برترین و افضل اعمال
فرازهای اذان در شب معراج
راه موفقیت
خاصیت نماز چیست که باعث فلاح میشود؟
اثر نماز در دل کندن از تعلقات
مدل تربیتی نماز
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
دربارهٔ نماز اول وقت سال گذشته مفصل صحبت شد. دیشب هم نکاتی عرض شد. چند تا روایت را بخوانم که این از پارسال بدهی بوده و باید پرداخت میکردیم. دیر شده! این روایات خیلی قابل تأمل است، جای دقت دارد و نکته دارد.
روایت اول: جناب ابن مسعود، از یاران و شاگردان پیغمبر، یاران اهل علم و اهل سؤال و اهل دقت، از پیغمبر پرسیدند که: «أی الأعمالِ أفضلُ؟» آقا! کدام کار از همه بهتر است؟ کاری که از همه کارها بهتر است. دنبال قله بودند. حضرت چه فرمودند؟ فرمودند: «الصلاةُ فی أولِ وقتِها». نماز اول وقت. بهترین کار نماز اول وقت است. تو رأس نوک هرم.
روایت بعدی: این سه تا روایت را من میخواهم سریع بخوانم و بریم سراغ نکاتی که هست. روایت بعدی از امیرالمومنین از پیغمبر نقل میکنند. دربارهٔ نماز شب، فضایل نماز شب، برکات نماز شب، آثار نماز شب را همه را ذکر میکند. آخر میفرمایند که: «إنّ أفضلَ الأعمالِ کلِّها...» این یک تعبیر عجیبی است. این را جایی ندارد. «أفضلُ أعمالِ همهٔ اعمال». جاهای دیگر میگویند: «أفضلُ الأعمالِ انتظار الفرج» یا «أعمال فلان». «أفضلُ الأعمالِ» دلیل دارد که این جور میگویند، چرا یک جا میگوید آقا بهترین کارها انتظار فرج است، یک جا میگوید بهترین کارها نماز است، یک جا میگوید بهترین کار این است. این بستگی به نوع کارها دارد. بستگی دارد که از چه جهت نگاه بکنیم. چون میگوید آقا بهترین نیروی این هیئت فلانی است، بعدا بعد از ۱۰ روز میگوید که بهترین نیرومون فلانی است. آقا دو تا شد که! میگوییم نه، بهترین نیرو از جهت اجرایی فلانی است، بهترین نیرو از جهت برنامهریزی فلانی است، بهترین نیرو از جهت اخلاقی فلانی است. بهترینها حیثیتهایش فرق میکند. «أفضلُ أعمالِ» یک وقت میفرماید که انتظار فرج، یک وقت میفرماید نماز، ورع، تقوا است. اینها به خاطر اینکه نوع نگاهش به اعمال فرق میکند. در عین حال، جایی نداریم «أفضلُ الأعمالِ کلِّها» از همه کارها بهتر. در مورد نماز فقط نماز اول وقت: «أفضلُ الأعمالِ کلِّها الصلاةُ ...» نمازی که سر وقتش خوانده شود از همه کارها بهتر است. از همه کارها بهتر است.
حدیث بعد: این هم خیلی شیرین است. حدیث بعدی میفرماید که پیغمبر اکرم وقتی که معراج تشریف بردند، رفت به آسمان ششم رسید. فرشتهای از آسمان هفتم آمد که تا حالا نازل نشده بود. از آسمان هفتم پایین نیامده بود. آسمان هفتم بوده. این فرشته که آمد پایین، گفت: «اللهاکبر! اللهاکبر!» خدای تبارک و تعالی فرمود؛ الله جل جلاله فرمود: «إنّی کذالک.» من بله، اللهاکبر برای من است. فرشته میگفت، خدا تأیید میکرد. حالا ببینید اذان را تکتک گفت. بچه! صدای هیو چه ندایی! «قال: أشهدُ أن لا إلهَ إلا الله.» شهادت داد. «فقالَ اللهُ عزّوجلّ: انا کذالک.» بله، من اینطورم. «فقال: أشهدُ أنّ محمداً رسولُ الله.» خدای تبارک و تعالی فرمود که بندهٔ من است، امین من است، به رسالت انتخابش کردهام. گفت: «حی علی الصلاة.» چون بحث در مورد اینکه اسم امیرالمومنین در اذان باید آورد یا نیاورد، چطور باید آورد، اختلافاتی است. بیشتر گفتند که اسم امیرالمومنین با پیغمبر با هم بیاید. الان علما فتواشون فرق میکند. قدیمیها میگفتند که جدا نباشد، با هم باشد. اسم پیغمبر با امیرالمومنین با الان، یا نه معمولاً اذان همینجوری میگویند. برای امیرالمومنین فصل جدایی: «حیّ عَلَی الصلاح.» خدای متعال فرمود که: «فَرَضْتُها عَلَی عِبادِی وَ جَعَلْتُها لِی دِیناً.» بله، من این را واجب کردم. دین من است. تعبیر «دین من است» اینجا معلوم میشود. آن روایات دیگر که میگوید وقتی کسی اهل نماز نیست، بهش بگو راحت باش، بگو بیدین. راحت باش! استرس نداشته باشی میخواهی بروی نماز بگویی بیدین! راحت باش! دین من است. اذان که میگوید آقا دیندارها پاشین بیاین. وقتی نمیروی یعنی نداری دیگر، دیگر تعارف که نداری! هر کی یارانه میخواد، پاشو بیاد. وقتی نمیره یعنی چی؟ نمیخوام دیگر. ثبت نام کارت بکش. هر کی دین داره، بیاد کارت بکشه. من تو دلم فیگورها را دیدی؟ مینشینم برای خودم اینجوری میکنم، مدیتیشن دارم برای خودم.
فراز بعدی: «حی علی الفلاح.» اذان باید یک وقتی مفصل صحبت کنیم. «حی علی الفلاح.» خوشبختی. هرکی میخواهد خوشبخت باشد، بیاید! یک وقتی ما سال ۸۷ بچههای دانشگاه امیرکبیر را بردیم اردوی مشهد. بردیم که یعنی ما جزء سیستم بودیم، مال ما نبودیم. بقیه بردند، ما را هم بردند. ورودیهایی بودند که تازه وارد دانشگاه شده بودند. برای اردو گرفته بودند که مثلاً اینها با فضای دانشگاه و اینها آشنا بشوند. اردوی اول سال میبرند. دانشگاه شریف، دانشگاه امیرکبیر، دانشگاه مطرح. یک اردوی معمولاً جاهای مختلف هم میبرند، بیشتر معمولاً مشهد. بعد اینها جلسه داشتند. یک جلسه مفصل: «دانشجوی موفق کیست؟» دو ساعت شد، سه ساعت شد. چقدر طول کشید آقا! فک زدند و هک زدند. حرف میزدند. این میگفت، بعد آن ویژگی را داشته باشیم، آن جوری نشه، این جوری نشه. چند سال لابلای بچهها خیلی صحبت کردند. دیگر آخر کار که بود، موقع جمعبندی بود. گفتم که: «خب حاج آقا! شما بفرمایید که دانشجوی موفق کیست؟» ما هم نگذاشتیم، نه برداشتیم. بعد دو ساعت بحث کردن اینها، یک لگد زدیم خلاصه دومینوی اینها را زدیم نابود کردیم. گفتم که: «شما روزی ۵ بار چه صدایی میشنوی؟ حی علی الفلاح؟» میگویی موفق؟ موفقیت واژه قرآنی، واژه دینی است. چیست؟ فلاح. فلاح یعنی موفقیت. صدا میزنند هرکی موفقیت میخواهد، بیاید. خب دانشجویی که نمیرود، ناموفق. دانشجویی که میرود، بهش میگویند دانشجوی موفق. آقا! کلاً ریختی به هم! ساختارت. دانشگاه چه ربطی دارد؟ کجا اینجوری حساب و کتاب میکند دانشجو را؟ با نمره میسنجند، با اخلاق میسنجند، با کارش میسنجند، با اثرگذاریاش میسنجند. اینها معیار است دیگر. کی درسخوانتر است؟ او موفقتر است. کی بیشتر به درد مملکت میخورد؟ او موفقتر است. اینها حرفهایی بود که آنها میزدند. موفقیت نماز است. بعد یک خرده البته آنجا باز کردم برایشان. انشاءالله خدا توفیق بدهد. شبهای بعد اینجا هم بحثش میرسد. نماز که میگوییم یک خرده فرق، نمازی که شنیدیم یک خرده فرق میکند. بعد اینها دیگر همه قلم به دست شدن و شروع کردن نوشتن. نشنیده بودیم تا حالا. ریخت کلاً، فضا ریخت به هم. فضا عوض شد. گفتم: «خب حالا دانشجو بودن یک وصفی است که عرضی و مقطعی هم هست. یک مدتی تمام میشود. شما ۴ سال دانشجویید، هر ۸ سال دانشجویید، ۱۲ سال دانشجویید. تهش ۳۰ سال دانشجویید. بالاخره تمام میشود. دانشجویی، دورهٔ دانشجویی تمام میشود.»
بعد اینها را سربرگ داده بودند، کاغذ داده بودند، روی سربرگ نوشته بود: «دانشجوی موفق کیست؟» گزارههایی داده بودند برای تیک زدن و بعد آن ور جا گذاشته بودند برای نوشتن و اینها. من گفتم: «مثلاً من با این سربرگ شما مشکل دارم. دانشجوی موفق یعنی چی؟ دانشجوی موفق میخواهیم چیکار؟ ما موفق دانشجو میخواهیم. دانشجوی موفق نمیخواهیم. موفق دانشجو میخواهیم.» موفق وقتی بود، وقتی دانشجو هم هست، موفق است. کارمند هم هست، موفق است. موفقیت جزء ذاتش است. دیگر عرضی نیست. بیرون نیست که یک وقت باشد، یک وقت نباشد. این با ذاتش گره خورده است. این کلاً موفق است. هر جا برود موفق است. ته چاه هم بفرستند موفق است. حضرت یوسف را ته چاه فرستاده بودند، شد ته چاهی موفق. زندان فرستادند، شد زندانی موفق. شلاق میزدند، شد شلاقخور موفق. ماها اصلا وقتی زندان میرویم، دیگر از موفقیت در میآییم! خداوکیلی اینطور هست یا نیست؟ موفق وقتی جزء ذاتت شد، هر جا بری موفقی. ما مورد داشتیم، مورد داشتیم تو شکم نهنگ افتاده، موفق بوده. مورد داشتیم تو آتیش افتاده، موفق بوده. مورد هم داریم سر کوچه برود دماغش خون بیاید، بر میگردد انصراف میدهد. من احساس میکنم به درد این کار نمیخورم. من احساس میکنم به درد این کار نمیخورم موفق دانشجو به درد ما میخورد.
بسه! هرچی از دانشجوی موفق گفتیم، دانشگاه موفق به درد ما نخورد. موفق کجا بود؟ بازاری موفق کیست؟ بازاری موفق بازاری میخواهیم. بعد دیگر یک جاهایی اصلا موفق برایش نمیآوریم. شما تا حالا دیدهاید بگویند آقا هیئتی موفق، بچه هیئتی، یک همایشی بزنند، تجلیل کنند از بچه هیئتیهای موفق. اینها را آدم حساب میکند. موفق پول چقدر داری؟ کجا پول از کجا به کجا میبری؟ چقدر پول میآوری برای کارآفرینی؟ پول میبری سر سفره مردم؟ تولیدکنندهای؟ کشاورزی؟ دانشجویی؟ صنعتگری؟ اینها میشود موفق. اینها موفق توش معنا دارد. جای دیگر موفق میخواهیم چیکار؟ دیدید اصلا ذهنمان آنقدر آن وری است، میگوییم آقا نماز موفقیت است؟ جمع کن بابا! تو برو نماز بخون موفق بشی. سؤال دربارهٔ نماز کلی. اینها دورهٔش... آمارش از دستم در رفته. ۳۷ سال انقلاب کردی. شعار گذشته است دیگر. این اوایل انقلاب قبول میکردند آقا نماز موفقیت است. باریکالله! الان دیگر جملههای شرلوک هلمز و پوآرو از اینها مینویسم. پشت در مدرسه یک وقتی پشت دفترها مینوشتیم تعلیم و تعلم عبادت است. عکس باربی زده. همچین نگاه میکنی عبادت مبادت، عابد معبود کلاً یادت میرود. تعلیم و تعلم عبادت است، این مال همان دوره است. این حرفها. نماز موفقیت است. عبادت از آنجاها بنویسی دورهاش گذشته است. بله، برای ما با این ذهن ما، با این عینک ما، نماز موفقیت نیست. نماز چیست؟ مگر نماز چیست که میخواهد موفقیت باشد؟ کله سحر ۵ صبح باشیم، دولا شیم راست بشیم. موفقیت است؟ چی دارد برای ما؟ عربستان و امارات، جاهای دیگر، کمتر بیشتر نماز میخوانند. چه خبر است؟ موفقیت است؟ عربستان مگر نماز؟ کو موفقیت است؟ صادرات خرما و مسواک. مسواک هم از درختها. نه! تولید کند چوب از درخت میکند، صادرات میکند. خرما از درخت میکند. نفت هم از زمین میکشد، میدهد بیرون. موفقیت است؟ کشور از این بدبختتر داریم؟ بعد سرانه نفت را میبرد بالا. تو اوپک میگویند آقا روزی یک میلیون باید بکشد بیرون از نفت، روزی یک میلیون بشکه میکشد بیرون. بعد میزند تو سرش، میگویند ما حالمون از این عربستان بهم میخورد. اه اه اه. نمازتونو بخونید. اللهاکبر! موفقیت است؟ «حی علی الفلاح.» موفقیت است؟ موفقیت است؟ نه عزیزم! نماز اینها نیست. الفلاح اینها نماز نیست.
حالا از نماز میگوییم. نماز چی چیه اینها موفقیت نیست؟ نماز موفقیت است؟ نماز بهترین اعمال است؟ بعدش چی میگوید؟ بعد «حی علی الفلاح.» «حی علی خیرِ العمل.» بیا! بهترین! آقا بهترین کار کجا بود؟ بهترین کار این است که دست یک بدبختی را بگیری، یک نفر را برای جهیزیه جور کنی، دولا بشی راست بشی؟ چی بهترین کار است؟ خیرالعمل است. خداییش شبهه هست یا نیست؟ من دارم خیلی بیراه حرف میزنم؟ قبول دارید؟ ما اصلا نماز برایمان هیچی نیست. میخوانیمها، ولی بازم هیچی نیست. بعد یک جاهایی تعجب میکنیم. آیه قرآن میگوید بندگان خالص، اگر موقعیت برایشان پیش بیاید حکومت تشکیل بدهند: «أقاموا الصلاة.» اینها میآیند و میروند نماز را اقامه میکنند. آقا ولمون کن تو را قرآن! دیگر همین را کم داشتیم. حکومت تشکیل بدهیم برای اقامه نماز؟ حکومت ستاد اقامه نماز؟ شکممان را سیر کنیم. امنیت تأمین بشود. رفاه تأمین بشود. بهداشت تأمین بشود. نماز؟ نماز میخواهیم چیکار؟
دنیا مسجد اوکابارو. همین تهران ما، توپامنار، جاهایی داشتیم که عرقفروشی بوده رسمًا. زلزله آمده، خراب شده. مسجدش کردن. فضا از زمین افتاده. حاج مسدود کرد. اینجوری بوده. بغل هم این نمازها خیرالعمل نیست. این نمازها موفقیت نیست. این نمازها فلاح نیست. این نماز به درد نمیخورد. اینها اصلا نماز نیست آقا! پس نماز چی چیه؟ پس روایت را داشتی؟ چی شد؟ فرمود: «حیّ علی خیرِ العمل.» چیست؟ «یا أفضلَ الأعمالِ و أزکاها عندی.» بهترین، خدا فرمود بهترین کارها پیش من، پاکترین کارها میشود نماز. نماز را آورد تو قله. پارسالم صحبت کردیم. عمود است دیگر. همه روی این بند میشود. نماز مگر خاصیتش چیست که بخواهد بهترین اعمال بشود؟ غیر از آن شما باید یک مقدار آب مصرف کنی، یک مقدار دنگ و فنگ هم دارد. چقدر دنگ و فنگ دارد! دیدی که دو رکعت نماز شما میخواهی بخوانی چقدر دنگ و فنگ؟ قطار. یک وقتی من پیگیر ماجرا شدم. وقتی یک قطار میخواهد برای نماز وایسد، این چه سیکلی را باید طی کند؟ خبر دارین یا نه؟ رئیس قطار پدرش چی میشود؟ صلواتی میشود. وقتی میخواهد ایستگاه نگه دارد برای نماز، خطها را اول چک کند. چهار تا خط رفت و برگشتی دارد. قطار میرود میآید. بعد قطار هم پشت سر هم است دیگر. یکی نرفته رسید بعدی راه بیفتد. این میرود، نیم ساعت بعد بعدی، یک ربع بعد بعدی. همه تو راه. یکی توقف بکند، اینها به هم میخورند کلاً. این چهار تا ریل اصلا پاشیده. دو رکعت نمازی که میخواهی بخوانی، جمعیتی معطل. آن سوزنبان باید برود آن سر هوا را داشته باشد. چراغ سر وقتش خاموش بشود. آن چراغ خاموش نشود، این بیاید برود. آن قطاری که آنجا وایساده است از قبل، باید این بیسیم بزند. ۲۰ دقیقه قبل خبر بده ما داریم میآییم. به ما وقت بده برای نماز. آنها مسجد هماهنگ کنند. آمار بگیرند. این تا طلوع آفتاب میرسد یا نمیرسد؟ کدام نمازخانه میرسد که نمازشان قضا نشود. نماز صبح! پدر اینها در میآید. یک مهلت یک ساعت و نیمه. این همه قطارها را باید بچینند که اینها وایسند برای نماز. نماز بخوانند. بعد تو راه باید وایسند. مسجد. آن مسجد نظافت میخواهد، بهداشت میخواهد، خرج میخواهد. کلی کار دارد. چی شد؟ فلاح و خیرالعمل و اینها، اینها چیست؟ بدبخت این که بابا دمشون گرم ژاپنیها مینشینند ۱۲ ساعت. بعد پیاده میشوند. غذاشان هم آن تو میخورند. همه کارشان هم آن تو میکنند. نماز؟ نماز وایسا؟ همه پیاده شین! کسی جا نمونه. و ۲۰ دقیقه باید همه سوار میشوند. و این الان حاج آقا تو توالت گیر کرده است. و آن الان شلوغ بوده. آن الان وضو ندارد. نماز بهترین اعمال؟ چرا؟ من یک قاعده به شما بگویم یادگاری داشته باش. قاعدهاش این است که چه کاری از همه بهتر است؟ اصلا کاری به نماز نداریم. کیفیتش را. کار چه کیفیتی؟ اگر تو کار باشد، از همه کارها بهتر میشود. پیغمبر فرمود: «أفضلُ الأَعمالِ أحمَدُها.» احمد! سخت! سختترین کارها بهترین کار است. هر چی سختتر باشد بهتر است. با این قاعده چرا نماز بهترین کار است؟ بفرمایید، چون سختتر است. آقا! سختترین همان دنگ و فنگ است دیگر، همین است که گفتیم دیگر. چون دنگ و فنگ دارد، پس خیلی سختتر. نه! یعنی بقیه را به سختی بیندازی؟ این که بهترین اعمال نمیشود که. من میخواهم آقا ۵ دقیقه بشینم با خدا صحبت بکنم، ۵۰۰ نفر باید اذیت بشوند؟ خیلی اذیت شدن، خیلی کار ثواب دارد؟ بقیه را بخواهی اذیت کنی که ثواب ندارد. ارزش ندارد. بهترین کارها آنی است که خودت را بیشتر از همه به چالش بکشد. سختتر برای خودت باشد. فشارش روی خودت باشد. این میشود بهترین کار. آقا نماز مگر اینطور است؟ نماز اینطور است. آره! نماز نماز، نماز اینطور. بله. نماز اول وقت. شما تصور کن کسی بخواهد مقید باشد که سر وقت اول اذان نماز بخواند. اجدادشله چشم! میآید کارگر بنا ساعت ۱۰ صبح آمده پایین. از آن بالا طبقه بیستم دارد کار میکند روی داربست. ساعت ۱۰ آمده یک چیزی بخورد. انرژی بگیرد. استراحت کرده، دوباره جمع میکند میره بالا. تا مشغول کار میشود اذان میشود. چی میگوید؟ حالا آنقدر وقت دارم. پایین آمدن خیلی سخت است. اینجا راست میگوید. مشغول رنگ کردن میشود. دست و بالش رنگی شده. تایم کارش هم مثلاً تا ۲ بعدازظهر است. این بخواهد الان بیاید برود یک دور با تینر دستش را تمیز کند، نماز بخواند. سر اذان نماز بخواند. دوباره بیا سر کار. دوباره ۲ بعدازظهر برود دستهایش را با تینر بشوید. سخت هست یا نیست؟ خدایی سخته دیگر. بله، کسی میخواهد مقید به این نماز نباشد که خب اذیت نمیشود که. حالا تا ۶ بعدازظهر وقت دارد. نماز اگر بخواهد نماز باشد، سر وقتش و با آدابش و اینها خیلی با آدم کار میکند. یک کلمه بگویم آقا جان: نماز موفقیت است. نماز بهترین عمل است. به خاطر اینکه هیچی مثل نماز آدم را از تعلقاتش (موفقیت دارد) این قاعده طلایی را از من داشته باش. بگو خدا بیامرزه. یک طلبه یک وقتی آمد مجلس امام حسین، یک حرفی به ما زد، عجب حرفی بود. یک وقتی شاید لازمت بشود. موفقترین آدمها، آدمهاییاند که بیشتر بتوانند از متعلقاتشان بکَنند. بیشتر از تعلقاتشان بکَنند. اینها بیشتر از همه موفق میشوند.
پروفسور حسابی شد پروفسور حسابی به خاطر اینکه نان از کنار خیابان جمع کرد خورد. آدمی که حاضر میشود از تعلقاتش بکَنَد، این موفق میشود. آدمی که از اول من میبینم جوان ۱۸ ساله دنبال کار میگردد. یک مورد داشتیم همین تهران چند وقت پیش دنبال کار میگشت این ور و آن ور شد و اینها. یک موردی هماهنگ شد برود منشی یک جایی بشود. بعد دنگ و فنگ، دو نفر واسطه شدند. بعد پیامش آمد که آقا زنگ زدیم به این بنده خدا گفته که من بیایم برم منشی بشم؟ من میخواهم برم برای خودم آقا بشم. خودت خیلی باحالی. کار کنی موفقی. که میگویند تو همون جا هم آدمی است که از تو خیابون حاضر است کار کند. اینها موفق میشوند. این تعلق ندارد. آدمهای موفق اینطوریند. با گاری شروع میکند از تو کوچه کار کردن. تعلق هم ندارد به اینکه لباس آن جوری بپوشم، ماشین آن جوری داشته باشم، خانه آن جوری داشته باشم. این موفق میشود. کاسبی میرود بالا.
دانشگاه موفق: کدام دانشجویان؟ کیا تو کنکور رتبه بالاتر را میآورند؟ همه موفقهایی که مردم میگویند و دارم حساب میکنم ها! همین موفقهایی که مردم میگویند کیاند؟ کسی که از خوابش میزند، از خوراکش میزند، از مسافرتش میزند، از تفریحش میزند، از فوتبالش میزند، از فوتبال دیدنش میزند، از PSاش میزند. نه! من روزی یک ساعت PSام را باید باشد. روزی چهار ساعت هم تلگرام باید برم. یک کافیشاپ هم که بالاخره هر روز باید برم. قهوهخانهام هم که بله. و انشاءالله روزی یک ساعت هم تست میزنم. من فقط ماندم چرا ۵ ساله قبول نمیشوم دانشگاه؟ خیلی هم عصبانی است، میآید میخواهد الان خِره ما را بجود. من نمیدانم ۵ ساله دارم میخوانم قبول نمیشوم! خیلی کارت درست است. موفقیت یعنی قید یک چیزهایی را باید بزنی تا موفق بشوی. آدم به خودش تربیت بکند، تربیت میکنند ژاپنیها را تو مدرسههایشان. تربیت میکند تو ژاپن. من فیلمهایش را بیاورم به شما نشان بدهم. ما چون قم مدرسه زدیم، من اینها را مطالعه کردم. دنبالش رفتم. مدل آموزشی تو کشورهای مختلف. تو آلمان، توی ژاپن. یک چند تا کشور بررسی کردم. آشپز ندارند تو مدارس. آشپز، خود بچهها غذای کل مدرسه را درست میکنند. نوبتی. مدارس ما این همه پولت را میدهیم که آخر بچهمان بیاید اینجا غذا درست کند؟ بیل به کمرتان خورده! غذا درست کند؟ من نمیدانم چرا بچهام درس نمیخواند موفق باشد؟ خیابان یخ بشکند. با آن یخ لباسش را بشوید. بعد همین یک لباس هم داشته باشد. من که یک خرده اینجایش یکجوری شده، احساس میکنم باید برم یکی دیگر بخرم. بعد باباش هم میگوید: «من نمیدانم این بچهام چرا هرکاری میرود موفق نمیشود؟ این را سحرش کردن، بستنش.» حاج آقا! این را یک کاری میکنیم باز بشود. خودش، خودش را بسته است. بکَنَد آدم! آدم اگه میخواهد موفق بشود باید قید یک سری چیزها را بزند. این موفق میشود. این قاعده را قبول دارید یا نه؟ بگید صحبت میکنیم. امشب تمامش میکنیم. فکر نکنید اگه جواب مثبت خیلی طول میکشد. امشب میخواهم به زور برسانم سر بحث. نمیکَند من سر ساعت تحویل. قبول دارید آدمهای موفق آدمهاییاند که میتوانند زیرآب یک سری علاقههایشان را بزنند؟ قبول دارید؟ هرکی قبول ندارد دستش را بیاورد بالا کتک کاری با هم بکنیم! کتک کاری علمی!
معنا ندارد موفقیت آدم که میخواهد همه چیزش به راه باشد. غذای خوب و جای خوب و... چرا سربازی انقدر خوب است؟ سربازان وقتی از سربازی میآیند خیلی برای من جالب است. من با سربازها صحبت میکنم ۹۸ درصد تعریف! تعجب میکنم با اینکه واقعاً سخت میگذرد. واقعاً بعضی اذیت میشوند، اذیت میکنند. عقدهای طرف رفته آنجا رئیس پادگان شده که اصلا چند نفر را آزار بدهد. سادیسم دارد رسمًا طبیب الحسن! ولی این وقتی میاد بیرون میگه آقا من احساس میکنم مرد شدم. چرا احساس مرد شده؟ بررسی کنیم دیگر. ما چرا مدل سربازی را بلد نیستیم جاهای دیگر پیاده کنیم؟ اصلا مدل سربازی چرا انقدر بد است؟ پادگانی عمل میکند. بابا! پادگانی که خیلی خوب است. دیکتاتوری بد است. پادگانی که خوب است. دیکتاتوری یعنی حرف زور که هیچ مبنایی ندارد، به زور باید انجام دهی. دیکتاتوری است. پادگانی یک چیزی میخواهی. بعد بهش برسی، به زور میبرمت. به زور میبرمتم. نه! یعنی نخواهی و میبرمت. نه! این هم بد است. تو هم میخواهی، شلی، سفتت میکنم، همّت میدهم. چرا بچهها را میگذارند توی این کلاسهای کنکور و اینها؟ قلمچی، ملمچی، تبلیغات شدم! نکنیم. من پول بدهم به ما تبلیغ میکنیم! خاصیت اینها چیست؟ دیدید شما ارتباط داشتید؟ این کارگاه های کمک آموزشی و اینها. این موسسات این جوری رس بچه را میکشند. ۸ صبح زنگ میزند: «سلام سهیل جان! شروع کردی تست زدنت را؟» «نه آقا!» «پاشو قربونت برم! پاشو خودت را جمع کن بشین شروع کن تستت را بزن.» دوباره ۱۱ زنگ میزند: «چند تا تست زدی؟» «آقا ۲۰۰ تا.» «کم بوده عزیزم! فردا اگه همین قدر باشه پدرت را درمیآورم.» تست میزند. بعد میرود رتبهام میآورد. اکثرًا اینها قبولی ازش در میآید. سیستمش این است. میآید جدات میکند از تعلقات تا موفق بشوی. آدم این مدلی، ذات بشر این شکلی است. حالا جا دارد بگوییم خدایا شکرت به ما نماز دادی یا نه. حالا معلوم میشود چرا نماز موفقیت است؟ چرا بهترین اعمال؟ روزی ۵ بار یک دفعه میکندت. تازه خواب گل گرفته، گل خواب هم که بین الطلوعین است دیگر. چسب خواب بین الطلوع مزهای دارد نصیب میآید! هوای بین الطلوعین بهارم باشد. یک دفعه بیدار. توی اردوی مشهد مثلاً ۵ صبح یک دفعه چراغ را روشن میکنند، پشت بلندگو صدای اذان میگذارند: پاشو ببینم! پاشو نماز! خبر، بیدار میکند. آقا! میسازد. عادت کند سحرخیز باش تا کامروا! ما اینجا نِمیریم نماز نمیخوانیم، بعد میریم کتاب میگیریم: «۱۰۱ راه راز موفقیت.» نمازت را بخون مرد حسابی! جمع کنیم مسخرهبازیها را! نماز اول وقت بخون. «۳۴۴ راه دور زدن موفقیت از این کوچه بالایی.» بریم زودتر به موفقیت. سر وقت بخون، موفق میشوی. ذاتت عباس بابایی میشوی. سر اذان تو دانشگاه وایساده تو آمریکا. استاد بیدین. در دانشگاه بیدین. اذان شده. وسط بحث و چی و کارت آکادمیک سیلابس درسی دارد میچیند و چی و فلان و اینها. رفته روزنامه نماز میخواند. بعد آن هم آقا خوشش آمد. عجیب است! دانشجویی که مقررات دارد. اون فهمید بعضی از ماها نمیفهمیم. نمازخونه را مسخره میکند تو دانشگاه. بچههایی که میرن نمازباز، مسخرهشان میکند تو مدرسه. مسخره میکردن. ما میرفتیم نماز، مسخره میشد. استاد بیدین فهمید که این دانشجو جنسش به درد میخورد. اگر کسی موفق باشد این است. بگذریم! وقت گذشت ها! تمام. مهسا داغ است ماشاءالله. میرویم دیگر نمیتوانیم بیاییم بیرون. کلی حرف داشتم. هیچی نتونستیم بگیریم.
رمزش آقا! کندن از تعلقات. آدمهای موفق اینطوریاند. چرا ما شهدای کربلا را موفق میدانیم؟ موفق هستند یا نیستند؟ چه سعادتی بالاتر است؟ خداوکیلی سعادتمندند یا نه؟ شما شهدای کربلا را به عنوان آدمهای سعادتمند و موفق قبول دارید یا نه؟ بحث مفصلی میشود در موردش صحبت کرد. تیکه پارک آتیش. موفقیت. موفقیت دیگر اسمش مانده تو تاریخ. با کوچکترین کارهایی که کرده. این جمعیت ۲۵ میلیون نفر پاشین میان برن دور قبر اینها پیاده با چه وضعیتی. موفقیت نیست؟ کجای عالم کسی هست ۲۵ میلیون پاشن به خاطر اینکه زیارت قبر اینها بکنن؟ این همه مصیبت و این همه خرج و این همه دنگ و فنگ. تو بیابونها شب ها بخوابه. موفقیت! دنیاش را هم که نگاه کنی، موفقیت است. کدام پادشاه الان میروند زیارت قبرش؟ کدام پادشاه قبرش مانده ۵ نفر اتوبوس بگیرن برن زیارت قبرش؟ شهدای کربلا موفقند. چرا؟ چون کندن. این رمز موفقیت. بعضیا نتونستن بکَنند. عبیدالله حرّ جوفی نتونست بکَنَد. امام حسین آمد تو خیمهاش. شمشیر به دیوار خیمه بود، اسب آماده بود. گفت من از کوفه خارج شدم آقا جان! با وسایل جنگی میآیی؟ کمک؟ گفتش که آقا جان! من اگه چهار تا نیرو برات تو کوفه میدیدم که کمکت بکنن میاومدم پای کارت وایمیستادم. ولو اگه میدونستم گشنم میشم. آقا! آدم نداری شما. نیرو نداری. کمک نداری. کجا بیام کمک؟ الکی باید جونم را بزنم کف دستم کشته بشم؟ «نَمیآی جنگ؟» هر کی که رفتم پیروز شدم خوشیمن. اسب خوبی است. این شمشیر خوبی است. خوشدسته. اینها را من به شما میدهم. حضرت فرمودند که: «وقتی خودت را نمیخواهم، شمشیرت را میخواهم چیکار؟ اسبت را میخواهم چیکار؟» بعد چی شد؟ وقتی کربلا تمام شد، حیران شد، تو سرش میزند تو بیابون. گفت جا ماندم، بدبخت شدم. اینها رفتند خوشبخت شدند. اینها موفق شدند. من بدبخت!
فردا وقتی میرسد کربلا. از لشکر دشمن کسانی بودند. اینها پای رکاب امیرالمومنین بودند. یادشون بوده تاریخ. تا امام حسین خیمه زد تو کربلا. یک وقت دیدن یکی از لشکر دشمن سراسیمه برگشت. آمد سمت کاروان امام حسین. اسمش ذبیح بود. ذبیح آمد گفتش که: «آقا! من یک چیزی میخواستم به شما بگویم. من ۲۰ سال پیش با پدر شما امیرالمومنین برای جنگ صفین میرفتم. ۲۰ سال پیش پدر شما به این منطقه که رسید از اسب پیاده شد، این خاک را بویید، به صورت مالید، فرمود اینجا زمین کربلا است. بچههایم را اینجا میکشند. بچههایم را اینجا اسیر میکنند. من امروز یک دفعه یادم افتاد آن ماجرا. ماجرای پدر شما امیرالمومنین. آمدم این را یادآوری کنم. بگویم من با شما نمیجنگم.» خوب! خیلی خوب. میخواهی بیا کمکمان دیگر! بعد عبارت را ببینید. حضرت فرمودند: «میخواهی پیش من یا میخواهی بری پیش زن و بچه؟» گفتش: «آقا! من زن و بچهام، کس و کاری ندارند. بدهی دارند. برسم برم پیش زن و بچه.» ازت یک پولی درآورد داد بهش. «بیا. پس پول میخواهی؟ میخواهی بری؟ برو! فقط یک جایی برو صدای من به گوشت نرسه. کی؟ یک وقتی میشود، تنها میشوم، صدا میزنم کسی هست بیاید کمکم؟ آن موقع اگه کسی صدایم را بشنود، کمکم نیاید، دیگر از جهنم نجات پیدا...» یک جا برو صدایم را نشنوی. این پولم بگیر برو. شرمنده شد. یک نگاهی کرد، گفت: «کمکت نیومدم. پولت را هم بگیرم؟» نه آقا! پول باشد، ولی من.
اونایی که نتونستن بکَنند، نتونستن با حسین باشند. کسانی با حسین بودند که کندند. بعضیا کندند. بعضیام سخت بود برایشان کندن. بعضیا همه چی کندند. نه! بعضیا همشون از همه چی کندند، غیر از حسین. فقط یک خوشبختی که داشتند این بود که همه زودتر از حسین کشته شدند. و فقط یک نفر بود که نتونست بکَنَد و نتونست زودتر از حسین کشته بشود.
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابدًا ما بَقیتُ و بَقِیَ اللیلُ و النهار. و لا جعله الله آخرَ العهدِ مِنی لزیارتکم. السلام علی حسین، و علی علی بن الحسین، و اولاد حسین، و علی اصحاب حسین.
لا اله الا الله. من فقط یک سؤال دارم. زمینی که انقدر غم دارد، ۲۰ سال قبل از عاشورا امیرالمومنین وقتی به این زمین رسیده، روی خاک زمین نشسته، این خاک را بو کرده، زده زار زار گریه کرده، گفته این جا حسینم را میگیرند، از جا سر از تنش جدا میکنند. این همانی که انقدر غم دارد روی امیرالمومنین این جور اثر دارد، چه باید بکند با دل زینب؟ ۲۰ سال بعد قراره زمین کشته بدن. این جور داره ناله میزند. خانومی که قراره جلو چشمت اگه سر بریدنی است جلو چشم زینبه، اگه خوردنی هست جلو چشم زینبه، اگه اسیر کردنی است جلو چشم زینبه. ابوالفضل، زینب همه را قراره ببینه. رسید کربلا. همه غمهای عالم به دلت. این زمین بوی جدایی میده. تا داد: «منزل! اومدیم. اومدیم. هیچ جا حالم اینطور نشد. اینجا تا رسیدیم، گفتم زینب دیگر همه چی تمام. زینب! دیگر نگاه آخرت به حسین را داشته باش.» دیگر گیرت. این چند روز شروع کرد فقط با دل زینب کار کردن و آرام کردن. لا اله الا الله.
عرض یک خط حرفم جواب هشت روزه دارد. از جدایی میگوید. شب عاشورا تو خیمهاش بود ابی عبدالله. نماز عصر بعد نماز یک بیت شعر خواند. یاد رو یعنی من دیگر تنها شدم، دیگر بیکس و کار شدم. تا زینب این صدا را شنید، «و جَهتُها بالسیفی» به صورت زد و شب بینهایت گریبان پاره کرد. راوی میگوید: «غَشی زینب غش کرد.» من نمیدانم چی میخواهد ظهر عاشورا حسین...
در حال بارگذاری نظرات...