
جلسه هفت : زیارت؛ تکلیف الهی یا انتخاب شخصی؟
در این جلسات، محور اصلی حقیقت زیارت و فلسفه آن است؛ اینکه زیارت اهل بیت نه تنها شرک نیست، بلکه عین بندگی و عشقورزی به خداست، چون اهل بیت مظاهر ناب الهیاند و در وجودشان هیچ خودی جز خدا دیده نمیشود. بیان میشود که چرا خدای متعال ابراز عشق به خود را از مسیر محبت به اولیائش قرار داده و چگونه زیارت، جلوهای از تواضع، بندگی و فنا در پروردگار است. از ماجرای حضرت موسی که با هفتاد هزار فرشته برای زیارت کربلا آمد تا روایات مربوط به ثواب پیادهروی اربعین و غسل فرات، همگی نشاندهنده جایگاه بیمانند کربلا و امام حسین علیهالسلام در عالم است. آداب زیارت، آثار شگفتانگیز آن در تغییر سرنوشت انسان، حتی برای کسانی که از دور سلام میدهند، و روایتهای تکاندهندهای از تاریخ و کرامات اهل بیت، بهویژه در ماجرای عاشورا و پس از آن، همه دستبهدست هم دادهاند تا نشان دهند زیارت در حقیقت سفری به سمت خدا و مدرسهای برای بندگی خالص است
برخی نکات مطرح شده در این جلسه
زیارت امام حسین علیه السلام
زیارت حق امام است
زیارت، تاکتیک شیعه در عصر امام هادی علیه السلام
راز لعنت قاطع درخت سدر ؟!
تلاش متوکل در انهدام مزار امام حسین علیه السلام
شعار نویسی شیعه برای زیارت
شیعه زنده به زیارت است
زیارت، وظیفه شیعه است
در زیارت منت نداریم ولی حاجت داریم
حق امام حسین علیه السلام چیست؟
زیارت امام حسین علیه السلام بر هر زن و مردی واجب است
اگر صد بار به حج بروی ولی به زیارت کربلا نروی…
همین هایی که خرج کردند، فقرا بودند
دشمن از زیارت امام حسین می ترسد
ارادت فقرا در نذر حسینی
وسعت رزق با زیارت امام حسین علیه السلام
حل مشکلات اقتصادی با زیارت
فردی که بی دلیل زیارت نمی رود، جهنمی می شود
محروم از شفاعت
علت وجوب بعضی اعمال
اگر کربلا نبود، از حج خبری نبود
حضور هفتاد هزار فرشته غبار آلود عزادار
اگر می خواهی خدا را زیارت کنی…
رابطه اهمیت به شعائر الهی و استجابت مومنین
ارادت خانواده های عراقی به مشایه
اثر عشق حسینی در مبارزه با ظلم
چگونه ایمان ناقص می ماند
حُبّ اهل بیت، معیار بهشتی شدن
بهشتی های آواره
شدت حسرت در قیامت
تو از خیر محرومی…
رابطه متقابل میزان عمر فرد و زیارت امام حسین
در هر قدم زیارت…
مظلومیت امام حسن مجتبی
تیر باران در تشیع امام حسن (ع)
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
نکتهای که در جلسه اخیر که خدمتتان بودیم به آن رسیدیم این بود که زیارت رفتن فقط ابراز علاقه و اینها نیست، یک تکلیف حقی است که اهل بیت به گردن ما دارند. زیرا اگر رفتیم، یک چیزی گیرمان آمده. اگر نرفتهای، چه چیزی را از دست ندادهایم؟ فقط آن چیزی که باید گیرمان میآمد، گیرمان نیامده. نه، اگر نرفتهایم، چیزی را از دست دادهایم. اگر رفتیم، دعای اهل بیت شامل حالمان میشود. اگر بیاعتنایی کردی و نرفتیم، خدایی ناکرده نفرین اهل بیت شامل حالمان میشود. روایتش را جلسه آخر خواندیم. من کلی روایت امشب آوردهام. این دو سه شب باقیمانده را میخواهم که بیشتر روایت بخوانیم؛ چون روایات در باب زیارت خیلی زیاد است و معمولاً هم نشنیدهایم. روایتها، روایتهای زیبا و فوقالعادهای است، هرچند داستان هم زیاد داریم؛ در این میان، از عنایاتی که به زائرین شده است. آن هم باب مفصلی است که یک دهه، دو دهه، بلکه سه دهه شاید بتوان روی آن بحث کرد.
بحث زیارت، بحث بسیار مهمی است. اهل بیت خیلی عنایت داشتند به بحث زیارت، مخصوصاً در دوران امام هادی علیه السلام. حضرت سفارش کردند، این به عنوان فرهنگ شیعه و تاکتیک مبارزاتی شیعه شناخته شد که حضرت همه را سوق دادند به سمت زیارت. این شد که متوکل مجبور شد سی بار —حالا البته اختلاف در مورد اینکه چند بار، ولی سی بار گفته شده— تخریب کرد حرم اباعبدالله، مزار امام حسین را. تا آنجا که به شخم بست، ریخت در زمین کربلا، همین جایی که مزار اباعبدالله بود. کلاً بارگاه و سازه را خراب کرد. از قبلش البته بود؛ یعنی از دوران هارونالرشید شروع شد این درگیری. پیغمبر اکرم فرموده بودند: «لعن الله قاطع السدرة.» خدا لعنت کند هر که درخت سدر را قطع بکند. مردم دنبال این بودند ماجرا چیست؟ این قطع سدر ماجرایش چیست؟ یک درخت سدر بود در دوراهی کربلا که خب چون کربلا محل زندگی مثل امروز نبود، یک بیابانی بود. برای اینکه تشخیص دهند که از اینجا راه جدا میشود و میرود به سمت کربلا، درخت سدری نماد بود. از آنجا میفهمیدند که این راه، راه بغل [کربلا]، از کنار این درخت سدر میخورد به مزار اباعبدالله. هارونالرشید دستور داد که این درخت سدر را قطع بکند. وقتی درخت سدر را قطع کردند، او فکر کرد که به نفعش میشود، بدتر شد. همه گفتند: «ما تازه فهمیدیم آنچه پیغمبر فرمود: خدا لعنت بکند قاطع سدره را، تازه فهمیدیم کی بوده است.» مردم مشتاقتر شدند، با اشتیاق بیشتر رفتند. متوکل گاو آوردند، گاوآهن آوردند، شخم زدند، زمین مزار اباعبدالله را زراعی کردند. آب در حرم و در مسیر [زیارت] انداختند. بعضیها غرق میشدند، اما برای اینکه به زیارت بروند، باز هم میرفتند. دیدند نمیشود هیچ کاری کرد. هرچه بیشتر با آن درگیر میشدند، بیشتر فراگیر میشد.
در دوره امام هادی علیه السلام که مردم دیوارنویسی میکردند، فرهنگ زیارت را تبلیغ میکردند؛ مانند کارهای امروزی که مثلاً به قول امروزیها «اپوزیسیون» انجام میدهد، آن طیف مخالف حکومت شعارهایی را دست میگیرد، [مانند] «زندانی سیاسی آزاد باید گردد». بر فرض، در دوران امام هادی علیه السلام، آن شعاری که علیه حکومت فهمیده میشد، دعوت به زیارت امام حسین بود. مخالف حکومت شیعه با زیارت زندهمانده، با زیارت حفظ شده است؛ این فرهنگ با زیارت انتقال پیدا کرده است.
برای اهل بیت زیارت خیلی مهم بوده است. ما در کمتر بابی این همه روایت داریم با این همه جزئیات آداب را؛ چقدر به ما گفتند، چقدر سفارش به اصل زیارت شده است، زمان مشخص کردهاند. من مقداری از آن را برایتان [میخوانم]. گاهی کسانی را که احمال (کوتاهی) میکردند و نسبت به نماز اول وقت سستی میکردند، توبیخ سنگین میکردند. آنقدر اهل بیت صرفاً برخورد نمیکردند، توبیخ جدی نمیکردند. نگفتند کسی نماز اول وقت نخواند یا مثلاً نمازش را در مسجد پیغمبر نخواند، این عاق پیغمبر میشود. کسی که زیارت نرود، این را گفتهاند، مخصوصاً زیارت اباعبدالله. همه را سوق دادند به این سمت که به سمت زیارت [بروند].
تکلیف ما [چیست؟] منت نداریم، حاجت داریم، ولی منت [هم]. زیارتی که میرویم، درخواست داریم، توقع داریم که به ما نظر بکنند، ولی اول از همه از باب وظیفه انجام میدهیم. یک رفیقی برای رفیقش کار میکند، آن میخواهد تشکر کند، میگوید: «نه آقا، این حرفها چیست؟ وظیفه است، وظیفه است، وظیفه بوده، انجام دادم.» ما زیارت که میرویم، قبل از اینکه حاجت بخواهیم و چیزی بخواهیم از اباعبدالله بگیریم [میگوییم]: «آقا، وظیفه بوده، باید میآمدیم، نمیتوانستیم نیاییم، نمیشد نیایم، وظیفهمان است برویم.»
من چند روایت برایتان بخوانم در مورد اینکه چقدر اهل بیت محکم گفتهاند در مورد زیارت امام حسین که وظیفه است. عجیب و غریب هم هست؛ یکی دو تا هم نیست، همه هم سندشان سندهای محکم و قوی است.
امام باقر فرمودند: «مُروا شیعتنا بزیارة قبر الحسین، فإنّ إتیانه مفترضٌ علی کل مؤمنٍ یُقرُّ له بالإمامة من الله عزوجل.» رفتن به زیارت حسین واجب است بر هر مؤمنی که اقرار دارد به امامت امام حسین. هر که میگوید من شیعه حسینم، محب حسینم، باید برود کربلا. ادعا نیست؛ بلکه در عمل باید [آن را] نشان داد. اگر زیارت میروی، کربلا میروی، ادعایت قبول میشود؛ مگر نه، ادعاست.
فرمودند: «اگر یکی از شما همه عمرش را حج ببرد، ثمّ لم یزر الحسین، لکان تارکاً حقّاً من حقوق رسول الله.» یکی از حقوق رسولالله را ترک کرده است. «حقّ حسین، فریضهای از جانب خداوند متعال و واجب بر هر مسلمی است.» زیارتش باید بروی.
یکی میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم. حضرت فرمودند که امسعید زنی بود، این هم عجیب است، این هم جالب است. به یک خانم دارند میگویند. حضرت فرمودند: «یا امّ سعید! تزورین قبر الحسین؟» گفتم: «بله، الحمدلله.» [گفت]: «تمام.» حضرت باز هم جواب را ادامه میدهند؛ چون نکته مهم است، این باید به همه برسد. حضرت میفرمایند: «زُوریه، زیارتش کن، فإنّ زیارة قبر الحسین واجبةٌ علی الرجال و النساء.» زیارت قبر حسین هم بر مردان واجب است، هم بر زنها واجب است. تازه آن دوران سختی آن موقع را شما قیاس بکنید. غلام و بچه کوچک داشتند، بچه شیرخواره داشتند، بچه خرابکاری میکرد و میشستندش، عوضش میکردند، [و با این حال] به کربلا در میآمدند. با شتر میرفتند مسافتهای طولانی، گرما، جای خواب داشتند؟ نه. خوراک داشتند؟ نه. پذیرایی داشتند؟ نه. ببینید، زنان باید بروند، به زنها هم واجب است زیارت کربلا، با فرض همه سختیهایش. گفتم [به این دلیل است] چون میدانند اینجاست که این شیعه را نگه میدارد، این معارف و این حقایق [شیعه را حفظ میکند].
روایتهای عجیب و غریبی داریم. ما معمولاً فقط تشویقها را شنیدهایم، تهدیدها را نشنیدهایم. گفتم: «برید آقا، کربلا برید، زیارت برید، خوب است.» من حالا میخواهم بیشتر روایتی که تهدید است را برایتان بخوانم که کمتر شنیدهایم. دیروز دانشگاه فردوسی یکی از این روایتها را خواندم. در این دو روز کلی دانشجوها آمدهاند. همین الان که دانشگاه بودم، داشتم میآمدم، یکی از دانشجوها آمده [گفت]: «آقا، از وقتی روایت را خواندی، من ریختم به هم.» همین روایت تهدید. یکی از روایاتی که اینجا خواندیم، [گفت]: «آقا، [من] پول دارم، نه پاسپورت دارم، نه ویزا، هیچی هم ندارم، میخواهم به اربعین برسم، چه کار بکنم؟» میگوید: «تو خواندی، زودتر نگفتی به ما روایت را تا زودتر اقدام میکردم؟» الان موقعیتش ایجاد شد؛ یعنی این ایام زمینهاش فراهم است. قبلش دیگر بالاخره ایام محرم و فضای خود امام حسین کمتر [در مورد] زیارت میشود صحبت کرد. [میخواهم] فرهنگ شود، این حرفها فرهنگ شود بین ما، گفتمان شود بین [مردم].
یعنی واقعاً کسی که میتواند کربلا برود و نمیرود را «هو» بکنیم. این حرف اهل بیت این است: این میتواند برود، [ولی] نمیرود. کلام اهل بیت [این است که] این آدم در جامعه باید سرزنش شود. الان برعکس است؛ الان کسی که کربلا میرود، تحقیر میشود. پیغمبر فرمود: «علی جان، دورانی میشود که وقتی کسی زیارت شما بیاید، یُعَیَّرُ کَما یُعَیَّرُ الزّانی.» در موردش بدگویی میکنند؛ همانطور که در مورد مرد و زن اهل فحشا بد میگویند، در مورد زائران شما اینجور بد میگویند. الان جور دیگر است. چقدر تحقیر، چقدر توهین! هر که هر جا برود، مشکل ندارد، فقط کربلا [میگویند] باید پولش را بدهند به فقرا. آنتالیا و دبی، چقدر سرمایه از ایران فقط در دبی است، این رفتوآمدها؛ ویزا هم که نداریم. [در مورد] رفتوآمدهای [بسیار]، [اما] فقیر به مشکل [برمیخورد] در زیارت کربلا. پارسال بعد [از] زیارت [اربعین]، زلزله کرمانشاه شد، دیگر ایام اربعین چقدر حرف [شنیدیم] که «به جای اینکه بروی زیارت، [کمک] به اینها [میکردی].» حالا جالب است، مردم بیچاره کرمانشاه رسیدند. همین زائران بودند؛ موکبهایشان را جمع کردند، از کربلا [آنها را] آوردند. هنوز بعضیهایشان به خانههایشان برنگشتهاند بعد از یک سال. بعضی از این آقایان مشهور و سلبریتی شماره حساب دادند، [گفتند] ۷ میلیارد [جمع شد]. مردم در یک سال یک میلیاردش را خرج کردند، حسابشان را مسدود کرده بودند.
آن پانصد تومانی که حالا در این کتاب [در مورد] ضریح امام حسین، ضریحی که بردند به کربلا نوشتهاند؛ یک جمله قشنگی در این کتاب دارد. میگوید که یکی آمد به من گفت: «آقا، بهتر نبود به جای اینکه آن پولها را خرج این ضریح بکنیم، [بدهیم] پول فقرا را؟» [راوی] گفت: «آقا جواب داد: «همیناَم که میبینی خرج کردم، فقرا خرج کردند. امثال تو پولهایشان را اینجا نمیدهند.»» پنجرههای [چه چیزی] تشنه؟ خاطرم نیست اسمش اینجوری باشد. بله، [در] تلویزیون، [اما] کسی آنجاها صدایش درنمیآید، حساسیتی هم نیست. الان گوشی آخرین مدل سامسونگ ۳۷ میلیون تومان [است]؛ ۱۷ میلیون تومان، ۲۰ میلیون تومانش را پیش میگیرد [تا] بقیهاش را وقتی تحویل دادند. بروید ببینید چه صفی شد! صف بسته بودند.
یکی که با عرق جبین پولش را جمع کرده، با چه سختی و مشقتی هم دارد میرود. من دارم میبینم دیگر، این زائران امام حسین که دارند میروند، با چه سختی دارند میروند! از خرج شکم و از خرج ضروریاتشان دارند میزنند که بتوانند بروند کربلا. ماشینهای [در] مرز مهران را نگاه بکنید. چند تا از این ماشینها ماشینهای آخرین سیستم [است]؟ یکی از تبریز پا شده، پراید مثلاً مدل ۸۰؛ مثلاً یکی از مشهد با پیکان پا شده، رفته. همین فقرا که میگوید، همین را میخواهم بگویم. دشمن میترسد از این زیارت که جوسازی میکند، آنقدر بد و بیراه میگوید. بعد حرف میزند: «هر که هر غلطی بکند، هیچکس بهش کار ندارد؛» فقط اسم زیارت و امام حسین و اینها که میآید، [صداشان درمیآید]. حالا تا یک ماه پیش، [همینها] داشتند عرض میدادند: «هر جای خارج میخواهی بروی، [میدانی] چه وضعیتی شد؟» طرف فقط بلیط هواپیمایش را بهش میدادند، میگفتند: «تو عرض مسافرتیات را به ما بده، من میبرمت، برت میگردانم.» بعد میگویند: «آقا، الان دلار این قیمت است، [اما زائر] با همان دلار ۴۲۰۰ حساب بکن [میرود].» به این زائر امام حسین چه قشقرق [به پا میکنند]! «ما راضی نیستیم! حرامتان بشود! کوفتتان بشود!» هر جای دنیا هر که رفت، هیچ مشکلی نداشت، چه دزدی و گرگی هم شد، از این قبیل [حرفها] خوردند. چقدر به امام حسین که میرسد، [سرزنش] به مردم میرسد.
پارسال هموطن مشهدی حرف خوبی به من زد، در یکی از این موکبها نزدیک کربلا؛ به دلم نشست، جالب هم بود برایم، حرفش هم خیلی حرف درستی بود. گفت: «حاج آقا، ببین، مردم ما را با مردم عراق مقایسه کن. این عراقیها اینجور پذیرایی میکنند از زائران، اینجور هزینه میکنند؛ سال به سال پولشان دارد ارزشش بیشتر میشود، امنیت و رفاه و استانداردشان بهتر [میشود]، اثرش را میبینند در زندگیهایشان.» وضع مملکت خوب بشود، همه را بفرست کربلا. کلی روایت دارم برایتان میخوانم. اصلاً در همین مشکلات اقتصادی باید برویم کربلا تا مشکلات اقتصادی برطرف شود و گرهها باز شود. به امام حسین که میرسیم، زبانها باز میشود: «آقا، یعنی چه این چه وضعی است؟ پولها را دارین خرج میکنین؟ پولها کجا خرج شد؟ چرا ماشین شهرداری فرستادید؟ بالاخره اینها مردمند، اینها مملکتاند بابا!»
برای یک بازی فوتبال این همه دستگاه، این همه دستگاه درگیر میشود تا یک دربی بتوانند برگزار بکنند. این چقدر هزینه میشود؟ چقدر هزینه اتوبوسش میشود؟ چقدر هزینه مأمور نیروی انتظامی که آمادهباش [است]؟ حملونقلش، ترافیکش، تمیز کردن استادیوم، آماده کردن استادیوم، هزینه برقش، هزار تا مسئله دارد. هیچ [کسی] [حرفی] نمیخورد، طبیعی است. مردم چقدر صدا در میآورند [که]: «پول ما را [نگیرید]، راضی نیستیم پولهای ما را بردارید ببرید.» پیغمبر فرمود: «اینها در مورد زائران این حرف را میزنند. اُولئکَ شرارُ أُمَّتی. اینها محروماند از شفاعت من. من شفاعت نمیکنم اینها را [که] پشت زائر کربلا حرف میزنند. [حتی] اگر [کسی] [در راه] کربلا غلطی بکند، با او کاری ندارم، [اما] اینها از حوض من سیراب نمیشوند.» چرا اینجا اذیت داری میشوی؟ مشکلت چیست؟ اینها دارند میروند زیارت امام حسین، چرا به تو برخورده است؟ میفرماید: «کسی [که] نه بدگویی بکند [و] نه [به زیارت] بیاعتنایی [بکند و] نرود، محروم میشود.» «سَلَبَ اللهُ مَن تَرَکَ الزّیارةَ من غیر عذرٍ.»
به امام صادق عرض کردم: «آقا، یکی بدون دلیل زیارت نمیرود، میتواند برود [ولی] نمیرود.» تازه چه فرمودند؟ عین تعبیر امام صادق [این است:] «هذا رَجُلٌ مِن اهلِ النّار.» این آدم جهنمی است؛ میتواند برود [ولی] نمیرود. این از ایراد ماست که نیامدیم بگوییم زیارت کربلا از هر کار خوبی خوبتر است، از هر [چیزی] واجبتر است، [هرچند] واجب شرعی نیست. طرف سؤال کرد از امام صادق، گفت: «آقا، آنقدر شما میگویید کربلا کربلا، خب چرا کربلا مثل مکه واجب نیست؟ مکه را خدا واجب کرده، کربلا را واجب نکرده است. کسی کربلا نرود؟» [پاسخ داده شد:] «حاجی اگر مستطیع شود و نرود، این به مرگ یهودی و نصرانی از دنیا میرود. خب در مورد کربلا نگفتهاند [اینطور]!»
تو مسح [وضو] پاک میکنی. تو وضو، روی پایتان مسح میکنی یا کف پایتان؟ اگر از بابت آلودگی باشد، روی پا آلودهتر است یا کف پا که میگویند تمیزش کن؟ خدا گفته مسح کن، ولی روی پا را گفته، با اینکه کف پا آلودگیاش بیشتر است. خیلی وقتها خیلی چیزها واجب شده، از این باب نیست که یک چیز مهمتر از او نیست، برای اینکه خدا خواسته سادهاش بکند، سختش نکند. [مثل اینکه:] کف پا را بشور، خیلی سخت است، آزارش بیشتر بود دیگر. کف پا را مسح کن، روی پا [کدام] مسحش راحت است، یا کف پا؟ روی [پا]. ولی دیگر آدم خودش میداند این پا را که بالاخره دارد لخت میکند، مسح میکشد، دیگر پا را باید تمیز کند دیگر. با پای نماز واجبش نکرد که اذیت نشویم؛ وگرنه ما خودمان میفهمیم باید با پای تمیز برویم. خدا کربلا را واجب نکرد، مکه را واجب کرد، ولی هر [کسی] میفهمد مکه هم اگر سرپاست، به واسطه کربلاست. کربلا اگر نبود، روایت داریم فراوان که اگر کربلا نبود، امام حسین نبود، هیچی از مکه نمیگذاشتند.
یزید بعد از اینکه اباعبدالله را کشت، سال بعد حمله کرد به کعبه. با منجنیق به کعبه حمله کرد، آتشباران کرد که عبدالله بن زبیر پناه برده بود. گنبد و گلدسته اباعبدالله [که مثل] کعبه گذاشته [بود]. زیارت امام حسین اگر نبود، هیچی از مکه و حج و اینها نمانده بود. چشم باطنی میخواهد، یک چشم دلی میخواهد، یک بصیرتی میخواهد که هر کسی ندارد. «حج بود که رفتیم، کربلا که واجب نیست.» اصلاً فضیلت کربلا با حج قابل قیاس نیست.
ابان بن تغلب، از اصحاب درجه یک امام صادق، [سؤال امام صادق از] شهید درجه یکشان [این است:] خیلی جالب است. ما هم از همدیگر، طلبه و امام جماعت، هیچ وقت برنمیگردیم در مسجد، در نماز، مثلاً از این جماعت بپرسم: «آقا، کی آخرین بار کربلا رفتید؟» دین مردم بسته به اینها نیست. وضو و نماز و اینها را باید یاد بدهم. امام صادق که احساس میکند دین مردم بسته به این است که به زیارت بروند. ابان بن تغلب میفرماید که [امام صادق فرمودند:] «یا ابانُ، متی عهدُکَ بقبر الحسین؟» آخرین بار کی رفتی کربلا؟ دغدغه امام صادق این است، سؤال امام صادق این است. گفتم: «لا والله یا ابن رسول الله، ما لی به عهد من سنین کثیرة.» [یعنی] خیلی وقت است. حضرت فرمودند: «سبحان الله العظیم!» (تعجب امام صادق). «و أنتَ مِن رؤساء الشیعة؟» [یعنی:] از رؤسای شیعهای [ولی] زیارت نمیروی؟ مردم چه توقعی داشته باشند؟
«مَن زار الحسین کتب اللهُ له بکلِّ خُطوةٍ حَسنةً.» کسی که زیارت حسین برود، به هر گامی که برمیدارد، خدا یک حسنه برایش مینویسد و «محا عنه بکل خطیئةٍ سیّئةً.» به هر گامی که برمیدارد، خودش [خدا] گناه ازش محو میکند؛ گناه قدیم و اخیرش را خدا میبخشد. حسین کشته شد و هفتاد هزار فرشته غبارآلود بر قبر او هبوط کردند و نازل شدند که دائماً بر او گریه میکنند و نوحه میکنند تا روز قیامت. میدیدم حضرت سری تکان میدهند، [گویی] در حال [غرقاند]. [پرسیدم:] «از چی اینجوری در حالی؟» حضرت فرمودند: «نه، از صدای نوحه جن و ملائکه میشنوم. غرق نوحه است [اینجا].» اینجا شوری به پاست، ظاهرش آرام است، [اما] سروصدایی به پاست؛ آنی که دل ملکوتی دارد، میفهمد چه خبر است. غوغایی در کربلاست، غوغایی در کربلاست. جا نمانی از این غوغا!
الان بگویند آقا، فلان شهر مثلاً کیش، فستیوال گذاشتهاند، جشنواره اجناس را یکدهم قیمت میدهند؛ چه غوغایی میشود! [همه] میگویند: «با سهمیه من میتوانم چهار تا چیز بگیرم.» غوغا کربلاست؛ ملائکه آنجایند، رزق آنجاست، عنایت خدا آنجاست، مخصوصاً در مورد شب جمعه فرمودند. فرمودند: «اگر میخواهی ما اهل بیت را زیارت کنی، شب جمعه برو کربلا. انبیا را زیارت کنی، شب جمعه برو کربلا. پیغمبر اکرم را زیارت کنی، شب جمعه کربلا. اگر میخواهی خدا را زیارت کنی، شب جمعه برو کربلا.» دید [یعنی] این خدایی که امیرالمؤمنین فرمود: «من خدایی که ندیدم، نپرستیدم.» آیا [آن خدا] در کربلا میشود دید؟ چه خبر است آنجا؟ امام صادق میداند چه خبر است. مخصوصاً در این ایام.
آیتالله العظمی بهجت جملهای دارند؛ خیلی این جمله فوقالعاده است؛ فقط از عارفی مثل ایشان برمیآید یک همچین جملهای. خیلی این [را] یادگاری داشته باشید از این دهه صحبتهایمان. این حرف، حرف یکی از دوستان رسانهای [من] است که [اگر] اسم ببرم، همهتان میشناسید. این جمله را [که به او] گفتم، چشمانش چهار تا شد: «عجب جمله [ای]!» [این] آخرین جمله، جمله دقیق و فوقالعادهای از آقای بهجت [است]. آیتالله بهجت فرموده بودند که: «هر جا شعائر الهی بیشتر جلوه میکند، اهل بیت بیشتر حاجت میدهند.» یعنی جایی مثل پیادهروی اربعین که اهل بیت دوست دارند شلوغ شود، همه بیایند، برد جهانی دارد، تبلیغ شیعه است، زودتر حاجت میدهند، حاجت میدهند. چرا که مردم خرج میکنند. از همه موکبدارها بپرسید، اکثر قریب به اتفاقشان میگویند: «من پارسال که هزینه کردم، از پارسال تا حالا حاجتم را گرفتهام.» [این] عجیب و غریب است. [هرچه] همه بیایند، شلوغتر [شود]، سرکیسه را شل کرده [باشند]، اثر میبینند، خرج میکنند، هزینه میکنند، نتیجه دیدهاند.
یکی از اینها را فیلمش را گرفتیم، پخش شد [از] تلویزیون. [میگوید]: «قرونی که خرج میکنیم، هزار برابر برمیگردد، میبینیم در زندگیمان؛ اصلاً [آنقدر] اثر [میبینیم که] شرمندگی [میآید]. مقداری که پارسال هزینه کردیم، چندین برابرش برگشته است؛ الان دیگر خجالت میکشیم امسال خرج نکنیم. [و حتی] از بانک خجالت میکشیم.» که بعد پرسیدم که: «خب، این خانمهایتان ناراحت نمیشوند اینقدر خرج میکنی؟ این همه هزینه! مردم [عراق] ثروتمندی نیستند. مردم عراق، اقتصاد آنجا، اشتغال آنجا، بالاخره مشکلات جدی دارد. خانواده شما اذیت نمیشود؟» گفت: «ما زن و بچهمان گوشوارههایشان را درمیآورند، به ما میگویند: «اگر [اینها را] نروی [برای] هزینه [مشایا]، این پیادهروهای در راه، تا وقتی هزینه و خرج اینها را نکردی، حق نداری برگردی خانه. میروی، میفروشی، هزینه میکنی، تمام که شد برمیگردی.»»
چه کار دارد میکند اباعبدالله! میدانی چیست؟ بسته به این است [که] الکی بود [هدفشان] نابود کردن و مضمحل کردنش؟ رفقای مدافع حرم به بنده میگفتند: «هر پیادهروی اربعین که میشود، یک جمعیت بسیاری به نیروهای ما اضافه میشود، یک ضربه محکمتر به داعش میزنیم. این اگر نباشد، نمیتوانیم با داعش بجنگیم. پیادهروی اربعین نبود [و دشمن] آمده بود، برده بودیم. شوخی نیست. آدمهای سمج. طرف از نیوزیلند پا میشود، میرود آنجا پاسپورتش را آتش میزند، میگوید: «من دیگر نمیخواهم برگردم.» برای کشته شدن کوتاه میآید، رحم میکند. پیادهروی اربعین را نگه داشته [است] روی داعش. چقدر بودیم؟ آنها چقدرند؟ داعش را دستکم نگیریم. این را که جمع کرد اینها را در عراق و سوریه، این پیادهروی اربعین بود. قدرت و ابهتی بود که زیارت اباعبدالله به ما داد. انرژی بود که زیارت اباعبدالله [داد]. همان سال اولی که داعش حمله کرده بود، [خیلیها] از همین مشهدیها میخواستیم بیاییم. داعش را که دیدیم، پا شدیم، آمدیم. سال اولی که داعش سوریه را گرفته بود، پیادهروی اربعین چندین برابر شد جمعیتش. آیا امام حسین نبود، این عشق، این انرژی کجا آزاد میشد؟ عشق [یعنی] زیارت میروم، کشته میشوم.»
این شهدای ما که در ۸۰۰ کیلومتر مرز جنگیدند، چهار تا استان، پنج تا استان ما درگیر بود. در ۸ سال [دفاع مقدس] اولین جنگ در تاریخ ایران که یک وجب از مملکت [ما] نرفت. [قبلاً] زمزمه جنگ میشد، چند تا استان ما سقوط میکرد، دیگر هم برنمیگشت. در دورههای قبل، ۸ سال جنگیدیم با کی؟ اولین جنگ دنیا که شرق و غرب با هم یکی شدند، آمریکا و شوروی در هیچ جنگی با هم همپیمان نبودند، غیر از جنگ علیه ایران؛ حمایت کردند از عراق. اولین و آخرین جنگ بود. [رزمندگان] شعر میخواندند: «کربلا کربلا، ما داریم میآییم.» عشق کربلا بود که اهواز و آبادان و خرمشهر و اینها را نگه داشت. عشق زیارت بود، میگفت [که] «دارم میروم زیارت کربلا.» وصیتنامههایشان را بخوانید، گفتند: «بدانید ما میخواستیم کربلا را باز بکنیم. اگر یک روزی هم راه کربلا باز شد، بدانید ما باز کردیم، ما رفتیم خون دادیم اینجا.» این مسیر مهران که میرود، بدانید اینجا پر [از] خون این شهداست. تنگه مرصاد هنوز هست دیگر. چقدر شهدا آنجا قطعهقطعه شدند، زیر تانک رفتند. اینها راه کربلا را با این عشق باز کردند. هر چه داریم از زیارت اباعبدالله است، از عشق زیارت اباعبدالله، از این شور، از این حرارت. چرا یک عده جفا میکنند؟ [که] کمرونق بشود، از شکوه بیفتد. کمعنایتی میکنند، جدی نمیگیرند.
اگر کسی به زیارت قبر حسین نیامد و شیعه ما بود، «کانَ مُنتَقَصَ الایمان، مُنتَقَصَ الدّین». ایمانش ناقص است، دینش ناقص است. عرضم را تمام کنم. به عشق خواندن همین روایتها، [میگویم که] واقعاً دیگر از اول محرم آخر اواسط دهه صفر که میرسد، ماه صفر که میشود، دیگر جان تمام میشود، هیچی [نمیماند]. به عشق خواندن همین روایتهاست که یک نظری بکنند اهل [بیت]، خود آدم یک انرژی بگیرد از خواندن روایت.
هر که دوست دارد بداند که اهل بهشت است یا نه، «فَلیَعرِض حُبّنا علی قلبه». محبت ما را به قلبش عرضه کند. اگر دید محبت ما را دارد، «فَهُوَ مؤمن» [و] با ایمان است. اگر هم کسی محب ماست، علامتش چیست؟ «فَلیَرغَب فی زیارة قبر الحسین.» علامتش این است که عاشق زیارت قبر [حسین است]. اگر میخواهد بهشتی باشد و مؤمن باشد، بخواهد مؤمن باشد و محب ما باشد، بخواهد محب ما باشد، باید عاشق رفتن کربلا باشد. اینها علامتش است.
اگر کسی زائر حسین شد، «عَرَفناهُ بالحبّ لنا أهلَ البیت». ما میفهمیم ما را دوست دارد؛ الکی نیست، با ادعا نیست. زیارت اگر میرود، راست میگوید؛ کربلا اگر میآید، راست میگوید؛ «و کانَ من أهلِ الجنّة». اگر هم زائر حسین نباشد، «کانَ ناقصَ الایمان». ایمانش ناقص است، دینش ناقص است. هر کس زیارت حسین نیاید تا اینکه از دنیا برود، ایمانش ناقص است، دینش ناقص است. وارد بهشت هم بشود، جایگاهش کمتر از بقیه مؤمنین است؛ در بهشت اینها تحقیر میشوند. مؤمنین بهشتی که کربلا نرفتهاند، [در] بهشت تحقیرشان میکنند؛ [به] کربلا نرفتهها جایگاه پایین بهشت و اینها میدهند. در برخی [روایات] دارد که اینها مهمان بهشتیان هستند، خودشان صاحبخانه نیستند؛ در بهشت مهماناند، آوارهاند، آوارههای بهشت. حالا بهشت خودش خیلی جایگاه یونیکی است، خیلی تک است؛ بالاخره بهشت رفته [است] ولی آن امتیاز اصلی را از دست داده، زائر نیست؛ اصل امتیاز، امتیاز زائر اباعبدالله [است].
امام باقر علیه السلام، [در روایتی که] حنان بن سدیر میگوید: مردی وارد شد، سلام کرد و نشست. [امام باقر فرمود:] «از کجا آمدهای؟» گفت: «از کوفه، و إنّی لک محبٌّ موالٍ. من علاقه دارم به شما، ولایت شما اهل بیت را دارم.» حضرت فرمودند که: «همه نمازهایت را در مسجد کوفه میخوانی؟ شما که از کوفه آمدهای.» گفت: «نه.» [فرمودند:] «إنّک لمحرومٌ من الخیر. تو از خیر محرومی.» فرمودند: «هر روز در آب فرات غسل میکنی؟» گفت: «نه.» فرمودند: «هفتهای یک بار چی؟» گفت: «نه.» «ماهی یک بار چی؟» گفت: «نه.» «سالی یک بار چی؟» [گفت:] «نه.» [فرمودند:] «تو از خیر محرومی.» [فرمودند:] « [به] زیارت قبر الحسین فی کل جمعة [میروی]؟» کوفه است، جمعه به جمعه زیارت حسین میروی؟ حالا از کوفه تا کربلا چقدر راه است؟ آن هم با آن دوران که یکی دو روز راه [بود]. حضرت فرمودند: «میروی هر جمعه زیارت قبر حسین؟» گفتم: «نه.» فرمودند: «ماهی یک بار چی؟» گفتم: «نه.» گفتند: «سالی یک بار چی؟» [گفتم:] «نه.» [فرمودند:] «محرومی. خیرش به کسی نمیرسد.» آدم بیخیر در فرهنگ ما یک جور تحقیر به حساب میآید دیگر؛ یک آدم [که] آدم بیخیر [است].
معاویة بن وهب فرمودند که: «زیارت قبر حسین را رها نکن.» کسی [که] رها [کند] زیارت قبر حسین را، آنقدری بعد از مرگ حسرت میبیند که آرزو میکند ای کاش کنار قبر حسین زندگی [میکرد]. یعنی هر که غیر از این باشد، حسرت [میخورد که] من باید آن به آن زیارت میرفتم. آنقدر که اثر دارد، آنقدر [برکت دارد]. حضرت تعبیری دارند؛ این خیلی جالب است. [فرمودند:] «اگر من بتوانم، من اگر اهل کوفه بودم – اهل کوفه، [تا] کوفه تا کربلا خیلی راه است – اگر اهل کوفه بودم، پنج تا نمازم را کربلا میخواندم؛ از کوفه راه میافتادم، میرفتم نماز صبح کربلا میخواندم، برمیگشتم. نماز ظهر کربلا میخواندم، برمیگشتم. نماز [عصر] کربلا میخواندم، برمیگشتم. مغرب [و] عشا.» [این را] برای اهمیت میخواهم برسانم؛ آنقدر مهم است.
فرمود: «کسی [که] زیارت قبر حسین نرود و بتواند برود [ولی] نرود، عمرش کم میشود.» یک روایت [میگوید]: «مِن عمره سنة.» یک سال از عمرش کم میشود. روایت بعدی فرمود: «نَقَصَ اللهُ مِن عمرهِ حولاً.» [اگر] زمین کربلا رفتن فراهم است، [و فرد] جدی نمیگیرد [و] رد میشود، رفقایش بهش میگویند: «بیا پاسپورتت را بگیریم، ویزایت را بگیریم.» [و او باز هم نمیرود،] یک سال از عمرش کم میشود. اقلّش است.
اگر بهتان [بگویم]، امام صادق فرمود: «إنّ أحدَکُم یموتُ قبلَ أَجَلِه بسلاسةِ سنینَ لَکُنتُ صادقاً.» اگر بگویم بعضیهایتان به خاطر اینکه کربلا نرفتهاید، مرگشان ۳۰ سال جلو افتاده است، درست گفتهام. [این] حرف امام صادق است. کربلا نروی، تا ۳۰ سال ممکن است عمرت کم بشود. خیلی مسئله جدی است. تعارف ندارند. چرا اهل بیت اینقدر دارند اصرار میکنند؟ [میفرمایند:] «همه کار باید بکنی که بروی.» دست میدادند، پا میدادند، [برای] زیارت میرفتند مردم. [میگویی] «کار مردم دستم است، میخواهم تعطیل کنم زیارت بروم، مشغول ذمه میشوم.» کار مردم [او را]، من کار ندارم، راست میگوید او تکلیف ندارد. کار مردم را اگر میتوانی جمع کنی، یکی [دیگر] جای خودت بگذاری، مرخصی بگیری، [ولی] نیایی، عاق میشوی. فرمود: «زیارت حسین را رها نکنید.» حالا نروی، عمرت کم میشود. بروی چی؟ «یَمدُّ اللهُ فی عمرکم.» عمرت را اضافه میکنم. ولی اگر نروی، «نَقَصَ اللهُ من أعمارکم و أرزاقکم.» هم عمرت را کم میکند، هم رزقت را کم میکند. [اگر] گفتی ندارم خرج بکنم، همان [اندکی] هم که داری، ازت میگیرد. ولی همان که داری را خرج میکنی، چند برابر برمیگردد.
مدیون کسی هم نمیمانند. این [در مورد] خانواده [ای] خیلی هم دارا [است]. میگفت که: «سیدی، سید فقیری در خانه یکی از اولیای خدا را زد، در خانه یکی از علما. وقتی شب آمدی در زدی، من ندارم.» اینکه در را بست و رفت بیرون، صدای بین زمین و آسمان شنیدم که فرمود: «ما اگر بخواهیم میتوانیم بچههایمان را جمع بکنیم، میفرستیم در خانه شما که یک چیزی گیر شما بیاید.» فهمیدم این حرف از امام زمان است. [اهل بیت] مدیون ما نیستند، محتاج ما هم نیستند.
این جسد نازنین سه روز روی زمین مانده زیر آفتاب؛ محتاج کسی نیست، وابسته به این نیست که کسی زیارتش [بکند]. همه عالم هم [اگر] نیایند، در این سه روزی که روی زمین بود، حیوانات بیابان آمدند، دور بدنش را گرفتند، هیچکس دفنش نکند. محتاج کسی نیست. بدنی که سه روز در بیابان مانده، محتاج من و شما نیست. محتاجیم به این همه تشویق [که] برای [این است که] میدانم محروم میشوی. دلشان برای ما میسوزد، غصهشان برای ماست. مثل پدر پولداری که مثلاً دوست دارد بچهاش روز عید بیاید دیدن او که به این بهانه یک پول درشتی به ما بدهد؛ [پدر] ناراحت است. ناراحتیاش به خاطر این نیست که او مثلاً نیامد به ما محل [بگذارد]. [بلکه میگوید:] «بنده خدا، خودت محروم شدی. تو میآمدی، من یک میلیون بهت عیدی میدادم، پنج میلیون بهت عیدی میدادم، خودت را محروم کردی.»
بدانیم چه خبر است کربلا. زیارت اباعبدالله، در هر قدمی چه میدهند به آدم، در هر قدمش! [هرچیز]. نمیتوانم بهتان بگویم. امام صادق: «باور نمیکنید بهتان بگویم. اینهایی که دارند میگویند بر اساس این بوده، [ولی] فکر [نکنم] باور کنی. یک چیزهایی هست که اگر بگویم، باورت نمیشود. آنها نگفتهاند. اگر بگویم، از شدت شوق میمیرید: «لَما تُشوقاً...» نمیتوانید در بدنتان [خود را نگه دارید].» اگر بفهمی چه خبر است کربلا، در زیارت چه اثری است، چه بذل و بخششی، چه بریز و بپاشی! سینهخیز خودتان را میرسانید، با دست و پای بریده خودتان را میرسانید، [اگر] بدانی چه [میشود].
شهادت امام مجتبی. از دوران پیغمبر، پیغمبر تشویق کرد [که] بروید زیارت. آن عشق و این علاقه و محبت را میخواست ایجاد [کند]. تعبیر حضرت استاد [آیتالله] جوادی آملی فرمودند که: «پیامبر غرض داشتند، هر وقت جلو جمع اباعبدالله را میدیدند – خیلی پس از سخنرانی بوده – پیامبر اکرم وسط سخنرانی بود، اباعبدالله وارد میشده.» متن تاریخ این است: پیغمبر از بالای منبر میآمدند پایین، اباعبدالله الحسین را بغل میکردند، روی پا میگذاشتند. تعبیر [من] این است: دست مبارک [خودشان را] اول زیر گلو را میبوسید [جلو چشم همه]، ولی لبهای نازنین [او] را میبوسیدند. «قاتل حسین در آتش!» بدان! «قاتل حسین در آتش!» آیتالله جوادی آملی فرمودند: «کار فرهنگیسازی پیغمبر این بود که بدانند این گردن ارزش دارد، جایگاه دارد؛ این گلو جایگاه [دارد]، لب جایگاه [دارد].» [در] مجلس یزید که با چوب میزد، یکی پا شد، گفت: «نزن نامرد! خودم با چشمانم دیدم پیغمبر این لبها را میبوسید! خودم دیدم!»
این همه حالا تشویق و این همه تهدید و این همه سخن و حرف، [نتیجهاش] چی شد؟ آخر چه کرده [بودند]؟ امام سجاد تعبیری دارند؛ این تعبیر خیلی عجیب است. به مردم شام رو کردند، فرمودند: «جد ما پیغمبر به مردم گفت که بعد از من، اجر رسالت من این است که به خانوادهام برسید.» تعبیر امام سجاد را ببین چی میگویند! حضرت، چقدر این تعبیر جگر آدم را میسوزاند! فرمودند: «اگر پیغمبر به جای اینکه سفارش کنند به ما محبت کنید، سفارش میکردند به ما اهل بیت ظلم کنید، [و] اگر به جای اینکه سفارش کنند به بچههای من بعد از من محبت کنی، سفارش [به ظلم به] بچههای من [میکردند]؛ همانطور که پیغمبر گفت بعد از من هر چه محبت دارید، هر چه محبت و ارادت به بچهها، مثل امروز و دیروز [کردید].»
وقتی زهر کارگر شد روی امام حسن مجتبی، اباعبدالله الحسین کنار برادر نشستند، دیدند این پارههای جگر قطعهقطعه دارد بیرون میآید، توی طشت میریزد. بنا کرد گریه کردن اباعبدالله الحسین. تعبیر این است: «نَظَرَ علیه البُکاء.» امام مجتبی دیدند اباعبدالله الحسین دارند نگاه میکنند [و] گریه میکنند. «فقالَ له الحسن: یا اباعبدالله! عزیز دلم، چرا گریه میکنی؟» امام حسین فرمودند: «أَبکی لِما یُصنَعُ بِک.» [یعنی] گریه میکنم به این حال شما، این بلایی که سر شما آوردند. «فقال له الحسن»: امام حسن گفتند: «إنَّ الَّذی یُعطی إلَیَّ بهِ سُمٌّ، یَختَلُ یَومِیه. حسین جان، به من یک سمی دادند، من کشته میشوم با این سم، و لکن لا یوم کیومک. من که با این زهر آرام میشوم، راحت میشوم، بیدردسر از دنیا میروم، کار تو سخت است، روز تو سخت است، حسین جان.» و توضیح دادند روز تو چه روزی است: «یَزدَلِفُ إلیکَ ثلاثونَ ألفاً من أُمّةِ جدّي محمّدٍ؛» سی هزار نفر دور تو جمع میشوند، به تو حمله میکنند، ادعا دارند از امت جد پیغمبر، ادعا دارند مسلماناند. «فَیَجتَمِعونَ علی قَتْلِکَ و سَفْکِ دَمِکَ و انتهاکِ حُرُمکَ؛» همه جمع میشوند تو را بکشند، خونت را بریزند، و هتک حرمت [به] تو بکنند. سی هزار نفر میآیند و «سَبيُ ذراریِکَ و نسائکَ و انتهاکِ ثَقَلِکَ.» میآیند زن و بچههایت را اسیر کنند، اموالت را به غارت ببرند. من که با این مرگ راحت از دنیا میروم، حسین جان.
مثل امروزی [بود که] آمدند تشییع. بگویم: «عزیز دلم، فیض میدهند.» شام غریبان امام مجتبی است. واقعاً غریبانه است. چه خبر الان [در] بقیه [جاها]؟ نه گریه و نوحه و نه سر و صدایی، نه پرچم مشکی؛ هیچ خبری نیست، هیچ خبری نیست. اولین بدنی، اولین بدنی از بین این پنج تن که میخواهند در طول روز علنی تشییع جنازه [کنند]. پیغمبر اکرم را در منزل دفن کردند، تشییع جنازه نداشت. فاطمه زهرا را شبانه و مخفیانه دفن کردند، کسی نبود. امیرالمؤمنین را شب مخفیانه دفن کردند، کسی نبود. اولین بدنی که میخواهند در روز، جلو چشم مردم علنی تشییع جنازه [کنند]، بدن امام مجتبی است. امروز تابوت دست گرفتند. [بعد از] شرف «لا إله الا الله» یک کمی راه رفتند، دیدند چند صد [نفر] تیرانداز کردند، گذاشتند [و] پرتاب کردند به بدن نازنین [سبط] پیغمبر. گفتند آنقدر این بدن را تیرباران کردند، این تابوت تیرباران کردند، بدن نازنین امام حسن به تابوت دوخته شد با این تیرها. ولی باز «لا یوم کیومک یا اباعبدالله!» چون اگر اینجا تیرباران کردند، شما بودی، عباس بود، یک نگاه غیورانه کردی، دشمن عقب نشست، خودش را جمع کرد [و] با احترام دفن کردی، با احترام در قبر گذاشتید، نماز میت خواندید، غسل دادید، مجلس عزا به پا کردی.
چه بگوییم از آن آقایی که اول تیرباران کردند، بعد سر از تن جدا کردند، به اهل حرمش جسارت کردند، [و] تازه نوبت این شد که اسبها را نعل تازه به تازه [بر بدن ایشان بتازانند].
السلام علیک یا اباعبدالله، و علی الارواح التی حَلَّت بفنائک. علیک منی سلام الله أبدًا ما بقیتُ و بَقِیَ اللّیلُ و النهارُ و لا جَعَلهُ اللهُ آخِرَ العهدِ منّی لِزیارتکم. السلام.
جلسات مرتبط

جلسه دو : زیارت مؤمن؛ همسنگ زیارت اهلبیت
زیارت معجزه می کند

جلسه سه : چرا زیارت اهل قبور بخشی از زندگی ماست؟
زیارت معجزه می کند

جلسه چهار : زیارت قبر شهدا؛ معادل حج با رسول خدا
زیارت معجزه می کند

جلسه پنج : زیارت علما؛ گنجهای فراموششده
زیارت معجزه می کند

جلسه شش : حیات اهلبیت فراتر از زمان
زیارت معجزه می کند

جلسه هشت : امام سجاد (علیه السلام): «هر روز باید زیارت کنی»
زیارت معجزه می کند

جلسه نه : زیارت، تجلی ولایت الهی است
زیارت معجزه می کند
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات زیارت معجزه می کند

جلسه یک : جابر بن عبدالله انصاری و آغاز سنت زیارت اربعین
زیارت معجزه می کند

جلسه دو : زیارت مؤمن؛ همسنگ زیارت اهلبیت
زیارت معجزه می کند

جلسه سه : چرا زیارت اهل قبور بخشی از زندگی ماست؟
زیارت معجزه می کند

جلسه چهار : زیارت قبر شهدا؛ معادل حج با رسول خدا
زیارت معجزه می کند

جلسه پنج : زیارت علما؛ گنجهای فراموششده
زیارت معجزه می کند

جلسه شش : حیات اهلبیت فراتر از زمان
زیارت معجزه می کند

جلسه هفت : زیارت؛ تکلیف الهی یا انتخاب شخصی؟
زیارت معجزه می کند

جلسه هشت : امام سجاد (علیه السلام): «هر روز باید زیارت کنی»
زیارت معجزه می کند

جلسه نه : زیارت، تجلی ولایت الهی است
زیارت معجزه می کند