تبیین روایتی از حضرت رسول اکرم درباره برکات ماه مبارک رمضان
افضل زمان ها و مکان ها در استجابت دعا
چرا با اینکه در ماه مبارک رمضان شیطان در زنجیر است، باز هم در جامعه گناه صورت می گیرد؟
ماجرای رها شدن شیخ انصاری از طناب ضخیم شیطان
فلسفه بسته شدن درهای جهنم در ماه مبارک رمضان چیست؟
عید فطر، روز دریافت پاداش الهی است
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا قاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسر امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا
رحل العبور لسان یفلحون، روایتی را از پیغمبر اکرم تقدیم میکنم. دلیل فرصت بیست دقیقه، نیمساعتهای که این روایت دارد، روایتی بسیار شریف و نکات بسیار خوبی دارد. شبهای بعد و آخر ماه مبارک، مُدبنده (قصد بنده) یک جمله فقط از این روایت را با آن کار دارم. تا شب درباره همین یک جمله صحبت میکنیم. امشب روایت را کامل میخوانم، انشاءالله.
و شبهای بعد... پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی رو کردند به مردم و فرمودند: «یا معشر الناس! ای مردم! اَلَا تَلَعْ حِلَال شهر رمضان، قُلْتُمْ مَرَدَهُ الشیاطین». وقتی که شب اول ماه رمضان، زمان چیز عجیبی است. اسرار عجیب و غریبی دارد. ساعتها اسرار عجیب و غریبی دارند. برای خیلیها این ساعت فرقی نمیکند؛ ساعت هشت شب، نُه شب، امروز، فردا، چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه، محرم، رمضان. برای خیلیها تفاوت ندارد؛ ولی آنهایی که اهل باطنند، اهل ملکوتند، اینها خیلی چیزها میبینند، خیلی چیزها میفهمند. حساب و کتاب دارد. خیلی روی این ساعتها حساسند.
حضرت زهرای اطهر، صدیقه کبری، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) غروب جمعه که میشد، به خادمشان میفرمودند که: «من میروم مشغول دعا میشوم. هر وقت دیدی خورشید نصفش عبور کرد، روز جمعه، هر وقت دیدی خورشید نصفش غروب کرد، آن موقع من را صدا کن.» فرمودند: «این ساعت ساعتیه که پدرم رسولالله فرمود: عصر جمعه وقتی نصف خورشید غروب کرده، هرکه هر دعایی داشته باشد، مستجاب است.» غروب جمعه، نصف خورشید که غروب میکند... خیلی جدی شدند نسبت به این مسئله. هرجا که باشند، غروب جمعه، نصف خورشید که غروب میکند، مشغول دعا میشوند. بعضی حاجتهایی را گرفتند، آن گرههایی باز شده. ساعتها عجیب و غریبند.
سحر... ده سال تقریباً بچهدار نمیشدند. با هم رفتیم خدمت یکی از بزرگان مشهد. اقوام ما مشهد مینشینند. مشهد بودیم. با هم رفتیم خدمت یکی از بزرگان. آن بزرگوار به ایشان فرمود که: «شما سحرها پاشو بیا استغفر.» سحر. بچهدار. ده سال بود بچهدار نمیشدند. با کلی دوا و درمون. یک مدت سحرها مشغول شد. این همه دوا و دارو خاصیت نکرد. بدون این دوا و دارو، این ماجراهایی که الآن هست، طبیعی، بدون هیچ مسئلهای، الحمدلله خدا بچه استقبال سحر. ساعتها حساب و کتاب.
شب اول ماه رمضان که میشود، پیغمبر فرمود: به محض اینکه هلال ماه رمضان میزند، دست و پای شیاطین را میبندند. شیاطین و دست و پای شیاطین! این همه دزدی و اختلاس و اینها چیست؟ ماه رمضون. کسی میخواهد اختلاس کند؟ دستش را دراز میکند. این همه شما دیگر بهتر دیدید، میدانید چه خبر است؟ همین بابلسر شبها چه خبر میشود؟ جاهای دیگر چه خبر است؟ چطور است که شیطون دست و پایش بسته است؟ خب این البته توضیح دارد. دست و پای شیطون بسته است برای آنهایی که گول شیطون را میخورند. یک عده هستند که اینها خودشان به قول قدیمیها، نَزَده میرقصند.
شاگرد شیخ انصاری، شیخ اعظم، شیخ مرتضی انصاری (رضوان الله علیه)، شاگرد ایشان خواب دید. خواب دید که تو دستش طنابهای مختلفی دارد، زنجیر دارد. برای هر کسی میاندازد. بعضیها زنجیر کُلُفت دارند، بعضی زنجیر نازک دارند، بعضی سیم دارند. به گردن استاد. شیخ انصاری تشرف داشت خدمت امام زمان. شیخ انصاری. گردن شیخ انصاری یک زنجیر قطوری انداخته، دارد میکشد. تعجب! استاد ما، مرجع، شخصیت بینظیری... شیطون زنجیر انداخته، دارد میکشد. شیطون کشید، کشید، کشید، وسط راه زنجیر پاره شد. بقیه فلانی و فلانیم بودم، زنجیر انداخت و راحت کشید آورد سمت خودش. گفت: «ابزاری که من دارم برای اینکه آدمها را بکشم سمت خودم، هر که هرچقدر ایمانش قویتر است، تقوایش بیشتر است، زنجیری که ما میاندازیم گردنش سفت و سخت است.»
من کجام؟ من چی دارم؟ ماجرا چیست؟ ایشان فرمود: «یا عجب! میدانی ماجرا چی بود؟» خیلی مواظبت داشت. خصوصاً حلال و حرام. خیلی دقت میکرد. این وجوهات شرعی که بهش میدادند، خمسی که مردم میدادند. خوب مرجع تقلید بود دیگر. پولها را میدادند، او تقسیم میکرد، به فقرا میداد، به سادات. شهریه. ایشان فرمود که: «دیروز خیلی به خمسیم خورده بودم. با اینکه اتاق، اتاق وجوهات پُر پول بود، ولی من سهمیه خودم را، شهریه خودم را خرج کرده بودم. هیچی نداشتم. گفتم بگذار بروم یک قرون از این پولها بردارم. اول ماه که شد، این به حساب شهریه. پاشدم رفتم. یک قرون را برداشتم. تا وسط راه که رفتم، با خودم گفتم: مرتضی، تو مطمئنی تو اول ماه زندهای بخواهی بروی یک قرون پس بدهی؟» زنجیر میاندازند، نه برای کسی که خودش نَزَده میرقصد. نه برای کسی که شیطان میگوید سوت بزن، میآید. پس یکی از خواص ماه رمضان این است که دست و پای شیاطین بسته است.
ویژگی دوم: «و فُتِحَت اَبوابُ السَّماءِ و اَبوابُ الجِنانِ.» درهای آسمان برای دعا، یکی برای اینکه دعا برود، یکی برای اینکه رزق بیاید. هم میرود، هم میآید. چه میرود؟ دعا میرود، حاجت میرود. کی باز میکنم این در را؟ وقتی کسی با محبت به پدر و مادرش نگاه میکند، در آسمان باز میشود. وقتی که باران میآید، در آسمان باز میشود. وقتی در کعبه را باز میکنند، در آسمان باز میشود. وقتی خون مظلومی به ناحق دارد روی زمین ریخته میشود، مردم بحرین، آن وقتی که خون مظلوم ریخته میشود، در آسمان باز میشود. آه بکشد، برود بالا. عالم. در آسمان کی باز است؟ شبهای ماه رمضان. چرا سفارش کردند دعا بخوانیم؟ شب با خندوانه و دورهمی و تلویزیون نداریم. خیالت راحت. با همینها بگذرد. اینها که همیشه هست. وقت عبادت است، وقت ذکر است، وقت مناجات است.
این شبهای کوتاه... خدمت شما هستیم. قرار بود که این ماه رمضان را اینجا نباشم. یعنی دو سه ماه قبل هماهنگی قرار بود که خارج از کشور باشد. الحمدلله نشد. کشور کانادا بودیم. آنجا دوستان گفتند که روزهای ماه رمضان بیست ساعت؟ اینجا توی کانادا روزهای بلند... دمای هوا سیوخوردهای درجه. البته بعضی جاها، یک جایی بالاتر از اینجایی که اینها هستند. حالا آنجا شهر کلگری کانادا بود. بیستوسه ساعته روز ماه رمضان. بیستوسه. یک ساعت شب. افطار میکند، نماز مغرب و عشا، سحری، نماز صبح. یک ساعت شب قدر. غرض اینکه آقا، با این شبهای کوتاه... قدیم بعضیها سحر هر شب، هر شب، هر شب. سحر پا میشدند تو نماز شب، تو قنوت نماز شب، دعای ابوحمزه میخواندند. هر شب. تو یک شب یک بار دعای ابوحمزه بخوانیم. فرصت میکنی؟ این شبنشینیها و اینها به ما فرصت میدهد در آسمان باز است. آدم نمیداند یک چیزی به زبانش میآید. یک وقتی میگوید بیست سال بعد. یک جایی. ماجراها از این قبیل زیاد است. فرصت نیست بخواهم براتون عرض بکنم. خصوصاً که تأکید شده که کوتاه هم صحبت بکنیم شبها. یک دزد یک کلمه... گاهی آدم میگوید. نمیدانی کی مستجاب است.
در آسمان شبهای ماه مبارک، در بهشت باز است. کجا؟ «و قُلَّت اَبوابُ النّارِ.» من با این کار دارم. در جهنم بسته است. تو ماه... در آتش بسته است. ماه... آنی که میخواهد، انشاءالله اگر خدا توفیق بدهد، یک ماه تو این شبهای باقیمانده در موردش صحبت بکنیم، همین درهای جهنم بسته. تو ماه رمضان ما باید چیکار بکنیم؟ چیکار بکنیم؟ بهشت باز است. در جهنم بسته. یعنی در جهنم بسته است. اگر کسی رفت جهنم، اگر کسی ماه رمضان را دید، بعداً رفت جهنم، معلوم میشود خودش به زور رفته. در زده، به زور رفته جهنم. درست است آقا؟ اصرار کرده برود تو جهنم. این در را به زور وا کرده، رفته تو جهنم. وگرنه کسی که ماه رمضان روزه گرفت، عبادت کرد، این دیگر در جهنم به رویش بسته است. اگر خودش در جهنم خدا سهقفله کرده. بعد ماه رمضون میرود، همچین حرفهای باز میکند.
تمام کنم. عرض ما تمام. و دعا مستجاب. هر شب موقع افطار... ادامه روایت پیغمبر: هر شب موقع افطار خدا یک تعداد را از جهنم آزاد میکند. اذان مغرب که میشود، لیست دارد. حسین اعیاد هست. مقام معظم رهبری آزاد میکنند زندانیها را. بلا تشبیه. خدای متعال هر شب دم افطار که میشود، یک لیستی از این زندانیها داریم. بعد ملکی میآید پایین. هر شب صدا میزند: «هل من سائل؟ هل من... کسی هست دعا؟ کسی از استغفار؟» این ملک رو میکند به خدا. میگوید: «خدایا! اللهم اعت كل منفق خلف.» هرکی تو این ماه رمضان دست تو جیبش کرد، خرج کرد، همونجا بهش برگردان. دعای ملک ماه رمضون. «کل ممسک تلق.» هرکی هم یک پولی را باید راه تو میداد، نداد، جای دیگر این را ازش طلب. دعای ملک: خدایا! تو این ماه رمضون هرکی دست به جیب شد برای تو، سریع جایش برگردد. هرکی دست به جیب نشد، یک جا تا شب عید فطر. شب عید فطر که میشود: «فهو یوم الجائزه.» روز عید فطر، روز جایزه.
بعد حضرت فرمود: «جایزهاش چیست؟ جایزهاش پول نیستها! سکه نیستها! درهم و دینار نیستها! جایزه مقامات معنوی نصیب.» این ماه آتش ما را حرام. آتش از ما دور. این آتش را از خودمان دور نگه داریم. فاصله ماه رمضان صد کیلومتر. فاصله ما میشود. الآن. الآن فاصلهمون به جهنم چقدر است؟ مثلاً صد؟ یک کیلومتر؟ ده کیلومتر؟ صد کیلومتر؟ یکی از کلیدهایی که باعث میشود آدم تو این ماه رمضان بهرهمند شود از ماه مبارک جهنم بیشتر بکند، گریه بر ابا... توسل به محضر. خیلی دردها را... دو عرض توسلی داشته باشیم. شب سوم ماه رمضان. شب سوم. متوسل بشویم به سهساله اباعبدالله. حضرت: «السلام علیک یا ابا عبدالله و علی لی منی سلامالله ابدا و لا جعله الله آخر عهدی منی لزیارتکم السلام علی الحسین علی علی بن الحسین اولاد...»
وای بر اسیری که از یاد رفته باشد
دنبال آن شب تار صیاد...
یک زخم این چشم نیم از زجر یادگاری
شکسته فهمیدم در این شهر معنای سیریم
از درّ دندان شیریم
نامحرمی که با خود دیشب سر تو را
رفتی به گوش من زد انگشتر تو را
طفلی که زد بر این دوباره گوشواره
داشت من زخم گوشواره من زار میکشیدم
با ناز کنی شکسته او با گل سر
من گیسوی خویش بسته
دیشب که خواب رفتم یک بار بیزنجیر
دست و پایم پیچید بر گلو...
یا اباعبدالله...
صدا داری، رنگ بوی تنور دارد هی سر
بیا که مردم از دختران شادی
از خندههای کوفی از خنده
ای کاش حلقه دختر تو آری هنوز رگهای حنجره تو
یک وقتی از بیرون خرابه آورد، خرابه
یا اباعبدالله... آمادهای؟ ناله بزنی؟
عمه جان من غذا نمیخواهم.
توقع رو به گوش گذاشتن رو جنازه صدا زد
یا ابت من الذین چی؟
من رو تو این سن و سال یتیمم کرده
بابا یک نگاه به رگهای... رگهای گردنتو بریده، حسین...
در حال بارگذاری نظرات...