رابطه تعلقات و نماز
معادل واژه تعلقات در قرآن
معنای شهوت
جوان شدن دو خصلت در پیری
راه کنترل شهوت!
دنبالهرو شهوت یا دنبالهرو نماز!
شهوت خفیه
راهی جز نماز نداریم!
چگونه نماز را ضایع میکنیم؟
آثار ضایع کردن نماز
کاش به اندازه فوتبال، نماز را جدی بگیریم!
شیطان از چه افرادی میترسد؟
راه جلوگیری از ارتکاب گناه کبیره
اثر ترک عمدی نماز
اثر ضایع کردن نماز عصر
بشارت اهلبیت علیهمالسلام به کسانی که از نماز محافظت میکنند!
تعیین ساعت در قرآن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
. بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
از رابطه تعلقات و نماز میگفتیم و اینکه نماز تأثیر دارد در اینکه تعلقات آدم از بین برود. در مورد اینکه تعلقات اگر باشد چه آثار فاجعهباری دارد، خوب شبها صحبت کردیم. واژه "تعلقات" در قرآن به کار نرفته، ولی یک معادلی در قرآن دارد. در قرآن، آنی که معادل تعلقات است، واژه "شهوات" است. تعبیر شهوات، که وقتی ما شهوت را میگوییم، فقط منظورمان مسائل زناشویی و اینهاست، مسائل تناسلی و اینها. در حالی که شهوت در نگاه قرآن بیش از اینهاست. میلی که آدم به یک چیزی دارد، میل شدیدی است، یک حرصی است، یک او الفتی است با یک چیزی که شدت دارد. شهوت فقط هم مال بعد از بلوغ نیست. بچه یکروزه هم شهوت دارد؛ شهوت به شیر دارد، شهوت به بازی دارد، شهوت به - چه میدانم - غذا دارد. همین طور میبینی میآید. ممکن است آدم تا این سن و سالی هم برسد که دیگر بعضیها پیر میشوند، عملاً دیگر غرایزشان میخوابد، ولی در عین حال هنوز "شهوت"، "حرص" میزند. این را میگویند شهوت.
هارونالرشید شنیده بود که - یعنی پرسیده بود - گفته بود: «اگه کسی بوده که پیغمبر را درک کرده، روایت از پیغمبر شنیده باشه، بیارید تعریف بکنه. من جایزه بدم». گشتند یک پیرمردی را پیدا کردند، صد سالش بود. این پیرمرد را خب، زمان هارونالرشید قرن دوم، میخواهد حالا یکی را پیدا کنیم که از پیغمبر حدیث شنیده باشد. پیرمردی پیدا کردند، مچاله، جمع و جور، تو سبد کردند، عقب گذاشتند، آوردند پیش هارونالرشید. گفتند که: «شما پیغمبر را دیدی؟» گفت: «بله.» گفت: «روایت شنیدی؟» گفت: «بله.» گفت: «خب روایت چی شنیدی؟» گفت: «پیغمبر فرمود که بچه آدم یشیب ابن آدم و یشب فیه خصلتان: بچه آدم پیر میشود، دو تا خصلت توش جوان میشود: الحرص و طول الامل: حرص و آرزوها.» هر چی آدم پیرتر بشود، حرص و آرزوهایش جوانتر میشود. "عجب! عجب! چه روایت قشنگی! بیارید آقا براش چند تا کیسه طلا بیارید بهش بدین." برایمان روایت گفت.
چند تا کیسه طلا را گرفت. بعد از اینکه عقب سبد گذاشتنش دوباره ببرنش، وسط راه زد پشت کسی که او را میبرد؛ منظور راوی است: «این بار چیه؟ بار مرا برگردان!» برگرداندش. گفت: «اعلیحضرت سؤالی داشتم. اینی که دادی فقط برای این بار بود یا هر ماه اینقدر به من میدهی؟» - «صدق رسول الله!» واقعاً پیغمبر عجب حرفی فرمود. راست گفت. بچه آدم هر چه پیر بشود، این بندهخدا دیگر غریزهاش کلاً تعطیل است، پلمپ کرده، ملحق شده به تأسیسات هستهای نطنز، ولی جوان، شهوت در او جوان است، شهوت تر و تازه. شهوت فقط مسائل غریزی آنطوری نیست؛ همین حرص خودش شهوت است.
چه میشود که این تو آدم زنده میشود؟ این آیه قرآن رمزش را فرمود در سوره مبارکه مریم: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتُ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا.» آدمها وقتی که نماز را ضایع میکنند، دنبال شهوات راه میافتند. قاعده عجیبی است تو این عالم. شهواتم که معلوم شد چیست. فردا شب یک توضیح بیشتری در مورد شهوات انشاءالله خواهم داد، بیشتر جا بیفتد. بحث شهوات خیلی باید در موردش صحبت کرد. سادهترینش شهوت جنس مخالف و اینهاست. وگرنه، اوه، چیزهای پیچیدهتر! پیغمبر فرمود: «من برای بعد از شما چیزی که بیشتر از همه میترسم از «شهوت خفیه» میترسم.» شهوت خفیه چیست؟ فرمود: «یکی دوست داشته باشه یک جا بشینه، مردم بشینند پای صحبتهاش حرف بزنه.» شهوت خفیه آدم را بیچاره میکند، بیدین میکند. حرف بزنه برای بقیه، منبر. نه، همینقدر که رو سر رئیس باشه. حرف خوب. نه. یک وقت هست من میخواهم برای شما باشم، روضه بخوانم، روایت بخوانم. یک وقت دوست دارم پای منبرم شلوغ باشه. من دورم آدم باشه، دورم آدم جمع بشود. بعضی روایت تعبیر دارد: «خفق نعال»، وقتی آدم راه میرود که پشتش صدای پا بیاید. محافظ دارد. یک راهپیمایی، راهپیمایی میخواهد بیاید. یک خیابان را میبندند برای این آقا که بیاید راهپیمایی کند. این خودش و بچهمحلهها و بچههای فامیل با هم میآیند، راهپیمایی. راهپیمایی میشوند. بعضی اینجوری است. دوست دارد آدم داشته باشد، مرید داشته باشد. پای علمش کف بزند. کانالش را، کانال تلگرامیش را عضو بشوند. صفحه اینستاگرامش را فالو کنند. این اصلاً حال میکند با فالوورها. مثلاً از ده کا شد بیست کا. شهوت خفیه است. این یک جای آدم را بیدین میکند. شهوت خفیه یک جای آدم را… راه اینکه از بین برود چیست؟ نماز. چه ربطی دارد؟ در موردش صحبت کردیم.
اگر آقا آتش محبت خدا تو دل آدم نجوشد، آتش شهوات تو دل آدم میجوشد. آدم بدون آتش نمیشود. آدم باید یک آتشی تو وجودش باشد، گرم کنی که راه بیفتد. آقا پاشین بریم سر خیابان! من برای چی میآیم؟ یک چیزی باید باشد که من گرم بشوم، حرارت داشته باشم، انرژی تو بدن من تولید بکند، رگها را به جوش بیاورد، من پا بشوم راه بیفتم. یا محبت خدا و اولیای خداست، یا میروم الان بلند کنم سینه بزنم، پرچم امام حسین را ببرم بالا ببینم… یک چیزی بالاخره باید باشد دیگر. شماره بگیرم، شماره بدهم، آدم پیدا کنم، مرید پیدا کنم، بروم تو خیابان بخوانم، چهار نفر به به و چه چه کنند، فیلم بگیرم ویدیوش را بگذارم شید کنم، ویدیوش را چهار نفر ببینند، لایک کنند: «باریکلا! چه صدایی! حاجی ما را دعا کن!» بعضیها خیلی باحالاند. اصلاً آدم… اینستاگرام یک معرکهای است. اینستاگرام با تلگرام فرق دارد. اینستاگرام خیلی واقعیتر است. یک جذابیتهای خاصی هم دارد اینستاگرام. یکی از بیچارهگیهایی که دارد، میآید آدم را عوض میکند. اینها آدم را واقعاً میبرد توی مسیر دیگر، فضای دیگر.
طرف رفته مثلاً سر قبر شهدا، سحر مثلاً تک و تنها، عکس انداخته از این ور، سلفی گرفته کنار قبور شهدا، در ساعت سه و نیم شب. «به یاد همه فالوورهای عزیز هستیم.» بابا حالت را بکن! مجلس امام حسین، این وری دارد فیلم میگیرد، گریه میکند تو پیجش. «خودت باش!» از گریه برای امام حسین هم میخواهد چهار تا مرید جمع بکند. بدبختیها! اینها همهاش شهوات است، شهوت خفیه. حالا ما فعلاً من خودم تو شهوت جلیه گیرم. حالا شهوت خفیه چی چی است؟ اصل ماجرا را ماندیم. اسم قبر و قیامت میآید، پنج دور دور خودمان میچرخیم. اینها با نماز درست میشود. نمازِ سر وقتش، نه نماز همینجوری الکیه، سمبل کردنی و اینها. نمازِ اول وقتی که آدم مقید باشد، اصلاً سیستم آدم را عوض میکند. شما باید قید همهچیز را بزنی، پا بشوی.
در مورد این زیاد صحبت کردیم. بگذار من چند تا... باید بخوانم برایتان امشب. چند تا روایت بخوانم، یک خرده بحث پیش برود. پس چی شد قاعده؟ قاعده طلایی که در سوره مریم بهش اشاره کرد: نماز و ضایعه کردند، دنبال شهوات راه افتادند. یک دوراهی است. یک دو قطبی داریم: دنبالهروهای نماز، دنبالهروهای شهوات. بعضیها هم ادای نماز را درمیآورند، فکر هم میکنند دارند تو فضای نمازند، نمازگزارند. نه، اینها دنبال شهواتاند. ابنملجم این طوری بود. نماز میخواند. قطام را دید. دیگر کار به کجاها که نکشید. فکر میکرد نماز میخواند. شیطان هم فکر میکرد نماز میخواند. ابلیس شش هزار سال نماز خواند. شش هزار سال که امیرالمؤمنین فرمود: «معلوم نیست شش سالهای دنیاست یا سال آخرت؟» سال آخرت اگر باشد، هر یک روزش میشود پنجاه هزار سال دنیا. شش هزار سال نماز خواند، بعد خدا فرمود: «کان من الکافرین.» این قبول نداشت. الکی وایساده بود نماز میخواند. بعضیها بعد پنجاه سال فهمیده میشود که اینها نمازخوان نبودند.
نمازخوان بوده تا حالا، بلد نبوده. رسول تُرک این طوری بود. تازه پنجاه سالگی فهمیدند این نمازخوان بوده. بندهخدا امکانات نبوده. تا حالا نمیدانسته باید نماز بخواند. عاشق، مایهاش را داشته. عرق هم میخورد. میآمد تو مجلس امام حسین مینشست یک گوشه. جزو عجایب عالم است. بعضیها تو باطنشان این طوری است دیگر. و خدا هم اینها را میبیند، میشناسد. از قبل هم میشناسد، قبل اینکه به دنیا بیاید حسابکتابشان را هم دارد. «این دارد عرقش را میخورد. من که بعداً گیرت میاندازم. من که بعداً دو سال دیگر میخواهم خفتت را بگیرم بیارم بالا. بخور. درستش میکند.» بعضیها هم تو هیئت سینه میزند، میگوید: «بزن! تو که آخر قراره آدم بکشی!» پس اینجوری... علم امیرالمؤمنین بلند شد. آقا فلانی مرد، به دَرَک واصل شد. حضرت فرمودند که: «نه. به دَرَک واصل نشده. او یک فتنهای باید بکنه. نکند نمیمیرد. آن فتنه هم پرچمدارش خودتی.» گفت: «من! علیه من!» که: «من را بکشین!» بعد: «الان به دست من کشته میشود.» بعضیها فرمودند: «ولی میری.» نه، یک وقت باهاش ولی میکنم، میدانم که میکشی.
بعضیها نماز دارند میخوانند تو مسجد، میری جای دیگر سر درمیآوری. این شهوت است. تو وجودت است. یک جایی سر درمیآورد. دوستی رئیس باشی. داری نماز میخوانی. خیلی هم کیف حال. یک جایی بیرون میزند. یک جایی وایمیسته. امام زمان میگوید: «برو. میشه من یک خرده فکر کنم؟» والله به خدا! آقای بهجت یکی از جملاتی که خیلی میفرمود، میفرمود که خیلی میفرمود این را: «امام حسین را کُشتند از جهنم آمدند، ما از بهشت آمدیم.» همهمان مثل هم. امتحان نگرفتهاند از امتحانش. نیامده گندم ری میدهند، کی نمیمیرد. بابا، آن ها برای پنجاه هزار تومان مملکت را به هم میریزیم. گندم ری بدهند بکشیم. من فقط میآیم آنجا وایمیستم. عمر سعد کار خاصی نکرد تو کربلا. یک تیر فقط انداخت. شما قاتل… اینها که روضههایشان را خواندهاید، کدامشان را عمر سعد کُشت؟ رفت ته جهنم. گفت: «من نمیتوانم. همچین موقعیتی گیر آدم نمیآید. شانس یک بار در خانه آدم میزند.» موقعیتش گیر نیامده. به خدا!
خب، حالا ما ترسیدیم، چکار کنیم؟ نماز اول وقت بخوان، درست میشود. آره، اثر دارد. از نماز کمک بگیریم. ما راه دیگر نداریم. یکی توسل به اهلبیت است، آدم باید بیاید اینجا سر بکوباند، التماس بکند. «کی حسابشده است؟ یک کم نماز.» آدم راه دیگری نداریم. با نماز با خودمان درست کنیم. تو نماز باید با پتک بزنند ما را درست کنند. همین که آدم قید خوابش را میزند، قید خوراکش را میزند، قید تفریحش را میزند. مجلس عروسیاش. خیلی جالب است. آخر آدم یک چیزهایی میبیند. نمیدانم، والله چی بگویم. شنیدهام، من فراوان شنیدهام، میگویم: این خانمهایی که توی آرایشگاه درستشان میکنند برای عروسی، خب این دو ظهر رفته آمادهاش کردند. هفت شب مثلاً عروسی. نماز ظهر و عصر مثلاً وقتش شده. یک کسی میگفتش که: «من پرسیده بودم که "این نمازش چکار میکند؟" گفته بود: "دیگه شرایط اضطراریه دیگه. شما خودتون که بهتر میدونید، اینجا چیزه دیگه. با تیمم درست میشود."» و تیمم میکند. نماز ندارد دیگر. شب عروسی که نماز ندارد! خب این اینجا شهوت این طور خودش را نشان میدهد. پس فردا جای دیگر جور دیگر نشان نمیدهد؟ نماز محل امتحان است دیگر. «من آرزو دارم، آرزویم را چکار کنم؟» بابا، عمر سعد هم به قرآن همینو میگفت: «آرزو دارم. آرزویم را چکار کنم؟» «بکشینش!» فرق میکند اینها با هم؟ بابا عیارش یکی است. فلزشان یکی است. «آرزو دارم، چکار کنم؟ بچهام است، چکار کنم؟» یک بار همین حرفها بود کربلا. آنهایی که روبهروی امام حسین وایساده بودند، همینها را میگفتند. «بابا یک بار است.» «بابا پنج دقیقه است.» «بابا هیچی نمیشود.» «بابا فلان.»
نماز را نباید ضایع کرد. ضایع کردن نماز چیست؟ نماز چه شکلی ضایع میشود؟ همه مشکلات از ضایع کردن نماز شروع میشود. سقوط آدم از ضایع کردن نماز شروع میشود. تعلقات آدم از ضایع کردن نماز شروع میشود. نماز چه مدلی ضایع میشود؟ اصلاً ضایع شدن نماز یعنی چی؟ ضایع شدن یعنی اینکه یک چیزی تو آن فرم خودش نباشد. وقتی تو فرم خودش نیامد، من الان غذا درست کنم، پلو درست کنم برای شما، بریزم توی آفتابه مسی، تحویل شما بدهم، این چیست؟ غذا را ضایع کردی. ظرفیه! این همه زحمت غذا، به این خوبی، خوشمزگی، چی براش ریختی؟ ضایع کردن این است: فرم یک چیزی حفظ نشود. نمیشود. ضایع کردن، فرم نماز حفظ نشود.
نماز سر وقتش نباشد، درست نباشد. آدابش حفظ نشود. هر کی هر کی باشد. یلخی باشد. کشکی باشد. نماز، نماز، آدم… مال یک وقتی، یک جایی است. استادیوم آزادی با آن عظمت. صد و بیست هزار نفر جمعیت میبرند. بعد یک نمازخانه داشته باشد. من رفتم نمازخانه استادیوم آزادی. نمازخانه داشته باشد، بیست نفر توش آدم جا نشود. ضایع کردن نماز یعنی تا آنجایی که برای دو تا توپ در نظر گرفتی، خیلی بهتر است. آنجا که میخواهی با خودم حرف بزنی، تو اداره آبدارخونهاش قشنگتر از نمازخونهات است. این یعنی ضایع کردن نماز. سالن عروسی قشنگتر از مسجدت است. تو مسجد یک طبقه را داده رستوران. کرایه رستوران تمیزتر از مسجد است، خوشگلتر است. اینی که یارو میخواسته ازش پول در بیاورد، بهش بیشتر رسیدهاند تا اونی که میخواسته توش نماز بخواند. بابا ما میریم بهشت. خود همین یعنی شهوات. پول را بیشتر دوست داری. «حاجی احرام دگر بند، ببین پول کجاست!» از مکه برگشته بود. یخچال آورده بود. رو یخچالش نوشته بود که: «مقصود من از کعبه و بتخانه، مقصود تویی. کعبه و بتخانه بهارست. مقصود تویی دیگر!» حالا باز دمش گرم، اونی که میخونه. یعنی الان یک وضعی شده اینقدر وضع خراب است! همین قدر کسی همینشم بخواند و رو هوا حلوا حلواش کردند: «یک کسی پیدا کردیم دم تیغ آفتاب نماز میخواند.» وضوم نگرفت. نگرفت. اصلاً همین آمد، پا شد بیاید سمت نماز. این را برین طلا بگیرین ازش. اینها کیمیاست الان. گیر... خدا مشتریهاش الان دیگر مردم که خودمون دیگر چه فازیم؟ کجاییم؟ کجا داریم زندگی میکنیم؟ چه هستیم؟
ضایع کردن نماز یعنی نماز تو فرمش حفظ نشود. من چند تا روایت برای شما بخوانم در مورد ضایع کردن نماز. قول میدهید جیغ و داد نکنید وقتی این روایت را شنیدید؟ به منم حمله نکنید این چی بود، این چطور شد. فقط گوش بدهید. روایت. روایت را من میخواهم بخوانم، وظیفهام است که بخوانم، شما گوش ندهید بهتر است، چون خیلی مسئولیت دارد. بعداً ممکن است تبعاتش دامن اونو بگیرد. روایت اول: ضایع کردن نماز یعنی چی؟ ضایع کنی نماز را، دنبال شهوات راه میافتیم. امام صادق علیهالسلام: «لقتها و حافظ علیها ارتف.» بنده وقتی سر وقت وایستاد نماز خواند، اول وقت، تو وقتش، آدابش را مراعات کرد، محافظت بر نمازش کرد، نمازش به صورت یک پارچه سفید، تمیز، زیبا میرود بالا. «تقول حفظنی حفظک الله.» (نمازش بهش میگوید تو من را حفظ کردی، خدا حفظت کند.) ولی وقتی سر وقت نباشد. فوتبالش را دیده، پارکش را رفته، مشتریاش را راه انداخته. همه کارها را کرده. دیگر میبیند همه این چک پستهاش را هم کرده تلگرام و اینها. دیگر هیچ پیامی نماند و کسی هم کارش ندارد. دیگر بیکار شده. سفره میبندد پاشود نماز بخواند. نماز میخواندها، نه! نخواند. میخواند، سر وقت؟ نه. با آداب؟ نه. خیلی جدی؟ نه. «حافظ علیها؟» نه. «رجعت سودا مظلمه.» این نماز به صورت سیاه تاریک میرود. «تقول ریهتنی، ریعک الله.» (نمازش بهش میگوید من را ضایع کردی، خدا ضایعهات کند.)
ضایع کردن نماز یعنی چی؟ یعنی تو اولویتت نباشد. روایت بخوانیم. این یکی دیگر خیلی خطرناک است. خب حالا نماز را ضایع کنیم، چی میشود؟ آقا من اینقدر سینه زدیم تو غسالخانه بهشت زهرا. یک جوانی را آورده بودند. گاهی میروم حس و حال داشته باشم، غسالخانهها میروم. یک، یک نوبت هم که میروم، توی پنج شش ماهی میلرزم. سرده بدنم. عجیب غریبی غسالخونه. سردخونه از آن بدتر. سردخونه تا حالا جرئت نکردم بروم. تا دم درش رفتم. قفسه دیگر. برگشتم. ولی غسالخونه را رفتم. شنبه جوانی را آورده بودند. البته جنازهها را سعی میکنم نگاه نکنم. چون بعضیها وضعیتهای ناجوری دارند. جوانی را آورده بودند، این تصادف کرده بود و خودش و خانمش و بچهاش. توی جاده عبدالعظیم. بچه شش سالش بوده. پسر سی ساله. خیلی شلوغ بود غسالخونه. خیلی بزرگ. ماجرا مفصل. باباش را نمیگذاشتند نگاه کند. غش کردند چند نفر و رفیق و داد میکردند. کاور را که باز کردند… موقعیت خوبی است اینجا. یعنی خوراک کار کردن است. وایستادم یک گوشه اینها را شکار کردم. چند تا جوان. آورد، میلرزیدم. گفتم: «نماز میخوانی؟» گفت: «نه.» گفتم: «دیدی؟» گفت: «آره.» گفتم: «نمازت را بخوان. نمازت را بخوان.» «چکار باید بکنم؟» گفتم: «وضو میگیری. یک قبله است. باید پیدایش بکنی. نماز…» ملت نگاه. آخونده رکوع میرود، سجده میرود. تو غسالخونه یاد میدادم نماز. «ولی من حسین حسین میگویم.» گفتم: «نمازت را بخوان. اینجا نماز میخواهد.» این روایتها را اگر آن آدم را پیدایش کنم، دوباره ببینم، این را باید برایش میخواندم. پیغمبر فرمود: «لا تضیعوا صلاتکم.» (نمازتان را ضایع نکنید.) ضایع نماز چی بود؟ نخوانی آقا! ضایع کنیم، چی میشود؟ حسین حسین میکنیم، سینه میزنیم، هیئت میرویم، خرجی میدهیم، اعلان میکنیم. حالا ضایع کردیم نماز. چی میشود؟ کسی نماز ضایع کند، چی میشود؟ «فان من ضایع صلاته، حشره الله مع قارون و فرعون و هامان لعنهمالله و اخزاه.» خدا او را با فرعون، قارون، هامان محشور میکند. و «کان حق علیالله النار مع المنافقین.» بر خدا واجب است او را به همراه منافقین در جهنم بیندازد. «فویل لمن لم یحافظ الصلواه.» نفرین به کسی که سر وقت نمیخواند. آقا این طلا. اینجور رد نکنی. نماز میخواند. اینقدر بینماز داریم! نفرین به کسی که سر وقت نمیخواند. نمیگذارد نماز کار کند. با این نماز ضایع میکند. نمیگذارد نماز روش کار کند. گرفتی چی میگویم؟ عجب حرفی زدما! نمیگذارد نماز روش کار کند. نماز دارد میآید، میخواهد اتومات درست کند. آخر وقت نماز الکی، هیچی به هیچی. اثر ندارد. نماز مردم را اصلاح…
درس اخلاق از من بشنوی. درس اخلاق. من نمیگویم بیایید پشتم وایسا نماز بخوان. خداوکیلی هم همین طور بود. آقا نماز میخواند. نماز میخواند. آدم. بدن آدم پاره پاره میشود. ما نوجوان بودیم. من چهارده سالم بود. به نظرم میرفتیم نمازهای بهجت. تا این اواخر، روزهای آخری که ایشون از دنیا رفت. نماز عجیب بود. نماز صبحشان رفته بودیم. نمازهای دیگر رفته بودیم. فوقالعاده بود. آدم سوسک میرود. میگوید پنجاه کیلو بار ازش کندند. بابا این اگر نماز است، پس مال من چیست؟ بهجت نیست. خودت وایسا نماز بخوان. هر نمازِ مدلی باشد، از فرمش درآوردی، سعی کن این طوری بشود، درگیرش باش. درگیرش باش. بابا یکی فوتبالیست بخواهد فوتبالیست بشود، پاس خوب نمیدهد. خودش را میکشد تا پاس خوب بدهد. ما الحمدلله همه جای ناخنکی زدیم. از همه جا سر در میآوریم. فوتبالیست بودیم، والیبالیست هستیم، تکواندوکارت کار بودیم. چه میدانم. هر رقم کاری بگی رفتیم. فوتبال ما حرفهای هم بازی میکردیم. وقتی شما پاس درست نتوانی بدی، نتوانی استپ کنی. یک تمرینهای عجیب و غریب. یک ماه بعد همینجور فقط بزنی سرش. تو خیابان راه میروی، تو کوچهای، تو خانه، شبها خوابش را میبینی. تمرین میدهد، ولت نمیکند. درگیرش میکند. مربی درگیر میکند. تو درگیرش شو. نشد. خوب نشد. نمیشود. ما نداریم. آقا ما نمازمان خوب نمیشود. نمیشود نداریم. درستش کن. درگیرش باش. چند بار برای زیارت رفتی برای نماز؟ چند بار زیارت رفتی؟ «من پیادهروی میخواهم تا کربلا بروم. فقط نماز را درست کنم.» کمه کم چیزی میخواهی؟ درست نشود؟ با فرعون محشور میشوی. درگیرش باش. بهش فکر کن. مطالعه کن. واسش وقت بگذار. آدم. برو ببین. مشورت بگیر. مشاوره، کلاس. از این کارهایی که میکنند ملت برای گیتارشان. خوب بزند، تار اینوری به اونوری قاطی نشود. خوب بتواند این را نگه دارد. وقتی دارد اونو میزند، این بازی بلد است. دیگر گیتارش بیشتر… بابا، گیتاریست برای یاد گرفتن گیتار بیشتر از من وقت میگذارد برای نماز! بعد من با نماز بروم بهشت؟ بعد من حق نماز را به جا آوردم؟ من نماز ضایع نکردم. دارم غلط میگویم بگید. راحتیم. یکی بیاید بزند کلاً تو گوش ما، هیچ مشکلی نداریم. قبول نداری؟ بگویید کجای حرفم مشکل دارد. ضایع نکردیم؟ خدا وکیلی ما حق نماز را به جا آوردیم؟ گل کارهامان است. همه گل عالم این است. یک دین، یک نماز. بقیه دیگر حاشیه است. بقیه دیگر نازککاری، غذاکاری. بغل نماز. اصل ماجرا آرماتوربندیش اینجاست. شال بستیم. همینجور. حالا انشاءالله خدا کریمه. درست میشود. این را انداختیم گل، اون. این را یک خرده با تف به اون چسباندیم. آرماتوربندی اینجوری! ولش کن. بگذار.
رعایت بکنم. روایت بعدی: «لا یزال الشیطان یرعب من بنی آدم.» شیطان از بچههای آدم میترسد. چه جالب! رُعب دارد. شیطان از آدمها رُعب دارد. میترسد. تا کی؟ تا کجا؟ «ما حافظ علی الصلوات الخمس.» تا وقتی که رو نمازهای پنجگانه محافظت دارد. شیطون میترسد سمتش بیاید. «این را نمیشود. این سفته، پایهاش محکم است.» خوب تا کی؟ بعد چی میشود؟ «فاذا ضیعهن.» وقتی نمازها را ضایع کرد، «تجرأ علیه.» جرئت پیدا میکند. و «اوقع فی العزائم.» میکشاندش سمت گناه کبیره. کسی که گناه کبیره میکند معلوم میشود قبلش نماز را ضایع کرده که حالا مبتلا میشود به گناه کبیره. آدم نمازخوانی که نماز را ضایع نکرده، محال است گناه کند. آیا این حرفها چیست؟ این از کجا در میآید؟ آدم نمازخوان معصوم میشود؟ آدمی که آداب نماز را رعایت کند، محافظت رو نماز داشته باشد، معصومه. سمتش بیاید. یک سرباز صفر باشه. بیاید برود فرمانده را بخواهد بزند. اونم فرمانده مجهز است. سلاح دارد. دوشکا گرفته. قمه میخواهد برود بزندش. بله دیگر. وقتی همه تجهیزات را ول کنی بیایی کنار و هیچی نداری، و معلوم است میآید سمتت. با هم یک قمه میزند، نابودت میکند. از سنگر نماز نباید میآمد کنار.
باز هم روایت دارم بخوانم. تا حالا مال ضایع کردن نماز بود. ترک نماز هم بگویم. کسی یک دونه نمازش را عمداً نخواند. کسی عمل جراحی کرده بود. بهش گفتم: «خب شما تو بیمارستان بودی، نماز چکار کردی؟» گفت: «بابا، حالمون بد بود دیگه.» «نماز من همینجوری.» گفتم: «خب نشسته میخواندی، تیمم میخواندی، یکی برایت مهر میگرفت.» یکی… گفتم: «بابا تو مسلمون نیستی.» روایتش: «من ترک صلاته حتی تفوته من غیر عذر، فقد حبط عمله.» تا حالا هر چی کار خوب انجام داده، صفر! «ثم قال بین العبد و بین الکفر ترک الصلاه.» فاصله بین آدم بین کفر و ایمان، ترک نماز است. یک نماز که ترک بشود، آدم از ایمان خارج میشود، میرود کافر میشود. قلمبار شده امشب. دیگر همینجوری داریم رگباری. یک شب، یک بار شیون، یک بار دیگر یک شب بگوییم حالا دیگر کار تمام شود.
روایت آخر: آقا ما یک نمازمان ضایع بشود، چی حالا؟ کلاً نمازها را میخوانیم، یکیش ضایع بشود. خیلی رابطه عجیب غریبی داریم. پیغمبر اکرم فرمود که «الموتور.» موتور یعنی چی؟ آدم تنها را میگویند موتور. موتوری هم که در مورد امام حسین علیهالسلام گفته میشود. آدم بیکس، بیکسوکار را میگویند موتور. بعضیها تو قیامت موتورند. «الموتور اهل و ماله.» آنهایی که نه مال دارند نه خانواده دارند. تک و تنهاست. کیست؟ «من ضیع صلات العصر.» بقیه نمازها نه. نماز عصر را ضایع کنی، موتور میشود. بیکسوکار. نه پول. هیچی. تک و تنهاست. نماز عصر را با فاصله میخواندند، ظهر استراحت میکردند، میرفت عقب میافتاد، دم غروب میشد. «و ماله.» گفتم: «آقا این موتور یعنی چی؟ اهل و مال ندارد.» فرمود: «لا یکون له فی الجنه اهل و لا مال.» تو بهشت تک و تنهاست. قیامت، تو بهشت هم نه زن دارد، نه بچه دارد، نه پول دارد. تک و تنها یک گوشه افتاده. تازه رفته، این با فرعون محشور نشده. بهشت رفت. این از این در قسر در رفت، رفت به بهشت هم. جا دارد تا جا؟ تشکیلاتی دارد. بعضیها تو بهشت مستأجرند. فرمود کسی کربلا بتواند برود، نرود زیارت امام حسین، تو بهشت مستأجر است. مستأجر یعنی چی؟ از خودش خانه ندارد. یک شب باید خانه این بخوابد، خانه مهمان بشود. بهشت هم تشکیلاتی دارد. سیستمی دارد. بعضیها تو بهشت تنهاست. تو بهشتها! همهچی جور است، تنهاست. چرا؟ نمازت را سر وقت نخوندی. بابا سیستمیه، مسئله جدی است. باشد. نماز جدی باشد. خودش هست. نه، بابا جان عزیز من. کلاه گذاشتهاند سرمان. چیزهای دیگر را تو چشممان بزرگ کردند. خود شیطون این کار است. از بقیه جاهای دین برایت میگوید. هی بزرگ میکند، عظمت میدهد. فکر میکنی چه خبره. بعد اینجا کوچک میشود تو ذهنت. چیزی. اصل ماجرا نماز.
یک روایت دیگر هم بخوانم، تمام. روایتها را امشب جمع کرده بودیم. امیرالمؤمنین فرمود: تا حالا ترساندیم. حالا بشارت بده. امید بده. «ما من عبد اهتم بمواقیط الصلاه.» حالا اگر یک کسی به وقت نماز اهمیت بدهد، این چی میشود؟ اصل ماجرا همین است دیگر. طرف تو خانهاش برای آشپزخانه پنجره داشت درست میکرد، که مثلاً بوی غذا اینها برود بیرون. امام صادق علیهالسلام رد میشده. «چکار میکنی؟» گفت: «آقا دارم پنجرهای درست میکنم. غذا که اینجا درست میکنیم، در را باز کنیم، بو تو خانه نیاید، برود بیرون. زن و بچه راحت بشوند.» فرمودند: «مرد حسابی!*» (من میگویم مرد حسابی، تو بگو) «من نیتم این است اینجا پنجره بزنم، از اینجا خورشید را نگاه کنم، ببینم کی اذان میشود، بروم نماز بخوانم. هر وقت هم لازم شد، پنجره را وا میکنیم بوی دود برود بیرون.» اینجوری تربیت میکردند اهلبیت آدمها را.
آقا جان قربونت برم! الان تو تهران ما خانه میسازند، انبوه سازند. دستشویی را به قبله است. در مورد مسلمونها صحبت میکردند. جدی نگیر. ولش کن. جایی که مسلمونها زندگی میکنند و اینها. خداپرستها کار با خدا دارند. اینها صحبت میکردند. نه این که میسازد پولش را در بیاورد. دنبال شهواتند. حضرت با اینها کار نداشت. یک خرده دنبال نمازند، حضرت با اینها کار داشت. فرمود که: «چشمم به این است که کی وقت نماز میشود.» نه تنها تهران، تو مکه این طور است! همه دستشویی رو به قبله است. قبله پنجاه متر آنورتر. کعبه صد متر آنورتر است. بابا این حرامخورهای سعودی حداقل یک چکی بکنند رو به کعبه. کسی دیگر اینقدر آدم دیگر! لاعجب به خدا! پول انگلیسی… بگذریم از کفار صحبت نکنیم. حضرت فرمود که نگاهت به این بشود: وقت نماز کیست. پیغمبر فرمود کسی اهمیت بدهد به وقت نماز. آقا شما ساعت بهم میگید، چه جور ساعت میدید بهم؟ قرارهاتون را چطور ساعت میگید بهم؟ قرار با هم میزنیم. ساعتاتون چطوریه؟ چهار بعدازظهر، سه بعدازظهر، هفت شب. همینطوریه؟ ساعت تو قرآن چه مدلیه؟ قرآن به ما ساعت داده: «من بعد صلوات العشاء، من قبل صلات الظهر، من قبل صلات الصبح.» ساعتهای نماز. قبل نماز صبح. بعد نماز عصر. بعد نماز عشا. ساعت با نماز تنظیم میشود. تایم با نماز است.
الان اینجا شما همدیگر را دعوت میکنید به جلسه چطور دعوت میکنی؟ «آقا ساعت هشت جلسه است.» نه، «دو ساعت بعد اذان مغرب.» «یک ساعت بعد اذان عشا.» اصلاً چند نفر از ما میتوانیم اذان عشا چه ساعتی هست، اذان عصر چه ساعتی است؟ یک سری اعمال مال اون ساعت است. اعمال ظهر عاشورا، بعضیهاش مال قبل نماز اذان عصر است. مثلاً بین اذان ظهر و اذان عصر. ساعت ما نمیدانیم. آقا ساعت. ساعت ما چند میشود؟ دوازده و نیم تا دو. بابا، ساعت اون جوری باید کوک کنی. بعد همه باید حرفهای باشند. من رفتم از مهندسها، از نخبههای مملکت: «شاخص به من ساعت اذان نشان بده.» نگاه میکند همینجوری. شاخص چی چی است؟ بابا مسلمون باید وسط بیابان گیر کرد، یک چوب بزند تو زمین، ساعت اذان تشخیص بدهد. سر در نمیآورد. کسی دوازده ساعت مدرسه درس خوانده است. هیچکی نبوده آنجا. همه رفته بودند پیکنیک. کسی فرصت نکرده بهم یاد بدهد چه جوری تو بیابان گیر کرد، نمازش را بتواند بخواند. بابا ما نماز نمیخوانیم. کسی بخواهد وقت نماز به ما یاد بدهد، ما با فرعون محشور میشویم. خیلی راحت باش. نماز چیه؟ دلت خوشه تو هم. بعد امام حسین آدم تربیت کرده. بغل دست امام حسین. بابا پیش قاضی ملق بازی. وسط جنگ. آن تایم. «آقا اذان شد.» «سعید عبدالله. آقا اذان شد.» حضرت فرمود: «دمت گرم! بابا، باریکلا!» از امام حسین تایم نماز بهتر دارد. روی هوا دارد شکار میکند. خورشید. ما که ساعت نباشد، ساعت زنگ آلارم گوشی نباشد و اینها، زنگ بزنیم از خالهمون بپرسیم. مثلاً خاله اذان صبح چنده؟ شهر دیگر. شهر دیگر رفته. زندان. نماز ساعت غذا میشود. چه ساعتی واجب میشود؟ نماز صبح کی واجب میشود؟ یک اردو ببرید. آقا من پولش را میدهم بیابانها برای نماز صبح. یکی ساعت نماز صبح بگوید. هر وقت اذان شد خبر… نمیدانیم دیگر. تعارف که نداریم. دلت خوشه! خواستی تاریخش را بهت میگویم. من دو هفته دیگر نه صبح چکام تو بانک. باید از الان پاس کنم.
کسی اهتمام به وقت نماز داشته باشد، و «مواضع الشمس» هی نگاهش به خورشید بشود که کی اذان میشود، آخ جان! به به! به به! این بشارت بس است برایم. «الا ضمنت له الروح عند الموت.» من پیغمبر تضمین میکنم موقع جان دادن راحت جان بدهد. باز هم ادامه دارد. بله. «و انقطاع الهموم و الاحزان.» حالا هی برو روانپزشک. روانشناس. روانپزشک. روان… این قرص دوزش بشود دو بار. آن بشود سه بار. بعد اوردوزم بکند. دیگر هیچی دیگر. پدر… یک خرده هم برو یوگا. یوگا هم برای مغزت خوب است. یک خرده هم آب درمانی. یک خرده سبزی درمانی. یک خرده غم و غصه با چی برطرف میشود؟ پیغمبر فرمود من تضمین میکنم کسی نماز سر وقت بخواند، اهتمام داشته باشد نماز سر وقت بخواند، غم و غصه مفت و مجانی…! مشکل قرن ماست دیگر. افسردگی، استرس. مشکل قرن ماست. مریضی قرن ما افسردگی، استرس. عمامه را در بیاورم. یک روپوش بپوشم. از این یارو دستم بگیرم. خیلی باکلاس. کلاس هم میخواهم بگذارم. میتوانمها! بندهالان هفته یک بار دانشگاه کلگری کانادا (فیلم در بیاورید). دانشگاه کلگری کانادا. بنده با ویدئو پروژکتور کلاس دارم برای دکترا. صبحهای جمعه به ساعت ما میشود ۶ صبح به ساعت ۷ شب جمعه. ویدئو پروژکتمون کلاس داریم. همه دکترند. میتوانم بیایم. بلدم. از ۱۸ سالگی دانشگاه امیرکبیر. دکترای امیرکبیر. بعضی گندههای دانشگاه امیرکبیر پای منبر ما بودند. ۱۸ سالگی ما! من دارم میگویم برای اینکه هرچی دارم بیایم پای نماز بریزم. فکر نکنی برای چیزی برای خودم چیزی میخواهم. روضهخوان امام حسین. من خواستگاری که رفتم گفتم روضهخوان. «روضهخوان ازدواج میکنی؟» بعد. بعداً فهمید من جای دیگر هم هستم. امیرکبیر هم میروم. آنجا میروم. این دانشگاه میبرند. فلان. بازیبازیها را دوست دارند دیگر. یک کسی بیاید. کرده. منظم. خوشگل. خوشتیپ. عزیزان من، نماز بخوانید حالتان خوب شود. چه جالب! آقا نماز سر وقت بخوان، خوب میشود. همهچی. همهچی درست میشود. مشاورهها را پرینت بگیرم به شما بدهم. بخوانید. مشکلاتی. مسائلی. یک چیزهای عجیب غریب… از همین نارمک. یک جوانی بود. هفت سال هشت سال پیش من اینجا منبر رفته بودم. عاشورا. نارمک. بعدش این بندهخدا شماره ما را گرفت و بعد تماس گرفت و مشکلاتی. نمیتوانم الان بالای منبر بگویم چه مشکلی داشت. فاجعه! آقا درمانش چیست؟ نماز اول وقت. واقعاً حل میشود. غصه را میبرد. استرس را میبرد. وضع مالی خوب میشود. وضع حالیت خوب میشود. آبرو بهت میدهد. قدرت بهت میدهد. توان بهت میدهد. بچه بهت میدهد. مال بهت میدهد. زن خوب بهت میدهد. کار خوب بهت میدهد. آقا کار خوب آدم باید زرنگ باشد. زن خوب هم باید پول داشته باشی. او! مسلمون. داریم صحبت میکنیم. کسی که خدا را قبول دارد، حرف خدا را، قاعدههای خدا را قبول دارد. قاعده این عالم این طوری است. غم و غصه میخواهی برطرف بشود، باید نماز بخوانی. قبول داری اینها را یا نه؟
آقا ما کاروان برده بودیم. من روحانی کاروان بودم کربلا. مال شمیران بوده. یک بندهخدایی تو کاروان ما رفتیم مسجد سهله نماز بخوانیم. نماز دو ساعت سه ساعت طول میکشد دیگر. آمد بیرون: «ای نمازتون تو کمرتون بزنه! فلان فلان شدهها! دو ساعت وایسادین چهغلطی میکنین! هی اون نماز بخوان، اونور نماز بخوان! بیایید، خلقالله!» خب چرا آمدی شما نماز بخوانی؟ چی بگویم؟ دنبال شهواتم! راست میگوید بندهخدا. گناه ندارد. این میخواهد برود الان بگردد و ببیند و بخورد و مزاحمش نماز است. میگوید: «سریع جمع کن بریم برسیم اصل ماجرا.» پاشو. بدو بدو. این بندهخدا زندگی میکند که سفره واسش بندازند. پیغمبر بود که سر سفره مینشست که جان بگیرد برود سر سجاده بنشیند. سفره بنشیند. فرق میکنند آدمها با هم. اون آدم استرسش برطرف میشود. من تضمین میکنم همّوغم برطرف بشود و از جهنم نجات پیدا کند. بعد امیرالمؤمنین فرمود: با این حرف پیغمبر ما تا قبل از این چوپان شتر بودیم، بعد از این چشمانمان خورشید شدیم. عجب تعبیری است! «کنا رعاه الابل فصرنا الیوم رعاه الشمس.» ما تا قبلش هی نگاهمان به شترها بود گم نشوند. کاروان شتر نگاه میکردیم. این رفت بیرون، اون رفت بیرون. بعد این حرف پیغمبر همهاش نگاه به آسمون بود. «ای خورشید!» پیغمبر چشمانمان را از زمین برداشت، برد آسمون. آسمانی کرد همه را. گیرمان این است. آسمانی نیستیم. آسمانی بشویم. زندگیمان عوض میشود.
حرف بس است! بگذار روضه بخوانم. امام حسین اگر آسمانی نبود، بعضی بلاهای کربلا را دوام نمیآورد. شک نکن. اگر نگاهش به آسمون نبود، بعضی چیزها را تحمل نمیکرد. شاهد حرفم کجاست؟ روضه را باز کنم؟ باز نکنم؟ نمیدانم. شب هفتم کجا بود؟ خون به آسمون میپاشید. بعد میگفت خدایا میدانم تو داری نگاه میکنی، برای همین تحمل میکنم. بعد قطرات خون هم از آسمون برنمیگشت. ملائکه آسمان سبقت میگرفتند این قطرات خون را ببرند. هی آسمون را نگاه میکرد. با رفقا کربلا رفته بودیم. بچههای صدا و سیما تو لوکیشن نشسته بودیم برای ضبط برنامه. قبل ضبط برنامه گفتند: «حاجی یک چیزی بگو.» شب جمعه بود. گفتم من یک جمله فقط میخواهم بهتون بگویم. این را گفتم، داد اینها رفت به هوا. گفتم: «این آسمون کربلا را قدر بدونید. اینقدر با زمین کربلا کار نداشته باشید.» امام حسین هزینه کرده برای این آسمون. اینها تعجب کردند. گفتم: امام حسین نگاه میکردید. آسمون دنیا باید یک جایی باز بشود. یک چیزی هم باید برود آسمون. آسمون را باز کند. هیچی هم پاکتر از خون علیاصغر نداشت. این قطرات خون کف دست جمع کرد، به آسمون پاشید. راه آسمون را وا کرد. شوخی نیست. میگوید: «زیر قبه حسین دعا کنی، دعایت تو آسمونه.» آسمون را باز کرده امام حسین. بقیه جاها آسمون بسته است. دعا بالا نمیرود. «العجابه تحت قبته.» اجابت زیر قبه حسین است. راه آسمون را وا کرده. با چی؟ با این قطرات خون. همین که راه آسمون باز شد، اینها رفت، دیگر برنگشت. رفت تا عرش خدا. الان ماند یک مقداری از خونمان رو زمین. اونم امام حسین نگذاشت رو زمین بریزد. چکار کرد؟ الله اکبر! خوارزمی تو مقیتش میگوید: «ابا عبدالله امتلا کفُه بِدَمِ طِفل.» با خون این بچه کف دستش را پر کرد. هی مالید به تن علیاصغر، همهجای بدن او را خونین کرد. این قنداق را خونی کرد. این بچه میخواهد ملاقات خدا برود.
دو نفر کربلا «مرمل به دما» بودند. بگویم دیگر بریم تو روضه. از امشب دیگر روضههایمان شروع میشود. دو نفر کربلا عملی به دما بودند. مرمل به دما یعنی چی؟ یعنی همینجور تو خون غلتیده، هیچجای بدنش نباشد بهش نرسیده باشد. دو نفر این طور شدند. چرا خونی شدن بدنها خونی شد، پیراهنها خونی شد، ولی اینجور نبود که سرتاسر بدن خون شره کند. دو نفر مرمل به دما بودند. یکی اونی بود که زینب بالای تل زینبیه: «یارسولالله، هذا حسینته!» خون غلتیده. علیاصغر بود. هر چی خون داشت اباعبدالله به این قنداقه، سرتاسر قنداق خون او را…
السلام علیک یا ابا عبدالله. و علی الارواح التی به فنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقی الليل و النهار. و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.
مرحوم آیتالله حقشناس میفرمود. میفرمود: «حاجت دارم، جمع میکنم شب علیاصغر از آقازاده میگیرم.» آن کوچکی که تو قنداقهبند بود. ابیعبدالله قنداق بچهاش را بتواند یک خرده دست و پا بزند. خیلی گرهها را باز میکند این دستهای کوچک. با همین دست کوچک یک نوازش کند سر ما، تمام است. بگویم دیگر. حرف، حرف میآورد. رسول ترک داشت از دنیا میرفت. گفت: «من از دنیا نمیمیرم. من یک قولی با حسین دارم. این قولم باید عملی بشود، بعد از دنیا میروم. میدانم که این قول عملی میشود.» گفته بودند این قول چیست؟ گفته بود: «من تو عمرم گناه زیاد کردم. باید پای پرونده اعمالم دو تا مهر بخورد. یکی مُهر یکی ابیعبدالله باید بزند. یکی هم یک مهر باید یک آقایی با دستهای کوچکش پای این پرونده بزند تا نخواند.» آخر هم خورد. این مهر را زدند برایش. حل شد همهچی. امشب اگر میخواهی دست کوچکی امضا کند برایت، مُهر کند برایم. سلام تو از کنار علیاصغر بده. قبرش کجاست؟ نمیدانم. روضهاش را میخوانم برایت. نیت کن کنار قبر اصغر به ابیعبدالله سلام.
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین.
روضه بخوانم. تا حالا امشب این شبها روضه نخواندم. نیت کردم امشب روضه را بخوانم. انشاءالله خدا نظری بکند شب هفتم. یا ابا عبدالله! همین که قنداقه را خونی کرد، اصغر را میخواهد برگرداند سمت خیمهها. بهتر از من میدانی. سمت خیمه زنها نرفت. نرفت. نرفت سمت آب. نرفت. مستقیم رفت پشت خیمهها. با غلاف یک قبر کوچکی فسلی علیه گذاشت. ایستاد به نماز خواندن. اینجا علما بحث دارند. چه نمازی بوده؟ نماز ابیعبدالله. نماز میت نمیتواند باشد. بچه زیر ۶ سالگی نماز میت ندارد. گفتند این چه نمازی بوده؟ نماز صبر بوده. یعنی خدایا به من تحمل بده، بتوانم تحمل کنم. حال داشته باشی بقیهاش را میگویم. بچه را توی قبر گذاشت. قبر را پوشاند. شاید اینجایش را نشنیده باشی. خاصیت کار ابیعبدالله چی بود؟ چرا بچه را دفن کرد؟ چرا خیمه شهدا نبود؟ شهدا را وقتی برمیگرداند، میبرد قیمت الشهدا. بدن شهدا را یک جا جمع میکرد. ولی علیاصغر را برد مستقیم خودش. یک سری دارد. سرش این است… غروب عاشورا اینها برای سرها جایزه میگذارند. هر سری هزار درهم جایزه دارد. غروب عاشورا ریختند تو گودی قتلگاه. از هر قب...
مسابقه گذاشتند، سرها را جدا. یک قبیله بیست تا سر جدا کرده، یک قبیله هجده سر جدا کرده، یک قبیله بیست و دو سر جدا کرده. دارند قیمت میگذارند رو سرها. همه سرها تمام شد. گفتند دیگر سری نیست. «لا اله الا الله!» یک نامرد فریاد زد. گفت: «من یک سر دیگر سراغ دارم. خودم با چشمهای خودم دیدم، حسین رفت پشت خیمهها. یک سری رو هزار درهم قیمت.»
همه هجوم آوردند پشت خیمه. دنبال این بدن کوچک میگردند. بگویم یا نه؟ حال نداری؟ یا صاحبالزمان!
حالا کسی نمیداند این بدن کجا. چطور بگردیم پیدا کنیم. نیزهها را برداشت. اینقدر به زمین زدند…
پایان متن
در حال بارگذاری نظرات...