
جلسه سه : چرا زیارت اهل قبور بخشی از زندگی ماست؟
در این جلسات، محور اصلی حقیقت زیارت و فلسفه آن است؛ اینکه زیارت اهل بیت نه تنها شرک نیست، بلکه عین بندگی و عشقورزی به خداست، چون اهل بیت مظاهر ناب الهیاند و در وجودشان هیچ خودی جز خدا دیده نمیشود. بیان میشود که چرا خدای متعال ابراز عشق به خود را از مسیر محبت به اولیائش قرار داده و چگونه زیارت، جلوهای از تواضع، بندگی و فنا در پروردگار است. از ماجرای حضرت موسی که با هفتاد هزار فرشته برای زیارت کربلا آمد تا روایات مربوط به ثواب پیادهروی اربعین و غسل فرات، همگی نشاندهنده جایگاه بیمانند کربلا و امام حسین علیهالسلام در عالم است. آداب زیارت، آثار شگفتانگیز آن در تغییر سرنوشت انسان، حتی برای کسانی که از دور سلام میدهند، و روایتهای تکاندهندهای از تاریخ و کرامات اهل بیت، بهویژه در ماجرای عاشورا و پس از آن، همه دستبهدست هم دادهاند تا نشان دهند زیارت در حقیقت سفری به سمت خدا و مدرسهای برای بندگی خالص است
برخی نکات مطرح شده در این جلسه
زیارت اموات
ارتباط حرف اول را در زندگی می زند
در رابطه چیزی می دهیم و چیزی می گیریم
زیارت مساوی است با ارتباط گیری
سرمایه وقت را صرف چه می کنی؟
ارتباط با مومن یعنی کسب نورانیت و رفع تاریکی
فرهنگ ژاپنی ها در تدفین
گل بر مزار اموات؟!
چرایی عده نگه داشتن خانم برای وفات همسر
اثر سرزدن و نشستن کنار قبر
قبرستان درمانی؟!
فرهنگی عجیب در ازدواج چینی ها
اثر یاد مرگ در همه حال
اموات، همسایه های راستگویند
کسب توجه به آخرت در زیارت اموات
اثر ایمان به آخرت در اداره ی جامعه
اثر هدیه سوره تبارک برای اموات
بهترین اوقات زیارت اموات
ملکوت هدیه برای اموات
حاجت خواستن کنار قبر والدین
فضیلت قرائت قرآن در قبرستان
اثر پا گذاشتن روی قبر
زمانی که اموات هم می شنوند و هم جواب می دهند
آثار عجیب و غریب خواندن قران در قبرستان
اثر رحم بر مقابر
رحم بر میت، رحمت الهی می آورد
در صدقه نیت وسیع داشته باشید
حال و هوای عالم برزخ
هر حرف آیه الکرسی، فرشته ای تسبیح گو
کسی که نمی تواند ما را زیارت کند…
ثواب زیارت سادات
باب کرم حسینی
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و آله الطیبین الطاهرین. و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
جلسه قبل این نکته عرض شد که اساس زندگی ما وابسته به رابطه است؛ ارتباطاتی که حرف اول را در زندگی میزند. ما با طیفهای مختلف، اصناف مختلف، اقشار مختلف و آدمهای مختلف رابطه داریم. رابطه هم یعنی اینکه یک چیزی میدهیم و یک چیزی میگیریم. با همه اینگونهایم؛ از نزدیکان و خویشاوندانمان گرفته، تا آدمهایی که آن سر دنیا هستند؛ و از کمترین آدمها از جهت معنوی گرفته، تا بالاترین آدمها از جهت معنوی که اهل بیت هستند. لذا از یک جهت، این ارتباطگیری را میشود اسمش را گذاشت «زیارت».
ماها با هم دیدار میکنیم، ملاقات میکنیم. دیدارمان بر مبنای این است که یک چیزی گیرمان بیاید، یک چیزی بهمان اضافه شود، یک چیزی ازمان کم شود. ما گاهی محضر قرآن میرویم، زیارت میکنیم و قرآن را ملاقات میکنیم. امیرالمومنین فرمود: «هر آدمی که محضر قرآن میرسد، یک چیزی ازش کم میشود و یک چیزی بهش اضافه میشود.» جهلش کم میشود؛ نه اینکه قسمِ جهل باشد، بلکه از جهلش کم میشود و به علمش اضافه میشود. کوریِ او، نابیناییِ او، بیبصیرتیِ او از بین میرود. بیایید نامش را بگذاریم «دانش». این قرآن است. بقیهاش هم همینطور است. ما تلویزیون که میبینیم، فرقی نمیکند چه کانالی باشد، دائماً یک چیزی به ما اضافه میشود و یک چیزی از ما کم میشود. توی این پیامرسانهای مجازی که میرویم، فرقی نمیکند کدام کانال، کدام اپلیکیشن، دارد یک چیزی به ما اضافه میشود و یک چیزی از ما کم میشود. با هم که گفتگو میکنیم، همین الان دارد یک چیزی به ما اضافه میشود و یک چیزی از ما کم میشود. توی تاکسی که حرف میزنیم، دارد یک چیزی به ما اضافه میشود و یک چیزی از ما کم میشود. مشکل این است که عموماً چیزی که به ما اضافه میشود و چیزی که از ما کم میشود، مثبت نیست؛ یعنی چیزی که اضافه میشود، چیز مثبتی نیست و چیزی هم که از ما کم میشود، منفی نیست. بهترین وقت را میدهیم، سرمایه را میدهیم، انرژی را میدهیم، حرفهایی که شاید اکثرش هم به دردمان نخورد! به قول حاج آقای قرائتی، «یک نوار کاست خام بهمان دادند، صبح تا شب داریم صدای گربه رویش ضبط میکنیم.» بیشترین حرفها و گفتگوها، این میشود دیگر که آخر شب آدم میخواهد حساب بکند. توی همه این گفتگوها و برو و بیاها، چهار تا جمله شاید درست و حسابی – خودم را عرض میکنم – چهار تا جمله درست و حسابی از تویش در نمیآید. وقت را آدم میگذراند.
خب، یک بخشی از ارتباطاتمان، ارتباط با آدمهای زنده است؛ ارتباط با مومنین که دیشب در مورد اینها صحبت شد. با مومنین باید ارتباط گرفت برای اینکه به ما معنویت را اضافه بکنند، مادیت را از ما کم بکنند، تیرگیها، تاریکیها، غبارها، آلودگیهایمان گرفته شود و نورانیت و صفا اضافه شود. یک بخش دیگر از ارتباطمان، ارتباط با اموات است. ما با اموات هم ارتباط داریم. حالا فعلاً سطح پایینش را داریم میگوییم؛ مومنین را میگوییم. انشاءالله جلسات بعد میرویم سطح بالاترش؛ حالا جلسه بعد علما، امامزادهها، سادات. برویم تا برسیم به خود اهل بیت، انشاءالله که زیارت اهل بیت هم قرار است یک چیزی به ما بدهد و یک چیزی از ما بگیرد. ما در ارتباطمان با همدیگر چطور داریم هی یک چیزی را به هم میدهیم و یک چیزی میگیریم؟ در ارتباطمان با اموات، چیزی میگیریم و به اموات چیزی میدهیم. باید با اموات ارتباط داشته باشیم. ارتباط یعنی حواسمان به آنها باشد؛ نه انواع.
بخشی از زندگی ما. ما که مثل ژاپنیها نیستیم که وقتی عزیزی را از دست میدهند. یکی از اساتید دانشگاه که سالیان سال ژاپن بود و همین مشهد، جزو هیئت علمی است، ایشان در مشهد برای بنده تعریف میکرد؛ میگفت که ما ژاپن که بودیم – حالا خاطرات ژاپنیاش خاطرات جالبی بود – چیزهایی که برای ژاپنیها بد بود، گریه کردن. آدمها اصلاً کسی گریه نمیکند. گریه کردن زشت است برای کسی که گریه بکند. توی جمعی، واقعاً کار خلاف فرهنگ انجام میدهد؛ مثل اینکه مثلاً یکی بین ما بادگلو بزند. آنجا اینقدر زشت است که کسی گریه بکند. به شبِ شب نگاه میکنند! یعنی چی؟ مگر آدم گریه میکند؟ و وقتی که کسی عزیزش را از دست میدهد، وقتی که میخواهند این را دفنش بکنند – حالا دفن که ندارند، میسوزانند جنازهها را – این را میبرند یک جایی. یک دستگاهی دارند؛ قطعهقطعه میکند میت را و تحویل میدهد به یک کورهای و آن کوره در دمای ۳۰۰ درجه این را میسوزاند و شیشهای پودر آن را تحویل میدهد. دستگاهی که قرار است این مرده را قطعهقطعه بکند، میگفت که اول باید استخوانهای بابا را خرد بکند. فرهنگ چقدر جالب است! جالب است چقدر بیهوده است! گفت که آن استخوانی که اول باید خرد بکنند که این برود قطعهقطعه بشود، فرهنگشان و رسمشان این است که این مرده بین آدمهایی که الان در دنیا هستند، چه کسی را بیشتر از همه دوست داشته؟ او بیاید این را تکهتکه کند. پسر اولش را خیلی دوست داشت، میشکند، تحویل دستگاه میدهد. خردش میکنند و پودرش میکنند و یک شیشه بهش میدهند. این شیشه را میآورد توی بوفه منزل میگذارد. این شیشه بابایش، همان شیشه مامانش، شیشه بابابزرگش. شامپاینش را میخورد و به یاد مرحوم پدر. و تمام! پدری دیگر نبوده. قبرستانی توی این شهر نیست. بابایی هم نبوده. زندگیات را یک کمی اولش غصه دارد. او همان شامپاین به یاد بابا. به سلامتی! حل میشود، فراموش میشود.
خب، ما که اینجور زندگی نمیکنیم. ما انسانیم، عواطف انسانی داریم و باور داریم که خبری هست بعد از این مردن. مردم جاهلیت هم باور داشتند که خبری هست بعد از این مردن؛ که دفن میکردند، بغلش شترش را دفن میکردند، میگفتند یک روزی از توی قبر میخواهد دربیاید، سوار شتر شود، راه بیفتد. دیگر اینها خیلی مضحکند که یکی را قبول ندارند. آدم به طبع اولیه خودش قبول دارد، یک چیزهایی میشود. همین که یک دقیقه سکوت میکنند به احترام مرده، یعنی چه؟ یعنی احساس دین دارد نسبت به مرده، یک جور ارتباطگیری دارد با مرده انجام میدهد. حالا او در فرهنگ خودش، ارتباطگیریاش با مرده این شکلی است. این فکر میکند یک دقیقه سکوت یا مثلاً گل باریدن در محل از دنیا رفتن – مثلاً در دریا غرق شده – میآیند آنجا را گلباران میکنند. گلبارانی که میکنند، این یک چیزی به میت میرساند. برای مرده خاصیتی دارد؛ نوع ارتباطگیریاش این شکلی است. نفرمایید «ارتباطگیری»، بلکه بفرمایید «زیارت»؛ با واژه خودمان صحبت بکنیم. اینها اینجوری میروند زیارت اموات. البته همان ژاپنی هم زیارت دارد میکند دیگر. همان شامپاینی که دارد به یاد پدر میخورد، این انگار حکم فاتحه را دارد میفرستد. آن یکی هم که یک دقیقه سکوت میکند، فکر میکنی یک دقیقه سکوت، یک چیزی گیر این مرده بدبخت آمد؟ حالا آن که باور نسبت به عالم برزخ و اینها ندارد، «استادیوم یک دقیقه سکوت کردن برات فرستادن به روحت» دارد میآید؟ احساس میکند که یک خاصیتی دارد، روح این مرده دارد. حالا روح را هم خیلی مثل ما قبول ندارند، ولی میگوید بالاخره این مرده جایگاهی دارد، یک شأن دارد، یک اعتباری دارد، حق و حقوقی دارد، بعد از مرگش یک احترامی را برایش قائل میشوند.
دیروز در فضای مجازی دیدم یک عکس منتشر شده بود. در اتریش، یک خانمی با یک آقایی که قرار بودهاند ازدواج بکنند، آن آقا آتشنشان بوده و در عملیاتی به مشکل میخورد. قبل از عروسیاش میرود و در عملیات آتش میگیرد، میسوزد. خانم، در آن تایم عروسی که قرار گذاشته بودند – مثلاً اول آوریل – در آن روز با لباس عروس میآید سر مزار همسرش و مراسم عروسی را آنجا برگزار میکند. خب، این هم یعنی اینکه یک چیزی برای مرده قائل است دیگر. این اینجوری آمده زیارت مرده؛ زیارت اهل قبورش این شکلی است. مسیحیها میروند گل میگذارند. حالا این هم یک فرهنگی شده، متأسفانه، بین ما. نمیدانم از کجا؛ از همین مسیحیها. گلی که روی قبر است، چه خاصیتی دارد؟ شمع روشن کردن اسراف است، خاصیتی ندارد برای مرده. مثلاً گل میفرستند، پانصد هزار تومان، یک میلیون تومان. جلوی در مساجد میبینید پنجاه تا صد تا گل هم را پشت وانت دارند پیاده میکنند. این نه به درد میت میخورد، نه به درد خانواده میت میخورد، نه به درد شما میخورد که داری این کار را انجام میدهی. هیچ فایدهای تویش نیست؛ نه شرعی است، نه عقلی، نه عرفی. هیچ خاصیتی ندارد. شروع شود دیگر؛ قیامی باید بشود یک جایی علیه این کارهای بیخود و بیخاصیت. علامه طهرانی، رضوانالله علیه، ایشان وصیت کرده بود: «در مجلس ختمم راضی نیستم یک دانه گل خریده شود و یک گل بیاورند.» خب حالا ایشان گفته بود؛ ای کاش همه بگویند، این باب شود، فرهنگ شود. این هزینههای زائد را خیلی کارهای دیگر میشود باهاش کرد؛ یک چیزی گیر میت بیاید، یک چیزی گیر مرده بیاید.
ما با مردهها ارتباطی داریم؛ اینجوری نیست که یکی از دنیا رفته، تمام شد. تعلق او به ما هست، نسبت او با ما هست. چرا میگویند اگر کسی از دنیا رفت، همسرش چهار ماه و ده روز عده نگه دارد؟ خب، فقط بحث این است که باردار نباشد؟ باردار نشدنش را که در تقریباً دو ماه اول میشود تشخیص داد. اینقدر هم الان دستگاه آمده و اینقدر امکانات هست برای اینکه تشخیص بدهیم این خانم باردار هست یا نیست. چهار ماه و ده روزش چیست؟ سری دارد! این مرده چهار ماه و ده روز طول میکشد تا تعلقش از خانوادهاش آرام آرام کنده شود. تعلقی دارد، نسبتی دارد، آرام آرام خو میکند با آن منزل جدید و جایگاه برزخی. چهار ماه و ده روز طول میکشد. وقتی که آنجا دیگر مستقر شد، اینور دیگر حالا اهل و عیال او به زندگیشان برسند. میدانی، خیلی احکام خاصی هم دارد در آن چهار ماه و ده روز که معمولاً عمل نمیشود؛ خانم آرایش نکند، خود را عرضه نکند. حالا میآیند خواستگاری میکنند و شیرینی میخورند و گفتگو میکنند. مصیبت! او حقی دارد، آن مرده نسبتی دارد با این خانواده، احترامی دارد، جایگاهی دارد. ما ارتباطی داریم با این اموات؛ باید برویم به اینها سر بزنیم. یک آقایی، از فرزندان یکی از علما که تلویزیون هم نشان میدهد و معروف است، میگوید که پدر من مثلاً سی سال از دنیا رفته؛ افتخار من است که تا حالا یک بار هم سر قبر پدرم نرفتهام! بدبختی، خسارت است، عین بیسوادی. میخوانم؛ یکی دوتا نیست، روایت صد تا روایت در مورد اینکه باید رفت کنار قبر میت. آن قبر، آن خانه اوست.
خب آقا، از راه دور میفرستیم. خب شما، عروسی هر کدام از اقوامتان بود، از راه دور یک پیامک فقط؟ مراسم، شرکت فرق میکند آقا. بین پیامک دادن و شرکت در مراسم، تفاوتی هست. تبریک بگویید؛ تبریک! یک کسی بیمار است، تلفنی یا تلگرامی یک ایموجی برایش بفرستید که آقا مثلاً به یادش هستید؛ استیکر مثلاً برایش بفرستید. خب، بین این ایموجی فرستادن در تلگرام و استیکر فرستادن با پیامک زدن فرق دارد، با تلفن زدن فرق دارد. یک وقت در تلگرام پیام میدهی، یک وقت تماس میگیری صحبت میکنی، یک وقت میروی از نزدیک. تازه آن از نزدیک هم مراتب دارد. یک وقت از نزدیک، از دور؛ یعنی چهره را از دور سلام علیک میکنی. یک وقت میآید جلو، از جلو سلام علیک میکنی. یک وقت دست میدهی. یک وقت در آغوش میگیری. یک وقت در آغوش میگیری و یک پولی هم توی جیب او میگذاری. اینها همه با هم یکی است؟ بله، ما فاتحه از هر جا بفرستیم، به آن میت میرسد؛ ولی اثر آن نشستن کنار قبر را ندارد، اثر سر زدن به میت را ندارد. یک اثر دیگر؛ آنجا خانه آن مرده است، ارتباط دارد با آن قبر، تعلق دارد به آن قبر. خیلی جالب است؛ رفتن ما خاصیت دارد. روحیهمان ضرر دارد؟
خب بله، البته فرمود که بعضیها میگویند آقا صدای اذان برای مریضمان ضرر دارد. مریضی که صدای اذان برایش ضرر دارد و با صدای اذان اذیت میشود، همان بمیرد! حالا اگر کسی روحیهاش یکجوری است که قبرستان میرود اذیت میشود، قبرستان که میرود آخرش بیماری جدی است؟ کسی با دیدن قبرستان اذیت میشود؟ قبرستان آرامش میدهد. بنده مقالهای را خیلی سال پیش نوشته بودم: «قبرستاندرمانی». یکی از طرق درمان، قبرستان است. گفته بودیم بعضیها هم عمل کردند، آثار هم داشت. مثلاً میگفتیم آقا، عقد وقتی دختر و پسر میخوانند، یک قبرستانی دوتایی با هم بروند. آخوند تندرویی، حمیدی! فقط کم مانده که ما را از توی عروسی بفرستید مجلس عزا. حالا از چین همهچیز آمده؛ کفش چینی و نمیدانم مهر چینی و تسبیح چینی و فرش چینی. ای کاش ازدواج چینی هم بیاید!
ازدواج چینی چه شکلی است؟ دختر و پسر، توی چین وقتی ازدواج میکنند، اینها رسمی دارند. دو خانوادهای که اینها را مثلاً – یعنی راهی میکنند منزلی که دارند – مثل ما که بابا دیگر میرویم، دختر و پسر را منزل جدید راهی میکنیم، تا پشت در و گوسفند میکشیم. من این کار را در منزل جدید از بین خانواده دختر و پسر میگردم. پیرترین زن فامیل را پیدا میکنند. احتیاطاً مثلاً بالای صد سال باشد؛ احتیاط واجب است که بالای صد سال میگویم. پیدا میکنند. اونی که در را باز میکند به روی دختر و پسر، باید این خانم باشد. خاصیتش چیست؟ اینکه در را باز میکند، این آقا داماد با عروس دارد وارد میشود، این چهره را که نگاه میکند، قیاس میکند با خانم خودش. بعد تازه خانم چقدر خوشگل به نظرش میرسد! وقتی آن پیرزن را میبیند، آخرش همین است. هر چه هستید الان، هر چه دارید و هر چه هستید، آخرش این است. این هم یک زمانی تازه عروس بوده، دستهگلی بوده، الان اینجوری شد. یک جورهایی یک چیزی شبیه همین یاد مرگ خودمان است. کوهستانی میفرمودند: «در عروسی و عزا به یاد مرگ باشید.» حالا ازش که معلوم است عروسیاش چیست. عروسیاش خوشی است؛ نزنی زیر دلت! اتفاقاً اینجا محبتها بیشتر میشود وقتی آدم میفهمد که این خانم موقت است، چهار روزی با همیم. میگذریم از خیلی مسائلی که پیش میآید.
رفتن در قبرستان پس یک چیزی هم به ما اضافه میکند؛ فقط برای آن میت نیست. فقط قرار نیست که ما یک چیزی به میت بدهیم که بگوییم آقا از اینجا میفرستیم میرسد به او. چرا من بروم زیارت کنم؟ رفتنش یک چیزی برای خودت دارد. به امیرالمومنین گفتند: «آقا، شما که قسیم الجنة و النار هستید، هر کس بهشت برود به واسطه شما میرود، نیازی ندارید به زیارت اهل قبور، چرا آمدید کنار قبرها نشستید؟» فرمود: «اِنی اَجِدُهُم جیرانَ صِدق. من دیدم این اموات، همسایههای راستگوییاند. یَکْفُونَ السَّیِّئَةَ وَ یُذَکِّرُونَ الآخِرَةَ. به من اضافه میکنند دیگر. از من یک چیزی میگیرند، به من یک چیزی میدهند. از من چه چیزی میگیرند؟ گناه. اینها را که میبینم، دست از گناه [برمیدارم].» حالا امیرالمومنین دارد میگوید. برای من دیگر من یاد بگیرم: «یَکْفُونَ السَّیِّئَةَ وَ یُذَکِّرُونَ الآخِرَةَ». دیدن اینها باعث میشود آدم دست از گناه بردارد و یاد آخرت کند.
یک قبری در قم، مزار یکی از علما بود؛ زیاد میرفتم. بعد از مدتی که رفتم، دیدم یک قبر جدیدی کنار این قبر اضافه شده. نگاه کردم، یک پسر شانزده ساله است. عکس هم، عکس خیلی ترگلورگل و چهرهای بسیار زیبا و شاداب و چندین عمل زیبایی انجام داده بود؛ عکس روی قبر مشخص بود. کنار این عالم، یکی از علما در یکی از قبرستانهای قم. برایم جالب شد که این پسر کیست و چیست و ماجرا چه بود و اینها. بعد از یک سال، یک صبح جمعه رفته بودیم حلیم بخریم، دیدم که عکس این پسر را در مغازه زدهاند. صاحب مغازه، گفتم که: «این آقا نسبتی با شما دارد؟» گفت: «پسر همکارم، پسر شریک.» گفتم که: «قبرش فلان جاست؟» گفت: «آره، شما خبر داری؟» گفتم: «آره، من دیدم که آره، قبر فلان آقاست.» گفت: «بله، آنجا دفن است.» گفتم: «ماجرای این بچه چی بود؟ مریض بود؟ سرطان بود؟» گفت: «نه، ورزشکار، سالم. از بالای پلهها سر خورد، چند تا ملق زد، ضربه مغزی شد و از دنیا رفت.» بچه شانزده ساله! زندگی این است که بچه شانزده ساله از چهار تا پلهاش بیفتد! بعد گفتیم تکفرزند بود و چه بود و دیگر پدر و مادرش چه خرجهایی برایش کردند. این زندگی ماست. قبرستان [به ما] آمد. تا چند روزی حالم متغیر بود. زیارت اهل قبور خیلی اثر دارد. آخر خط است. هر کار کردیم، کردیم، تمام شد و رفت. جمع و جور میکند زندگی آدم را، روبهراه میشود، یاد آخرت میاندازد. یک چیزی به خاصیتش برای خود او چیست؟ پس این خاصیتش برای منِ منی که زیارت اهل قبور میروم، این گیرم میآید: یاد آخرت، توجه به قبر، معاد.
تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی فرمودند که: «مملکت را با قوه قضاییه نمیشود اداره کرد. سی میلیون پرونده داریم الان. قوه قضاییه، حقوق قضاییه. با دادگاه، با پلیس نمیشود مملکت [را اداره کرد]. مملکت با یاد مرگ آباد میشود، یاد آخرت. آدم بداند که آقا این تمام میشود. سه هزار میلیارد داری؛ برای کجا؟ کجا میخواهی بروی؟ کاش دست اینترپل بهت نرسد! درس عزرائیل که بهت میرسد، رفته آنجا دارد در کازینوها میچرخد برای خودش! بدبخت بیچاره. یک خانهای هم عکس و فیلمش منتشر شد در فضای مجازی؛ خانه آنچنانی در تورنتو. دارد با پول مردم رفتار عیش و نوش، عشق و حالش را میکند. بدبختهایی که به اهل بیت توهین میکنند که آنور پناهنده بشوند. امام حسین و حضرت زهرا کی و کی را میکند؟ آمد بهش پناهندگی دادند؟ بدبخت! تشییع میت در ایران و کانادا هم ندارد. مارمولکهای زیر خاک هم فرقی نمیکند؛ شاید آنجا باکلاستر باشند، خاکش در کانادا! سوسکها و کرمهاش فرقی با اینجا ندارد.» کسی باورش بیاید مرگ را میشود [زندگی کرد].
امیرالمومنین، برادرش آمده میگوید: «آقا، سبیل ما را چرب کن از این بیت المال.» کوره بود. الان آتش را درآوردند، نزدیک دستش گرفتند. حرارت به دستش که رسید، دادش بلند شد. «تحمل این را داری که من آن را تحمل کنم؟» با قوه قضاییه نمیشود مملکت را اداره کرد. راه دارد برای دررفتن. ایمان به آخرت اگر داشت، سالم است، باور کرد میمیرد و جواب میدهد. «زیارت اهل قبور افسردگی میآورد.» در این مدارس بخشنامه کردهاند: «بچهها را قبرستانها نبرید، اینها افسرده میشوند.» ببریم در قبرستان یا مثلاً غسالخانه؟ بله، اینها غلط است؛ ولی این هم نیستش که دیگر یک موجود صنعتی مثل ژاپنیها درست بکنیم.
ابن عباس میگوید که یک آقایی آمد کنار یک قبری. اثرش برای آن مرده چیست؟ چند تا روایت برایتان بخوانم و عرض کنم. یک کسی کنار یک قبری نشست، نمیدانست این قبر کیست. «لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ قَبْرُ مَنْ. فَقَرَا تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ.» شروع کرد سوره ملک را خواند برای آن میت. «فَسَمِعَ صَاحِبُ الْقَبْرِ یَقُولُ.» یک صدایی شنید در قبرستان، گفت: «هِیَ الْمُنْجِیَةُ.» این سوره تبارک که خواندی، نجاتبخش بود. آمد خدمت پیغمبر. «فَذَکَرَ ذَلِکَ لِلنَّبِیِّ فَقَالَ: هِیَ الْمُنْجِیَةُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ.» بله، درست شنید؛ این سوره تبارکی که هدیه دادی، از عذاب قبر نجات دادی. بنده خدا یک کلمه، گاهی یک آیه قرآن. نجات یک قبرستان را [نه فقط یک قبر را]. یک قبرستان [را] میخوانم. یک داستانی را برایتان میگویم انشاءالله آخر بحث.
از امام باقر علیه السلام سؤال کردم: «آقا، زیارت اهل قبور کی بروم؟» حضرت فرمودند که: «اذا کانَ یَومُ الجُمُعَةِ فَزُورُهُمْ.» روز جمعه برو زیارت اهل قبور که هر کدام از اینها که در ضیق باشند، در تنگنا باشند، وَسَّعَ عَلَیْهِمْ [خداوند بر آنان گشایش دهد]. زیارت جمعه اهل قبور که میروی، اینها وضعشان خوب میشود. بین طلوع فجر تا طلوع شمس، بینالطلوعین، «یَعْلَمُونَ بِمَنْ اَتَاهُمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ.» در آن ساعت مرده خبر دارد چه کسی میآید کنار قبرش. امام [باقر یا صادق] امشب بنا به قولی شب میلادشان است. وقتی طلوع شمس میشود، آفتاب طلوع میکند، «کَانُوا سَوْدَاءَ.» اینها پراکنده میشوند. گفتم: «آقا جان، «یَعْلَمُونَ بِمَنْ اَتَاهُمْ» یعنی میفهمند چه کسی آمده کنار قبرشان و «فَیَفْرَحُونَ بِهِ» یعنی خوشحال میشوند؟» حضرت فرمود: «بله. [کسی که نیاید،] ناراحت میشود، احساس تنهایی میکند.» نشسته این مرده با آن زنده هیچ فرقی نمیکند، بلکه بیشتر درک میکند، بیشتر نیاز به محبت دارد. فرمود: «گاهی یک آدم در دوران زندگی پدر و مادرش عاق والدین نشده، بعد از مرگ پدر و مادر عاق والدین میشود.» گفتند: «آقا، چه شکلی؟» «زیارت قبر پدر و مادر. در دنیا که بودم هفته به هفته میرفت سر میزد. دنیا رفتند، این الان نیازش بیشتر شده، حساستر شده، درکش بیشتر شده، فهمش بیشتر شده، بیشتر میفهمد که او برای چه چیزی لازم دارد، بیشتر کمک میخواهد.» عاق والدین میشود؟ خب، بله، عاق والدین میشود، هزار تا ماجرا پشتش پیش میآید. مردههایتان را قبل از طلوع آفتاب زیارت کنید. «سَمِعُوا و اَجابُوکُمْ.» قبل از طلوع آفتاب وقتی میروی زیارت قبر، مرده هم میشنود هم جواب میدهد. [امام صادق فرمود:] «بعدش که میروی، بعد طلوع آفتاب میشنوی ولی دیگر جواب نمیتواند بدهد.» جواب میدهد یعنی چه؟ یعنی اگر کسی اهل باطن باشد، میشنود حرف او را. باطن شفاف وقتی باشد، میرود در قبرستان، گرهها باز میکند. گرهها باز میکند، مشکلاتی دارند اموات، بندگان خدا. حالا بحثش مفصل است، نمیخواهم وارد آن وادی بشوم. چندین جلسه احتیاج به گفتگو دارد.
حضرت فرمودند که: «[کسی میگوید] از امام کاظم علیه السلام سؤال کردم: «قُلتُ لَهُ: اَلْمُؤْمِنُ یَعْلَمُ بِمَنْ یَزُورُ قَبْرَهُ؟» مؤمن میفهمد چه کسی آمده زیارت قبرش؟» حضرت فرمودند: «بله. تا وقتی که این کنار قبر نشسته، این انس میگیرد، آرام میشود.» حتی در روایت داریم در قبرستان که میروید، روی قبرها پایتان را بگذارید. بعضیها حساساند، پا روی قبر نگذارند، مگر اینکه اسم داشته باشد؛ اسم خدا و پیغمبر و آیه و اینها. آن فرق میکند. اگر اسم ندارد، «اِذا دَخَلْتَ الْمَقابِرَ، فَضَعْ قَدَمَکَ عَلَی الْقُبُورِ.» پایتان را بگذارید روی قبرها. فرمود: «اگر مؤمن باشد، انس میگیرد، آرام میشود از اینکه مؤمن دیگری آمده روی قبر او ایستاده. اگر منافق باشد، اذیت [میشود].» یکی از شاههای صفوی را در حرم حضرت معصومه دیدم. استاد ما ایستاده بود، فاتحه میخواند برای قبر فلان شاه. گفتم: «ما فاتحه بخوانیم؟ ما که نمیدانیم چیکاره بوده؟» «تو بخوان؛ اگر خوب بوده، نور میشود، بد بوده، چماق میشود میزند توی سرش.» دیگر اونی که او خودش لایق است، بهش میدهند. آهنگ فلان خواننده رقاصه مرده را گوش میدهد، میگوید: «خدا بیامرزدش، چه صدایی داشت!» این فکر میکند روح او شاد میشود. نمیداند این دعایی که دارد میکند، چه بلا و بدبختی دارد سر او درمیآورد. فلان بابا را دارند دائم کنار قبرش قرآن میخوانند. داستان نقل میکند در کتاب «داستانهای شگفت». میگوید: «یک آقایی را یک کسی پول داده بود: «بیا کنار قبر یک کسی قرآن بخوان.» این نصف شب صدای ضجه شنید و اینها. غش کرد، غش کرد. صاحب قبر را دید. توی آن بیهوشی او بهش گفت: «آقا، من التماست میکنم، نخوان.» گفت: «قرآن، این که خوب است که هدیه میدهم به میت.» گفت: «هر آیهای که میخوانی، یک دانه من را میزنند. میگویند این را چرا عمل نکردی؟ «اَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا.» خدا بیع را حلال کرد، ربا را حرام کرد. تو داری میخوانی هدیه من بدهی؟ ملائکه میگویند خاک توی سرت کند! این را چرا عمل نکردی؟ دروغ نگو! این را چرا عمل نکردی؟ غیبت نکن! این را چرا عمل نکردی؟» میفرستیم، مگر اینکه یقین داشته باشیم یک کسی مشکل دارد. بله، برای صدام کسی دیگر هدیه نمیفرستد. برای یزید کسی نمیفرستد. آنها را لعنشان میکنیم.
با همان بزرگواری که عرض کردم. رضا! رفتیم قبرستان، برویم کجا برویم؟ ایشان گفت: «این قطعه اعدامیها کجاست؟ برویم آنجا.» حالا من بلد نبودم. اینجا بهشت زهرا را تقریباً بلدم. اینجا را خیلی بلد نیستم. بگذارید گفتم آن ته فکر کنم یک جایی پیدا بشود، آنجا به اعدامیها میخورد. حالا چرا اعدامیها برویم؟ ایشان گفت: «خیلی از این بندگان خدا به ناحق بودهاند.» مثلاً در ماشینش پنج کیلو تریاک پیدا کردند، این هم نتوانسته اثبات بکند که اینها از من نبوده. گرفتند اعدامش کردند. این هم که اعدام کرده، گناه نکرده. او هم به وظیفه عمل کرده. همان کسی که اعدام کرده، انشاءالله میرود بهشت. همین که اعدام شده، انشاءالله میرود بهشت. او وظیفه عمل کرده. این هم بنده خدا نتوانست [اثبات کند]. نتوانسته همه را قبول بکنند. همه میگفتند آقا در ماشین ما گذاشتند. خیلی از این اعدامیها بندگان خدا مظلوماند. بعد چون بدناماند که سر قبر اینها نمیآیند. البته ما رفتیم قبر دیگری درآوردیم. رفتیم بعد فهمیدیم که قطعه بچههاست. مثل اینکه از قطعات قدیمی قبل انقلاب است. استخوان هم روی زمین پیدا کردیم. ایشان وارد بود؛ استخوان بچه ده ساله است. [سرش] از زیر در آمده بیرون. غرض اینکه اینها مظلوماند. گاهی برای اینها آدم هدیه بفرستد. حالا زیارت شهدا میرویم. در مورد شهدا انشاءالله صحبت میکنم جلسات بعد. ولی گاهی همینها هم گرههایی ازشان باز میشود، دستشان خالی است آن طرف.
حضرت فرمودند که: «یَفْرَحُونَ بِزِیَارَتِکُمْ.» مردههایتان را زیارت کنید، اینها خوشحال میشوند با زیارت شما. «وَ لْیَطْلُبْ اَحَدُکُمْ حاجَتَهُ.» قبرستان که میروی، کنار قبر پدر و مادرت حاجت بخواه. از امام صادق و از امیرالمومنین نقل میکند [که پرسیدند:] «چرا قبر پدر و مادر حاجت؟» مستحب هم هست بالا سر [قبر] بنشینی، بالا سر [قبر] بنشینی. ذکرهای مختلفی هم داریم سفارش کردهاند و دعاهایی. این حکم همان را دارد دیگر که شما یک نفر را بیایی هم ببینی، هم بغلش کنی، هم یک پولی توی جیبش بگذاری. چقدر آرام میشود! بله، از دور هم میشود دست به او تکان داد. امام فاتحه از راه دور است؛ ولی وقتی کنار قبرش میآیی، مینشینی... حالا ماجراها دارم برایتان بخواهم بگویم. داستانهای عجیب و غریبِ عجیب و غریب. فرصت نیست. خیلی مطالب هست که بعضی از دور یک سلام دادهاند. یکی از آقایان گفت: «یکی از اساتید، یکی از بزرگان قم فرموده بودند که یکی از اساتید من از دور فاتحه میفرستادند.» برای چند وقت ایشان [آن بزرگ] عصبانی شد. [یعنی] بنشینی! حالا من میگویم در مورد [آن] انشاءالله فردا شب صحبت میکنم که گاهی زیارت اینها نرفتن چقدر عقوبت دارد، چقدر چوب [میخورد آدم].
غرض اینکه سوره حمدی که میخواند، آن یاسینی که میخواند، گرهها باز میشود. بهمن! علامه طباطبایی مقید بودند؛ ماه مبارک رمضان هر روز میرفتند قبرستان. خب، ماه رمضان هر یک آیه، یک ختم قرآن است دیگر. به جای آیهای که میخوانید، هر یک آیه برای این اهل این قبرستان تبدیل به یک ختم قرآن میشود؛ گرهها باز میشود، از اینها مشکلاتی برطرف میشود. یا آقای محمود... آیتالله العظمی بهجت را فقط اسمش را شنیده بود. از جلوی در مسجدشان رد میشد. چون از مسجد آمده بود بیرون. یک لحظه آمده بود جلو. هیچی هم شناخت نداشت، نمازش را هم نخوانده بود. حالا آدم عجیبی بود دیگر؛ گره هر کسی را در یک نگاه تشخیص میداد. میگفت: «همین امروز یکی از علمای مشهد به من میفرمود صبح آقای بهجت به من فرمودند: «قرآن حفظ کن.» من گوش نکردم، سرم شلوغ بود. چند سالی است که نابینا شدهاند. این آقا فرمود: «من تازه فهمیدم که آقای بهجت چهل سال پیش به من «قرآن حفظ کن» یعنی چه!» آقای بهجت عجیب بود. تا آخر را میدید، یک چیزی میگفت. گره را میفهمید. یکی از بزرگان قم که در تفسیر به مراتبی رسیده، [گفت:] «من از اینور میآمدم آنور، آقای بهجت از آنور میآمدند اینور. وسط به هم رسیدیم. آقای بهجت یک نگاه به من کردند، فرمودند: «روی تف...» حرفش را گرفتم، رفتم. به مراتبی رسیدم.» تشخیص میداد گره هر کسی از کجاست. این آقا میگوید: «من جلوی در مسجد گفتم: آقا، من چه کار کنم؟» ایشان فرمود: «زیارت اهل قبور برو. گرههای اوراق را باز میکنی.» گاهی گره خودت باز میشود.
یک عزیزی از دوستان ما در مازندران آمده بودند. دیده بودند که پشت در خانه کلید جا گذاشتهاند. خانمشان هم کلید نداشت. نصف شب هم بود. نه این کلید دارد نه آن کلید دارد. نه حالا مثلاً اگر در اقوام کسی کلید دارد، الان نصف شب میشود رفت بیدارش کرد؟ بیاید! به عزیزی که میدانسته آن ساعت بیدار است، زنگ زده بود از اهل معنا، گفته بود: «ما چه کار بکنیم؟» ایشان گفته بود که: «برای امواتت یک فاتحه بفرست. امواتت کسی را میفرستند که برایت کلید بیاورد.» به ظاهر همان نصف شب، همسایه پایینی که مثلاً کلید داشته، در را باز کرد، آمد توی [خانه]. عجیب و غریب! یعنی چیزی که اصلاً احتمال آن را نمیداد. حالا این سرش جالب بود دیگر؛ یعنی برای اموات هدیه فرستاده. حالا آنها چه کار میتوانند بکنند؟ آن باز یک چیز عجیبغریبتری است که آنها هم ازشان کار برمیآید؛ یک کسی را تحریک بکنند به یک کاری، به شور بیاورند. بالاخره اینها هم از آنها برمیآید؛ مخصوصاً اگر روح آنها، روح قوی باشد. چون حضرت فرمودند که: «اموات هر روز میآیند به اهل منزل سر میزنند، اِلَّا بِقَدْرِ عَمَلِهِ.» هر چه روح قویتر باشد، عملش پاکتر باشد، قدرتش بیشتر است. فرمود: «اونی که خیلی پاک بوده، هر روز میآید؛ یَزُورُ اَهْلَهُ کُلَّ یَوْمٍ. هر روز میآید به خانواده سر میزند. اگر نه ضعیفتر بوده، هفته یک بار، ماهی یک بار، سالی یک بار. اشراف دارند، خبر دارند اینجا چه میشود، چه میگذرد.»
حضرت فرمودند که پیغمبر فرمودند: «یک آیه، دو سه تا روایت دیگر بخوانم، تمام.» بحث مهمی است، میشود یک دهه در مورد این بحث صحبت کرد. دیگر حالا ما پروندهاش را جمع میکنیم در یک شب. فرمود: «یک آیه از قرآن را اگر کسی در قبرستان مسلمین بخواند، اَعْطَاهُ اللهُ ثَوابَ سَبْعِینَ نَبِیّاً. خدا ثواب هفتاد پیغمبر به او میدهد.» یک بزرگی میفرمود: «امام زمان، قرآن خواندن روزانهشان در قبرستان وادیالسلام نجف است. حضرت آنجا قرآن میخوانند.» هر [روز] قرآنِ هر روزشان در قبرستان. در قبرستان قرآن میخوانند. مرحوم آیتالله قاضی هم این شکلی بود؛ روزی یک دانه، روزی یک جزء قرآن در قبرستان میخواندند. بعضیها دیگر روزی یک ختم قرآن در قبرستان میکردند. قرآن خواندن در قبرستان آثار عجیب و غریبی دارد. یکی از برکاتش این است که یک چیزی گیر این اموات بنده خدا میآید. آنها میفهمند قدر این قرآن خواندن را. ما الان میگوییم آقا قرآن نگاه کنیم، لالیگا چی شد؟ او میگوید: «آقای لالیگا، مالیگا چیزی درنمیآید. قرآن است که یک وقت خاصیت دارد.» «اِلَّا دَرَجَاتِ الْقُرْآنِ.» که درجات بهشت به درجات قرآن است. بهش میگویند: «اِقْرَأْ وَ ارْقَ. بخوان و برو بالا.» چقدر قرآن بلدی؟ مراتب آنجا به مراتبی که قرآن بلدی. بخوان، برو بالا. بعد فرمود: «مَنْ تَرَحَّمَ عَلَی اَهْلِ الْمَقَابِرِ.» کسی رحم کند در قبرستان به اهل [قبر]، «نَجَا مِنَ النَّارِ.» از آتش نجات پیدا میکند. «وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ هُوَ یَضْحَکُ.» خندان وارد بهشت میشود. زیارت اهل قبور برود. رحم کند به قبوری که میبیند شکسته شده، قدیمی شده. آدم میفهمد که این کسب و کاری ندارد. در روایت هم دارد، خدای متعال فرمود که: «من پیش آن «الْمُنْدَرِسِ قُبُورُهُمْ» هستم.» شنیدهاید: «الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ.» من پیش دلشکستگانم. این را همه شنیدهاید. ادامه دارد: «وَالْمُنْدَرِسِ قُبُورُهُمْ.» آن قبرهای مندرس. من آنجا [هستم]. آن یک سنگ قبر قدیمی، نه همسری داشته، نه فرزندی داشته. این تک و تنها، بیکس و کار بوده. رحم به او که میکنی، خدا به تو رحم میکند. گرههایی از آدم باز میشود.
فرمود: «مؤمن آیتالکرسی بخواند و ثواب قرائتش را به اهل قبور هدیه بدهد.» «اَدْخَلَهُ اللهُ تَعَالَى قَبْرَ کُلِّ مَیِّتٍ.» وسیعش کنید، یک مرده، دو مرده نکنید. صدقه میدهند، انفاق میکنند، خیرات میکنند، این فقط میگوید پدرم، مادرم. نه، وسیعش کن، کم نمیشود. به تعبیر استاد ما میفرمود که حالا با هم باز با همان عزیزی که من گفتم ماجرای قبرستان و این قبرستان بهشت رضا و اینها، رفته بودیم استخر. حالا این وضو هم داشته. ایشان توی سونای بخار این را به من گفت. بخار گفت: «حالت برزخ این شکلی است، هوای برزخ این شکلی است؛ حالتی که آدم هوا ندارد تنفس بکند.» بخار. «این در که باز میشود، یک هوایی میآید.» گفت: «این صدقات و خیراتی که برای اموات میکنند، حکم همین در را دارد. وسیعتر میکنی. در برای ده نفر باز شده، بیست نفر، صد نفر، هزار نفر، فرقی نمیکند. کم نمیشود از عمل. به همه اموات مسلمین از ازل تا ابد به همه برسد، کم نمیشود از عمل.»
فرمود: «پیغمبر فرمود: «خدا این را داخل در قبر هر میتی میکند.» و «یَرْفَعُ اللهُ لِلْقَارِئِ دَرَجَةَ سِتِّینَ نَبِیّاً.» کسی که این آیتالکرسی را خوانده، خدا بهش درجه شصت پیغمبر را میدهد. «وَ خَلَقَ اللهُ مِنْ کُلِّ حَرْفٍ مَلَکاً یُسَبِّحُ لَهُ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.» از هر حرف آیتالکرسی، خدا یک فرشته خلق میکند که تا قیامت تسبیح کند.» این روایت آخر و تمام. حالا ببینید اثر زیارت اهل قبور چیست؟ حضرت فرمودند که: «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی زِیَارَتِنَا فَلْیَزُرْ صَالِحِی مَوَالِینَا.» کسی که نمیتواند زیارت ما بیاید، برود زیارت مؤمنین؛ نه فقط حضرت عبدالعظیم، فقط مال حضرت عبدالعظیم نیست. همه مؤمنین، سادات. استاد [ما] قبرستان رفته بودیم، [و دیدم] سید بغلش صلوات میفرستاد. امامزاده است که پول نداشته گنبد و بارگاه برایش بزند. پیغمبر فرمود: «هر که بچه من را به خاطر من احترام کند، من شفیعش میشوم.» «السیدة» [؟] به احترام زیارت پیغمبر هم مینویسند در عالم. خب، ما الان مکه و مدینه نمیتوانیم برویم، دست و بالم بسته است. همین ساداتی که در این قبرستانها هستند، هر کدامشان را شما به نیت پیغمبر زیارت بکنی، زیارت پیغمبر [برای تو مینویسند]. «یُکْتَبُ لَهُ ثَوَابُ زِیَارَتِنَا.» زیارت مؤمن که میروی، ثواب زیارت ما برایت مینویسند. «وَ مَنْ لَمْ یُقْدِرْ عَلَی صِلَتِنَا فَلْیَصِلْ صَالِحِی مَوَالِینَا.» نمیتوانی دیدن ما بیایی، برو دیدن مؤمنین. «یُکْتَبُ لَکَ لَهُ ثَوَابُ صِلَتِنَا.» ثواب صله ما را برایش مینویسیم. مرحوم شیخ عباس قمی داستان را نقل میکند در مفاتیح الجنان.
همسر استاد اشرف آهنگر. ماجرای عجیبی است این ماجرا. هم آغازی باشد برای بحثهای بعدیمان، هم پایانی باشد برای این بحث، هم روضه امشبمان. بیایید با آن وارد روضه بشویم. میفرماید که: «یک آقایی در یزد دوستی داشت. شیخ عباس قمی نقل میکند در مفاتیح هم نقل میکند، پس سندش محکم است. شیخ عباس هر حرفی را در مفاتیح نقل نکرده، داستان معتبری است.» میگوید: «یک آقایی در یزد از بچگی با یک آقایی دوست بود. آن هم آدم سر به راهی نبود. بعد از مدتی آن رفیقش از دنیا رفت. سالیانی گذشت. بعد چند سال این آقا آن رفیقش را در عالم خواب، در عالم رویا، ازش پرسید که: آقا، حال و روزت آن طرف چطور است؟ گفت: اول خوب نبود؛ تو که من را میشناختی. ولی از یک جایی خوب شد. از کجا خوب شد؟ گفت: از روزی که همسر استاد اشرف آهنگر را در این قبرستان دفن کردند؛ قبرستان جوی هرهر یزد. بنده رفتم چند بار این قبرستان و این قبر را. همسر استاد اشرف آهنگر [دفن شده است]. رفتم، یک ضریحی ساختند برایش در یزد؛ قبر بسیار باصفا و ملکوتی. گفت: خب چرا از آن شبی که ایشان را دفن کردند، اینطور شد؟ گفت: من نمیدانم این زن که بود. فقط همینقدر بگویم شب اولی که او را در این قبرستان دفن کردند، سه بار اباعبدالله الحسین به دیدار او آمدند. دفعه اول برای دقایقی عذاب از قبرستان برداشته شد. دفعه دوم برای ساعاتی برداشته شد. دفعه سوم کلاً عذاب از کل اهل قبرستان برداشته شد.» میگوید: «من از خواب بیدار شدم. ماندم این استاد اشرف آهنگر کی بود؟ زنش کی بود؟ این زن چه کار کرد؟» گفتم: «من در یزد باید بروم بگردم این همسر استاد اشرف آهنگر را.» گفتم: «خب چطور پیدا بکنم؟» گفتم: «بازار آهنگرها. بالاخره اشرف آهنگر باید آدم معروفی باشد. لااقل آهنگرها را میشناسند.» آمدم بازار آهنگرها، از یک نفر پرسیدم، آن یکی دیگر را معرفی کرد، آن یکی دیگر را معرفی کرد. گشتم استاد اشرف آهنگر را پیدا کردم. آمدم به ایشان گفتم: «آقا، همسر شما در جوی هرهر دفن شده؟» گفت: «بله. به شما چه ربطی دارد؟» گفتم که: «مثلاً از فلان زمان هم دفن شده؟» گفت: «بله. چطور مگر؟» «حقیقتش من یک همچین خوابی دیدم. همسر شما کسی بوده که امام حسین شب اول قبرش سه بار به زیارت او آمد. به من بگو این خانم چه کار کرده بود؟» این آقا گریه کرد. این را شیخ عباس قمی در بخش زیارت عاشورا نقل میکند. گفت که: «همسر من اهل کار خاصی نبود. فقط هر روز، روزی یک بار، از پشت منزل به طرف کربلا زیارت عاشورا میخواند. یک عمر به عشق کربلا از راه دور. دستش نمیرسیده به کربلا. از راه دور زیارت میکرد. امام حسین آقا ازش قبول کرده. شب اول فقط سه بار آمده زیارت او. بعد شب اول که آمده زیارت او، فقط برای خود او خاصیت نداشته؛ کل آن قبرستان عذاب ازشان برداشته شده. اباعبدالله وقتی جایی میرود، رحمتالله الواسعه است. وقتی جایی میرود، عذاب را کلاً برمیدارد. اگر در این مجلس ما یک نفر دلش شکست، امام حسین نمیگوید یکی از فلان مجلس، میگوید همه آن مجلس را ببخشید، به همه آن مجلس فلان عنایت را بکنید. اینجوری امام حسین باب کرم، باب رحمت [است].»
لا اله الا الله. امشب، شب امام باقر است. بگذارید روضهمان را امشب با امام باقر بخوانیم. این آقایی که در کربلا بنا به نقل چهار ساله بودهاند، بنا به نقلی دو ساله، و شاهد بوده، دیدهاند صحنهها، لحظات را دیدهاند. امام باقر علیه السلام فرمودند که: «اُصِیبَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ وُجِدَ بِهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ بِضْعَةٌ وَ عِشْرُونَ ضَرْبَةً بِسَیْفٍ اَوْ رَمْیَةً بِسَهْمٍ.» فرمود: «در بدن نازنین اباعبدالله الحسین، سیصد و بیست و خوردهای زخم بود که بعضیاش نیزه بود، بعضی شمشیر، بعضیهایش تیر بود؛ [هیچ] جای سالمی به این بدن [نمانده بود].» بعد فرمودند: «هر آنچه هم که زخم بود، کُلُّهَا فِی مُقَدَّمِهِ.» همه در بدن اباعبدالله [بود]؛ پشت بدن نبود. چون حسین پشت به دشمن نکرد. از روبرو زدند. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. چند خط مقتل از شام. این روضهها کمتر خوانده شده. عزیز دلم ببخشید. من فقط متن مقتل را کوتاه و مختصر بگویم. «وَ رَاَیْتُ رُءُوسَ عَلَی الرِّمَاحِ.» دیدم سرها به نیزه است. «وَ یَتَقَدَّمُهُمْ رَاْسُ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِیٍّ.» اول سری که وارد شد، سر عباس بود. «وَ رَاْسُ الْاِمَامِ کَانَ وَرَاءَ الرُّءُوسِ.» امام [یعنی سر امام]، آخر سری هم که وارد شد، سر حسین بود جلوی زنها. «حُسَیْنٌ رَاْسُهُ الشَّرِیفُ لَهُ هَیْبَةٌ عَظِیمَةٌ.» دیدم هیبت عجیبی دارد سر اباعبدالله. «وَ یُشْرِقُ مِنْهُ النُّورُ.» نور از صورتش میتابد. فدای صورتت بشوم آقا جان. «مُدَوَّرٌ مَحَاسِنُهُ.» انگار نیمدایره بود محاسنش. محاسن بلند اباعبدالله. دیدم محاسن خونآلوده. چشمانی در زیبایی داشت حسین بن علی. «عَجِجَ الْحَاجِبَانِ.» موهای به هم متصلی داشت. «وَاضِحُ الْجَبِینِ.» پیشانی بلند. بینی کشیده و زیبایی داشت. «مُتَبَسِّمٌ إِلَی السَّمَاءِ.» دیدم سر به آسمان دارد نگاه میکند. لبخند میزند. دارد به آسمان نگاه میکند. [شمر] با چوب مبارک میزد و محاسن را روی [صورت] از چپ و راست جابهجا میکرد. یک خط بگویم، تمام. این پیشانی بلند [بود]. هر که بخواهد نشانهگیری کند... پیرزنی گفت: «فقط سر حسین را به من نشان بده.» همینکه سنگ را پرتاب کرد به پیشانی، خون از پیشانی جاری شد. حسین...
جلسات مرتبط

جلسه یک : جابر بن عبدالله انصاری و آغاز سنت زیارت اربعین
زیارت معجزه می کند

جلسه دو : زیارت مؤمن؛ همسنگ زیارت اهلبیت
زیارت معجزه می کند

جلسه چهار : زیارت قبر شهدا؛ معادل حج با رسول خدا
زیارت معجزه می کند

جلسه پنج : زیارت علما؛ گنجهای فراموششده
زیارت معجزه می کند

جلسه شش : حیات اهلبیت فراتر از زمان
زیارت معجزه می کند

جلسه هفت : زیارت؛ تکلیف الهی یا انتخاب شخصی؟
زیارت معجزه می کند

جلسه هشت : امام سجاد (علیه السلام): «هر روز باید زیارت کنی»
زیارت معجزه می کند
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات زیارت معجزه می کند

جلسه یک : جابر بن عبدالله انصاری و آغاز سنت زیارت اربعین
زیارت معجزه می کند

جلسه دو : زیارت مؤمن؛ همسنگ زیارت اهلبیت
زیارت معجزه می کند

جلسه سه : چرا زیارت اهل قبور بخشی از زندگی ماست؟
زیارت معجزه می کند

جلسه چهار : زیارت قبر شهدا؛ معادل حج با رسول خدا
زیارت معجزه می کند

جلسه پنج : زیارت علما؛ گنجهای فراموششده
زیارت معجزه می کند

جلسه شش : حیات اهلبیت فراتر از زمان
زیارت معجزه می کند

جلسه هفت : زیارت؛ تکلیف الهی یا انتخاب شخصی؟
زیارت معجزه می کند

جلسه هشت : امام سجاد (علیه السلام): «هر روز باید زیارت کنی»
زیارت معجزه می کند

جلسه نه : زیارت، تجلی ولایت الهی است
زیارت معجزه می کند