زیارت معجزه می کند

جلسه دو : زیارت مؤمن؛ هم‌سنگ زیارت اهل‌بیت

00:53:00
311

در این جلسات، محور اصلی حقیقت زیارت و فلسفه آن است؛ اینکه زیارت اهل بیت نه تنها شرک نیست، بلکه عین بندگی و عشق‌ورزی به خداست، چون اهل بیت مظاهر ناب الهی‌اند و در وجودشان هیچ خودی جز خدا دیده نمی‌شود. بیان می‌شود که چرا خدای متعال ابراز عشق به خود را از مسیر محبت به اولیائش قرار داده و چگونه زیارت، جلوه‌ای از تواضع، بندگی و فنا در پروردگار است. از ماجرای حضرت موسی که با هفتاد هزار فرشته برای زیارت کربلا آمد تا روایات مربوط به ثواب پیاده‌روی اربعین و غسل فرات، همگی نشان‌دهنده جایگاه بی‌مانند کربلا و امام حسین علیه‌السلام در عالم است. آداب زیارت، آثار شگفت‌انگیز آن در تغییر سرنوشت انسان، حتی برای کسانی که از دور سلام می‌دهند، و روایت‌های تکان‌دهنده‌ای از تاریخ و کرامات اهل بیت، به‌ویژه در ماجرای عاشورا و پس از آن، همه دست‌به‌دست هم داده‌اند تا نشان دهند زیارت در حقیقت سفری به سمت خدا و مدرسه‌ای برای بندگی خالص است

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

زیارت مومن
زیر بنای زندگی ما
معنای رابطه
فایده رابطه
سطح مادی و سطح متعالی ارتباط
ارتباط نباید در سطح دنیایی باشد
با چه ‌کسانی ارتباط داشته باشیم؟
تاثیر همنشین خوب در سبکبالی روح
فوائد زیارت مومن
از جنس زیارت اهل بیت علیهم السلام
عظمت زیارت عبدالعظیم علیه السلام
همراهی فرشته در زیارت مومن
خدای متعال به تو سلام می رساند
انگیزه ی دیدار
فقط برای خدا
اثر و آداب زیارت
دقیقا بر عکس آنچه فکر می کنیم
صله رحم یعنی برویم و مشکلی را حل کنیم
چگونه مشکل گشا باشیم؟!
مثل اینکه خداوند متعال را زیارت کردی
درک نورانیت در همه جا
خدا فقط در مسجد؟!
زیارت مومن می روی، نیت کن و حاجت بخواه
در بیمارستان به جای مراجعه کننده بگو "زائر"
اجر زیارت مومن
همراهی هفتاد هزار فرشته
خانه ای در بهشت
غرق رحمت الهی در عیادت مومن
مفهوم خریف بهشتی
اول دلت را وصل کن
میهمانی خدا
شفیع باشیم
با این کار، سرمایه ات را نسوزان
اوقات استجابت دعا
طعم بهشت در ولیمه عروسی
خدا همه جا هست
زیارت علما افضل از …؟!
دقائقی در محضر علما
مثل این است که پیامبر اکرم را زیارت کرده است
کسب نورانیت از محضر علما

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری، و یسر لی امری، و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
زیربنای زندگی ما را یک واژه کلیدی تشکیل می‌دهد؛ واژه‌ای که همان «رابطه» است. آن چیزی که به زندگی معنا می‌دهد، رابطه است. اگر رابطه‌ها نباشد، اصلاً زندگی معنا ندارد. ما با رابطه‌هاست که زنده‌ایم و زندگی می‌کنیم. رابطه‌مان با دوستانمان، رابطه‌مان با پدر و مادرمان، رابطه‌مان با همسرمان، رابطه‌مان با مردم، رابطه‌مان با عالم طبیعت، رابطه‌مان با زمین، رابطه‌مان با آسمان. ما نیاز داریم به همه این‌ها، و چون نیاز داریم، با همه این‌ها رابطه داریم. در اثر رابطه، چیزهایی می‌گیریم و چیزهایی می‌دهیم. این می‌شود معنای رابطه. بدون رابطه اصلاً نمی‌شود زندگی کرد. این رابطه‌هاست که خلأ ما را پر می‌کند، نیاز ما را برطرف می‌کند، و کمبودهایمان را جبران می‌کند.
ما در رابطه‌ها، یک سری چیزهای نداشته را کسب می‌کنیم؛ یک سری چیزهای اضافی را حذف می‌کنیم. رابطه برای این است. در رابطه، گاهی این رابطه سطحش مادی است. آدم با یک کسی ارتباط برقرار می‌کند برای اینکه از او یک موقعیت مالی یا یک موقعیت دنیوی پیدا بکند؛ ارتباط برای اینکه وضعش خوب بشود، ارتباط برای این است که سرگرم بشود. گاهی ارتباط از باب تفریح است؛ یک دردی دارد، این درد آرام بشود. گاهی سطح ارتباط، سطح مادیات است. گاهی نه، سطح ارتباط بیش از مادیات است. آدم با یک کسی ارتباط برقرار می‌کند برای اینکه نیازهای معنوی او تأمین بشود.
سطح این ارتباط به سطح دیگری است. به ما گفتند که اهل بیت دستور دادند: «اگر خواستید با کسی ارتباط برقرار بکنید، ارتباط فقط در سطح مسائل دنیوی نباشد، که حالا نگاه بکنیم چقدر پول از او به من می‌رسد؟ چقدر اعتبار، مثلاً، پیدا می‌کنم؟ شهرت، مثلاً، پیدا می‌کنم؟ نباشد؛ بیش از این‌ها باشد. دنبال این باشید که چیزهای بیشتری بهتان اضافه بشود.» فرمودند: «یَزیدُ فی علمِکُم.» با کسی ارتباط داشته باشید که وقتی حرف می‌زند، یک چیزی یاد بگیرید، یک چیزی اضافه بشود. فی‌الآخره، یک رغبتی پیدا بکند نسبت به معنویات.
آدم‌های دیگر... بله، به ندرت پیش می‌آید آدم یکی را ببیند و در اثر نشستن همراه او، یک چند دقیقه‌ای فارغ بشود از قیمت ارز و سکه و چه می‌دانم روغن و ماشین، و یک چند دقیقه‌ای ما را فارغ کند. ما اتفاقاً وقتی به هم می‌رسیم، معمولاً این‌جور است که همدیگر را به شور می‌آوریم؛ [بحث] قیمت... حالا فقط می‌دانستم که فلان چیز گران شده است، این الان می‌گوید آن یکی چیز هم گران شد. دو تا من می‌گویم، دو تا هم او می‌گوید؛ یک کمی این می‌سوزد، یک کمی آن می‌سوزد. رابطه‌های ما این‌گونه می‌شود. از آن جلسه که پا می‌شویم، سنگین... بله، سنگین هستیم، سبک نیستیم.
استاد ما می‌فرمود: «ما خدمت مرحوم آیت الله کشمیری که مشرف می‌شدیم، آیت الله کشمیری از بزرگان بود، از عرفای بسیار بزرگ، انسان کم‌نظیر... خدمت آیت الله کشمیری که مشرف می‌شدیم، از جلسه که می‌خواستیم بیاییم بیرون، آن‌قدر سبک شده بودیم، آن‌قدر از در این جلسه سبک شده بودیم...» تعبیر بزرگوار این است: «دوست داشتیم از پنجره... پنجره را باز بکنیم، از پنجره خودمان پرت کنیم.» گفتند که: «باور من این بود اگر من پنجره را باز می‌کردم، از پنجره می‌پریدم پایین، پایین نمی‌رفتم، می‌رفتم بالا.» آدم وقتی کنار او می‌نشیند، سبک می‌شود.
با کسی رفت و آمد داشته باشید که وقتی کنارش می‌نشینی، شَکَّت کم بشود، یقینت افزوده شود. ما در رابطه دنبال این هستیم که یک چیزی کم بشود، یک چیزی اضافه بشود. بی‌پولی‌ها برود، پول بیاید؛ حال بد برود، حال خوب بیاید. سرگرم بشویم، نشاط پیدا کنیم، خوشحال بشویم. درست سر جایش، بیش از این‌ها چه؟ با یک کسی رفت و آمد داشته باشیم که وقتی حرف می‌زند، یک چیزی یاد بگیریم؛ شک‌مان، دودلی‌هایمان برطرف بشود، یقین پیدا بکنیم، باورمان زیاد بشود. با آدمی ارتباط داشته باشیم که اسم این را «زیارت» می‌گذارند.
زیارت برادر مؤمن، زیارت مؤمن. ما می‌رویم زیارت، آنجا دیگر نگو «دارم می‌روم خانه فلانی»، بگو «دارم می‌روم زیارت.» ازت پرسیدند «کجا داری می‌روی؟» «کجا دارید می‌روید؟» در خیابان بپرسند، بگوییم «زیارت.» همه چیز می‌فهمند: «حرم دارید.» همین جلسه هم که آمدید، این هم زیارت است. منزل همدیگر که می‌روید، این هم زیارت است. ثواب آن زیارت از ثواب حرم امام رضا کمتر نیست ها!
اگر یک مجلسی رفتید با یک مؤمنی حشر و نشر داشتید که از او مؤمن یک چیزی یاد گرفتید، یک حال خوب معنوی گرفتید، یک حال بد معنوی از دست دادید، شک‌تان برطرف شد، حرص‌تان به دنیا برطرف شد، طمع‌تان به دنیا برطرف شد، چهار تا از بدی‌های اخلاقی را گذاشتید، چهار تا از خوبی‌های اخلاقی را گرفتید، آن خانه مثل حرم اهل بیت می‌ماند، آن زیارت مثل زیارت اهل بیت می‌ماند، از جنس زیارت اهل بیت است. چون قرار است در زیارت اهل بیت هم آدم چهار تا از بدی‌ها را بدهد، خوبی بگیرد؛ قرار است حذف و اضافه صورت بگیرد در زیارت اهل بیت. زیارت فقط زیارت امام رضا نیست.
تازه، بعضی‌ها که می‌روند حرم امام رضا، علما را زیارت نمی‌کنند. عجیب است! یک جمعی رفته بودیم کربلا و نجف. [گفتند:] «من امیرالمؤمنین را ول نمی‌کنم، پاشم بیایم مسجد!» من یاد آن جمله ابلیس افتادم که خدا بهش گفت: «به آدم سجده کن.» [ابلیس] گفت: «من تو را ول نمی‌کنم به یکی دیگر سجده کنم.» خب حالا مگر قرار است که چون یکی بزرگ‌تر است، دیگر آن کوچک‌تر را آدم به او اعتنا نکند؟ به امام هادی گفتند که: «آقا! آمدیم از شهرری آمدیم.» حضرت فرمودند: «حضرت عبدالعظیم آنجا بود، رفته [اید] کربلا؟» یعنی منظور امام هادی این است که برای چه پا شدی، آمدی کربلا؟
امام هادی علیه السلام که خودشان گاهی پول می‌دادند به برخی از اصحابشان، می‌فرمودند: «پاشید بروید کربلا، زیر قبه مرا دعا کنید.» حالا [در مورد] بچه‌شان... ان‌شاءالله جلسات بعد. آقا! شما خودتان امامید، حجتید. حضرت فرمودند: «کربلا فرق می‌کند. من حجتم، ولی کربلا جایی است که دعا مستجاب است، زیر قبه فرق می‌کند.» حالا همین امام هادی که فرمودند: «پیش من هم [دعا مستجاب است، ولی] نه، پاشید بروید کربلا دعا بکنید.» آن دومی که از شهرری آمده، می‌فرمایند که: «همانجا زیارت حضرت عبدالعظیم می‌رفتی، چرا کربلا؟»
می‌خواهم بگویم اگر کربلا آمدی، جور نشود که دیگر قید عبدالعظیم را بزنی؛ داشته باش. گاهی بزرگ‌تر که گیر می‌آید، پایین‌تری‌ها را محل نمی‌گذارد. مرجع تقلید که رسید، حالا امام جماعت مسجدش را لگد بزند؟ چون به مرجع تقلید رسیدیم، مسجد محله‌ام احترام بگذار! این هم جایگاه خودش را دارد، آن هم جایگاه خودش را دارد. این هم [خودش] دریایی است. زیارت! بروید زیارت مؤمن. بروید زیارت. دارد، قشنگ زیارت بکنید مؤمن را.
نه فقط وقت‌هایی که گرفتاری دارید؛ یک وقت‌هایی واقعاً با انگیزه معنوی... بخوانم برایتان روایتی از امام حسین هم هست که از پیغمبر نقل می‌کند. پیامبر اکرم فرمودند: «جبرئیل به من گفت که خدای متعال فرشته‌ای را می‌فرستد به زمین. آن فرشته می‌آید پشت در خانه یک آقایی می‌ایستد. آن آقا راه می‌افتد، می‌رود پشت در یک خانه دیگر. مثلاً شما فکر کنید حسن نامی می‌خواهد برود دیدن حسین نامی. این فرشته را خدا می‌فرستد: «بیا پیش حسن نام.» با او راه می‌افتد، می‌آید پشت در خانه حسین نام. بعد فرشته از این حسن می‌پرسد: «چه کار داشتی در این خانه؟ چه کار داری؟»
عجیب است دیگر! ما دیگر خانه همدیگر می‌خواهیم برویم، ملائکه به ما کار دارند. ملائکه به این‌قدر هم کار دارند، به زندگی‌مان هر کار می‌کنی، ملائکه از ما سوال می‌کنند. آسانسور [سوار] داشتی، می‌آمدید بالا، ملائکه داشتند از شما سوال می‌کردند: «چه کار می‌کنیم؟» این‌جوری است. تاکسی داری سوار می‌شوی، ملائکه می‌پرسند: «برای چه داری تاکسی سوار می‌شوی؟» زندگی ما کار دارد. می‌گوید: «این آقا آمده پشت در خانه یکی دیگر.» «فقال له الملک: ما حاجَتُکَ الی ربِّ الدار؟» (فرشته به او گفت: با صاحب این خانه چه کار داری؟) این هم می‌گوید که: «اخٌ لی مسلمٌ زُرتُهُ فی الله.» (این برادر مسلمان من است، آمدم به خاطر خدا زیارتش کنم.) مَلَک به او می‌گوید که: «ما جاءَ بِکَ الّا ذلک؟» (هیچ انگیزه دیگر نداری غیر از این؟ فقط آمدی برای زیارت؟)
مَلَک به او می‌گوید که: «من فرستاده خدا به توأم. خدا من را فرستاده بیایم به تو بگویم: و هو یُقرِئُکَ السلام. (خدا به تو سلام می‌دهد) و به تو می‌گوید: اوجَبَ لکَ الجنةَ. (بهشت را به تو واجب کرد.)» رفتی دیدن یک مؤمن، زیارت مؤمن فقط این نیست که کربلا بروی، بهشت واجب بشود. فقط این نیست که امام رضا بروی، بهشت واجب می‌شود. یک مؤمن برای خدا [زیارت شود]. [نه برای اینکه] پول قرض بگیری! [نه برای اینکه] درد و دل کنی! مشکل ندارد؟ کم و کسری ندارد؟ شنیدم سرش درد می‌کند؟ شنیدم حالش بد است؟ شنیدم فلان جا به مشکل برخورده؟ خیلی داریم دیگر! فضای مجازی دیگر! ما فکر کردیم که دیگر این‌ها هست، لازم نیست که به هم سر بزنیم. این‌ها آمده، اتفاقاً فاصله‌ها بیشتر شد. از یک جهت همه از هم خبر دارند.
گفتند: «آقای هیئت‌های خانواده قبلاً می‌گرفتیم، همه می‌آمدند ماهی یک بار لااقل. گروه زدند در تلگرام [به اسم] حمایت خانوادگی. هر روز این یک جوک می‌فرستد، آن یک فیلم می‌فرستد، یک گیف می‌فرستد. خیلی بد شد!» اثر آن دیدن را که هیچ‌چی ندارد! زیارت مال این است. پاشو برود، بنشیند، سر بزند. زیارت یعنی چیزی هم ببرد، دست خالی هم نرود.
می‌دانی؟ اصلاً صله رحم دقیقاً برعکس این است که ما فکر می‌کنیم صله رحم چیست. صله رحم یعنی من بیایم خانه شما، شما به من میوه بدهید، ناهار بدهید، شام بدهید. درست است؟ میوه ندهند، شیرینی ندهند، ناهار ندهند، اشکال ندارد؟ خوب نیست دیگر، دلخور می‌شوند. تصور از صله رحم این است که باید برویم، او پذیرایی کند. در حالی که در روایات چیست؟ صله رحم می‌گوید: «صله رحم یعنی بروی چه [چیزی] پذیرایی کنی؟» آن کسی که می‌رود سر بزند، باید برسد به داد آن بابا. ثواب بردی! کمر آن بابا... مثل مجالس ختم، تا سه روز کراهت دارد [اینکه] خانه کسی که عزیزش را از دست داده [است]، چیزی بخورد.
الان خبر می‌دهند: «آقا! پدرت مرد.» این می‌گوید: «من برای باباها گریه کنم یا برای فامیل‌هایی که از شهرستان می‌آیند؟» برای کدام [یکی] بیایند؟ دو هفته، سه هفته... پنج میلیون خرج کفن و دفن شده، پانزده میلیون خرج خوراک این‌ها. این‌هاست دیگر! این‌ها مشکلات است دیگر! دین را چپه داریم عمل می‌کنیم. از تهش بوق را گرفته، بدتر چی می‌گویند؟ سرنا را! صله رحم‌مان برعکس این دید و بازدیدها [شده است]. برای اینکه آدم برود، یک گرهی باز بکند، سر بزند، مشکلی را برطرف بکند. گاهی رفتن‌مان خودش مشکل [ساز است].
تجسس می‌کنیم: «این چرا اینجاست؟ این کی بود الان زنگ زد؟ آن کی بود رفت بیرون؟» این دردسر! اصلاً یک نفر هم که می‌آید خانه‌مان، آمارمان را در می‌آورد، پخش می‌کند. هزار و یک مشکل بیشتر! دید و بازدیدهای ما خودش یک مشکلی ایجاد می‌کند. این‌ها زیارت مؤمن نیست ها! مشکل برطرف می‌کند... دو دقیقه می‌نشیند، یک پولی کمک می‌کند، یک هدیه‌ای می‌برد. شنیدم با بچه‌ات به اختلاف خوردی، بیا بنشینیم با هم صحبت بکنیم. بچه می‌آید، بابا هم می‌آید. با همسرش اختلاف پیدا کرده. تجسس هم نمی‌کند، فضولی هم نمی‌کند، نمی‌خواهد هم سر در بیاورد، هی سوال هم نمی‌کند، سوال‌پیچ هم نمی‌کند. دیشب زنگ زدم جواب ندادی! دیشب تا ساعت دو آنلاین بودی، سین می‌کنی جواب نمی‌دهی! آن روز آمده بود اینجا، چه گفت؟ فردا فلان جا می‌خواهیم برویم چه خبر است؟ چه [هدیه‌ای] فلانی از مکه آورده بود؟ چه [هدیه‌ای] برایت آورد؟ عروسی فلانی چه بردی؟ آقا! چه کار داری آخر؟ فارسی خیلی سلیس و شفاف: «به تو چه؟» اکثر این‌ها این است: اذیت و آزار است. این‌ها زیارت مؤمن نیست؛ گره باز بکند.
این اگر بود زیارت مؤمن، اگر بود، فرمود: «بهشت به او جای دیگر دارد که حضرت فرمود که خدا به او می‌گوید: من تو را از غضب خودم رها کردم.» باز هم جای دیگر دارد که می‌فرماید که فرشته به او می‌گوید: «اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: اَیُّمَا مُسْلِمٍ زارَ مُسْلِمًا...» مؤمن هم نمی‌گوید، می‌گوید: «مسلمان.» هر مسلمانی که زیارت مسلمان برود، «لیس إیاه یزور»، فقط به خاطر خدا برود زیارت [و] زیارت مسلمان نرفته، زیارت منِ خدا آمده. «انما إیاهُ یزور». (زیارت مسلمان، زیارت امام حسین، زیارت خداست.) «مَن نظرَ الحسینَ فکأنَّما زارَ اللهَ فوقَ عرشِهِ.» فقط مال آنجا نیست. همین نورانیت پیاده‌روی اربعین اینجا هم هست.
روایت است ها! روایت عجیب و غریب می‌خوانم برایتان. چند تایی [روایت] شده. یکی می‌گفتش که: «ما ملت عجیبی هستیم. ۹۰ کیلومتر از نجف تا کربلا پیاده می‌رویم، ولی پل عابر پیاده را [استفاده نمی‌کنیم].» البته بعضی‌ها برای تمسخر این‌ها را می‌سازند، عمدتاً برای تمسخر است، ولی تویش بالاخره یک نکته‌ای هست. حالا او اثر خباثتش است که این حرف را می‌زند، اثر تمسخر این حرف را می‌زند، ولی یک نکته‌ای تویش هست. خدا آنجاست، قصد قربت آنجاست، نورانیت آنجاست.
سال به سال به همسایه پایینی‌مان سر نزدیم، بعد می‌رویم در موکب مثلاً پیاده‌روی اربعین، آنجا پای فلان زائر را می‌مالیم. البته خوب است، قطعاً خوب است، ان‌شاءالله نورانیت آن کارش در موکب باعث می‌شود که آن نورانیت باعث شود اینجا هم بتواند این کار را انجام بدهد. فراموش می‌کنیم همین زیارت‌های خودمان دیگر. می‌رویم کربلا.
یک سال ما از این پیاده‌روی برگشتیم، فرودگاه امام خمینی پیاده شدیم. بعد من باید می‌آمدم مشهد. ماشینم نبرده بودم تهران. دوستان گفتم که: «آقا! من را ببرید اول جاده پیاده کنید.» ساعت دو شب بیمار شده بودم. دو سه سال پیش بود، سه سال پیش بود. به بیماری بسیار سختی پیدا کرده بودم. نصف شب ما را وسط جاده، زمستان هم بود، از پیاده‌روی برگشته بودیم، اول جاده ما را گذاشتند و [سوار] این ماشینی [شدیم] که می‌رفتند. خوش‌خیال هم بودیم. با خودمان گفتیم که: «به این‌ها می‌گویی مثلاً آقا ما زائریم، اینجا مثلاً مثل آن [جاست]. برادران! سوار شو برویم، زائریم.» قیمت معمولی‌اش اگر هشتاد تومان بود، مثلاً این گفت که: «۱۲۰ تومان ازت می‌گیرم. سوار شو.» سوار شدیم. آمد برود، گفت: «حاج آقا! پیاده شو. این‌ها می‌خواهند سوار شوند. ۱۴۰ تومان.»
سرما پیاده کرد. خدا بهش [برکت]! زائر اربعین بود. از مسیر برمی‌گشت. سه تا دیگر هم سوار کرد که هر سه تایمان هم زائر اربعین بودیم. آن هم سوبله گرفت. خدا بهش برکت! مرز مهران تازه شروع می‌شود. از این‌ور مرز مهران، «به چاپ، به چاپ.» تو داشته باش امام حسین از آن‌ور شروع می‌شود. زندگی ماست دیگر!
خدا... بحث وقتی با دوستان داشتیم... گفتم: «ما خدامان فقط در مسجد است. بیا مسجد، که می‌آییم بیرون، خدا تمام می‌شود. در مسجد به هم احترام می‌گذاریم، محبت می‌کنیم: «سلّمکم الله»، «حفظکم الله.» از در می‌آییم پایین، سوار ماشین [می‌شویم]. مسجدی‌ها سر پیچ جلو هم لایی می‌کشند و حرم... اینجا فحش و فضاحت نصیب هم می‌کند. بعد می‌رویم حرم امام رضا. از اینجاست، از جلوی در شروع می‌شود. از اینجا وارد جایی شدیم که دیگر خدا و پیغمبر هستند؛ تا اینجا نبودند. خدا! دم در پمپ بنزین گفتم: «در پمپ بنزین ما خدا معمولاً نیست. این جلو او می‌پیچد، این حق آن را می‌گیرد، این به آن فحش می‌دهد.» رفته بودیم گاز بزنیم در این جاده طرق. این داشت گاز می‌زد. ما پیاده شدیم. رفتیم کارت کشید. کارپرداز کرد که: «آقا! چرا زیاد کشیدی؟ من پول خُرد ندارم.» گفتم: «می‌خواستم مردم معطل نشوند، زودتر کشیدم.» «به درک! غصه بقیه را می‌خوری؟» مبلغ گاز چقدر می‌شود؟ بعد می‌روند می‌کشند. گفتم: «خب مردم معطل. تفاوتم این است که فحش کسی نمی‌خورد، فحشش را من می‌خورم اگر معطل بشود کسی.» گفت: «نه، این را راست می‌گوید، قبول دارم.» اینجا انگار دیگر خدا نیست، اینجا دیگر اهل بیت نیست.
به ما گفتند: «آقا! در همین رابطه که با رفیقت داری، همانجا هم خدا و اهل بیت هستند. زیارت مؤمن می‌روی، زیارت خدا [است].» مؤمن زیارت مؤمن که می‌رود، «قال ربُّ جلَّ جلالُه: أیُّها الزائر!» «زائر» فقط به آن کسی که در مسیر پیاده‌روی اربعین است نمی‌گویند ها! اینکه رفته برادر مؤمن سر بزند... بیمارستان‌های ما تابلو بزنند: «زائرین محترم!» خیلی قشنگ می‌شود دیگر! امام زائر آمده به یک مؤمنی سر بزند، آمده به این مسلمانی سر بزند؛ مگر مراجعه‌کننده، «زائر» نیست؟! این باب بشود بین ما، فرهنگ بشود، خیلی فرق می‌کند آن وقت.
بیمارستان فلانی را بهش سر بزنیم، بگویند: «داریم می‌رویم زیارت فلانی.» بعد این وقتی باب بشود، روایت دارد می‌گوید: «زیارت مؤمن می‌روی، نیت داشته باش، حاجت داشته باش، حاجت را بخواه. حاجت هم نخواهی، ساکت باشی، من خودم بهت یک چیزی می‌دهم. «إن سَکتَّ ابتدأتُهُم.» اگر درخواست کنی، مضاعف می‌دهم. ساکت هم باشی، زیارت آمده‌ای.» حرم امام رضا زیارت مؤمن است؛ چه فرقی می‌کند؟ حالا امام رضا صد است، این آقا بیست. آن ۱۰۰ وات، این ۲ آمپر.
بله، زیارت برادر مؤمن که می‌رود، خدای متعال به او می‌فرماید که: «ایها الزائر! ای طبتَ و طابَتْ لکَ الجنةُ.» (پاک شدی، بهشتم برای تو آماده شد.) زیارت رفتی. زائری. ایام نوروز که می‌روی به هم سر می‌زنیم، فرق می‌کند دیگر. الان مثلاً شما سفر زیارتی که می‌روی، خیلی فرق می‌کند. آدم هر حرفی را نمی‌زند. هر زائری [که باشی] دیگر. اینجا و در مهمانی، باب بشود: «ما آمدیم زیارت.» هر حرفی نباید زد، غیبت نباید بکنیم. اینجا الان حرم امام رضاست. ببینید، زیارت یک فرهنگ دیگری با خودش دارد.
فرمود: «هر که زیارت برادر مؤمنش برود به خاطر خدا، فقط به خاطر خدا نه غیر خدا، و در طلب ثواب خدا باشد، خدا برای او «وکل الله بسبعین الف ملک. (هفتاد هزار فرشته می‌فرستد:) مِن حینَ یخرجُ مِن منزلِه حتی یعودَ إلیه.» کسی که می‌رود به یک مؤمن سر بزند، برگردد... زیارت مؤمن می‌رود. از جلوی در خانه‌اش که راه می‌افتد برود، هفتاد هزار مَلَک همراهی‌اش می‌کنند تا برگردد. وقتی هم برمی‌گردد، ملائکه به او می‌گویند: «طِبتَ و طابَت لکَ الجنَّةُ.» «طَبَیْتَ مِنَ الجَنَّةِ.» خدا یک خانه در بهشت بهت داد. الان در این مشهد یک آپارتمان که هیچ، یک واحد که هیچ، یک در شکسته خانه را به آدم نمی‌دهند. آقا! رفتن به فلانی سر زدم، آمدم، یک قفل در، یک کلید به ما بدهید. خدا می‌گوید: «رفتی به فلانی سر زدی، زیارت مؤمن رفتی، به خاطر من رفتی، یک خانه، یک منزل در بهشت زیارت رفتی، زیارت من [بود].»
«اَیُّمَا مؤمنٍ زارَ مؤمنًا کانَ زائِراً لله.» هر که زیارت مؤمن برود، زیارت خدا رفته. خیلی عجیب است! زائر خداست آدم! مؤمنان! هر مؤمنی که عیادت مؤمن [کند]، در رحمت فرو می‌رود، در رحمت وقتی بنشیند کنار مؤمن. البته گفتند: «در عیادت خیلی طولانی‌اش نکن. مختصر و مفید. اذیت نکن مریض را. یک سلام بده، احوالپرسی، یک دلداری. خاطره‌ای [کوتاه بگو]. مختصری که می‌نشیند کنار آن مؤمنی که آمده عیادتش، غمرته الرحمة؛ رحمت این را در بر می‌گیرد.»
وقتی برمی‌گردد، خدا هفتاد هزار فرشته را با او می‌فرستد. «یستغفرون له»؛ برایش استغفار می‌کنند، برایش طلب رحمت می‌کنند و به او می‌گویند: «خدا تو را بهشتی کرد و به تو یک «خَریف» در بهشت داد.» «خَریف» یعنی چه؟ حضرت فرمودند: «یک گوشه‌ای از بهشت است. خَریفی که «یَسیرُ الرّاکبُ فیها أربعینَ عامٍ»؛ که یک کسی که سوار مرکب است، در آن گوشه‌ای از بهشت اگر چهل سال راه برود، تمام نمی‌شود.» چهل سال بهشتی! توضیحات دارد. رفته به یک مؤمن سر زده، عیادت کرده، آمده، یک «خَریف» بهش داده‌اند. «خَریف» چقدر بود؟ چهل سال مرکب برود در بهشت، تمام نمی‌شود.
زیارت رفته. زیارت که فقط گنبد داشته باشد. قبرستان بقیع بودیم، دیدیم بعضی از ایرانیان عزیز نگاه می‌کنند، عکس می‌اندازند، می‌روند. گنبد ندارد، ضریح ندارد، دیگر زیارتگاه نیست؟! بابا! چهار تا امام هستند اینجا. فقط امام مجتبی بس است. مقام امام حسن از مقام امام حسین هم بالاتر است. امام حسن‌اش بس است که از کربلا بالاتر باشد. اینجا امام سجاد، امام باقر، چهار امام کنار هم‌اند. آن‌ور پیغمبر اکرم، فاطمه زهرا، شش تا معصوم در این زمینه زیارت نکردیم. قبول است بنده خدا! زیارت برادر مؤمنت می‌روی، زیارت امام رضا برایت می‌نویسند. دستم به ضریح نرسید! مگر به ضریح است؟ مگر به این تکه آهن است؟ مگر به آن تکه گنبد است؟ دلت به ضریح رسید، دستم نرسید؟ با هم صحبت می‌کنیم که خب، اگر دل برسد دیگر، پس چرا پاشویم برویم؟ همانجا هم دل می‌رسد. نه! دلی که آنجا برسد، اینجا. آنجا بهتر آنتن می‌دهد. دکل مخابرات باید بروی نزدیک. آنتن قوی‌تر باشد، بهتر آنتن [می‌دهد]. آنجا دل زودتر می‌شکند، دل زودتر وصل می‌شود. اینجا خیلی کار می‌برد. بعد تازه وصل می‌شود، یک کمی وصل می‌شود. آنجا خیلی وصل می‌شود. زیارت مؤمن، زیارت خداست.
فرمود: «کسی زیارت برادرش برود در خانه او، خدای متعال بهش می‌فرماید: انتَ وَفیُّ تو مِنّی و زائری عَلی قِراکَ. (تو زائر منی، پذیرایی تو به عهده من است.)» زائر حسینی. بعد حالا این‌ها که محبت امام حسین دارند، این کار را می‌کنند. خدا چه کار می‌کند؟ عجیب و غریب! «تو زائر منی، مهمان منی.» حالش را پرسیدم به خاطر من. مگر نبود؟ توضیحات... من [این] آمد. فرمود: «انَّ المومنَ لَیخرُجُ الی أخیهِ یَزورُهُ...»
امام باقر فرمود: «یک مؤمنی از خانه خارج می‌شود، برود زیارت برادرش. خدا مَلَکی را می‌فرستد: «فیضَعُ جناحًا فی الأرضِ.» این بالَش را پهن می‌کند این فرشته. «و جناحًا فی السماءِ.» یک بالَش را روی زمین پهن می‌کند، یک بالَش را در آسمان. سایه می‌اندازد روی سر آن کسی که دارد می‌رود زیارت مؤمن. زیارت مؤمن. زیارت مؤمن است. زیارت اهل بیت چه؟ زیارت مؤمن دارد می‌رود، مسجدی است، یک آدم خوب است. این فرشته آمده، بال را باز کرده، سایه انداخته روی سرش. «فَلمّا دَخَلَ الی منزلِه»، وقتی داخل در منزل شد، خدای تبارک و تعالی به او خطاب می‌کند: «اَیُّها العَبدُ المُعَظَّمُ حَقّی... والمتبعُ لِآثارِ نبیّی. (ای بنده که حق من را... دنبال آثار پیغمبر بودی،) عَلَیَّ إکرامُکَ. (من وظیفه تو را بزرگت کنم،) و سَأُغْنیکَ.»
زیارت مؤمن رفته. خدا بهش... خدا به او می‌گوید: «از من بخواه، بهت بدهم. درخواست دعا کن، اجابت کنم. [اِنْ سَکَتَّ] اَبْتَدِئُکَ. ساکت هم باشی، خودم بهت می‌دهم.» وقتی که برمی‌گردد، مَلَک دنبال او می‌آید با بالش روی سر او سایه می‌اندازد تا اینکه به منزلش برگردد. به منزلش که برمی‌گردد، خدای متعال می‌فرماید که: «حقٌّ علیَّ إکرامُکَ. (وظیفه [من] است که تو را پذیرایی کنم.) بهشتم را بهت واجب کردم و شفّعتُکَ فی عبادی. (تو را هم شفیع کردم هر که را خواستی ببخشی، سفارش کنی، او را هم ببخشم.)» خیلی عجیب! شَفّعتَکَ فی عبادی! شفیعت کرد. فرمود: «لِزیارةِ [المؤمن]...» دو سه تا روایت دیگر بخوانم، عرض من تمام.
زیارت مؤمن در راه خدا، «خیرٌ مِن إعتاقِ عشرِ رِقابٍ مؤمناتٍ»؛ از آزاد کردن ده برده بهتر است. مؤمنان بروند زیارت یک مؤمنی. چقدر این روایت‌ها زیباست! چقدر غریب است بین ما! سه تا مؤمن نیت کنیم: «آقا! نسوزانیم الکی این سرمایه‌ها را.» وضو مصرف می‌کنی، حیف است خب. سر می‌زنیم. شب جمعه است. می‌رویم خانه فلانی. آن فلانی دعوت کرده، این دارد شام می‌دهد. باغش دعوت کردیم. کوچکی [هم به آن] می‌زنیم؟ زیارت مؤمن می‌رویم، یک آبی هم به تن می‌زنیم.
سه نفر بروند زیارت یک مؤمنی. کنار او بنشینند. «یأْمَنونَ بوائِقَهُ»؛ (با هم اهل جر و بحث و این‌ها هم نباشند.) «وَ لا یَخافُونَ غَوائِلَهُ»؛ (با هم درگیر هم نشوند، کَل‌کَل نکنند.) «یَرجونَ ما عِندَهُ»؛ (با همدیگر خوب باشند.) اگر خدا را بخواهند، خدا اجابت می‌کند. درخواست بکنند، عطا می‌کند. اگر بیشتر بخواهند، بیشتر می‌دهد. اگر ساکت باشند، خدا به این‌ها می‌دهد. یکی از جاهایی که دعا مستجاب است، در زیارت مؤمن است. فرهنگ نیست دیگر! مثلاً یکی از جاهایی که دعا مستجاب است، وقتی که دارند عقد را می‌خوانند. چند نفر به این عمل می‌کنند؟ روایت داریم وقتی عقد دارد جاری می‌شود برای دختر و پسر، وقت استجابت دعاست. مثل وقتی می‌ماند که در کعبه باز شده است، وقت استجابت دعاست. چند جا [دیگر هست]. وقتی به پدرت [با] محبت نگاه کنی، آنجا دعا مستجاب است. از این وقت‌ها استفاده کنیم.
مجلس عروسی. حالا در مورد عروسی عجیب و غریبی داریم. امام صادق [گفتند]: «آقا! چرا غذاهای عروسی طعمش فرق می‌کند؟ همین غذا را وقتی دیگر می‌خوریم، نمی‌چسبد.» حضرت فرمودند: «خدا یک سری فرشته دارد، مسئول‌اند از باغ‌های بهشتی شراب و طعام بهشتی بردارند، بیاورند بریزند در غذای عروسی. غذای عروسی است، غذای امام حسین چیست؟ این‌ها که مسئول‌اند، این‌ها برای اینکه دارند از گناه فرار می‌کنند، خدا این‌جور پذیرایی می‌کند که این‌ها به خاطر من دارند ازدواج می‌کنند که آلوده نشوند. برای غذاشان تمام شراب بهشتی! کدام غذایی که مال امام حسین است؟ چیست آن؟» خدا می‌داند.
حرفی که من و شما داریم با هم می‌زنیم، حمید! دیدار من و شما... امام زمان فقط جمکران؟ آنجا باید برویم حاجت بخواهیم؟ نگاهی که داری به برادر مؤمنت می‌کنی، با محبت نگاه کن به خاطر خدا نگاه کن. حاجت داری، بخواه. پشت پنجره فولاد آن‌ها را بزن! ما پنجره فولاد سر جای خودش [است]، مسجد جمکران خودش. همه این‌ها را باید رفت. ولی اشتباه این است و فکر می‌کنیم امام زمان فقط آنجاست، آنجا فقط می‌شنود، اینجا دیگر وصل نمی‌شود.
در مورد زیارت علما هم یکی دو تا روایت بخوانم، عرضم تمام. حالا این زیارت مؤمن بود، زیارت علما با درجه‌اش بالاتر است. می‌فرماید امیرالمؤمنین فرمود: «جلوسُ ساعَةٍ عندَ العلماءِ أحَبُّ إلی اللهِ مِن عبادَةِ ألفِ سَنَةٍ.» این از عبادت هزار سال بهتر است. «و النظرُ الی العالمِ»؛ (نگاه به عالم...) خدا این را از اعتکاف یک سال در بیت الله الحرام بیشتر دوست [دارد]. «زیارةُ العلماءِ أحَبُّ إلی اللهِ تعالی مِن سبعینَ طَوافاً و مِن سبعینَ حجةٍ و عمرةٍ.» زیارت علما از هفتاد عمره ثوابش بیشتر است. «و أفضَلُ مِن سبعینَ طَوافٍ حولَ البیتِ.» از هفتاد طواف دور خانه خدا بالاتر است. «و رَفَعَ اللهُ لهُ سبعینَ دَرَجةٍ.» کسی زیارت علما برود، خدا هفتاد درجه به او می‌دهد. به هر حرفی که آنجا زده می‌شود، خدا یک حج مقبول می‌دهد. رحمت را نازل می‌کند. ملائکه هم بهشت برای [او] شهادت می‌دهند که بهشت بهش واجب شد. این اثر زیارت عالم است. محاسبه بکنید زیارت امام چیست؟ زیارت اهل بیت چیست؟ زیارت عالم پیغمبر فرمود: «مَن زارَ عالماً فکأنَّما زارَنی.» کسی زیارت کند یک عالمی را، انگار زیارت کرد منِ پیغمبر را. زیارت عالم این است.
استاد ما می‌فرمود: «مرحوم آیت الله بهاءالدینی که خب، انسان فوق العاده‌ای بود؛ اهل باطن بود، اهل حقیقت بود، اهل ملکوت.» فرمود که: «ایشان جبهه که می‌رفتند، اصفهان مسیر ترددشان بود، مخصوصاً وقتی برمی‌گشتند، جوری برمی‌گشتند که شب اصفهان باشند.» این استاد ما، پدرشان، علمای مشهور اصفهان [هستند]، اسم بیاورم، همه می‌شناسید. در مسیر برگشت، آیت الله بهاءالدینی سعی می‌کردند شب اصفهان باشند که بیایند منزل ابوی ما، استراحت می‌کردند. صبح راه می‌افتادند، می‌رفتند به سمت. ایشان فرمودند: «یک شبی، [ایشان] آمد. مرحوم آیت الله بهاءالدینی آمد. حالا خود این آقا هم از انسان‌های فوق العاده و انسان‌های وارسته است.»
بهاءالدینی مختصر [چیزی] خوردند و «جا را بیندازید تا بخوابم.» یک ساعت و نیم، دو ساعتی خوابیدند و پا شدند. گفتند که: «ساعت چند است؟» گفتم: «من آنجا اطرافشان بودم.» گفتم: «آقا! ساعت خواب بس است.» پا شدند، مشغول عبادت. مقداری عبادت کردند و نشستند با من صحبت کردند. یک مقداری که صحبت کردند، در فضاهای معنوی و عرفانی، من یاد ماجرای زکریا بن آدم افتادم. زکریا بن آدم شاگرد امام رضا بود. ایشان هم شخصیت برجسته‌ای است. می‌خواست از قم برود. ساکن قم بود. می‌خواست از قم برود. به امام رضا گفت: «آقا! من بعضی قمی‌ها من را اذیت می‌کنند. می‌خواهم بروم.» «از تو [قم]؟» به او فرمودند که: «مثل تو برای مردم قم، مثل پدرم موسی بن جعفر برای مردم بغداد است. همانطور که مردم بغداد عذاب ازشان رفع می‌شود به برکت پدرم موسی بن جعفر، از مردم قم هم عذاب رفع می‌شود به برکت شما.»
امام رضا به او [به] زکریا بن آدم می‌گوید: «من یک شبی خدمت امام رضا بودم. تا اذان صبح حضرت با من صحبت از حقایق گفتند. یک جوری که نفهمیدم ساعت گذشته.» من هم خدمت مرحوم آیت الله بهاءالدینی ساعت را نفهمیدم. آن‌قدر این مطالب ایشان جذاب بود و من احساس می‌کردم دارم پاک می‌شوم با حرف‌های ایشان. آنجا من به این رسیدم، خدمت مرحوم آیت الله بهاءالدینی که دقایقی در محضر عالم بودن، بالاتر است از چله‌ها در بیابان‌ها [گرفتن]. نورانیتی که دارد، صفحه‌هایی که دارد، رحمت... آیت الله العظمی بهجت شاید بعضی از شما دیدید. مشهد می‌آمدند، مشرف می‌شد. آدم واقعاً ایشان وقتی می‌دید، فارغ می‌شد از زندگی، فارغ می‌شد از خودش. زندگی آدم عوض می‌شد. از خودش در می‌آمد. بوی بهشت. فراموش می‌کرد آدم مشکلات زندگی و گرفتاری و غفلت‌ها.
و عالم این است. امروز روز اول ماه صفر بود. خب، این امام سجاد عالم... همه علما هزار سال [کار کنند] بدون [رسیدن] به گرد پای او نمی‌رسند. حالا این عالمی که می‌گویند: «آقا! زیارتش این‌جوری است، احترامش، حرمت نگه داشتن برای امام سجاد احترام گذاشتن.» فرمود: «این مسیر کوفه تا شام را من را سوار بر شتری کردند که این شتر لنگ بود. تمام این راه کوفه تا شام را این شتر لنگ زد.» با شتر لنگ آدم پایش بلنگد، یک مسیری را بخواهد برود، چقدر اذیت می‌شود؟ حالا یک شتر لنگ. این شتر لنگ وقتی می‌لنگد، بدن در هر حرکت یک تکان مضاعف می‌خورد. بعد فرمود: «از کمر تا گردن در غل و زنجیر کردند، دست‌ها را بستند. لا اله الا الله.» این عالم. شأن عالم نگه داشتن!
شب جمعه دوست داریم برویم کربلا، ولی چه کنیم که امروز رأس مبارک اباعبدالله روی نیزه بود و وارد شام کردند. باید برویم شام. چه خبر بود امروز این شهر شام؟ روز اول صفر چه کشیده [اند] که وقتی پرسیدند: «آقا! کجا سخت [بود]؟» حالا کربلا دیده، کوفه دیده، چه آتشی به دل امام سجاد کرد.
«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک. علیک منی سلام الله أبداً ما بقیتُ و بقی اللیلُ و النهارُ و لا جعله الله آخرَ العهدِ منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد، و علی...» تعبیر مقتل این است: «حتی دَخَلَ الرأسُ الحسینِ بَینَهُنَّ علی الرُؤوسِ.» در حال این زن و بچه وارد شام شدند که سر مبارک ابی عبدالله به روی نیزه بود. شما را به خدا! این شب جمعه، حق این مقتل را ادا کنید. خیلی سنگین است این روضه. وقتی یکی از این زن‌ها گریه می‌کرد، وقتی چشمش به این سر روی نیزه می‌افتاد، گریه می‌کرد. «ضارِبٌ بِصوتٍ»؛ نگهبان با تازیانه او را می‌زد. هر کس گریه [می‌کرد]، تازیانه می‌خورد. «و وقفَ أهلُ الذِمَّةِ لَهُ.» [و] یهودی‌ها و مسیحی‌ها شدند در بازار شام.
یا صاحب الزمان! یا امام رضا! در صورت این زن و بچه یزید بردند این‌ها را پشت کاخ یزید. «الحسین علیه السلام فنُصِبَ علی [الباب]»؛ دستور داد سر حسین را بر روی در آویزان کردند. همه این زن و بچه دور این [سر]؛ «الحَرَسُ»؛ نگهبان مراقب. نگهبان گفت: «هر وقت دیدید یکی از این زن‌ها دارد گریه می‌کند، [با تازیانه] به صورتش بزنید.» «فَظلَّ رأسُ الحسینِ علیه السلام مِن النَّهارِ.» این‌ها جمع شدند دور رأس اباعبدالله. سر حسین نه ساعت از روز بالای در بود. این‌ها دورش بودند.
اینجا در مورد زینب مقتل گفته: «رأس‌ها... آماده‌اید یا نه؟» زینب سر بلند کرد. «فرَأتْ رأسَ الحسینِ.» نگاهش به سر حسین افتاد. «فَبَکَتْ و قالَتْ: یا...» اشک زینب جاری شد. صدا زد: «یا حبیبَکَ الحسینَ.» این سر عزیز تو حسین است، «مصلوبٌ» [و] آویزان کردند. و بَکَتْ. ناله زینب. گریه کرد. یا صاحب الزمان! حرم... یکی از این نگهبان‌ها دست [بلند کرد]؛ آن‌چنان سیلی به صورت [زینب] زد. صورت زینب کبود شد. همانجا دست نامرد فلج شد، از کار افتاد. یا صاحب [الزمان]! لا اله الا الله! شب جمعه است. مادرش... یک جمله هم بگویم. عزیزان‌مان فیض ببرند. این علی اینجا ایستاده، دستش بسته، چشمش... دست بلند کردن به روی ناموس خدا. یعنی دیگر مدینه [هم این‌طور نبود]. دستش بسته بود، جلوی چشمش دست بلند کردن به روی خدا. یا زهرا!

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00