. چطور دادگاه و شکایت و آژانس کشید؟ با اینهاست. ولی اخلاق را ببری و در مقابل دشمن هر چه بگوید، سکوت میکنی که کاپ اخلاق ببری؟ یک جوان دانشجویی اثر هیجان یک حرفی زده، میاندازیش حبس. جامعه فاسد، جامعهای است که فقط از زور میترسد. هر کس زور دارد، محترم است، از زور حساب میبرد. جنگل است. جامعه حسابی، جامعهای است که منطق، واقعیت، حقانیت حکم بکند. نگاه نمیکند چقدر پول داری، چقدر آدم داری؛ نگاه میکند حرفت درست است یا نه.
امیرالمؤمنین را بردند تو دادگاه. یک یهودی، تو دادگاه حکومت امیرالمؤمنین، که قاضیاش را امیرالمؤمنین نصب کرده بود، شریح قاضی برگشت گفت: «علی، شاهد داری این پالون مال تو است؟» تو دادگاه حکومت خود علی (علیه السلام)، پالون را دادند به یهودی. آمد بیرون، گفت: «من به تو ایمان آوردم.» حضرت فرمودند: «چرا؟» گفت: «من تو تورات خوانده بودم که وصی پیغمبر آخرالزمان چنین ویژگیای دارد. پالون را ازت برداشتم، ببینم قبول میکنی یا نه. جامعه باید دست تو باشد، تو آدمی، تو عادلی. سندسازی و شاهدسازی و اینها نمیکنی.» امیرالمؤمنین فرمودند: «شاهد ندارم.»
این جامعهای که اصلاح میشود. البته قدم اولش چیست؟ بعضی تا این حرفها را میشنوند، سریع دلشان میرود: «نداریم، خب نداریم!» چرا نداریم؟ زورگویی آن بیرونی را خفه کن، داخلی خفه میشود. میخواهد آن را ساکت درست کند. هر چه اصلاحات اقتصادی و عدالت و اینها میخواهد بشود، آخر فقط از جیب بدبختبیچارهها و محرومین و مستضعفین و آدمهای بیزور دارد میرود. هر وقت عدالتی میخواهد اجرا بشود، فقط روی اینها اجرا میشود. آن بیرونیها را اول ساکت کن، اینها درست میشوند. حساب کار دست همه میآید، همه میفهمند زور نیست که حکم میکند.
پس ویژگی بعدی این شد: در برابر مؤمنین نرم.
ویژگی بعدی این است: در برابر کفار سختند. «أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِ» (اعزه علی الکافرین). عزیز یعنی چه؟ در برابر کافرین، عزیزند. عزیز عربی و قرآنی با عزیز فارسی ما فرق میکند. ما تو فارسی به آدمی که محبوبیت دارد میگوییم عزیز. عزیز عربی به زمین سرسختی که کلنگ توش نمیرود، میگویند عزیز؛ «أرضٌ عَزیزَة». زمینی که نفوذناپذیر است، نمیشود توش نفوذ کرد. در برابر کافر، نفوذناپذیر باشی. کافر ببیند نمیتواند سوار شود، نمیتواند سواری بگیرد. تو باید ناامید اش کنی تا بنشیند با تو منطقی مذاکره کند، نه با تهدید مذاکره کند. وقتی ناامید شد، دیگر نمیآید خودش را خراب کند. هر چه بگویی: «این گوش نمیدهد، میرود کارش را ادامه میدهد»، میگوید: «بیا بابا، بگیر.» بعد آنجا دو برابر، دولا پهنا ازش میگیری. میگوید: «نه، چرا اینقدر بگیرم؟ سه برابر میگیرم ساکت شوم. تازه سه برابر بگیرم، همیشه ساکت نمیشوم. الان ساکت میشوم.» هی او باج میدهد، چارهای ندارد. در برابر کفار باید این شکلی باشی. باید بترسانیاش، امتیاز بگیری از او. عزیزی در برابر کافرین.
ویژگی بعد: «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ». در راه خدا جهاد میکنند. شب از روز نمیشناسند، خستگیناپذیرند. همانجور که نفوذناپذیرند، خستگیناپذیرند. حضرت امام تو ۸۰ سالگی میفرمایند - تو مصاحبه خارجی میفرمایند: «بنده روزی ۱۶ ساعت کار مفید دارم» - تو ۸۰ سالگی! راسل میگوید آدم روزی ۴ ساعت بیشتر دیگر کار بکند. راسل فیلسوف مشهوری است. این کتابش هم کتاب معروفی است. میگوید: «آدم روزی ۴ ساعت دیگر بیشتر تفریح کند.» اما امام میگوید: «روزی ۱۶ ساعت کار میکنم.» امام خمینی ۸۰ ساله، تازه قبل از پیروزی انقلاب بوده این جمله. قطعاً بعد از پیروزی انقلاب کار امام بیشتر شد. «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» با اَلّلی تَلّلی جور درنمیآید. جامعه آباد نمیشود.
به امام صادق (علیه السلام) گفتند: «آقا، مهدی شما ظهور بکنند، برای ما خوب میشود یا بد میشود؟» حضرت فرمودند: «برای مردم خوب میشود، برای شماها که...» گفت: «برای چی آقا؟» حضرت فرمودند: «مردم به آسایش و رفاه و عدالت میرسند. شماها باید شب تا صبح بنشینید فکر کنید، صبح تا شب. یومالعرق و العلق. عرق، عرق، عرق ریختن. عرق هم که یعنی خون. مدیران من دائم یا ازشان عرق جاری است یا علق جاری است.»
امام حسین میخواست جامعه را اصلاح کند. و ویژگی آخر که این خیلی مهم است: «وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ». تو این مسیر که پیش میرود، دیگر دلش سست نمیشود از تیکهها و متلکها و کنایهها، سرزنش بقیه. مسیرش را عوض نمیکند. این شش تا ویژگی، ویژگیهای جامعه آباد است. علامه طباطبایی میفرماید: «هر جامعهای اینها را داشته باشد، دنیا و آخرتش خوب میشود.»
بریم سراغ یهود و نصارا و غرب. بعضیها فکر میکنند ما برویم سمت اینها، ما با هم شریک میشویم، با هم رفیق میشویم. تکنولوژی دارد به ما میدهد، پول دارد به ما میدهد. کم آوردیم، کسری داشتیم، قرض میگیریم. ما رفیق میشویم. دیگر دنیا را الان منافع تامین میکند. بعضیها سادهاند بندگان خدا. منافع کی؟ منافع ارباب یا منافع رعیت؟
امام فرمود: «ارتباط ما با غرب ارتباط گرگ و بره است. تو همیشه در چشم آنها برهای. فکر نکن اگر لبخند بزنی گرگ نمیخوردت.» با لبخند میخوردت، محترمانه میخوردت. یک گرگ همیشه گرگ است، یک بره همیشه بره است، مگر اینکه بترسانیاش. ارتباط ما با اینها این است. آیا قرآن میفرماید؟ میفرماید: «فکر نکنی یهود و نصارا...»
من اول یک جمله بگویم. چرا اینهمه تو قرآن هی گفته: «قوم موسی، قوم عیسی، قوم موسی، قوم عیسی»؟ قرآن کتاب داستان نیست، عزیزان! قرآن کتاب تاریخ است، کتاب واقعیت. شما بفرمایید اگر کتاب واقعیت است، پس این حرفهایی که دارد میزند همین الان هست دیگر. نباشد که واقعیت ندارد؟ کتاب تاریخ، داستان میشود، به قول غربی «هیستوریک» میشود. چرا هی قرآن از یهودیها و مسیحیها میگوید؟ بیشتر آیات قرآن تو این فضاست. میخواهد بگوید: «ببین عزیز من! این یهودیها، این نصرانیها، آن موسی و عیسی که پیغمبر خدا بودند، اینها به آنها رحم نکردند. شماها را که دیگر برده میدانند. شما را که صد برابر بیشتر بلا سرتان در میآورند.»
میخوانم برایتان امشب بخشهایی از تاریخ را. شاید باور نکنید اینها اتفاق افتاده در تاریخ. دو سه خط تاریخ امشب میخواهم برایتان بگویم؛ از یک قرن پیش، جنگ جهانی اول، یک کوچولویش را فقط برایتان میخواهم بگویم. پس چه شد؟ میخواهد بگوید یهود و نصارا هستند. او موسی بود، کلیمالله بود. دریا را که شکافت، باز هم اینها بهش رحم نکردند. از تو دریا رد شدند، بهش رحم نکردند. شما چه میگویی؟ فکر میکنی باهاش گفتگو کنی حل میشود؟ آن حضرت عیسی بود، رحم نکردند. چه تهمتهایی که به مادرش نزدند! چه تهمتهایی که به خودش نزدند! به شما که اصلاً دیگر رحم نمیکنند.
تو فکر نکن یهود و نصارا شریک میخواهند. یهود و نصارا نوکر میخواهند، برده میخواهند، بازار میخواهند. باهاش مذاکره میکنی، میگوید: «من تکنولوژی بهت نمیدهم. من جنس را بهت میدهم با تکنولوژی ۲۰ سال قبل. جنس را میدهم ببر بفروش تو بازارت. این رابطه است.» پژو ۲۰ سال پیش تو ایران است. تکنولوژی نمیدهد: «ماشین بهت میدهم که بفروشی. من کارگرم کار کند، کارخانهام بچرخد که بیشتر بخورم.» این رابطه است.
سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۰: «وَلَن تَرْضَىٰ عَنكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ...» چرا ایرانیها، چرا ما مسلمانان این آیه را همه حفظ نیستیم؟ با این خراب میشود جامعه، جامعه هم با همین آباد میشود. «لَن تَرْضَىٰ عَنكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ». یهود و نصارا هیچ وقت از تو راضی نمیشوند، کوتاه نمیآیند، با تو همراه نمیشوند «حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» مگر اینکه بروی نوکرشان بشوی. آیه قرآن است: «تا نوکرش نشوی قبولت نمیکند.»
نوکر بشوی چهکار میکنی؟ ادامه آیه: «قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ». وقتی با او حرف میزنی بگو: «من فقط حرف خدا را گوش میدهم. شماها کین؟» بعد تهدید خدا را ببینید: «وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ». اگر دنبال حرف یهود و نصارا راه بیفتید، خواستهها و دیکته اینها را پیاده کنی، بعد از اینکه من حرفهایم را با تو زدم، بهت گفتم چهکار کنی، حرف آنها را گوش بدهی، «مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ». دیگر من هیچ کاری بهت ندارم، هیچ کمکی از من نخواه. من دیگر جامعه شما را ول میکنم. تهدیدهای خدا در قرآن.
تازه وقتی نوکر میشوی، باید اثبات کنی که یک نوکر محضی و هیچ نشانهای از آقایی در تو نیست و یک جنایتکار مثل خودشان بشوی تا نوکرت را درستحسابی بشناسند؛ وگرنه دنبالشان راه بیفتی، قبولت نمیکند. یاسر عرفات معروف بود؛ شخصیتی ضد صهیونیست. مثلاً شما تصور کنید جناب سید حسن نصرالله را چطور ضد صهیونیست است. یاسر عرفات قبل از همه اینها برند ضد صهیونیستی بود. اولین کسی که تو فلسطینیها جدی آمد پای کار و آمد ایران، سفارت فلسطین را راهانداختند و اینها. کمکم مسیرش عوض شد. تو مجلس ختم اسحاق رابین، رئیس جمهور قبلی، چند تا قبلتر صهیونیستها، تصور کنید دور از شأن جناب سید حسن نصرالله، این فرض کنید این ماجرا در مورد سید حسن نصرالله. بین مردم عرب تفاوتی بین این دو تا از این جهت نیست. یاسر عرفات دولا شد، دست زن اسحاق رابین را جلو دوربینها و عکاسها بوسید. چهکارش کردند؟ ترور بیولوژیکش کردند، خفهاش کردند، فرستادند تو گور.
نه! ببین، آنجور جنایتکار باید بشوی. دستبوسی نه. باید بگویی: «میروم ملت فلسطین را میکشم.» آنوقت زندهات میدارم. وگرنه نه، تو خطرناکی. تو هنوز بو میدهی. اینها ایناند. بعد اصطلاحاتشان جالب است. همهاش از موضع بالا: عقل کل، رئیس دنیا. واژه «کنترل» از دهنشان نمیافتد. کنترل پولشویی، کنترل جمعیت، کنترل ایدز. شما چهکارهای که کنترل بکنید؟ کنترل را میدهند دست ارباب. «من اربابم دیگر.»
بعد واژهها. میگوید: «ایران باید برگردد به رفتار عادی.» الان ماجرای مذاکرات ما این است: «ایران به رفتار عادی برگردد.» رفتار عادی یعنی چه؟ یعنی میگوید: «ببین تو دنیا! الان نمیگوید تو آقایی!» میگوید: «تو نوکر که هستی. از نوکری درنمیآید. قبول کردم، میگویم تو نوکری. هر چه تو سرت میزنم، حالیت نمیشود که باید حرف گوش بدهی. اینقدر میزنم تا حالیت بشود، رفتارت عادی بشود.» بعد میگوید: «اگر دو تا زدم تو سرت، ساکت شدی، من بهت میگویم معتدل.» «اگر هر چه تو سرت میزنم عادی نمیشوی، بهت میگویم تندرو.» واژهسازی، اصطلاحات یهود و نصارا باب میشود. همینجوری با هم حرف میزنیم: فلانی تندرو، فلانی کُندرو، فلانی معتدل است، فلانی این است، فلانی آن است.
قرآن تفاوت جدی میان امام حسین با یهود و نصارا چیست؟ امام حسین قدم به قدم واقعیتها را گفتند. یهود و نصارا با فریب زنده ماندند تا حالا.
امام حسین (علیه السلام)، منطق خود را در منطقه زباله بیان کرد. منطقهای بود در مسیر که به حضرت خبر دادند. گفتند: «آقا، مسلم را کشتند.» جمعیت زیادی تو سپاه امام حسین بودند. آن موقع سیاست امام حسین را ببینید، مدیریت امام حسین. به امام حسین گفتند: «مسلم را کشتند، کوفه.» حضرت پا شدند، سخنرانی کردند. اولش این بود: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ. مردم، بدانید مسلم را کشتند. ما هم برویم، ما را میکشند. هر کس از مرگ و شهادت میترسد، برود.» جمعیت اینقدر سر و کله هم زدند که اسبهای همدیگر را عوضی سوار میشدند و در رفتند. دوباره این هفتاد، هشتاد، صدتایی که ماندند، شب عاشورا دوباره حضرت فرمودند، مثل امشب، فرمودند: «اینها فردا میکشند. فقط هم با من کار دارند.» یزید که تعریف نمیکنند. گفتند که: «یزید دمش گرم؟»
بعد از شهادت امام حسین، امام سجاد و... قدرت خدا را بگردم که چقدر نصیب بعضیها را در عقل کم قرار داده است. میگویند: «با من کار دارد!» اصلاً اینها هیچ واقعیتی برای ماندن یا شهید شدن ندارند. شما این را مقایسه کنید: آمریکاییها وقتی آمدند افغانستان، گفتند: «دو تا بمب میزنیم، اینها بروند. اینجا برایتان مترو میسازیم، برج میسازیم، کاخ میسازیم.» ملت افغانستان اولش خوشحال بودند: «آمریکاییها دارند میآیند!» بیست سال گذشته و آمریکاییها گفتند: «بکشم میسازم، طلا بخرند برای خانمها، میخرم، میسازم برایت.»
من چند جمله از امام خمینی برایتان بخوانم و وارد آن بخش آتشین جلسه امشب بشویم. این سخنرانیهای امام خمینی در جلد ۸ صحیفه امام است. دیشب جلد ۵ صحیفه برایتان خواندم. امشب جلد ۸. ۴ ماه بعد از اینکه امام از فرانسه برگشتند. خب، حالا امام رفتند فرانسه، برگشتند. ببینیم از حضرت امام در مورد فرانسه چه میخواهند بگویند. بگو: «آقا، خاطرات از فرانسه بگو. خیلی خوب بود. نه، دیدی تکنولوژی؟ دیدی؟ دیدی چقدر همه قانون مدارند؟» نه! بلکه امام بعد از ۴ ماه برگشتن، میخواهند در مورد غرب سخنرانی بفرمایند.
خوب است برایتان بخوانم چند خطش را؟ تحمل دارید؟ همه قول میدهید این حرفها که از امام است را بشنوید و کسی نرود بعداً در مورد من حرف بزند؟ من مسئولیتی به عهده نمیگیرم. این حرفها مال امام خمینی است. از رو هم دارم برایتان میخوانم. ببینید: اینها در صحیفه امام، جلد ۸، ۲۱ خرداد ۱۳۵۸ است. حضار: دانشجویان دانشکده پلیس تهران. دانشجویان دانشکده پلیس هنوز تازه از رژیم شاهنشاهی درآمده بودند. دانشجوهای رژیم شاهنشاهی. امام با اینها چه دارد میگوید؟
«تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده، به جای او یک حیوان آدمکش گذاشته است. الان شما در هر جای دنیا که ملاحظه میکنید، الان هم که یک آرامشی فرض کنید در دنیا هست و جنگهای عمومی نیست، در هر مملکتی که میبینید، با دخالت همین آمریکا، با دخالت همین شوروی، آدمکشی هست. غرب حیوان بار میآورد، آن هم نه حیوان آرام، یک وحشی.»
چهار ماه پیش فرانسه بودند، رفتند نزدیک، دیده. فرق امام من چیست که من وقتی میروم برج ایفل را میبینم غش میکنم، اما امام میگوید: «حیوان درنده آنجا دیدم»؟ امام واقعیت را میبیند، من جذابیت را میبینم. «یک حیوان وحشی آدمکش، آدمخوار.»
ممکن است الان تعجب بکنید. برایتان اصلاً غصه. اگر کسی احساس میکند این حرفها برایش سنگین است، اصلاً غصه نخورد. بنده این جلسه اگر همین حرف را از زبان تکتک شما بیرون نکشم، از این منبر پایین نمیآیم. یک چیزهایی میگویم همه با هم بگویید که: «آدمکش، آدمخوار، ای غربی!» «پیشرفت، پیشرفت انسانی نیست، پیشرفت حیوانی است. تربیت انسانی نیست. در غرب تربیت حیوانی است. حکومتها را میگویند، ملتها را نمیگویم؛ حکومتها و پرورشهایی که در حکومتها هست، حکومتهای انسانی نیست.»
بقیهاش را داشته باشید. خیلی قشنگ است: «غرب پیشرفت کرده، پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کند، آلات قتاله درست کرده است. در روزنامه دیشب یا پریشب بود که یک بمبی درست کردند که پنج مرتبه بالاتر از آنی است که در آن جنگ روی ژاپن ریختند. پنج مرتبه بالاتر از آن. کار غرب این است: یک چیزی درست کند برای آدمکشی و این افتخاری است که پنج مرتبه بالاتر از آن است که ۲۰۰ هزار نفر را در یک شهر یک بمب کشت. این پیشرفت! ما باورمان آمده است که همهچیزها در غرب است. خیر! آن چیزی که در غرب است، تربیت حیوان درنده است. حیوان درنده درست میکنند. آلاتی هم که درست میکنند، همان چنگ و دندان حیوان درنده است، منتها به صدها هزار مرتبه بالاتر.»
این حرفها خیلی تو جامعه ما الان تند است. چه کسی جرئت دارد این حرفها را بزند؟ چهل سال پیش امام این حرفها را فرمود: «ما نمیخواهیم تربیت، تربیت غربی باشد. ما میخواهیم یک تربیت انسانی باشد، بهطوری که همه با هم دوست باشند، همه رفیق. نه من از شما بترسم، نه شما از من بترسید. محیط، محیط رحمت باشد، نه محیط رعب و وحشت.»
بریم چند خط تاریخ من برایتان بخوانم. آمادهاید؟ هر کس با این جملات امام موافق بود و سرحال آمد، به روح پاک امام یک صلوات بفرستد.
اللهم صل علی آل محمد.
من قبل از اینکه این جنایتها حال شما را بد کند، یک گزارش به شما بدهم حالتان یکم خوب بشود. چهمیدانم، حالتان اول با این گزارش خوب میشود، بعد آن، این حال خوب دوباره آن حال بد را دو برابر میکند. اگر اولین حال خوب را نداشته باشیم، آنقدر ناراحت نمیشوید. اول حالتان را خوب کنم.
کشور ایران تو دنیا کجای ماجراست؟ یکجوری ما گاهی با هم صحبت میکنیم، انگار خیلی خیلی خیلی در پیتیم. من مساحت ایران را من برای شما فقط بگویم بعد بقیه ماجرا را بگویم. مساحت، متراژ کشوری که تویش هستیم، این ایران من و شما. ما چقدر زمین داریم که حالا بعد بهتان میگویم این زمین چه چیزهایی دارد و چه کارهایی میتواند بکند. اینها را بگویم، بعد یکم برویم ۱۰۰ سال پیش اتفاقاتی افتاد.
کشور ایران مساحتش یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربع است، معادل با ۲۲ کشور دنیاست. من بعضی از این کشورها را به شما میگویم که این ۲۲ تا با همدیگر تو ایران ما جا بشوند، باز ما جای اضافه میآوریم. بگویم چه کشورهایی؟ بعد برویم ببینیم اینها چه بلایی سر ما درآوردند. کشور اول... ۵ تا استان را به شما میگویم معادلگذاری کنید: خراسان جنوبی، خراسان رضوی، خراسان شمالی، گلستان، مازندران؛ ژاپن بیاید، میشود این ۵ استان. این کشور را داشته باشید. بقیه را اگر حفظ نکردید، اشکال ندارد. من بعداً با همین یک دانه ژاپن کار دارم.
این پنج تا استان، گیلان و آذربایجان شرقی، میشود کشور پرتغال. آذربایجان غربی، میشود دانمارک. سمنان، مجارستان. تهران، میشود کشور السالوادور که تو آمریکای مرکزی است. زنجان، میشود کشور تایوان. کردستان، میشود لبنان و قبرس با هم. همدان، میشود کشور شیلی. استان مرکزی، اندازه سوئیس است. کرمانشاه، اندازه جیبوتی. ایلام، اندازه کویت است. خوزستان، به اندازه اسرائیل با هلند است. اصفهان، اندازه آلمان شرقی. سیستان و بلوچستان، هرمزگان، اندازه آلمان غربی. انگلیس، اندازه یزد و کرمان ماست. بوشهر ما، اندازه آلبانی. چهارمحال و بختیاری، اندازه جامائیکا که تو دریای کارائیب است. کهگیلویه و بویراحمد، اندازه کشور باهاما که همسایه آمریکا است. استان فارس، اندازه کشور اتریش. لرستان، اندازه بلژیک.
با ۳۲ تا تیم جام جهانی راهمیاندازند، ما خودمان به تنهایی ۲۳ تا کشور دنیاییم. جمعیت ما چقدر است؟ ۸۳ میلیون. آن کشور اولی که بهتان گفتم اسمش چه بود؟ ژاپن چقدر جمعیت دارد؟ نزدیک ۱۳۰ میلیون. باور نداریم خودمان را. خیلی بدبخت. بدبختمان از اینجاست. ژاپن ۵ تا استان ماست. انگلیس، آلمان، اتریش، سوئیس، بلژیک، شیلی، هلند، یک همچین کشوری.
نفت و گاز مجموعش با هم تو دنیا اول است. استعدادهای کشفنشده ایران؛ یعنی میروند کشورهای دیگر را بررسی میکنند، میگویند: «این کشور چقدرش کشف شده، چقدر کشف نشده، چقدر ظرفیت دارد؟» یعنی چقدر بَکر است. گفتند: «در تمام دنیا، کشور اول از جهت اینکه استعدادش کشف نشده، ایران است.» دنیا را میخورد. «همه دنیا را تحریم میکند.» آخه این را میگویی، میخندند بهت. بعد انگلیس ما را تحریم میکند! همه میترسند. یزد و کرمان کل ایران را تهدید کند، تحریم کند؟ یکم آدم خوب است عقل و واقعیت و واقعبینی داشته باشد. همهاش میخواهند ما را تحقیر کنند، تو سرمان بزنند که نفهمیم چه به چه است.
از کشور ایران بهتان گفتم. جمعیت ما ۸۳ میلیون است. بزن یعنی: گوش کن! یک گزارش تاریخی بدهم جیگرتان آتش بگیرد امشب.
صد سال پیش جنگ جهانی اول اتفاق افتاد، ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ میلادی. تو این سه سال، به نظر شما از جمعیت ایران چقدر کم بشود خوب است؟ یکی یک عدد به من بگوید. چقدر؟ از جایی شنیدید ولی باز کم گفتید. درصدی به من بگویید. بین ۴۰ الی ۵۰ درصد جمعیت ما تو سه سال نابود شد. چه کسانی نابود کردند؟ انگلیسیها. قحطی پیش آمد. جنگ جهانی اول. اول، این فیلم «یتیمخانه ایران» را حتماً دیدهاید. آن هم که گفتند احتمالاً از این فیلم است. گفتند: «یک چیزی بگویم تو این فیلم نیست.» میگوید: «جمعیت ایران سال ۱۹۱۴، ۲۰ میلیون بوده.» این تو فیلم نگفته. میخواهم بگویم آتش بگیرید. غرب درنده است. اینها انگلیسیان. این انگلیس است. ما جمعیتمان سال ۱۹۱۴ میلادی ۲۰ میلیون بوده. تخمین میزدند، میگفتند: «۵ سال بعدش خیلی خیلی خیلی جمعیتمان کم باشد.» در صورتی که باید ۲۱ میلیون باشد. جمعیت ما ۱۹۱۴، ۲۰ میلیون بوده. ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹، جمعیتمان چند میلیون بوده؟ ۱۱ میلیون بوده. ۱۰ میلیون جمعیت ما کم شده.
توی اتفاقی تو قم بخوانید. تو مسجد آدم را میگرفتند کباب میکردند. تو مسجد امام حسن عسکری، زیرزمینش، گوشتها را با هم تقسیم میکرده. بلایی که انگلیسیها سر ما درآوردند. جمعیت تهران ۱۹۱۷، ۴۰۰ هزار بوده. ۱۹۲۰، ۲۰۰ هزار بوده. تهران نصف شده. چهل سال طول کشید ما دوباره برگردیم به ۲۰ میلیون. دیگر با بقیهاش کار ندارم. کنترل جمعیت و اینها چه بلایی سر ما آورد. این یک نمونهاش. انگلیسیها.
کی یک مرد بزرگ شد بلند شد؟ یک مرد بزرگ روبروی اینها، یک روحانی والامقام، میرزا کوچکخان. یک نفره پاشد، تو آن قحطی ایران رفت تو رشت، تولید راهانداخت. من آمار برایتان آوردم، گزارش که چقدر این سطح تولید را بالا برد که ما رسیدیم به صادرات برنج تو قحطی تو رشت. یک میلیون آیدی داشته. به کارمندانش ۲۱ هزار تومان حقوق ماهیانه میداده، میرزا کوچک خان. جنگلیها با انگلیسیها درگیر شدند. انگلیسیها حمله کردند به رشت. از آن جنگلیها رد شدند، آمدند هر چه برنج و آذوقه تو دست اینها بود، از چنگشان درآوردند. ملت از گرسنگی مرده. این یک نمونهاش است.
نمونه دوم برایتان بگویم و روضه بخوانیم و برویم. ماجرایی که انگلیسی و واقعاً واقعاً نمیخواهم تعبیر دیگری به کار ببرم، واقعاً کسی که بگوید آن انگلیسیها با این انگلیسیها تفاوت دارند، یک سر سوزن ادراک ندارد. بعضیها آخه میگویند: «آقا، آن قدیم بود. بالاخره آنجا پیش میآمد. الان پیشرفته شده، همهچیز فلان شده.»
مرحوم علامه طباطبایی در جلد ۴ تفسیر المیزان میفرماید. اینها را یادگاری داشته باشید. نمیگویند اینها را جایی. ضعف آمریکا؟ هیچی نگو. تو ایران، دانشگاه تهران. علامه طباطبایی تو جلد ۴ تفسیر المیزان میفرماید که: «بعضی فکر میکنند غربیها پیشرفت کردند، به دموکراسی رسیدند، پیشرفت کردند ولی در درندگی.» تعبیر مال ایشان است. علامه طباطبایی میفرماید: «دموکراسی پیشرفتهترین مدل وحشیگری علیه بشریت است.» مفصل، هر کس میخواهد مطالعه کند، ۷۰ صفحه ایشان مطلب نوشته.
آیه آخر سوره مبارکه آل عمران میفرماید: «چون قبلاً دیکتاتوری بود، یک نفر یک مملکت را میخورد. الان یک مملکت میرود یک مملکت را میخورد، میآیند با هم عادلانه تقسیم میکنند، صدایش هم درنمیآید.»
از الجزایر میخواهم برایتان بگویم. اینها یک نمونه از هزاران هزار نمونه است. یکیش از ایران گفتم، یکیش از آفریقا میخواهم بگویم. خیلی از این نمونهها داریم. آدم سردرد میشود وقتی میشنود اینها، یهود و نصارا، چقدر محترماند، چقدر باکلاسند!
کشور الجزایر از جهت منابع، کشور بسیار غنی. از جهت مساحت، کشور اول آفریقاست. تو شمال آفریقا، زیر دریای مدیترانه، سه برابر فرانسه مساحت دارد. از کشور ما بزرگتر است، الجزایر. الان همه اقتصاد این کشور به نفت وابسته است. ۹۵ درصد صادراتش به نفت، ۶۰ درصد بودجهاش هم از نفت تأمین میشود. هر کشوری را که میخواهند ذلیل بکنند، میچسبانندش به نفت. هر وقت هم خواست نُطقش دربیاید، میگوید: «نفت دیگر ازت نمیخرم، برو بمیر!» مدل ذلیل کردن جدید. آن کسی که میگوید من با نفت میخواهم اداره کنم، او دیگر چقدر ذلیل است؟
اروپا معدن زیرزمینی ندارد، نفت ندارد، طلا و مس تقریباً ندارد. منابع زیرزمینیاش خیلی ضعیف است. منابع رویزمینی دارد: آب دارد، درخت دارد، جنگل دارد، دریا دارد، رودخانه. بهش میگویند قاره سبز. آفریقا زیر زمین غوغاست: آهن دارد، طلا دارد، مس دارد، روی دارد، سرب دارد، زغال سنگ دارد. هر خبری که بخواهی آن زیر است. اروپاییهای زرنگ آمدند، آفریقاییها را دریدند و برداشتند و بردند. با هم میخورند و دنیا را آباد کردند.
یک گزارش فقط از الجزایر میخواهم برایتان بگویم. سال ۱۰۰۳. تا اینجا چند اتفاق تاریخی تو الجزایر. فقط اینها نمونههای کوچکی است. شب آخر را داریم جمعبندی میکنیم. جلسات بعد ما، انشاءالله، پنجشنبه آخر صفر، ماه صفر، پنج شب آخر همینجا خدمت عزیزان هستیم. پنج شب اول صفر هم اگر عزیزان علاقه داشتند - چون بعضی پرسیده بودند - در دانشگاه فردوسی، پنج شب اول صفر بحثمان ربط دارد به این موضوع. اینجا. پریشب اول صفر، بعد از نماز مغرب و عشا کنار مزار شهدا، انشاءالله پنجشنبه اول صفر آنجاییم. پنجشنبه آخر صفر هم که همینجا خدمت عزیزان هستیم.
کشور الجزایر. فرانسویها سال ۱۷۹۷ میلادی آمدند به فرماندار الجزایر - اسمش «بیک حسین» بود - گفتند: «میخواهیم ازت گندم بخریم، ۵ میلیون فرانک میخواهیم ازت گندم بخریم.» گندمها را بگذار کنار. بیک حسین گذاشت کنار. گندمها را بردند. بیک حسین دید اینها پول نمیدهند. رفت توی کنسول فرانسه تو الجزیره. الجزیره پایتخت الجزایر. عصبانی شد. مگسکش را برداشت، زد تو صورت سرکنسول فرانسه. چه اتفاقی افتاد؟ کشتنش. بله.
پادشاه فرانسه به اسم شارل دهم صد تا ناو جنگی با ۳۶ هزار سرباز فرستاد الجزایر. صاف کردند فرانسه را. گوگولی! یهود و نصارا! قرآن دارد میگوید. بعد تموم شد. ای کاش تموم میشد. سال ۱۸۳۵، تقریباً ۴۰ سال بعد، مردم دیگر دادشان درآمد، قیام کردند علیه فرانسویها. دعوا شروع شد. ۱۰ سال درگیری داشتند. بعد ۱۰ سال فرانسه به طور کامل مسلط شد به الجزایر. الان فرانسوی صحبت میکنند الجزایریها. بعضیها میروند الجزایر، خوششان میآید، میگوید: «اینها چقدر باحالند، همه فرانسوی!» ایرانیای انگلیسی فرانسوی حرف میزند. اینها را کدام دریا بریزیم؟ اینقدر آدم عقلش کم است!
مسلط شد کامل. رفت جنگ جهانی اول. من برمیگردم. الان ۱۸۴۵ بودیم. بعد یک گزارش از یک جای دیگر بهتان میگویم. جنگ جهانی اول که شد، ببین چقدر زرنگند! باهوشند! مؤدب و باهوش، با احترام نابود میکنند! جنگ جهانی اول، فرانسه ارتش فرستاده بود تو جنگ. ۱۷۳ هزار تا جوون الجزایر را به زور فرستاد تو جنگ: «برو جنگ، از من دفاع کن!» ارتباط؟ این رفاقت است؟ رفیق میشود؟ ارتش را بعداً تو جنگ به کار بگیرد! تو جنگ آمریکا با ویتنام، از ما ایرانیها خواسته بودند سرباز بفرستیم برای دفاع از آمریکاییها تو ویتنام. برای این روزها ما را میخواهند. اگر پولی هم بدهند، چیزی بدهند، برای این روزها میگذارندت کنار. ۱۷۳ هزار تا سرباز فرستاد، ۲۵ هزار تایشان کشته شدند.
اصل ماجرا را برایتان بگویم و برویم روضه. تمام الجزایر همهاش درگیری داشته با فرانسه. سال ۱۹۵۷ از ژانویه تا اکتبر یک نبردی شکل میگیرد به اسم «نبرد الجزیره». بهار عربی که شد، شمال آفریقا ریخت به هم. الجزایر تکان نخورد. میدانی چرا؟ به خاطر اینکه اینها را قبلاً قلع و قمع کرده بودند. دیگر از هر چه انقلاب و تحول و اینها بود، حالشان به هم خورده بود. اسمش را نبر! چند ماه جنگ شد. ۱۹۵۷ میلادی. بگویم و تمام. نبرد الجزیره تو فاصله ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ که هشت سال میشود، فرانسویها یک میلیون الجزایری کشتند.
البته هنوز رکورد با ماست: ۱۰ میلیون کشته. عراق چند ساله دارد میجنگد با آمریکا و داعش و اینها، هنوز کشتارش به ۲ میلیون نرسیده. انگلیس تو ۳ سال ۱۰ میلیون از ما را کشت. ما ۵۰۰ نفرمان تو حج، تو منا از دنیا رفتند. اینجا داشتیم بالبال میزدیم ۵۰۰ نفر به هزار تا نمیرسید. ۱۰ میلیون! آبا و اجداد من و شما. ۱۰ میلیون. بحرین یک میلیون جمعیت دارد. ۱۰ تا بحرین را قتل عام کردند!
بعد میآید تو انتخاباتهای ما بگوید: «به این رأی بده، به آن رأی نده.» انگلیس سال ۹۴، انتخابات مجلس. رهبر انقلاب فرمودند: «رادیو بیبیسی دارد میگوید به این لیست رأی بده، به آن لیست رأی بده. به لیست انگلیسی رأی ندهید!» قتل عام کردند. کی دیگر ما باید حواسمان جمع بشود؟ قتل عام بشویم؟ البته الان قوی شدیم. الان روی پای خودمانیم. الان تنها ضربهای که میتوانند به ما بزنند - که همین هم وایمیستیم به ما نزنند و درستش میکنیم خودمان با هم - تنها ضربهای که میزنند، این است: دارو را تحریم کردند.
آن بیماری خاصی که داروش تو ایران نیست، مریضش دارد اذیت میشود. خدا لعنتشان کند! ولی یک زمان، بدان، کلاً قتل عام میکردند. الان زورشان فقط به همین حد میرسد. حواسمان را جمع کن. نگذارید یکجور دیگر به ما نگویند ماجرا را. میگوید: «ببین این بیمار خاص دارد میمیرد. تو یک آخوند موظفی. تو چرا وقتی آن ۱۰ میلیون نفر را کشتند، صدایت درنمیآمد؟ مرد شدی حالا برای من!» ما ۱۰ میلیون نفر در قحطی از دست دادیم و رسیدیم به اینجا. این را بگو: «بیماری خاص دارد، دارد میمیرد.» آیا قتل عام کنم؟ تمامش میکنیم. روی پای خودمان میایستیم. دارو را هم میسازیم تا انگلیسیها و غربیها برای همیشه گورشان را از این مملکت گم کنند.
فرانسویها تو الجزایر سال ۱۹۵۷ قتل عام الجزایریها. ابتکارات جدید. ببین سلاحها چقدر مدرن میشود، پیشرفته میشود. چهکار میکنند؟ امام چه فرمود؟ «اینها سلاحشان که پیشرفته میشود، انگار پنجه گرگ پیشرفتهتر میشود.» سلاحشان پیشرفته میشود؛ این است. ما علم میخواهیم، پیشرفت میخواهیم، نه پیشرفت گرگ، بلکه پیشرفت انسان. آدم پیشرفت کند از خودش دفاع کند. این گزارش را بدهم. تمام لشکر ۱۰ هوابرد برای قتل عام مردم الجزایر، روشهای نوین اتخاذ کرد. از تو خیابان و میدان جنگ و اینها، سربازهای الجزایری را میگرفتند، میبردند سوار هلیکوپتر میکردند، میبردند بالای مدیترانه، میریختند تو آب. بعد دیدند بعد از یک مدت روی دریای مدیترانه پر از جنازه شده. گفتند: «به پای اینها بتن ببندیم، پاشان را بتنی کنیم، بعد پرتشان کنیم.» اسم اینها را گذاشتند «میگوهای بیگارد». چرا؟ چون فرمانده لشکر سوم هوابرد اسمش «مارسل بیگارد» بود. این طرح ایشان بود.
نمونههایی است. الان همینجور جلو چشم، از آن روز تا شب، ۱۰ تا میبینی. ما از اینها داریم. بعد این عکس را بروید سرچ بکنید. سربازهای فرانسوی الجزایریها را میکشتند، سرشان را به نیزه میکردند. همه صحبتها را که کردند، برای این تیکه است. عکسهای تو اینترنت هست: سرباز فرانسوی وایساده، سر بریده را به نیزه زده. سر را بریدن، انداختن به زنجیر، دست گرفتن، بازی میکند. عکسش تو اینترنت پر است. شما از این چه میفهمی؟
امام حسین ۱۴ قرن پیش به ما گفت: «سر بریده من را روی نیزه. بدان! سرهای بریده روی نیزه زیاد خواهی دید اگر این راه را ادامه ندهی.» حرف امام حسین این است: گفت: «غرب تربیت میکند. یک نفر میشود یزید. یکیش هم میشود مارسل بیگارد. جفتشان آدم های یک جریانند، تولیدی یک کارخانه. چرا تو فقط میگویی یزید؟ یزید مال یکجاست که همینجور دارد ازش تولید میشود؟» این غربی. این امام حسین. روبروی این غربیها وایسا.
از برخورد غربیها با آفریقاییها برایتان گفتم. شب عاشورا. میخواهید از اینجا گریز بزنیم، روضه بخوانم؟ امشب دوست دارید برای آفریقاییها گریه کنیم؟ دوست دارید امشب حالا شب عاشورا برای آفریقاییها گریه کردید؟ این کشت و کشتار را میبینید در طول تاریخ. فکر کن امام زمان همه را دیدهاند. ما میشنویم دوتاش را، چه حالی پیدا میکنیم؟
علامه امینی فرمود: «شب عاشورا برای امام زمان صدقه کنار بگذارید. قلب آقا در آتش، در فشار.» فدای قلبت بشوم یابن الحسن! آقا جان، چهها که ندیدی تو در این سالها! کی میشود انتقام بگیریم؟ همه با هم. آفریقاییها را. یک کشور آفریقا: الجزایر. حالا حقوق بشر غربی را بهتان گفتم. حقوق بشر امام حسینی را برایتان امشب بگویم. بگویی: «شب عاشورا ما برای حقوق بشری گریه کردیم که نگذاشتند عالمگیر بشود.»
تو سپاه امام حسین یک سرباز آفریقایی داریم، یک شهید آفریقایی: «جَوْن بن حَوِیّ». مال منطقه نوبه، نوبه، یک جایی است بین سودان و مصر، تو آفریقا. این آفریقایی بوده. تو جنگ گرفتند، برده بوده. امیرالمؤمنین خریدند، آزادش کردند. هدیه به ابوذر. پیر شده، سن و سالی ازش گذشته. ابوذر هم هدیه کرده بود او را به اهل بیت. یعنی بعد از رحلت ابوذر، آمد شد خادم اهل بیت و نوکر اباعبدالله. این نوکر بوده، استعمار نکرده، خادم بوده. کارش این. روز عاشورا دید ارباب من و شما تنها شد، آمد گفت: «حسین جان!» سید بن طاووس در «لهوف» نقل میکند: «کان عبدٌ اسود (او بردهای سیاه بود)». جَوْن آمد به امام حسین: «آقا، من میخواهم بروم میدان.»
امام حسین چه گفتند؟ دیدی فرانسویها چهجور هر انسانی درست میکردند از الجزایریها یا آفریقاییها؟ این امام حسین ماست. دنیا باید حسین را بشناسد تا برای حسین گریه کند. اباعبدالله به جَوْن گفتند: «تو از اولی که آمدی اینجا، قرار بود تو روزهای خوشی ما با ما باشی. قرار نبود تو روزهای سختی با ما باشی. الان وسایلت را جمع کن، برو خودت را نجات بده.» حسین! تو کی هستی آقا جان؟ این است که آفریقاییها و آمریکاییها و اروپا و آسیا و همه، اربعین سینهخیز خودشان را به تو میرسانند.
میخواهم بگویم ما داریم برمیگردیم به تو حسین! تاریخ دارد به تو برمیگردد. میفهمیم چه را از دست دادیم. جَوْن التماس کرد. حالا ببین چهجور حرف زد! نقطه حساسی که امام حسین را تحریک میکند، امام حسین را وادار به واکنش میکند، را میشناخت، جَوْن. شما را به خدا! شماها سیاسیاید، زرنگید، میفهمید. این شبها این حرفها را با هم مرور کردیم. این روضه را یکجور دیگر با هم گریه کنیم امشب. اینها یکجور دیگر میسوزاند آدم را.
حضرت فرمودند: «برو.» گفت: «یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَنَا فِی الرَّخَاءِ الْحَسَاعُکُمْ وَ فِی الشِّدَّتِ آخِذُ بِكُمْ؟ (من در روزهای خوشی کاسهتان را میلیسیدم و در روزهای سختی رهایتان کنم و بروم؟)» روزهای خوشی کاسهتان را میلیسیدم (لِقِصَاعِکُمْ). کاسههایتان را میلیسیدم. «روز سختی که شد ولت کنم بروم حسین؟» بعد جملهای که گفت: «وَاللَّهِ إِنَّ رِیحِی لَمُنْتِنٌ. میدانم بوی بد میدهم. وَ إِنَّ حَسَبِی لَلَئِیمٌ. من حسب و نسبی ندارم. بردهزاده. اجدادم همه سیاه بودند. وَ لَوْنِی لَأَسْوَدٌ. پوستم سیاه است. میدانم من ارزش ندارم پای رکاب تو کشته بشوم حسین.» بعد جملهای که گفت: «فَتَنَفَّسَ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ (یک نفس به من بزن، من بهشتی بشوم) حسین جان.» امشب ما بگوییم آقا، شب عاشوراست. من هم بوی بد میدهد، من هم رویم سیاه است.
میدانست این جملات را بگوید امام حسین حساس میشود. حضرت چهکار کرده؟ تا این جملات را گفت، حضرت این شکلی اذن دادند. حضرت گفتند: «خدایا...» البته ادامه ماجرا این است. جَوْن گفت که: «وَاللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ. به خدا ازتان جدا نمیشوم حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ (تا این خون سیاه من با خون شما آمیخته شود).» وگرنه ازتان جدا نمیشوم. رفت تو میدان، رجز خواند، گفت: «کفار! کجایی که برده سیاه آمده دمار از روزگارتان در بیاورد؟»
امام حسین برایش دعا کردند. دعای امام حسین را ببین. حضرت دعا کردند: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ (خدایا رویش را سفید کن).» گفت: «روی من سیاه است.» حضرت دعا کردند: «خدایا رویش را سفید کن.» جَوْن گفت: «بوی بد میدهم.» حضرت دعا کردند: «طَیِّب رِیحَهُ (بویش را خوش کن).» گفت: «حسب و نسب ندارم.» حضرت دعا کردند: «وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ.» الان که از دنیا رفت، پدرم امیرالمؤمنین و مادرم فاطمه زهرا. گفتند: «شهدای کربلا را دفن کردند، جنازه جَوْن را پیدا نکرده بودند.» بعد از یک هفته، مردم دیدند از یک گوشه بیابان یک بوی عطر عجیبی میآید. رفتند کنار زدند، دیدند جنازه جَوْن افتاده. حضرت دعا کردند. هم رویش سفید بود، هم بوی خوش بود. روضه شب عاشورای من این باشد. اشک بریزیم. عرض من تمام.
هر کس آماده است، بسم الله. خودت را نگه ندار. امشب همه باید با هم داد بزنیم. مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی میفرمود: «من تو هیچ مقتلی ندیدم جَوْن وقتی زمین خورد، امام حسین را صدا کرده باشد. ولی تو همه مقاتل گفتند لحظه آخر سر جَوْن به بالین اباعبدالله بود.» یعنی بدون اینکه صدا کند، اباعبدالله خودشان رفتند بالا سرش.
آزاد دیدنی غریبه. این شهید آفریقایی ما از غربت آمده، کس و کار ندارد. من لحظه آماده شدم تا بخش اصلی روضه را بگویم. با هم ناله بزنیم. یک فلسفه دیگر هم دارد که امام، امام حسین بالا سر شهدا میرفتند. هر شهیدی زمین میخورد، اباعبدالله سریع خودشان را میرساندند. چرا؟ چرا؟ چون لشکر دشمن میخواست زنده زنده سر از بدن جدا کند، نیزه بزنند. آمادهاید؟ بسم الله.
حسین جان! بالا سر همه شهدا رفتی، نگذاشتی سری را زنده زنده جدا کنند. «لا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یا اباعبدالله!» فدای غربت تو. کسی نبود بالا سر تو. بیا. یک وقت زینب روی تَلِّ زینبیه یک نگاه میکرد. دید گودی قتلگاه شلوغ شده. گرد و خاک شد. دنبال حسینش میگردد. امام زمان در زیارت ناحیه میفرماید: «دنبال حسین میگشت، گرد و خاک شد، دید از حسین نیست.» یکهو بغل را نگاه کرد، دید سریع نیزه بلند شد، سر حسین را بردند.