تعلقزدایی و تعلقزایی با نماز!
تدارکات نماز
اهمیت نماز در اسلام
کار خوب هم مانع نماز نمیشود!
نماز، بهترین کار فرهنگی
چگونه نماز ما خاص میشود؟
جایگاه نماز، در مناظره علمی امام رضا ع
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد اللهم محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
نماز خاصیت "تعلقزدایی" و "تعلقزایی" دارد. هر دو در نماز هست؛ هم تعلقات را از یک سری چیزها میکَنَد، هم به یک سری چیزها تعلق ایجاد میکند. این طبیعت کار است.
امام صادق علیه السلام فرمودند که من –یعنی شخص گفت: آقا، من یک طاووس خیلی، طاووس خیلی زیبا سراغ دارم – شما ببینید تضاد نگاهی که کردند؛ فرمودند: "خروس سفید به نظر من قشنگتر است." خروس سفید از طاووس قشنگتر است. آقا! همه میدانند دیگر، طاووس قشنگتر است. "برای من قشنگتر است! چون این خروس سر اذان که میشود صدایش بلند میشود، یاد نماز میاندازد. برای همین من خروس سفید را بیشتر، در چشمم خوشگلتر است، تا طاووس برایم زیباتر است، محبوبتر است."
کسی عاشق نماز بشود، واقعاً عاشق هر آنچه که رفته به نماز داشته باشد، هم میشود. هرچی ربطی به نماز دارد، وقتی میبیند دلش پر میکشد. نه تعلق مادیها؛ این هم باز یک وقت اشتباه نشود، سوءتفاهم نشود. تعلق مادی ندارند که فکر کنیم مثلاً حالا دیگر تسبیحش را دوست دارد و به هیچکس هم نمیدهد! "تصویر خودمه، مهر خودمه." امیرالمومنین، امام رضا علیه السلام، پیراهنی که در آن هفتاد هزار رکعت نماز خوانده بودند، هفتاد هزار رکعت نماز یا هزار رکعت نماز، دادند به دِعبِل خزاعی. یک دو بیت شعر خواند برای حضرت، حضرت همچین پیراهنی هدیه کردند! پیراهنی که توش نماز خواندهاند را راحت میبخشند، میگذرند. تعلق دارند به نماز، ولی نه تعلق مادی؛ چون مثلاً: "تو این پیراهن هزار رکعت نماز خوندم، دیگه اینو به هیچکس نمیدم." نه، دوستش دارند. آن هم به خاطر نماز. "این پیراهنی که با معصوم بوده و او ملاقات خدا رفته، معراج رفته، نماز..." این لباس فرق میکند با آن لباسهای دیگر. کدام لباس را در آن بیشتر نماز خواندهای؟ آن باید برایت محبوبتر باشد. کجای خانه بیشتر نماز خواندهای؟
لذا موقع جان دادن میگویند که طرف را ببرید کجا؟ وقتی محتضر است، جایی که بیشتر نماز میخوانده، آنجا یک حال دیگری دارد، موقع جان دادنش فرق میکند تا جایی که طرف وقتی میخواهی وارد مسجد بشوی میگوید با پای راست وارد شو، میخواهی خارج بشوی میگوید با پای چپ خارج شو. برای چی؟ یک دلیل ظاهری که گفتهاند این است، گفتهاند وقتی آدم سکته میکند جلو میافتد، روی پای راست میافتد. اگر موقع ورود به مسجد سکته کردی، روی پای راستی میافتی و تو مسجد از دنیا میروی. گفته مثلاً محل تخلیه، دستشویی را مثلاً با پای چپ وارد شو، سکته کردی عقب بیفتی. جا دارد.
جا. آنجایی که توش نماز بیشتر خواندهاند، بعد جایی باشد که توش معصوم نماز خوانده باشد. چون مشرف میشوید مسجد کوفه یا مسجد سهله. اینجا امام صادق دو رکعت نماز خوانده، آنجا امام سجاد دو رکعت نماز خوانده. جایی که امام معصوم نماز بخواند فرق میکند. بنده به رفقایم گفتم: "از خیمهگاه در کربلا غافل نشوید. امام حسین اینجا هشت شب نماز خوانده. امام حسین، امام سجاد، حضرت زینب، قمر بنیهاشم، دیگه چی میخواهید؟" یک معنویت فوقالعادهای دارد خیمهگاه رحمت، که ما نورانیت خاصی در خیمهگاه میبینیم.
کسی عاشق نماز بشود اینطور میشود. مسجد جمکران را عاشقش میشود. حضرت آنجا نماز خواندهاند، میخوانند. مسجد امام عسکری قم؛ بین بزرگان مشهور بوده که امام زمان هفتهای یک بار اینجا نماز میخوانند. جای نماز حضرت هم مشخص است، ستاره سنگفرش کردهاند. محلی که امیرالمومنین نماز میخوانده، محلی که حضرت زهرا توش نماز میخوانده. نه، توش نماز میخوانند. حرم امام رضا را، جای "بالاسر" را دستکم نگیریم. آنجا جایی است که امام زمان توش نماز میخوانند. محل نماز امام معصوم است.
کسی عاشق نماز بشود یک سری تعلقات جدید برایش شکل میگیرد. بلا تشبیه. خیلی مثال بدیه، دیگه باید بگم دیگه. مثال را نمیشود ازش بد شد. ۲۰۰۲، وقتی که جام جهانی توی کره و ژاپن برگزار شد، تیم انگلیس آن موقع هتلش توی ژاپن بود. ژاپنیها خیلی انگلیس را دوست دارند و آن موقع هم کاپیتان انگلیس یک بابایی بود، حالا اسمش را نمیآورم مجلس امام حسین. آن آقا که از آن هتل رفته بود، ژاپنیها ریخته بودند تو اتاق انگلیسیها. هرچی بود، تبرکاً کنده بودند. بعد آمده بودند اتاق آن کاپیتانه، هیچی پیدا نکرده بودند! دستشویی فرنگیاش را کنده بودند! "آقا جونمون یک چند بار این رو نشسته، تبرکی برداشته بودیم برده بودیم." حالا آدم (من چقدر مثال زشت بود، دیگه ناچار بودم دیگه) حالا آدم جایی که امام معصوم نماز خوانده نره نماز بخوانه! علاقه ندارد؟ علقه نیست؟ آدم جایی که نماز خوانده را دوست نداشته باشد! "من اینجا نماز خوندم." چطور شما خانم، توی کوچه آشنا شدی، توی محله آشنا شدی، توی جلسه آشنا شدی. جلسه را دوست داری، آن کوچه را دوست داری، خاطره خوش داری. هر سری از این محل رد میشوی میگویی: "اینجا یادش بخیر." جایی که نماز خواندی، خاطره خوش نداری؟
بله، خب نمازهای ما چون نماز نیست اینطوری میشود دیگر. جون میکنیم اگه بخونیم. آخر وقت! "یادم نیست اصلاً کجا خوندم. بیست دقیقه پیش خوندی؟" نمیدانم. "خونه خوندم، سر کوچه رفتم، مسجد بودم." بعد آدم برای نماز خودشو آماده میکنه، نمازش برنامه دارد. شما مثلاً عروسیات باشد چیکار میکنی؟ از شش ماه قبلش همه چیو آماده کردی، قشنگ چیدی، یک "سین" مرتب کردی، قبلش کجا برم؟ بعد چیکار کنم؟ طرف شروع کرد بیست کیلو وزن کم کنه! برایت عروسی شش ماه دیگه عروسیه و وزن کم کن، لباس عروس اندازه یک کت مثلاً سایز کوچکتر بتوانم بپوشم. بعد تو خود مراسم، قبلش را رفته، جا را هماهنگ کرده و اوه! چقدر برنامه که میخواهد یک کاری انجام بدهد. "همه گربهها و خروسها و همه انجام میدهند." مرغ و خروس عروسی نمیکنه. این همه دنگ و فنگ برای کارهایی که مرغ و خروس هم میکنه.
برای نماز، اعصابم خورد میشود. دختر خانم مرحوم آیت الله قاضی فرموده بود که پدر من برای نماز شب که بلند میشد پیراهن میپوشید، قبا میپوشید، عمامه میگذاشت، عطر میزد. چیزی پاک میکرد (حالا شکل جوراب بوده چی بوده، جوراب اشکال نداره با کفش نماز بخونه، کفش کراهت داره وقتی گفتند جوراب هم کراهت) خلاصه کلاً خودش را آماده میکرد برای نماز شب، نماز مستحبی! بعد ایشان گفته بود من تعجب میکنم بعضیها با زیر پیراهن نماز واجب میخوانند! تعریف میکنه پیش من، میگفتش که: "حاجی فلانی خیلی خوبه، حتی نماز صبحها پا میشه میخونه." دلم گفتم: "واقعاً آخرالزمانه! طرف نماز..." رفقا میگفتند: "بیست سال بعد میروند سر قبر اموات مینشینند، با دست میزنند روش میگویند که از این حاجت بخواهین. کسی بوده که روزی هفده رکعت نماز میخوانده. حاجت را بگیر ازش."
اونی که عاشق نمازه. قاضی فرموده بود که (گفتم فکر کنم پارسال فرموده بود که) من عاشق مردنم، دوست دارم از دنیا برم، فقط یک نگرانی دارم. ما اگه از دنیا رفتیم نماز را چیکار کنیم؟ آنور بینماز میشویم، چیکار کنیم؟ بعد از رحلت خوابش را میبینند. میبینند که همه حور و قصور و همه چیو ول کرده، تو بهشت هم دارد نماز میخواند. ایشان فرموده بود که: "همه غصهها و دردهای من تا الله اکبر نماز است." خیلی هم ایشان اهل مصیبت، خیلی سختی کشید. فقر خیلی شدید! گاهی از بیرون میآمد منزل که اساسش را ریختند پشت در! "خیلی هم بچه زیاد داشتید، نه تا بچه داشت." موزیک، وسایل تو کوچه. "خدایا! یعنی من اینقدر آدم حساب کردی که وسایلم را تو کوچه بریزی؟" از امتحانها، از من بگیر. دردام را تو الله اکبر نماز، تخلیه. راحت. نماز تدارک میبیند، برنامه دارد. از الان دارد فکر میکند. ما خیلی فکر عبادت فردامون نیستیم. فکر روزی! روزی فردا عجیبهها... نوع بشر، نوع بشر، نوع عجیبی.
روایت دارد خدای متعال فرمود: "بنده خدا! روزیات به عهده من است. هر روزی هم روزی خودشو داره. منم تضمین کردم میرسونم. غصه عبادت که وظیفه توئه، تضمین هم نکردم توام باید انجام دهم، غصه اونو نمیخوری. غصه روزی که من تضمین کردم خودمو میرسونم، غصه اینو میخوری: فردا ناهار چیکار کنم؟ فردا نماز ظهر چیکار کنی؟" چیکار کنیم ما؟ "برای کارمونم همینو میگیم. هر ساعت شد میخوابیم، یک کاریاش میکنیم." "یا بیدار میشم میرم یا خواب میمونم." برای کار. "آقا شما هفت صبح باید اداره باشی!" "من چهار صبح، سه صبح میخوابم. فوتبالمون رو ببینیم و این چتمونم تو تلگرام داشته باشیم و یه وبگردی، ولگردی هم داشته باشیم و... در این سجاد." میخواهد صبح هم حالا "یا خواب میمونم یا میرم اداره." اینطوره. آدم تدارک میبیند برایش. "کنکور دارم، مقدمه برای اونه. این همه درس دوازده سال درس خوندم." چند سال درس میخوانند؟ دوازده سال میخوانند دیگه، ها؟ تا کنکور چهارده سال شده. چهارده سال درس خونده، برای صبح کنکور خواب مونده!
کسی که همه زندگیش برای اینه که نماز بخونه: "وای! خدایا! چیکار کنم؟ اینا عمل نمیکنم. چیکار کنم؟" دارم میگم که اهل عمل بشم، خجالت میکشم روز قیامتی فیلم را بخواهند بزنند جلومون پخش بکنند: "تو بودی اینا رو میگفتی فلانفلانشده؟" کرم امام حسینه دیگه، بخواهد دست ما را بگیره. خواب این بدبخت، کسی که تدارک میبیند. امیرالمؤمنین دیشب روایت برای نماز میجنگه. مقدمه است، آخرش اونه. درس خوندم برای کنکور، کنکور خواب مونده. این همه سال برای چی میخوندی؟ "چهارده سال!" پسر، مغازه برای چی میری؟ آدم در مغازه میره کار بکنه که پول در بیاره، که بخوره، که جون بگیره، که نماز بخونه. گفت: "مگه نماز نباشه، این یک "دور باطل"ه." آدم زندگی میکنه که چیکار کنه؟ کار میکنه که زندگی کنه. پول در میاره که بخوره. میخوره که پول در بیاره. خب که میشه مثل حیوان. چی آدم را آدم میکنه؟ نماز. اگه وسط بیاد آدم میشه. "پول در میاره که بخوره که نماز بخونه." ما که نیامدیم پروار بشیم تو این دنیا. مثل مرغهای هورمونی سه ماهه جوجه بگیرند، مرغ تحویل بدهند. مقدمه، یک غایتی دارد. غایتش هم نماز است. همه اینها هم برای نماز است.
خدا رحمت کنه مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت را. ایشان تو مجلس امام حسین گریه خاصی هم داشت. اشک. سینهزنی که با مشت بدنش، فکر میکردم چرا ایشان اینجوری با مشت میزنه؟ دیدم که انگار این به ادب نزدیکتره. چرا؟ چون سینهزنی اصلاً یعنی چی؟ یعنی حالت عزادار دیگه. عزادار شما هر کاری که عزادار معمولی انجام میدهد، تو عزای امام حسین برایت جایز است. لذا مثلاً قمهزنی... انجام! کدام کسی که آدمی را از دست داده میآید تو عزای میتش چاقو بزنه تو سرش؟ سر میزنند. مشکی میپوشند، اشک میریزند، ب سینه میزنند. به سینه هم که میزنند چه مدل میزنند؟ مشت کرده میزنی. دیدی؟ به نظر میآید این مدلی سینهزدن بهتر باشد، اگه بتوانیم بابش بکنیم. یک حال دیگری هم دارهها، این مدل سینهزدن مجالس عزاداری. تو روضه هم که میزده به پیشونی، خب ایشان کم خیس میشده صورتش. اشکها میریزد بیرون، یک قطرهای میآید. بعد بیرونم که میآمده، ایشان وقتی میخواسته پاک بکنه بینی را، یک دستمال جدا داشت. با دستمال جدا بینی را پاک میکرد. چشاشو باز سرآستین پاک میکرد. مرحوم آیت الله مرعشی یک دستمال جدا برای اشکاشون داشتند. دو تا دستمال داشتند. امام خمینی هم اینطور بودند. بینی یک دستمال، برای اشک. بعد بدنم وصیت میکنند: "دستمال اشکمون را با ما دفن کنید." مرحوم آیتالله مرعشی فرمودند که: "من با این دستمال چهل سال اشکم را پاک کردم، تو قبرم با من دفن کنید." آقای بهجت با سر آستین پاک میکردند.
یکی از رفقا چند شب پیش برای من تعریف کرد. من نشنیدم تا حالا. همین شب یک جلسهای بود، چهار تا روضهخوان بودیم دور هم. ورودی محرم، خیلی جلسه باصفایی بود. زیر درخت توت نشسته بودیم. هرکی روضه میخواند. دور هم ورودی محرم بود. آن سه تا هم که همه باصفا، نخالشون، ما روضهخوان و منبریهای خوب تهران، هر سه تا. آن دوست دیگرمان که بزرگتر هم بود و اینها، ایشان از شاگردان آقای بهجت. ایشان تعریف کرد، من نشنیده بودم. خیلی عجیب بود. گفت که ما مشهد از آقای بهجت پرسیدیم که: "آقا چرا شما اشکهاتون را با سر آستین پاک میکنید؟" آقای بهجت فرمودند که: "چون من با این لباس نماز میخوانم. میخواهم نمازم باشم که بر اباعبدالله باشه." لباسش! مجلس روضه! فکر نماز! اینجا نشسته، میگوید: "من از اینجا چی در بیارم برای نمازم ببرم؟ آنجا میخواهم بارم را جمع کنم برم ملاقات خدا. سیگنال دیگری!" ما کجاییم و درگیریم که این پنج، پنج تومانی بشود دوازده تومان! کجا پنج تومان را بدهم دوازده. "کجا نماز کیفیتش را ببرم بالا؟ چیکار کنم این نماز بشه بعضی جاها اینطوره دیگه." میگوید: "یک رکعت نماز تو امیرالمؤمنین بخوانی مثل اینکه یک میلیون رکعت نماز خواندهای." پا میشود میره نجف به این عشق. "چیکار کنم یک رکعتم بشه یک میلیون رکعت؟" یکم میگوید: "من پولم را بردارم برم نجف. میرم ترکیه پنج تومانم را میکنم ده تومان."
بهجت. نماز هم تعلقزداست هم تعلقزا. یک سری تعلقات الکی را میکَنَد از آدم. تعلقات حقیقی میآورد برای آدم. آدم دلش جای دیگر بنده، دلش تنگ میشود برای خدا. بزرگ فرموده بود که: "من قبل اذان پنج دقیقه قبل اذان پیشونیم شروع میکنه خاریدن. پیشونی!" میگوید: "منو ببر برسون به مهر." کدام؟ شرطی میشود دیگه! شرطی میشود! روزی چند ساعت نماز عقب افتاده؟ چند ساعت نماز نخونی نماز بخونیم؟ "رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاه..." سوره نور: "الله نور السماوات و الارض مثل نوره کمشکات فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجة کأنها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من يشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شی علیم." "لا تلهیهم تجارة و لا بیع." یک چراغی عالم را روشن کرده است. این چراغ کجاست؟ "توی خانههاییه!" این خانهها رفته بالا، عالم از این چراغ روشن است. این چراغ هم توی خانههایی است. "این خانهها خانه کیاس؟" "رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع." صاحب این خانهها که عالم را روشن، یک سری آدمند که اینها بازی نمیخورند موقع کار و کاسبی و اینا. "کار و مانع نمازشون نمیشه."
پرسیدند: "آقا اهل بیت. آن خانهها کجاست؟" "خانه ما اهل بیت." حرم ما اهل بیت. همه عالم از آنجا روشن است. چرا این خانهها اینقدر بالاست؟ چون یک همچین آدمهایی توشند. چرا این آدمها اینقدر بالان؟ مشغول کار و کاسبی هم که هست حواسش به نمازه. این تو بازار هم که هست تو نماز، تو سجده است. دقیقاً برعکس من که وقتی تو سجدهام تو بازارم. من تو سجدهام ولی تو بازارم. او دارد چک وصول میکنه ولی تو سجده است. این است که اینها خاصند. این است که امام حسین خاصه. هیچی مانع نماز نمیشود. حتی کارهای خوب. کارهای خوب هم مانع نماز نمیشود.
"نماز اول وقت." دو دهه است از پارسال شروع کردم نماز اول وقت داریم صحبت میکنیم. هنوز هم ادامه داره، بحث تمام نمیشود. هرچی بخواهیم هرچی برویم اینقدر این نماز از عجایب است که ما هیچ به اندازه نماز هیچ چیزی تو دین نداریم که اینقدر روایت داشته باشه. "چهار هزار باب داره." بیشترین روایت ما در اسلام درباره نماز. کتب روایی را که بررسی میکنی پنج شش جلد در مورد نماز. بقیه مثلاً روزه صد صفحه است. حجم مثلاً یک جلده اینطوری. نماز ماجرا نماز، بنده بودن. بنده به نماز. بنده بودن آدم مسلمونی به نماز. نماز اصل عبادت اینه! اصل آدمزاد بودن، آدم بودن به عبادته. "اومدی عبادت کنی." بری به خدا برسی. "چیکار کنم؟ عبادت چیه؟" بقیه که وقتی که حج را سالی یک بار به جا میآورند. روزه را سالی یک بار به جا میآورند. خمس را سالی یک بار به جا میآورند. زکات سالی یک (چی میمونه؟) نماز شبانهروزی! معلوم نیست بهت واجب بشه. مگه حج به همه واجب میشه؟ مگه زکات به همه واجب میشه؟ مگه روزه به همه واجب میشه؟ اونی که به همه واجبه، خدا هم کوتاه نمیآد. همیشگی هم هست. اصل ماجرا هم اینه! ولکن ماجرا هم نیست. همه هم همینجا میلنگیم. "همه کار دیگه حاضریم بکنیم غیر از همین یکی." خیلی جالبهها! "من حاج آقا نماز نمیخونم ولی اینقدر از یتیم دستگیری میکنم." بابا! خدا ازت نخواسته! چه جور بگیم؟ خدا از شما نخواسته به یتیم رسیدگی کنی. ای حاج آقا! بله، دلت میسوزه و اینا کفار و انکارا زیاد میکنه. "آنجلینا جولی چیکار کنیم؟" دیگه چی بگیم؟ دیگه کفر آدم را در میآورند بعضی از این فوتبالیستها توپ طلا را که میگیرند میروند عوایدش را میدهند به یتیمخانه! رسماً صهیونیست رفته پشت دیوار ندبه کلش را گذاشته اینجوری کرده. بعد پولش را گرفته رفته یتیما. "کلی آدم کشتش! چهار میلیون کودک تا حالا کشته." بازی شیطان، بازی را بلد گفت خدا گفت: "سجده کن." این یکیاش را "شرمندم." بقیه هیچکار. از همون یکیو میخواهم سجده کن.
نعیم، برای مدلشه. حتی اگه کار خوب بخواهد آدم را مشغول کنه. ببین "لا تلهیهم تجارة و لا بیع." داره پول در میاره بره خرج یتیم کنه، خرج فقیر کنه. ولی مانع نماز نمیشود. روایت برایتان بخوانم. روایت را بخوانم و عرض امشبمان را تمام کنیم. ماجرای مناظره امام رضا شنیدید دیگه. امام رضا مناظره کردند: "روسای ادیان اومدن و یهودی بود، زرتشتی بود، همه رقم داشتند." این تیکهاش خیلی جالبه. کمتر هم شنیدید این تیکه از روایت را. من از کتاب بحارالانوار جلد ۴۹ صفحه ۱۷۶ آوردم برایتان بخوانم. خیلی قشنگه. زرتشتیه را حضرت زدند، پودرش کردند. پا شد یک کلمه حرف نزد. فهمیدم که بشین سر جات. یک جواب استدلالی دادند، نابود شد. بعضیها فرمودند که: "غیر محتشم نبود سوال نبود." "مخالف اسلام نداشتیم." "هرکی سوال داره بپرسه، نترسه!"
یک آقایی پا شد به اسم عمران صابی، اینم آقا درجه یک بود. خیلی حرفهای، اوستای بحث بود. گفت که: "آقا من شما گفتی هرکی پاشه سوال کنه و اینا. پا میشم. متکلمین. من یک سوالی دارم. خیلی جاها رفتم: شام رفتم، کوفه رفتم، بصره رفتم، کل این مناطق کشورهای عربی را چرخیدم. هیچکس نتونسته جواب منو بده. از شما بپرسم جواب میدهید؟" "بپرس." گفتش که: "چطور شما میگی خدا یکیه؟ این را دلیل بیار برای من. یکی." حضرت گفتند که: "تو عمران صابی نیستی؟" گفتش که: "اینجوری نگفتم." گفتند: "اگه یک نفر تو این جمع عمران حسابی باشه خودتی. غیر از اینه؟" "یا عمران و علیک بالانصاف و اکالخطل و الجن. بپرس با انصاف. بدون سر و صدا، شلوغکاری، درست بحث علمی وارد شو. سوالت را بپرس." گفتش که: "منم آقا قول میدهم که از مرز انصاف و اینا خارج نشم. واقعاً میخواهم مسئله برایم حل بشه." "فازدحم الناس." خیلی زیباست این تیکه. باید یک کلیپ تصویری بسازم، این تیکه نبود تو فیلم امام رضا (فیلم سینماییه). بحث گر گرفته، مردم همه آمدند جلو. بحث گرم شد، جمعیت آمد جلو فشار آوردند، جای خالی را پر کردند. "شاخ متکلمی، شاخ اینایی که اهل فنه اومده با امام رضا بحث کنه. اینا همه بچهبازی بود تا حالا. اصل کاریشون اومد. تک خالشون! مرحله آخر اینه!" گذاشته بودند آخر رو کنه. همه سوالها را پرسیدند. این آمده آخر کار بپرسه. سوالش را مطرح کرده، آقا میخواهد جواب بدهد: "فاحتج الرضا علیه السلام علیه و طال الکلام بینهما." حضرت شروع کردند جواب دادن، یک خورده بحث طول کشید: "الی الزوال." اذان ظهر شد. "فالتفت الرضا الی المامون فقالالصلاة قد حضرت." وسط بحث داغ حضرت رو کردند به مأمون، فرمودند: "نماز شد." "ما رفتیم." عمران برگشت گفت: "یا سیدی لا تقطع علی مسألتی فقد وقع قلبی." آقا! بحث را قطع نکن. من دارم ایمان میآورم، آماده شدم. یک قدم مونده. "بگو، منو مسلمون کن بعد برو." جمعیت هم ریخته، مردم آمدند جلو، وسط بحث گل کرده. بروم با تو ول کنی بری؟ ممکنه فکر کنه. فکر اینها نیست. امام رضا نماز. نشسته سر اذان دارد کار فرهنگی میکنه. "کار فرهنگی! به شبهات دارم پاسخ میدهم." مردهشور خودتو و شبهات و همه رو. "چیکار فرهنگی؟" کار فرهنگی همینه که طرف ببینه سر ازون پاشا "رفتی اینجا؟" ببین امام رضا چیکار کرد. "آقا دو صد گفته چون نیم کردار نیست." دو ساعت استدلال و بحث و اینا یک ذره عمل. عمل با باور، وقتی تو آدم میبینند این خیلی اثرش بیشتره تا ده ساعت بحث علمی کنی. "خودت چقدر این حرفا را باور کردی؟" وقتی باور کردنی نیست اینا. کار فرهنگی. "الناس به غیر السنتکم." مردم را به غیر زبونت هدایت کن. "اینستاگرام؟ مردم جذب دین بشن؟" برو، جذب دین نمیشن. برو، یک خورده مردم ازت اخلاق ببینند. "پیغمبر صفحه داشت روی اینستاگرام؟ پیچ داشت؟ فالوورش زیاد بود؟ لایک میکرد؟" مسخرهبازیا چیه؟ جذب چی شدن؟ "فبما رحمت من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک." حضرت اخلاق نرم، خوبی. اخلاقی که آدم را جذب میکنه، عملی که آدم را جذب میکنه. عملت چقدر توش باوره؟ ترس از خدا؟ ایمان به خدا؟ چقدر تو عملته؟ این را که جذب میکنه. امام رضا وسط بحث علمی پا شد رفت نماز. "نماز اول!" آقا! "دیر نمیشه به خدا؟ حزباللهی میشیم. آقا نماز قضا داره. ده دقیقه عقب. هیچی نمیشه." "این قضا نداره! این اگه هدایت بشه چقدر ثواب داره؟ یک جمعیتی هدایت میشن." فلسفه میبافیم برای خودمون. بعدش چی شد؟ آخر ماجرا چی شد؟ برمیگردم. کوتاه نمیآید از نماز. مأمون، جمعیت پا شدند: "فصلى الرضا داخلاً." آقا رفتند داخل نماز را خواندند. مردم هم بیرون نماز را خواندند. "ثم رجع الرضا الی مجلسه." برگشتند و دعا (به) عمران: "عمران بیا بیا ادامه بحث." "پرسیدن، جواب دادن، اینا." حضرت فرمود: "افهمت یا عمران؟" "حالا فهمیدی؟" گفت: "نعم یا سیدی قد فهمت و اشهد ان الله علی ما وصفت." "شهادت میدهم خدا همینی که تو گفتی." اسلام آنجا آورد. بعد نماز. این خدا، خدایی است که علی بن موسی الرضا وسط بحث وقتی دارد برنده میشود به خاطرش حاضره ول کنه بره. این خدا را باید پرستید. کار فرهنگی اینه. خیلی کار فرهنگی فیگور. ادا و اطواره برای خودمون. آدم جمع میکنیم خودمونو مشنگ کردیم. چی بگم؟ اینقدر فحش دارم به این کارهای اهل کار فرهنگی بدهم که خودم یکیشونم که اولش به خودم میخوره. کار فرهنگی سروصدا راه بندازم، یک خورده اکو اینور بشه، صدا قطع بشه. میزنم با لگد میزنم، پا میشم جمع میکنم میرم! "هماهنگ. سینه نزنند. باند اینور چرا قطع شد؟ هیأت چرا منظم نمیزنه؟ سر ساعت تحویل نداد. اونجور شد، اینجور شد." بازی دیگه اینا. "به خاطر خداست!" "من جلسه داشتم نرسیدم نماز اول وقت بخونم." "روضه بود، مدرسمه، نمیدونم دیر شد. هر شب میخواهم زود." این بحثی که من اصلاً نمیفهمم کی میره! شروع که میشه بحث نماز. میبره آدم ایمان آورد. تموم شد. چی گفتند اینا؟ "دیدم که ثم خر ساجداً للقبله." "عمران صابی گفت: آقا من همه جا رفتم بحث کردم." افتاده سجده رو به قبله! خیلی حرفهای! والله! آی بچهها! چه جور آدم تربیت میکرد! شماره بچهها را دوست دارید چی؟ "دیدید پول گرفتید؟" بهجت. "خونشون دعوت بودین؟ پای روضهش نشستید؟ پای سخنرانیش نشستید؟" آقای بهجت شماره جذب کرده. آفرین! "خدا خیرت بده!" ایشان گفته بود من با نمازم آدم تربیت میکنم. شیخ عبدالکریم حائری چندین سال قبل آقای بهجت به یکی از اقوام ما فرموده بود (اقوام سببی) گفته بود که: "شما نوههاتون توی دورهای قرار میگیرند، یک آقایی میاد سخنرانی نمیکنه، نماز میخونه، مردم هدایت." بهجت خیلی زرنگ بود. "نماز بخونی مردمو تربیت کنی. مگه میشه؟" توی مسجد کوچک، مسجد. "اینجا نماز تو بخون. میان. آقا از اونور شهید مطهری! فرمانده! از چین پاشید برید نماز بخونید پشتهای بهجت. برگردید بلیط هواپیما بگیرین دربستی. از اندونزی، او از چه کشوری، از آفریقا، چه جاهایی که نمیآییم." نماز میخونه. خدا را باور کرده. بیا ببین یکی خدا را باور میکنه چه شکلی میشه! حرف نمیخواهد. حرف که همه بلدند. از من بدتر سراغ داری؟ عمل. نماز. کسی اگه واقعاً نماز بخونه امام زمان میاد بهش میگه: "منو تو نمازت دعا کن." با من نداری؟ امام حسین موقع خداحافظی به زینب چه فرمود؟ در گوش خواهرش فرمود: "زینبم! منو تو نمازات دعا کن." نماز خودش که عاشق نمازه. توقع. زینب تو نماز. چرا یکی نمازش اینقدر خاص میشه؟ وقتی آدم تعلق نداشته باشه اینطور میشه. حتی تعلق به چیزهای خوب، آزاد. واقعاً همه چی برای خدا میخواهد. همه چی برای خدا. "برای خداست." "من بحث برای خداست." امام رضا اینجوریه دیگه. "برای خدا نشسته بحث میکنه. خب الان دیگه خدا از من مناظره نمیخواد. الان از من نمازم میخونم."
من فکر میکنم زینب اصلاً بچهدار شد، بچه بزرگ کرد برای اینکه برداره بیاد برای حسین قربانی کنه. طلاهاش اینطور بود. اصلاً با این عشق شیر میداد. یعنی زینب از مادرهای شهدای ما کمتره؟ از شهدای مدافع حرم، مادرهای شهدای مدافع حرم کمتره؟ چقدر از این مادرهای شهدای مدافع حرم میگن: "ما به عشق ابی عبدالله بچهها را شیر دادیم. اینا بزرگ بشن برای امام حسین کشته بشن." چقدر از این شهدای دفاع مقدس ما با مادراشون صحبت میکنیم: "به عشق امام حسین آوردم. ده تا دیگه هم خدا به من میداد همه را تقدیم میکردم." زینب از اینا کمتره؟ بچه بزرگ کرده برای عاشورا؟ یک وقتی بشه این بچهها را لباس تنشون کنم، شمشیر دستشون بدهم بروند از حسین دفاع. مدافع حرم تربیت کرده. مدافع حرم بماند که خودش مدافع حرم تربیت کرده، ولی کسی نبود از حرمش. بماند که چهارده قرن این حرم نامحرمها دورش را گرفتهان. هنوزم که هنوزه نامحرمها دور حرمش را گرفته اند. "جانم! زینب خانم! جان ما را مدافعان حرم آفریدند." یک نگاهی هم به ما کن. با مدافع حرم بشیم. "خانم چقدر رفقامون رفتن، میرن. مار هم بطلب. مار هم بخواه. یک لباس از میان تن ماکو؟ یک شمشیری هم دست ما بده. ما را بفرست تو میدون. بگین: برو برای حسین بجنگ." تو خونه خودت بغلت افتخار کن. بچهها را آماده کرد. پسرهاش را آماده کرد. "امروز امروز وقتشه! شیرم حلال بشه. یک عمر بزرگتون کردم شیر دادم ببینم چیکار میکنید."
"السلام علیک یا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. سلامالله ابداً ما بقیتُ و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد لزیارتکم."
کی میشه از دمشق زیارت عاشورا بخونیم، از کنار حرم بی بی سلام بدیم. "السلام علی علی و علی اولاد" و مدعی بگو: "مزن بیهوده لاف عاشقی. این حسین تنها یک عاشق دارد، آن هم زینب."
خبر دادند عبدالله: "سرت برگشته مدینه؟ زینبت اومده از سفر برگشته؟" آمد خانمش را ببینه دید چقدر عوض شده. "زینب! اینو زینبی نیست که از مدینه رفته. این اون زینب از کربلا برگشته." زینب! شنیدم: "کربلا هر شهیدی که به خیمهها، از خیمهها بیرون میاومدی دلداری میدادی حسینو میکردی ولی وقتی بچههای منو برگردوندن گفتن تو خیمه نشستی بیرون نیومدی." زینب جان فرمود: "عبدالله! دیدم حسین شرمنده میشه. دیدم چشم تو چشم من اگه بشه خجالت." بگذار روضه دیشب را تموم کنم. گریزم اینجور، شاید هیچ وقت اینجور کسی گریز نزنه. یک جا زینب شرمنده حسین جان: "همین که سه ساله را خرابتم کرد گفت دیگه روم نمیشه تو نگاه کنم حسین."
در حال بارگذاری نظرات...