زیارت معجزه می کند

جلسه چهار : زیارت قبر شهدا؛ معادل حج با رسول خدا

00:53:58
206

در این جلسات، محور اصلی حقیقت زیارت و فلسفه آن است؛ اینکه زیارت اهل بیت نه تنها شرک نیست، بلکه عین بندگی و عشق‌ورزی به خداست، چون اهل بیت مظاهر ناب الهی‌اند و در وجودشان هیچ خودی جز خدا دیده نمی‌شود. بیان می‌شود که چرا خدای متعال ابراز عشق به خود را از مسیر محبت به اولیائش قرار داده و چگونه زیارت، جلوه‌ای از تواضع، بندگی و فنا در پروردگار است. از ماجرای حضرت موسی که با هفتاد هزار فرشته برای زیارت کربلا آمد تا روایات مربوط به ثواب پیاده‌روی اربعین و غسل فرات، همگی نشان‌دهنده جایگاه بی‌مانند کربلا و امام حسین علیه‌السلام در عالم است. آداب زیارت، آثار شگفت‌انگیز آن در تغییر سرنوشت انسان، حتی برای کسانی که از دور سلام می‌دهند، و روایت‌های تکان‌دهنده‌ای از تاریخ و کرامات اهل بیت، به‌ویژه در ماجرای عاشورا و پس از آن، همه دست‌به‌دست هم داده‌اند تا نشان دهند زیارت در حقیقت سفری به سمت خدا و مدرسه‌ای برای بندگی خالص است

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

زیارت شهدا
منفعت زیارت اهل قبور
خیر و مغفرت در زیارت اموات
چگونه خیرات و هدایا تبدیل به عذاب می شوند؟
یک دعا برای اموات چه آثاری دارد؟
اثر عظیم برخی اعمال کوچک دنیوی در برزخ
اهمیت توجه به چگونگی خیرات کردن
برکات حضور مومنان در قبرستان
زیارت مزار شهدا مساوی است با حج مقبول در معیت پیامبر
توجه به شهدای ویژه
آثار متفاوت در زیارت امامزادگان
جواب سلام بر شهدا در دنیا و آخرت
آثار مزار علما و بزرگان
عظمت شهید علمدار
شهدا کارگزاران خداوند هستند
اهمیت رعایت آداب در قرائت قرآن
هر حاجت، شان و مرتبه متفاوت دارد
از کارشناس برنامه شماره ی مجری را نمی خواهند
توسل به حضرت معصومه در حاجات اُخروی
میکده حمام نیست، سرزده وارد نشو
حضرت عباس، باب رحمت واسعه
از امام حسین علیه السلام کمتر از توحید نخواهید
از هر کدام از اهل بیت حاجتی خاص بخواهید
شهدا در وادی معرفت، خدمت، …
با چه مانوس هستی؟
برتری مقام شهادت یا مقام تواضع
اثر ملکات دنیوی شهدا در ملکوت اُخروی
وادی شهدا را دریاب
برکت مقام ادریس در پرواز روح
عارفان به نگاه حضرت عباس محتاج اند
باطن سالم زود اثر می گیرد
پیرمردی که حُرّ امام سجاد علیه السلام شد
گریه انس و جن بر مصیبت امام حسین علیه السلام

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی الطیبین الطاهرین. و لعنت الله علی القوم الظالمین، من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
درباره درجات زیارت به حساب کسی که زیارت می‌شود صحبت‌هایی داشتیم. در مورد زیارت مؤمنین؛ یعنی وقتی که به زیارت مؤمنین برویم، آن زیارت‌شونده مؤمن باشد، مباحثی طرح شد و برخی از آثار عرضه شد. در مرتبه‌ی دیگر، که مرتبه‌ی بعدش به حساب می‌آمد، اموات مؤمنینی که از دنیا رفته‌اند. این هم نکاتی گفته شد. به هر حال، زیارت کسانی که از دنیا رفتند از دو حالت خارج نیست: یا آن‌ها از ما بالاترند، یا ما از آن‌ها بالاتر. اگر آن‌ها از ما بالاترند، خیر و منفعت و برکت از آن‌ها به ما می‌رسد. اگر ما از آن‌ها بالاتر باشیم، رحمت و مغفرت از طرف ما به آن‌ها می‌رسد. هیچ زیارت بی‌خاصیتی نیست.
زیارت اهل قبور، اگر هم صلاحیت نداشته باشد، این زیارت ما برایش تبدیل به عذاب و آتش و فشار می‌شود. یعنی اگر دشمن اهل بیت است، همان حمدی که برایش خوانده می‌شود، فاتحه‌ای که خوانده می‌شود، هدیه‌ای که داده می‌شود – چون باید از جنس خودش باشد، از جنس کسی باشد که صلاحیت دارد – مثل بیماری که غذا برایش خوشایند نیست. شاید برای شما پیش آمده باشد، برای بنده پیش آمده. یک وقتی بیماری کبدی خیلی سختی را – حالا به حسب اینکه ما قم چندین سال تنها زندگی می‌کردیم، خوراک درست حسابی نداشتیم، چهار سال تنها زندگی کردیم و خوراک مناسب نداشتیم – مشکل کبدی پیدا کردیم، مشکل جدی، تا دم مرگ رفتیم، تا از دست دادن کبد و این‌ها. یک برهه‌ای بود، در آن دوره‌ای که بیماری خیلی شدیدی پیدا کرده بودیم، غذا که اصلاً نمی‌توانستیم بخوریم، اسمش هم می‌آمد حالمون بد می‌شد، می‌دیدیم هم حالمون بد می‌شد، آب هم نمی‌توانستیم. خب، یک کسی که حالش این است، مزاجش این است، شما کباب برگ سلطانی به او بدهید، او بخورد چی می‌شود؟ دور از محضر شما، تبدیل به قی و استفراغ می‌شود، می‌آید بیرون. بهترین غذای عالم را که بدهید، ما حالمان همین‌جور بود آن ایام؛ یعنی بهترین غذا را هم که می‌خوردیم، برمی‌گشت، هیچی پایین، هیچی نمی‌ماند. کبد از کار افتاده بود، معده هم وضعیتش روبه‌راهی نبود.
حالا آدمی که شأنش این‌شکلی است، در عالم برزخ، هر چه هم به او هدیه داده بشود – بهترین هدایا، زیارت عاشورا به او هدیه داده بشود، زیارت به او هدیه داده بشود – این مزاج، مزاجی است که این را تبدیل به عذاب می‌کند، هدیه برایش می‌فرستند. بله، اکثراً این‌جوری نیستند. یک وقتی بهانه‌ای نشود برای اینکه ما برای کسی کاری نکنیم. اکثراً یک دعای خیر که در حقشان بشود، آثار عجیب و غریبی برایشان دارد.
آقایی بود در قم معروف بود. علما بهش می‌گفتند: "حسین خاله"؛ یعنی صفت او به "اسم خاله" معروف بود بین علمای قم. این داستان را بنده از یکی از آقایان قم، یکی از علمای قم شنیدم، بارها، چند بار هم شنیدم از ایشان. فرمودند که این حسین آقا، که مربوط به حسین خاله است – که حالا کار علما را انجام می‌داد – یک شبی مهمان آمده بود برایش. خانمی با دو تا بچه‌ی کوچک. حالا از شهرستان بودند احتمالاً. شب گرم قم. گرمای قم بالاخره گرمای مثال‌زدنی است دیگر. بنده در منزل خودمان دیدم این را، شنیده بودم ولی برای خودم پیش آمد و دیدم که ظهر تابستان رفتم پشت‌بام و دیدم پایم در زمین گیر کرد، قیر پشت‌بام از گرمای هوا آب شده بود، پایم و کفشمان توی قیر گیر کرد. گرمای قم.
مثلاً این حسین خاله مهمان داشت، این خانم با دو تا بچه‌ی کوچک آمده بود. او داشت که بچه‌ها را شیر می‌داد. آن یکی بچه که کمی بزرگ‌تر بود از خواب بیدار شد، تشنه‌اش شد، گریه کرد: "من آب می‌خواهم." این خانم برگشت به حسین خاله – معروف به حسین خاله بود – گفت که: "حسین آقا، لطف می‌کنید به این بچه یک لیوان آب بدهید؟ من دارم به این یکی شیر می‌دهم، نمی‌توانم بلند شوم." تهِ استکانی آب برداشت آورد داد به این بچه. این بچه هم خورد. این مادر این بچه برگشت گفت: "خدا بابایت را بیامرزد." این حسین هم رفت گرفت خوابید. می‌گوید: "رفتم خوابیدم، دیدم یک بیابانی است، عجیب و عظیمی است."
این آقایی که این ماجرا را بنده از ایشان شنیدم – که از علمای بزرگ قم هستند – خودشان در تعبیر خواب حالا ماجراها (زیاد) است. تعبیر خواب ایشان را من یکی‌اش را فقط بگویم در پرانتز که برگردیم ادامه داستان، که داستان خود عالم بزرگ دارد این را نقل می‌کند و جالب است. وقتی بنده خواب دیده بودم که دارم توی سرویس بهداشتی منزل نماز می‌خوانم، (در) خواب رفتم به ایشان گفتم: "گفتم آقا، من سجاده پهن کرده بودم کنارت داخل سرویس بهداشتی نماز می‌خوانم. تعبیرش چیست؟" ایشان فرمود: "پول می‌گذاری بانک، می‌روی مکه." چاه مستراح را روی آن تعبیر به بانک کرد و آن نماز را هم مکه. همین هم شد. پول گذاشتیم بانک و رفتیم. این یکی از خواب‌هایی بود که ایشان تعبیر کرد. خیلی از این خواب‌ها (را تعبیر کرده‌اند). از علمای بزرگ قم هستند ایشان.
ماجرا تعریف می‌کرد (درباره) حسین آقا. بعد او خوابید، خواب دید که بیابانی وسیع (بود و) طوفان شد. از گوشه گوشه‌ی این بیابان خاک بلند شد، آمد چسبید به هم، به هم خورد، بدنی شکل گرفت. این بدن، گرد و غبار از صورتش رفت، دیدم پدرم است. گفتم که: "پدرجان، شما سی ساله از دنیا رفته‌ای، من این سی سال خوابت را ندیده بودم. خیلی دوست داشتم خوابت را ببینم. چرا بعد سی سال؟" (گفت:) "خب، پسرم، سی سال بود گرفتار بودم. به واسطه‌ی دعایی که این خانم الان کرد، گفت: خدا بابایت را بیامرزد، گرفتاری برطرف شد. توانستم بیایم به خوابت. یک گرفتاری دیگری دارم. بدهی به فلان آقا دارم، ثبت نشده؛ یعنی توی بدهی‌های من ثبت نشده، توی دفتر او و در فلان دفتری که فلان جا نوشته شده، ثبت شده است. این مقدار هم هست. برو بهش بگو و این را بهش بده، تسویه (کن)." از خواب بیدار شدم، رفتم این آقا را دیدم و تسویه‌حساب کردم. یک دعا برای مرده اثر شگرفی آن‌ور عالم دارد. عجیبی است.
حالا خیلی بحثمان در این نیست که بخواهیم در مورد این صحبت بکنیم. اگر می‌خواستیم صحبت کنیم یک ماه رمضان حداقل باید صحبت می‌کردیم که آن‌ور چه خبر است. حال عجیب و غریبی در پیش خواهیم داشت. این دعاهای ما، این سلام و صلوات ما، گاهی یک کلمه، یک کلمه‌ی خیر (است). آن آقا آمده بود به خواب فرزندش، گفته بود: "همین آبی که جلوی گربه می‌ریزید به نیت من بریزید. همین اثر دارد. همین دانه‌ای که جلو کبوتر می‌ریزید به نیت من اثر دارد. گره‌ها باز می‌شود، گره‌ها باز می‌شود."
خیلی آری! یک دعای خیر، یک کار ساده، یک کار ساده. علامه تهرانی در کتاب "معادشناسی" ماجرایی را نقل می‌کند. می‌فرمایند که یکی از حالا تهرانی‌ها – ما تهرانی‌ها یک غذای به قول امروزی‌ها منحصربه‌فردی داریم به اسم آلبالو پلو – نمی‌دانم مشهد هم باب هست یا نه. مشهد هم خیلی علاقه داریم ما به آلبالو پلو. غذای خیلی معروف و نسبتاً اعیانی هم هست. یک شب شام هیئت بدهند که دیگر آلبالویش هم پیدا بشود.
علامه تهرانی هم با اینکه ساکن مشهد بودند – اواخر عمر در خیابان شیرازی زندگی می‌کردند – ولی خب تهرانی بودند. تهران ظاهراً حالا خواهرشان، نمی‌دانم عمه‌شان، یکی از اقوامشان، یک خانمی از اقوام ایشان آلبالو پلو درست کرده بوده یک روزی. (ماجرا این است که) خود ایشان – خودشان هم از علمای بسیار بزرگ فامیل ما هستند – آلبالو پلو درست کرده بود یک روزی. در را می‌زنند. آمد دم در، یک آقای مسکینی بود، گفت که: "من یک غذای نانی، یک چیزی (می‌خواهم)." "غذای آلبالو پلو ام، غذای تحفه، از این غذا به این (آقا) هدیه بکنم به روح پدرم." دنبال ظرف می‌گردد. "چه ظرفی به این بدهم؟" ظرف مصرف و این‌ها که نبوده آن موقع. "ظرفی بدهم که حالا اگر برنگرداند خیلی ارزش نداشته باشد." "ظرف بی‌قیمت ندارم. یک کاسه‌ی مسی که در حمام می‌گذاریم برای داروی بهداشتی، از این‌ها فقط داشتم. شستم، مرتبش کردم، آوردم، توش آلبالو ریختم، دادم به این آقا، رفت."
یکی دیگر از اقوام که خبر نداشت از ماجرا، فرداش آمد به این خانم گفت که: "شما دیروز چه کار کردی؟" (پرسید) چطور؟ گفت: "من دیشب خواب دیدم پدر شما – حالا احتمالاً پدر خودشان هم می‌شده، نسبتی داشتند – ایشان به من گفت که دیدم دارد آلبالو پلو می‌خورد. گفتم که: مثلاً مش فلانی، حاج فلانی، چیست؟ چه خبر؟" گفت: "آری، این آلبالو پلو را دختر من فرستاده، فقط برو بهش بگو آدم آلبالو پلو برای پدرش می‌فرستد، در ظرف داروی بهداشتی حمام نمی‌فرستد. اینجا در همان ظرف به من تحویل داده، با همان ظرف!"
زیارت اموات، زیارت اهل قبور آثار عجیب و غریبی دارد. برخی روایات هست که یک لحظه حضور یک مؤمن، یک عالم در یک قبرستان، عذاب را از این‌ها برمی‌دارد. در مورد اصحاب امام زمان هست که این‌ها از قبرستان که رد می‌شوند، عذاب از اهل قبرستان برداشته می‌شود. آن‌قدر اثر دارد زیارت اهل قبور. پس انسان یا فایده می‌رساند در این زیارت یا فایده می‌برد.
خدا می‌داند این زیارت بزرگان – حالا این‌ها مؤمنین، مسلمین معمولی‌اند – حالا بعضی‌ها روحشان خیلی قوی و بلند است، آن‌ها چه برکات و آثاری دارند! یک سلام گاهی از راه دور به این‌ها، برکات عجیب و غریب (دارد). این‌ها را می‌خواهیم بگوییم که کم‌کم به اهل بیت برسیم. ما زیارت اهل بیت را وصل نمی‌دانیم. از این پایین اگر شروع کنیم به آنجا برسیم، آنجا چه خبر است! زیارت یک مؤمن معمولی چه آثاری دارد؟ بعد برسیم به زیارت کربلا، بعد برسیم به زیارت پیاده کربلا، باید برسیم به زیارتی که ۸۰ کیلومتر آدم پیاده‌روی کند. ببینید یک عالم را آدم زیارت می‌کند، برکات عجیب و غریب (دارد). یک شهید را آدم زیارت می‌کند، برکات عجیب و غریب (دارد).
من چند روایت در مورد زیارت شهدا برایتان بخوانم. امام صادق فرمودند. روایت جالبی است در نوع خودش: "زیارت قبر رسول الله و زیارت قبور شهدا و زیارت قبر الحسین تعدل حجة مبرورة مع رسول الله." زیارت مزار پیغمبر، زیارت قبور شهدا، زیارت قبر اباعبدالله الحسین، این سه تا کنار هم گذاشتن، معادل یک حج مقبول با پیغمبر (است). زیارت قبر شهدا، همه‌ی شهدا، نه فقط شهدای کربلا. هم گلزار شهدایی که در هر شهرستانی هست، در مشهد، بهشت رضا نورانیت عجیبی دارد این قبور، برکات عجیبی دارد. بهشت زهرا تهران باب شده بود برای بعضی از جوان‌ها، حاجت داشتند، می‌آمدند قبر چهل تا شهید گمنام را می‌شستند، تمیز می‌کردند، ردخور نداشت. معروف بود.
(آن‌ها) به شهدای مختلف (متوسل می‌شدند). بعضی هم پیدا می‌کردند دیگر؛ مثلاً شهید فلانی برای زن خوب است، شهید فلانی برای کسب، شهید فلانی رزق تو را زیاد می‌کند. نخودکی را در حرم دیگر پیدا کرده بودند به عنوان اینکه ایشان وقتشان بسته است و آن‌هایی که می‌خواهند قصد ازدواج دارند، بالاخره کار راه‌اندازند. همین‌جور هم هست، حق هم است و انصافاً. حالا بسیاری از این قبور کشف نشده برکات عجیب و غریبی دارد. مثلاً برنامه‌های واله در حرم این‌شکلی است. حالا عزیزانی که می‌شناختند ایشان را، واله از منبری‌های معروف مشهد. شنیده بودم که ایشان ۳۰ سال آب خنک نمی‌خورد به احترام اباعبدالله و آب گرم و معمولی می‌خورد. یکی از شاگردان ایشان چند وقت پیش عرض کردم، ایشان فرمود که: "نه، ایشان اصلاً آب نمی‌خورد به احترام اباعبدالله، تشنه‌اش بود چای می‌خورد." عجیب (است). به احترام اباعبدالله ۳۰ سال آب نخورد.
خب، یک مزاری دارد ایشان، خیلی شناخته‌شده نیست. برکاتی دارد. مرحوم جعفر آقای مجتهدی کنار ایشان، آقای ابوترابی کنار ایشان، چهار پنج شخصیت بزرگ کنار هم پایین، زیر آن صحن آزادی. مزار عارف ذبیح‌الله قوچانی، قطعه‌ی ۱۴۴ بهشت ثامن. پایین هر گوشه‌ای. آن بالا دوباره سمت راست، تربت شیخ عباس ترتی. سمت راست صحن آزادی، بیرون (حرم)، پیر پالاندوز. شیخ طبرسی که به غلط می‌گوییم شیخ طبرسی. شیخ طبرسی در مازندران (هم) شیخ طبرسی داریم، یک شیخ طبرسی (هم) داریم. شیخ طبرسی طبرستانی، شیخ طبرسی تفرشی (تفرش عربی‌اش می‌شود طبرس)، شیخ طبرسی که در هرند (هستند). هر کدام از این‌ها آثار عجیب و غریبی (دارند). آیت‌الله وحید رضوان‌الله‌علیه فرمودند که: "مزار امامزاده‌ها مثل میوه‌های مختلف می‌ماند. هر کدام یک طعمی دارد، یک اثری دارد، یک فایده‌ای دارد، یک برکاتی دارد."
نباید هم اکتفا کرد به اینکه ما مزار ما حرم خود امام رضا می‌رویم. نه، آدم چلوکباب که می‌خورد، می‌گوید که ما دیگر به سبزی چه نیازی است؟ به ریحان چه نیازی است؟ بله، اثر چلوکباب کجا، اثر ریحان کجا؟ با ریحان کسی سیر نمی‌شود، ولی آن ریحان است که طعم می‌دهد به آن چلوکباب، اشتها ایجاد می‌کند برایمان چلوکباب.
مزار این علما و بزرگان. حالا می‌خوانم برایتان. آیت‌الله بهجت که می‌فرماید: "مزار علما و بزرگان، امام رضا هستند دیگر، بقیه کیستند؟ نه." مزار شهدا، مخصوصاً شهدای گمنام، شهدای جدید، شهدای مدافع حرم که بعید نیست مدافع حرم از شهدای جنگ بالاتر باشد. بعید نیست. آثار عجیب و غریب، آثار عجیب و غریب. شهدا اعجوبه‌هایی هستند. آثاری دارند، برکاتی دارد. شهید مدافع حرم، شهید محسن حججی را ببینید، غوغایی به پا کرده. مزار ایشان صفی شده، صف می‌ایستند مردم، جمعیت عجیب و غریب از شهرستان‌ها می‌آید. می‌گویم از دور سلام می‌دهیم، حاجت می‌گیریم، برمی‌گردیم. بابی باز شده. مردم پذیرایی می‌کنند. مردم نجف‌آباد که می‌آیند برای زیارت قبر محسن حججی، بعضی‌ها می‌برند منزل یا پذیرایی از این زائران محسن حججی، پذیرایی‌شان باعث می‌شود که برکت می‌آید در زندگی‌مان، رزق می‌آید. آثار شهید حججی کجا، اباعبدالله الحسین کجا؟ این شهدا این‌ها هستند، مزارشان آن‌قدر اثر دارد. چقدر برکات نهفته است در این قبور. چقدر تحول ایجاد می‌کند. چقدر آثار داریم!
فرمود: "زیارت قبر شهید معادل با حجی است که با پیغمبر به جا آورده شود." "والذی نفسی بیده لا یسلم علیهم احد الا ردوا علیه." به کسی که جان من در دست اوست، پیغمبر فرمود: "به کسی که جان من در دست اوست سوگند، نمی‌شود کسی به شهدا سلام دهد مگر اینکه جواب را به او برمی‌گردانند." شهدا زنده‌اند. دارند می‌بینند، ماجرا می‌فهمند. چه کاره‌ای؟ توجه به شهید می‌کند، برکاتش (فراوان می‌شود). حالا کنار قبر او می‌رود، آثار عجیب و غریب. گره‌هایی گاهی باز می‌شود. همه جا هم هست این قبور شهدا. شهدای ویژه. حالا قم شهید دل‌آذر مثلاً خیلی معروف (است). اینجا در بهشت رضا شهید برونسی مثلاً معروف‌اند. تهران، مثلاً شهید پلارک خیلی معروف‌اند. اصفهان، شهید تورجی (مثلاً)، شهید احمد کاظمی در نجف‌آباد. هر گوشه‌ای شهدا (هستند). ساری، شهید علمدار که این شهید، شهید عجیب و غریبی است.
کتابی چاپ شده در زندگینامه‌ی شهید علمدار. چون جانباز بود، پدر ایشان به خود من می‌فرمود، پدر شهید علمدار در ساری به بنده می‌فرمود که: "پسر من همیشه می‌گفت که بابا، من سی‌سالگی را درک نمی‌کنم." (ایشان) قصی دی ۱۳۴۵ به دنیا آمد، ۳۰ دی ۱۳۷۵ دقیقاً روز سی‌سالگی به شهادت رسید. "من سی‌سالگی را درک نمی‌کنم." (او) شهید عجیب و غریبی است. اسم شهید علمدار، در همین کتابی که برایشان چاپ شده (کتاب علمدار)، خاطرات عجیب و غریب نقل کرده‌اند که کسی اصلاً نمی‌شناخته ایشان. نذر زیارت عاشورا می‌کند و چه آثاری! در طلاق بودن، طلاق گرفته بودند، هزار و یکی از این ماجراها. این شهدا بالاخره کارگزارند. کار از دستشان می‌آید. این هم اشتباه است (که) آدم فکر کند که: "من حاجت خودم را می‌روم از امام می‌گیرم."
لزوماً این نیست‌ها! یک ماجرا برایتان بگویم، این جالب است. مرحوم آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی از علمای بزرگ بودند ایشان. حالا بگذارید اول یک ماجرای دیگر از ایشان بگویم، الان یادم آمد، بعد این ماجرای دوم را بگویم.
(در مورد) اثر زیارت اهل قبور. (آیت‌الله) قاضی، آیت‌الله سید علی آقای قاضی، که از عرفای بزرگ، استاد آقای بهجت، استاد علامه طباطبایی و خیلی از بزرگان که الحمدلله مزار ایشان هم (وقتی) نوک نجف می‌روند دیگر آشنا شدند و در وادی‌السلام مزار ایشان خیلی گل کرده است. (مردم) آشنا با ایشان می‌روند، خیلی‌ها شلوغ است الان مزار ایشان. قاضی خیلی در قبرستان وادی‌السلام وقت می‌گذاشتند. اصلاً آن محل مطالعه و عبادت (ایشان بود)؛ چون در همان اتاقکی که پشت قبرشان بوده، روزی چهار پنج ساعت، بلکه بیشتر، سحرها و در طول روز می‌آمدند آنجا می‌نشستند.
مرحوم آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی برایش سؤال بوده. با خودش می‌گفته که: "آقا، ایشان عالم است، بعد وقتش را خرج درس و مباحثه و تدریس و این‌ها بکنیم؟ قبرستان برای این؟" مرحوم شیخ محمدتقی (برای) سؤال بود این مسئله. در ذهنش سؤال دیگری داشت. مانده بود، مردد بود که من برگردم تهران – (که) در تهران محل سکونت ایشان (است) – یا اینکه بمانم همین نجف. این سؤال برای ایشان مطرح بود. می‌خواست خدمت سید (آقای) قاضی برسد، سؤال بپرسد، این سؤال را فقط بپرسد. شب قبلش ایشان مشغول قرآن خواندن بوده و زیر کرسی قرآن، قرآن در دست (ایشان بود). فردا می‌آید خدمت مرحوم علی آقای قاضی. قبل از اینکه سؤال بپرسد، سید (آقای) قاضی به ایشان که نگاه می‌کند، می‌فرماید که: "آدم قرآن که می‌خواند، مؤدب می‌نشیند. (آیا) زیر کرسی پایش را هم دراز بکند قرآن بخواند؟" (بعد ادامه می‌دهد:) "چون من (به آنجا) آمدم سوالم را بپرسم." ایشان خودش برگشت (و) گفت: "تهران هم به مصلحت شما نیست، همین نجف بمانید." دیگر من لرزیدم. می‌خواستم بروم. ایشان گفت: "اما اینکه از کجا این‌ها را می‌گویم، این اثر همان ساعت‌ها در قبرستان نشستن است که برای شما سؤال شد از کجا این‌ها را می‌گویم."
زیارت اهل قبور آثار دارد، آثاری. مرحوم شیخ محمدتقی آملی ایشان فرمودند: "این ماجرا را داشته باشید. جالب است." می‌فرمودند: "بنده گاهی حاجاتی دارم. برای این حاجات مشرف می‌شوم محضر حضرت علی بن موسی الرضا. از تهران می‌آیم مشهد. حاجتم را طرح می‌کنم، ولی نمی‌گیرم. از امام رضا می‌روم حرم حضرت عبدالعظیم در تهران. اول باری که خدمت ایشان عرض می‌کنم، همان‌جا می‌فهمم کلاس حاجتم به امام رضا نمی‌خورد. باید بروم سراغ حضرت عبدالعظیم. حاجت کلاس داریم. حالا مگر هر کسی هر کاری ازش می‌آید، ازش می‌خواهم؟ مثلاً من می‌خواهم بچه‌ام را فلان مدرسه ثبت‌نام بکنم. خب، همین امام جماعت مسجد هم سفارش بکند، حل است. حالا من بروم دفتر رهبر معظم انقلاب اصرار اصرار، می‌خواهم ایشان را ببینم که ایشان یک نامه بزنند بچه فلانی را فلان مدرسه ثبت‌نام بکنند. می‌آید (و) نامه هم بزند، درست می‌شود، ولی شأن حاجت را باید رعایت کرد. این حاجت را آنجا نباید خواست. حاجت کلاسش (نیست)."
سید عبدالمجید رکنی که از دوستان خوب ما، تهیه‌کننده‌ی برنامه‌ی "سمت خدا" (است)، ایشان خاطره را با خنده تعریف می‌کرد. می‌گفت که: "در حرم امام رضا، حاج آقای رفیعی منبر داشتند. یک آقایی با داد دنبال حاج آقای رفیعی داد می‌زد: "آقای رفیعی، آقای رفیعی!" خیلی سر و صدا کرد، ریخت به هم فضا را. همه گفتند: "خب، این چه کار مهمی دارد؟" گفت که: "آمد، (گفت:) رفیعی جانم، این مجری برنامه‌ی "سمت خدا" آقای نجم‌الدین شریعتی." جلوی آقای رفیعی، گفت که: "یک کار واجبی دارم." ایشان گفت: "بفرما." گفت: "شماره‌ی این آقای نجم‌الدین شریعتی را می‌خواهم." برعکس شد: شریعتی، شماره‌های رفیعی را گرفت! (گفتم:) "من که این‌همه سر و صدا، کل جلسه را ریختی به هم که بیایی مثلاً از کارشناس برنامه شماره‌ی مجری برنامه را بگیری!"
خیلی وقت‌ها حاجت‌های ما این‌شکلی است. یعنی داریم امام رضا را واسطه می‌کنیم – به تعبیر علامه صفایی حائری – داریم امام معصوم می‌گذاریم زیر پایمان که برویم بالای طاقچه عروسکمان را برداریم. خیلی وقت‌ها این است. خب، برای عروسک آدم صندلی می‌گذارد. لازم نیست یک آدمی را خم بکند، روی دوشش برود. یک صندلی می‌گذارد، می‌رود بالا. هر چیزی یک واسطه‌ای در حد خودش دارد.
بسیاری از این حاجات، از شهدا اگر آدم بخواهد، همان اول می‌گیرد. از علما اگر بخواهد، همان اول می‌گیرد. ماجرا معروف است دیگر. شنیدید که حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به یکی از بزرگان فرمودند که: "حاجت دنیوی را پیش من نیاورید. بروید پیش میرزای قبرستان شیخان." شیخان که می‌گویند دو شیخ بزرگ در قبرستان شیخ (هستند). با اینکه خیلی از علما دفن‌اند، ولی دو تا گنبد دارد، دو تا گنبد فیروزه‌ای دارد. یکی‌اش مال زکریا بن آدم است که یک شب در موردش صحبت شد، یکی‌اش هم مال میرزای قمی. شخصیت فوق‌العاده‌ای است. "دنیوی پیش من نیاورید. حاجت اخروی را بیاورید." (یا) "در میرزای قمی بگیرید."
یک قبر دیگر در همان قبرستان شیخان (است)، میرزا جواد آقای ملکی تبریزی. شخصیت فوق‌العاده‌ای است. حضرت امام با گوشه‌ی عمامه مزار ایشان را پاک می‌کرد. می‌فرمود: "جان فدای (آن) انسانیتی که در این مزار نهفته است." شخصیت فوق‌العاده‌ای بود. میرزا جواد آقای ملکی. بهمن علامه طباطبایی. اسمشان را زیاد می‌آوریم، آن‌ها قاطی‌پاتی نشود با همدیگر، ان‌شاءالله قاطی نمی‌شود. مرحوم علامه طباطبایی فرموده بودند: "بروید کنار مزار میرزا جواد آقای ملکی تبریزی. ایشان را واسطه کنید." این‌همه قبر است! این‌همه حساب و کتاب دارد! "ایشان را واسطه کنید در عالم معنا. ایشان محضر حضرت معصومه مشرف (شوند و) واسطه بشوند. حضرت معصومه تربیت معنوی شما را به عهده بگیرند."
فقط کلاس دارد. آن‌قدر سازوکار دارد. همین‌جور نشسته و نپخته نمی‌شود آدم بیاید (و وارد شود). میکده حمام نیست، سرزده وارد مشو. حساب و کتاب (دارد). چرا نگرفتیم؟ از درش (باید وارد شد). "وادخلوا الباب". از در باید وارد شد. لذا بزرگان می‌فرمودند: "کربلا که مشرف می‌شوید، اول مزار حضرت قمر بنی‌هاشم است. ایشان باب است، باب رحمت واسع است. از باب ایشان باید وارد شد."
بله، آدم گاهی کربلا هم رفته یا آثاری هم برای آدم دارد، ولی آثار فوق‌العاده‌ای که می‌خواهد منوط به این است که شما از وادی حضرت عباس وارد بشوید. می‌فرمود که: "حاجت را باید از حضرت عباس و حضرت علی اکبر خواست." کربلا حساب و کتابی دارد. چه حاجتی از که بخواهیم؟ رتبه‌بندی دارد، درجه‌بندی دارد.
(آیت‌الله) مشهدی فرمودند: "به رحمت خدا رفته (اند)." از علمای بزرگ مشهد بودند، خدمتشان می‌رسیدیم. گاهی در (محدوده‌ی) پیروزی، اوایل طلبگی، در عالم معنا اهل بیت را زیارت کرده بودند. بعد ایشان گفتند: "چه حاجتی؟ من یادم نمانده." کتاب زندگینامه‌شان البته هست که: "من فلان حاجت را (از) پنج تن آل عبا می‌خواستم زیارت بکنم." در ذهنم بود که حاجت دنیوی مثلاً که از امام حسین بگیرم، یک حاجت بالاتری را از پیغمبر. حاجت دنیوی مثلاً بر فرض بفرمایید: "منزل." "سلامتی‌شان." یک همچین چیزی. "حضرت اباعبدالله را زیارت کردم، گفتند: ملک به من گفت: "چی می‌خواهی؟" گفتم: "فلان چیز." گفت: "ملک زد با گرز به تن من، گفت: مثل اینکه نمی‌فهمی محضر چه کسی هستی؟ از امام حسین کمتر از توحید نباید خواست."
بنا داشتم و حاجت توحیدم را از پیغمبر بخواهم، ولی دفع کردند. روایت هم داریم از پیغمبر، صدوق نقل کرده که از هر کدام از معصومین چه بخواهید. حالا اگر لازم شد یک وقتی برایتان می‌آورم بخوانم. یک نکته جالبی هست که مثلاً نسبت به امور برادران مؤمن صحیح است (که) حاجت دارید از امام هادی علیه‌السلام بخواهید. در مورد سفر اگر حاجت دارید از امام رضا بخواهید. و امام زمان فرمود: "وقتی کارد به استخوانت رسید از امام زمان بخواه." از هر کدام از معصومین یک حاجتی، یک چیز از کدام کلاسی دارد، رتبه‌ای دارد. حاجت دنیوی را از امام جواد بخواهید. بله، خیلی منزل را از امام جواد می‌خواهند، سریع هم می‌گیرند. تازه منزل را اگر از شیخ فضل‌الله نوری بگیرند، چه بسا زودتر هم باشد. معروف بین بزرگان در قم (این است که) چهل روز سوره‌ی انشقاق برای شهید شیخ فضل‌الله نوری، اگر کسی بخواند، مجرب بوده است. حالا ما که البته تست نکردیم، برای دوستانی که می‌خواندند زود حاجت گرفته بودند بر منزل‌دار شدن.
چهل روز سوره‌ی انشقاق به شهید شیخ فضل‌الله نوری. این‌ها هر کدام وادی دارند. این قبرها را ما می‌بینیم، آن یک تکه سنگ است. هر کدام یک عالمی دارند، درجاتی دارد، مراحلی دارد. خبرهایی آن پشت نهفته است. هر کدام کارهایی دارند می‌کنند. اموری به این‌ها واگذار شده. برخی از شهدا وادی‌شان وادی معرفت (است). برخی شهدا وادی خدمت (دارند). وادی مادی، مثلاً عرض کردم، شغل. آن یکی ازدواج. در یک حوزه‌ای دستشان باز است. مخصوصاً اگر زمان زندگی‌شان توی وادی مشغول این (حوزه) بودند، این خیلی اثر دارد. یعنی چون این‌ها را آدم با خودش، این سرمایه‌ها را می‌برد دیگر.
آن عالمی که در زمان حیاتش مثلاً در درس فقه تبحر داشت. آن یکی آقا در درس ادبیات عرب تبحر. بعضی می‌گفتند ما مسائل مشکل فلسفی و پزشکی که برایمان حاصل می‌شد، می‌رفتیم کنار قبر بوعلی آنجا جواب می‌گرفتیم. (او) مخلص این فن بوده. وادی یک همچین وادی است. برخی علمای دیگر قبرشان آثار دیگری دارد. شهدا هم همین‌طور. شهدا که همه توی سطح نیستند، توی رنج نیستند. وادی‌شان فرق می‌کند. بعضی‌ها روح علمی‌شان قوی‌تر است.
یک آقایی می‌گفت: "من مرحوم علامه جعفری، از شاگردان مرحوم علامه جعفری بودم. برای من جالب بود این ماجرا. ماجرای عجیبی است. این‌ها قواعدی توش است، حرف‌هایی توش است." (می‌گفت:) "من هم خدمت مرحوم شهید مطهری رسیده بودم و ایشان را زیارت کرده بودم، هم سالیان سال خدمت مرحوم علامه جعفری بودم. این زندگی‌نامه‌ی مرحوم علامه جعفری را هم ایشان نوشتند." "یک شب خواب دیدم. مرحوم علامه جعفری. پرسیدم: آقا، شما در عالم برزخ بالاترید یا شهید مطهری؟" چالش هم جالب است. هر سؤالی هم آدم نمی‌تواند بپرسد، هر جوابی هم نمی‌تواند بگیرد. این هم باز معروف است. می‌گویند: "مرده‌ای را دیدید، انگشت سبابه‌ی او را اگر بگیرید، جواب را می‌دهد." انگشت اشاره. حالا نه خیلی محکم بگیرید که ناراحت بشود، در حدی که حالا اسراری دارد، رمز و رموزی دارد، من نمی‌فهمم.
(آن آقا گفت:) "دیدم از مرحوم علامه جعفری پرسیدم که: آقا، شما بالاترید (یا) شهید مطهری؟" ایشان فرمودند که: "از جهت شهادت، ایشان شهید شده. خب، شهید مطهری شهید است. از جهت شهادت، ایشان از بنده بالاتر است. از جهت تواضع، بنده از ایشان بالاتر." حساب و کتاب دارد. از شهید مطهری پس چیزهای دیگری باید خواست. از مرحوم علامه جعفری که مزارشان کجاست؟ پشت مزار شیخ بهایی، دیوار. قبر غریبی هم دارد. به دوستان می‌گفتم، گفتم: "اگر مزار ایشان تبریز بود، بارگاهی می‌ساختند. عظمتی دارد!" بر علامه جعفری (که) فقط ۲۷ جلد شرح مثنوی مولوی نوشته است که دنیا را تکان داد. ۱۸ جلد هم شرح نهج‌البلاغه دارد که استاد ما می‌فرمودند: "یکی از بزرگان معنا، ایشان را دید، ازشان پرسید: چه خبر؟" ایشان فرمود: "به خاطر خدمتی که به نهج‌البلاغه کردم، امیرالمؤمنین یک مکان ویژه‌ای کنار خودشان در عالم بالا به من دادند. جایگاه ویژه‌ای دارم. خدمت کردم به نهج." حتی تمام نشد شرح نهج‌البلاغه‌ی ایشان، (تا) نصف از دنیا (رفتند). "از جهت تواضع، من بالاتر."
بعضی از این گره‌های خانوادگی را یک شهیدی (باز می‌کند). این شهدایی که مثلاً در زمان زندگی‌شان هم وادی کار راه‌انداز ازدواج بودند، در مسائل بالاخره شهدا فازشان متفاوت است. دنبال علم بودند، مثل مرحوم شهید چمران. بعضی خیلی حماسی بودند، باز هم مثل خود ایشان. خیلی دنبال کارهای خدمات اجتماعی و رسیدگی به محرومین (و) فقرا، اردوی جهادی. این‌ها وادی‌هایشان فرق می‌کند. آن‌ور هم گره‌هایی که باز می‌کنند، این‌ها با همدیگر متفاوت است. کار (ازشان) نمی‌آید. مثلاً این ازش آن کارها نمی‌آید، آن از این کارها نمی‌آید. سوراخ دعا را اگر بلد باشد زودتر نتیجه می‌گیرد.
بعد آن ملکاتی که خود این‌ها داشتند در عالم دنیا، این خیلی اثر دارد برای زائرشان. یکی از اساتید و بزرگان خوب ما در قم، ایشان می‌فرمودند که: "مرحوم کربلایی کاظم ساروقی." اسم ایشان را شنیدید؟ "لاب کبد کاظم" معروف است دیگر، که حافظ قرآن شد. دست به صورت ایشان مالیدند در امامزاده در ساروق. بنده امامزاده چند بار رفتم. اطراف فراهان، استان مرکزی. امامزاده‌ای در ساروق. آدم پاکی بوده. سوادی هم نداشته، مطلقاً هیچی نداشته، سواد نداشته. دو نفر می‌آیند، دست به چشم ایشان می‌کشند. (او) گنبدی داشته. به ایشان می‌گویند که: "این آیه دور گنبد را بخوان." (می‌گوید:) آیات تسخیر بوده در سوره‌ی مبارکه. "سواد ندارم." می‌گویند: "بخوان." می‌گوید: "آقا، من سواد ندارم." می‌گویند: "بخوان." شروع می‌کند خواندن. خودش از تعجب غش می‌کند، به هوش می‌آید، می‌رود سراغ قرآن. قرآن همه را بلد است. همه را دارد می‌خواند. (او) از حفظ دارد می‌خواند. از آخر به اول می‌خواند، از اول به آخر می‌خواند. مفصل است دیگر. آیه می‌گذاشتند جلوش. با جمله عربی می‌گفتند کدامش عربی، کدامش آیه است. بقیه‌اش عربی. آن روایت، این آیه (و) عمل تشخیص (او) عجیب و غریب (بود). این استاد ما می‌فرمود که: "مزار ایشان در قبرستان نو قم، روبروی حرم حضرت معصومه، معروف (به) قبرستان حاج شیخ مسلمان (است)." فرمود که: "بروید مزار ایشان را اگر کسی می‌خواهد حافظ قرآن بشود، ایشان عنایت ویژه به او می‌کند. یک وادی دارد دیگر."
بعضی‌ها خیلی مأنوس با امام حسین بودند. بعضی شهدا خیلی با حضرت زهرا بودند. بعضی‌شان خیلی مأنوس با امیرالمؤمنین. خانم شهید اندرزگو خیلی مأنوس با امیرالمؤمنین بود. روز میلاد امیرالمؤمنین هم به دنیا آمده بود، روز شهادت یعنی شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین (شهید شد). ۱۳ رجب به دنیا آمد، ۱۹ رمضان به شهادت رسید. (مرحوم) شهید اندرزگو. بعد در جبهه می‌گفتند: "این فلان شهید که مثلاً آن وادی‌اش، وادی زهرایی است، این مثلاً مثل حضرت زهرا به شهادت می‌رسد." همین هم می‌شد. آن یکی مثلاً مثل امام حسین به شهادت می‌رسد. آن یکی مثل امیرالمؤمنین به شهادت می‌رسد. این‌ها وادی‌هایی دارند. هر کدام. بعضی‌ها لحظه‌ی مرگ اول اباعبدالله الحسین را می‌بینند. بعضی امام رضا را می‌بینند. بعضی امام زمان را می‌بیند. بعضی پیغمبر و امیرالمؤمنین را می‌بیند. درجات فرق می‌کند، وادی‌ها فرق می‌کند.
بحث مهمی است. این شهدا را باید واسطه کرد در زیارت. اگر زیارت امام هم می‌رویم، به واسطه‌ی این‌ها برویم، با وادی این‌ها بروید، با وادی یک شهید برویم، یک عالم برویم، نائب باشیم. مرسوم بود بین علما که این زیارت به نیابت فلان آقا، آن زیارت به نیابت فلان آقا. بعد می‌دیدند فرق می‌کرد. از وادی این آقا با وادی آن آقا فرق می‌کرد.
علامه حسن‌زاده آملی می‌فرمودند: "مرحوم علامه طباطبایی در مسجد سهله، که مشرف شدید (و) دیگر همه عزیزان (می‌دانند)، مسجد سهله مقامی دارد. مقام ادریس است. به من (علامه طباطبایی) آنجا مشغول نماز می‌شوم." به برخی شاگردان خاصشان فرموده بودند که: "من آنجا مشغول نماز بودم، روح من از بدن مفارقت کرد، پرواز کرد." حضرت علامه حسن‌زاده آملی در شرح این ماجرا می‌فرمایند که: "این سری دارد. سرش چیست؟ سرش این است که ایشان نمازش را در مقام ادریس خواند. ادریس کیست؟ قرآن در مورد ادریس می‌گوید که: "و رفعناه مکاناً علیاً." خدای متعال روحش را به پرواز درآورد، برد به آسمان. چون ایشان آنجا نماز خواند، انگار از وادی حضرت ادریس وارد شده بود وادی ادریس هم یک همچین برکاتی داشت. جای دیگری نماز بخوانید، برکات دیگری داشت. وادی حضرت ابراهیم یک وادی است. وادی خضر هم یک وادی است. وادی حضرت موسی بن جعفر هم یک وادی است. هر کدام یک وادی دارد."
در این زیارت‌ها هم از وادی شهدا وارد بشویم، از وادی خود شهدای کربلا وارد بشویم. شهدای کربلا واقعاً متفاوت‌اند، متکثرند. حرش یک‌جور است، زهیرش یک‌جور است، بریرش یک‌جور است. بالا بالاها که دیگر دست ماها نمی‌رسد، مثل قمر بنی‌هاشم، این‌ها که کلاس خیلی بالایی دارند. از آن وادی‌ها خیلی سخت کسی می‌تواند وارد بشود، ولی مرحوم آقای قاضی از آن وادی وارد شده. و او می‌گوید: "من چهل سال ریاضت کشیدم، دری به رویم باز نشد." ماجرایش مفصل است. "شب‌های جمعه کربلا می‌رفتم هر هفته و متوسل می‌شدم، ولی اثری نمی‌دیدم. بعد از اینکه مشرف شدم زیارت کربلا با یک حالت یأس. نماز مغرب را ایشان می‌فرمود که من همیشه حرم قمر بنی‌هاشم می‌خواندم. نماز عشا را حرم سیدالشهدا. نماز مغرب را حرم قمر بنی‌هاشم خواندم. آمدم بیرون که بروم از بین‌الحرمین حرم سیدالشهدا. یک آقایی که در کربلا معروف بود به اینکه این آقا دیوانه است، اثر ندانم‌کاری و این‌هاست، آن آقا یک نگاهی به من کرد." حالا بعد چهل سال زحمت کشیدن، آن آقا یک نگاهی به من کرد، فرمود که: "امروز قبله‌ی اولیا قمر بنی‌هاشم است و عارفان به نگاه او محتاج‌اند." "برگشتم از حرم حضرت عباس. آمده بودم بیرون. برگشتم حرم حضرت عباس. با یک حال دیگری فهمیدم از این وادی باید وارد بشوم. چون می‌گوید: پایم را که گذاشتم پله‌ی اول حرم ابوالفضل عباس، آنچه که چهل سال دنبالش می‌گشتم برایم حاصل شد."
این جمله مال ایشان، مال این‌جاست. ایشان می‌فرماید که: "آنجا بود که فهمیدم رحمت‌الله‌الواسعه (همان) اباعبدالله الحسین است و باب این رحمت قمر بنی‌هاشم است. از وادی او اگر کسی وارد بشود، ابداً دست خالی برنمی‌گردد. از هر راهی وارد بشود، از هر کانالی آدم به امام حسین برسد، دست خالی برنمی‌گردد." ولی بعضی وادی‌ها، بلا تشبیه، بلا تشبیه، مثل سیم‌های شارژر موبایل هستند. مثلاً بالاخره هر کدام از این‌ها که سوکتش بخورد و از آن‌ور هم به برق وصل بشود، شارژ می‌کند، ولی یکی پنج دقیقه‌ای شارژ می‌کند، یکی پنج ساعت طول می‌کشد تا شارژ (شود).
واسطه‌ی قوی و وادی قوی مثل قمر بنی‌هاشم، واسطه‌ی قوی است. این شهدا هم در سطح پایین‌تر از این‌ها، البته نباید غافل شد. اگر کسی ذره‌ای استعداد داشته باشد، زمینه داشته باشد، به محض اینکه زیارت برود، به نیت زیارت مشرف بشود خدمت این بزرگان، قطعاً اثر می‌بیند، برکات برایش جاری می‌شود.
یک داستانی برایتان بگویم از شام که مربوط به این ایام و روضه‌ی امام (حسین) است. همین داستان باشد. ببینید کسی اگر با یک زمینه‌ی خوبی آمد محضر این بزرگان، چه نصیبش می‌شود؟ مهم زمینه خوب است در زیارت. چرا یکی سهمش بیشتر است؟ یکی سهمش کمتر است؟ آن زمینه‌ها برمی‌گردد، طهارت‌ها برمی‌گردد. بعضی‌ها زمینه‌های خوبی دارند، با پدرش، با مادرش، با همسرش، با فرزندش به سلامتی داشته. این دیگر زیارتش با زیارت بقیه فرق می‌کند. بقیه می‌آیند، گره زیاد دارد، تاب می‌خورد تا آن اثر بخواهد ببیند. بعضی نه، راحت‌اند، حتی از دور هم که سلام می‌دهند جواب سلامش را می‌گیرد.
حالا از این ماجراها زیاد است. ان‌شاءالله برایتان چند تا از آن‌ها را نقل می‌کنم که بعضی از این آدم‌های ساده‌دل از دور سلام می‌دادند، جواب سلام امام رضا را می‌شنیدند. وقتی بزرگان می‌دیدند این‌ها می‌آیند، سلام می‌دهند، جواب سلام بگیرند – که حالا ماجراهایی داشته که چی بوده رمزش – قبل از اینکه این (باطن) صاف و سالم زود اثر در او (بگذارد). تعبیر مقتل این است.
حالا من اول این بخش را می‌گویم. این یک مقدمه‌ای دارد. مقدمه‌اش را بعدش چون روضه است. حالا البته همه‌اش روضه است، همه‌اش مصیبت است، همه‌اش دردآور است. مرحوم سید بن طاووس در لهوف می‌فرماید: "فجاء شيخٌ فدنا من نساء الحسين عليه السلام وعياله." وقتی که این خانواده در شام بودند، یک پیرمردی نزدیک شد به این زن و بچه. و او در آن موضع بود. بالاخره این‌ها در رخت اسارت و با آن وضعیت.
یک پیرمرد شامی نزدیک شد به این خانواده، گفت: "الحمدلله الذی قلّلکم و اهلککم و اراح البلاد من رجالکم." شکر آن خدایی که شما را کشت و هلاک کرد و بلاد را از مردان شما راحت کرد. چقدر طعنه است! چقدر سخت است! یک پیرمرد شامی. "و امکن امیرالمؤمنین منکم." امیرالمؤمنین یزید را بر شما حاکم (کرد). امام سجاد فرمودند: "یا شیخ هل قرأت القرآن؟" پیرمرد گفت: "بله." حضرت فرمودند: "این آیه را شنیدی: "قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودة في القربى"؟" حضرت فرمودند: "نحن القربى." این خانواده‌ی پیغمبر کیستند که آیه‌ی قرآن فرموده: "اجر رسالت این است که (به) خانواده‌ی پیغمبر محبت داشته باشی." "این آیه را شنیدی: "و آت ذا القربى حقه"؟" گفت: "بله." حضرت فرمودند: "نحن القربى. ما همان اهل بیتیم." "این آیه را شنیدی: "واعلموا أنما غنمتم من شيء فإن لله خمسه وللرسول ولذي القربى"؟" گفت: "بله." حضرت فرمودند: "نحن القربى." "این آیه را شنیدی: "إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا"؟" گفت: "بله." حضرت فرمودند: "نحن اهل البیت." ما اهل (بیتیم).
می‌گوید: پس از این، شیخ ساکت شد و پشیمان بر آنچه سخن گفته بود. این آقا ساکت شد، تعجب کرد. گفت: "اهل قرآن (است)، یک زمینه‌ی خوبی دارد." حالا زیارت را ببینید چقدر اثر دارد! این (با اینکه) محضر امام سجاد یک چند دقیقه‌ای رسیده، بدرفتاری کرده‌ها، بد صحبت کرده، ولی (در) زمینه، آن اهل بیت به ظاهر نگاه نمی‌کنند (بلکه) زمینه‌ی خوب را می‌بینند. "تالله انکم." او هم گفت: "به خدا قسم شما اهل بیت هستید." حضرت فرمودند: "تالله انا لنحن من غیر شک." "به خدا، ماییم بدون شک، به حق جدمان قسم، انا لنحن." اینجا دارد که: "پس شیخ گریه کرد و عمامه‌اش را انداخت." سرش را به سمت آسمان بلند کرد، گفت: "اللهم إني أبرأ إليك." "خدایا، به تو تبرا می‌کنم از دشمنان این خانواده، از جن و انس. هر که از جن و انس دشمن این‌هاست."
بعد برگشت، گفت: "حالا ببینید آن حر را." این هم حر امام سجاد. آن حر اباعبدالله بود، این حر امام سجاد. برگشت، گفت: "آقا جان، هل لی من توبة؟ من توبه کنم؟" "تاب الله علیک و انت معنا." "بله، اگر توبه کنی، خدا توبه‌ات را می‌پذیرد و تو با ما خواهی بود." چی شد آخرش؟ گفت: "انا تائب. من توبه کردم." اینجا دارد که: "فبلغ یزید بن معاویه حدیث الشیخ." خبر را به یزید رساندند که این پیرمرد یک همچین حرفی زده. یزید دستور داد: "فامر به فقتل." دستور داد، گرفتند، کشتند. شهید شد. ببینید رفت کجا! یک زمینه‌ی پاک.
حالا قبل این ماجرا چی بود؟ چه فضایی؟ این آقا آمد و حرف زد. بقیه‌اش را بخوانیم که این جگر آدم را می‌سوزاند. این اهل بیت را در چه حالتی وارد کردند! لا اله الا الله. "ثم امر بالسبایا و راس الحسین فحملوا الی الشام." این اسرا را با سر اباعبدالله آوردند، وارد شام کردند. مثل این (که) "حدثنی جماعة کانوا خرجوا فی تلك الصحبة انهم کانوا یسمعون بالليل نوح الجن علی الحسین." می‌گوید: "شب‌ها صدای گریه‌ی جنیان بر اباعبدالله الحسین شنیده می‌شد الی الصباح." شب تا صبح این صدای ضجه‌ی جن بلند بود که این‌ها برای حسین گریه (می‌کردند).
"فلما دخلنا دمشق." گفتند: "وقتی ما را وارد دمشق کردند، ادخلوا نساء و صبایا بالنهار." این زن‌ها را در روز وارد کردند، "مکاشفات الوجوه." در حالی که صورت این‌ها پوشیده نبود. این چهره‌ها پوشیده نبود. شما تصور کنید جمع نامحرم باشد، ناموس خودتان، همسر خودتان، مادر خودتان، دختر خودتان (در آنجا باشد). بدانید یک جایی هستند، بعضی‌ها بدنظرند، بددل‌اند، مراعات نمی‌کنند. این مسائل را نگاه می‌کنند، توی (دید) دیگران می‌روند. پناه بر خدا! پناه بر خدا!
"فقال اهل الشام الجفاة." حالا ببینید این نامردها چه گفتند! جگر امام سجاد را آتش زدند. این شامی‌ها می‌گوید: به این زن‌ها و این دخترها نگاه کردند. یا صاحب‌الزمان، عذر می‌خواهم، چه کنم که متن را باید گفت. جا دارد آدم بمیرد با این روضه‌ها. می‌گوید: این شامی‌ها نگاه به این چهره‌ها کردند، گفتند: "ما رأينا صبايا أحسن من هؤلاء." گفتند: "ما تا حالا اسیر به این زیبایی ندیده بودیم. فمن أنتم؟ کی هستید شما؟"
"فقالت سکینة بنت الحسین." سکینه، دختر اباعبدالله (گفت): "نحن سبایا آل محمد." "ما اسرای خانواده‌ی پیغمبر (هستیم)." "فاُقیموا علی درج مسجد." اسیر که می‌گرفتند، می‌آوردند جلوی در مسجد اموی نگه می‌داشتند. این اسرا را این‌گونه هم بردند آنجا نگه داشتند. "هیس و یقام السبایا و فیهم علی الحسین." جلوی چشم امام سجاد علیه‌السلام این زن و بچه را جمع کردند. "فهو یومئذٍ فتیً شابٌ." من دیگر این روضه را باز نمی‌کنم. فقط یک اشاره‌ای (می‌کنم)، می‌دانم دیگر واقعاً شما هم طاقت ندارید روضه را بیش از این بخواهد آدم باز بکند. فقط همین‌قدر بگویم: اسیر که می‌آوردند جلوی در مسجد نگه می‌داشتند، از این باب بود که خریدار بیاید نگاه بکند، هر که را می‌خواهد یک قیمتی بگذارد.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام.

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00