نقد تعبیر «جاهلیت عرب» و نشاندادن بُعد جهانی جاهلیت
نقش غربیها در تصویرسازی منفی از عرب و تاریخ جاهلیت
مقایسه عرب جاهلی با غرب مدرن در موضوع شهوتپرستی و همجنسبازی
تبیین چهار شاخص جاهلیت: ظن جاهلی، حکم جاهلی، حمیت جاهلی، تبرج جاهلی
تحلیل رأی اکثریت و دموکراسی بهعنوان مصداق حکم جاهلی
نمونههای رسانهای از هالیوود تا تبلیغات سیگار و کشف حجاب
تعصبهای قومی و مرزبندیهای ساختگی بهعنوان ابزار استعمار
کالاییشدن زن در جاهلیت مدرن و صنعت مدلینگ
سیره اخلاقی امام رضا (علیهالسلام) در رفتار با مردم و مهمانان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین. و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
شبهای گذشته به نکتهای رسیدیم و آن نکته این بود که اگر زندگی بر مبنای منطقی که انبیا آوردهاند، نباشد؛ اگر آدم مختصات زندگیاش را بر اساس آنچه انبیا تعریف کردهاند، نچیند؛ قرآن کریم اینجور زندگی را «زندگی جاهلانه» میداند و این جامعه را «جامعه جاهلیت» میداند.
نکته بسیار مهمی که هست، این است که ما معمولاً در مورد جاهلیت قبل از پیغمبر اطلاعات خوبی داریم و ذهنیت منفی داریم که این هم درست است؛ ولی مطلب گاهی در ذهن ما دقیق نیست؛ چون بیشتر بحثهای تاریخی توسط کسانی طرح شده که اینها زاویه خاصی داشته ذهنشان. بیشتر هم غربیها کار کردهاند. بیشتر این مباحث تاریخ در مورد دوران قبل از پیغمبر، توسط غربیها به ما رسیده است. اینها هم یک زاویه دید خاصی دارند؛ سعی کردهاند مطلب را به نحو خاصی به ما بدهند. لذا در فرهنگ ما به جای اینکه بگوییم «جاهلیتِ کفر»، میگوییم «جاهلیت عرب». «چیز بدی است، جاهلیت عرب معنا ندارد.» بعد انگار جاهلیتشان را هم به این نمیدانیم که کاری به حرف پیغمبر نداشتند، کاری به طرح پیغمبر نداشتند؛ جاهلیتشان را به این میدانیم که اینها عرب بودند. این یک کاری است که سر ما درآوردهاند؛ یک بازی رسانهای است؛ یک ترفند، یک شگرد. خواستهاند جا بیندازند که این جاهلیت ما مال عرب است. «عربها اینجور بودند.» هی هم در سر ما فرو کردند: «عرب شهوتپرست، عرب سوسمارخور، عرب بیفرهنگ، عرب جاهل.» بعد انگار دیگر هرچه هست مال عرب بودنشان است. اتفاقاً خود پیغمبر هم عرباند؛ خود پیغمبر هم جزو همین جاهلیت به حساب میآیند! اینجوری جا انداختند برای ما.
در حالی که اصلاً جاهلیت ربطی به عرب بودن ندارد. جاهلیت زمان و مکان و تاریخ و جغرافیا ندارد. هرکه فکرش، ذهنش، قلبش، زندگیاش رنگ و بویی از پیغمبر ندارد، این زندگی میشود «زندگی جاهلانه». در هر دورهای باشی، هر شکلی باشی، هر زبانی داشته باشی، مختصات جغرافیایی به درد نمیخورد این وسط. مال عرب بودنشان نبوده؛ سوسمارخور بودن اینها، فلان بودن.
گاهی آدم هم زیاد میشنود. من واقعاً ناراحت میشوم وقتی میشنوم در این پیادهروی اربعین در عراق و امثال آن، گاهی بعضی آدمهایی که حواسشان نیست (حالا نمیخواهم تعبیر تندتر به کار ببرم که جا هم دارد تعبیر تندتر به کار ببرم، ولی حالا میخواهم با ملایمت صحبت بکنم) بعضی عزیزانی که حواسشان نیست، ملتفت نیستند، [میگویند:] «اینها مال همان عرب جاهلیتاند، اینها هم از همان نسل عرب جاهلیتاند، پیغمبر چه کشید از دست اجداد اینها؟» اینها واقعاً مال عرب جاهلیتاند؟ این پذیرایی که عربهای نازنین، این عراقیهای نازنین، تقریباً یک ماه از اول سفر تا آخر سفر (چون با اربعین هم تمام نمیشود، این موکبها جمع میشوند و میآیند نجف؛ نجف پذیرایی میکنند. این ایام دهه آخر ماه صفر، همین پذیراییها، موکبها در نجف یک ماه پذیرایی میکنند. از هرچه هم دارند میگذرند). واقعاً این رفتار، رفتار عرب جاهلیت است؟ این آدم چقدر باید نفهم باشد که نفهمی [که این پذیرایی] از سر ایمان و عشق و شورش است.
خب الان همین الان شما میبینید عربستان سعودی، این مملکت حجاز، به این کسانی که تظاهرات کردهاند در لبنان، آمدهاند شلوغکاری میکنند که گوشیهای آیفون چند دلاری هم دارند (ایران خودمان است دیگر، بالاشهریها بیشتر دارند)، در این موقعیت سوءاستفاده میکنند. بعد سعودیها آمدهاند به اینها غذای گرم میدهند. همان پیادهروی اربعین و غذای گرمی که عراقیها میدهند، سعودیها هم میدهند. میگوید: «تو آدم بکش، غذایت با من.» خب، این هم عرب است، آن هم عرب است. یعنی واقعاً آدم نمیفهمد تفاوت این عرب را با آن عرب؟ آن ملت یمن هم عرب است. مسئله، سر عرب بودن نیست؛ مسئله، سر جاهل بودن است، سر نفهم بودن. میخواهد فارس باشد، ترک باشد، کرد باشد، عرب باشد، عجم باشد؛ هرکه حرف پیغمبر حالیش نمیشود، جاهل است، نفهم است. تمام کتشلوار تنش باشد، کراوات بسته باشد، عمامه سرش باشد، فرقی نمیکند. هرکه منطق پیغمبر را نمیفهمد، این جاهل است. پیغمبر نماد عقل است، نماد عقلانیت، عقل کل.
قرآن چند تعبیر در مورد جاهلیت دارد. اصل بحث اول را با هم داشته باشیم: جاهلیت ربطی به عرب بودن ندارد. چرا غربیها خیلی دوست دارند که هرچه میخواهند از جاهلیت بگویند، جاهلیت عرب است؟ مسئله را به عرب بودن میخواهند ختمش بکنند. حالا اینجا یک بحث مفصلی میشود کرد، دیگر من واردش نشدم. این فیلمهای هالیوود را میشود مفصل اینجا تحلیل کرد. شما ببینید در فیلمهای هالیوودی وقتی میخواهند عرب را نشان بدهند، چه شکلی نشان میدهند؟ معمولاً آدمهای چاق، دهتا زن دارند؛ آدمهای عیاش، الاف، ترسو، تروریست. وقتی هم که دوربین میآید عرب را نشان بدهد، معمولاً اینطوری است. در فیلمهای هالیوودی دوربین از بالا نشان میدهد؛ یعنی میخواهد بگوید: «در نگاه من غربی، تو یک آدم ذلیل و حقیری. من از بالا به تو نگاه میکنم؛ موجود کثیف.» و همیشه همین اصطلاحات هست: «اینها کثیفاند، اینها فلاناند، اینها بیفرهنگاند، بهداشت بینشان نیست.» متأسفانه بین ما هم خیلی این حرفها باب شده است.
حالا من نمیخواهم الان فعلاً وارد بحث مقایسه اینها با غربیها بشوم که ببینید همین عربهای جاهلی (یعنی همان جاهلان عرب) هم با سگشان شرف دارند به جاهلان غربی که دیشب یک اشارهای کردم. در تمام دوران جاهلیت قبل از پیغمبر، همجنسبازی رایج نبود. بد میدانستند، ممنوع بود، جرم بود، به اشد مجازات برخورد میکردند؛ نه مثل الان که قانونش تصویب شده در پارلمانشان، باشگاههایی که دارند، راهپیماییهایی که دارند. بامزهاش را میدانید چیست؟ حالا دیگر خیلی حرفها را هی من میخواهم نگویم، هی نمیشود، هی میخواهم رد شوم بروم سراغ اصل، نمیتوانم. نکته جالبش این است: شما میدانید که بخشی از تحریمهایی که ما را، ما ایرانیها را، تحریمهایی که نسبت به ما انجام دادند، تحریمهای حقوق بشری است. بعد میدانید خیلی از تحریمهای حقوق بشری در مورد چیست؟ کدام مسائل حقوق بشری را رعایت نکردهایم؟ یکی از مسائل حقوق بشر که ما ناقضش هستیم، به خاطرش تحریم شدیم (مثلاً دارو به ما نمیدهند) به خاطر این است؛ به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه همجنسبازی در ایران آزاد نیست. دعوایی که با ما دارند، این است. میگویند: «چرا وقتی کسی همجنسبازی میکند، شما میگیرید اعدامش میکنید، نقض حقوق بشر میکنید؟ ما هم شما را اعدام میکنیم!» این کار را در کل جزیرةالعرب بروید بگردید، ببینید که آیا انقدر موجودات کثیف پیدا میشد [که] یک دانه کسی همچین برخوردی بکند به خاطر همجنسبازی؟ تازه همجنسبازی یک قلمش است. همجنسبازی خوبش است. همجنسبازی دیگر دموده شده است بین اینها. اینها الان دیگر رفتهاند در خط حیوانات و در خط ماجراهایی دارند. به قول خودشان با «انیمال» دارند سر میکنند، با حیوانات دارند سر میکنند. رسماً میگوید: «این گربه، این سگ شوهرم است.» هیچ باکی هم ندارد. بحث این نیست که دیگر «رفیقت عزیزم است، دوستش دارم، شوهرم است.» من خیلی حرفها را هی دارم در پرده میگویم، هی حیا میکنم؛ واقعاً حیا اجازه نمیدهد خیلی حرفها را آدم مطرح بکند. سینه بنده واقعاً یک وقتهایی حرف دیگر دارد، تویش بالا پایین میپرد. گاهی میخواهم بگویم خیلی از مطالب را، هی باز حیا میکنم، میگویم بالاخره خانمهای عزیزمان در جلسه هستند، کوچکترها هستند، بعضی کلمات ممکن است نشنیده باشند، اولین بار باشد بدتر بشود اینجا بخواهد طرح بشود. عالم غرب، عالم عجیبغریبی است. حالا بعضی از مطالب را آوردهام برایتان از رو بخوانم امشب اگر فرصت بشود. اصل جاهلیت این است که الان اینها دارند. بله، تکنولوژی پیشرفت کرده، علم هم پیشرفت کرده، [ولی] عقل پیشرفت نکرد. فردا ظهر انشاءالله در این زمینه بیشتر صحبت میکنم که علم وقتی پیشرفت بکند و عقل پیشرفت نکند، چه مصیبتی سرمان در میآید. در مورد انشاءالله فردا ظهر صحبت میکنم.
قرآن چند ویژگی در مورد عصر جاهلیت میگوید. من خیلی سریع اینها را اشاره بکنم و بحث را به سرانجامی برسانیم. ویژگی اول: **ظن جاهلیت، افکار جاهلی، توهمات جاهلی، پندار جاهلی.** اشارهای بکنم، برویم سراغ بخشهای مهمتر بحثمان. یک اشارهای الان به بعضیهایش کردم، انشاءالله توضیحات بیشتر بدهم. افکار جاهلی در سوره مبارکه آلعمران، آیه ۱۵۴ میفرماید که بعضیها بین شماها هستند. این آیه خیلی جالب است؛ در مورد خط مقدم است، در مورد خیمهای است که شب عملیات مجاهدین تویش بودند. آیه قرآن نازل شد، فرمود: «بعضی از اینهایی که مجاهدند، با دشمن جنگیدهاند، اینها افکار جاهلی دارند.» ببین جاه [جاهلیت] تا کجاها رسوخ میکند! ممکن است کسی کنار دست پیغمبر باشد، رزمنده باشد، جانباز باشد، ولی در نگاه قرآن افکارش افکار جاهلیت است، منطقش منطق جاهلیت است. آیه قرآن چیست؟ میفرماید که: «ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَىٰ طَائِفَةً مِّنكُمْ ۖ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ».
مرحوم علامه طباطبایی میفرماید که معلوم میشود که اینها دو دسته از مؤمنین بودند؛ که یک دسته را خدا ازشان تعریف میکند، میگوید: «من نسبت به اینها یک امنیتی فرستادم، اینها را دربرگرفت و آرامشی به اینها داد.» یک تعداد هم بودند که اینها در افکار جاهلی خودشان بودند. اینها در خیمه بودند، آماده بودند برای رزم. افکار جاهلی اینها چه بود؟ خیلی علامه طباطبایی اینجا بحث قشنگی میکند، سریع از کنارش رد بشوم، خیلی از مطالبمان مانده است. فکر اینها این بود، میگفتند که: «آقا! ما چون مسلمانیم، آمدیم اینجا پای رکاب پیغمبر، دیگر اگر تفنگ هم دست نگرفتیم، شمشیر هم دست نگرفتیم، نجنگیدیم، دیگر خدا باید ما را به این دشمنان غلبه بدهد، دیگر ما مسلمانیم.» خیلی جالب است ها! علامه طباطبایی: «این فکر جاهلی بود.» قرآن میگوید این تفکر جاهلیت است. خدا با اسم و رسم تو کار ندارد که تو مسلمانی، چه [هستی]؟ خدا نگاه میکند ببیند کی بیشتر زحمت میکشد. هرکه زحمت بکشد، برد با او است. حالا بین ماها میرود غرب برمیگردد، میگوید: «ما مسلمانیم، اینها هم کافر.» میروی میبینی: خانهها، برجها ۱۲۰ طبقه، خیابانها مرتب، ماشینها فلان، هواپیما فلان. این هم مملکت ماست. این فکر جاهلی است. کسی [که] مسلمان شد، [آیا] مسلمان بودن و کافر بودن [او ملاک است]؟ اگر کسی کافر شد، شهابسنگ از آسمان میافتد؟ همینجوری دارد ناهار میخورد، غذا میخورد، چون کافر است، همه گوشتها مثلاً [ناپاک] است؟ آن هم که مسلمان است، همین صبح که میآید بیرون، خورشید تا کمر خم میشود، ابرها میروند کنار، روزی ۶۰ بار هم باران میآید؟ فکر کرده مسلمان و کافر به این است؟ این فکر جاهلی است. هر ملتی، هر جا زحمت بکشد، نانش را میخورَد. کار بکند، وجدان کاری داشته باشد، نظم داشته باشد، دغدغه داشته باشد؛ مسلمان باشد، جهود باشد، یهودی باشد. اگر زحمت نکشی، پسر پیغمبر هم باشی، خود پیغمبر هم باشی، به هیچی نمیرسی. علامه طباطبایی که [میگوید] فکر جاهلی اینها این بود: پا شده بودند، آمده بودند میدان جنگ، میگفتند لازم نیست ما بجنگیم، ما مسلمانیم دیگر، الان ملائکه میآیند همه را کنتراتی جمع میکنند. این فکر جاهلی است.
یکی از اساتید میفرمود: «رفته بودیم مکه. بعد دیدم یک آقای شیعهای از این ایرانیها میخواست نماز بخواند. یکی هم از این اهل سنت آنجا ایستاده بود. این ایستاده بود و این ایرانیه با یک برخورد خیلی بدی، با توهین و تشر، این را داشت میزد کنار.» استاد بزرگوار میفرمود: «من این صحنه خیلی برایم تلخ است.» ایشان میفرمود: «خیلی این صحنه برایم تلخ است. یادش هم که میافتم، تلخیاش باهاش هست.» گفتم: «آقا! چیست؟ چهکار میکنی؟» گفت: «من شیعهام، این سنی است. من شیعه امیرالمؤمنینم. [اینجا] جای مال من است.» من آنقدر ناراحت شدم، فکر کردم مثلاً اسم شیعه که میآید، دیگر همهچیز باید درست بشود. گفتم: «شیعه امیرالمؤمنین را به ادب میشناسند، به تواضع میشناسند.» به امام رضا علیهالسلام گفتند: «آقا! شما که کارتان درست است.» شب شهادتشان حضرت فرمودند: «چرا شما که پسر پیغمبرید؟ اتفاقاً من از همین میترسم که خدای متعال من را مؤاخذه کند، بگوید: «تو چرا آداب پسر پیغمبر بودن را بهجا نیاوردی؟»» تکلیف یک امتیاز نیست، سوبسید نیست، ژن خوب نیست، این مزخرفات [نیست]. اینها فکرهای جاهلی است. این فکر کرده بابایش فلانی است، دیگر تمام است. سابقه فلانی پشت شناسنامه این هم هست. اینها فکرهای جاهلی است، اینها تفکرات جاهلی است.
یک نمونهاش، نمونه دوم: **حکم جاهلی.** قرآن در مورد حکم [جاهلی میگوید]. پس اولی چه شد؟ ظن جاهلیت. دومیش چیست؟ حکم جاهلیت. حکم جاهلیت چیست؟ حکم جاهلیت به این است که تصمیمی که میخواهد بگیرد، قانونی که میخواهد تنظیم بکند، کاری ندارد نظر خدا به چیست. همه واقعیت، همه حقیقت، خداست. قانونی درست است، قانونی واقعی است که خدا امضا کرده، خدا تأیید کرده است. خب، الان در دنیا قانون مبنایش چیست؟ رأی اکثریت. این میشود تفکر جاهلی، میشود هوا و هوس. الان در این جلسه مثلاً نظر کارشناسی باید حاکم باشد بر اینکه آقا دمای این جلسه چقدر باشد، درست است؟ نظر شما و بنده و اینها هم که مهم نیست، نظر کارشناس مهم است. کارشناس باید بیاید بگوید آقا مثلاً چون هوای بیرون انقدر است، جمعیت هم انقدر است، دما باید انقدر باشد. اکثریت چه میگویند؟ بعد حالا مثلاً بنده هم تاجر کولرم، داشته باشید! خیلی بامزه است. مثلاً بنده تاجر کولرم، یک سری کولر از مرز قاچاقی آوردهام، میخواهم قالب کنم به شما. میآیم ۲۰ تا کتاب مینویسم، ۵۰ تا بازیگر و هنرپیشه و سلبریتی و اینها هم میآورم، دو ساعت اینجا برای شما صحبت میکنم در مورد اینکه دمای اینجا باید ۱۰ درجه باشد. بعد میگویم حالا رأی بگیرید. بعد رأیگیری میکنیم، ۹۰ درصد میگویند: «آقا کولر بیاورید.» این منطقی است که الان در دنیا حاکم است: نه خدا مهم است، نه واقعیت مهم است. هیچ جذابیتی که برای مردم هست، آن هم راحت میشود مدیریتش کرد. مگر کاری دارد رأی ساختن برای مردم؟
الان وضع حجاب؛ شما فکر میکنی در دنیا این شکلی بوده از اول؟ شما عکسهای ۲۰۰ سال پیش اروپاییها را ببینید. مجسمه آزادی آمریکا را ببینید. مجسمه آزادی که اصلاً اسمش رویش است، «مجسمه آزادی». این زن، نسبتاً محجبه است. خیلی جالب است ها! زنی که نماد آزادی است، یک چیزی تنش است، یک شنلی دارد، یک کلاهی سرش است. کجا غرب این شکلی بود؟ هفتاد، هشتاد ساله تقریباً ماجرا این شکلی شده است. آن هم ماجرا دارد. حالا فرصت نیست واقعاً یک فرصت مفصل و مبسوطی من داشته باشم بیایم کامل برایتان توضیح بدهم ماجرای این وضعیت حجابی که الان در اروپا و غرب حاکم است از کی بوده و سر چی بوده، چه کسانی دست داشتند. برادران راکفلر وقتی که میخواستند قرصهای ضد بارداریشان فروش برود، آمدند به یک کسی که تخصص در این مسائل داشت، که خواهرزاده فروید بود، به این گفتند که: «تو برای ما کار رسانهای [کن].» پدر علم ارتباطات، یک یهودی است، یک چیز عجیبغریبی است این آدم. یک شیطان عجیبغریبی آمد نشست، یک سری طراحیها درآورد و [گفت]: «مجسمه آزادی را میبینی؟ ما باید یک همچین چیزی را برای دخترها بسازیم.»
حالا هم تبلیغ سیگار بود در آمریکا. زنها سیگار نمیکشیدند. این سیگارفروشها داشتند ضرر میکردند. آمدند به این بابا گفتند، گفتند: «چهکار کنیم؟» گفت: «من درستش میکنم. مشعل آزادی که دست آن زن است، من یک کاری میکنم هرکه سیگار در دست زن ببیند، به یاد مشعل آزادی بیفتد. رسانهها غوغا میکنند.» بعد گفت: «چند تا دختر را بیاورید، اینها در این مسابقات فلان، سیگار دست بگیرند. این آتیشش که میزند، این را بگوییم این شعله مشعل آزادی است.» و بعد عکس تیتر روزنامهها بشود. و با همین کار، کاری کرد که مصرف سیگار در زنهای آمریکایی اگر بیشتر از مردها نشد، کمتر نبود، برابر شد، طی چند ماه.
بعد در مورد حجاب، یک کار اساسی انجام داد. این برادران راکفلر گفتند: «داروهای قرصهای ضدبارداری ما باید فروش برود.» گفت: «یک کار میکنم شما تیلیاردر بشوید.» همین هم شد. در فاصله یک سال کاری کرد کثافتکاری، فحشا آنقدر در آمریکا باب شد. همه هم به پشتوانه که قرص ضد بارداری هست. بابا جان! همه مسائل یک پشتوانه سیاسی دارد. بعضیها سادهاند. میروند در این فضای مجازی و تلگرام و اینها. هر پیامی که دارد تولید میشود، پشتش یکی پول داده است. استادیوم رفتن زنها، حرف میزنند. شما بگو کی پول داده در مورد این خبر و چرا؟ هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیرد. هیچکس دلش برای تو نسوخته است. زنها باید بروند استادیوم؟ یک طرحی پشتش است. مگر اینکه یک کسی خالصاً مخلصاً اعتقادش به این است، دارد کار میکند. در این آدمهای مذهبی حزباللهی، مسائل هست. ولی در آن طرف مقابل، این حرفها نیست. یک پولی میخواهد دربیاورد، قانون هم میسازد، نظر اکثریت هم میسازد. رسانه هم دستش است. آنقدر قشنگ همهچیز را زیر و رو میکند. اول میآید میگوید: «آقا! دموکراسی، ببینیم اکثریت چه میگوید.» بعد نظر اکثریت را راحت میشود ساخت.
یک مثال را بنده پارسال گفتم، در دانشگاه هم گفتم، خیلی استقبال شد از طرف اساتید و دانشجوها و اینها. حالا شاید بعضیها شنیده باشند، شاید بعضیها نشنیده باشند. من دوباره میگویم، خیلی مثال به نظر خودم مثال خوبی است. اصل نکته بسیار مهمی است: رأی اکثریت در مورد دموکراسی. یک شب این برنامه طنزی که حالا اسم بیاوریم اشکال ندارد، برنامه «خندوانه» دیشب داشت نشان میداد. مسابقه بود، مسابقه ادابازی. اینها دو تا تیم آمده بودند مسابقه بدهند. یک تیم، تیمهای دونفره بودند اینها. یک تیم دو تا بازیگر بودند، یک تیم هم مثلاً دو تا بدلکار و اینها بودند. آن دو تا که بازیگر بودند، در دوره قبلی اول شده بودند و چون بازیگر هم بودند، محبوبیت بازی و هنرپیشگی و اینها هم داشتند. آن دوتایی که بدلکار بودند، بندگان خدا خیلی کسی نسبت به اینها علاقه آنچنانی [نداشتند]. حالا معروف بودند، ولی خیلی کسی [علاقه نداشت]. شب شهادت امام رضا در مورد خندوانه صحبت میکنم؟ نه، یک جاهایی.
این دو نفری که بازیگر بودند، قانون مسابقه [این بود]. این هم خیلی جالب است. قانون گذاشته بودند که آقا شما نباید کدگذاری کنید؛ یعنی یک نفر اگر رفت بالا، خواست یک چیزی را اجرا کند، نباید حرکتی نشان بدهد که مثلاً ازش یک کلمه خاصی فهمیده بشود. یکی از اینها که آن بالا بود، یک حرکتی انجام داد و داور مسابقه آمد گفتش که: «آقا اینجا تخلف از قانون است. این حرکت کدگذاری بود. تو یک کلمه را رساندی.» گفتند: «آقا! ما کدگذاری نکردیم. من اصلاً حرف «پ» را همین شکلی باید گفته بشود.» بعد این داور مسابقه برگشت، گفتش که: «نه، به نظر من کدگذاری کردیم.» اینها هم گفتند: «نه.» گفت: «خیلی خب، ما رأی میگیریم از اینها که نشستهاند.» خیلی جالب است این ماجرا. جالبش به این بود که یکی از اساتید خوب دانشگاه فردوسی، یکی دو روز بعد من را دید، گفت: «فلانی! باورت نمیشود. من همان لحظهای که این صحنه را داشت نشان میداد، همین تحلیل به ذهنم رسید. بعد دیدم تو این مطلب را نوشتهای، منتشر کردهای. فکر ما به هم نزدیک است.»
برگشت داور گفتش که: «رأیگیری کنیم.» رأی گرفتند. در همه آدمهایی که نشسته بودند، همه گفتند کدگذاری نشده. دو نفر فقط گفتند کدگذاری شده. بعد آن دو نفری هم که گفتند کدگذاری شده، این بازیگران پدرشان را درآوردند: «علیه ما رأی دادی؟ دارم برایت.» یک شانتاژی کردند علیه این دو تا. دوباره چند دقیقه گذشت، یک چند سری رفت جلو و دوباره اینها یک حرکت دیگر انجام دادند که بوی کدگذاری میآمد. داور آمد گفتش که: «آقا! اینجا دیگر نقض قانون کردی. یک امتیاز کم میکنم.» یکی از بازیگرها برگشت گفتش که: «بیا رأی بگیریم.» داور خیلی حرف خوبی زد. برگشت گفتش که: «عه! تو دیدی اینها طرفدار تواند، به تو علاقه دارند. هر وقت تو میخواهی رأی بگیری، به نفع تو رأی میدهند. هی میگویی رأی بگیریم؟ نه، من نمیگذارم رأی بگیریم. من نظر خودم را اجرا میکنم.» سریع بنده همانجا نوشتم: «این ماجرای سقیفه و مظلومیت حضرت زهرا سلامالله علیها، همین است. همین شکلی [بود].» حضرت زهرا سلامالله علیها فرمود: «کی بعد از پیغمبر باید باشد؟» اینها گفتند: «رأی.» خدا گفته علی، پیغمبر گفته علی، این همه جماعت روز غدیر گفتند علی. اینها آمدند بعد [از] پیغمبر، میگویند: «رأی میگیریم.» بعد خطبه حضرت زهرا سلامالله علیها، خطبه فدکیه را بنشینید یک دور دیگر بخوانید. بخش اصلی محتوای خطبه فدکیه این است. حضرت میفرماید: «أفحکم الجاهلیة یبغون»؟ «دوباره برگشتیم به جاه جاهلیت؟» رأی اکثریت همان جاهلیت است. مگر کاری دارد رأی برای اکثریت ساختن؟ یک طرف را بیا محبوب کن، یک طرف را بیا منفور کن. خزعبلاتی آمدند گفتند: «علی جوان است، کمتجربه است.» «این یکی سنش زیاد است.» بعد: «علی میدانی یکم زیاد میخندد.» خیلی جالب است امیرالمؤمنین با آن سابقه، اولین مسلمان است. از ۱۰ سالگی در رکاب پیغمبر بوده، جای پیغمبر خوابید [شب هجرت]. این همه فداکاری کرده. آن دو نفری که جای امیرالمؤمنین میخواهند بنشانند، جای پیغمبر میخواهند بنشانند. یکی از اساتید ما میفرمود: «کل تاریخ در مورد این دو نفر حتی یک کلمه نیامده که اینها یک الاغ از دشمن کشته باشند. جنگ شده، در رفتند.» «این سن و سال دارد، تجربه دارد، علی جوان است.» بعد: «این روحیهاش زمخت است، خشن است، علی زیاد میخندد.» حکم جاهلیت! مردم وسط چهکارند؟ خدا! خدا تو کدام را انتخاب میکنی؟ کدام را صلاحیت میدهی؟
البته نه اینکه مطلقاً ما به رأی مردم کار نداریم. وقتی یک چیزی حق است، تا مردم طرفش نباشند، پشتش نباشند، اجرا نمیشود. این باز یک مطلب دیگر است، قاطی نشود. مردم اگر نبودند، جمهوری اسلامی بود؟ نه انقلاب بود؟ نه این مملکت تا این [حد]، این همه پیشرفت کرده بود؟ همهاش به برکت مردم، رأی مردم است. ولی قاطی نباید کرد مسئله را. رأی مردم تا کجا؟ رأی بگذاریم مردم بگویند که آقا مثلاً احکام ازدواج [هم طبق نظر ما باشد که این میشود] جاهلیت. دموکراسی و سکولاریسمی است که در غرب حاکم است و عین جاهلیت [است]. حرف بزن. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید که دموکراسی که الان در غرب حاکم است، صد مرتبه از دیکتاتوری بدتر است. قبلاً یک آدم میآمد یک ملت را میچاپید. همه هم میفهمیدند که این دزد است، گرگ است، دیکتاتور است. الان یک ملت، یک ملت را میچاپد به اسم دموکراسی. یک دیکتاتوری حاکم است، هیچکس هم احساس درد نمیکند. ۵۰+۱ که بشود، هیچکس دیگر حق ندارد نطق بکشد. ۵۰+۱ به این رأی داده [و آن را] دموکراسی حاکم در دنیا [مینامند]. این جاهلیت دومین جاهلیت (حکم جاهلیت) است.
سومین جاهلیت: **حَمِیّت جاهلیت.** حمیت جاهلیت چیست؟ تعصب. حالا در مورد این [مسئله] بحث مفصلی است، الان وقت نیست بخواهم صحبت بکنم. یکی از کارهای عجیبغریبی که انگلیسیها کردند، یکی از بلاهای عجیبغریبی که انگلیسیها به سر مردم عالم درآوردند و استعمارگرها انجام دادند، این مرزبندیهای جغرافیایی و کشورسازیها بود. تیم فوتبال ما پا میشود، میرود بحرین. بحرینی که یک استان ما بوده، این پهلویهای فلانفلانشده استان را بخشیدند، رفت بحرین. استان مثل بوشهر بوده، مثل ایلام بوده. الان شده یک کشور. بعد فوتبالیستهای ما میروند میایستند. این ملتی که با ما یکی بودند، میایستند، ۲۰ دقیقه بازیکنان ما را هو میکنند، از توی این دالانها رد میکنند. سرود جمهوری اسلامی دارد خوانده میشود، داد میزنند، هو میکشند. این تعصبسازیهای جاهلی، یکی از شگردهای عجیب انگلیسیهاست. «تو مال آن طیفی، این مال این طیف است.» خطکشی میکند. خدا آیتالله سیستانی را حفظ کند. ایشان یکی از مسئولین ما فرموده بود که: «من وقتی این جمله را از ایشان شنیدم، اعتقاد و علاقهام به ایشان چند برابر شد که چقدر این مرد داناست.» طرح انگلیسیها برای عراق این است. حالا همه کشورهای اسلامی، خصوصاً عراق. اگر بتوانند، یک روستا را دوتکه میکنند، بالا روستاییها، پایین روستاییها را به جان هم میاندازند. یعنی اگر [حتی] بتوانم همین جلسه را، انگلیسی اگر دست انگلیسی باشد، میآیند میگویند: «آقا! از این فرش چپیها، از این فرش راستیا.» مرزکشیهای خندهدار و خزعبلات.
کرمانشاه زلزله میآید. اینها افکار جاهلی است. بعد ببین در حرفهای ما چقدر اینها رایج است. گاهی طرف مسلمان است، جلسه میآید، هیئت هم میآید؛ [ولی] فکر جاهلی که این حرف حالیش نمیشود. خدای نکرده ممکن است الان، حالا دور از این جلسات انشاءالله، چون بعضی وقتها بعضی خانمها بعضی حرفها را میزنند، تذکراتی میدهند، دیگر بنده مجبورم بگویم. میگویند: «آقا مثلاً فلان آقا از جلسه که میرود، دست زور دارد، بددهن است، دست بلند میکند روی زن.» خب واقعاً آدم نمیفهمد. اگر واقعاً کسی مرید پیغمبر است، مرید امام رضاست، جلسه اهل بیت آمده، این حرفها دیگر چیست؟ کرمانشاه زلزله میآید. بعد زلزله که آمده، هم مال عراق بوده، هم مال ایران. یادتان است دیگر؟ دو سال پیش بود، کی بود؟ مردم میآیند کمک میکنند به این زلزلهزدههای کرمانشاه. بعد یک عده میآیند در این فضای مجازی بیدر و پیکر کثیف، شروع میکنند داد و بیداد کردن: «آقا! یک وقت پول ما را نبری آنور به عراقیها ندهی، سوریه نرود، فلان جا نرود.» بعد سر همین چهار تا آدم معروف میآیند میگویند: «پول خودت را دست هلال احمر نده. این ورمیدارد میبرد خارج از کشور بدهد.» یک شماره حساب میدهند، ملت هم میلیاردی پول میریزند برای اینها. دو سال گذشته، این بابا هنوز یک پاپاسی خرج نکرده است: «برنامه بلندمدت دارم برای این پول.» بعضی از هنرپیشهها هم که شماره کارت دادند، بعد پلیس فتا اعلام کرد، گفت: «بابا! اینها بدهی دارند، حسابشان مصادره شده، بانک مصادره کرده است. هر پولی که در حسابش بیاید، بانک ورمیدارد.» این آمده وسط این دعوا شماره کارت داده، گفته: «پول به من بده، من به زلزلهزدهها کمک کنم.» بعد بعضیها حاضرند به همینها کمک کنند، میگوید: «دست هلال احمر نیفتد، چرا فلسطین، سوریه، عراق؟» میدانی منظورش چیست؟ منظورش این است که این کرمانشاه، مرزی که دارد، هرکه که اینور مرز است، آدم است؛ هرکه آنور مرز است، حیوان است. الان این مشهد است، یکم دیگر برویم جلوتر میشود سرخس، بعد میشود نقطه صفر مرزی. الان در منطق بعضی از ماها، همین آدمهایی که داریم زندگی میکنیم در این مملکت، میگوید: «آقا! یک آدم آنور مرز باشد، از حیز انتفاع ساقط است. یک قران نباید کمکش کرد، باید بمیرد.» من در مورد این مسئله حرف زیاد دارم، فرصت نیست امشب. یکی از بازیهای عجیبغریب است این فکر جاهلی است. پیغمبر آمد به ما یاد داد: «آقای مرزبندیها خزعبلات! کی مرزها را درآورده؟» بعد این میشود نمیدانم مثلاً تا اینجا ایرانی است، آن میشود آذربایجان. بعد در خود ماها: «تا اینجا مشهد است، آن فلان شهر است.» ببین: «فلان روستا، این فلان روستای پایین.» بعد در شهر: «این منطقه پایین است، آن منطقه بالا است.» فکر جاهلی میشود حمیت جاهلیت، تعصب جاهلیت.
چهارم: **تبرج جاهلیت.** یکم در مورد این صحبت بکنم و عرض من تمام [شود]. چهارمین [مورد] که در فرهنگ جاهلیت [وجود دارد،] چهارمین ویژگی فرهنگ جاهلیت چیست؟ قرآن میفرماید: «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ». مثل جاهلیت اولی تبرج نداشته باشید. تبرج چیست؟ زن را به شکل کالای مصرفی داشتن. زن چیست؟ یک کالا برای عیاشی. بعد میگویند عرب شهوتپرست. شما ببینید غرب چه بلایی سر زن درآورده است. باز هم فرصت نیست، خداوکیلی خیلی در مورد هرکدام از اینها حرف مفصل است. دیگر هی باید بستهبندی ساندویچی نکات را بگوییم و برویم. همین امروز یک خبری منتشر شد. شما را به خدا! ببینید چقدر اینها واقعاً مایه خجالت است. راحت، با افتخار. حالا من عذرخواهی میکنم، همین را هم میخواهم بالا منبر بگویم. یکی از مشاغل پردرآمد در غرب چیست؟ ما ایرانیها بینمان، یعنی کلمه فارسیاش مدلینگ است، تلفظش غلط است. «مدل» غلط است، «مادل» درست است. مدلینگ که در ایران هم باب شده است، این دختر پسرای خوشگل را برمیدارند به عنوان مدل ازشان استفاده میکنند. از مدلها هیکل ویژهای دارد، قیافه ویژهای دارد. طراحی لباس و در چه میدانم، تبلیغ کالا و در این مسائل ازش استفاده [میشود]. تازه این استفاده آبرومندانه، کف ماجراست. خیلی استفادههایی که میشود، کثیفتر از این حرفهاست. بعد خیلی از زنها در اروپا، در غرب، در آمریکا شغلشان این است: مدلند. زن رئیسجمهور آمریکا، ترامپ، همسرش ملانیا، شغلش همین است: مدل. عکسش روی مجلات، دیوار و تریبون، بیلبوردها و اینها است.
امروز یک خبر عجیبی منتشر شد، میگوید که: «آقا! یک آبجو ساختند. حالا کشورش الان یادم نیست، هلند است، جای دیگر است.» یک آبجو ساختند از چی؟ میگوید: «آبجوی ارزان از چی ساختند؟» میگوید: «لباس زیر این مدلها را (که شخصیتهای جذابی هستند) میگیرند، لباس زیر اینها را تخمیر میکنند. بعد از تخمیر لباس زیر فلان مدل، آبجو درست میکنند، ارزانتر هم در میآید.» بعد روی آن بسته هم مینویسند: «این آبجو تخمیر لباس زیر فلان مدل است.» ملت هم میریزند، میخرند. حالا شبهای محرم من چند تا مثال دیگر هم گفتم برایتان. گفت: «پذیر که اصلاً نمیشود گفت.» وضعیت کثیفی که حاکم است: یک قرصهایی هست میخورند، مدفوع اینها طلا میشود. این هنرپیشههای معروف هالیوود، قرصها هم گران است، به اینها میدهند. بعد مدفوع اینها که درست میشود، این را در موزه میگذارند، مزایده میگذارند: «این مدفوع فلان خانم است، آن مدفوع فلان آقا، مدفوع فلانی.» قیمت گزاف میفروشند. مقدسات است دیگر. اینها بتهای الان است. بابا! زمان جاهلیت قبل پیغمبر که سگشان شرف داشت، اگر یک زنی فاسد میشد، «ذوات الاعلام»؛ این پرچم سیاه سر در خانهاش [میگذاشتند]. یعنی من این کارم، از این کار پول در میآورم. بعد همه با نگاه تحقیر به اینها نگاه میکردند. بچهای هم که به دنیا میآمد، بعداً در سرش میزدند، میگفتند: «این بچه فلان زن است.» عبیدالله بن زیاد را در روایت ما ببینید. همه میگفتند: «ابن مرجانه.» این بچه مرجانه است، این ننش این کاره بود. الان چی؟ به اینها میگویند «پورن استار». اینها ستارهاند. ستاره است! یعنی بعضی از اینها را، از این آدمهای کثیف، از این «ذوات الاعلام» مرد و زن، در مملکت ما، در این مشهد، خیلی از این نوجوانها، آنقدر که بعضی از این زنها، بعضی از این مردها را میشناسند، دانشمندان مشهدی را نمیشناسند، والله. بعد میشناسد نه با نفرت میشناسد، عاشقش است. اینجور کار رسانهای کردند به صورت بت. صفحههای اینستاگرام اینها را بعضیهایشان [آدم] میرود، فقط میآیند قربان صدقه میروند. این جوان شیعه، همین که میآید اینجا سینه میزند، پا میشود میرود فلان مرد هرزه، زن هرزه [را تعقیب میکند]. کار رسانه است. این جاهلیت مدرن است. جاهلیت مدرن: زن یک کالای مصرفی است، ولی کالای مصرفی دیگر مثل قدیمها نیست، یک بت است. حرف زیاد دارم دیگر، حالا وقتمان هم دارد تمام میشود. میترسم بعضی از حرفها بماند.
یک کتاب خوبی را معرفی کنم امشب بهتان. کتاب: «در بهشت شداد؛ یادداشتها و رهآوردهای سفر نیویورک» جلال رفیع. که قلم خیلی خوبی دارد. آثار دیگری هم دارد که همه آثار ایشان آثار خواندنی است. این کتاب ایشان البته قدیمی است. این کتاب مال سال ۶۹ ماست، ۶۹ شمسی. که ایشان سفری به نیویورک داشته و ایامی را آنجا بوده است. تقریباً ۶۰۰ صفحه خاطراتی که از آن چند روز نوشته است. کتاب بسیار قابل استفاده است. البته خب مطالب سیاسی، چون یک سری مسائل در مورد سازمان ملل و اینها دارد. تیمی که رفته بودند برای سازمان ملل رفته بودند. بخش اول کتاب در بحث فضای مسائل سیاسی و اینها است. بعد میآید یک سری مسائل فرهنگی را که چیزهایی که دیده و تحلیلهایی که دارد، (تازه مال ۳۰ سال [پیش است])، یک سری اطلاعات را میدهد. خیلی جالب است. بعد شما ببینید: شهوتپرست کیست؟ هرزه کیست؟ میگوید: «عرب شهوتپرست!» بله، ما الان ناقض حقوق بشریم، چون اینها بین ما قانونی نیست دستش را اینجوری کند. بعد میگوید: «عرب جاهلی شهوتپرست!» کجا ببرد؟ پس ذهنیتها نسبت به عرب، نسبت به اهل بیت. تازه عرب جاهلیت، عرب زمان پیغمبر سگ شرف دارد به اینها.
همه مردم اروپا این شکلی نیستند؟ بله، نکته درستی است. همانجور که زمان جاهلیت هم مگر همه بچههایشان را زندهبهگور میکردند؟ اگر همه دخترها را زندهبهگور میکردند که دیگر دختری نمیماند، دیگر نسلی نمیماند. زندهبهگور میکردند یک درصدی از مردم. خب چرا به پای همه مینویسی؟ خیلی نکته مهمی است. ببینید آقا جان! نکته این است: فرهنگ فاسد فرهنگی است که وقتی یک کار بد در آن اتفاق میافتد، وجدان عمومی تحریک نمیشود. مثلاً چند سال پیش در همین مملکت ما، در یکی از این شهرهای آذری، یک بچه کوچکی، حالا اسمش یادم نیست بگویم، احتمالاً شما یادتان بیاید، دو سه سال پیش بود، یک مغازهداری یک دختربچه کوچکی که بچه رفیقش بود، یادتان است دیگر؟ این گرفت، تجاوز کرد و کشتش و انداخت توی زیرزمین، نمیدانم مغازه و کجا و اینها. یادتان است؟ اسم دختر چه بود؟ کسی یادش است؟ دختر یادم نمیآید. یادتان است مردم چهکار کردند؟ نمیدانم مشکیندشت بود، کجا بود؟ یادتان است مردم چهکار کردند؟ ریختند به همین شهر. مردم ریختند توی خیابان. میخواستند این بابا را بگیرند، آتیشش بزنند. جامعه سالم؟ بله، همین کثافتکاریها در همه جای دنیا پیدا میشود، ولی جامعه سالم به محض اینکه میفهمد، واکنش نشان میدهد. در جامعه جاهلیت قبل پیغمبر، بچه دختربچه زندهبهگور میکردند، کسی واکنش نشان نمیداد. الان این کثافتکاریها میشود در غرب، کسی واکنش نشان نمیدهد.
بعضی عزیزان کاغذ دادند، نامه دادند. خانم عزیزی نوشتهاند: «در اقوام من را سرزنش میکنند، بچه به دنیا آوردهام، دختر است. من واقعاً دلم شکسته، چهکار بکنم؟» خب، این هم منطق جاهلی است. البته خوبیش این است که شما این حرف را که بزنی، عموم مردم با شما همدردی میکنند: «عجب خانواده بیفرهنگی! عجب آدمهای بیفرهنگی!» زمان پیغمبر اینجوری نبود. شاخص جاهلیت این است: زن میشود کالای مصرفی، ابزار شهوترانی. فقط الان یا حرفهایاند، بلدند چه شکلی بستهبندیاش بکنند، صدایش درنیاید، کثافتهاش را بپوشانند.
ما در سوئیس، در بلژیک. یک کتاب خوب دیگر به شما معرفی کنم: «۹۷۶ روز در کوچهپسکوچههای اروپا». تمام شده، باید زود جمعش بکنم بحث را. آقای دلاوری از خبرگزاری صدا و سیما مدتی را مأموریت داشتند [در] بلژیک. این کتاب را نوشته است. بنده حالا کلاً که الحمدلله به لطف خدا مطالعات بنده زیاد و وسیع است. یعنی از هفتسالگی یادم میآید خواندن و نوشتن یاد گرفتیم، کتاب دستمان است. حالا بخشی از مطالعاتمان هم همینها است، یعنی سفرنامهها و این خاطرات. هرچه دستم بیاید، میگیرم میخوانم. یکی از کتابهای خوب همین کتاب آقای دلاوری است. خاطراتش را از بلژیک نوشته: «۹۷۶ روز در کوچهپسکوچههای اروپا». سه سال آنجا بوده، خاطراتش را نوشته است. یکی از خاطراتش این است، میگوید: «روبروی متروی فلان جای بلژیک یک بازاری است، ویترین دارد که این را خودشان هم گرفتند پخش کردند، مستندش را گرفتند پخش کردند.» مغازه دارد، ویترین دارد، زنها تویش ایستادهاند، اتکت دارند. این زنها را خرید و فروش میکنند. ورکشاپ میروی پای صندوق حساب میکنی، میگوید: «کدام را میخواهی؟» میگوید: «مثلاً آن زرده بود آن وسط ایستاده بود، لاغر است، گران است ها! آن یکی را بهت پیشنهاد میکنم، آن سیاهه ارزانتر است.» شهوتپرست! شهوتپرست را به عرب میآید [نسبت میدهد]. تا پیغمبر هم میکشاند، [و] زمان من هم میکشاند. این درد را آدم کجا ببرد؟ کار رسانه است. عرض من تمام. بقیهاش را انشاءالله فردا یک سری نکات عرض بکنم.
اهل بیت، آقا جان، عزیزان من، زائران امام رضا، عاشقان امام رضا، همشهریهای حرم نازنین امام رضا علیهالسلام، ما خیلی به امام رضا علیهالسلام مدیونیم. استاد بزرگوار، آیتالله جوادی آملی، در درس میفرمودند، میفرمودند: «ما حرم اهل بیت که میرویم، در و دیوار را میبوسیم، دلیلش این است. میخواهیم به امام رضا این را بگوییم. میخواهیم بگوییم اگر شما نبودید، ما هم داشتیم مثل حیوان زندگی میکردیم. اگر شما نبودید، [مثلاً همجنسبازی را فرمودند،] اگر این اهل بیت نبودند، الان بین ما هم قانونی بود، رایج بود. پسر دبیرستانی میآمد بگو من ازدواج کردم با فلان همکلاسیام، با فلان پسر همکلاسی ازدواج [کردم].» این به لطف زحمت اهل بیت است که همینقَدری که مانده [است]. حالا همینش هم باید اصلاح بشود. ما معایب بینمان زیاد است، در فرهنگمان اشکال زیاد است. همینقَدری که داریم از اهل بیت، از زحمات اهل بیت به ما یاد دادند زندگی کردن، مثل آدم زندگی کردن.
آداب امام رضا را ببینید در تاریخ، در مقاتل و سیرههایی که نوشتهاند. میگوید حضرت وقتی یک کسی صحبت میکرد، آقا آن دوران با آن وضعیت فرهنگی چه جواهراتی [بودند] اهل بیت! که الان بین ماها اینها واقعاً عجیب است، اگر کسی اینها را رعایت بکند. وقتی کسی صحبت میکرد، حضرت کامل گوش میدادند، حرفش را قطع نمیکردند. «لم یقطع کلام احد» هیچ وقت ما ندیدیم امام رضا حرف کسی را قطع کند. هیچ وقت ندیدیم پایش را جلو کسی دراز کند. هیچ وقت ندیدیم آب دهان بیندازد. اینها سیره [ایشان] است. یکی از [کسانی که از] امام رضا علیهالسلام گفته، [گفت:] مهمان آمده بود برای حضرت. این شمع که جلو مهمان گذاشته بودند، کمسو بود، هی روشن خاموش میشد. شمع داشت خاموش میشد. این راوی که مهمان بوده میگوید: «من بلند شدم بروم شمع را درست بکنم. دیدم حضرت پریدند به سمت شمع، شمع روشن کردند.» ما اهل بیتی هستیم که اجازه نمیدهیم مهمان در خانه ما زحمت بکشد، مهمان نباید در خانه ما دست به سیاه و سفید [بزند]. این روایت را یک وقت دیگر برایتان خواندم.
رفته بود امام رضا علیهالسلام حمام. در قصرها حمام بود. حضرت پرسیده بودند که حمام عمومی در شهر کجاست؟ به حضرت نشان داده بودند حمام عمومی را. حضرت با سیمای مبدل، تک و تنها، بدون محافظ راه افتادند، رفتند حمام عمومی. یک سربازی داشت خودش را میشست. اهل بیت جواهراتی! یک سرباز داشت خودش را میشست، میخواست پشتش را کیسه بکشد. نمیشناخت [حضرت را]. حضرت مخفیانه آمده بودند. اصلاً تعبیر روایت این است: گمان نمیداد که یکی از سران بیاید حمام عمومی. گمانش نمیآمد که ممکن است در حمام یکی از مسئولین پیدا بشود. میگوید برگشت به حضرت، گفتش که: «آقا! میشود پشت من را کیسه بکشی؟» حضرت شروع کردند کیسه کشیدن. یکی از این شخصیتهای دیگر که میشناخت حضرت را، وارد شد. میگوید به این سرباز تشر زد، گفت: «تو خجالت نمیکشی نشستی، پسر پیغمبر پشت تو را کیسه میکشد؟» گفت: «برو آقا! پسر پیغمبر کیست؟» گفت: «ایشان علی بن موسی الرضا است.» افتاد به پای حضرت: «چرا به من نگفتید؟» تعبیر حضرت خیلی جالب است. حضرت فرمودند: «چرا وقتی یک بنده خدا از من حاجت (درخواستی) دارد، من باید رد کنم؟» چقدر اینها برای آدمیزاد ارزش قائلاند! چقدر اینها انساناند! فرصت نیست بیشتر توضیح بدهم. باشد انشاءالله، طلبتان، یک وقت دیگر مبسوطتر صحبت بکنیم. حالا عزیزان هم سؤال دارند، انشاءالله یک وقت دیگر.
وقت گذشته، روضه را بخوانم و مجلس را تحویل بدهم. میدانم بحث، بحث دامنهداری است و طبعاً عزیزان سؤالاتی دارند. انشاءالله یک وقت دیگر بتوانیم خدمت عزیزان باشیم. بحث را بیشتر از این ادامه خواهیم داد. بله، بله، دیگر اینها درد و دلهای ما هم هست حاجآقا. بله، این درد و دلها، درد و دلهای مشترک [است]. انشاءالله به آبروی امام رضا، سایه مشکلات از سر مردم برداشته بشود. واقعاً مردم ما، این عاشقهای اهل بیت، لیاقتشان خیلی بیش از اینهاست. ما این زندگی که الان داریم، این مسئولینی که الان داریم، شأن و لیاقتمان خیلی بیش از اینهاست. انشاءالله به آبروی امام رضا درست میشود. انشاءالله درست [میشود]. درد ما این [است]، آقا! این اهل بیت را از ما گرفتند. غصه ماست این مظلومیت این اهل بیت، غربت امام رضا علیهالسلام.
شما ببینید هر بزرگی، هر شخصیتی بخواهد یک سفری انجام بدهد، کلی آدم دوروبرش هستند، پشتش را میگیرند، میآیند تحویلش میگیرند، احترامش میکنند. کدام آدم را دیدید یک مسافر معمولی، یک آدم معمولی وقتی سفر میخواهد برود، در مدینه میرود اول کنار مزار رسولالله خداحافظیاش را میکند، وداعش را میکند. بعد میآید در خانه به زن و بچه رو میکند، میفرماید: «بیایید برای خداحافظی.» معمولاً آدم وقتی سفر میخواهد برود، زن و بچه [اش را دلداری میدهد]. اگر کسی هم گریه بکند، میگوید: «آقا گریه نکنید، انشاءالله برمیگردم.» اینها را آرامشان میکند. امام رضا علیهالسلام رو کرد به زن و بچه، فرمود: «هرچه میتوانید پشت سر من گریه کنید.» گفتند: «چرا آقا جان؟» فرمودند: «این دیگر دیدار آخر ماست. من از این سفر برگشتی ندارم.» این زن و بچه دل سیر در بغل امام رضا گریه [کردند]. دیدار آخر هم بود. مثل فردا جوادالائمه آمد کنار بدن بابا. از آن دیدار به این دیدار به حسب ظاهر دیگر دیداری نداشتیم.
یک ماجرا برایتان بگویم عزیزان، با همین گریه بکنیم. شب آخر ماه صفر، روضه آخر ماه صفرمان هم همین باشد. امام رضا علیهالسلام وقتی مدینه بودند، هارونالرشید دستور داد به یکی از سربازانش. این سرباز اسمش جلودی بود. عزیزان من! دل بدهید تا عمق وجودمان را میسوزاند این داستان امشب. یک اشک پاک و نازی بریزیم برای مظلومیت امام رضا علیهالسلام. یک سربازی داشت هارونالرشید به اسم جلودی. بهش دستور داد، گفت: «میروی پشت در خانه علی بن موسی. خانه را به آتش میکشی.» سر یک ماجرایی جلودی آمد پشت در امام رضا. باخبر شدند که اینها پشت در را گرفتند. حضرت آمدند پشت در: «چه میخواهی؟» گفت: «من مأموریت دارم خانه را آتش بکشم.» حضرت فرمودند: «ببین من اگر یک تعهدی به تو بدهم، قبول میکنی؟» گفت: «چیست؟» حضرت فرمودند: «من خودم قول میدهم، (شما را به خدا این روضه را داشته باشید، شب آخر ماه صفر)، حضرت فرمودند: «من خودم قول میدهم بروم خانه، هرچه لباس، انگشتر، گردنبند، گوشواره برای این زن و بچه هست، بردارم برای تو بیاورم. تو در خانه نیا، این زن و بچه من نترسند، هراس به دل اینها نیفتد.»»
یکم فکر کرد، گفت: «اشکال ندارد.» حضرت رفتند در خانه، هرچه بود برداشتند، آوردند و [تحویل دادند]. فرمودند: «ممنونم که زن و بچه من را نترساندی، این خانه را آتش نزدی.» اینها را تحویلش دادند، رفت. ماجرا گذشت. چند وقت بعد امام رضا علیهالسلام در مجلس مأمون بودند. جلودی یک کاری کرده بود، مأمون از دستش ناراحت بود. جلودی را وارد مجلس کردند. مأمون برگشت گفتش که: «من در مورد تو میخواهم حکم بکنم، ولی میخواهم حکم را واگذار کنم به علی بن موسی. هر حکمی که علی بن موسی بکند، من همان را در مورد تو انجام میدهم.» جلودی با خودش یاد آن روز افتاد که آمده بود پشت در خانه امام رضا. نمیشناسند دیگر امام را. با خودش فکر کرد، گفت: «الان این آقا علیه من حکم میکند، چون آن روز هرچه گوشواره و دستبند بود، من بردم. الان علیه من حکم [میکند].» مأمون داشت در گوشی با امام رضا حرف میزد. جلودی یکهو برگشت، داد زد، گفت: «هرچه علی بن موسی میگوید، برعکسش را انجام بده.» مأمون گفت: «ملعون! تو مگر میدانی این آقا چه گفت؟» گفت: «حتماً علیه من حکم کرده.» گفت: «بدبخت! علی بن موسی داشت در گوش من میگفت: «اگر میشود به خاطر من ازش بگذر. یک روز آمد پشت در خانه ما. بهش گفتم: میشود خانه را آتش نزنی؟ میشود این بچه را، زن و بچه را نترسانی؟ قبول کرد. من میخواهم شفاعتش را بکنم.»»
ببینید این خانواده کیستند که اگر کسی دست روی زن و بچهشان بلند نکند، ممنونش هم [میشوند]. کسی تازیانه نزند، کسی آتش نزند، کسی گوشواره از اینها نکشد، آمادهاید با این روضه مجلس را تمام کنیم؟ شب آخر ماه صفر است. کاروان اسرای کربلا را رساندند به مدینه. هرکه آماده است، بسمالله. سفره محرم و صفر دارد جمع میشود. عزیزان من! کیا سال بعد هستند گریه کنند برای ابیعبدالله؟ کیا سال بعد هستند زیارت اربعین بروند؟ کیا سال بعد هستند شهادت امام رضا را درک کنند؟ تمام شد ماه صفر. یزید دستور داد، گفت: «کسانی را با این زن و بچه بفرستید که بددهن نباشند، بددست نباشند.» و دستور هم داد: «هرچه که به تاراج بردند از این زن و بچه (النگو، گوشواره، دستبند)، همه را برگردانند.» روایت این است، میفرماید که: «به محض اینکه این خانواده رسیدند مدینه، امام سجاد علیهالسلام دیدند زینب کبری صدایشان میکند. آمد خدمت عمه جان: جانم عمه جان؟» میگوید حضرت یک صندوقچهای درآوردند، دادند به امام سجاد. فرمودند: «این را ببر بده به آن ساربان.» عرض کرد: «چیست اینها عمه جان؟» فرمود: «اینها آن طلا و جواهرات و گوشوارههایی است که از ما به غارت برده.» عرض کردم: «عمه جان! این برای چیست؟» فرمود: «برو بهش بده، بگو: عمم تشکر کرد، دیگر روی بچههای حسین دست بلند نکردی، دیگر سیلی نزدی، دشنام نگفتی، بددهنی نکردی. برای این است.» نشست تو سرش زد: «خانوادهای را اینقدر سیلی زدی! همچین خانوادهای را اینقدر تازیانه زدیم!» ألا لعنة الله علی القوم الظالمین.