آثار نماز چه موقع حاصل میشود؟
ویژگی جامعه نمازخوان
ریشه تمام گرفتاری ما!
شرط اصلی تاثیرگذاری نماز
کارکردهای مسجد تراز
چرا مردم به یکدیگر ظلم میکنند؟
فکری به حال تعلقات خود کنیم!
شاخص دینداری مردم
رفع مشکل اقتصادی با نماز
آثار اعجابانگیز بینمازی
مراقب باشیم نماز ما را نفرین نکند!
راه اصلاح نماز
صبر جز معیارهای اصلی ازدواج
معنای صبر
چه صبری اصلا خوب نیست؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
ربِّ اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
نماز یک فرایندی است که مقدماتی دارد و آثاری دارد. اساساً هر چیزی که قرار است آثار داشته باشد، باید مقدماتش خوب طی شود. شما آثار هر چیزی را آن وقتی میبینید که مقدماتش خوب طی شده باشد. اگر یک کسی مثلاً بخواهد آثار پولی که در بانک گذاشته است را ببیند، این باید مقدماتی که طی کرده درست باشد. خب، من هنوز حساب باز نکردهام، بعد منتظر باشم که جایزه بزرگ قرعه کشی را برنده شوم! لطیفههایی که ساختهاند: "برو حسابت را وا (باز) کن اول، بعد بیا نذر و توسل کن که جایزه به ما بیفتد." جایزهای که قرار است بیفتد، اثر پولی که شما در بانک گذاشتهاید، مقدماتی دارد. مقدمات باید طی شود. هر چیزی باید مقدماتش خوب طی شود تا آدم اثرش را ببیند.
یک آشپزی، یک غذای خوب، یک دمنوش خوب، یک دمنوشی که قرار است یک اثری داشته باشد، یک دارویی که قرار است اثری داشته باشد؛ اثر دارو کی ظاهر میشود؟ وقتی که آن مراحلی که دارد خوب طی شود. خب، من یک بار مثلاً اگر قرار است شش ساعت یک بار بخورم، یک بار سر ساعت ششم بخورم، یا با کار دارم ساعت هفتم بخورم، یک بار حالا زودتر میخواهم بروم ساعت پنجم بخورم، بعد گِله هم بکنم چرا اثراتش ظاهر نمیشود؟
ما الان آثار نماز را خیلی در جامعه خودمان نمیبینیم، تعارف هم نداریم. آثار نماز نمیبینیم. "ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر." جامعه نمازخوان و جامعه بیگناه بشود. جامعه نمازخوان و جامعه بی اختلاس باشد. جامعهای باشد که تویش دزدی نباشد. جامعهای باشد که مردم به حق و حدود همدیگر احترام بگذارند. این آثار نماز است.
همه را هم به ما گفتند؛ گفتند که کسی نماز بخواند اما ظلم بکند، این نمازش قبول نمیشود. قبول نمیشود یعنی چه؟ یعنی اثرش نمیآید دیگر. قبول نمیشود. اثری که باید داشته باشد ندارد. آثار نماز در جامعه ما کم است، متأسفانه. آثار امام حسین (ع) بیشتر دیده میشود تا آثار نماز. آن قدر هم که تا حالا رشد کردهایم با امام حسین (ع) بوده. امام حسین (ع) نگه داشته است. محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. وگرنه با نمازهای ما... (این بقیهاش را دیگر امام نفرموده، من دارم میزنم ادامه.) وگرنه با این نمازهای ما تا حالا کلک ما کنده شده بود. محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است.
اصل قاعده این است که نماز اسلام را نگه دارد؛ چون ستون است. ستون باید خیمه را نگه دارد. ستون دین است. مردم باید با نمازشان آدم خوبی باشند. اصل ماجرا نماز است. نماز. کسی خوب بخواهد مقدماتش را، آدابش را رعایت بکند، دیگر در گناه نه، قبل نماز چیزی نمیماند. توجه به خدا میآید. توجه به خدا دوای همه دردهاست. همه مشکلات به خاطر این است که آدم از خدا چشم میپوشاند، خدا را ندید میگیرد. همه بدبختیها این است. امالفساد این است.
به قول مرحوم آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی علیه فرمودند که: "منشأ تمام بدبختیها، تمام دردها، غفلت از خداست." همه بدبختیها، جرم، جنایت، بزهکاری، دعوا، اختلاط، اختلاس، اختلاف، هرچه شما بگویید به خاطر غفلت از خودت نه، غفلت از خداست. پادزهرش چیست؟ چه چیزی مداوا میکند؟ نماز. فرمود: "یک نهر آبی است که شما روزی پنج بار خودتان را میشویید." کسی روزی پنج بار خود را بشوید پاک است دیگر. پاکی یعنی فقط کجا پاک است؟ فقط در مسجد پاک است؟ دیگر در بانک پاک نیست؟ در دانشگاه پاک نیست؟ سر کلاس پاک نیست؟ مقاله علمی را این میدزدد و به آن پول میدهد برایش پایاننامه بنویسد و بعد نمازش را هم میخواند.
نماز خواندن است دیگر! این رو نشان بده! نماز! خب، ابن ملجم نمازخوان بود. قربان شکلت بروم. شوش چه میگویی؟ ابن ملجم نماز میخواند. امیرالمومنین ع آمد بالا سرش، فرمودند: "پاشو نمازت قضا نشود." نمازش قضا نشود. اول رفت ضربه را زد، گفت: "نماز دیر نمیشود. درباره بزنم علی (ع) دارد نمازش را میخواند." این بعدش نماز ظهر عاشورا شمر لعین آمد گفتش که: "نماز عصرم دارد قضا میشود. مشغول کشتن حسین (ع) بودم، دیر شد." نماز جماعت اول وقت! آنها را ندیدید؟ داعشیها ببینید چه نماز اول وقتی میخوانند! وهابیها چه نماز اول وقتی میخوانند! نماز اول وقتش را آمده، پای کعبه دارد میخواند. اعزام یمن باید برود آدم بکشد! خدا توفیقاتش را بیشتر کند انشاءالله. (آمده اینجا بکشد، توفیقاتش میشود، بخواند، توفیقاتش بیشتر بشود!) مسجدالحرام دو رکعت نماز خوانده، دعا کرده که: "خدایا به ما توفیق بده با همین این بمب ما قشنگ و خوب سر جای خود اصابت کند، تعداد بیشتری کشته شوند." نماز دیگر! نه، اینها نماز نیست.
یکی از مقدمات اصلی نماز که شرط نماز است، نماز اثر داشته باشد، ولایت اهل بیت ع است. نماز بیولایت هیچ اثری ندارد. فرمود: "صد هزار سال، بلکه بیشتر، از اول عالم تا انتهای عالم، کسی سجده برود، رکوع کند، نماز بخواند، شب بیدار باشد، روزها روزه باشد، بین رکن و مقام..." رکن و مقام را دیدید دیگر؟ چه کسانی مشرف شدند مکه؟ کسی رکن و مقام را دیدید؟ مقام ابراهیم (ع) و رکن. آنجا دیگر چه جای با فضیلتی است! آدم جا گیر نمیآورد که یک ثانیه وایسد. کسی تمام عمرش را آنجا نماز بخواند، ولایت اهل بیت ع را نداشته باشد، فرمودند که: "لا تُقبل منه ابداً." سر سوزنی ازش قبول نیست. سر سوزنی برایش اثر ندارد؛ نه در زندگی فردی، نه در زندگی اجتماعی، نه در زندگی سیاسی. نماز بیولایت اثر ندارد.
از مقدمات اصلی اینکه نماز بخواهد اثرگذار باشد، ولایت است، ولایت اهل بیت ع. ما الحمدلله ولایتمان بهتر است. یک خورده وضع روبهراهتری داریم. عرضم کردم همینقدر هم که حال داریم، از همین ولایت داریم، از همین محرم و صفر است که داریم. بین نمازهایمان که خیلی جنگی به دل نمیزند. مسجدهایمان که خیلی خیلی همچین دیگر خودمان میدانیم دیگر اوضاع چگونه است.
ما یک سلسله مباحثی داریم در مورد مسجد پخش اینترنتی که زیر عنوان "زیر آب مساجد" زدیم. هرکس میخواهد برود مراجعه کند. بحثها را قشنگ برای مردم جا انداختیم. اینی که ما داریم مسجد نیست. مسجد جایی است که مشکلات مردم تویش برطرف بشود. جایی که جوان مجرد همین که احساس کرد که زن میخواهد، احساس کرد که واجب است که شوهردار بشود، اولین جایی که میرود و اولین کسی که مطرح میکند، مسجد بشود، امام جماعت باشد. بعد مشکل را حل کند. پیغمبر ص این جوری بود دیگر. این آقا هیچی هم ندارد. قرآن یاد بدهم، دختر بدهم. این آقا به دخترش قرآن یاد میدهد. یکی دست مبارک، بفرما مسجد. این است دیگر.
نماز باید این جوری باشد. نماز هرجا در قرآن آمده، بعدش چی آمده؟ "اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة." زکات چیست؟ ارتباطات آدمها با همدیگر. نماز وقتی خوب باشد، اثرش این است که ارتباطات مردم با هم خوب میشود. چرا؟ چرا این خیلی مهم است؟ چند شب در مورد این صحبت کردیم. این بحثها دقیقهها. الحمدلله شما هم دقیقید. دارم عرض میکنم که با دقت بیشتری گوش بفرمایید.
چرا مردم به همدیگر ظلم میکنند؟ چرا مردم همدیگر را ندید میگیرند؟ چه اتفاقی میافتد که این طور میشود؟ چرا مردم به هم ظلم میکنند؟ یک دلیلش غفلت بود، بله قبول. دیگر چی؟ غفلت از خداست. بخشش این است. دیگر چی؟ یک چیز دیگر هم هست. چرا من وقتی یک پولی دارم، میتوانم به شما کمک کنم، کمک نمیکنم؟ میدانم که شما احتیاج دارید. آبرویی دارم، میتوانم برای شما مایه بگذارم. حتی اگر از آبروم این قدرش را خرج بکنم، شما میروی سر کار. یک سفارش دیگر. سفارش نه پارتی، پارتی فرق میکند. سفارش، معرفی. همه میتوانند بروند. من شما نمیدانستی که اینجا هست که شما میتوانی بروی کار کنی. من معرفی میکنم، شما میروی. شرایطش را هم داری، مدرک تحصیلیاش را داری، توانش را داری، استعدادش را داری، میروی سر کار، میروی.
نه این! اگر بعداً برود آنجا یک گندی بزند، بعداً بگویند که این رفیق فلانی بود، وضع من چی میشود؟ و بعد برای من ملاحظات دیگر... اینها مال چیست؟ چرا ما این طور میشویم؟ چند شب یک واژهای را هی تکرار میکردیم، یک واژه خیلی ناجوری را. اینها همه زیر سر تعلقات است. تعلقات. تعلقاتی که باعث میشود این کار را نکنم. من چسبیدهام به مال، نمیتوانم دل بکنم یک قرونش برود. چسبیدهام به آبروم، نمیتوانم دل بکنم یک ذرهاش برود. چسبیدهام به رفاه، نمیتوانم یک خورده از خوشی خودم، از رفاه خودم بگذرم که یکی دیگر برود خوش بشود. "به درک، میخواهم خوش نباشه." به این همه کنایه؟ خوردم، رفتم ویلا خریدم فلان جای شمال که کلیدش را بدهم تو بروی حال کنی.
بعد دیدید که این وقتی مسابقه میشود، این میشود فضای اختلاس دیگر. فرهنگ این جوری خراب میشود. خب، من چکار کنم یک شبه برسم به آن رفیقم؟ من یک اختلاسهایی شنیدم، یک کارهایی را از عجایب! اصلاً آدم تعجب میکند. به مغز جن نمیرسد یک کارهایی. بدآموزی دارد بخواهم اینجا بگویم چه جور پول جابهجا میکنند، لابلای کشمیر... فرهنگ این جوری میشود دیگر. من یک تعلقاتی دارم، از آن نمیگذرم. مردم را دعوت میکنم به اینکه بیایند با من مسابقه بدهند. دقیقاً فرهنگ قرآن. قرآن میگوید که یکی یک تعلقاتی را بکند. مردم را دعوت میکند بقیه هم بکنند. مسابقه "فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ". اینجا مسابقه بدهیم. ببینیم کی بیشتر کمک کرد؟ تو پنجاه تا جهیزیه دادی، من شصت تا دادم. بعضیهاش هم ریا نیست، اصلاً یک بخشی از انفاق، انفاق علنی است. اشتباه نکنیم. فکر کنیم همه چیز را من مخفیانه انجام بدهم. امیرالمومنین ع روزها جلوی چشم مردم انفاق میداد. شبها مخفی، پیش جایی که مردم نمیدیدند انفاق میکرد، انفاق میکرد. روزها برای اینکه فرهنگ بشود. چرا در مسجد انگشتر آورده؟ نماز تمام بشود، دست این آقا را بگیر، برو آن پشت انگشترت را بگذار در دستش. جلوی چشم مردم چرا این کار را میکنی؟ قرآن هم نازل میشود برایش. فرهنگ بشود. ببین، علی (ع) در رکوع، انگشترش را داد.
جلسهای که صبح داریم تمام میشود، میآیم از خیابان خالد استانبولی، پشت سینما آزادی، پیاده میآیم تا دانشگاه امیرکبیر. محل استیجابت! بعضی وقتها حالا با BRT که اکثراً با BRT، مسافتی را پیاده میآیم. میآیم در خیابان ولیعصر (عج). میبینم که این کارتن خوابها خوابیدهاند وسط خیابان. آقا! من اعصابم خراب میشود. کلهام را بزنم در دیوار. دختربچه چهار ساله نشسته دارد فال میفروشد. بابایش هم روی کارتن خوابیده. یعنی باید برویم بمیریم. چه محرمی، چه امام حسین (ع)ی، چه زندگیای! امیرالمومنین (ع) نگاه بکند چی میگوید؟
بردندش در شهر مسیحینشین. جرج جرداق نقل میکند این را. (نگاه کردید؟) یک پیرمردی افتاده به گدایی. پیرمردی که کارگر بود، دیگر جان نداشت کارگری کند. افتاده بود گدایی. حضرت فرمودند: "ما هذا؟" (این چیست؟) نگفت: "این کیست؟" گفت: "این چیست؟" گدا در شهر یعنی چه؟ تا حالا که جان داشت رسش را کشیدید. بیمه چی میشود؟ کمک چی میشود؟ بیمه فقط برای بخور بخورش که نیستش. برای اینکه کمک کنیم وقتی که کسی ندارد. کانال بیمه بگیرند. میخواهم اگر مردیم مسجد برای چیست؟ مسجد برای اینکه آدمها از درد همدیگر باخبر بشوند. کار به بیرون مسجد نکشد. در مسجد همه از درد هم خبر دارند. درِ دم کاغذی دستش بگیرد بخواهد، حالا راست و دروغش را ما ندانیم، یک چیزی ببافد.
زندگی این طوری دیگر. اصلاً نماز و خدا چرا جماعت کرده؟ تعلقات را بزند کنار. تعلقات را بزن کنار، جامعه آباد. جامعهای که مردم از زندگیش لذت میبرند، جامعهای نیستش که نوکر باشد، دستش دراز باشد، پول بزنند کف دستش. بعضیها دارند به خورد ما میدهند این حرف را! "نوکری کن، لذتش را ببر. سیستم نظامیات را تحویل بده کلاً." دیگر آقا بشوی. ببین، ژاپن، آلمان، سیستم نظامی تحویل دادند. چه حالی میکند؟!
جامعه آباد که با این چیزها آباد نمیشود. جامعه آباد وقتی آباد است که مردم از تعلقاتشان بکنند. جامعهای که امیرالمومنین (ع) تویش باشد، دلش به هیچی بند نیست. هرچه کار میکند سهم بقیه است. وقتی از دنیا رفت، امام مجتبی (ع) آمد بالای منبر، فرمود: "مردم میدانید چه کسی از دنیا رفت؟ کسی از دنیا رفت که لم یدع آجرة علی آجرة." یک آجر برای خودش روی آجر نگذاشت. هیچی از این دنیا برای خودش ندارد. دیگر میآید مثل علی (ع) کار کند، دست دشمنش باشد، فداکاری کند، دشمن امتیاز پیدا کند، کار مردم راهبیفتد. "من رأی نیارم اما بیایم مملکت را سر و تهش را به هم ببافم." غلط کردهاند به من رأی ندادند. دست خودشان است. تو خیلی مردی حقات را خوردند، از علی بالاتر باشی. با نامردی اگر به تو حقت را بخورند، بیست روز از غدیر بگذرد، زنات را بزنند در کوچه، دستت را ببندند، بیایند حقت را بخورند. اگر راست میگویی مثل علی (ع) باش. از امیرالمؤمنین (ع) برای خودش که نمیخواهد چیزی را. تعلق ندارد. امام حسین (ع) همین طور بود. هیچ وقت هیچ تعلقی از این دنیا ندارد. هرچه هست مال خداست.
عجیب است والله! بعضی چیزها را کمتر برای ما گفتهاند. از کربلا. وقتی سپاه حُر آمد... الله اکبر! این یک شب جمعه است، من کربلا شنیدم، روضه بود. سپاه حُر جلوی امام حسین (ع) را گرفت. بعد خب اینها زیاد در بیابان مانده بودند. منتظر بودند آقا بیاید. آبی که داشتند مصرف کرده بودند. امام حسین (ع) تازه راه افتادند. از منزل قبلی آب جمع کرده بودند تا رسیدند. و اینها راه را بستند. حضرت دیدند که نمیشود. خیمه به پا کردند و اینها. حضرت فرمودند که: "اینها را میبینم که خیلی تشنه اند." "هرچه آب جمع کردیم بیایید بدهید به اینها." بعد راوی میگوید که: "من اسبم تشنه بود." حضرت فرمودند که: "این حیوونکی گناه دارد، بهش آب بده." طرف عرب بیابانی بود. حضرت فصیح بود. با فصاحت بهش حرف زدند، نفهمید. حضرت فرمودند: "برو کنار." خودشان آمدند مشک را کج کردند، گرفتند. زانوی مبارک را زد، مشک را گذاشت روی زانو. آب ریخت در دهان اسب. بگذریم. بعداً چی میشود دیگر خودت میدانی دیگر. دیگر نمیخواهم بگویم شب هفت، روز هفتم چی شد بعد از چند روز.
هیچی برای خودش نمیخواهد، هیچ! یک مقدار آبی هم که دارد داده. حسینی ع واقعاً کیست؟ با چه نسبتی ما کجا هستیم، او کجا؟ نماز این جوری تربیت میکند آدمها را. خاصیت نماز را بدانید. آدم پای نماز تربیت میشود. نماز توجه به خدا میآورد. آدم وقتی توجه به خدا پیدا کرد، از بقیه غافل میشود. بقیه در چشمش کوچک میشود. وقتی خدا در چشم آدم بزرگ شد، بقیه چیزها در چشم آدم کوچک میشود. کم اهمیت میشود، کم ارزش میشود.
دیگر سر اینکه "کاسه من را نَنَت شکسته!" دو ساله دارند با هم دعوا میکنند. ول کن تو را قرآن. بابا مثل آدم زندگی کن. شش سال است قهر است با ننهاش، قهر است با بابایش، قهر است با آن یکی، قهر است. چرا؟ "من آمدم این، این را این جوری به من گفت در وسط جمع، این جوری صدایم زد." بابا! برو آدم شو. (از زبان امام حسین (ع) گفتمها. من که خودم باید بروم آدم شوم.) از زبان امام حسین (ع) بود، به همه ما. شما که خوبید، به خودم میگویم. برو بابا، آدم شو. درگیر چی؟ تو آسمان سیر کن. یکی یکی دارم بچههایش را ازش میگیرند. راوی میگوید: "دیدم روی زمین نیست، ابی عبدالله (ع) در آسمان است." باز نمیخواهم روضههای شب هفتم را بخوانم که وقتی این قطرات را به آسمان میپاشی چی میگفتی؟ "اللهم ان حبست عنا نصرک." قطرات خون را به آسمان پاشید. فرمود: "خدایا! تو در همه جنگها تو نصرت از آسمان میفرستادی. این سری نفرستادی. این سری ما از زمین برایت چیزی میفرستیم." بابا این دیگر کیست؟ همه جنگها ملائکه از آسمان میآمدند. این سری نیامدند. باشد. خون پسرم از زمین برود آسمان. آباد کند آسمان را. آدم (ع) اباعبدالله الحسین (ع) جا دارد خدا عاشقش باشد. این جوری دل ببرد از خدا. غیر خدا به هیچ چیز کار ندارد. نگاه نمیکند. توجه ندارد. محو خداست. مست خداست. دلداده خداست. بعد همان جا، نمیدانم امشب چه سری هی ما را دارند میفرستند شب هفتم، همان جا گفتش: "خدایا! خیلی دردم آمد ولی هوّن علی ما أنه بعینیک." (چون میدانم تو نگاه میکنی تحمل میکنم.) خیلی سخت است ولی تحمل میکنم، چون میدانم تو داری میبینی. توجه به خدا تعلقات را از آدم میگیرد.
نماز باید مقدماتش طی بشود تا نماز بشود آن نمازی که "ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر." نماز بیتعلق. این نماز است که جامعه را آباد میکند. کار فرهنگی یعنی کار برای نماز. کتاب چاپ کنیم، فیلم بسازیم. بسازید، ولی برای نماز. کتاب بنویسیم برای نماز. نماز! چقدر آمارش در جامعه رفته بالا؟ آمار نماز چطور است؟ وضع نماز چطور است؟ بعضیها میروند در خیابان، "وضع حجاب چطور است؟" بابا! وضع دینداری مردم را که از حجاب نمیفهمند. مرد حسابی! نترس من با بیحجابها مناسبات خوبی دارم. خیلی راحت کسی را حمایت کنم. من از حجاب نمیفهمم. حجاب چه ربطی دارد به دینداری مردم؟ دینداری مردم را نماز میفهماند.
من اگر میخواهم بفهمم مردم دیندار هستند یا نیستند، نباید بروم در خیابان بایستم، ببینم چند نفر محجبهاند. باید با قطار بروم مسافرت. موقع نماز که شد پیاده شوم ببینم نمازخانه پر میشود یا نه. باید بگویم پارسال آمدم پر شده بود، امسال آمدم خلوت شده. بعد بگویم دین مردم ضعیف شده. خدا وکیلی ما که میرویم میبینیم هرسال دارد پرتر میشود. اقرار کنید! وضع نماز مردم روزبهروز در حال بهتر شدن است، ولو کم است. بله، اکثراً نمیخوانند، قبول داریم. دارد بهتر میشود. داریم رشد میکنیم. همین که ما در محرم نشستهایم در مورد نماز صحبت میکنیم، یعنی رشد کردهایم. خیلی پیشرفت کردهایم.
نماز مشکلات ما را حل میکند. مشکلات اقتصادی آدم را نماز حل میکند. یک جوان بود آمد پیش مرحوم آقای نخودکی (ره) (حالا یادم نیست گفتم، نگفتم): "گفت آقا! من میخواهم جوانی مکه بروم، زن خوب، کار خوب، نماز اول وقت." (حاج آقا من مشکل اقتصادی دارم!) "ربط به نماز ندارد." "گفت چند روز نگذشت کار خوب پیدا کردم. بهواسطه کارم زن خوب پیدا کردم. بعد از چند روز..." نماز این جوری است. کلاً گرهها را وا میکند. مشکلات را برطرف میکند. از آن ور، بینمازی اوه! بیچاره میکند آدم را.
یک شخصی آمد گفت آقا جان! امام صادق (ع): "خانهام فروش نمیرود، خیر و برکت هم ندارد. هر کاری میکنم در این خانه خیر و برکت نیست." حضرت فرمود: "میروی پشت خانه. یک درخت است. فلان جای درخت یک تکه استخوان افتاده. ورمیداری، پرت میکنی بیرون." رفت، پیدا کرد. استخوان را پرت کرد بیرون. آمد خدمت حضرت، گفت: "آقا جان! این ماجرایش چی بود؟" حضرت فرمودند: "هیچی، یک تکه استخوان از بینماز بود. این در خانهات مانده بود، برکت را برده بود." بینمازی این جوری تا هفتاد نسل آدم را بیچاره میکند. فرمود: "یک قطره آب بدهی به بینماز، انگار هفتاد تا پیغمبر را کشتی." "کأنّه قتل سبعین نبیٍّ." لبخند بزنی، لبخند رضایت بزنی به بینماز، انگار هفتاد بار "کأنّه هدم الکعبه سبعین مرةً" انگار هفتاد بار کعبه را خراب کرده. بابا! این ربطی با من ندارد. اینقدر تحویلش نگیر. بینماز است. این از من بریده. شوخی نیست این حرفها، تعارف نیست.
نماز را جدی بگیرید. بچه را از ده سالگی، پسر بچه را نه سالگی راه بینداز. نه سالگی پسرت نماز نمیخواند گوشش را بتابان. گفت: "آقا! این الان چند سال مانده بالغ بشود؟" حضرت فرمود: "از الان باید بتابانی تا بفهمد نماز شوخی نیست." نماز بخواند. "میگوید آزاد گذاشتم آخه مرد! آزاد گذاشتم. خواست بکشد نخواست نکشد." (هر جور دوست دارد.) "مواد مخدر شرف دارد به بینمازی! مواد مخدر شرف دارد به بینمازی."
خیلی حرفهای تندی دارم میزنمها. هزینه دارد برایم این حرفها. من بلدم بیایم بنشینم یک جوری گل و بلبلی حرف بزنم، برای خودم مشتری جلب کنم، مرید جمع کنم. اینقدر بلدم. داستان بلدم، حرف بلدم. تخصص و تعهد من نمیگذارد. امام حسین (ع) برای چی این بلندگو را داده دست من؟ مشتری! توقع امام حسین (ع) این است، انتظارش این است. نرویم دنبال جاهای دیگر. هی بنالیم: "آقا ما را بستهاند، سحرمان کردهاند، چشممان کردهاند." همه هم که ماشاءالله یا سحرند یا طرف چشم خورده.
مجتهدی (تهرانی)... مجتهدی تهرانی میفرمود: "اکثر مردم مبتلا به نفرین نمازند." نماز وقتی سر وقت نمیخوانی، روایت فرمود: "نماز که میرود بالا چه ندایی میآید؟" "ضیّعَکَ اللهُ یَتَنَی." (مرا سر وقت به جا نیاوردی،ضایعم کردی.) "خدا ضایعات کند." خدا ضایعات کند. سر در مغازهات ضایعات میکند. مشتری نمیآید. خانهات فروش نمیرود. ضایعات میکند پیش زن و بچهات. نماز گرفته است سحر و جادو نکرد. این جوری که میگویند مردم هفتاد میلیون سحر شده ما داریم در ایران. ۱۴۰ میلیون احتمالاً از کشور. هر کس میآید: "آقا ما را بستهاند."
مشکلاتت حل میشود. نماز را چه شکلی باید درست کرد؟ یک کلید میخواهیم امشب بدهیم و بحث را تمام کنیم. کلید طلایی برای اصلاح نماز، تا نماز که اصلاح بشود، دیگر همه چیز حل است دیگر. نماز باید اصلاح بشود. نماز را چطور اصلاح کنیم؟ چطور از نماز بهرهبرداری کنیم؟ فرمود: "استعینوا بالصبر والصلوة. و إنها لکبیرة الا علی الخاشعین." از صبر و صلاة، صبر و نماز کمک بگیرید. آنی که کمک میکند به آدم برای اینکه از نماز استفاده بکند، تعلقاتش را در نماز بکند، صبر است.
صبر جایگاه، جایگاه سر است. فرمود: "تمام ایمان مثل بدن انسان میماند، صبر جایگاهش جایگاه سر است." گفتش که: "آقا! این خیلی پسر خوبیها! درسخوان است، خیلی منظم است، اهل تلاش است، فقط یک خورده صبور نیست." آقا! این خیلی بدن خوبی داردها! بازو دارد، دور بازو، پشت بازو، هفتاد بدن دارد. همچین سفت! پا دارد، همچین قرص! معده سالم، کبد سالم. فقط یک مشکل دارد: سر ندارد. آدم بیصبر این طوری است.
بنده بارها عرض کردم: یکی از ملاکهای بزرگ در خواستگاری برای انتخاب همسر، صبر است. ما یک بیست سی تا سؤال طراحی کردهایم. حالا یک وقتی اگر بشود چاپش بکنیم. در مشاوره ازدواج اینها را که مطرح میکنیم، خیلی هم الحمدلله رفقایی که مشاوره گرفتهاند، همه میگویند: "آقا! آن سؤال اگر نبود، ما بدبخت شده بودیم." (ما که کارهای نبودیم.) بیست سی تا سؤال حرفهای برای اینکه بفهمیم طرف چه کاره است. سؤال الکی "امروز از شما قورمهسبزی بیشتر دوست داری یا قیمه؟ چقدر تفاهم داریم؟" مسخرهبازی! میپرسم که: "آخرین باری که دعوا کردی کی، کجا، برای چی؟" طرف مهلت ندارد فکر کند که دروغ بگوید. چند تا سؤال این جوری است. مثلاً: "آخرین باری که رفقایت را بردی بیرون، خرج دادی، کی بود؟" میگوید: "شش ماه پیش." میگویم: "حاج خانم! ایشان دست در جیب نمیکنندها! خیالت راحت باشد. وقتی منتظر نباشی ایشان دیشب ساندویچ خرید...." گفتم این را باید مواظبش باشی. الکی خرج نکن.
سؤالهای اساسی قشنگ میشود تشخیص داد، رسید به شخصیت طرف. یکی از جاهایی که ما خیلی رویش زوم میکنیم برای اینکه طرف را بشناسیم، در صبرش است. چقدر آدم صبوری؟ صبر نداشته باشد، زندگی در هواست. اکثر طلاقها به خاطر چیزهای دیگر نیست، به خاطر صبر است. مشکل ما این است که آمدهاند چیزهای دیگر مسخره پیدا کردهاند. "چی چی یکیشان مشکل دارد که اینها با هم مشکل دارند." بعد آمدهاند دارو و دوا و فیلم و اینها آوردهاند برای اینکه آن چی چی حل بشود، بدتر شده. طرف تازه آن داروه را میخورد، تازه قلیان میکند. تربیت کردند. مدرسهای که در قم داریم، دبیرستانی که در قم زدیم، این شاهکلیدهای ما برای تربیت بچهها صبر است. بچه را باید صبور بار آورد.
صبر خیلی مهم است. صبر اگر نباشد، آدم هیچ بهرهای از دین نمیبرد. "لا دینَ لِمَن لا صبرَ له." کسی که صبر ندارد دین ندارد. هیچ بهره از دین نمیبرد. از نمازش هم بهرهای نمیبرد. نمازش هم نه. زیارت هم برود به دردش نمیخورد. رفته کربلا، برگشته. در مسیر برگشت چهار نفر را زده، سیاه و کبود کرده. اعصاب خراب، فشار، خستگی. اعصابت ضرر دارد.
صبر. صبر یعنی چی؟ یعنی من بین من با یک چیزی که بهش تعلق دارم، دارد فاصله میافتد، تحمل کنم. بین من با یک چیزی که بهش تعلق دارم، فاصله میافتد، تحمل کنم. این میشود صبر. الان خیلی دوست دارم یک بستر گرم و نرمی باشد خوابم ببرد. از اینجا خون آب میشود، خوابش نمیبرد. چراغ روشن، خوابش نمیبرد. صدا میآید، خوابش نمیبرد. بعد بلند میشود یک فصل همه را میزند که اینها بگیرند بخوابند. (اوهها دختر ندینا! بیچاره!) تربیت میکند. خود را در سختترین شرایط تحمل میکند، میسازد. بچه تربیت کرده بود دیگر. کدام یکی از بچههای ما میآید بند بشود در بیابان؟ در آن وضعیت زندگی بکنند و بسازند و صدایشان هم درنیاید. خانواده صبور. با صبر بچهها را با صبر تربیت کردهاند. تحمل میکند آب نیست. تحمل میکند. دیگر حالا آنی که اینها دیگر ناله "اَلعَطَش"شان بلند شده، آن دیگر خیلی کار بیخ پیدا کرده بود. این جوری نبود که اینها صدا بزنند: "قمر بنی هاشم (ع)." دید چهرهها نشان میدهد که اینها خیلی عطش دارند. بیچارهشان میکند. "عمو آب بیار، ما دیگر تحمل نداریم!" نه. عباس (ع) آمد، دید اینها شکمها را زدهاند بالا، کف خیمه مشکها را گذاشتهاند روی زمین خنک بشوند. به هیچ کس هم هیچی نگفتند. یک وقت بابا ناراحت نشود، عمو شرمنده نشود.
صبر بر طاعت، صبر بر مصیبت، صبر بر معصیت. این سه تا صبر. گاهی آدم یک گناهی را دوست دارد، زمینهاش هم فراهم است، تحمل میکند، انجام نمیدهد. چقدر اثر دارد! چقدر! آقا! این روایت عجیب است! فرمود: "یک گناهی که کسی صبر میکند انجام نمیدهد، اثر دو هزار رکعت نماز دارد." انگار دو هزار رکعت ایستاده نماز خوانده. میتواند غیبت کند، نمیکند. صبر میکند، زمینهاش هم آماده است. دق دلم دارد از این بابا. یک کلمه بگویم خرابش کنم؟ نمیگوید. این انگار الان دو هزار رکعت نماز خوانده. اثر صبر این است. این است که باعث میشود آدم با صبر بتواند از نماز استفاده کند.
صبر بر مصیبت. عزیزی را از دست داده، تحمل میکند. چیزی نمیگوید. خودش میریزد. صبر بر طاعت. دارد کار خوبی انجام میدهد. امام حسین (ع) دارد خرج میدهد. کاری میکند، سخت است. کسی کمک نمیکند. نمیآید حرف نمیزند، غر نمیزند، میزند. اثر. ولی یک صبری که اصلاً خوب نیست، سه تا سبک گفتیم که خوب است. صبر بد. آدم این صبر را نباید داشته باشد وگرنه بیچاره میشود. آن هم چه صبری؟
بگذارید برایتان این فراز از دعای کمیل را بخوانم. شب جمعه است. اگر کل دعای کمیل را نمیخوانیم این فرازش را بخوانیم: "یا کریم و أنت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها." خدایا! من ضعیفم. امیرالمؤمنین (ع)، در دعا عرض میکند: "من تحمل بلاهای دنیا را ندارم." بعد میفرماید: "که اینها تازه قلیل و مکث و یسیر البقاء و قلیل المدة و..." یک بلای کوتاه مدت ساده است، زود میگذرد. بعد میفرماید: "من چطور بخواهم عذاب و بلای آخرتی را تحمل بکنم؟" فَکَیْفَ اِحْتِمالی لِبَلاءِ الْآخِرَةِ، بلایی که طولانی مدت. یدوم مقام و... نمیمیرد، کم نمیشود. بلاهای دنیا به مرور عادی میشود، کم میشود، میرود اما آخرت نه.
بعد یک تعبیری امیرالمؤمنین (ع) اینجا به کار میبرد. غوغاست، عجیب است. عرض میکند که: "حالا اگر من را جهنم فرستادی، رفتم در این بلاهای سخت طولانی که کم نمیشود و اینها." (فلا أنصیرتی للعقوباتِ مع أعدائِکَ) "مرا با دشمنانت یک جا فرستادی. و جمعتَ بینی و بین أهل بلائِکَ." (با جهنمیها یک جا قرار دادی.) "و فرّقتَ بینی و بین أحبائِکَ." (مرا از خوبها و دوستانت جدا.) "فَهَبْنی یا الهی، و سیدی و مولای، و ربی، صبرتُ علی عذابک فکیف اصبرُ علی فراقک؟" خدایا! این بلای آخرت که گفتم طولانی و خیلی سخت است و اینها این را هم با همه سختیهایش در جهنم تحمل میکنم، ولی یک چیز دیگر را نمیتوانم صبر کنم. تو آن هم چیست؟ "فَکَیْفَ أصبرُ علی فراقک." فراق را نمیتوانم صبر. از فراق نباید داشت. ما داریم دیگر. خود را میگویم. صبر بر مصیبت که ندارم. کوچکترین بلایی در زندگی میافتد، قلدری میکنم ولی یک بار شد برای دوری از امام زمان (عج) گریه کنم؟ صبر بر فراق او را دارم. اینقدر میسازم با دوری امام زمان (عج)، اینقدر راحت است.
صبر بر معصیت را ندارم ولی صبر بر فراق را دارم. تحمل نمیکنم از گناه کنده بشوم ولی تحمل میکنم از امام زمان (عج) کنده شوم. صبر بر فراق. آخ! شب جمعه است. کجا عوض کردند کربلا بروند امشب؟ (کی صبر بر فراق ندارد؟) چه کسانی شبهای جمعه که میشود میگویند "ما دیگر طاقتمان طاق شده، نمیتوانیم، سخت است عقاب طلا. ما را ببر." گفت "آقا! من نمیتوانم، دسترسی ندارم، چکار کنم؟" فرمود: "هر وقت دلت تنگ شد، نمیتوانستی کربلا بروی، دور بودی، برو روی بلندی وایسا. جهت کربلا را پیدا کن. یک بار سمت راستت را نگاه کن، بگو: "صلی الله علیک یا اباعبدالله." یک بار سمت چپت را نگاه کن، بگو: "صلی الله علیک یا اباعبدالله." یک بار هم طرف کربلا صورت کن، بگو: "صلی الله علیک یا اباعبدالله." حداقل بنویسند این دلش تنگ بود برای زیارت کربلا."
صبر بر فراق را یک وقت نداشته باشیم. تحمل نکنیم دوری را. از یتیم امام حسن (ع) یاد بگیریم. بچه ده ساله دید عمو دیگر دارد میرود در گودی قتلگاه. لحظات آخر. این بچه ایستاده دارد جا میماند از عمو. دست همه را رها کرد. فریاد زد: "واللهِ لا اُفارِقُ عَمّی." به خدا عمویم را رها نمیکنم. من طاقت فراق عمو را ندارم. من صبر بر فراق ندارم. من نمیتوانم از حسین (ع) دور باشم. اینها تربیت شدههای زینب (س)اند. دیدهاید هر چقدر زینب (س) جاهای دیگر صبر میکند، صبر بر فراق ندارد. اینها را از عمه دیدهاند. همه را عمه تربیت کرده. اینها همه محصول زحمات زینب (س)اند. دیده عمه سختیها را تحمل میکند، با بی آبی میسازد، با گرما میسازد ولی تا یک خورده با عمو حسین (ع) میرود بیرون، یک خورده دیر میآید، میرود عمه بیتاب است. میآید "حسین جان! کجا رفتی، چی شد؟" صبر بر فراق ندارد. از اول هم شرط کرده زینب (س).
عبدالله بن جعفر (ع) آمد خواستگاری زینب (س)، "جان قبول! من فقط دو تا شرط دارم. یکی اینکه من نباید تا سه روز جدایی بیفتد بین من و حسین. نبایدم وقتی داداشم جایی سفر میرود من جدا بیفتم. من صبر بر فراق ندارم. عبدالله! هرجا حسین (ع) میرود باید برم." وقتی هم که اباعبدلله (ع) راه افتاد از مکه خارج بشود، این جمله را شاید کمتر شنیده باشید: حضرت زینب (س) به عبدالله (عبدالله بن جعفر)، همسرشان گفتند: "عبدالله! ببین، دو تا کار میشود انجام داد. یا بگذاری من با حسین (ع) بروم یا همین جا جنازهام را خاک کنی. چون اگر حسین (ع) برود، من اینجا میمیرمها. دوست داری زینب اینجا جان بدهد از فراق حسین (ع)؟" گفت: "نه زینب جان! برو."
این بچهها تربیت شده زینب (س). ابی عبدالله (ع) فرمود: "زینب جان! دست این پسر بچه را سفت بگیر." میشناسد اینها را. میداند اینها صبر بر فراق ندارند. یک وقت این نیاید اینجا. یک مشت نامحرم حرام است. به کسی رحم نمیکند.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حَلَّت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیتُ و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
شبهای جمعه میگیرم هواتو، شبهای جمعه میگیرم با تو، اشک صبح میریزم برات. حسین جان! حسین جان! آن حرم را ندیدی بیچاره. حرم را ندیدی بیچاره که دید کربلاتو. بیچاره که دید کربلا. امان از غریبی! صبوری! چجوری بسازم دوری؟ وای! بسازم بابا! تو حرمش را دیدی، دوام نمیآوری. فراق حرم این جوری بیتابی میکنی. اسم کربلا میآید وِل میکنی. طاقت دوری نداری. اگر بهت بگویند امسال برایت کربلا نیست، بیشتر همین جا جان میدهی، میمیری. میگویی "من عمر (زندگی) بیکربلا نمیخواهم. من زندگی بیکربلا نمیخواهم. من فقط زندهام برای اینکه کربلا، شش گوشه ببینم." حالا فکر کنید به برادرزادهاش بگویم قرار است از حسین جدا.
اینجا محکم وایسا بالای تل زینبیه. ایستاده دارد میبیند با عمو دارند چه... لا اله الا الله. آخ! با این روضه امشب اسم ما را مادرش کنار ضریحش بنویسد. در کربلا، شیخ مفید نقل میکند: "فَخَرَجَ الیهم طفلٌ." این بچه نتوانست تحمل کند. اول یک مرتبه از خیمه آمد بیرون با عمه. "حتی وقفَ الی جنب الحسین." زینب (س) بچه را بغل گرفته، به خودش چسبانده. یادگار حسن (ع) امانت است. لا اله الا الله. فرمود: "زینبم! این بچه را سفت نگه دار، مواظبش باش." "علَتْها امتناعٌ شدیداً." زینب (س) کم ؟ بچه را محکم گرفته. "و قال: والله لا اُفارقُ عَمّی." گفت: "نه به خدا! نمیگذارم عمو تنها بشود. من طاقت ندارم."
آمادهاید مقتل بخوانم؟ مقتل عاشوراست. چکار کنم؟ روضه عبدالله بن حسن (ع). الهی هر جوری میخواهی. میخواهی حق شهدا را کنی، خودت میدانی. من کاری ندارم. و اهواه او ابجر بن کعب... ابجر بن کعب شمشیر را بالا آورده بالا سر حسین (ع). بچه خودش را رساند به عمو. رو کرد به حَرمله، فرمود: "حَرمله! میخواهی عموی من را بکشی؟" شمشیر را پایین آورد. "فَتَلَقّاهُ الغُلامُ یدَهُ." بچه دست را سپر کرد. "فَتَلّتْ یدَهُ." دست در هوا پیچید به پوست معلق. دست در هوا دارد تاب میخورد. اول چیزی که گفت بچه، اول کسی که صدا زد، امام حسن (ع) نبود. نه امیرالمؤمنین (ع)، عمویش حسین (ع). اول چیزی که گفت، گفت: "وای مادر!" ابی عبدالله (ع) بچه را بغل کرد، به سینه چسباند. "علی! درباره صبر صحبت کردی، پسرم صبر کن." "و أُحدُسُ فی ذالک الی..." تحمل کن. ببین بابات امام حسن (ع) آمده استقبال. مادرت فاطمه (س) آمده. جدت امیرالمؤمنین (ع) آمده. این یک تکه روضه را بخوانم. امشب زیاد از شب هفتم گفتم، حیف است روضه را نخوانم. یا صاحبالزمان (عج)! جان دارم برای روضه شب پنجم. نفس کم آوردم. خدا بخیر کند شب عاشورا. من آرام میگویم، تو آتش بگیر. هر جا هر بچهای قرار است کشته بشود. کشتن بچهها در کربلا خیلی سخت است. هرچی تیر سه شعبه دارد، بر کنار گذاشته. یکی برای این جان. تا دیدیم بچه بغل عمویش است. دست کرد. تیر سه شعبه در گلوی عبدالله خورده؟. زدم، گرفت حسین (ع)...
در حال بارگذاری نظرات...